آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س) ویژه ایام فاطمیه – ۱۴۰۰

318
متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س) ویژه ایام فاطمیه سال 1400

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است
زیر چشمت گود افتاده است، پس زاری بس است

از همان روزی که تو تب کرده ای تب کرده ام
خوب شو خوبم کنی سه ماه بیماری بس است

تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام
این تبسم کردن از روی ناچاری بس است

لاله، لاله، لاله، لاله، لاله، لاله .. تا به کی؟
جای خالی در لباست نیست گل کاری بس است

من مرتب میکنم این خانه ات را تو فقط
لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است

*برا بی بی بلند بلند گریه کنید .. آخه تو مدینه کسی براش گریه نمیکنه .. خدا میدونه وقتی مجلس بی بی رو پر رونق میگیرید دل بچه هاش شاد میشه .. خدا رو شکر بچه شیعه ها جای ما بلند بلند گریه میکنن .. آخه بچه هاش پیراهن های عربی رو به دهان گرفته بودن آروم آروم گریه میکردن .. نمیدونم مریض بدحال داشتی یا نه !!.. طولِ درمانش وقتی زیاد میشه هی نگران میشی .. اجازه بدید زبان حال بگم: زینب صدا میزد داداشم حسین، مادرمون چرا خوب نمیشه ..*

ای‌شکسته بال پس کی استراحت میکنی
هر زمان که‌پا شدم دیدم‌تو بیداری، بس است

این‌طرفداری از من کار دستت داده است
بعد ازاین کاری مکن دیگر طرفداری بس است

وقت کردی یک کفن هم بعد پیرهن بباف
زندگی‌کردن برای من بس است، آری بس است

باشد امشب میروم پیش خدا رو میزنم
بسترت را جمع کن از خانه بیماری بس است

چندین بار وقت ملاقات گرفتن شیخ عباس قمی میفرماید اومدن پیش امیرالمومنین(ع)، علی(ع) برو از فاطمه(س) اجازه بگیر ما لحظاتی در خدمتش باشیم، اومد پیش فاطمه(س) بی بی اینا اجازه میخوان نگاه کرد به مولا صدا زد علی(ع) جان خانه، خانۀ تو هست منم همسرتم .. اگه تو بخوای من حرفی ندارم .. این نامردا اومدن تو خانه هر کاری کردن دیدن بی‌بی روشو برمیگردونه و نگاه بهشون نمیکنه .. میخوام بگم نانجیبا اینجا اجازه گرفتن اما مدتی قبل .. بمیرم برا اون ساعتی که بدون اجازه وارد خانه شدن .. خانه رو به آتش کشیدن .. مادر ما امد پشت در خانه اما اون حرامی چنان با لگد به در زد .. یا زهرا ..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

خانه اش كه سوخت
مسمار از خجالت سرخ شد ..

دیدم آتش را ولی در را نمی‌دانم چه شد؟!
خورد شد پهلو ولی پَر را نمی‌دانم چه شد؟!

پای ضارب بشکند وقتی که در را باز کرد
طفل رفت از دست، مادر را نمی‌دانم چه شد؟!

شانۀ مادر که تکلیفش مشخص شد ولی
بعد از آن موهای دختر را نمی‌دانم چه شد؟!

فاطمه در اصل حیدر بود و حیدر فاطمه
فاطمه جان داد حیدر را نمی‌دانم چه شد؟!

*این سخن پیچیده هرجا
مرتضی افتاده از پا …*

زد حسین از داغ مادر بر سرش اما چه سود
بعدها در کربلا سر را نمی‌دانم چه شد؟!

شاعر: #حسین_طاهری

بهشتِ آرزوی من! گمونم بهتری خانم
خدارو شکر که بازم، خودت پشت دری خانم

یه خورده استراحت کن، همینه خواهشم از تو
جلو پام پا نشو اینقدر، خجالت میکشم از تو

با اینکه زخمی دردی، داری میسوزی میسازی
با این دست ورم کرده، برا من سفره میندازی

سرت چی اومده داری، نشسته راه میری تو
میخوام دستای بی‌جونِ، منو بازم بگیری تو

چشای من پر از اشکه، که چشماتو نبندی تو
حالا حسرت به دل موندم، یه بار دیگه بخندی تو

تو افتادی ز پا اما، علی رو روو به راه کردی
دیدی آخر تو این خونه، پای تابوتو وا کردی

حالا اونکه شبش تاره، منم زهرا، منم زهرا
اونیکه دست به دیواره، منم زهرا، منم زهرا

مگه از یاد من میره، به سنگ غم محک خوردی
حلالم کن سر من از، کس و ناکس کتک خوردی

شیارِ در گرفت آتیش، روی پهلوت شیار افتاد
طناب از دست من وا شد، ولی دستت ز کار افتاد

مگه از یاد من میره، چه حرفایی شنیدم من
من اون مسمار و از سینه‌ت، خودم بیرون کشیدم

داری میری نمیدونی، چه خاکی بر سرم میشه
برو، یار جوون من، برو، دردات کم میشه

برو تو عرش محسن رو، بغل کن فاطمه امشب
پیمبر رو زیارت کن، به جاى ما همه امشب

برو اما قرار ما، غروبِ روز عاشورا
کنارِ پیکرِ بی سر، ته گودال تو صحرا

صدای در، دری که تو شعله سوخت
دری که یه میخ و تویِ سینه دوخت
صدای داد توی خاکستر و دود
کی میدونه چی دست فضه بود

_____________________________________________________

متن نماهنگ و توسل به حضرت زهرا (س)

تو از حالم خبر داری
اگه چشمایِ تر داری
دلم آشوبه آشوبِ
آخه قصد سفر داری

کنار تو آشفته حال اومده
شکسته پر و بسته بال اومده
علی در کنارت بهم ریخته چون
صدای اذونِ بلال اومده ..

چشم من مات و مبهوتِ
آخه گریونه پهلوتِ
بمیرم که تو این روزا
چشات خیره به تابوتِ

شدم تنهاتر از تنها
مرو زهرا .. مرو زهرا ..

غماتو خوب فهمیدم
من از این چادرِ خاکی
پس از نه ساله خوشبختی
عجب پایانِ غمناکی

پناه میبرم از غم تو به چاه
ندارم بدونه تو من تکیه‌گاه
باید کوچ کنم من ازین خونه‌ای
که شد واسه‌ی همسرم قتلگاه

دلم رو زیر و رو کردن
شدم آشفته حاله تو
منو می سوزونه زهرا
و صَارت كَالْخَيَال‏ تو ..

شدم تنهاتر از تنها
مرو زهرا .. مرو زهرا ..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

این منم قبر میکَنَم زهرا؛
از برایِ یگانه دلدارم؟!
نکند این که خواب میبینم
کاش میشد کنی تو بیدارم

این منم تیشه میزنم زهرا؛
تا مهیا کنم مزارِ تو را
با دو دستِ خودم به خاک نهم
گل پژمردۀ نزارِ تو را

آه زهرا قسم به جان شما
پاره شد قلبِ مرتضی از غم
همچنان شمعِ صبح میسوزم
بینِ مرگ و حیات حیرانم

فاطمه؛ من نمازِ صبرم را
در کنارت نشسته میخوانم
ذکرها را شکسته با یادِ
دنده‌های شکسته میخوانم

منم علی که خیلی خسته‌م
چشمای خسته‌مو که بستم
با خاطراتِ با تو بودن
میونِ سیلِ غم نشستم
فاطمه در خودم شکستم

کاش میشد زهرا ..
دوباره زندگی کنم با تو
رو قلبِ من نوشته تنها تو، محبوبم

کاش میشد زهرا ..
صدای تو، تو خونه می پیچید
لبِ حسن دوباره میخندید، ای خوبم

ای یاسِ پرپر ..
بدونِ تو چیکار کنه حیدر ، یازهرا ..

مدتی هست رنگش پریده
تموم موهاشم سفیده
چی شده ابنجوری شکسته
به من بگو حسن چی دیده!
تو کوچیکی قدش خمیده

میگه زیرِ لب ..
مادرمُ آزار نده برگرد
برو عقب جلو نیا نامرد، ای نامرد

شرمنده مادر ..
تا زنده‌ام غمت با من باشه
نشد مدافعت حسن باشه، ای مادر

ای یاسِ پرپر ..
خدا نگهدارت باشه مادر ..

فاطمه جان؛
گیرم که زینبین تو خوابیدن
آرام کردنِ حسن آسان نیست ..

یک روز زینب سلام الله علیه جلو آمد صدا زد داداشم، حسن جانم .. چرا همش یه گوشه کز کردی و زانویِ غم بغل گرفتی .. داغ مادر دیدی، ما هم دیدیم .. تو داداش بزرگِ مایی .. قفل لب‌هاش باز شد .. صدا زد زینبم دست از دلم بردار .. هرچی دیدیم با هم دیدیم اما تو کوچه من بودم، شما نبودید .. هرچی تلاش کردم جلوش رو بگیرم نشد..

دستش زِ سر گذشت ..

یا زهرا ..

یا رب نصیب هیچ غریب دگر نکن
دردی که گیسوان حسن را سفید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
دستش زِ سر گذشتُ مرا ناامید کرد

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

ای خدا منتظر زمزمۀ یا رب تو
وی اجابت شده مجذوب دعای شب تو

خانۀ خشت و گلت کعبۀ عرش الرحمان
از ازل تا به ابد دور سرت گشته زمان

چادر عصمتت از پردۀ اسرار قِدَم
زده بر پیرهنت دست توسل آدم

دختر ختم رُسل مادر پیغمبرها
سایه‌ات روزِ ازل بر سر پیغمبرها

مهر تو داد گِل حضرت آدم را روح
نام تو روز ازل حک شده بر کشتی نوح

پلۀ تختِ تو پیشانی عرش ازلی‌ست
تو فقط کفو علی هستی و کفو تو علی ست

قنبر درگه تو رتبۀ آدم دارد
فضه‌ات معجزۀ حضرتِ مریم دارد

ای خدا گفته سلام و صلواتت هر دم
کیستی تو که پدر گفت فدایت گردم؟

اولین مطلع حُسن ازلی کیست؟- تویی
رکن ارکان علی و، رکن علی کیست؟- تویی

هرچه گفتیم و نگفتیم از آن اولایی
تو همان فاطمه‌ای فاطمۀ زهرایی

چار بانوی بهشتند ارادت‌مندت
هشت تن حامل عرش ازلی پابندت

دست تو دست خداوند تعالاست مگر
که بر آن خم شده و بوسه زده پیغمبر؟

روح گهوارۀ فرزند تو را جنباند
آسمان گردد و دستاس تو را گرداند

چهره بر خاک سر کوی تو آورده نیاز
کرده پرواز به هنگام نماز تو نماز

خلق ناگشته، در آغوش خدا بودی تو
نه خدا، نه ز خداوند جدا بودی تو

سرور عالم بر همسریَت فخر کند
پدرت احمد بر مادریَت فخر کند

تو همان سیب بهشتی که خداوندِ وَدود
شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود

چه به خلقُ چه به خویُ چه به خَلقُ چه سرشت
تو بهشتی تو بهشتی تو بهشتی تو بهشت

در صف حشر تو امید گنهکارانی
دوزخ و نار به فرمان تو، تو سلطانی

حکم، حکم تو و فرمانِ تو فرمان خداست
عفو، عفو تو و غفران تو غفران خداست

این ندا می‌رسد از جانب ذاتِ الله
فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه

تو بگو تا که ببندیم در دوزخ را
تو بگو تا که کنیم گل شرر دوزخ را

تو بگو تا که عذاب از همگان برداریم
دوزخی ها را در گلشن فردوس آریم

من خدایم ولی امروز خدایی با توست
حکم آغاز ز تو حکم نهایی با توست

تو بگو دشمنتان را به سوی نار کشم
تو بخواه از من تا ناز گهنکار کشم

تو بگو تا همگان را به حسینت بخشم
تو بگو تا همه را بر حسنینت بخشم

در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت
تو روی سوی جنان خلق به دنبال سرت

بر سر دست تو یک پیرهن خونین است
همه گویند که اسباب شفاعت این است

دوزخ و نار در آن روز بوَد پابستت
دست عباس علمدار به روی دستت

چشم یک خلق گنه‌کار به سوی دستت
پیکر پاک دو شش ماهه به روی دستت

همه در وحشت میزان و حسابند و کتاب
همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب!

پیش رویت سر خونین اباعبدالله
تویی و حنجر خونین اباعبدالله

همه را رنگ ز رخسار پریده آن روز
همه گریند به رگ‌های بریده آن روز

تا که از شانۀ خود کوهِ گنه بردارند
چشم بر خون گلوی علی اصغر دارند

بر شفاعت نگه نور دو عینت کافی‌ست
نخی از پیرهن سرخ حسینت کافی ست

گرچه بر دامن لطفت همه را دست رس است
بدن له شدۀ محسن شش ماهه بس است

همه از هم بگریزند و تو در اوج جلال
کنی از لطف و کرم شیعۀ خود را دنبال

عفو بر خاک ره شیعۀ تو سر فکند
چادر خاکی تو، سایه به محشر فکند

بس که از چادر خاکیت کرم می بارد
قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد

به شرار جگر و ناله و سوزت سوگند
به مناجات شب و گریۀ روزت سوگند

که به آن جانی غدار محبت نکنی
قاتلت را به صف حشر شفاعت نکنی

ظلم و جور ستم بی‌عددش یادت هست
جای دست و ضربات لگدش یادت هست

یاد داری که چگونه حسنت می لرزید؟
نفس شوهر خیبر شکنت می لرزید

خاطرت هست که سوزاند دل مولا را
خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را

خاطرت هست که از درد به خود پیچیدی؟
خاطرت هست که داغ پسرت را دیدی؟

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

تابِ تب نای ناله نیست مرا
جان ندارم به مرگ بسپارم
منعم از گریه کرده اند ولی
کم نشد اشک هایِ بسیارم

آه سلمان چقدر دلگیرم
بی قرارم عجیب بی تابم
صورتم درد میکند سلمان
مدتی هست که نمی خوابم

آه سلمان تو محرم مایی
گوش کن ماجرایِ دردِ مرا
باز شد بابِ زن زدن وقتی
بست تقدیر دستِ مرد مرا

آه سلمان تو که خبر داری
گرچه بسیار دیده ام صدمه
دست بر معجرم نبردم چون
همه نابود میشدن همه

آه سلمان قبول داری که
حق ما اینهمه عذاب نبود
بازوی من نمی شکست اگر
دورِ دست علی طناب نبود

آه سلمان چه روزِ سختی بود
عشق آن روز مُرد در کوچه
رازِ دستار بستنم این است
به سرم ضربه خورد در کوچه ..

آه سلمان هنوز در عمرت
طعم سیلی چشیده ای یا نه!؟
استخوان شکسته داشته ای؟!
دردِ پهلو کشیده ای یا نه!؟

آه قنفذ چه بی ادب شده بود
سخنش نیش دار بود و درشت
دومی یک لگد به در کوبید
پسرِ سوم علی را کشت

آه این روزها به رویِ علی
طعنه شمشیر میکشد سلمان
تا که نام مغیره می آید
بازویم تیر میکشد سلمان

آه سلمان علی غریب شده ست
من چگونه بدونِ غم باشم
هدف زندگیِ من این بود
پیش مرگش فقط خودم باشم

آبروی مدینه را برده
چادرِ خاکی عیال علی
شوهرم دید که کتک خوردم
من بمیرم برای آل علی

*تا پای مرگ دخت نبی را مغیره زد
ای كاش بین كوچه دگر مجتبی نبود

هزار بار نگفتم نیا به دنبالم
میان کوچه دویدن به تو نمی آید*

به خدای علی قسم که من از
غاصبین خلیفه بی زارم
حقمان را چه ساده ناحق کرد
سخت از آن خلیفه بیزارم

نه که امروز تا قیامت هم
دلخور از ساکنانِ آن شهرم
جز کسانی که با علی ماندند
من در این شهر با همه قهرم

تا پای مرگ اهلِ مدینه مرا زدن
ممنون این محبت و این مهربانیم

آتش از تاثیرِ خود شد شرمگین
در حضور نور خاکستر‌نشین

بود ناظر، چرخ با صدها نگاه
در بر آن هالۀ خون خفته، ماه

مادرش آمد، برای دیدنش
دیدنش، بوییدنش، بوسیدنش

یا رب! این فرزند دل‌بند من است؟
این سر خونین فرزند من است؟

خفته در خاکستر کنج تنور
گشته آن مطبخ‌سرا، مجلای نور

مه خود را هزاران مشتری دید
ولیکن چهره اش خاکستری دید
عجب خولی از آن شاه حجازی
نمودی در جهان مهمان نوازی

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او
گرچه مانده است بجا خاطره های من و او

یاد ایّام نشستن سر یک سفره بخیر
خانه ای بود پُر از لطف و صفای من و او

روزهایی که صمیمانه به من میخندید
و عجب حال خوشی داشت هوای من و او

ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم
و رضا بود خدا هم به رضای من و او

بستری بود ولی هم سخن خوبی بود
جریان داشت در این خانه صدای من و او

بستری بود ولی نبض دلم دستش بود
و مجال نفسی بود برای من و او

با همان دست شکسته چه دعایی میکرد
مردمی را که نماندند به پای من و او

مردمی را که به این مسئله واقف بودند
که دو عالم همه هستند گدای من و او

هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم
کشته شد محسنم آنروز بجای من و او…

یک بار هم برای شفایش دعا نکرد
غیر از وفاتِ خویش زِخدا مسئلت نداشت
عالم کنارِ من همه در امنیت ولی
زهرا درونِ خانۀ من امنیت نداشت

شرمنده ام خانۀ امنی نداشتم ..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

هویدا میشد از اسرار در عالم اگر شأنت
نه عالم بلکه میکرد عرش را زیر و زبر شأنت

خلایق را خدا در صبح محشر جمع خواهد کرد
به قدر سوزنی پیدا شود آنجا مگر شأنت

تو را والاترین مخلوق ها اُم ابیها خواند
که اینگونه شود سنجیده بانو با پدر شأنت

علی آمد به دنیا آینه دارت شود زهرا
برابر باشد اینجا لا اقل با یک نفر شأنت

برایم جمله ی لولاک هم حرف بزرگی نیست
که آنجا هم بیان گشته است خیلی مختصر شأنت

رسول الله اعمالش همه عین عبادت بود
نشد حتی کمی با بوسه هایش بیشتر شأنت

چگونه من هزاران بیت در مدح تو بنویسم
خدا با آن خداییش سه آیه گفته در شأنت

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

*پیغمبر وارد خانه شد، دید حبیبۀ خدا فاطمه با یه دستش دستاس میگردونه، با یه دستش بچه اش رو بغل گرفته، صدا زد: عزیز دلم! دخترم! چرا به اسماء یا فضه نمیگی کمکت کنند، عرضه داشت: بابا! هر روز کارهای خونه رو ما تقسیم می کنیم، امروز نوبت نوبت منه، بی وفای است اگه بگم اونا کار کنند…
هی پیغمبر نگاه کرد دستهای زهرا تاول زده در اثر آسیاب کردن گندم، دست دخترش رو گرفت آروم بوسید، خیلی گریه کرد آقا….
من میخوام امروز آروم آروم برات روضه بخونم،‌یا رسول الله! دست فاطمه رو یه خورده زخمی وخسته دیدی نتوستی جلوی خودت رو بگیری، گریه ات گرفت، کجایی ببینی نیمه های شب دست فاطمه برا قنوت بالا نمیاد؟…
اما مادرِ من و شما غصه اش درد پهلو نیست، غمِ بازو نیست، صورتِ کبودش نیست، کشته شدن بچه اش نیست،
میخوای بدونی دردِ فاطمه چیه؟*

مرگ من از فشار در و دیوارِخانه نیست
این غصه می‌کشد که غریب است شوهرم

میمانم عاشقانه در این روزهای سخت
باشی کنار من اگر این روزهای سخت

حالا فقط به پیش تو بودن دلم خوش است
در غربتم پس از پدر این روزهای سخت

اجر رسالت است که دیگر برای ما
حتی نمانده یک نفر این روزهای سخت

زانو بغل نگیر عزیزم دلم گرفت
ماتم نگیر اینقدر این روزهای سخت

*علی جان! چرا زانوی غم بغل گرفتی؟…*

بیرون که میروی دل من شور میزند
این روزهای پر خطر، این روزهای سخت

داری تو هم شبیه به من پیر میشوی
نفرین روزگار بر این روزهای سخت

*تو روضه بی بی خیلی باید مراقب شد، اگه بخوای روضۀ بی بی رو بخونی، تازه بعدِ در و دیوار شروع میشه، از همه ی عاشقا ونوکرا برای این بیت معذرت میخوام، صدا زد: علی جان!…*

دستم شکسته، حیف به دردت نمیخورد
بی فایده است این سپر این روزهای سخت

*هرچه کردم نذارم ببرند تو رو مسجد، نشد، آخه اینقد غلاف به بازوم زدن… بچه ام رو کشتن فدا سرت، مجروح کردن فدا سرت، فقط تو اینجور زانو بغل نگیر علی جان…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

*ببین فاطمه کارش به کجا رسیده، میخواد خبر از حالش بده، ببین چه حالی شده علی…*

فردا غروب میروم آماده شو علی
کم کم برای سخت ترین روزهای سخت

دشواریِ تحملِ روزِ حسین را
آسان نمی کند مگر این روزهای سخت

*دیدی بچه میخواد بیاد بغل مادر چه جور هجوم میاره…*

دیگر حسین را نتوانم به بر گرفت
بلبل به ناتوانی من گریه می‌کند

*بچه هام رو تو بغل بگیر علی جان…بعد در و دیوار دیگه زهرا نتوانست بچه هاشو بغل بگیره، میدونی کِی آخرین بار بچه هارو بغل گرفت؟ اون وقتی که علی داشت بدن رو کفن می‌کرد، صدا زد: بچه ها بیاید با مادرتون وداع کنید، یکی میگه: مادر! من حسنم، یکی میگه: مادر! من حسینم، یه وقت دیدن بندهای کفن باز شد دستای زهرا بیرون اومد؛ بچه هاش رو بغل گرفت…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

تو فاطمیه زبون بگیرید
مثل یه بچه که غم مادرُ دیده

میخوای یه کم از داغُ بفهمی
فکر کن که مادرِ خودت قدش خمیده

مادر یه جور دیگه برا همه عزیزه
مادر نباشه زندگی بهم میریزه
تاریکه خونه وقتی که مادر مریضه

سخته ببینی مادرت از خونه میره
سخته ببینی مادرت داره میمیره
سخته ببینی از بابات روشُ میگیره

