آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

متن روضه و توسل ویژه شب شام غریبان محرم ۱۴۰۰

16
متن روضه و توسل ویژه شب شام غریبان محرم ۱۴۰۰

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) – قسمت اول

هر آنکه گریه برای تو کرد آقا شد
کسی که رنگ شما را گرفت زیبا شد

به روسیاه، همیشه تو آبرو دادی
همینکه رود به دریا رسید دریا شد

مگر نه اینکه شفا با دَمِ حسین رسید
گدای خانه ی تو هرکه شد، مسیحا شد

دوباره پرچم سرخت بلند شد آقا
بساط گریه ی ما باز هم مهیّا شد

چه خاطرات خوشی که زروضه ات دارم
همیشه حال خوشم بین روضه پیدا شد

همیشه نام تو را بردم و دلم لرزید
همیشه نام تو را بردم و گره وا شد

همیشه بدرقه ی راه کربلایی ها
دعای مادر پهلو شکسته، زهرا شد

*امشب خیلی زینب، مادر! مادر! گفت… روایت میگه: هر کی میره کربلا، حضرت زهرا سلام الله علیها براش دعا میکنه که میره کربلا، بی بی جان! یه دعایی هم امشب برای ما بکن، اربعین نزدیکه، مزد نوکری ما این ده شب یه سفرِ کربلا باشه… بی بی جان! دست های شکسته رو امشب بالا بیار، برای گریه کن های حسین یه دعا بکن، بگو: خدایا! این نوکرای بچه ام رو ببر کربلا…*

مرا ببر، نبری می روم زدست حسین!
چه می شود بنویسی برات امضا شد؟

 

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) – قسمت پایانی

همیشه یاد غمت بی بهانه می بارم
به یاد آن لحظاتی که باز غوغا شد

به یاد آن لحظاتی که نیزه بالا رفت
میان پیکر تو نیزه هایشان جا شد

به یاد آن لحظاتی که سنگ ها بارید
هزار و نهصد و پنجاه جوی خون وا شد

ز بس که زخم بر آن جسم پاره پاره زدند
تنت میانه ی گودال چون معمّا شد

به یاد آن لحظاتی که روی سینه نشست
به یاد آن لحظاتی که با سرت پا شد

#شاعر وحید محمدی

* هلال بن نافع میگه دیدم این لبهای حسین مثل دو تا چوب خشک به هم میخوره، هی داره با صدایِ بی رمق میگه: جگرم داره از تشنگی میسوزه…سپری برداشتم، آب داخلش ریختم تا برایِ عزیزِ زهرا آب ببرم، اون نامرد جلوم رو گرفت، برا کی داری آب میبری؟ گفتم: مگه نمی بینی عزیزِ زهرا تشنه است؟ گفت: نمیخواد آب ببری، من خودم الان سیرابش کردم… یه مرتبه نگاه کردم دیدم از لایِ عباش یه سَرِ بریده درآوُرد…

بی بی زینب رسید، اما دیر رسید، دید عجب غوغایی است، هی صدا میزد: “أ أنتَ أخی؟”…*

به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتربود دیر رسیدم من

سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تورو بردن دیر رسیدن من

از صدای اِلیَّ… گفتن تو
جگرم از غمت کباب شده
چند ساعت شبیه عُمری رفت
بدنم را ببین چه آب شده

*نشست کنارِ بدنِ برادرش، حالا تصور کن این صحنه رو…*

نیزه‌ها را یکی یکی … ای وای
از تنت ای برادرم … ای وای
چند تا تیر، بد قلق اما
جانِ شیرینِ مادرم ای وای

*کی میگه: شمشیرها و نیزها رو کنار زد؟ نه! همچین که اومد کنار بدنِ داداشش، یکی یکی شمشیرها رو نیزها رو در آوُرد…*

سر نداری به پیکرت اما
چند جمله ز خواهرت بشنو
حرف‌هایی به قلب من مانده
که نگویم به هیچکس جز تو

خیمه‌ها را یکی یکی گشتم
با همین حال زار و پر دردم
همه را جمع کردم آخر، وای
جز دو تا کودکی که گم کردم

دست‌هاشان به هم گره کرده
پای یک بوته خار خوابیدند
عاقبت ترس … یا نمی‌دانم
آن دم آخری چه می‌دیدند

من شنیدم که یک نفر میگفت
زدن دختران مباح شده …
سپر کودکان شدم تو ببین
صورتم را، چطور سیاه شده

شعله‌ها را ز دامن همه‌ی
کودکانت گرفته‌ام اما
آنقدَر سوخت دستم آخر که
ضعف سختی گرفت جانم را

به خودم آمدم وَ دیدم که
رفته بودم دقایقی از هوش
دختری گفت زیر لب با بغض
عمه مویم نمی‌کنی خاموش؟

کودکان را چه سخت خواباندم
ولی اما رباب را چه کنم
هر دقیقه ز خواب میپرد و
ناله‌ی آب آب را چه کنم

