آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

متن روضه و توسل ویژه شب دوم محرم ۱۴۰۰

8
متن روضه و توسل ویژه شب دوم محرم 1400

متن روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا – قسمت اول

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ،السَّلامُ عَلى قَتيلِ الأدْعِيَاءِ، السَّلامُ علی شَهیدِ الشُّهداء،السَّلامُ عَلى غَريبِ الغُرَبَاءِ، السَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ ،السَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، السَّلامُ عَلی مَنِ جَعَلَ الاْجابَـهُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، السَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِه”

*شب دوم ‌مُحرمِ، شب ورود کاروان حسین به کربلا، فردا ارباب ما میرسه کربلا، فردا کربلا؛ کربلا میشه با حسین، روضه امشبم متفاوت از هرساله، شب دوم میخوام برا خاک کربلا روضه بخونم، این چه خاکیه؟ چرا خاکِ کربلا شد تربت حسین؟ چرا شد شفا؟*

آرزوی غبار این باشد روی دامان یار بنشیند
در مسیر عبور اوباشد زیر پایش به بار بنشیند

قطعه خاکی بلند مرتبه شد
ذره ای بود آفتاب شده

نسبش می رسد به شاه نجف
از ذَراریِّ بوتراب شده

*مگه نمیگن: امیرالمؤمنین ‌پدرِخاکِ “ابوترابِ” این چه‌خاکی بودقبل ازعاشورا و قبل از کربلا؟
امیرالمؤمنین رسید به این سرزمین، از صفین برمیگشت،میگن از اسب پیاده شد، خاک کربلا رو برداشت بو کرد شروع کرد با خاک‌کربلاحرف زدن، هنوز حسینی به‌کربلا نرسیده، هنوزعاشورایی اتفاق نیوفتاده، خونی به زمین نریخته، خاک‌کربلا رو برداشت “وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَاالتُّرْبَةُ”شگفتا از تو ای خاک!” لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ أَقْوَامٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَبِغَيْرِ حِسابٍ.” امیرالمؤمنین به خاک کربلا گفت:ای خاک از تو درشگفتم یه روزی میاد یه عده ازتو ‌محشور میشن بی حساب میرن بهشت، یه عده میان همچین که خاک‌کربلا به چهرهاشون میشینه رحمت خدا بر آنها نازل میشه ..بعد شروع کرد گریه کردن، فرمود: “هَا هُنَا مَصَارِعُ العُشَّاق”فرمود: اینجا جایگاه عاشقانه… اینقدر گریه‌کرد روایت میگه: اینقدر علی گریه کرد خاک با گریه عجین شد ،گِل شد…*

خاک می خواست نور محض شود
تا غبارش چو توتیا باشد

سجده می کرد بر قدوم حسین
تا شفا بخش و کیمیا باشد

خاک کرب و بلا دلش می خواست
مثل آیینه ها زلال شود

چشمه ای باشد از یم کوثر
خوردن تربتش حلال شود .

*امام صادق علیه السلام فرمود: پیغمبر نقل کرد: جبرائیل برمن نازل شد، جبرائیل گفت: یا رسول الله! خاکی که حسینت کشته میشه اسمش کربلاست ،از بعد شهادتِ حسینت دیگه اون خاک‌حُرمتش از کعبه میره بالاتر… یا رسول الله! تربت حسینت میشه شفا، میشه بهترین خاک عالم، پاکیزه ترین خاک‌عالم، یا رسول الله! خاکش میشه شفای هر درد …*

خاک بر صورت حسین نشست
“أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریب”

خاک بر صورت حسین نشست
پرده داری آفتاب کند

بی سبب نیست سجده برتربت
خرق هفتاد تا حجاب کند

در دل خاک غصه ای دفن است
غزلش واژه واژه تلمیح است

مقتلی در سی وسه صفحه ورق
آه تربت همیشه تسبیح است

*امام صادق علیه السلام فرمود: سجده بر تربت هفتاد حجاب رو‌ کنار میزنه…
اگه تسبیحِ تربت دستت باشه حتی ذکر هم نگی برات ثوابِ ذکر رو مینویسند، چرا ؟چون‌خاک‌حسینِ …*