میسوزه از پا تا سرم
آخه نمیشه باورم
سیلی زدن به مادرم

المَضروبةِ وَجهُها…
یک ضربه زد تمام رُخش را سیاه کرد

تو همه عالم همه میدونن
مادر برای هر کسی بود و نبوده

من روضه ام امشب همین یه خطه
یه لحظه فکر کن روی مادرت کبوده

*الهی اون روز هیچ‌وقت نیاد،نبینی اصلا…*

دوباره سینه ام آتیش گرفته
هزار ساله دلای ما آروم نمیشه

بند نمیادش بارونِ اشکام
داغ یه مادره جَوُون تموم نمیشه

مخصوصاً اون مادری که قدش کمونه
مادری که میدونه دیگه نمیمونه
اون مادری که زدنش میون خونه

با هر نفس رو بسترش لاله شِکُفته
سه ماهه دردش و به شوهرش نگفته
این شبا حتی شونه از دستش میوفته

آخرِ این‌کار رو ببین
خونِ رو دیوارُ ببین
ضربه ی مسمارُ ببین

*وَ لَستُ ادرِي خَبَرَ المِسماري
سَل صَدرَها خَزِينة الاَسراري*

خدایا گنج با گنجینه ام سوخت
میان شعله ها آیینه ام سوخت

چُنان مسمار در قلبم فرو رفت
که محسن گفت: مادر! سینه ام سوخت

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

“السلام علیکم یا اهل بیت النبوه”

“اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی صدیقة الطاهره فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک”

* اصلاً گریۀ مُحرم با گریه فاطمیه فرق داره، علتش اینه که فاطمیه، همه برای هم روضه میخونند، الان تو خونه ی حضرت زهرا باشی، بچه هاش دارن برای هم روضه میخونند، امام حسن برا امام حسین روضه میخونه، دوتاشون برای حضرت زینب روضه میخونند، این تفاوتش با کربلاست*

صورت توحید دارد سجده های فاطمه
سجده باید کرد پس تنها به پای فاطمه

خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش
مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه

یا علی گفتیم و یا زهرا در آوردند از آب
در غدیر خم که ثابت شد ولای فاطمه

بارها از رَبیَّ الاَعلای خود فهمیده ام
می خَرد ما را خدا با ربنای فاطمه

*دیدم درقنوتش صدا میزنه، خدایا! شیعیانم، دوستانم، گریه کنانم، همه رو مادر یاد کرد…*

رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است
چون نمی‌ارزد دو عالم در ازای فاطمه

می‌رسد خیر قنوتش بر در و همسایه اش

*بي بی جان به حسین ات قسم ما از همسایه های شما بهتریم، چون ما هیچ وقت نگفتیم از گریه های تو خسته شدیم، اما اونا آمدن به علی شکایت کردن، هرچی خوبی این خانواده به اهل این شهر کردن برعکس جواب گرفتند…*

می رسد خیر قنوتش بر در و همسایه اش
پس چه می صرفد شدم عمری گدای فاطمه

خوش به حال فاطمه کهف حصینش حیدر است
خوش به حال مرتضی دارد هوای فاطمه

قبر پنهانی او گیریم که پیدا نشد
اصلاً از اول نبود این خاک، جای فاطمه

او اگر می خواست آتش را گلستان کرده بود
معجزه کاری ندارد که برای فاطمه

قامتش آیینه ی صبر علی بود و شکست
شانه ی دیوار شد روزی عصای فاطمه

ضربه ی دیوار نه، آتش نه، حتی میخ نه
در نیامد از پسِ حُجب و حیای فاطمه

صحبت محسن وسط آمد و گرنه هیچ وقت
در نمی آمد در این دنیا صدای فاطمه

داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد
“من زمین خورده ترین مردِ جهانم ” ای داد

من جوانم تو جوان، پیر شدی پیر شدم
زود می‌اُفتد از این غم ضربانم ای داد

نوزده سالگی‌ات قسمت ما حیف نشد
چشم خوردیم من و تازه جوانم ای داد

من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم
می‌شود تا دو سه خط روضه بخوانم : ای داد

همه‌ی شهر به اُفتادنمان خندیدند
همه دیدند که پاشیده تَوانم ای داد

هفت جای بدنت تا دَرِ مسجد بشکست
و نمی‌شد به تو خود را برسانم ای داد

*همه میگن: فقط بازوت شکسته، اما علی میگه: خون از همه ی بدنت جاری شد، نگاه کردم، دیدم دستت شکسته، سرت شکسته، گونه ات شکسته، صورتت ترک خورده، پهلوت شکسته…
خدایا گریه های مارو برای حضرت زهرا به اوج برسان، به گوش امام زمان برسان، بالاتر از این هم داره روضه، گوش بده…*

هفت جای بدنت تا دَرِ مسجد بشکست
ونمیشد به تو خود را برسانم ای داد

*بالاترین روضه اینه…*

همه گفتند علی بود و زنش را کُشتند
من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

پَرِت سوخت
به آتيش كشيدن دَرِ خونه رو، پيكرت سوخت
بميرم جلو چشمايِ زينبت معجرت سوخت
پَرِت سوخت

بميرم، تويِ كوچه ها ميكِشن دشمنا حيدرت رو
با يه ضربه از تو گرفتن گُلِ پرپرت رو، واويلا

گناهِ تو مادر چي بوده، وا اُمّاه
كه رويِ تو اينجور كبوده، وا اُمّاه

علي ديگه طاقت نداره، واويلا
كه زهرا تو آتيش و دوده، واويلا

بميرم، چي بايد بگم از غمِ سيلي و تازيونه
نزن بي حيا مادرم فاطمه نيمه جونه

واويلا، بميرم كه زخمِ دلِ حيدرت، بي حسابِ
سلامِ علي ديگه تو كوچه ها، بي جوابِ، واويلا

چرا رنگِ زينب پريده، وا اُمّاه
چرا قَدِّ مادر خميده، وا اُمّاه

الهي كه بارون بگيره پشتِ در
الهي كه بچه ام نميره، پشتِ در، وا اُمّاه

تو كوچه يه جوري زدن اون غلافُ به بازويِ مادر
كه دستش جدا شد ديگه از تو دستاي حيدر، واي مادر

بميرم، دوباره علي مونده و خنده ي تلخِ مردم
زمين خورده مادر تو كوچه برا بارِ چندم

چهل مردِ جنگي رسيدن، وا اُمّاه
كه دستِ علي رو ببندن، وا اُمّاه

بميرم كه يك عده نامرد تو كوچه
به اشكايِ حيدر ميخندن، وا اُمّاه

*واي…مادرم، مادرم، مادرم، مادرم…اين دستت رو بالا بيار بگو: واي…مادرم، مادرم، مادرم، مادرم…اين دستت رو كه بالا مياري برات سخت نيست، اما پهلو كه بشكنه، دست آسيب ببينه، بالا آوُردنش سخته… واي…مادرم، مادرم، مادرم، مادرم…
بي بي دست گذاشت رو زانويِ مولا، فرمود: علي جان! من ميرم پشت در، اينارو ردشون ميكنم، اول اينكه بابام زياد سفارشِ من رو كرد، دوم اينا زنهاشون خبر دارن كه من بارِ شيشه دارم، پشت در اومد، يه حرامي صدا زد: علي زن فرستاده پشتِ در، حالا از اين به بعد رو خودش نوشته، نوشته: معاويه! صداي نفس زدنهاي زهرا رو از پشت در مي شنيدم، يادِ سفارشات پيامبر افتادم، چند قدم عقب رفتم، اما كينه ي از علي مقابل چشمم آمد، چنان با لگد به در زدم…*

چند تایی زدند با پا در
تا که افتاد رویِ زهرا، در

گیرم از دست سنگ ها نشکست
چه کند بار شیشه اش با، در

همه کج رفته اند… حتی میخ
همه لج کرده اند… حتی در

*يه وقت صدايِ بي بي بلند شد:” يا اَبتا!” ناله ي دوم صدا زد: “يا اميرالمؤمنين!” سكوت همه جا رو فرا گرفت، يه وقت ديدن يه صدايِ بي رمقي بلند شد: “یا فِضّةُ خُذینی” سر بسته ميگم خواهرا بيشتر گريه كنن…*

بعدِ يك عمر مُراعاتِ كنيزانِ حرم
فضه ي خادمه آخر به چه كاري افتاد.

*ميگه: به حال اومد، نگفت: بچه ام رو كشتن، نگفت: دستم رو شكستن، نگفت: سينه ام رو شكستن، صدا زد:” فضه! اَينَ علي؟”فضه! علي رو كجا بردن؟ گفتم: خانوم جان! ريسمان به گردنش بستن به طرفِ مسجد بردنش، خودش رو رسوند به مسجد هر طوري بود، يه وقت صدا زد ” يا اَهل المدينه!” اگه يه مويي از سَرِ علي كم بشه، ميرم كنارِ مزارِ پيامبر، پيراهنش رو به سر مي اندازم، موهام رو پريشون ميكنم، نفرينتون ميكنم، سلمان ميگه: هنوز حرف بي بي تمام نشده بود، ديدم ستون هاي مسجد ميلرزه، آقا اميرالمؤمنين از زيرِ شمشير صدام زد: سلمان! برو به فاطمه بگو: علي ميگه نفرين نكن… فرمود: امر، امرِ علي است، اما تا رهاش نكنن نميرم، اينقدر ايستاد تا ريسمان از گلويِ مولا باز كردن، بي بي يه دست به پهلو گرفته بود، هي دورِ مولا مي گشت، هي صدا ميزد: جانم فدات يا ابالحسن!…
“صَلَّ الله عليكَ يا اباعبدالله…” بي بي جان! يه شمشيرِ برهنه ديدي دلت تاب نياوُرد، واي از اون ساعتي كه نيزه دار، شمشيردار، يه عده با سنگ، پيرمردا با عصا، يه كاري كردن با بدن، وقتي خواهرش رسيد ميانِ گودال، هي صدا ميزد:” أ أنتَ اَخي؟” آيا تويي برادرِ من؟ صدا از رگ هاي بريده بلند شد”اُخَيَّ اِليَّ”…حسين…*

پس با زبان پُر گِله آن بَضْعَةُ رَّسول
رُو در مدینه كرد كه یا اَیُهَّا الرَّسوُل

این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صیدِ دست و پا زده در خون حسین توست

*دستامون رو بالا بياريم، پدرا، مادرا، گذشتگانمون همه فيض ببرن، همه اونايي كه روضه ي بي بي رو نفس به نفس، زبان به زبان به ما رسوندن، همه فيض ببرن، صدا بزنيم: اي حسين…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

“صلی الله علیک یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ یا بنتَ محمدٍ یا قرَّةَ عینِ الرَّسول یا سیدتنا و موْلاتنا إنا توَجهنا وَ استشفعنا وَ توَسلنا بکِ إلى اللَّه و قدَّمناک بین یدیْ حاجاتنا یا وَجیهةً عندَ اللَّه اشفعی لنا عندالله”

آمدم‌ تا كه عزادار تو مادر باشم
بين روضه ز مصيبات غمت تر باشم

*باید بلند ترازمحرم گریه کنی، برای خانمی که کسی براش گریه نکرد، اگر کسی هم گریه کرد میومدن گلایه میکردن*

آمدم‌ پشت در خانه ی تو منتظرم
تا كه اذنم بدهی سائل اين در باشم

*خوبه آدم اگه میخواد دستش و دراز کنه دَرِ این خونه دراز کنه، خوبه آدم اگه میخواد گردنش رو کج کنه اینجا کج کنه خوبه آدم اگه میخواد التماس کنه اینجا التماس کنه، آره گدایی اگه بلد باشیم این خونه خونه ای نیست جواب رَد بده، عروس و داماد سیده زنان عالم سوار بر مرکب شب ازدواج…
عروس و داماد دارن میان خونه، یه زنِ سائلی اومد جلو به حضرت صدیقه گفت: به من کمک کنید، من نیازمندم… چی نیاز داری؟ من لباس مناسب ندارم، گفت :بیا دَرِ خونه بهت میدم، اومد دَرِخونه لباس عروسیش رو بهش داد، سائل رفت، شبِ بعد پیغمبر اومد دید فاطمه لباس قدیمیِ تنشه، دخترم چرا لباس نو عروسی تنت نیست؟ روز اول زندگیته…
گفت: بابا شما درتفسیر آل عمران فرمودین: اگه میخوای انفاق کنید همون چیزی که دوست دارید انفاق کنید،منم این لباس رو دوست داشتم…*

خادم و بانی مداح چه فرقی دارد
من فقط حاجتم این است که نوکر باشم

آبرويی كه نه حتی بخدا، رويی نيست
با نگاه تو مگر آدم ديگر باشم

*غیر از اینکه خودت عوضم کنی من عوض نمیشم، مادر برام دعا کن،مادر…*

مگر اين نيست كه مصداق گل ياس تويی
دوستدارم كه ازاين عطر معطّر باشم

طی اين سال اگر روضه ای از تو خواندم
خواستم فاطميّه فاطمه ای تر باشم

*قربون اون گُلی که گلابش روگرفتن، برو بپرس از بزرگترات ببین چه جوری گلاب میگیرن… هیزم آوردن درخونه…*

به دستای آتیش، دری گُر گرفته
پایِ نحس شعله، به چادر گرفته

علی مات و مبهوت، نگاهش به در بود
در از جا شکست و هنوز شعله ور بود

غرور علی، پهلوی فاطمه
درِ خونه و بار شیشه شکست

دل و حُرمت و قامت و هیبتِ
یه مردی برای همیشه شکست

نه بی رحمیِ میخ، نه آتیش و دود
نه سنگینی در، به مویی که سوخت

به خونِ رو دیوار میسوزه هنوز
دل فضه از آرزویی که سوخت

*برخلاف تصور خیلی ها، ما تو روضه ی هجوم، حرفی از بازو و پهلو نمیرنیم چرا؟ چون بی بی هم حرفی از بازو و پهلو نزد، تاچشماش رو باز کرد، صدا زد: فضه! علی روکجا بردن؟…
گفتم: به جای بازو و پهلو بی بی دو تا درد دیگه داشت، اول غربت امامش، صدازد یافضه! ،فضه بچم رو کشتن…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

به دستی که بستن، به یاسی که پژمرد
چقدر ذوالفقارِ علی خونِ دل خورد

نه دستار زردی، نه همدم نه یاری
غم و درد حیدر، عجب روزگاری

به داغی که آتیش روی در گذاشت
به آهی که مسمار روی در کشید

به نثرِ روایتِ زنی پا به ماه
جلوی چشمِ پربسته ای پرکشید

پسر پیش چشمِ پدر شد شهید
پرستار مادر شده دختری

گل ازغنچه و شعله از میخ در
خجالت کشید همسر ازهمسری

*انشاءالله هیچ مردی خجالتِ زن و بچه نکشه…
بین در و دیوار صدازد : “یافضةُ خُذینی”…
میگه: فضه صدای ناله ی فاطمه رو نشنید، حدس میزنم چند تا دلیل داشته باشه، اول اینقدر ازدحام زیاد بود، اینقدر سر و صدازیاد بوده، خوب چهل نفرم باشن هر کدوم دادم زده باشن صدا به صدانمیرسه، اما احتمال دلیل دوم، زبانم لال، سیدا! ببخشید من رو… دلیل دوم دیگه بی بی نایی نداشت، آخه پهلو شکسته، دیگه نایی نداره…
اما دلیل سوم بازم خاک به دهانم، شاید دلیل اینه که خانم عمداً داد نزد چون مشکلش زنونه بود، بیشترازاین نمیتونم بازکنم روضه رو…
میگه: فضه صدارو نشنید، علی صدازد: فضه! خانم داره صدات میزنه…
“و صاح امیر المومنین بفضه یا فضه مولاتک فاقبلی منها ما تقبله النسائ فقد جاءها المخاض”
یعنی: فضه! خانم باهات کار داره… فضه! شاید بخاطر لگد درد زایمان گرفته!…

پدرا! آی پدرا! آی پدرا!
مردای باغیرتِ توخونه ها

سوال ازمنه، جوابش با شما
یه چیزی بگید شمارو به خدا

شده تا به حال کسی خونتون رو بسوزونه
شده خانوم خونت میونِ آتیش بمونه

تا حالا شده کسی دَرِ خونت رو بشکونه
توباشی توخونه به زور بیان تویِ خونه

*دستات رو بیار بالا، ناله بزن: یا زهرا…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

اگر زِ قافله دوریم خوب می دانیم
ولی به لطف تو هر سال جا نمی مانیم

و باز هم به نگاه محبتت امسال
کنار سفره ی این فاطمیه مهمانیم

*کنار سفره ایی که امام زمان گریه می کنه… حجت خدا کنار این سفره است … به منِ نالایق هم اجازه دادن بیام… به شما هم اجازه دادن… هر چه قدر از کنار این سفره بهره ببری، باز هم یه روزی حسرت می خوری.. ای کاش تو
شبای فاطمیه برا مادر پهلو شکستۀ امام زمان بیشتر ناله می زدم ، بیشتر گریه می کردم…*

هزار فاطمیه رفته و نیامده ای
نگو که باز بدون تو روضه می خوانیم

بیا که در گذرِ گرد باد این دنیا
در انتظار شروع بهار و بارانیم

قسم به ساحل چشمانِ ابریت عمریست
به لطفِ بارش چشم شماست گریانیم

و گر نه مثل بیابانِ خشک دلهامان
فقیر روزیِ این سفره های بی نانیم

از این که بار غمِ مادرِ تو را دنیا
به دوش برد، ولی خَم نگشت حیرانیم

به انتقامِ غمِ صورتِ کبود بیا
که ما کنار شما پیروِ شهیدانیم

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

روایتِ از امیرالمؤمنین، حضرت تو مسجد می نشست… بعد از این وقایا….
می فرمود: “اَوَ تَضرِبُ الزَهراء نَهرا ”
تو روز روشن جلو چشمم فاطمه رو زدند…”اَوَ تضرِبُ الزَهراء نَهرا وَ یَوخَذُ مِنّا حَقُّنا قَهرا وَ جَبرا…”به زور و جبر حق ما رو گرفتن… “وَ لا نَصیرا وَ لا مُجیرا” یه کی نبود کمکمون کنه…
یه نفر نبود کمک کنه، همه همدست
شده بودن… انگار می خواستن تو یه ثوابی شریک بشن… آمار بالاتر از چهل نفره …هر کی میرسید یه ضربه ای میزد…آنقدر این مصیبت بزرگه حضرت می فرماید:”وَ لَیتَ اِبنُ ابیطالب ماتَ قبلَ یومِ …”ای کاش علی قبل این روز می مُرد… نمی دیدم پشتِ در فاطمه ام زمین خورده…
عمق روضه رو اگر بخوای بفهمی ، بین در و دیوار عمق روضه اینِ : در شکست یه عده اومدن تو خونه.. اما وقتی مولا داشت میرفت عباش رو در آورد ..رو فاطمه اش انداخت… من اشاره کردم اهل روضه بگیرن …*

صد نفر همسر من را وسط شهر زدند

*فاطمه همون فاطمه ای است که وقتی مرد نابینا وارد خونه شد حجاب کرد …
پیغمبر فرمودند: زهراجان! او که نمی بینه، فرمود: من که او رو می بینم…
حالا این فاطمه بین در و دیوارِ …*

هُرم آتش به پر و بال کبوتر خورده
چنگ ابلیس به آیینه ی کوثر خورده

خبر از شانه ی سنگیِ هُبَل بی پروا ست
به پر اطلسیِ یاس معطر خورده

ماه در هاله ای از دود گرفتار شده
تیر غم بر دل محبوبۀ داور خورده

بی تعادل شده و کَنده شد از جا افتاد
از سر غیظ لگد بسکه بر در این در خورده

*فاطمه اومد پشت در … پشت در بود در کنده شد… بعد نوشتن که چهل نفر وارد این خونه شدن…*

چهل نفر رد شده باشند اگر از روی در
دَر، چهل مرتبه بر صورت مادر خورده

وآی مادر مادر مادر …..

هر کجا بیشترین زخم و ورم را برداشت
بیشتر بوسۀ لبهای پیمبر خورده

من بمیرم مُهر شلاق مغیره است که پای سند
چشمِ از خون ترِ صدیقۀ اطهر خورده

*این یک بیت رو هم فقط برا امام حسن می خونم…*

با غلافش وسط معرکه قُنفذ لج کرد
دید خیلی به غرور پسرش بَر خورده

*یابن الحسن! دارم از این روزای مادرت میگم … *

نفسِ دیر به دیرش که می آمد انگار
از بدِ حادثه زخمِ سَرِ خنجر خورده

قفس سینه به گودال یکی شد با پا
از چهل مرد ز بس ضربه به پیکر خورده

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

پشت خونه هیزمِ
آتیش میون دست مردمِ
صدای ناله های مادرم
میون این سر و صدا گُمِ

پشت خونۀ امام
چرا شده دوباره ازدهام؟
صدای التماس فاطمه است
میگه چی شد سفارش بابام؟

چقدر نفس نفس می زد
تا دیگه قامتش تا شد
بمیرم آخرش در با لگد واشد

بین شعله ها زدن
عزیز حیدر رو چرا زدن
اگه زدن یکی بگه چرا؟
جلوی چشم مرتضی زدن

توی کوچه ها زدن
چه وحشیانه بی هوا زدن
گناهِ مادرم مگه چی بود؟
چهل نفر با هم چرا زدن؟

میون یک مُشت نامرد
میگن که مادر افتاد
به کی بِگم این غم رو
مادرم با سَر افتاد

وای مادرم بمیرم برات….

