اشعار ماه صفر سال ۱۴۰۲ سروده استاد زارع شیرازی

شعر ورود به شام ۱ صفر ۱۴۰۲
ای برادر بخدا بدتر ازین شام نبود
شام بوده ست و فقط بدتر ازین نام نبود
ظلم کردند به ما . بر سر آن دروازه
سنگ و فحش و غم ما بر سر آن دروازه
داغدار غم تو زینب و جمع اسرا
همه ی شام فقط سنگ زدند بر سر ما
وسط قافله من بودم و دخترهایت
چه بگویم کهچه شد با تن خواهرهایت
تازیان بر همه زنها زده اند میدانی
و تو از نیزه فقط سوره ی حق میخوانی
قاری خوش سخنم . جسم کبودم دیدی
فحش خوردم وسط کوچه و تو بشنیدی
کوچه ی اهل یهود .از همه جا آتش بود
بر تن دخترکان و سر ما آتش بود
تن زخمی من از سنگ چه دیدن دارد
نقش آن دختر و آن راس . کشیدن دارد
روضه ی اصلی تو . دختر تو برپا کرد
که رقیه بخرابه ز غمت غوغا کرد
سر تو بود و رقیه . سر تو بود و خراب
شام بود آنشب و آن گریه ی از قلب کباب
دخترت همرهت آنشب به سفر رفت حسین
بخدا با غم و با دیده ی تر رفت حسین
چه بگوید ز غمت زارع شیراز . حسین
کربلا . قلب من و محرم آن راز . حسین
__________________________________________________
شعر شهادت حضرت رقیه (س) ۵ صفر ۱۴۰۲
چه رهی آمده ام تا دل این شهر خراب
تازیان بود و کتک . کعب نی و قلب کباب
سر بابا به نی و قامت دختر نیلی
من کبودم ز دوصد ضربه ی دشمن . سیلی
طفلم و کودکم و قامت من چون پیرست
ای پدر . خون دوپا از اثر زنجیرست
پای پر ابله دارم رخم همچون زهراست
من اسیرم فقط و یار دلم این صحراست
پیر گشتم بخدا در همه ی کوفه و شام
هیچ دانی کهچقدر . سنگ زدند از سر بام
قدخمیده شدم و شبه رخ فاطمه ام
من رقیه گل بستان مه علقمه ام
خسته از ضرب کتکهای عدویم بخدا
گریه کن گشتم و دلتنگ عمویم بخدا
سر ببریده ی تو منجی ی من شد امشب
راحت از گریه ی من میشود امشب زینب
شاهد ناله ی من بود همین ویرانه
درهمین شام خرابه شده بهرم خانه
نگذاری که دگر جای بمانم امشب
من ز دشنام عدو . بسکه خزانم امشب
همرهت آیم و قربان سرت میگردم
من فقط بی سر و سامان سرت میگردم
ای بریده سر تو همدم جانم بابا
دخترت را ببر ای روح و روانم بابا
اشک این زارع شیراز . چه سوزی دارد
بر غم عمه ی سادات فقط میبارد
__________________________________________________
شعر اربعین – ۲۰ صفر ۱۴۰۲
با تنی خسته… رخی گلگون و نیلی امدم
با کبود صورت از صد ضرب سیلی امدم
همره یک کاروان نیلی ز ضرب تازیان
زیر شلاق عدو در کوی و برزن بی امان
کوفه رفتم شام رفتم جای من ویرانه شد
خواهرت ناموس تو بی صاحب و کاشانه شد
دخترت نیلی ز سنگ و خواهرت نیلی ز کین
این مصیبت. اعظم است ابن امیر المومنین
کوفه در زندان کوفه جای ما شد یا اخا
شام هم بین خرابه کربلا شد یا اخا
دخترت شد روضه خوان و بانوان. گریان تو
ای بقربان سرت زینب شود قربان تو
دخترت در بین ویران با سرت ماوا گرفت
آن سه ساله در همانجا بزم عاشورا گرفت
بوسه ای زد بر لبانت . آه سردی میکشید
ناله ای کرد و کنار راس پاکت آرمید