علت خلقت تمام جهان
خاک این روضه ی منوره است

سندش هست آیه ی تطهیر
تربت کربلا مطهره است

قبر زهرا بقیع گمشده بود
وسط این دیار پیدا شد

عرش بر روی خاک خیمه زد و
تربت کربلا معلی شد

آسمان را به انتظار نشست
تربت کربلا مؤدب شد

چقدر ذوق می کند وقتی
خاکِ پاک قدوم زینب شد

 

متن روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا – قسمت پایانی

داداش چی قراره بیاد سرم
ببین خاک نشسته رو معجرم

*داداش این پیرمرد ‌گفت:‌کربلا، درست شنیدم؟ این کلمه به ‌گوشم آشناست .. الان یادم افتاد میدونی من این کلمه رو کِی شنیدم؟ اون شبی که مادرم‌ کفن هارو ‌داد.. اون شبی که گفت: این کفن ‌مال منه، میدی بابات علی، این کفن مال بابات علیِ میدی داداشت حسن، اینم مال برادرت مجتباست .. دیدم بقچه رو بست هی میزد رو ‌پاش میگفت: کربلا …*

داداش چی قراره بیاد سرم
ببین خاک‌نشسته رو ‌معجرم‌

من این قصه رو‌پیش مادرم
شنیده بودم

داداش سراپا می لرزم تو اظطراب
داداش برای خودم نه برا رباب

من این روزها رو حتی توی خواب
ندیده بودم

گودال میبینم ..ای وای از تنت
احساس می کنم از من میگیرنت

ای کاش تو دلم آتیش به پا نشه
ای کاش پای من گودال وا نشه

*نکنه من قراره بیام تو‌ گودال؟ نکنه میخوان‌کاری کنن تو رو‌ نشناسم؟…*

بیا خواهر از محملت پایین
بیا آخرِ دنیامو ببین

منو می‌کُشن تو همین زمین
غریب و تنها

شده موقع دل بریدنُ
منو از تو آخر میگیرنُ

تو باید بری بسپری منُ
به ریگ صحرا

اینجاست کربلا؛ که گفته مادرم
هرچی مصیبته؛ اینجا میاد سرم

اینجا تو بی کَس و من بی قمر میشم
تو بی برادر و من بی پسر میشم

*”امام صادق علیه السلام فرمود: از اون ساعتی خاک شد تربت، که این خاک با پوست و گوشت و خون و استخوان جدَّم مخلوط شد” کجا ؟ وقتی اسباشون رو ‌نعل تازه زدن یه کاری با بدن کردن… زینب هی این بدن رو‌ از زیرخاکها در آوُرد، ناله بزن بگو:حسین….*

_________________________________________________________________________

متن روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا – قسمت اول

امشب شبِ حساسی است، غیرتی ها! نوکرا! امشب یه جور دیگه باید ناله بزنید، آخه امشب ناموسِ خدا داره میرسه کربلا، امشب رفتی خونه، همچین که خواستی استراحت کنی، رو کن سمت کربلا، بگو: حسین جان! من اومدم راحت میخوابم، اما از امروز خودت و زن و بچه هات آواره ی صحراها شدن…

ابی عبدالله دید اسبش حرکت نمیکنه، گفت: کجاست اینجا، چرا هر چی نهیب میزنم اسب نمیره؟ اومد ساربان جلو، آقا! اینجا غاضریه است، خوب دیگه؟ نینوا هم بهش میگن، طَف هم بهش میگن، یه خورده فکر کرد، آقاجان! قدیمی ها به اینجا کربلا هم میگفتن… تا گفت کربلا، یهو ابی عبدالله یه جور که بقیه نفهمن، گفت:” أعوذُبِالله مِنَ الکَربِ وَالبَلاء” اما زینب تویِ صورت داداشش که نگاه میکنه همه چیز دستش میاد، میفهمه چه خبره، داداش! چرا بهم ریختی؟ اینجا چه خبره؟ چرا حرکت نمی کنیم؟ زینبم! قرارِ اینجا بمونیم… داداش! من حسّ خوبی به اینجا ندارم، اینجا به دلم نیست، خواهرم! تحمل کن عزیزِ دلم…