*بین در و دیوار هم پهلوش رو شکستند … هم بچه اش کشته شده … اما تا چشمش رو باز کرد… سراغ مولا رو گرفت، گفتند: بی بی جان! دارن تو
کوچه می برنش … همه ی دردایِ خودش یادش رفت دوید میون کوچه… نگاه کرد ، یه جا نوشتند: لباس های امیرالمؤمنین رو دور مولا پیچیده بودند می کشیدن…
یه جا نوشتند: با بی ادبی توهین می کردند مولا رو می کشیدند… یه عده ایستاده بودند، مولا کمک می خواست همه نگاه می کردند….
انگار سالها گذشته از سفارش پیغمبر… فقط یه یهودی تو این شهر بلند شد …تا این منظره رو دید گفت؛ “اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلا اَلله وَ اَنَّ مُحَمَّدا رسول‌ُالله”
گفتن: تو توی زمان پیغمبر ایمان نیاوردی این همه گذشته چی شده ایمان آوُردی؟ گفت: آره اما امروز حقیقت دین رو
دیدم….. من خودم با چشمایِ خودم دیدم این آقا دَرِ قلعۀ خیبر رو یه تنه کند و رو دست گرفت، سپاه اسلام از رویِ این در رد شدند… اما امروز می بینم خودش راضی شده شما روباه صفت ها دستاش رو ببندید…
بی بی نگاه کرد دید دارن علی رو می برن
اومد کمربند مولا رو گرفت …. نه یه نفر ، نه دو نفر، هر کی رسید میزد تا این دست رو از دامن علی کوتاه کنه … اینجا هم بی بی از هوش رفت ..چمش رو باز کرد، گفتن: مولا رو بردن مسجد… اومد دید نانجیب شمشیر رویِ سر علی گرفته …
فرمود: دورِ پسر عموم رو خالی کنید نا نجیب ها … تو رو به ما چه کار ؟ تو کجا و علی کجا؟ شمشیر رو سر علی گرفتی؟ اگه شمشیر رو بر نداری الان کنار قبر بابام میرم .. دستار از روی
سر برمی دارم .. موهام رو پریشون می کنم نفرینتون می کنم …
مولا سریع سلمان رو صدا زد، سلمان میگه امیرالمؤمنین فرمود: زود باش، فاطمه دست به دعا و نفرین برداره مدینه زیر و رو میشه …
آی قربون این علی برم چقدر مهربونِ، زیر شمشیر دشمنِ اما نمیخواد مردم آسيب ببینن …
فرمود: برو به فاطمه بگو دست نگه دار…
سلمان میگه وقتی گفتم، بی بی فرمود: کنار برو سلمان مگه نمی بینی میخوان علی رو گردن بزنن؟ گفتم امر خود مولاست … عرضه داشت اگه مولا میگه روی چشمم اما من جلو درِ مسجد می ایستم ، تا علی نیاد بر نمی گردم .. چه جور وقتی مولا اومد دست مولا
رو گرفته بود …هی می گفت: “نَفسی لَکَ الفِدا یا اباالحَسن ….”جونم فدات…

اما می خوام بگم بی بی جان! یه شمشیر برهنه دیدی اینطور بی قرار شدی … فرمودید : نفرین می کنم، الهی بمیرم برا اون ساعتی که دخترت اومد بالای گودال …نگاه کرد “عِدَةٌ بِسّیوف…” یه عده شمشیر ، یه عده نیزه… “وَ عِدّةٌ بِالحِجاره …” یه عده دارن با سنگ می زنن، صدا زد : “یَومٌ عَلَی صَدرِ المُصطفی وَ یَومٌ عَلی وَجهِ الثری…” حسین …..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

امشب که ناله از لبت افتاده رو مگیر
بعد از سه ماه که تبت افتاده رو مگیر

دیدار تو اگرچه غم انگیز می‌ شود
بعد از سه ماه قسمت من نیز می‌ شود

درد عیال دارم و پیرم نموده‌ اند
سی و سه سال دارم و پیرم نموده‌ اند

این آشیانه داغ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود

امروز فضه گفت که خانُم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانه‌ ی ما رنگ و بو گرفت

گفتم که کار کَم بکن اینجا عزیز من
ممنونِ نانِ تازه ام اما عزیز من

نان را بدون قُوَّت بازو نمی‌ پزند
نان را که با جراحت پهلو نمی‌ پزند

این خانه مدتی ست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود

اصرار می‌ کنیم که نانی، کمی بخور
ای پلک نیمه باز تکانی، کمی بخور

رَدِّ تو از تنور به بستر هنوز هست
زینب دوید گفت که مادر هنوز هست

او دختر است حسرت آغوش می‌ خورد
این سینه‌ ی شکسته، بمان، جوش می‌ خورد

دستت شکسته است که بالا نمی‌ رود؟
این شانه‌ ات چه دیده چرا جا نمی‌ رود؟

چشمِ تو نیز بستن بازو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود

*همه حرف من همین یه خطِ، شب شهادت، ازهمه هم عذرمیخوام …*

یادم نرفته تا دَرِ خانه تو را زدند
یادم نرفته با دَرِ خانه تو را زدند

چشم علی شکستن اَبرو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود

امشب چقدر پیش حسن سوخت دخترت
امشب ببین که با سه کفن سوخت دخترت

گفتی وصیتتِ دو سه بوسه به حنجر است
گفتی لباس محسن تو قد اصغر است

*چقدر امام زمان امشب گریه میکنه، یابن الحسن! خیلی از این جماعتي كه اینجا هستن، تو این ایام داغ دیدن ،پدر ازدست دادن، مادر از دست دادن ،عزیز از دست دادن،ختمی نگرفتن، جلسه ای نگرفتن ،اگه دور قبرم جمع شدن چند نفری جمع شدن ، ولی فاطمیه که شد گفتن ماباید بریم مجلس مادرمون فاطمه…
شیخ صدوق نقل میکنه: اون شاگرد امام صادق، چند وقت نیومده بود، پیداش نبود، اومد تو مسجد ، آقا فرمود: کجایی پیدات نیست؟ گفت: آقا! ببخشید یه چند روزی خدا بهم اولاد داده توي خونه بودم… آقاخوشحال شد، فرمود: چی بهت خدا داده؟ گفت: آقا! خدا بهم دختر داده…آقا امام صادق فرمودند: اسمش رو چی گذاشتی؟ گفت: آقا! شما اجازه بدین اسمش رو فاطمه گذاشتم… يه وقت دیدن آقا شروع کرد گریه کردن، آقا چرا گریه میکنید؟ گفت: یادِ مادرم اُفتادم، حالا كه اسمش رو فاطمه گذاشتی كارِت سخته شده، گفت: چرا آقاجان؟ آقاا فرمودند: نکنه بلند صداش بزنی، نکنه یه وقت سیلی بهش بزنی!…..

چه کردن با این خانم؟ چه کردن که امروز هرکاری میکرد دستش رو میآوُرد بالا موهای زینب رو شونه کنه هی دست می‌افتاد*

دعایی زیرلب دارم شبانه
تو آمین گوی ای ماهِ یگانه

الهی هیچ مظلومی نبیند
عزیزش رابه زیر تازیانه

* میگه: وقتی دیدم خانُم شروع کرد خونه رو جارو زدن، انگار بچه ها نذر کرده بودن برن کنار قبر پیامبر، لذا از خونه بیرون رفتن، امیرالمؤمنین مسجدِ، اسما میگه خانم صِدام زد، فرمود: من میرم میان حجره، بعد از لحظاتی صِدام بزن، اگه جوابت رو ندادم ،بدون از این دنیا رفتم، علی رو خبرکن…
میگه دیدم بی بی وارد حجره شد، دقایقی بعد صدا زدم: یا بنت رسول‌الله!یا زوجة امیرالمؤمنین! یا اُم الحسنِ و الحسین! جوابی نشنیدم، یه وقت درِ خونه به صدا اومد، در رو باز کردم، دیدم حسن و حسین، چشما کاسه ي خون، صدازدن: “َ این اُماه “؟” مادرِ ما کجاست ؟
دیدم الان بگم مادرتون جان داده ،بچه ها هم جان میدن، گفتم: سفره پهن کردم بیایيد، یه نگاه کردن، اَسما! کِی بدون مادر سَرِ سفره نشستیم، من رو کنار زدن دَرِ حجره رو بازکردن، حسن خودش رو روي سینه مادر انداخت، حسین صورت کف پای مادر گذاشت، هی صدامیزنه مادربا من حرف بزن….
اینجا اباعبدالله صورت کف پای مادر گذاشت، یه ساعتی هم رسید كربلا، همین صورت زیر چکمه….*

الشِّمر الجالسٌ عَلَی ، نفسِ مادرش گرفت
سر را برید و روبروی خواهرش گرفت

حسین…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

هرکی توي این عالم زمین میخوره صدامیزنه: یاعلی!….میان مسجد نشسته بود، حسن و حسین وارد شدن، سلمان میگه هنوز حرفی نزده، آقا تا چشمش افتاد به بچه ها، روی پا ایستاد، یه نگاه کرد، امام مجتبی فرمود: بابا! مادر میان حجره است…
مرد معمولا اگه زمین بخوره با زانو زمین میخوره اما سلمان میگه دیدم اقا از پشت زمین افتاد، هی خاکِ مسجد رو به سر میریزه، امیرالمؤمنینی که کسی تا حالا ندیده پاهاش بلرزه، راهی نبود ازمسجد تا خانه، سلمان میگه: میدوید و هی به زمین می افتاد…خودش رو رسوند کنارِ بدن، چند ماهه صورت رو ندیده، یه وقت پارچه ي سفید رو کنار زد:”الله اكبر” چرا صورتت کبوده ؟…*

ممنونم اگر نروی
میمیرم اگربروی

زهرا تو پناه منی
گرمی ده آهه منی

*داره علی جون میده، هی صدا میزنه: “کَلِّمینی” بامن حرف بزن، جوابِ علی رو بده، اشک ها روي صورت علی میریزه، یه وقت دید دستِ شکسته بالا اومد، اشکای امیرالمؤمنین رو پاک کرد”اِبکنی یا ابالحسن!” گریه کن “وَابکِ لِلیَتاما” برا يتيمام گريه كن…شروع کرد وداع کردن، علی جان برام قرآن بخون، یه وصیت دارم شبا کنار سر حسینم آب بذار، بچه ام نیمه دل شب بیدار میشه تشنه نمونه…
بي بي جان! کجا بودی کربلا؟ صورتِ راست و روی خاک گذاشته بود، لباش مثل چوب خشک بهم میخورد،
یه حرام زاده آب مقابلش روی زمین میریخت، صدا میزد: حسین از این آب حيوان هاي بیابان میخورن اما به تو نميديم…*

بگو چه کارکنم آب راصدا نزنید
بگو چه کارکنم تاکه دست و پا نزنی

*تا نفس داری شب شهادتی، به اون ساعتی که هر ضربه ای میزد یه مادری بین گودال صدامیزد: “بُنیَّ”…ناله بزن: حسين!…*

صنوبري خمیده خدانگهدارت
خوشی زعمر ندیده خدانگهدارت

قرار بعدی ما عصر روزِ عاشورا
کنارِ رأس بریده خدانگهدارت

حسین…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

تو اين شبا بيشتر بدونيد قدرِ مادر رو
اوني كه زنده است مادرش، خوشبختِ خوشبختِ

چشم و چراغ خونه هامون، مادرامونن
باور كنيد بي مادري سختِ

روضه همين حرفايِ ساده است
روضه هميناست كه مي دوني

فكر كن چي ميشه كه يه مادر
از دنيا ميره تو جَوُوني

از قصۀ ديوار و در ميسوزه قلبامون
اون ماجرا كه خط به خطش تويِ تاريخِ

سر بسته ميگم چي شد اونجا پهلويِ زهرا
اين داغِ كُلش گردنِ ميخِ

اينقدر بدونيد ميخِ ساده
فرق داره با ميخي كه داغِ

اونقدر بدونيد داغِ محسن
از ضربۀ اين اتفاقِ

*خدا! محسنم رو كشتن، بچه ام رو كشتن، عزيزم رو كشتن…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

* امشب هر جوري بود اومديم روضه، گفتيم دلمون تنگ شده، نكنه بميريم ما برا بي بي خوب گريه نكرده باشيم، بچه وقتي كارد به استخونش ميرسه، ميگه: يه راه دارم، پناه مي برم به مادر، مادر برامون دعا ميكنه…امشب مادر برامون دعا كنه خوب گريه كنيم براش..

زنها وقتي به مردشون حمله ور ميشن خودشون ميان جلو، ميگن: شايد حيا كنن… اما مدينه نانجيبا حيا نداشتن، تا وارد مسجد شد بي بي، ديد نامرد شمشير بالاي سَرِ علي گرفته، گفت: مگه من مُردم؟ شمشير رو از رويِ سَرِ مولا كنار بزن، مگر نه نفرين ميكنم…

شيخ عباس قمي نوشته: ستون هاي مسجد به لرزه افتاد، هنوز بي بي نفرين نكرده، فرمود: موهام رو پريشان ميكنم بالا قبرِ بابام، همه ترسيدن…آقارو از چنگِ اين همه گرگ نجات داد، فاطمه برگشت خونه، برا علي سخت تر از اين شايد نبوده، با خودش ميگفت: چطور برم خونه؟ خانومي كه از گُل بهش نازك تر نمي گفتم، خانومي كه وقتي باباش مي رسيد دستش رو مي بوسيد… هي با خودش ميگفت: خدا چطور برم خونه؟ خانومم جلوم سيلي خورده…

همين حال و اوضاع رو اربابِ ما كربلا داشت، وقتي حرمله تير به گلويِ علي اصغر زد، هي مي رفت سمت خيمه بر مي گشت، اي خدا! جوابِ مادرش رو چي بدم؟

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

بازوش سِرِّ قُوَّت بازوی مرتضی است
اما غلاف در پی افشای راز بود

حبل المتین شده است گرفتارِ ریسمان
مضطر شده آنکه خودش چاره ساز بود

*علي رو دارن مي برن، محسنش رو كشتن، بازوش ضربه ديده، صورت ورم كرده، خودش رو رسوند وسطِ كوچه، اين حرفِ من رو علما بيشتر مي دونن، خيلي بده يه بزرگي رو بي عمامه بيارن بيرون، يا پا برهنه باشه، زهرا وسطِ جمعيت يه نگاه كرد، گفت: مگه من مُردم آقام رو بي عمامه آوُرديد، رهاش كنيد، ديد چهل نفر با پُر رويي دارن علي رو ميكِشن، لابه لاي اون جمعيت، اون نامرد ميگه: ببريدش…
زهرا اومد نزديكِ علي شد، تا اومد دستش رو بالا بياره، ديد توان نداره، اما همه ي قدرتش رو جمع كرد، كمر بندِ علي رو گرفت، چهل نفر يك طرف،زهرا يه طرف، چنان كشيد چهل نفر رويِ زمين افتادن، نانجيب تا ديد اينجور شكست خورده از فاطمه، سريع غلامش رو صدا زد، چه كنم امير؟ گفت: دستش رو كوتاه كن…بعضي ها ميگن: خودش جلو اومد از غلامش شلاق رو گرفت، اينقدر به بازويِ زهرا زد… مادر!مادر!…*

“مي زد مرا مغيره و يك تن به او نگفت
زن را كسي مقابل شوهر نمي زند”

حبل المتین شده است گرفتارِ ریسمان
مضطر شده آنکه خودش چاره ساز بود

گفتند زخم پهلوی او بسته شد نشد
حتی زمان غسل هم این روضه باز بود

آری مزار گمشده ی بی نشان او
بي انتها ترین غزل اعتراض شد

آخر جَهاز فاطمه بر دخترش رسید
وقتی سوار بر شتر بی جهاز شد

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

من از خاکِ پای تو سر بر ندارم
مگر لحظه ای که دگر سر ندارم

مگیر از سرم سایه ی چادرت را
پناهی از این خیمه بهتر ندارم

بگیر از سر لطف، جانِ مرا هم
ببخشا اگر جانِ دیگر ندارم

بخوانم به فرزندیت که امیدی
به غیر از دعاهای مادر ندارم

تو محشر به پا میکنی در قیامت
چنان که حراسی ز محشر ندارم

به داغِ تو خون گریه کردم هنوزم
خبر از دلِ خونِ حیدر ندارم

سرودم ز داغِ تو چاره ای جز
نوشتن ز دیوار و از در ندارم

شنیدم دست تو از کار افتاد
اگر چه درست است باور ندارم

*آدم وقتي يه اتفاقي برا مادرش مي افته نميخواد باور كنه و قبول كنه، اما واقعيت اينه، اينقدر ضربه به بازوي مادر زدن، كه امام صادق مي فرمايند: علتِ شهادتِ مادرِ ما از اون ضربه هاي غلافِ قنفذِ…
اما ما تو رؤياهامون به خودمون ميگيم: مادرمون سن و سالي ازش گذشت، بچه هاش رو سر و ساموني داد از دنيا رفت، اما نه والله، در سن هجده سالگي در بينِ در و ديوار، يه كاري كردن زهرا شب و روز گريه مي كرد…*

قامت خميده بود ولي سر فراز بود
زهرا ميانِ آتش و دود در نماز بود

در را شكست، آنكه نفهميده بود كه
حتي به رويِ او دَرِ اين خانه باز بود

از فضةُ خذينيِ او اينقدر بدان
وضعي درست شد كه به يك زن نياز بود

*نانجيب برا معاويه نامه نوشت: صدا نفس هاي فاطمه رو هم ميشنيدم، اما يادِ كينه اي كه از علي داشتم افتادم، هر چي قدرت داشتم تويِ پاهام جمع كردم،يه لگدي به درِ نيم سوخته زدم، صدايِ فاطمه بالا اومد…
يه لشكر منتظر بودن زمين خوردنِ علي رو ببينن، تا حالا هيچكي شكستِ علي رو نديده، هميشه وقتي علي حركت مي كرد به سمتِ لشكرِ دشمن، لبخند رو لباي پيغمبر مي اومد، آي مَردم! بعد از حادثه ي در و ديوار، همه زمين خوردنِ علي رو ديدن…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

مرا ببین و برای سفر شتاب مکن
بیا و بر سر من خانه را خراب مکن
تمام حرف دلت را غروب با من گفت
و شرح سرخیِ خود را چه خوب با من گفت
حضور سبز و پر احساسِ زندگانیِ من
مدار چرخشِ دستاسِ زندگانیِ من

*رفتی علی رو تنها گذاشتی…*
پس از تو ثانیه هایم به چنگِ دستاس است
وَ دانه های دلم زیر سنگِ دستاس است

*تو که خبر داری…*
غریب و بی کس و مظلوم ودلشکسته،علی
هنوز هم به شفایت امید بسته،علی
فقط تویی که ز تنهایی ام خبر داری
دلم به همرَهِ تو رفت،همسفر داری
مگر ز داغِ پیمبر چقدر می گُذَرد
که باغِ سبزِ تو را این شبِ خزان ببرد

*تو هنوز از مصیبت فارغ نشده بودی… زهرای من! رسم همه عالم اینه: اگه کسی عزیز از دست بده همه دورش رو می گیرن… تنهاش نمیگذارن…چرا تنها موندی؟چرا مریض شدی؟چرا دستمال به سر می بندی؟جواب این سوال ها رو کی میده؟! *

مگر قرار نشد غمگسارِ من باشی
میان معرکه ها ذوالفقارِ من باشی
مگر نه قبلِ ورودم قیام می کردی
وَ گاه پیشتر از من سلام می کردی
زِ جای خیز ،جواب سلام می خواهم
نگاه نیمه تمامت، تمام می خواهم

*چرا چشمات نیمه بازه زهرای من، چشمات رو به روی علی باز کن…*

نگاه بی رمق و ،دست بی رمق، آری
شباهتی چه صمیمانه با شفق داری
علی که جز دَرِ خیبر میانِ مشت نداشت
به معرکه زِرِهش هیچ گاه پشت نداشت
ببین که در دلِ او از غمت چه رخ داده
به زانوانِ علی،سخت،لرزه افتاده…

*وقتی زهرا رو دفن کرد؛شیخ مفید در امالی نوشته:”فَلَمّا نَفَدَ یَدَهُ مِن تُرابِ القَبر…”بالای قبر حبیبش ایستاد دستاش رو به هم زد…”هاج به الحُزن…”غم و اندوه به دل علی هجوم آورد…”وَ اَرسَلَ دُموعَهُ عَلی خَدَّیه..‌.”شروع کرد، های های گریه کردن…بیا ببین…*

به زانوانِ علی،سخت،لرزه افتاده…
کسی ندیده علی را که در خروش رود
وَ یا در وسط مسجدالنبی ز هوش رود…
طیِ حوادثِ دوران علی هراسان نیست
ولی تصور داغ تو نیز آسان نیست…
تو روز آخر خود نیز کار می کردی

*تو خانه داری رو برای خودت افتخار می دونستی…تو به عالم یاد دادی زنی که خانه داره،انسان تحویلِ جامعه میده…انسان تربیت می کنه…*

تو روز آخر خود نیز کار می کردی
به کار منزل خود افتخار می کردی
تنور خانه ی تو گرمِ پختن نان بود
چقدر جانِ تو دلواپسِ یتیمان بود

* ” اِبکِ لی یا ابالحسن وابکِ لِلیَتامی…”
علی برای من گریه کن…برای یتیمام گریه کن”وَلا تَنسَ قَتیلِ العِدا بطفِّ العراقی….” علی جان مراقب حسین من باش..‌*

ببین که بی تو در این کودکان توانی نیست
کنار سفره ی نان، اشتهای نانی نیست
به کودکان یتیم،حرفِ مادرانه بزن
بیا به گیسویِ دختر،دوباره شانه بزن

*شاید شب ها به هزار زحمت بچه ها رو می خوابوند…بچه هاش با گریه می خوابیدند…اشتهای غذا نداشتند…همچین که مطمئن میشد بچه هاش خوابیدن،بلند میشد…می رفت کنار قبر زهرای خودش…
اما بمیرم شاید وقتی برمیگشت می دید بچه هاش بیدار شدند…هر کدوم یه گوشه خونه نشستند…سر به زانو گذاشتند….*

“این کودکت چه دیده که هی زار می زند
هی دست مشت کرده به دیوار می زند…”

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

برای زینبِ خود چاره کن که دلخسته است
که دختر است و به مادر همیشه وابسته است

که دختر است و شبِ خویش را سحر نکند
اگر که چادر مادر دمی به سر نکند

تو ای صبور،که ایثار را به پا کردی
و اول از همه همسایه را دعا کردی

*چه همسایه هایی داریم….هم دعاشون کردی… هم دَرِ خونۀ ما رو شلوغ کردند… هم هیزم آوردند…عجب همسایه هایی داریم…زن هاشون میان کنار بسترت گریه می کنند…لب هاشون رو می گزند…پشت دست می زنند…اما مرداشون با تو چه کردند….*

نگویمت به منِ خسته اعتنایی کن
زِ جای خیز،به همسایه ها دعایی کن

مرو که موج نیازم به راه می افتد
پس از تو یوسفِ اشکم به چاه می افتد

مرو که چینیِ این دل شکسته تر نشود
غریبِ خسته از این شهر،خسته تر نشود

*زهرای من تو بری جواب سلام علی رو هم نمیدن…تو بری،علی از همیشه تنهاتر میشه…*

هنوز نالۀ جان کاه تو به پشت در است
دلم از آتشِ آن روزِ خصم،شعله ور است

منم ز رویِ تو شرمنده چون در آتش و دود
تو سوختی و علی دید و باز صبر نمود

تو سوختی و علی سوخت با تمام وجود
که کاش راهِ گریزی میان آتش بود

که کاش مرغ دلی ناله در قفس نزند
زنی میانه ی آتش، نفس نفس نزند…

*اتفاق اونقدر مهیب بود که زهرا صدا زد:
“یا اَبَتاه! هکَذا یُفعَلُ لِابنَتِک..‌”بابا بیا ببین با دخترت چه می کنند…یک نفر دیگه رو هم صدا زد ولی علی رو صدا نزد…صدا زد:”یا فضة فَاِلَیکِ فَخُذینی …”فضه بیا به دادم برس…”واللهِ قَد قُتِلَ ما فی اَحشائی…”محسنمُ کشتن…*

که کاش مرغ دلی ناله در قفس نزند
زنی میانه آتش نفس نفس نزند

که کاش شعله نیفتد به باغِ پیرُهنش
بعید نیست که تاول زند تمام تنش

سخن اگر چه نگفتم ولی دلم پر بود
نگاه من که همیشه به خاکِ چادر بود

گره به مشت تو را می زدند و من دیدم
به قصد کشت تو را می زدند و من دیدم

چنان زدند که در آسمان طنین افتاد
که گوشوار افتاد و روی زمین افتاد

علی دلیرِ هزاران مصافِ شمشیر است
چگونه قاتلِ زهرا غلافِ شمشیر است؟!