*امشب این زن و بچه ها همه بدنشون درد میکنه، گوشاشون درد میکنه، آخه هی می دویدن با شلاق دنبالشون، می اومدن جلوی این بچه ها این مردای گنده با دستای سنگین، بی هوا میزدن تویِ صورتِ بچه ها، آخه بچه وقتی یه مرد میبینه، مخصوصاً اگه بابا نداشته باشه، فکر میکنه اومده کمکش کنه…
میگه: یکی از این بچه ها دامنش آتیش گرفته بود، هی فرار میکرد، یکی از اینها دنبالش میکرد، تا رسید به اون، گفت: آقا! من گوشواره ندارم، گوشواره ام رو یکی دیگه برده، چیزه دیگه ای هم ندارم، دیدم مثل بید بدنش داره میلرزه، گفتم: کاری بهت ندارم، میخواستم دامنت رو خاموش کنم…
میگه:وقتی دید من دلم به رحم اومده، گفت: آقا! شنیدم آب آزاد شده، میشه یه کم آب بهم بدی؟ رفتم یه ظرف آب برداشتم اومدم، فکر کردم تشنه است، دیدم ظرف آب رو گرفت، چرا نمیخوری؟ گفت: اقا شما بلدی گودالِ قتلگاه کدام طرفِ؟کجا میخوای بری؟ برا چی میخوای بری؟
آقا! وقتی دَمِ خیمه بودم، صدایِ بابام رو میشنیدم، هی داره داد میزنه: جگرم داره از تشنگی میسوزه…

_________________________________________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) – قسمت اول

مرا به خیر کسی جز حسین امید مباد
به غیر کشته‌ی عشقت کسی شهید مباد
کسی که دل به تو بسته‌است نا امید مباد

کسی که مست تو شد دلخوش حرام نگشت
کسی که عبد تو شد بنده‌ی یزید مباد

برای هر دل دیوانه‌ی محرّم‌پوش
بساط عیش حرام و مجال عید مباد

کسی که رخت عزای تو را به تن نکند
خدا گواه که در حشر روسفید مباد

*شب آخره.. میدونی امشب مادرش امضا می کنه.. میدونی امشب مادرش نوکری ها رو قبول می کنه.. انقدر کرم داره؛خجالت می کشم بگم نوکری بعضی ها رو قبول نمی کنه.. ازش بعیده ..*

اگر بناست در آتش رَوَم، جهنّمِ من
کنار آنکه گلوی تو را بُرید مباد ..

*حسین جانم! خدا من رو با اینا یک جا جمع نکنه .. من عاشقتم .. اونا قاتل تو .. یک سو همه عاشق او .. یک سو همه قاتل او ..
ما راهمون از اینا جداست …*

اگر بناست در آتش رَوَم، جهنّمِ من
کنار آنکه گلوی تو را بُرید، مباد ..

به هر که رو زده ام غیرِ شر به من نرساند
مرا به خیرِ کسی جز حُسین امید مباد ..

 

متن روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) – قسمت پایانی

هر دختری یه جور، مشغول دردشه
هرکس یه گوشه‌ای، دلتنگ مردشه
من پشت خیمه‌ها، دنبال بچه‌مم
که زیر خاک کربلا خوابیده سردشه ..

بخواب، که غارتا تموم شده
بخواب، که خیمه‌ها آروم شده
بخواب، که زندگی برای من، بی تو حروم شده

امون، امون از این همه بلا
امون، از تشنگی‌ کربلا ..

هر دختری یه جور، مشغول دردشه
*یکی دامنش آتیش گرفته .. یکی گوشواره هاش رو بردند، گوشش خون میاد .. یکی کنار بدن نیمه جان خواهرش نشسته .. عزیز خواهر دووم بیار ..*

هر دختری یه جور، مشغول دردشه
هرکس یه گوشه‌ای، دلتنگ مردشه
من پشت خیمه‌ها، دنبال بچه‌مم
*چرا اونجا ؟! آخه وقتی مثل امروزی علی اصغر رو به خواهر داد، از اسب پیاده شد،رفت پشت خیمه ها .. “وَ رَمَّلَهُ بِدَمِه ..” خون زیر گلوی علی رو گرفت .. تمام سر و صورت و بدن بچه رو خونی کرد .. “وَ دَفَنَهُ بِجَفرِ سَیفِه..‌.”
دیدند پشت خیمه ها نشسته،داره قبر کوچیک میکنه..*

هر دختری یه جور، مشغول دردشه
هرکس یه گوشه‌ای، دلتنگ مردِشه
من پشت خیمه‌ها، دنبال بچه‌مم…
که زیرِ خاک کربلا، خوابیده ، سردشه

بخواب، که غارتا تموم شده
بخواب، که خیمه‌ها آروم شده
بخواب، که زندگی برای من، بی تو حروم شده

امون، امون از این همه بلا
امون، از تشنگی‌ِ کربلا ..

الان اگه بودی، خوابونده بودمت
با چادر خودم، پوشونده بودمت
سیراب میشدی، از شیرِ مادرت
آروم با عمه زینبت، خندونده بودمت

ولی، تو نیستی و دلم پُره
رباب، بعد تو آب نمیخوره
ببین، از هرچی سایه‌‌ی خنک، بعد تو دلخوره

امون، امون از این همه بلا
امون، از تشنگی‌ کربلا ..

*چی گفتند به شما تو روضه ها؟! گفتند آب آزاد شد رباب رفت آب خورد… نه… (به شماها چی گفتند؟!) گفتند وای از وقتی که مادر آب خورد .. شیر به سینه مادر آمد .. انقدر زیر آفتاب موند .. صورتش آفتاب سوخته شد .. صورتش سیاه شد .. بچه م زیر آفتاب تشنه بود .. بچه م آب نخورد .. خاک به دهن منِ روضه خوان اگه شان تو بانو رو نشناسم .. آی مردم دنیا یه سال زیر سایه نرفت .. میگفت آقای غریب من سه روز و سه شب بدنش زیر آفتاب بود ..

آی! “تسفی علیه ریح الصبا ..” باد صبا به این پیکر می وزید؛ خاک رو بلند می کرد؛ روی زخم های حسین بن علی می نشست ..*

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.