عباس! خیمه هارو برپا کن، به روی چشم، خیمه ها رو زدن، عباس جانم! داداش بیا، خیمه هارو زدی؟ اول زن و بچه ها رو جا و مکان بده، پاهاشون درد گرفته، چند وقت تویِ مسیرن، اول اومدن کنارِ ناقه ی رباب، رباب بچه رو آروم داد دستِ حسین، آقا! بچه خوابِ، بچه رو ابی عبدالله تویِ بغل گرفت، عباس اومد کنار ناقه ی بچه ها، رقیه جان! بیا رویِ دوشِ عمو، آروم پایینش گذاشت، پیشونیش رو بوس کرد، ای قربونت برم، عمو برات بمیره… تا رسیدن به ناقه ی زینب، عباس همه ی جوانهای بنی هاشم رو به خط کرد، زینب میخواد پیاده بشه، علی اکبر رکاب گرفت، قاسم دستِ عمه رو گرفت، عبدالله بچه ها رو صدا زد کوچه باز کردن، ناقه رو آوُرد دَمِ خیمه، کسی قد و بالای زینب رو نبینه، ناموسِ خداست، با احترام کامل بی بی رو پیاده کردن، بی بی که روی زمین نشست، تازه دلشوره اش شروع شد…

 

متن روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا – قسمت پایانی

از سر صبح دلم داره می لرزه
چه اضطرابی داره خواهرِتو

کم بشه مویی از سرت می میرم
تو رو به من سپرده مادرِتو

این همه لشکر اومده به اینجا
خواهرتم ، دلم هزار جا میره

سر نماز فقط میگم خدایا
حسینمو کسی ازم نگیره

خاک بلاخیزی داره زمینت
از صدای طبلا دلم شکسته

خیمه زدی الهی من بمیرم
رو پلک تو گرد و غبار نشسته

از شبِ اولِ بی مادریمون
یادمه که بهت رسیده بودم

دلم یه جوری شد آخه تا حالا
مویِ تو رو خاکی ندیده بودم

* خاکی که چیزی نیست بی بی جان!، خاکستری هم می بینی…*

دیر نشده بیا بریم مدینه
دل ندارم غریبیتو ببینم

من که از اون خواهرا نیستم داداش
بیام سَرِ مزارتو بشینم

خدا نیاره روزی که ببینی
موی حسین تو مشت نیزه داره

دلت بخواد که موهاشو بشوری
به شرطی که پنجه ی شمر، بذاره

بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خارِ مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست

برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من
حسین قبل خنجر تو ، حسین بعد خنجر من
تجلی می کنم در تو ، تجلی می کنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است ، پایان نیست

بنه پا بر زمین این خاک ها مشتاق و لبریزند
تمام دختران یک یک مژه بر پات می ریزند
نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند
چرا که خلق می دانند صاحب خانه مهمان نیست

محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد
ز کوه صبرِ من حتی نشانِ درد برخیزد
اگر زن شیرزن باشد به جنگِ مرد برخیزد
بجنگم با سنان ؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست

به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی آید
به زینب معجر پاره به سر کردن نمی آید
برادر جان! به ما اصلاً سفر کردن نمی آید
کسی در خیمه های ما به جز شش ماهه خندان نیست

صدا زد : آی مردم این شهید ما مسلمان است
بزرگ خاندانم را نمی بینید عریان است؟!
جواب قاری قرآنِ زینب بوسه باران است
جوابِ قاری قرآن زینب سنگباران نیست