بیا که مرگ من از هجرت تو زودتر است
که روزهای من از بازویت کبودتر است

پس از فراق پیمبر چنین غمی زود است
بیا یتیمیِ این کودکان کمی زود است

بیا صفا بده ای دوست آشیانِ مرا
بگیر زیرِ پر و بال،مرغکانِ مرا

چگونه آنکه دل از آشیانه برگیرد
کبوتران مرا زیر بال و پر گیرد

حسن قرار ندارد، بیا قرارش باش
حسین می رود از دست در کنارش باش

چگونه غم ننشیند به چهره ی حسنت
که خون تازه گُل انداخت رویِ پیرهنت

*بیا به داد دل حسن برس…*

“به هر جا مادری از شوق دست طفل خود گیرد
در این کوچه گرفته طفل دست مادر خود را…”

حسن قرار ندارد، بیا قرارش باش
حسین می رود از دست در کنارش باش

کنون به پیکرِ یاست،شقایق افتاده
بیا ببین که حسینت به هق هق افتاده

تو می روی و حسن می شود کبود از زهر
تو می روی و حسینِ تو می رود از شهر

تو می روی و حسینِ تو کربلا برود
تنش به خاک،سرش رویِ نیزه ها برود

خبر دهند که در خیمه آتشی برپاست
که مثل آتشِ آن روزِ خانه ی زهراست…

*خیمه های پسرمون رو آتش می زنند…*

خبر دهند که خصم تو وحشیانه ربود
لباس هایِ قشنگی که دستبافِ تو بود…

قرار بعدیِ من با تو ای پناهِ حسین
کنار پیکرِ بی سر به قتلگاهِ حسین…

من و تو در پیِ آن راهِ دور در پیشِ همیم
پس از زیارتِ سر در تنور پیشِ همیم

*سرِ پسرمون رو می برند داخل تنور…این سر بریده بوی دود گرفت…بوی نون گرفت…همه بگید حسین…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

*مگر چقدر از غديرِخُم گذشته بود؟ اميرالمؤمنين دستِ دخترِ پيغمبر رو مي گرفت، دَرِ خونه ي مهاجرين و انصار مي رفت، قصه ي غديرِ خُم رو كه يادآور ميشد، خودشون رو به اون راه مي زدن، يكي ميگفت: گوشم سنگينِ نمي شنوم، يكي مي گفت: يادم رفته…چقدر زود فراموش كردن سفارشِ نبيِّ مُكَرَّم رو، يا رسول الله! مگه نمي گفتيد:” فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي ، وَ مَنْ أَحَبَّهَا فَقَدْ أَحَبَّنِي، ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّه ، مَن أبغَضَها فَقَد أبغَضَنی، ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّه َ ” مردم با امانتِ پيغمبر چه كردند؟…*

این گریز اول روضه است، در آتش گرفت
آنقدر هیزم فراهم شد گُذر آتش گرفت

*در مقاتلِ خودشون هم نوشتن، دومي نامرد با هيزم اومد، از اولين كساني بود كه آتش رو شعله ور كرد…هر چي گفتن: فلاني! فاطمه ي زهرا، دخترِ پيغمبر تويِ اين خونه است، صدا زد: به علي بگيد برا بيعت بياد، مگرنه خانه و اهلش رو به آتش ميكشم*

در مقاتل می‌نویسد شعله از در هم گذشت
آنچنان که متن‌های معتبر آتش گرفت

دود از این ماجرا در چشم‌های خلق رفت
تا ابد از این مصیبت خشک و تر آتش گرفت

این که میخ داغ با سينه چه کرده جای خود
وای معجر بود، اما موی سر آتش گرفت

گوش مادر سرخ شد از ضربتِ سیلی ولی
در روایت آمده آنجا پسر آتش گرفت

این خبر تا آسمان‌ها رفت شاید هم کسی
گفت با فطرس نبودی بال و پر آتش گرفت

اُم کلثومِ سه‌ساله سمتِ مادر می‌دوید
این گریز آخر روضه است، در آتش گرفت

*نميدونم مدينه اين آتش، دلِ بچه هايِ بيتِ وحي رو بيشتر سوزوند، يا شبِ يازدهم مُحرم؟ وقتي اومدن به امامِ سجاد گفت: آقا! خيمه هارو آتش زدن؛ فرمود:” عَمَّتی! عَلَیکُنَّ بالفِرار” سر به بيابان ها بگذاريد، همه بگيد: حسين!…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

یا حضرتِ صدّیقه کبری مددی کن
اُم الحسنین اُم ابیها مددی کن
یا راضیه یا مرضیه یا بنت محمد
ریحانِ نبی،اِنسیه،حوراء مددی کن
یا حضرت زهرا…

ما کشتی طوفان زده و غرق گناهیم
فریاد برس حضرت دریا مددی کن

*گرفتار بلا شدیم،این مریضی جز با توسل و تضرع برطرف نمیشه بی بی جانم…به داد اُمتت برس…یا زهرا…فاطمیه هم رسید…*

ما کشتی طوفان زده و غرق گناهیم
فریاد برس حضرتِ دریا مددی کن
نومید مکن مشتعل عشق علی را
خواهیم بسوزیم سراپا،مددی کن

*فاطمیه ات شروع شد مادر…هر وقت مُحرم شروع میشه،خودت که میدونی ما شب اول به خودت سلام میدیم…صدا می زنیم:بی بی سلام ماه محرم شروع شد…

طومار عمل یکسره نقطه سر خط است

*من همه ش توبه می کنم دوباره به کارای بدم برمی گردم…*

طومار عمل یکسره نقطه سر خط است
حبط است چنین دفتر رسوا،مددی کن

*یه مددی کن ما رو…به یاری تو محتاجیم ای مادر…روز به روز داریم از شما دورتر میشیم ای مادر…*

ره توشه نبستیم جز از عشقِ تو در گور
ای گنج گران مایه گدا را مددی کن
یا رب سببی ساز به گرداب قیامت
یا فاطمه یا حضرت زهرا مددی کن…

*ابوهاشم عسکری از شاگردان و صحابی امام عسکری علیه السلام هست.
میگه از آقای خودم یا سوالی کردم چه جوابی شنیدم…”سَاَلتُ صاحِبَ العسکر لماذا سُمَّیَت فاطِمَه،الزهرا”سوال کردم آقا چرا به مادر شما فاطمه،زهرا میگن؟
چه جوابی داد؟خودش روضه هست…
فرمود: “یَظهَرُ وَجهَها لِامیرالمومنین مِن اَوّلِ النَّهار کَالشَّمسِ الضّاحیَه…”چهره نورانی و مبارکش از اول روز برای علی مثل خورشید می درخشید…”وَ عِندَالزَّوال کَالقمر…”موقع مغرب که میشد،صورت مبارکش برای امیرالمومنین مثل ماه میدرخشید…”َوَ عِندَ غروبِ الشَّمس کَالکَوکَبِ الدُّرّی…”خورشید که غروب می کرد مثلِ ستاره ی درخشانی میشد‌….
“اما زهرای من چرا چندوقته صورتِ مبارکت مثل ماه کبود شده….بمیرم برات…”*

چندیست که آن چهره چون ماه گرفته
یارب به دل زخمیِ مولا مددی کن

*امیدوارم اونایی که مریض دارند مریضشون شفا بگیره… اونایی که حاجت دارند امشب دست خالی برنگردند…*

در کوچه چه آمد به سَرِ همسر مولا
میگفت حسن، آه خدایا مددی کن…

*خدا کمک کن مادرم رو ببرم خونه…
یازهرا…*

_____________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س)

بگو هنوز امیدی مونده
بگو هنوز میمونی پیشم
نگو دل از علی بریدی
بدونِ تو آواره میشم

تنها دردم اینه
یادمه که یه نانجیب با کینه
یه جوری با لگد درُ میکوبید
جلو چشام شکسته شد آیینه ..

تویی یاس جوون حیدر
یعنی میشه پشتِ در ، بارون بباره
هنوز دستات داره میلرزه
حسن تو یه لحظه ، آروم نداره

«نرو زهرا، زهرا زهرا ..»

وقتی که رو ازم میگیری
حق بده که دووم نیارم
تو رو چهل نفر کشیدن
چجوری باز به روم نیارم

پیکرت میسوزه
جلو چشام بال و پرت میسوزه
گناه محسنت چی بود پشت در
میون شعله پسرت میسوزه ..

امون از این آتیش و هیزم
از خنده‌های تلخ بین مردم
دیگه بودنِ تو خیاله
نفس کشیدن من بی تو محاله

«نرو زهرا، زهرا زهرا ..»

غم دلم یکی دو تا نیست
داره میسوزه حاصل من
به کی بگم راز دلم رو
خوردی زمین مقابل من

پشت در شد غوغا
اینا زن و مرد سرشون نیست زهرا
باورشم سخته توی آتیشی
مگه میشه آتیش بگیره دریا ..

هنوز دشمن داره میخنده
آتیش به چادرِ تو دخیل میبنده
خونه پر آتیشُ دوده
زهرا بگو صورتت چرا کبوده

«نرو زهرا، زهرا زهرا ..»

من صف اول هر غزوه به میدان رفتم
ولی اندازۀ تو زخم ندارم زهرا
چقدر پیر شدی خانم هجده ساله
حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا

خزان رسید و به گلزار من شرار انداخت
رسید هیزم و آتش به شاخسار انداخت
دَری که ساختم آخر به من خیانت کرد
گرفت آتش خود را به روی یار انداخت
میان معرکه سلمان خداش خیر دهد
دوید و زود عبا را رویِ نگار انداخت
خودم ز سینه ی او میخ را در آوردم
ببین مرا به چه کاری که روزگار انداخت
عقب کشید و به دیوار خورد و در پیچید
شیار در به روی پهلویش شیار انداخت
زن جوان مرا می زدند نامردها
مدینه فاطمه ام را در احتضار انداخت
و یک غلاف که دست چهل نفر چرخید
و دست فاطمه را عاقبت ز کار انداخت
چقدر چادر زهرا به پاش می پیچید
زن مرا وسط کوچه چند بار انداخت
همین که دست به معجر گرفت طوفان شد
صدا که زد همه را یاد ذوالفقار انداخت
از آن به بعد که برگشت فاطمه ، زینب
دو گوشواره ی خود را دگر کنار انداخت
تو را غلاف که انداخت حسینت هم
ز روی اسب نیفتاد ؛ نیزه دار انداخت

_____________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س)

ای رویِ تو ماهِ تمام
مادر سلام، سلام ای مادر
یا فاطمه از این غلام
بر تو سلام، سلام ای مادر

من از تو فاطمیه‌ها رزقِ
یه سالمو میگیرم، ای مادر
پیراهن مشکی برات میپوشم
بارِ غمت رو دوشم، ای مادر

فاطمیه‌ها منم مثه بچه سیدا
اسم تو رو میزنم صدا یازهرا
از غم تو من هرچی که بگم بازم کمه
فاطمیه‌ها میشه مثه عاشورا

سلام بانویِ علی
سلام مادرِ حسن
سلام مادرِ حسین سلام
ــــــــــــــــــ
ای‌نام تو ختم کلام
یارِ امام سلام ای‌ مادر
ای‌ هستی و دردانه‌ی
خیر الانام سلام ای‌ مادر

ای رازِ خدا برایِ خلقت
از تو گرفته عزت این عالم
ای نور لایتناهی مادر
مدیونِ تو از آدم تا خاتم

دور چادرت گرم طوافن فرشته ها
ای پاره‌ی جانِ مصطفی مادر جان
ای نمازِ تو بی ریاترین ترانه‌ی
بندگی و معنی صفا مادر جان

سلام بانویِ علی
سلام مادرِ حسن
سلام مادرِ حسین سلام
ــــــــــــــــــ
آیینه‌ی عشق و حیا
مولاتنا اَنیس الحیدر
ای تا ابد دلداده‌ی
شیرِ خدا سلام ای مادر

کاش میشد گوشه نگاهی مادر
به نوکرت بندازی این شبها
کاش میشد یه سنگ قبری داشتی
زیارتت می کردم یا زهرا

کاش دعا کنی
که نوکرت سر به راه بشه
قیامتم رو سیاه نشه ای مادر

روز محشرم
تو اون هیاهو و همهمه
سوا کنی مارو از همه با حیدر

سلام بانویِ علی
سلام مادرِ حسن
سلام مادرِ حسین سلام

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

وسطِ شعلۀ کینۀ حسودا
بینِ تاریکیِ ناتمومِ دودا
صورتِ مادرم کبود شد .. کبودا

اثرِ شعله ها ، رو پَرِ چادره
دود بالا بره نفسش می بُره
ای خدا ضربه ها ضربه ها به کجا میخوره

آی آتیش .. سمتِ مسمار نرو
ای دَر .. سویِ دیوار نرو
ای میخ .. کلَنجار نرو

عُمرِ خورشیدِ این خونه بی فروغ بود
سَرِ ظهری چقدر این خونمون شلوغ بود
کاشکی اون ضربۀ به پهلو دروغ بود

دست به پهلو گرفت، آروم آروم نشست
بابا فهمید چی شد دیگه چشماشُ بست
بینِ دیوار و در عاقبت بارِ شیشه شکست

این غصه .. اون که میدونیِ
خونه .. رو به ویرونیِ
دیوار .. چرا خونیِ

نامِ خود را خصم، داغِ ننگ زد
دید بارِ شیشه دارم سنگ زد

سنگ، كاري را كه با آئينه كرد
ميخ در آن كار را با سينه كرد

*ميخوام روضه بخونم؛ بسم الله الرحمن الرحيم، دومي ميگه: وقتي در رو سوزوندم، يه ناله اي دخترِ پيغمبر زد، همه بدنم شروع كرد به لرزيدن…
“صل الله عليك يا اباعبدالله” اگه جا خوردي من رو ببخش، هِلال ميگه: ديدم شمر از تو گودال اومد بيرون، ديدم دست و پاش داره ميلرزه، گفتم: نامرد! تو كه كارِ خودت رو كردي، ديگه چرا دست و پات ميلرزه؟ گفت: هلال! تا نشستم رو سينه اش، صدايِ يه خانومي به گوشم رسيد، يه ناله اي زد، ” بُنَيَّ!…”

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

“اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة، وَمَوْضِعَ الرِّسالَة، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَه”

” السَّلامُ عَلَىٰ مَهْدِي وَ عَلَىٰ آبائِه”

“اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً”

از ابتدای هفته فقط آه می ‌کِشیم
ما هر سه‌شنبه نالۀ جانکاه می کِشیم

هِی جمعه روی جمعه تلنبار می شود
دردِ فِراق را همۀ ماه می کِشیم

گاهي عَتابِ تو به صلاح دوام ماست
ما انتظارِ سیلیِ گَهگاه می کِشیم

ما از تبِ وصال،توان کَسب می کنیم
یک کوه را به قدر پرِ کاه می کِشیم

بايد به زور گريه از اين چشم ها گرفت
با دستِ خويش آب از اين چاه مي كِشيم

شرط عروج بنده، به بغضِ پگاهِ اوست
خود را به سمت اشکِ سحرگاه می کِشیم

هر کس دلیلِ قد خمم را سوال کرد
گفتیم بار نوکری شاه می كِشيم

این اعتقادِ ماست،که دلخواهِ فاطمه است
در روضه هرچه ناله ی جانكاه می کِشیم

آقا قسم به عُمرِ كمِ مادرِ شما
نازِ تو را در اين دَمِ كوتاه مي كِشيم

در كوچه گوشوارۀ مادر شكسته شد
ما هر چه مي كِشيم از آن راه مي كِشيم

فاش شد بر عاشقان از ذِكْرُكُم فِى الذّاكِرينِ
حمد دارد ذکر اسماء تو حَمْدَ الشَّاکِرین

بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است
ماه بانو فرق دارد اسمِ تو با سایرین

فهم تو کارِ پیمبرهاست کارِ ما نیست
ما عرفنا قدرِکِ! العفو! نحن القاصرین!

سینه چاکِ عصمتت از اخرین تا اولین
هاج و واجِ حکمتت از اولین تا اخِرین

عشق تو شرط قبولِ انبیای مرسلین
چادرت حبلُ المتینِ اهل بیت طاهرین

هرکجا که روضه است مزار فاطمه ست
پرچمِ روضه ضریح و گریه کُن ها زائرین

چادرت خاکی شد و کُفرِ سقیفه فاش شد
دستشان رو شد دگر واللهِ خَیرُ الماکرین

به تلاقیِ مدینه روز محشر که شود
ناقه باشد مالِ تو پادرد مالِ حاضرین

سهم تو شلاق شد وَیلٌ لِقوم الظّالمین
صبر کرد اما علی! بَشَّر عِبادَ الصّابرین

به غرور شیعه برخورده تو را خیلی زدند
سوره ي کوثر نشسته در شَرارِ کافرین

عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند
لال گردد آن زبانها کور چشمِ ناظرین

عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند
لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

*نمي دونم چي شد كه خواصِ جامعه لال شدن، خود فاطمه اومد تو ميدون برا اميرالمؤمنين، غربتِ علي رو ديدن نيومدن كمك، ديگه علي تنها موند، بي بي چادر به كمر بست، مگه من مُردم؟ درسِ ما همينِ از فاطميه، خودش اومد، محسنش رو هم آوُرد… زهرايي كه همسايه ها سايه اش رو نديده بودن، كار به جايي رسيد كه نامحرما دورش رو تويِ كوچه گرفتن…فكر كن يه خانومي تويِ خيابون داره راه ميره، به هر نحوي چند تا مرد دورش رو بگيرن، تو بايستي و نگاه كني، غيرتت اجازه ميده يا نه؟ اما رفقا! خانواده ي ما، زن و بچه ي ما، به فدايِ يه گردِ و غبارِ خانه ي اميرالمؤمين، زهرا سيدة النساءِ عالمينِ، او همه عالم صدقه خورِ سفره اش هستن، اين خانوم فرمود:” طُغيانُكَ يا فلان! أخرَجَتني” ما سايه مون رو مردم نديده بودن، مارو از خونه بيرون آوُردي…
خودش اومد، محسنش رو آوُرد، باز كوتاه نيومد، توي مسجد اومد، ديد شمشير بالا سرِ علي گرفتن، گفت: الان نفرين ميكنم…تا همين جا تموم شد؟ نه! مگه زهرا كوتاه ميآد، گفت: زنها بيان تويِ مسجد، ميخوام خطبه بخونم…باز هم براي دفاعِ از ولايت خطبه خواند، چه خطبه اي…فاطمه بعد از واقعه ي در و ديوار اومد تويِ مسجد خطبه خوند، مي فهمي يعني چي؟ يعني محسنش سِقط شده بود، پهلوش شكسته بود، اما ديدن همين زهرايي كه توان راه رفتن نداره، توي مسجد ايستاده داره خطبه ميخونه، باز هم تموم نشد، زهرا برايِ حقِ اميرالمؤمنين به پا خواست، اما مردم بيدار نشدن، ميگفتن: فاطمه براي گرفتن حقِ علي برو شاهد بيار…
گفت: حالا كه بيدار نميشيد، من نميذارم بخوابيد، من بايد برا علي گريه كنم، شب و روز برا علي گريه مي كرد، گريه اش هم سياسي بود، زهرا گريه مي كرد، همسايه گريه مي كرد، همسايه گريه مي كرد، اونم همسايه اش گريه م كرد، مدينه مي شد گريه، يكي مي اومد مي گفت: چه خبر شده؟ مي گفتن: دخترِ پيغمبر شِكوِه داره، گلايه داره…
زنهاي مدينه مي اومدن از بي بي مي پرسيدن: ” يازهرا! کَیْفَ أَصْبَحْتِ؟” حالتون چطورِ؟ بي بي مي فرمود: دو تا غصه من رو داره از پا در ميآره، پيغمبر رو از دست دادم و ظلمي كه به وصيِ او علي شده… بي بي مي فرمود:” مَثَلُ الاِمام مَثَلُ الکَعْبَة” امام مثلِ كعبه است، اين مردم هستن كه بايد برن دورِ كعبه، نه كعبه بياد سمتِ مردم… علي جان! اينا نمي فهمن، خودم طوافت ميكنم…*

خودش نوشت،خودِ قاتلش نوشت
از آتیش و هیزم و دَرِ بهشت

خودش نوشت، به معاویه نوشت
از میخ و پهلویِ مادرِ بهشت

خودش نوشت،خودِ قاتلش نوشت

کاری کردم
با تازیونه، دستش بیوفته، در کمی واشه

کاری کردم
پشت در اُفتاد، جوري زدم که،نتونه پاشه

کاری کردم
تا آخر عُمر، این صحنه یادِ، مرتضی باشه

خودش زده، خود قاتلش زده
رفته و حالا تويِ کوچه اومده

حسن نگفت، کی میدونه چی شده؟
روی چادرش چرا لگد شده؟

خودش زده،خود قاتلش زده

کاری کرده
ضربه ي دستش،که چشم زهرا، سیاهی میره

کاری کرده
برای پاشدن، از مجتبی هی کمک میگیره

کاری کرده
مادرِ عالم، توي هجده سالگي، از زندگی سیره

*”إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ” باطن سوره قدر فاطمه است، كي ميتونه فاطمه رو بشناسه؟”وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْر” اما يه راه داره بتونيم به زهرا نزديك بشيم “اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَن‌” حسين جان! تويي كه من رو به زهرا مي رسوني…حالا حسينِ فاطمه دست مارو برسونه به دَرِ خونه ي مادرش، اونجا گدايي كنيم…بريم گودال؟…*

هي كُند مي بُره، لشكر كلافه شه
فكر كن سنان كه هست، خولي اضافه شه

اون نيزه ميزنه، اين تيغ ميكشه
اي واي دخترش، هي جيغ ميكشه

*هرجا كه هستي بگو: ياحسين!…*

_____________________________________________________

متن نماهنگ و توسل به حضرت زهرا (س)

دیشب تا صبح گریه کردی گریه کردی گریه کردی
من هم با تو گریه کردم گریه کردم گریه کردم

دیشب که رویت، شد قاتل من
دست تو می لرزید، چون دل من

ای وای مادر، وای مادر، وای مادر

از این ماتم، خانۀ ما را غباره غم گرفته
مادر بنگر، که حسن با چشم گریان دَم گرفته

در خواب گوید، مادر کجایی
راهی نمانده تا، خانه بیایی

دیشب دیدم تا بخواهی روی پهلو بازگردی
با هر لرزش، آه، ناله کردی ناله کردی ناله کردی

دیدم که بابا دور از گُلِ روت
با دست لرزان، شد سرگرم تابوت

دیشب تا صبح گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
از درد چشم گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

از درد پا گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
از درد گوش گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

_____________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س)

آماده شید برایِ عزای مادر
دعوت شدیم شبایِ عزایِ مادر

باز فاطمیه، باز آتیش و دود
باز شرمِ علی از رویِ کبود ..