ای برادر از همه غمها بپرس از من ولی
از غم آن دخترت پرسش نکن جان علی
خاک کردم بین ویران .جسم آن دخت شهید
غم کشیدم مثل این غم را کسی دیگر ندید
اربعینت گشته و زخمی و نالان امدم
پیر گشته زینبت با آه و افغان امدم
من اسیر عشق تو هستم فدایت یا حسین
در جهانی منتشر گردد ندایت یا حسین
زارع شیراز باشد خاکبوس حائرت
تاابد این عبد دلخسته . غلام و زائرت
__________________________________________________
شعر شهادت پیامبر (ص) و امام حسن مجتبی (ع)- ۲۸ صفر ۱۴۰۲
من و این زهر و جگرها. من و آن کوچه ی غم
آن مصیبت که از آن گریه کنم من همه دم
روضه ام زهر و همین پاره جگر نیست بحق
که غریبی بجز این قلب حسن کیست بحق
روضه ام روضه ی زهرا همان سیلی هست
روضه ام دیدن مادر به رخ نیلی هست
من در آن کوچه . که سیلی به رخش زد بودم
از همان ضربت نیلی به رخش زد بودم
مادرم فاطمه بس . نقش زمین شد یارب
بی کس آنوقت . دل حبل متین شد یارب
هشت ساله به کنار تن مادر بودم
همره فاطمه آن هستی ی حیدر بودم
مادرم رفت به آن پهلوی بشکسته ی خود
مادرم فاطمه با آن بدن خسته ی خود
رفت با روی کبود از غم دنیای دنی
من بی مادر و این ماتم دنیای دنی
من غم مادر خود فاطمه دارم دنیا
روز و شب روضه ی زهرا بنگارم دنیا
راحت از این غم عظما ز جهانی گشتم
راحت از غصه و صد اه و فغانی گشتم
زهر . بس کار مرا راحت از این دنیا کرد
راحت از اینهمه درد و همه ی غمها کرد
میروم خدمت مادر به بهشت علوی
خدمت فاطمه و حیدر و وجه نبوی
دیده ی زارع شیراز و کرامتهایت
ای بقربان تو و رزم و شهامتهایت
__________________________________________________
شعر شهادت امام رضا (ع)- ۳۰ صفر ۱۴۰۲
اثر زهر به قلب و جگرم کاری شد
زهر بهر سفر اخرتم یاری شد
من رضایم بخدا خونجگر از غمهایم
در همین غربت طوسست فقط بس جایم
بین این غربت خود . دل بخدایم بستم
دور از اهل خود و یاد جوادم هستم
من دلسوخته . گریان غم شاه شهید
هردم این دیده و دل بهر حسین آه کشید
گاه گریان غم فاطمه و گاه حسین
روضه جدم حسینست بمن نور دوعین
لحظه ی اخر خود اشک ببارم ای دل
مثل او سر به روی خاک گذارم ای
لیک اینجا پسرم آمد و همدم دارم
سر در آغوش جواد بن رضا بکذارم
لیک در کرببلا شاه شهیدم بی سر
لیک در کرببلا جد غریبم پرپر
بدنش زیر نی و خنجر و شمشیر شده
تن پاکش که پر از قاطبه ی تیر شده
زینبش ناله زنان از روی تل است خدا
دختران . اهل وعیالش سوی تل است خدا
عمه ام دید سرش را ز تنش ببریدند
خواهر و دختر او قامت بی سر دیدند
ای خدا بر تن او اسب ز کین . میراندند
در دل مقتل او هلهله کردند خواندند
وای از این درد و ازین غصه ی اعظم یارب
بس نباشد به غمش گریه ی ادم یا رب
زینبش راه اسارت چه تحمل کرده
دخترش ننگ حقارت چه تحمل کرده
گریه ی زارع شیراز ز اشک و غم تو
یاحسین عبد توام خادم این ماتم تو
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.