زینب رو صدا زدی، مادر رو صدا زدم
رو کردم سمت نجف، حیدر رو صدا زدم

رو کردم مدینه و گفتم وا محمدا
کوبیدم به سینه و گفتم وا محمدا

وا محمدا! حسینو بی رَدا ببین به کربلا
وا محمدا! تنش رو زیر پا ببین به کربلا

وا علیا! دخترِ حیدر رو سپردی به کیا
وا حسنا! دارن میان به سمت خیمۀ زنا

سیلی به هوا زدن، جدم رو صدا زدم
مارو بد صدا زدن، جدم رو صدا زدم

خیمه شعله ور شد و گفتم وامحمدا
لشکر حمله ور شد و گفتم وامحمدا

وامحمدا! حرم رو بی پناه ببین به کربلا
وامحمدا! میسوزه خیمه ها ببین به کربلا

وای حرم، بَدِ که غارت بکنن از خانِ کَرَم
وای حرم، شکسته زیرِ لگداشون کمرم

وای حرم،میگفتی از عطش میسوزه جگرم
وای حرم! آخ چه بلایی بود آوُردن به سرم

* گفتم که با چه احترامی فردا بی بی رو تویِ کربلا پیاده میکنن، اما عصر یازدهم که شد، بی بی همه رو سوارِ بر ناقه ها کرد، یه لحظه دورش رو نگاه کرد، کسی نمونده، یه نگاه کرد سمتِ گودال، صدا زد: داداش! …*