« وای مادرم .. وای مادرم .. »

اُفتاده بود نفسِ علی تو آتیش
هیچ کس نبود که بریزه آب رو آتیش

از بغضِ علی، بی غیرتِ پست
با ضربۀ پا، پهلو رو شکست

« وای مادرم .. وای مادرم .. »

تا بسته شده، تویِ خونه دستِ حیدر
دیدن شکست تویِ کوچه دستِ مادر

با ضربِ قلاف، افتاد رو زمین
مولای همه، شد خونه نشین ..

« وای مادرم .. وای مادرم .. »

چند وقته که، ساکتِ و سر به زیرِ
از شوهرش تویِ خونه رو میگیره

از خواب میپره، هر شب حسنش
فریاد میزنه نامرد نزنش ..

« وای مادرم .. وای مادرم .. »

شرم و حیا خدا میدونه نداشتن
تا خورد زمین پا رو چادرش گذاشتن

سیلی که زدن گوشواره شکست
چشماش نمیدید رو خاکا نشست

« وای مادرم .. وای مادرم .. »

آتیشی که میسوزونه یاسِ ما رو
تو کربلا میسوزونه بچه ها رو

امروز دم در، با کینه میان
فردا به خدا، رو سینه میان

« وای یا حسین .. وای یا حسین .. »

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
زهرا حریف چشم تو باران نمی شود

گیرم که نانِ بعد خودت هم درست شد
نان بدون فاطمه که نان نمی شود

برخیز و باز مادری ات را شروع کن
فضه حریف گریۀ طفلان نمی شود

بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو
طوری که زیر دست تو پنهان نمی شود

معجر بزن کنار و علی را نگاه کن
خورشید زیر ابر که تابان نمی شود

فهمیده ام ز سرفۀ سنگین سینه ات
امشب نفس کشیدنت آسان نمی شود

ای استخوان شکستۀ حیدر چه می کنی؟
با کارِ خانه زخم تو درمان نمی شود

من خواهشم شده ست که زهرای من بمان
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود

گفتم که روی خویش عیان کن ببینمت
گفتی به یک نگاه به قرآن نمی شود

صدا زد علی جان تو برو به مسجد .. (آخه نمی خوام باشی جان دادنِ منو ببینی ..) بچه هارم روانۀ مسجد کرد .. آره والا بچه نباید جان دادنِ پدر و مادر رو ببینه .. (یه گریز بزنم؟!) قربونه اون آقایی برم که تو گودال قتلگاه « تُديرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلى رَحْلِكَ وَ بَيْتِك .. » با گوشۀ چشم دید سکینه داره نگاه میکنه .. خودشُ کشاند ته گودال ..

چرا گفت ای استخوان شکستۀ حیدر ؟

صدا زد: «فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ ..» چنان با لگد زد .. «فَرَفَسَ» به لگدی میگن که به سینه بزنن .. فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ كَانَتْ حَامِلَةً .. امام زمان من معذرت میخوام .. مقتل نوشته .. مادرِ ما بارِ شیشه داشت .. آی مادر .. یه جا دیگه این عبارتُ تو مقتل داریم اونم تو گودالِ قتلگاه .. چنان با لگد به سینۀ حسین .. با صورت به زمین خورد

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

* شبِ شهادتِ بي بيِ دوعالم حضرت زهرا سلام الله عليهاست، اجازه بديد روضه براتون بخونم، تو رو خدا من رو حلال كنيد، ان شاءالله بريم مدينه اونجا ناله بزنيم، ان شاءالله قبر مادرمون فاطمه با دستاي امام زمان مشخص بشه، اونجا بريم داد بزنيم…*

بهشتِ آرزوی من
گمونم بهتری خانم

خدا رو شکر که بازم
خودت پشتِ دری خانم

یه خورده استراحت کن
همینه خواهشم از تو

جلو پام پانشو اِينقدر
خجالت میکشم از تو

با اینکه زخمیِ دردی
داری میسوزی میسازی

با این دستِ ورم کرده
برا من سُفره میندازی

تو اُفتادی ز پا اما
علی رو، رو به راه کردی

دیدی آخر تو این خونه
پایِ تابوتُ وا کردی

حالا اون که شبش تارِ ، منم زهرا ..
اونی که دست به دیوارِ ، منم زهرا ..

مگه از یادِ من میره
به سنگ غم محک خوردی

حلالم کن، سَرِ من از
کَس و ناکس کتک خوردی

شیارِ در گرفت آتیش
روی پهلوت شیار افتاد

طناب از دستِ من وا شد
ولی دستت ز کار افتاد

مگه از یاد من میره
چه حرفایی شنیدم من

* اينجا يه زنِ هجده ساله بود كه من اين حرف هارو براش زدم، اين غصه ها برايِ يه خانم هجده ساله است، همه ي اين حرف هايي كه زدم جمع كن، يه دختر سه ساله سراغ دارم…بابا!*

اگه كه ديدي ميخونم نافله
نگو كه من مادرتم

*بابا! من با مادرت فاطمه يه فرقي دارم…چيه دخترم؟*

اگه كه ديدي ميخونم نافله
نگو كه من مادرتم
آخه زده پايِ من آبله

*ناله بزن بگو: حسين…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

تا آيه آيه سورۀ كوثر مقدس است
شأن تو ای مليكۀ محشر مقدس است

بال بهشت فرش قدمهات می شود
يعنی مقام عصمت مادر مقدس است

قلبی كه فاطميۀ غمهات می شود
نذر نگاه تو شده ، ديگر مقدس است

تا روضه روضۀ تو و گريه برای توست
اين اشكهای پاک و مطهر ، مقدس است

“مادرم حالش خرابه
دیدن مریض ثوابه”

*دیگه مادرم خیلی بدحال شده.‌‌…
مادرم برای همه دعا می کنه ولی برای خودش دعا نمی کنه…ای مادر…ای مادر…*

بانو به احترام تو و عطر نام تو
گلهای ياس سبز و معطر مقدس است

وقتی كه ريخت بال و پرت بين كوچه ها
ديگر گل بنفشۀ پرپر مقدس است.

*ای مادر…حسنت پیر شد مادر…*

“این کودکت چه دیده که هی زار می زند
هی دست مشت کرده به دیوار می زند

دور و برِ بقيعِ تو بانوی بی نشان
حتی غبارِ بالِ كبوتر مقدس است

*این بیت رو باید آروم خوند، دور و بر بقیع باید آروم گریه کرد، اصلا رسم مدینه اینه…اگر کسی بلند بلند گریه کنه،مردم مدینه زود خسته میشن….
“یا ابالحسن! اِنَّ فاطمَة تَبکِی اللَّیلِ و النَّهار…”یا ابالحسن! زهرا هم شب گریه می کنه هم روز….”وَما لَنا قَرارٌ عَلی اَشغالِنا…”علی! ما آرامش نداریم…بگو یا روز گریه کنه یا شب…قانون مدینه اینه… باید آروم آروم گریه کنی.‌‌… لذا این یه بیت رو باید آروم خوند…*

خونت نوشت بر تن تاريخ تا ابد
هر كس شود فدايیِ رهبر مقدس است.

دور و برِ بقيعِ تو بانوی بی نشان
حتی غبارِ بالِ كبوتر مقدس است

*حاج قاسم فیض ببر…از شما چه پنهون این یه بیت رو که خوندم…گفتم:غبار بال کبوتر…یه لحظه دلم رفت حرم امام رضا…اگه مدینه نداریم…اگه کربلا نداریم…امام رضا رو داریم…*

آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
هر کجا پر می کشی تو حرم امام رضا

من کبوتر بقیعم با تو خیلی فرق دارم
جای گنبد سرمُ به روی خاکا می ذارم

اونجا خادما با زائرا مهربونن
اینجا زائرا رو از رو خاکا میرونن…

تو که هر شب می سوزه، صدتا چراغ دور و برت
به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

جایی برای کوثر و زمزم درست کن
اسماء برای فاطمه مرهم درست کن

تابوت کوچکی که بمیرم درونِ آن
با چند تخته چوب، برایم درست کن

*آخه می گفتند نمیخندید این روزای آخر…اینقدر از این پهلو به اون پهلو می شد… “ما زالَت بعدَ اَبیها ناحِلةَ الجِسم،باکیَةَ العَین،مُنهَدَّةَ الرُّکن،حَتّی صارَت کَالخَیال”(۱) دیگه مثل مُرده متحرک شد … اما یه وقت یه تابوت براش آماده کردند،شروع کرد خندیدن…*

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست کن

مثلِ شروع زندگیِ مرتضی و من
بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن

از جنسِ هیزمی که در خانه سوخت ،نه
از چند چوب و تخته ی مَحرم درست کن

طوری که هیچ خون نچکد از کناره اش
مثلِ هلالِ لاله کمی خم درست کن…

*بمیرم علی غسل می داد…دوباره کفنش خونی می شد…*

_____________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س)

انگار نه انگاری عزادار بودی، خانم
انگار نه انگاری که غمخوار بودی، خانم

خیلی گرفتار بودی
ماهِ شبِ تار بودی
خانم خانم خانم ..

فضه برات بمیره که
اُفتاده بودی بین درب و دیوار
غصه شدی ، آب شدی
دیگه برات جونی نمونده انگار

ناله شدم، آه شدم
کاش نمیدیدمت شمارو اینطور
کُشتی منو تا پشتِ در
دادی بهم یه چیزی زیر چادر

تا گفتی آه، فضه دوید
گریه م گرفت، قدم خمید
آه از هجوم، آه از حَدید
شکر خدا حیدر ندید ..

آه و واویلا واویلا، واویلا واویلا ..

انگار نه انگاری که میسوخت پهلوت، خانم
انگار نه انگاری که اُفتاد در روت، خانم

شکسته شد رو آبروت
ضربۀ بد خورد بازوت
خانم خانم خانم ..

در که شکست، کسی نگفت
فاطمه بارِ شیشه داره بابا
فضه براش، بمیره که
هنوزم اون چشاش به راه بابا

علی داره یه گوشه‌ ای
برای محسن میسازه گهواره
دلم گرفت دَمِ غروب
میگفت یعنی فاطمه دوستش داره

یاسِ علی، خوردی نظر
بغضِ علی شد دردسر
ریختن سرت هر چهل نفر
ای وای امان از میخِ در

آه و واویلا واویلا، واویلا واویلا ..

انگار نه انگاری که کوثر بودی، خانم
انگار نه انگاری که اطهر بودی، خانم

تو خونه مادر بودی
مونسِ حیدر بودی
خانم خانم خانم ..

یه شب حسین میگفت بهم
فضه ببین بابامُ پیرش کردن
اشک میریخت، ناله میزد
میگفت که از زندگی سیرش کردن

از حسنین نمیشه گفت
میترسه از سایه‌شم این چند روزه
نیمه شبا، یه گوشه ای
نمیدونم از چی داره می سوزه

تو کوچه ها، چی دید حسن
که هی تو خواب، میگه نزن
میگه شبا هی با محن
ای کاش بلند بود قدِ من

آه و واویلا واویلا، واویلا واویلا ..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

كبوديِ بدنِ مادرم مرا كشته
سياه كرده جهان را سفيديِ مويش

فدايِ چادرِ آتش گرفته ات زهرا
درونِ شعله چه آمد به روزِ گيسويش

*روضه بخوانم: هيزم رو ريختن پايِ در، در شعله ور شد، با همه ي زورش فاطمه، در رو گرفت، شعله بالا رفت، يه صدايي مدينه رو پُر كرد: سوختم…*

چه ضربه اي، چه صدايي، چه دستِ سنگيني
سه ماه فاطمه پوشيه بسته بر رويش

شبيه كِشتيِ پهلو گرفته مي ماند
شكسته شد به لگد، دنده ها و پهلويش

“رويِ گُل كه با پا نميزنن
چهل نفري يك زن رو تنها نميزنن

اي قنفذ! بس كن، با تهِ غلاف
اينجوري رويِ بازويِ زنها نميزنن

مادرم رو كُشتيد، ولش كنيد اي حروميا
چي سرش آوُرديد، كه يهو داد زد: فضه بيا

با چه دستي زده كه جايِ كبودي از گوش
يكسره تا به لبِ توست، خدا رحم كند”

و يك غلاف كه دستِ چهل نفر چرخيد
همين غلاف گرفته توانِ بازويش

فدايِ دخترِ مادر، گريزِ روضه زدم
ببين به دستِ زنِ حرمله، النگويش

*با اسب رفتن تو خيمه ي زنها، زنها مي دويدن، با اسب دنبالِ دختر سه ساله كرد، گوشواره ي بچه رو كشيد، حسين…*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

مادر اَزم راضی هستی یا نه ؟
آیا بَرات فرزند خوبی بودم ؟
اصلاً تا حالا ،کاری واسَت کردم؟
یا بيهوده ام…؟

اگه غلام خوبی بودم ، الحمدلله
اگه به دَردت نمی خورم، استغفرالله
اگه بگی راضی ام اَزت ،الحمدلله
اگه بگی از تو دلخورم ،استغفرالله

تو راضی باشی خدا هم راضیِ
تو راضی باشی پیمبر راضیِ
تو راضی باشی علی هم راضیِ
این اوج سرفرازیِ…

هر چی بگی حق داری ، حق داری
اونجور نبودم که تو میخواستی
اما حالا میخوام که برگردم راستی راستی

اگه قبولم می کنی که الحمدلله
اگه اَزم دلخوری هنوز استغفرالله
اگه بازم می زاری بیام الحمدلله
اگه بگی اَز دوری بسوز استغفرالله

تو راضی باشی مَنم آروم میشم
تو راضی باشی دلم روشن میشه
تو راضی باشی اَزم دیگه چی
بهتر از این بَرا من میشه

خانم جان ، خانم جان ….

سُفرَت چقدر برکت داشته واسَم
عمری نمک گیرت بودم مادر
مدیونتم، هستم ارادتمندِ آلِ حیدر

بَرا حسن گریه می کنم الحمدلله
اگه یه روز گریه نکنم استغفرالله
بَرا حسین سینه می زنم الحمدلله
اگه یه روز سینه نزنم استغفرالله

تو راضی باشی حسنم راضیِ
تو راضی باشی حسینت راضیِ
تو راضی باشی عقیله راضیِ
این اوج سرفَرازی……

*گفت:..*

هلالِ یک شبِ زینب! فدایت
چرا دیگر نمی آید صدایت؟
اگر کنجِ تنور جایِ تو بوده
زِ تو خولی پذیرایی نموده

صدورِ انقلابت ببین چِها کرد
تَنم با تازیانه آشنا کرد

*بِاَبی اَنتَ وَ اُمی یا اَبا عبدالله ….*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

نظر نما که گرفتاری‌ام زیاد شده
زِ دست تو طلبِ یاری ام زیاد شده

چقدر واسطه گشتی خدا مَرا بخشد
ببخش توبه ی تکراری ام زیاد شده

بزرگواری و نگذاشتی زمین بخورم
به رحمت تو بدهکاری ام زیاد شده

به چشم خلق گناه است گریه کردن ما
چه خوب شد که گنهکاری ام زیاد شده

زِ درد روضه دِگر شب نمی برد خوابم
شبیه فاطمه بیداری ام زیاد شده

قسم به غربت حیدر زدند فاطمه را
به این دلیل عزاداری ام زیاد شده

مرو که کوچه برای پَرت خطر دارد
مرو که رد شدن امروز دردسر دارد

مگر نگفت خداوندِ خلقتت، حتی
برای صورت تو، برگ گُل ضرر دارد

گمان نمی کنم این مرد بی حیا اینجا
بدونِ حادثه دست از سر تو بردارد

زِ روی پوشیه زد اینچنین شده ای
که چشمهات فقط دید مختصر دارد

بزرگ بانوی این شهر باورت میشد
زِ خاک کوچه حسن گوشواره بردارد؟

ماه خوابیده، ولی خورشید بیداره
ابر دلگیره، ولی چشمام میباره

از روزی که مادر رو زدن
شب و روز خونه معلوم نیست

از روزی که مادر رو زدن
دیگه دلِ زینب آروم نیست

با چشم خودش دیده
درِ چوبی با لگد وا شد

الفِ قَدِّ مادر تا شد
هی زمین خورد، دوباره پا شد

*خدا غرورِ هیچ مردی رو جلو زن و بچه اش نشکنه، دو جا بَرا علی خیلی سخت گذشت، یه جا وقتی داشتن از خونه کشون کشون می بردنش، نگاه کرد دید خانومش بین در و دیوار رو زمین افتاده، یه جا هم تو مسجد وقتی شمشیر برهنه رو سر فاتح بدر و خیبر نگه داشتن، نگاه کرد دید خانومش جلو در ایستاده داره نگاه میکنه، وقتی اومد از مسجد بره بیرون، فاطمه که بدون علی بر نگشت، چشمش به چشم فاطمه افتاد، سرش رو انداخت پایین… خجالت زده شد، فاطمه این صحنه رو دید فهمید علی خجالت کشیده … گفت: آقا جان “روحی لِروحِکَ الفِداء، نَفسی لِنَفسِکَ الوِقاء…” آقاجان! خجالت نکشید…نکنه ببینم سرت رو پایین انداختی…

خدا هیچ مردی رو خجالت زده ی زن و بچه اش نکنه، بدون مقدمه روضه بخونم، گفت عمه جان! چرا سر عمو میاد بالای نیزه کنارِ محملِ ما چشماش رو می‌بنده…؟ گفت: عزیزِ دلم عموت هنوز خجالت زده است.

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

همینکه بهتری الحمدلله
جدا از بستری الحمدلله

همین که در زدم دیدم دوباره
خودت پشت دری الحمدلله

شنیدم بسترت را جمع کردی
و با سختی پرت را جمع کردی

شنیدم آب دادی به حسینم
حواس دخترت را جمع کردی

تو دیگر با حجابت خو گرفتی
به چندین علت از من رو گرفتی

گمان کردی ندیدم زیر چادر
چطوری دست بر پهلو گرفتی؟!

جواب حرف هایم شد همین!«نه؟!»
غریبه بودم اما اینچنین نه!

ببینم!قصد رفتن که نداری؟
نرو!جان امیرالمومنین،نه

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

ای شفایت آرزوی مرتضی
اشک تو آب وضوی مرتضی
داغت ای بانوی خانه سوخته
آتشی در جان من افروخته
با فراق خود سیه پوشم مکن
بی تو تنهایم فراموشم مکن
ای بهشتِ آرزو لبخند زن
چینیِ قلب علی را بند زن
داغِ تو چشمِ مرا چون نیل کرد
خانه ام را بی پرِ جبریل کرد
ای تو را بالش ز بالِ جبرئیل
بسته ام بر گوشه ی چشمت دخیل
یا به خنده لب گشا یا اخم کن
کم دلِ زار علی را زخم کن

*الان زهراش هست،داره با زهراش حرف می زنه…یه شبی رسید،علی داشت غسل می داد…اسماء آب می ریخت…به بچه هاش گفته بود آروم گریه کنند…بچه ها مردمِ مدینه بیدار نشن…آروم گریه کنید…حرفاشُ با عزیزش زد،اما زهرا عمرش به دنیا نبود…یه وقت دست از غسل کشید…سر به دیوار گذاشت…شروع کرد بلند بلند گریه کردن…علی مگه نگفتی بچه هات آروم گریه کنند،چرا خودت بلندبلند گریه می کنی؟!…*

دل بریدن از تو دیگر مشکل است
این جدایی از پیمبر مشکل است
ای شب قدرم، سحر را دور کن
ناله را در نامه ام منظور کن
سهم من جان کندن و جا ماندن است
بر سر قبر تو قرآن خواندن است
خیز و شب را راهی از این خانه کن
گیسویِ طفلانِ غم را شانه کن
اندکی آهسته پَر زن از کویر
مرغکانت را به زیرِ پر بگیر

*من همیشه فکر می کنم اون موقعی که زهرا رو دفن کرد، وقتی کارِ دفن تمام شد، گفت: حسنم بلند شو .. حسینم دیگه گریه نکن .. یه مرد تنها .. با چند تا بچه کوچیک حرکت کرد .. ‌آرام آرام .. من میگم وقتی به کوچه بنی هاشم رسید،چه حالی پیدا کرد علی .. وقتی درِ نیم سوخته رو باز کرد ..*

وایِ من! با دست زخمی و کبود
شوقِ طبخِ نان تو دیگر چه بود؟
آخر ای زهرا پس از تو صبح و شب
کِی خورند این کودکان نان و رطب؟!
کی پذیرد قلبِ پُر احساس تو
دختر و چرخاندن دستاسِ تو….