سپردمت به غبار و به ريگهاي بيابان
سپردمت به وحوش، به آهوان پريشان

سپرديم به كه رفتي!؟به دلقكان به كنيزان؟!
به شمر و خولي و اَخنس به حرمله به سنان؟

*داداش! ببین میخوان بیان دستایِ من رو ببندن…حسین…*

_________________________________________________________________________

متن روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا – قسمت اول

کاروان سلاله های خدا
کاروان امام عاشورا

کاروان بهشتیان زمین
کاروان فرشتگان سماء

یکی از نوکرانشان جبریل
یکی از چاکرانشان حوا

گوشه ای از صدایشان داوود
نفسی از دعایشان عیسی

نوجوانانشان چو اسماعیل
پیرمردانشان خلیل آسا

زائر اشک هایشان باران
تشنه ی مَشک هایشان دریا

یوسفان عشیره ی حیدر
مریمان قبیله ی زهرا

تا به حالا ندیده هیچ کسی
این همه آفتاب در یک جا

همه با احترام و با معجر
همه در پرده های حجب و حیا

پرده را از مقابل محمل
باد حتی نمی برد بالا

دور تا دورشان بنی هاشم
تحت فرمان حضرت سقا

پای اولیا مخدره زینب
روی زانوی اکبر لیلا

از غروب مدینه می آیند
در زمینی به نام کرب و بلا

میرسیدند و یاد می کردند
از سر و تشت و حضرت یحیی

حق نگهداره این همه مجنون
حق نگهداره این همه لیلا

*هر چه کرد دید ذوالجناح حرکت نمی کنه، یه نگاه به زن و بچه اش کرد شروع کرد گریه کردن، فرمود: پیرمردِ کاروان رو بگید بیاد، تا اومد، بله آقاجان!؟ بگو ببینم این سرزمین رو میشناسی یا نه؟ بله آقا جان! نام این سرزمین چیست؟ عرض کرد: آقاجان! به این سرزمین نینوا میگویند، چندتا اسم گفت، حضرت فرمود: آیا نام دیگری هم دارد یا نه؟ عرض کرد: بله آقا جان! به اینجا کربلا هم میگویند، گریه‌ی حسین بیشتر شد، فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست..اینجا همون جایی است که جدم رسول خدا فرمودن، بابام علی مرتضی فرمود، اینجا همون جایی است که با اسمش مادرم صدیقه کبری گریه کرد…
فرمود: خیمه هارو عَلَم کنید، شروع کردن خیمه هارو زدن، من یه سوال دارم میدونی زینب چطور از محمل پایین اومد؟ خبر داری چه دلشوره ای تو دل بچه های حسین اومد؟ صدای ناله‌ی زینب بلند شد: حسین جان! بیا برگردیم داداش، از اون ساعتی که پامون رو توی این سرزمین گذاشتیم غم عالم روی دلم اومده، داداش سن و سالی نداشتم بین و در دیوار مادرمون رو کشتن، گفتم: سایه‌ی سرم حسینِ، بابامون رو کشتن، گفتم: الحمدلله برادر دارم، پاره های جگر حسن بالا اومد، اما گفتم: حسین رو دارم، حسین جان من میترسم این سرزمین تو رو از من بگیره…
با احترام جوانان هاشمی اومدن جلوی محمل عمه جانشون، بی بی حضرت زینب میخواد پایین بیاد، علی اکبر یه دست زینب رو گرفته، یه دستش رو قاسم گرفته، عباس زانو زده، جوانان هاشمی کوچه باز کردن میدونی چرا؟ بخاطر اینکه مبادا از دور چشمی بخواد قد و بالای عمه شون رو ببینه، زینب با احترام اومد کربلا…
من ادامه نمیدم روضه رو، فقط یه جمله میگم میخوام خودت باخودت روضه بخونی، اصلاً من از شما یه سوال دارم، زینب چطور برگشت از کربلا،چطور خارج شد؟ همچین که همه رو سوار کرد، سکینه رو سوار کرد، رقیه رو سوار کرد، رباب رو سوار کرد، اما یه وقت نگاه کرد دید کسی نیست کمک خودش کنه، صدا زد: کجایی عباس ببینی خواهرت تک و تنها شده؟ ای حسین…*

 

متن روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا – قسمت پایانی

بیا بریم
بیا باهم از این بیابونا بریم

دل شورمو ببین تورو خدا بریم
بعد تو ما کجا و با کیا بریم؟

اینها فکر سَرِ تواَند
فکر انگشترِ تواَند

حتی تو فکر غارت از
گوش های دختر تواَند

قلب زینب و غرق غم نکن
دور زینب و بی مَحرم نکن

*حسین جان بیا برگردیم داداش*

همه کَسَم
دق می کنم داداش به جون تو قسم

وقتی که بالایِ تَنِ تو می رسم
مثل سرت بریده میشه نفسم

داداش! می کُشنت
چه کارها که نمی کنند با بدنت

یه جای سالم نمیذارن رو تنت
دعوا میشه حتی سر پیروهنت

_________________________________________________________________________

متن روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا

چشاشو بسته رو ذوالجناح بین راه
بلند شد از خواب، میخونه إنا لله
میگه دیدم تو دشت سرخی
مرگ از راه اومده استقبال
راه معراجم و می‌دیدم میون گودال

خدا میخواد بریزه خونم آخر
با خنجری بریده شه این حنجر، خدای خوبم

هرچی که اون اراده کرده خوبه
که خیر من توو خواسته‌ی محبوبه،خدای خوبم

«حسین حسین حسین حسین آقاجان»

اعوذ بالله از غربت این صحرا

*آخه وقتی رسید کربلا، پرسید اسم این سرزمین چیه؟ آقا به اینجا غاضریه میگن.
اسم دیگه م داره یا نه؟! به اینجا نینوا میگن…
اسم دیگه چیه؟ آقا به اینجا میگن:کربلا…
یه وقت صدا زد: “اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء…”

“اِنزِلوا…”پیاده بشید…

هاهُنا وَاللهِ مَحَطُ رِحالِنا…”
اینجا بار به زمین بگذارید…
وَ مُناخُ رِکابِنا…
و مَسفَکُ دِمائِنا…
اینجا خون ما رو به زمین می ریزند…
وَ مَذبحُ اطفالِنا…
اینجا سر از بدن شیرخواره ها جدا می کنند…*