*سلمان میگه رفتم محضر بی بی، دَرِ خانه؛ با امیرالمومنین کاری داشتم .. امیرالمومنین خانه نبود .. دیدم صدای گریه بچه هاش از خانه بلنده .. در زدم .. دیدم بچه هاش دارند گریه می کنند..‌ زهرا خودش نشسته یه گوشه؛داره دستاس می چرخونه ..‌ قطراتِ خونِ دستش روی دستاس می چکه .. اومدم مسجد،به علی گفتم .. علی شروع کرد بلند بلند گریه کردن…*

جانِ زهرا روز من را شب مکن
چادرت را بر سر زینب مکن
کاش در پیشت بمیرم فاطمه
تا عزایت را نگیرم فاطمه
رزم تو در را به پهلو راندن است
سهم من پهلوی این در ماندن است
کشتیِ صبر علی پهلو مگیر
محرمِ دل، باز از من رو مگیر
غرقِ در امّن یجیبم، فاطمه..
تازه دانستم غریبم، فاطمه..
نیست وقتِ پر زدن در آسمان
آسمان ابری شده، لَختی بمان

*زهرای من! اگه تو بری،این بچه هات از همیشه تنهاتر میشن.. زینبِ من هنوز کوچیکه.. چقدر کنار بسترش نشست با زهرا دردِ دل کرد .. امیرالمؤمنین آرام آرام گریه می کرد،کنار بسترِ زهرا…
اما یه اتفاقی افتاد اون روزی که زهرا به شهادت رسید پسراش اومدن نزدیک مسجد؛”وَ رَفَعَ اَصواتَهُما بِالبُکاء ..”شروع کردند بلندبلند گریه کردن.. امیرالمؤمنین تا شنید صدای گریۀ بچه ها رو که اصحاب دارند صدا می کنند: “یَاابْنَیْ رسولِ الله” چی شده؟! اینا صدا زدند: “ماتَت اُمُّنا فاطِمَة… فَوَقَعَ عَلیٌّ،عَلی وَجهِه..‌” (۱) امیرالمؤمنین تا شنید، با صورت به زمین افتاد .. امیرالمؤمنین اینجا با صورت به زمین افتاد.. چرخ روزگار چرخید… یه روز هم پسرش، عباسش .. بالای اسب .. بدون دست .. مشک به دندان .. چنان عمودِ آهن به سرش زدند،عباس با صورت به زمین افتاد ..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

نبینم علی جان که‌ غمگین نشستی
بگو‌ تا بدونم‌ ازم راضی هستی؟

برات زخم دارم به پهلو به سینه
اینارو‌ قبول کن‌،که وسعم‌ همینه

ببخشم که واسه تو کم‌ زخم خوردم
ببخش تا الانم برا تو‌ نمردم

میخواستم برا تو‌ بسوزه وجودم
که یار تو باشم به روی کبودم

خداحافظِ تو، دارم میرم امشب
همه‌چیز و دیگه سپردم به زینب

حلالم‌ کن آقا، که بی یار میشی
سَرِ کفن و دفنم گرفتار میشی

از این‌ خونه‌ جمع کن لباسای من رو‌
نذار بشکِنه باز غرور حسن رو‌

علی جان تو یادت، بمونه همیشه
حسینِ غریبم شبا تشنه میشه

*علی خیبر شکنه، همه عالم میدونن علی خیبر شکنِ، اما یه صحنه ای مردم از علی دیدن تا به حال ندیده بودن، همۀ مدینه شاهد بودن هی زمین میخورد بلند میشد، میگفت: فاطمه.‌!..
کار علی به جایی رسیده حالا میخواد با خانمش حرف بزنه*

بگو فاطمه جان نمیشه بمونی
کجا داری میری تو‌ خیلی جوونی

*(زبان حال) فاطمه جان! بچه های قد و نیم قدت رو‌
کجا میخوای بذاری بری عزیز دلم؟… الهی برات بمیرم که تو هیجده سالگی مثل پیر زنها راه میرفتی مادرجان!.. راحت بگم .. آخه بین در و دیوار چنان لگد زد، گفت: صدای شکستن استخوان هاش به گوشم رسید *

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

تاب رفتن نداشت پای علی
شاهد ماجرا خدای علی
جامه در پای مرتضی پیچید
کوچه افتادن علی را دید
راز چشمش به آستین می‌گفت
کوچه با خانه‌ها چنین می‌گفت:

راه مسجد به خانه طولانی‌ست
یا علی را توان رفتن نیست؟
راه می‌رفت و بال در بالش
مردم و جبرئیل دنبالش
تا به درگاه خانه رفت، ولی
ماند در نیمه‌راه جانِ علی

کسی اینگونه مبتلا نشود
مردی از همسرش جدا نشود
گر رود همسری چنین از دست
ماندن مرد خانه دشوار است
گاه اشکی به چشم می‌آورد
گاه زانوی غم بغل می‌کرد

مرتضی بود و باوری خاموش
بستری بود و همسری خاموش
قفل صندوق راز خود وا کرد
زیر لب قطعه قطعه نجوا کرد:
فاطمه، همسرم، ببین که منم
همسر خسته‌ات، ابوالحسنم

منم آن قهرمانِ بدر و احد
که سر افکنده نزد همسر شد
نه اسیر غمم اسیر تو ام
شاه مردانم و فقیر تو ام
ای که تاب و توان من بودی
گرمیِ آشیان‌ِمن بودی

حسرت من نگاه دیگر توست
چشم تو قفل بخت همسر توست
ای که تنها سفر نمی‌کردی
کاش می‌شد دوباره برگردی
چشم خیسش پر از نگاه و دریغ
حیدر از پا نشست، آه و دریغ

همه نجوا کنان، علی خاموش
آب می‌شد علی، ولی خاموش
مردم شهر بی‌وفا رفتند
همگی سوی خانه‌ها رفتند
ماند در شامگاه سرد و سیاه
تن بی جان و اهل خانه و ماه

هق‌هق بی‌امانِ عزرائیل!
بال در بال ناله جبرائیل
آمد از دور و خیمه زد بر شهر
باز پیچید بوی غم در شهر
باز گسترده بود دامان شب
گفت با لحن فاطمی زینب

ای که ناخواسته امیر شدی
شهریاری و گوشه‌گیر شدی
پدر ای افتخار خانۀ ما
یاور تو نشد زمانۀ ما
مادر ما اگر که دیگر نیست
خانۀ چشم‌های ما ابریست

باز بخت تو یار خواهد شد
عشقتان ماندگار خواهد شد
ماند بر لوح خاطر دنیا
شوخی ریسمان و دست خدا
قصۀ ظهر گرم و کوچۀ سرد
قصۀ حیدر و چهل نامرد

قصۀ مردمان فتنه‌پرست
فصل تارِ کتابِ تاریخ است
صبر اگر صبر مرتضی، سر کَش
خشم اگر خشم حیدری، آتش
ای حضور تو، عدل پاینده
قاضی عادلی‌ست آینده

اشک چشم تو، روشنایی‌ ماست
تو فقط نیستی، خدا تنهاست
گرچه این رسم شهریاری نیست
چاره‌ای جز سوگواری نیست
از غمی عاشقانه لبریزی
باید اما دوباره برخیزی

شمع را مخفیانه دفن کنید
بدنش را شبانه دفن کنید
ماه از پشت ابر پیدا شد
نیمه‌شب گاه غسل زهرا شد
مرتضی بود و غرق خون دل او
قامتی منحنی، مقابل او

روحی آزرده، قامتی بی‌روح
پیروهن پوش و لاغر و مجروح
شعله با آب شست و شو می‌شد
زخم‌هاب نهفته، رو می‌شد
لحظۀ تلخ عمر مولا شد
غنچۀ زخم پهلویش وا شد

قلب او طاقت ادامه نداشت
دست از غسل فاطمه برداشت
روی زانو نشست تلخ گریست
جز خدا با خبر ز حالش نیست
بغض گرم امیر خانه شکفت
نرم و آرام به زهرا گفت:

مهربانم چرا چنان کردی !؟
از من این زخم را نهان کردی؟
بعد از این سال‌های صبر و تلاش
بیم از صبر من نداشته باش
مانده بغض تو در گلوی علی
پیش تو رفت، آبروی علی

باید اما که صبر پیشه کنم
فکر غنچه نه، فکر ریشه کنم
که حبیبم، وصیتم کرده‌ست
می‌رود دین مصطفی از دست
عطر او در کفن نمی‌گنجد
غنچه در پیروهن نمی‌گنجد

تن سبک بود و روح او سرشار
عمر او کم، جراحتش بسیار
شعلۀ آهِ آستانۀ وحی
سر از بام شمع خانۀ وحی
مردمان را که وقت خواب رسید
وقت تشییع آفتاب رسید

کاروانی شکسته و کوچک
آمدند آسمانیان تک تک
یار مجروح مرتضی می‌رفت
هم‌رهش روح مرتضی می‌رفت
بخت شب را سیاه می‌کردن
قصد تدفین ماه می‌کردن

چهره‌ای پشتِ اشک پنهان بود
پسری آستین به دندان بود
آسمان دل ز فاطمه برداشت
خاک اما نشاط دیگر داشت
خاک میزبان‌وار و ساکت و مغرور
کاروان را نگاه کرد از دور

گرد ابروی خویش را می‌رُفت
با دل سرد خود چنین می‌گفت:
در دلم قبر مادری دارم
یادگار از پیمبری دارم
در دل خاک ابوتراب نشست
سر تکان داد و چشم‌ها را بست

گفت: ای مهربان ترین بستر
این تو و این امانت حیدر
زندگی گرچه رنج او افزود
خانۀ من که بود می‌آسود
می‌توانی به رسم غم‌خواری
تکیه‌گاهِ مرا نگه‌داری؟

آه را خاک می‌کنم امّا:
باز هم شعله می‌کشد فردا
خواست تا شمع خویش خاک کند
ختمِ تشییع سوزناک کند
ناگهان بین هاله‌های سپید
دست‌های پیامبر را دید

از دل شامگاه قیر اندود
از کجا؟ کیِ؟ چگونه آمده بود؟
می‌شنید از هوا صدای نبی!
ای که تنهای نیمه‌های شبی
جانشین منی و خانه‌نشین
که گناه تو عدل توست، همین

این همان نو عروس خانۀ توست
یادگارش ز آشیانۀ توست
غم نخور از برادر جانی
غافل از تو نبوده‌ام آنی
سایۀ لالۀ چمن بودی
باغبانِ نهال من بودی

ای که از رنج تنگ حوصله‌ای
از تو هرگز نمی‌کنم گله‌ای
آمدم تا که یاورت باشم
یاور دفن همسرت باشم
بیرق مهر او خدا افراخت
غیر من و او کسی تو را نشناخت

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من
همۀ عمر گرفتار بلا باشم من

شک ندارم همۀ خواسته تو این است
لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من

تا زمانی که دلم خانه ی این و آن است
جا ندارد که پذیرای شما باشم من

چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی
همه عمرم خجل از روی شما باشم من

کاش میشد به دل و جان بکشم نازِ تو را
یارِ تو مثل امام و شهدا باشم من

کاش میشد که به همرا تو یک فاطمیه
میهمان حرم کرب و بلا باشم من

جانِ آن مادر غم دیده و بیمار بیا
به گرفتارِ میان در و دیوار بیا

یا صاحب الزمان…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س) و امام حسن مجتبی(ع)

روایت داریم هر شب جمعه که ابی عبدالله مدینه بود … کنار قبرستان بقیع زیارت برادرش امام حسن می رفت… چه امام حسنی قربونش برم .. چشمی که برا غربت امام حسن گریان باشه، گریان وارد محشر نمیشه …
الهی بمیرم براش … مگه میشه اینقدر کسی غریب باشه ؟ حتی دوستانش وقتی بِهش سلام میکردن میگفتن: “اَلسلامُ علیک یا مُذِّلَ المؤمنین”
غصه، مظلومیت، همین بس این همه سال بعد امیرالمؤمنین می نشست پایِ منبرا…
خطبای ملعون، روی منبر می رفتن مولا علی رو لعن می کردن، دشنام می دادن ، بی ادبی می کردن …
فقط نوشتن یه جا امام حسن از جا بلند شد دیگه طاقت نیاورد، وقتی مُغیرۀ ملعون رفت بالای منبر .. تا اومد
بی ادبی کنه امام حسن بلند شد فرمود : نانجیب تو دیگه بنشین گمان میکنی من از یادم رفته، اون روز تو کوچه با مادرم چه کردی؟
اون صحابی آقا رو دید گفت: آقا من باباتون رو هم توی این سن دیدم اینقدر سر و روش سفید نشده بود که سر و روی شما اینقدر سفید شده؟
حضرت فرمود : آن چیزی که من دیدم اگه بابام هم دیده بود بدتر از این روز من می شد…
حالا میخوام از اون روز امام حسن برات بگم:…*

بی تاب و تبِ خسته حالی بود
سخت گیرِ شکسته بالی بود

چادرش بین کوچه، پا خور شد
بسکه از غم قدش هِلالی بود

با مادرم رفتیم مسجد رسول الله
جای بابا چقدر خالی بود

از دل آهی کشید و با گریه
خطبه هایش همه سئوالی بود

نفسش بارِ لخته ی خون داشت
سوزِ آهش در آن حوالی بود

خطبه اش جاودانه بر می گشت
با قباله به خانه بر می گشت

آه! ظلم سقیفه بی حد شد
غیرتیان! راه کوچه به آیینه سد شد

همۀ نور و چنگِ تاریکی
اتفاقی که باب خواهد شد

ضربِ دست چپش زبان زَد بود
زدنِ سیلی اش زبان زَد شد

هر قدر روی پا پریدم باز
دستِ سنگینش از سرم رد شد

بعد از آن راه خانه تا مسجد
طولِ یک خطِ سرخ مُمتد شد

آنقدر به غرور من برخورد
حسنش کاش از غمش می مُرد

*تا همین جا هم بسه، اما شبِ امام حسن ان شاءالله حقش رو ادا کنیم…*

چه بگویم که زار و مضطر گشت
قد کمان بود و قد کمان تر گشت

در مسیرِ عبورِ عابرها
ریخت نیلوفری که پرپر شد

“فَرَفَسَها بِرِجلِهِ…” ای وای
آنقدر دورِخویش مادر گشت

هر قدم چشم او سیاهی رفت
وسط کوچه موقع برگشت

زخم هایش دوباره سر وا کرد
مرگ خود از خدا تمنا کرد

*برای این روضه بهترین روضه همون روضه ای است که خودِ امام حسن در عالم رؤیا به عَبدُالزَهرا فرمود: عَبدُالزهرا! اگه میخوای روضه ی ما رو بخونی این طوری که من میگم بخون:
روضه ی ما اهل بیت اون ساعتی بود که دستم توی دستِ مادرم بود..خوشحال از مسجد داشتم برمی گشتم ..یه وقت نانجیب اومد جلو راهمون
رو سد کرد … عَبدُالزَهرا یه ضربه به مادرم زد اما دو گونۀ مادرم کبود شد…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س) و امام حسن مجتبی (ع)

*ابی عبدالله پای بستر امام حسن داره میگه:…*

از تو کوچه ها بگو
زِ غصه هات برای ما بگو

بذار یکم دلت سبک بشه
چرا تو ساکتی؟ چرا بگو؟

از تو کوچه ها بگو
بگو چرا موهات سفید شده

چرا همش به زیر لب میگی
تو کوچه مادرم شهید شده

بگو تو کوچه چی دیدی؟
کی راهتون رو سد کرده؟

بگو که کی غرورت رو
لگد کرده ؟

وای مادرم! بمیرم برات …

*یهو بغض امام حسن وا شد گفت : داداش!…*

بد به مادرم گذشت
می دونی چی برابرم گذشت

دیدم که دستِ سنگینش اومد
یه دفعه از روی سرم گذشت

خیلی سخت گذشت داداش
نشد که هیچ کاری کنم براش

با غیظ و کینه هی لگد میزد
می گفتم هی با التماس یواش

مسیر خونه رو با اشک
به مادرم نشون دادم

خاکای چادرش رو من
تکون دادم

وای مادرم! بمیرم برات …

*دید ابی عبدالله خیلی مضطره ..خیلی داره گریه میکنه… هر کی گریه می کرد هیچ اعتراضی نکرد اما تا دید حسین داره گریه میکنه… گفت :

من فدات بشم حسین
فدای آهِ غرقِ سوزِ تو

تو کوچه خیلی سخت گذشت ولی
نمیشه روزی مثلِ روزِ تو

رویِ زمینِ پیکرت
میان برا بریدنِ سرت

داره می بینه غارتِ تو رو
رو تلِ زینبیه خواهرت

یکی اومد برایِ سر
یکی برایِ انگشتر

پیروهنش رو هم بردن
پیشِ مادر

غریب مادر، حسینم!…
حسین…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

تازه میان کوچه، قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود

از بس که قطره قطره، بر پایِ تو چکیدم
تابوت من سُبک تر، حتی زِ بوریا بود

ای آخرت وفا کن، با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها، دنیا که بی وفا بود

دست ها را بُرده بر ابرو چرا؟
از علی، زهرا گرفته رو چرا؟

ساخته معمارِ یثرب اینقدر
کوچه ها را تنگ و تو در تو چرا؟

عادت شمع است از سَر سوختن
شمع من می سوزد از پهلو چرا؟

با تنِ تب دار با حالِ خراب
خانه را خود میکنی جارو چرا؟

مجتبی قبل از همه فهمیده بود
راه می رفتی تو با زانو چرا؟

*درِ خونه ی مهاجر و انصار رو زد …
با امیرالمؤمنین، دستِ بچه هاش رو هم می گرفت، از داخل خونه می گفتن کیه داره در می زنه؟ علی می گفت: فاطمه تو جواب بده… اگه بدونن منِ علی پشتِ درم در رو باز نمی کنن… هیچ کسی جواب نمی داد … تا رسید در خونه معاذ بن جبل، حضرت گفت : حرفهای پیغمبر رو یادته، نمی خوای من رو یاری کنی؟
رو کرد به حضرت زهرا و به امیرالمؤمنین گفت: غیر ازمن کسی هم هست کمک ما بیاد یا نه؟ حضرت فرمود: نه … گفت: پس کمک من فایده ای نداره … حضرت فرمود: برو دیگه نمی خوام ببینمت از جلو چشمم دور شو… این طور جواب ولیِ خدا رو نمی دادن…
ابی عبدالله گفت: حُر جوفی من سابقه ی بد تو رو می دونم … اگه بیای کمکم کنی ، قول میدم همه رو پاک کنم…
نِگون بختِ بیچاره، کمک ابی عبدالله نکرد… بهانه آورد گفت : اما یه اسبی دارم … یه شمشیری دارم بردار بِبَر …
حضرت فرمود: من اسب و شمشیر نمی خوام … من می خوام خودت رو نجات بدم … اگه نمیای نیا خداحافظ….حضرت رفت ..
یکی دیگه هم بی ادعا …گریزانِ از حضرت، مثل زهیر …هرجا ابی عبدالله خیمه می زد …می رفت خیمه اش رو یه جای دیگه برپا میکرد. نکنه چشمش به چشم حسین بیوفته…حسین بگه بریم کربلا… یه منزلی علی‌رغمِ میلِ باطنیش با ابی عبدالله هم منزل شد ..همش خدا خدا میکرد .. نکنه پیک حسین بیاد سراغش… یه وقت دید یه کسی داره در خیمه رو میزنه… زهیر! آقام حسین باهات کار داره.. تا اومد این پا اون پا کنه …
خانومش گفت: خجالت بکش… پسر فاطمه داره صدات میزنه…. تو داری تامل میکنی؟ تعلل میکنی؟
برو ببین باهات چیکار داره…تاریخ ننوشته اون ملاقات حضرت با زهیر چه خبر بود… اما وقتی برگشت خندان برگشت… گفت : خانم بار و بندیلت رو جمع کن برو شهر و دیارت …گفت چی شده ؟ گفت حسین من رو کربلایی کرد
دارم با حسین میرم کربلا…
اما چیزی نگذشت ابی عبدالله اومد
مقابل لشکر به چپ و راست خودش نگاه کرد … فریاد زد: “اَینَ المُسلِم، اَینَ الحَبیب ؟”دونه دونه اصحابش رو صدا زد .. کسی نیست جوابم رو بده؟ “هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی؟”کسی نیست کمکم کنه؟
یه وقت دید تو خیمه ولوله شده…صدای گریه ی زن و بچه بلنده…
برگشت به خیمه ها گفت: زینب جان !
من که تو رو آروم کردم اینطور داری ناله میزنی… گفت : داداش وقتی صدای غربتت بلند شد … هیچ کسی نبود جوابت رو بده … علی اصغر گهواره رو یه تکونی داد…. خودشو از گهواره بیرون انداخت… یعنی بابا رو من هم حساب کن….منم هستم.. *

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

دم به دم موقعِ سینه زنیِ
روضه ی فاطمه ناگفتنیِ

بچه ها بلند بلند گریه کنید
به خدا مادرمون رفتنیِ

مَردِ مِیدونیم، ولی گریه کنیم
همه بی معطلی گریه کنیم

بیشتر از فاطمه این روزا باید
به حال و روزِ علی گریه کنیم

مردمِ مدینه اکثراً بَدَند
دستِ رَد به سینه ی علی زدند

بسکه بُردنِ علی دیدنی بود
خیلیا بَرا تماشا اومدند

*عمامه رو دور گردنش انداختن هِی می دویدن…*

من خودم فدایِ اشکِ چشاتون
خدا پشت و پناه مادراتون

بچه سیدا منو حلال کنید
روضه ناموسی می خونم براتون

اومدن به هر دلیلی بزنن
گُل یاسُ رنگِ نیلی بزنن

فکرش رو بکن چهل تا بی حیا
تو کوچه زنش رو سیلی بزنن

تو برو بیا می‌زد فاطمه رو
خیلی بی هوا می زد فاطمه رو

حق داره علی بمیره به خدا
یه غلام سیاه می زد فاطمه رو

خیلی بی عاطفه هستن به خدا
راهشو تو کوچه بستن به خدا

تویِ لَفّافِ میگم غیرتیا
بارِ شیشَه اش و شکستن به خدا

*یه روز زنها اصرار کردن به اُمِ ایمَن …یه وقتی برا ما بگیر بریم عیادتِ فاطمه… فاطمه به ما اجازه نمیده… اجازه گرفت زنها اومدن دور بستر فاطمه نشستن… اُم ایمَن به نیابتِ از بقیه شروع کرد به حرف زدن… خانم اینا اومدن حالتون رو بپرسن… خانم فرمود: چی بگم ؟ حال و روزم معلومه..*

دیوار می کند کمکم راه می روم…

*عذرخواهی کردن نتونستیم کاری بَراتون بکنیم.. به عیادتون بیایم .. اختیارمون دستِ مردامونِ.. حرفا رو که زدن…خانم گفت: گله ای از شما ندارم ولی یه چیزی تو دلم مونده… اون وقتی که اومدن درِ خونمون رو آتیش زدن.. شما می دونستید اوضاع من چطوره… تو اون اوضاع یه زن باید می اومد کمک من میکرد … شما دور خونه ما حلقه زده بودین… صدای ناله های من رو می شنیدید ..هیچ کسی نمی اومد کمکم کنه.. خدا فضه رو نگه داره…اگه فضه نبود بین در و دیوار جان داده بودم… هر چی صدا زدم “یا اَبَتا” کسی شرم نکرد .. علی رو اومدم صدا بزنم دیدم دستاش رو بستن..کشون کشون علی رو دارن می برن…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

همراه با خاکستر پروانۀ خویش
شمعِ شبستان را کفن کرده است خانه
دارد سیاهه می زند جبریل در عرش
رَخت عزاداری به تن کرده است خانه

نایی برای دردِ دل کردن نداری
حتی برای گفت و گو هم ناتوانی
بار سفر بستی ولی وللهِ زود است
حالا نمی شد بیشتر پیشم بمانی

هر روز یک رنگ اند این نامرد‌ مَردُم
مابین قومی سُست پیمان گیر کردم
دیگر به نجّار محل بی اعتمادم
میخ کج در را خودم تعمیر کردم

این پیرْهَن‌خالی است یا که پیکر توست
این که میان بستر تو خواب رفته؟!
حتی برای حیدرت تشخیص سخت است
آنقَدر جسم لاغر تو..،آب رفته!

بر روی گلبرگ تو جای پنجه انداخت
ای رَذل!این گُل لایق سیلی زدن بود!؟
آن گوشواری را که گفتی: “کوچه گُم شد”
امروز دیدم فاطمه.. دستِ حسن بود

با هر نفس آلاله‌ می کاری عزیزم
پیراهنت هر لحظه گُلگون است زهرا
این آسیایِ گندمِ تو کُشت ما را…
هر روز دستاست پر از خون است زهرا

طرز قنوتت جانِ حیدر را گرفته
داری علی را رو به قبله می گذاری
اِی بشکند دست مغیره،دست قنفذ
حتّی توان ربنا خواندن نداری

در پشت در یک سوم از سادات کم شد
“با محسن من هرچه کرد آن میخ در کرد”
تو بار شیشه داشتی، دیوار بو بُرد
ا‌ی کاش می شد زودتر “در” را خبر کرد

دیگر برایم وا نکن این بقچه ها را
اسباب بازی اش نشان دادن ندارد
لالاییِ تو عرش را سوزانده..،بس کن
گهوارۀ خالی تکان دادن ندارد

آهِ حسین از اشتها انداخت ما را
جای دو لقمه نان فقط غم خورد هر شب
دلواپس تشنه‌لبت اصلاً نباشی
زینب برایش آب خواهد بُرد هر شب

تو هستی و پیش نگاهت..،چکمه‌پوشی
پا روی عرشِ سینۀ او می گذارد
با پا به خشکی لب او می زند.. شمر
مانند قنفذ.. بی حیا رحمی ندارد

امروز میخی که به پهلویت فرو رفت
سرنیزه‌ی فردای گودال است زهرا
آن گوشواری را که بین کوچه گم شد
آغاز غارت های خلخال است زهرا

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

خیال کن پس از این سال های در به دری
پس از تمامیِ ایام سختِ خون جگری

پس از زمانۀ پُر های و هوی کبر و غرور
شود دو چشم تو روشن به آفتاب ظهور

جهان منور از اعجازِ آفتاب شود
دعای العَجلت نیز مستجاب شود

خبر رسد که سِرِّ آخرِ زمانه سازش کرد
دهند مژده دعای فرج گشایش کرد

نشانه های ظهور آشکار و تکمیل اند
از این به بعد دعاهای ندبه تعطیل اند

بگو به حمیری و دعبل و کمیت امروز
رسیده منتقم خون اهل بیت امروز

به دشمنان علی خواب و خور حرام شده است
خبر رسیده است که هنگام انتقام شده است

زمان زمانِ تحقق به وعده ای ازلی است
و دادگاه مجازاتِ دشمنان علی است

خیال کن که در آن روز با اهمیت
به جایگاهِ قضاوت نشسته آن حضرت

ادب به محضر آن حی لایموت کنند
زنند صیحه خلایق همه سکوت کنند

رسیدگی کند او قبل هر کس دگری
به جرم واقعۀ قتل مادر و پسری

رسد ز ره پسر فاطمه سلام کند
ندا دهند کنون متهم قیام کند

در آن زمان که عرق ها ز جبهه میریزند
نه یک نفر که چهل تن ز جای برخیزند

به چشم قاضیِ عدلیه چشم ها خیره است
چه ماجراست که پای چهل نفر گیر است

به لحن تندی و آوایی آتشین گونه
به حکم شرع زند صیحه قاضی اینگونه

به سمت خانۀ زهرا کدامتان رفتید
برای کشتن یک زن تمامتان رفتید

کسی نگفت که زهرا چقدر بی کس بود
برای کشتن او یک دوتایتان بس بود

چه شد که عهد شکستید سست پیمانان
چهل نفر چه خبر بود نا مسلمانان

زنی غریب و چهل تن چقدر بی عارید
و تازه تک تکتان هم که مرد پیکارید

اگر که جنگ شده این چجور پیکار است
چرا نگفت کسی فاطمه عزادار است

یکی نگفت خودش یک مدینه غم دارد
یکی نگفت که او بار شیشه هم دارد

یکی نگفت که مردان دین چه می گویند
زنانتان به شما بعد از این چه می گویند

کدام مرد به رویش نقاب می بندد
به دست های امامش طناب می بندد

شما مسلمانید ای گروه شیطانی
توف به غیرتتان اُف بر این مسلمانی

علی به جای محمد نخفته بود مگر
ز یاد رفت پیمبر نگفته بود مگر

نگفته بود که بی او مدینه گمراه است
نگفته بود که زهرا ودیعةُ الله است

نه مرد و زن که دگر سنگ و چوب می دانست
و هر کدام شما نیز خوب می دانست

کنون تقاص زِ هر خاص و عام می گیرم
به اذن حق ز شما انتقام می گیرم

* ان شاءالله ما هم اون روز رو ببینیم اون دوتا نامرد رو از زیر خاک در بیاره روایت میگه: به یک درخت خشک آویزانشون میکنه اون روز میگه شما بودید دست روی مادر من بلند کردید*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

کجایی امشب وارثِ زهرا
کجا می باره بارون بغضی که داشتی

به یادِ داغِ مادرت آقا
سر روی دیوار کدوم کوچه گذاشتی

ذکر لبت یا فاطمه روحی فداکِ
بمیرم آقا براتو تو این شبا که

می بینی روی چادر فاطمه خاکه
تو تنها زائر مزار بی نشونی

کاشکی خودت برای ما روضه بخونی
میگن که دستِ توئه گوشواره‌‌ی خونی

میسوزی با همه وجود
دلخونی از روی کبود
این حق مادرت نبود

* حُذَیفة بن یمان تو کوچه رسید به پیغمبر از جایی که همه جا پیغمبر توی سلام کردن از همه پیشی میگرفت سلام کرد، دست مبارک رو جلو آورد مصافحه کنه، حُذَیفة گفت آقا منو ببخش دستم ناپاکه وضو ندارم، شما احترام دارید، حرمت دارید، حتی دست نداد به پیغمبر…
فهمیدی چی میخوام بگم؟ ” اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا” میدونی برای این خانواده نازل شده…
ای بی شرف! ای نمک به حروم! چجوری به خودت جرأت دادی دست روی مادر ما بلند کنی؟*

در غربت کوچه نعره، ای مست نزن
سیلی به ستاره‌ی من، ای پست نزن

برگرد به خانه نا مسلمان برگرد
قرآن خدا است بی وضو دست نزن

روضه‌ی کوچه روضه‌ی ناموسِ
کسی تا حالا کُلِ این داغُ نگفته

کی فکر میکرد که تو روز روشن
فاطمه با یه سیلی رو زمین بیفته

چه کرده اون سیلی تو کوچه ی مدینه
نمیتونه حتی جلو پاشو ببینه

گوشواره‌ی عرش خدا روی زمینه
این روضه رو فقط امام حسن میدونه

فقط خودش دیده کبوده روی گونه
چجوری مادرش رو آورده تا خونه

فاطمه سیلی میخوره
خاکی که روی چادره
نفس مارو میبُره

* یکی از این روضه خوان های قدیم میگفت: تا نامرد تو کوچه دست رو بالا برد، یهویی مادر ما صدا زد: “وا حمزتا!” عموش حمزه رو صدا زد…
بابا انگار توی این خانواده رسمه وقتی یکی چپ بهشون نگاه کنه به عموشون پناه میبرن، امشب از بی بی رقیه هم بگم، تا توی بیابونا زمین خورد دستاش رو روی سرش گذاشت، صدا زد: “عمي العباس”
شنیدی توی کوچه امام حسن هرچی سر پنجۀ پا بلند شد دست اون نامرد به مادرش نرسه نشد، منم یه سه ساله دختر سراغ دارم یهو دید صدای سر و صدا میاد، سر پنجۀ پا بلند شد ببینه چه خبره، عمه هی چادر رو باز میکرد جلوی چشمش میگرفت، مبادا رقیه ببینه، تا چوب و برد بالا… *

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

سرور بانوان جنت بود
آنکه در شعله های در میسوخت

حیدر اما در آتش خجلت
از درِ خانه بیشتر میسوخت

اسدالله بود و امر خدا
داد صبرش به بزدلان جرأت

یک نفر داد زد سرِ زهرا
ای بر آن صاحب صدا لعنت

*داریم در مورد ناموس خدا حرف میزنیم، هرچیزی رو نمیشه به زبان آوُرد، خواندن از حضرت زهرا خیلی سخته اما اگر یک چیزایی رو توی این شب ها نگیم پس کی بگیم، برای همتون شاید این اتفاق افتاده باشه، بابا میگن خانومی که تو راهی داره یک سری چیزهارو باید مراعات کرد، یکیش اینه که میگن نباید صدای بلند بشنوه… بیشرف ولدزنا! صداتُ رو روی سر مادر ما بلند میکنی؟ *

جمعیت پشت در فراوان بود
دسته دسته زدند مادر را

نور رویش که چشمشان را زد
چشم بسته زدند مادر را

ایستاد و فقط تماشا کرد
دست بر روی دست همسایه

*چقدر خوبه آدم نون و نمک حالیش بشه .. بابا اینا یک عمری سر سفرۀ مولا نون و نمک خوردن*

ترس از مرگ در وجودش داشت
بود دنیا پرست همسایه

*تاریخ در حال تکراره، اونروز توی مدینه اینجوری پشت مولارو خالی کردن… نکنه امروز پشت آقات رو خالی کنی…*

داشت نظم جهان بهم میخورد
بانوی عالمین شد بی تاب

پیش چشم ابوتراب از تب
آب شد رفته رفته مادرِ آب

پیش از اینها خریده بود علی
تخته چوبی برای گهواره

از بدِ حادثه ورق برگشت
ساخت تابوت جای گهواره

کوه صبر است حیدر کرار
به غم و غصه دل نمی بازد

ولی این داغ داغِ ناموس است
پهلوان را ز پا می اندازد

شرم بر این حکومت ننگین
هست حتی تصورش سنگین

مرتضی طعنه بشنود اما
قنفذِ لعنتی شود تحسین

*اومد گفت آقا دومی قنفذ رو از مالیات معاف کرده، دیدن هی دست پشت دست میزد، زیر لب میگفت “لا اله الا الله” قنفذ از مالیات معاف شد میدونی چرا؟ آخه اون بیشرف اولی به این یکی دیگشون گفت میخوای بری علی رو بیاری یک سنگ دلی رو با خودت ببر، که نکنه دلش رحم بیاد، یه نگاه به قنفذ کرد گفت بیا بریم علی رو بیاریم… برای همین توی کوچه صدا زد قنفذ چرا بیکار ایستادی؟.. (۱)
یه جا دلتو ببرم برگردم “صل الله علیک یا اباعبدالله” کربلا هم گفت حرمله چرا بیکار ایستادی…
برگرد بیا مدینه، برای اینکه به قنفذ جایزه بده ازش تشکر کنه از مالیات معافش کرد، یه عده اومدن تو مجلس اون لعین بی شرف گفتن امیر جایزۀ مارو بده، مگه چیکار کردید جایزه میخواهید؟ گفتن ما همونایی هستین که نعل تازه به پای اسب هامون زدیم… حسین پشت و روش یکی شد.. (۲_۳)*

غروب و نعل تازه و صدای ده سوار
سر تو روی نیزه و میخنده نیزه دار
میون خیمه سوخته ها میگن که الفرار

منو به قصد کُشت زدن، قدم کمونیِ
دیدم تو دست ساربون ازت نشونیِ
دیدم که گوش دخترت رقیه خونیِ

نگاه همه به علقمه، کجاست برادرم
ببینه دست به دست داره میجنگه

* این خانواده کوچیک و بزرگ ندارن انتهای معرفتن، گفت بابا من نمیخوام بگم چیا بهم گفتن، نمیگم کجاها بردنم، بابا یه چیزی شنیدم میخوام بهت بگم بابا…*

دور از نگاه و غیرت عباس
بر روی زینب و اسرا کتک زدند

_____________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س)

به دعایِ مادرونۀ تو محتاجم
به توسل درِ خونۀ تو محتاجم

دلم قرصه و پشتم گرمه
مادری مثل تو دارم
رسیدی تو به دادم هر بار
گره افتاده به کارم

شبِ اولِ قبرم؛
به امام رضا سفارشم کنی ممنونم
تموم زندگیمُ؛
به تو و نوکری حسینِ تو مدیونم ممنونم

«ای مادر ممنونم .. بهت مدیونم»

اِسممُ میون گریه کنات مینویسن
هر دقیقش برا من حسنات مینویسن

نخِ چادر تو بس باشه
برای نجات عالم
چه ترسی از قیامت وقتی
میرسی به داد ما هم ..

خدا خیرِ منو خواست
شب و روز زندگیم گذشت درِ این خونه
چی کار دارم با دنیا
فقط این حسین حسیناست که برام میمونه

«ای مادر ممنونم .. بهت مدیونم»

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

قدم برمیداشتم به شوق قدم هاش
فدک توی دستش فلک زیر پاهاش

*با مادرت رفتی بیرون تاحالا؟…*

تمام مسیر و به من بود حواسش
برام مِهر مادر یعنی عطر یاسش

حوالی مغرب به وقت غروب
از اون کوچه تا خونه راهی نبود

دل سنگِ این کوچه ها شاهدن
پناهی به جز بی پناهی نبود

*در کتاب اختصاص شیخ مفید از زبان امام صادق میفرماید: بی بی فدک رو گرفت، توی راه اون نامرد راهش رو بست ، بلافاصله لگد زد :

«فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ کانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ(ع) مِنْ بَطْنِهَا»
دومی لگدی بر حضرت فاطمه(س) زد در حالی که فاطمه(س) فرزندی به نام محسن(ع) در رحم داشت، که به سبب این لگد سقط شد.(۱)

میگه بلافاصله، اما برای سیلی میگه “ثُمَّ”، “ثُمَّ” یعنی با فاصله، امام صادق فرمود: «ثُمَّ لَطَمَهَا فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ » سپس عمر، سیلی به صورت ایشان زد، که گویا میبینم که بر اثر سیلی او گوشواره از گوشش بر زمین افتاد.(۲)

نشون میده بین لگد و سیلی فاصله بوده، سه تا دلیل میارن میگن شاید لگد ها پشت سر هم بوده، دلیل بعد میگن شاید امام حسن مزاحمش شده، اما یک دلیل دیگر هم داره میگن شاید بعد از لگد بی حال شد..*

کفنت خصوصیِ، دفنت خصوصیِ
تا روز محشر مجلس ختمت خصوصیِ

غصه ات خصوصیِ، گریه ات خصوصیِ
اصلاً هنوزم مجلس روضه ات خصوصیِ

نمیتونه بباره برای تو هر چشمی مادر
تو مارو میکُشی مادر چرا تو ناخوشی مادر

یه عالم غصه داری خدا صبرت بده مادر
چرا خوردی زمین با سر، سر کوبیده شد مادر

اجر محبتت زخم زبون نبود
حسن میدونه که چرا گونه ات شده کبود

راه تو رو گرفت جلو چشم حسن
اصلاً توجهی نکرد به خواهش حسن

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
داد زد بر سر مادر به غرورم برخورد

ایستادم به نوک پنجۀ پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

تو فاطمیه زبون بگیرید
مثل یک بچه که غم مادر و دیده

میخوای یکم از داغ و بفهمی
فکر کن که مادر خودت قدش خمیده

مادر یک جور دیگه برای همه عزیزه
مادر نباشه زندگی به هم میریزه

تاریکِ خونه وقتی که مادر مریضه
سخته ببینی مادرت از خونه میره

سخته ببینی مادرت داره میمیره
سخته ببینی از بابات روشُ میگیره

میسوزه از پا تا سرم
آخه نمیشه باورم
سیلی زدن به مادرم

*نمیدونم شاید همین شبا بود کنار فاطمه نشست، سه ماهه دوتا کلمه باهم زن و شوهر حرف نزدن، اینقدد گریه کرد کنار فاطمه مولا، یک نگاه کرد زهرا…*

غریبی خوب میدانم ولی کمتر بیا خانه
خجالت وقتی به پایت برنمیخیزم
آخه دیوار میکند کمکم راه میروم

*یه حرف دیگه زد این برای خواهرا*

الهی بشکند دستی که باعث شد در این شب ها
از اینکه مقنعه از چهره بردارم بپرهیزم

*تو دلشو نداری ببینی با خانومت چه کردن گفت: زهرا! خودم دیدم…*

گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف میزد این تازیانه میزد

غم همین بس که مغیره به علی میخندد
آن غلافی که تورا زد به کمر میبندد

یا زهرا….

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

هر وقت دل بهانۀ یاد تو را گرفت
شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت

ابری است آسمانِ دلِ بی قرارِ تو
بیخود نبود اگر که دوباره هوا گرفت

گفتم شبی شبیه تو گریه کنم ولی
چشمم ز اشک خشک شد آقا صدا گرفت

تو سوختی که سینه ام آتش گرفت و سوخت
تو روضه خوان شدی اگر این روضه پا گرفت

امروز هم بیا و بگو وای مادرم
آخر مریض خانۀ مولا شفا گرفت

راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش
*دیگه کسی شکایت نمیاره دَرِ این خونه… *

راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش
این خانۀ علی است که دیگر عزا گرفت

در آخرین وصیتِ زهرا، دلِ علی
از روضۀ حسین و غم کربلا گرفت

*اگه صدا بزنی: حسین! ، مادرش دعات میکنه، حتی روز شهادت خودش هم‌ دوست داره براش از غریبی حسینش بگیم …،صدا زد: “اِبْكِنِي وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى…”گریه کن برام ..گریه کن برا بچه هام “وَ لَا تَنْسَ قَتِيلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاق” (۱) اما حواست به حسینم بیشتر باشه حسینم رو‌ یادت نره …*

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

عمری که بی تو رفت یقیناً حرام شد
امسال هم خیالِ ظهورِ تو خام شد

زیباترین زبان، زبانِ دل من است
آن لحظه ها که با تو دمی هم کلام شد

خوبی نداشتم بدی ام را حلال کن
آقا دوبار وقتِ گذشت از غلام شد

این چند سال فاطمیه حُسن مطلعُ
این روضه های هرشبه حُسن ختام شد

روضه بخوان که سیر شود دیده ام ز اشک
چشمِ گرسنه باز زمان طعام شد

از خانه ای بگو که به دستان شعله سوخت
از خانه ای که دور و برش ازدحام شد

ای منتقم به پهلویِ زخمی مادرت
دیگر بیا که زمان قیام شد…

یابن الحسن ….

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

جاده رفیق راه مرا زیر پا گرفت
از من تمام دار و ندار مرا گرفت

رد تَرَک به آیینه ام بیشتر شده
با هر تکان تمام محله صدا گرفت

از آنچه ترس داشتم آمد سرم چه زود
غم حجله بست و بی کسی ام را عزا گرفت

*شاید مثل همین روزا بوده، اون‌ زن ملعونه میخواست بیاد عیادتِ بی بی… اسما اجازه نداد …فرمود بی بی اجازه نداده کسی بیاد عیادتش ، هرکاری کرد گفت نمیشه .گفت میدونی من کی هستم؟ گفت بله میدونم‌کی هستی اما خانم اجازه نمیده، سَرَک‌ کشید داخل خانه تابوت روکنار حیاط دید، یه لبخندی زد اومد به بابایِ ملعونش به طعنه‌ گفت رفتم‌ خونهٔ فاطمه، دیدم هودج‌ عروسی براش درست کردن …
وقتی امروز علی میرفت مسجد حال مولا خوب بود، آخه‌ خانومش از جا بلند شده بود کار خانه میکرد …*

از خانه در نیامده تا مسجد آنقدر
آشوب و اضطراب دلم را فرا گرفت

*دیدی یکی مریض بدحال داره به هرکی میرسه میگه التماس دعا دارم …*

از هر که التماس دعا داشتم عجیب
و آن نیش خند، ز خیبر گشا گرفت

*تا اينجا آقازادها اومدن داخل خونه، اسما! هیچ‌موقع از این لحظه از روز مادر ما نمیخوابید؟ گفتم: آقا زاده ها مادرتون نخوابیده .. مادرتون شفا گرفته .. بروید باباتون رو‌ خبر کنید بیاد ..*

بند دلم از آه حسین‌ و حسن گسست
گفتن بین گریه که مادر شفا گرفت

خوردم به صورت از خبر مرگ تو زمین
آشفته از غمت‌ کمرم بی هوا گرفت

تا خانه‌ چند مرتبه نقش زمین شدم
از بس میان کوچه‌به پایم عبا گرفت

*تو‌ی ائمۀ طاهرین، در صبر هیچ کسی مثل علی نیست، اما این داغ آنقدر بزرگ‌ هست که وقتی بچه ها گفتن مادرمون از دنیا رفته، میگن: مثل چوب خشک هی علی رو زمین میوفتاد ..
وقتی این ماجرا رو میشنوی ومیفهمی دیگه برات جای تعجب نداره وقتی میگن: عمهٔ سادات تو این مسیر هی رو زمین میخورد..
خودِ ابی عبدالله هم وقتی بدین اِرباً اربای علی اکبرش رو دید از اسب روی زمین اُفتاد .. اولین قدم رو‌ برداشت همه دیدن حسین خورد رو زمین .. دو زانو دو زانو تا کنار بدن علی اکبر داره میره .. آخه تا حسین‌ خورد زمین یه مرتبه همه شروع کردن هلهله کردن …*

این شهرِ بی حساب، حسابِ تو را رسید
از پایِ روسریِ تو آتش که پا گرفت

در بیت وحی، از تو تقاص مرا چه سخت
قنفذ جدا گرفت، مغیره جدا گرفت

خنجر، غلاف، چکمۀ پا ،تازیانه، میخ
حورای من! پَرَت به لبِ چند جا گرفت

انداختم عمامه، گریبان دریده ام
از این سکوت تلخ، دلِ مرتضی گرفت

این خانه بود صبح پر از بوی زندگی
برخیز، گرد مرگ همۀ خانه را گرفت

*علی داره التماس میکنه، بی بی جان حرف بزن، “یا اُم الحَسَنین!”هرچی بچه ها صدا زدن خبری نشد، حالا علی اومد نشست کنار بستر، اشکش میچکید تو‌ صورت فاطمه.. *

ای رو به قبله، رویِ علی را زمین نزن
پلکی به هم بزن، نفسِ بچه ها گرفت

تا خواستم ملحفه بر دارم از رویت
با گریه زینب آمد و دست مرا گرفت

*نه بابا بزار ملحفۀ صورتش باشه، اما علیِ .. قطره اشکش که روی صورتش افتاد …روایت میگه: جانِ رفته دوباره به بدن فاطمه برگشت .. چشمش رو باز کرد ..آخرین حرف هارو با امیرالمؤمنین زد .. آخرین‌وصیت هاش رو دوباره کرد ..با هم دیگه شروع کردن گریه کردن ..لحظه وداع خیلی سخته عزیز دلم .. زینب ایستاده داره میبینه .. حسین ایستاده داره میبینه ..همه اینا برا این‌خواهر و برادر دوباره مرور شد ..یه لحظه ای با اهل خیمه خداحافظی کرد ..همه رو آروم‌کرد زینب رو هم با دست ولایتش اشاره کرده رو قلبش آروم‌گرفت
داره داداش میره به سمت میدان.. یه وقت دید صدای گریه خواهر بلنده ..”مهلاً مهلا “حسین برگشت، حالا به چه وضعی خواهر رو دید، بعضی ها میگفن غش کرده بود ..سر خواهر رو رو زانوگرفت، عزیز دلم مگه نگفتم‌خیمه بمون؟حسین‌جان دست خودم‌نبود، داداش! یادم افتاد از آخرین وصیت های مادرم که گفت این لحظه که داداشت داره میره عوضِ من زیر گلوش رو ببوس ..
زیر گلو رو‌بوسید اما هنوز برا زینب حل نشده چرا مادر نگفت پیشانیش رو ببوس .. چرا نگفت دستِ حسین رو ببوس ..چرا فقط اشاره کرد زیر گلوش رو بوسه بزنه .. یه لحظه ای برا زینب مشخص شد .. وقتی اومد بالا تل زینبیه .. دید خنجر رو‌ی حنجرِ برادر گذاشته ..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

خانه ام غرق هیاهوست خدا رحم کند
موقع شستن بانوست خدا رحم کند

*آستین هارو بالا داد “بسم الله وبالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله” با صبرترین انسانِ رویِ زمین، داره زانوهاش میلرزه…..*

پای این مُغتَسَل از گریه زمین می افتم
علتش لرزش زانوست خدا رحم کند

*دل تو دلِ امام‌ حسن نیست، میگه: وای الان بابام همه چیز رو‌ میفهمه ……*

باز کردم گرۀ روسری و جاخوردم
این همان صورت و اَبروست خدا رحم کند

با چه دستی زده که جای کبودی از گوش
یکسره تا به لب اوست خدا رحم کند

بی گمان از اثر سوختنِ پشتِ در است
گره هایی که در این موست خدا رحم کند

*تا الان بچه ها بی صدا گریه میکردن ناله هاشون رو در خودشون حبس کرده بودن ..اما تا وقتی دیدن بابا دست از غسل باز کشید، سر به دیوار گذاشت، بلند بلند داره داد میزنه، یه مرتبه بغضشون شکفت، همه داد میزدن: وای مادرم مادرم مادرم …..
اسماء گفت: آقاجان! خودتون به زینب گفتید آروم باشه، خودتون بچه هارو آروم‌کردید، مگه نگفتید داد نزنن؟ چرا اینطوری داری داد میزنید؟
فرمود: اسماء! کاش می مُردن ونمی دید علی این همه زخم رو ….*

روی دستش چقدر از اثر ضرب غلاف
ورمِ شکلِ النگوست خدا رحم کند

بریز آب روان اسما
به‌جسم‌اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته…

ببین بشکسته بازویش
ببین نیلی شده رویش
بریزآب روان رویش
ولی آهسته آهسته….