اعوذ بالله از غربت این صحرا
پناه بر قرآن از گریه‌های بابا
تا برداشت مشتی از خاکش رو
گف وعده‌گاهِ ما همین جاس
گفت ده روزِ دیگه روی نیزه
سرِ ما بالاس…
عمو برا عمه رکاب می گیره
ولی شده عمّه به چشماش خیره
*آخه مثل فردایی عباس اومد برای زینب رکاب بگیره…علی اکبر آمد…قاسم آمد…زینب با احترام پیاده بشه ولی یه دلهره ای زینب رو اذیت می کنه…
یادش آمد اون روزی که از مدینه بیرون آمد؛وقتی مردم مدینه جمع شده بودند؛عباس از دهلیز خانه بیرون آمد؛شمشیر رو از نیام بیرون کشید؛صدا زد:
“یا ایهاالناس! غُضّوا ابصارَکم! ”

آی مردم! چشماتون رو ببندید…زینب میخواد سوار ناقه بشه.‌‌‌..
خدا رحمت کنه…حاج آقامجتبی می فرمود:مردایی که دو طرف کوچه ایستاده بودند؛برگشتند سمت دیوار و سرها رو پایین انداختند…
علیامخدره سوار ناقه بشه…
فردا هم با احترام پیاده شد اما بمیرم عصر روز یازدهم…”

اعوذ بالله از غربت این صحرا
پناه بر قرآن از گریه‌های بابا
تا برداشت مشتی از خاکش رو
گف وعده‌گاهِ ما همین جاس
گفت ده روزِ دیگه روی نیزه
سرِ ما بالاس…
عمو برا عمه رکاب می گیره
ولی شده عمّه به چشماش خیره
امون ای دنیا…
رباب علی رو دست بابا میده
طفلی توو این شلوغیا ترسیده
امون ای دنیا…
«حسین حسین حسین حسین آقاجان»

*حالا گذشت…روز دوم محرم رسید روز عاشورا…میخواد بره میدان…دخترش آمد باهاش حرف بزنه…*

بیا برگردیم سمت مدینه بابا

*دیروز چی گفتیم؟
مسلم گفت: برگرد…
فِداکَ بابی و امی…
پدر و مادرم به فدات؛ برگرد…*

بیا برگردیم سمت مدینه بابا
بیا برگردیم جون سکینه بابا

*کجا گفت؟!
چطور گفت؟!
ان الحسین علیه السلام لما نظر الی اِثنین
وَ سبعینَ رَجُلاََ مِن اهلبیته صَرعی…”
وقتی دید ۷۲نفر روی خاک صحرا ایستادند..
“التفت إلى الخيمة…”
اومد کنار خیمه…
” وَ نادى: يا سُكَينة يا فاطمة يا زينب يا أمَّ كلثوم عليكن مني السلام….
خداحافظ…

فنادته سكينة: يا أبه استسلمت للموت؟
آیا تسلیم مرگ شدی؟
چه جوابی داد؟
“فقال: كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين….”

کسی که یار و یاوری نداره چه کنه؟!
یه حرفی زد دل آقا رو سوزوند…
فقالت: يا أبه ردنا إلى حرم جدنا.
ما رو برگردون مدینه…
صدا زد:
” هيهات لو ترك القطا لنام…”
اگر مرغ قطا رو به حال خودش میگذاشتند از خوشی می خوابید…

” فَتَصارَخنَ النِّساء …”
زن ها شروع کردن ناله زدن…

“فَسَكَُتهُنَّ الحسين عليه السلام‏….”
حسین زن ها رو ساکت کرد…*

بیا برگردیم سمت مدینه بابا
بیا برگردیم جون سکینه بابا
من دوس دارم توو خونه بازم
دور هم جمعمون جمع باشه
اما این صحرا جمع مارو
از هم می‌پاشه…

هر چی گلِ تو باغمون پرپر شه…
حتی علیِ اصغرم بی سر شه…
بمیرم واسش…
دست عمو می‌افته روی خاکا
میشه علیِّ اکبر إربا إربا
بمیرم واسش
«حسین حسین حسین حسین آقاجان»

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.