باز هم آب بریز آب که خونابه هنوز
جاری از سینۀ بانوست خدا رحم کند

*کسی که پهلوش آزرده است، غسال خیلی با احتیاط بدن رو‌جا به جا میکنه چون با هر تکون از این بدن خون جاری میشه ….*

ترس دارم که تکانش دهم اما چه کنم؟
وقت گرداندن پهلوست خدا رحم کند

همه اعضایِ تنِ له شده اش بین کفن
چقدر رنگ پرستوست خدا رحم کند

منم و نوحۀ بی مادری چهار یتیم
خانه ام غرق هیاهوست خدا رحم کند

_____________________________________________________

متن زمزمه و توسل به حضرت زهرا (س)

خاک غم به سر کنید
که مادرم نفس نمیکشه

*خدا برا هیچ‌بچه ای نیاره مخصوصاً مادرش تویِ جوونی بخواد از دنیا بره، دور بسترش رو حلقه بزنن…*

دیگه با دست خسته مویِ
پریشونم رو‌دست نمیکشه

چشماش رو روی هم گذاشت
اونی که زخم به روی سینه داشت

تو کوچه دستش رو شکستنُ
امامش رو بدون یار نذاشت

دیدی که مادر رو کشتن
مادری که جوون بوده

جوون بوده ولی
قامت کمون بوده

وای مادرم بمیرم برات…

خاک غم کنم به سر
شدم دیگه اسیر و خون جگر

نمی تونم فراموشش کنم
روزی که اومدن به پشت در

زد زپشت سر چرا ؟
به پیش چشمای پسر چرا؟

تموم دردِ من از اینِ که
چهل نفر به یک نفر چرا؟

به یا علی توسل کرد
هر چی زدن برا حیدر تحمل کرد

وای مادرم بمیرم برات ..

_____________________________________________________

متن زمزمه و توسل به حضرت زهرا (س)

میسوزه ابوتراب
داره می ریزه آب به روی آب

می‌شوره جای تازیونه رو
با دستی که داره جای طناب

روضه ها مگه کمِ
علی شکسته از کدوم غمِ

داره می بینه زیر نور ماه
بنفشه های چشم فاطمه

خونابهٔ کدوم زخم رو
باید با دست بگیرم من

مگه یکی دو تاست زخمات
بمیرم من

وای فاطمه بمیرم برات
وای مادرم بمیرم برات

دست سنگین کی بود
به روی صورتِ تو جا گذاشت

میخواست غرور من رو بشکنه
به روی چادر تو پا گذاشت

هیچ کسی شبیه تو
اسیر دست شعله ها نشد

به زحمت افتادم ولی
ببین گره ز موی سوخته وا نشد

خون مردگیِ رو بازو
امون حیدر رو برده

این سر چرا پُر از زخمِ
کجا خورده؟

*اینقدر این سر جراحت داشت که حضرت زهرا این روزای آخر این نانجیبا که اومدن ملاقاتش حضرت به اسما فرمود:سَرِ من رو برگردون ..
یعنی حتی قدرت اینکه سر رو برگردونه دیگه نداشت ..حالا میفهمی چرا بی بی “ما زالَتْ بَعْدَ اَبيها مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ..”(۱) همیشه سرش رو می‌بست…*

خون مردگیِ رو بازو
امون حیدر رو برده

این سر چرا پُر از زخمِ
کجا خورده؟

*امشب همش یاد این افتاد وقتی که پیغمبر دست فاطمه رو‌ تو‌ دستش گذاشت فرمود :”هَذِهِ‏ وَدِيعَةُ اللَّهِ‏ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِ”..(۲) این امانت خداست ..امانت پیغمبر خداست ..
هر زخمی رو‌ میدید علی سرش رو‌ پایین‌ میانداخت ..
هی می گفت: یا رسول الله! شرمندۀ شما هستم…
لذا امشب اومد بدن رو بسپاره به دستای پیغمبر، مولا نگاه کرد دید که حسنین کودکن، زینب هم همینطور،ام کلثوم همین طور .. یه کسی داخل قبر باید بدن رو بگیره ..مونده بود امیرالمؤمنین، روضه حیرت یه دونه اش همینه، مونده بود چیکار کنه یه وقت دید دستای پیغمبر بالا اومد از قبر، روایت میگه دست هایی شبیه دستای رسول خدا، تا دستا اومد بالا گفت: *”فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ”نگفت امانت رو بهت برگردوندم، گفت امانت بهت برگردونده شد ..
یعنی من امانت دار بدی نبودم .. اگه من امانت رو‌میخواستم بهت بدم اینطور شکسته تحویل نمیدادم .. “وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ”یعنی زهرام رو ربودن ازدستم‌، کنار قبر یه عبارت دیگه هم امیرالمؤمنین گفته : عرضه داشت یارسول الله! فاطمه رو سؤال پیچ‌کن..عین عبارت سؤال پیچش بکن، شاید به تو‌چیزی بگه
با من که از درداش هیچی نگفت .. شاید به تو بگه چرا صورتش کبود شده.
امشب وقتی بدن رو غسل داد کفن‌کرد ، نگاه‌کرد دید گوشه صحن خانه، حسنین دست گردن هم انداختن دارن میلرزن .. زینبین دارن‌میلرزن ..دیه نگاه کرد صدا زد حسنم بیا ..حسینم بیا ..زینب بیا ..‌ کلثومم‌دخترم بیا.. برا بار آخر با مادر وداع کنید انگار منتظر دستور بابا بودن دویدن .‌‌.خودشون رو رو‌ی مادر انداختن…
از اینجا به بعد روضه خون خودِ امیرالمؤمنینِ، فرمود: دیدم‌ بندهای کفن بازشد .. دستای فاطمه بالا اومد ..
یعنی دست شکسته هم به امداد اومد با یه دست حسن رو‌گرفته با یه دست حسین رو درآغوش گرفته ..بچه ها دارن‌ میلرزن رویِ بدن‌مادر.. از یه طرف امیرالمؤمنین داره نوازششون‌میکنه ..از یه طرف اسما و فضهٔ خادمه ..همه دارن بچه‌هارو‌ نوازش میکنن…
مولا میگه: بین زمین و آسمان شنیدم منادی میگه بچه هارو از رویِ بدن‌مادر بردار..‌ (۳) ملائکه طاقت ندارن این منظره رو ببینن ..
دلت رفت کجا؟ بگو‌: خدامگه این ملائک‌ نبودن کربلا وقتی سکینه اومد کنار بدن بابا یه نفر نبود نوازش کنه”فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ”(۴) یه عده بی حیا ریختن تو‌گودال یکی تازیانه میزنه…وای یکی کعب نی میزنه … دارن بچه رو با زور
از با با جدا میکنن …”حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ
جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْن”
میزننش، اما نگفت بابا دارن‌ من رو‌میزنن…چی گفت؟…*

تو ای داده از خون به دین آبرو
ز جا خیز و با قاتل خود بگو

که بر دخترم هرچه خواهی بزن
ولی تازیانه به زینب مزن

_____________________________________________________

متن زمزمه و توسل به حضرت زهرا (س)

دردش اگر که بی امونه
شکسته و زرد و خزونه
کار تو بود ای تازیونه!

می‌سوخت، پشت در تموم دنیای علی
می‌سوخت، فاطمه توو شعله‌ها پای علی
می سوخت، می سوخت..

ای‌کاش، دستای منو خودش رها می‌کرد
ای‌کاش، مثل خیلیا فقط دعا می‌کرد
ای کاش، ای کاش..

زهرا، تو بری آتیش می‌گیره جون من
زهرا، زوده واسه رفتنت؛ جوون من!
زهرا، زهرا..

شرمنده کرد پسرعموشو
خرج علی کرد آبروشو
چرا ازم می‌گیره روشو؟

زهرا، یادگار مصطفی! دختر عمو!
زهرا، با منم حرفی بزن، چیزی بگو!
زهرا، زهرا…

سوختم، وقتی که توو کوچه ناله کشیدی
وقتی، دستای حیدرِتو بسته دیدی
زهرا، زهرا…

زهرا، تو بری آتیش می‌گیره جون من
زهرا، زوده واسه رفتنت؛ جوون من!
زهرا، زهرا…

چقد برا غمت ببارم؟
رو شونه‌ی کی سر بذارم؟
مَردم آخه غرور دارم

دیدم، جلو چشم من تو رو سیلی زدن
دیدم، گفتی که «علی نرو!» سیلی زدن
زهرا، زهرا…

دیدی، جز خودت کسی منو یاری نکرد
دیدی، کسی واسه گریه‌هات کاری نکرد
زهرا، زهرا…

زهرا، تو بری آتیش می‌گیره جون من
زهرا، زوده واسه رفتنت؛ جوون من!
زهرا، زهرا…

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

شب آخرِ بی بیِ .. خدا نیاره برا جوونی که دکترا بگن دیگه باید از مادرت قطع امید کنند .. آخرین شبی است که زهرا بچه هاش رو کنار خودش آورد، دست رو سرشون کشید فرمود: برا من دعا کنید عزیزانم .. همه می‌دونن دعای زهرا چقد گیراست ..زهرایِ مرضیه هم می‌دونه آمین حسنین و زینبین چیه، صدا زد بچه ها بیاید اینبار میخام برا خودم دعا کنم، همه بچه ها خوشحال شدن گفتن مادر اینقدر برا همسایه ها دعا کرد حالا میخواد برا خودش دعا کنه .. دورِ مادر رو گرفتن، مادر دست شکسته اش رو آروم بالا آوُرد، نگاه بصورت بچه ها کرد .. «اَلّلهُمَّ عَجِّلْ وَفاتِی سَریِعاً قَدْ نَقَضْتُ الْحیوةَ یا موْلائی»..(۱) نالۀ بچه ها بلند شد .. خدا چه به روز دخترِ پیغمبر حبیبۀ خدا آوُردند که تو سن هجده سالگی از خدا طلب مرگ کرد ..

آی رفقا! گریه کن ها! جا داره آدم بمیره برا این جمله، همۀ مادرا آرزو دارن بچه هاشون رو بزرگ کنند، دختراشون رو بزرگ کنن، نوه ها دورشون رو بگیرن، اما روزگار یه کاری با مادرِ من و شماها کرد تو سن هجده سالگی گفت: خدا! مرگ من رو برسون ..

علامۀ امینی بالا منبر روضه میخوند آیت الله العظمی میلانی نشسته، تا علامه امینی صدا زد: که فاطمه از خدا طلب مرگ کرده، آیت‌الله میلانی صدا زد: یه سوال؟ چطور شد دخترِ پیغمبرِ خدا طلب مرگ کرد؟ علامه صدا زد: آقای میلانی! میدونید چرا زهرا از خدا طلب مرگ کرد؟آخه آدم زنده پهلو میخواد، فاطمه که پهلوش شکسته .. ای مادر ..

_____________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س)

دردا که پیر گشتم ، در موسم جوانی
این موسم جوانی ، این قامت کمانی..

گردون به خون نشیند ، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی ، بر حُسن آسمانی

وقتی‌که باغ میسوخت، بلبل به گریه میگفت:
آتش زدن ندارد ، باغی که شد خزانی

ما داغ دیده بودیم ، اُمت به جای لاله
هیزم به خانۀ ما ، آورد ارمغانی

جای‌غلاف و شمشیر ، بر روی بازویم ماند
بر من مدال دادند ، در عین جان فشانی

بابا ببین پس از تو ، با دخترت چه کردند
خوب از امانت تو ، کردند قدر دانی..

رسم وفا چنین بود ، اجر رسالت این بود
تنها امانتت را ، کشتند و در جوانی

برخیز یا محمد ، اعلام کن به امت
سیلی زدن به یک زن ، این نیست قهرمانی

شب تا سحر نخفتم ، امروز اگر نگفتم
در روز حشر گویم با من چه کرد ثانی

دیشب تا صبح گریه کردی گریه کردی
من هم با تو گریه کردم گریه کردم..

سوز درون “میثم” هرگز مباد خاموش
زیرا که داغ زهرا داغی است جاودانی

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

چند روزی بیشتر این خانه مادر دار نیست
چند روزی میشود که مادرم هشیار نیست

فضه از دورِ لبش خون آبه ها را پاک کن
این صدایِ سرفه های قبلی هربار نیست

روی این پیراهنش جای گلی افتاده است
خوب دقت کن ببین جای نوک مسمار نیست؟

خواست مویم را کُند شانه ولی افسوس که
دید بازویش دگر این شانه را بردار نیست

تازه فهمیدم حسن روی دلش داغ چه بود؟!
غیرِ درد کوچه و آن دست و این رخسار نیست

باز بابایم رسید و مادرم از هوش رفت
حق حیدر دیدن این صحنه هایِ تار نیست

می نشیند کنج خانه .. اشک میریزد علی
چند روزی بیشتر این خانه مادر دار نیست

چشمایِ بی رمقش رو باز کرد دید علی نشسته زانوهاشُ بغل گرفته .. قطره قطره اشک‌هاش از رو صورت جاریه .. (قربونِ چشمات برم علی جان ..)

«بیش از این پیش دو چشم تر من گریه نکن
مردم از غربت تو رهبر من گریه مکن»

اونی که باید گریه کنه زهراست .. شنیدم مردم دیگه سلامت نمی کنن ؟! .. صدا زد فاطمه جان خبر نداری؛ من سلام میکنم جواب سلام علی رو نمیدن .. اجازه بدید یه گریز بزنم روضه بی کربلا نمونه .. وقتی اهل بیت رو وارد کوفه و شام کردن همه سنگ میزدن .. زین العابدین دید یه نفر اومد جلو گفت سلام علیک!! فرمود همه سنگ میزنن تو کی هستی سلام میکنی؟!.. گفت من سهل بن سعد ساعدی ام آقاجان .. سهل میگه خیال کردم آقا چکمه های قرمز به پا داره .. رفتم جلو دیدم این غل و زنجیر انقدر مجروح کرده .. پاها همه خون آلود شده .. ای حسین ..

آقا فرمود سهل بن سعد ساعدی پول همراهت داری؟ (کارِ زین العابدین به کجا رسید ..) عرض کرد آقاجان شما جان بخواه پول چیه ..! فرمود برو از بازار کمی پارچه بخر این پارچه ها رو تکه تکه کن .. الله اکبر .. (زبان حال) آقاجان بازار تعطیلِ همه بستن اومدن تماشای اسرا .. امام زمان من معذرت میخوام .. یه ناموس علی جلو نامحرم خورد زمین امیرالمومنین تا اون لحظه های آخر آه می کشید .. هشتاد و چهار زن و بچه جلو زین العابدین .. حضرت فرمود پس جلو بیا این عمامه رو از رو سرِ من بردار این عمامۀ منو تکه تکه کن ببرن بین بانوانِ حرم تقسیم کن .. سعد میگه اومدم عمامه رو بردارم دیدم انقدر خاکستر رو سرِ آقا ریختن .. بین این همه خاکستر آتش سرِ آقا رو سوزانده .. اما آقا فکرِ سرِ زینب و سرِ بانوانِ حرمِ .. امر آقارو اجابت کردم و برگشتم، آقا سوال کرد از اون پارچه چیزی مانده؟! عرض کردم بله آقا .. فرمود بیا جلو این غل و زنجیر چهل منزلِ گردنِ منو پاره پاره کرده ..

_____________________________________________________

نماهنگ و توسل به حضرت زهرا (س)

ای مادر دلتنگم هواتو کردم
تو روضه باید پِیت بگردم

قد خمت عمر کَمِت واسه کدوم گریه کنم!
مادرمی میشه مگه برات آروم گریه کنم!

تا اون روزی که، برات بمیرم
شبیه مولا زبون میگیرم ..

وایِ منو وایِ منو وایِ من
میخِ در و سینه زهرای من ..

در وسط کوچه تو را میزدند
کاش به جایِ تو مرا میزدند ..

گوشۀ چشم تو چرا شد کبود
فاطمه‌جان مگر علی مرده بود؟! ..

وایِ منو وایِ منو وایِ من ..

ای مادر ممنونم منو آوردی
تو خونه دستِ حسین سپردی

بشین براش، پیرهن بدوز
که من به پات زار بزنم
منم ببر تو قتلگاه
که پا به پات زار بزنم

با این امید که، براش بمیرم
با ناله‌ی تو زبون میگیرم

مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود
مگر حسینِ‌تشنه لب عزیز مصطفی نبود

حسینِ من .. حسینِ من ..

_____________________________________________________

متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س)

قلبِ من با روضه ش مغمومه
این روایت از خود معصومه
جان فدای تو انسیة الحورا
امنا زهرا یا مظلومه

«مظلومه مظلومه مظلومه ..»

حالِ من این دنیا آرومه
چون شفیعۀ فردا خانومه
حتی من تو قیامت میزنم داد
اهلِ عالم زهرا مظلومه

«مظلومه مظلومه مظلومه ..»

عصمت تو به عالم معلومه
دشمنت تو قیامت محکومه
بین کوچه علی گفت نزنیدش
بی حیاها زهرا مظلومه

«مظلومه مظلومه مظلومه ..»

من بمیرم حسنت مسمومه
سمت زینب پر چشم شومه
ته گودال حسینت افتاده
آخ بمیرم چقدر مظلومه

«مظلومه مظلومه مظلومه ..»

چه بلایی سرت اومد آقا
میرسه صدایِ نالۀ زهرا
بی کفن شدی و غرقِ خونی
شیب الخضیب یا عریانا ..

_____________________________________________________

متن روضه و توسل به حضرت زهرا (س)

همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو

خیلی به مجتبای تو برخورد فاطمه
فامیل کم گذاشت برای عزای تو

جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم
از بس که خالی است در این خانه جای تو

زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم با شکوه بگیرم برای تو …

علی رو حلال کن ، ورم داره بازوت
علی رو حلال کن ، که بشکسته پهلوت
علی رو حلال کن برا لحظه ای که
تو افتاده بودی در افتاده بود روت ..

علی رو حلال کن .. علی رو حلال کن ..

علی رو حلال کن ، عدو بی حیا شد
علی رو حلال کن ، که غوغا به پا شد
علی رو حلال کن برا لحظه ای که
برا اولین بار که پایِ مغیره به این خونه وا شد

علی رو حلال کن .. علی رو حلال کن ..

زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم با شکوه بگیرم برای تو …

از دست گریه های تو راحت شد این محل
شِکوه نمی کنند به من از صدایِ تو

*هر شب میومد کنارِ قبر زهراش .. یکی ازین شبا دید صدا گریه میاد .. صدا صدایِ حسینِ ..! بابا امشب میری میشه منم ببری ؟.. من دلم برا مادر یه تنگ شده .. نیمه شب دست حسینُ گرفت . با هم قدم قدم زنان اومدن کنارِ قبرِ بی بی ، چند قدم مونده به قبرِ بی بی دیدن حسین پا برهنه شد .. آروم آروم خودشو رسوند کنارِ قبرِ مادر .. دست به سینه گذاشت سلام داد .. یه وقت خودشو انداخت رو قبر مادر ، صورت به قبر گذاشت .. گفت مادر دلم برات تنگه … مادر رفتی دیگه خبر از بچه هات نمی گیری .. ( کجا نشستن گریه کنا ، گفتم و التماسِ دعا..) اینجا یه جا بود نیمه شب حسین صورت به قبرِ مادر گذاشت … یه نیمه شبی هم بعدِ کربلا ، زینب اومد کنارِ قبرِ مادر … صورت رو قبرِ مادر گذاشت … گفت مادر ، یادته یه پیراهن بهم دادی به حسین بدم ؟ .. مادر هر دختری بره سفر ، سوغات می آره ، منم سوغات آوردم .. این پیراهن پاره پاره و خونی رو گذاشت رو قبرِ مادر .. مادر اینم سوغاتِ سفرِ زینب … *

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.