اشعار مناجات امام زمان (عج) – سال ۱۳۹۹

شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
جمعه جمعه رفت و من پای قرارت بیقرار
ماندهام پای قرارت چشمِ من در انتظار
ای جهاندار و جهان بخش زمان مولای من
بی تو دل دارد به لب سازِ پرستوی بهار
کی دهی آن مژده ی وصلت به این سرگشته را
در میانِ باغ بینم روی مجذوبِ نگار
باز دلتنگی تو ما را به هر جا می کشد
گاه در کرببلا و سامرا سردابِ یار
عصرِ جمعه گریه بر شاهِ شهیدان میکنی
همچو بارانِ بهاری بر کویرِ شوره زار
کی رسد عطرِ نسیمت ای گلِ زهرا بیا
تا جهان خرم شود تحتِ لواء شهریار
شاعر: هستی محرابی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
ای امام وای امیر اربعین یابن الحسن
ای علمدار مسیر اربعین یابن الحسن
میزبان و سفره دار اربعین یابن الحسن
بهترین لبیک بر هل من معین یابن الحسن
اربعین یعنی همان تجدید بیعت با شما
عشق با پای پیاده از نجف تا کربلا
اربعین یعنی قدم بگذاشتن در راه نور
انتظار منجی و آمادگی بهر ظهور
گرکنی امضا دوباره سمت جاده می روم
اربعین، کرببلا، پای پیاده می روم
مشکل مالی چه باشد عاشقت سر می دهد
خرجی این راه را زهرای اطهر می دهد
گرچه عبدی روسیاهم دست من را هم بگیر
پرگناهم بی پناهم دست من را هم بگیر
خوب و بد در هم بخر ما را عزیز فاطمه
کربلا با هم ببر ما را عزیز فاطمه
گربیایم جان خود را را نذر رویت می کنم
کوبه کو، موکب به موکب، جستجویت می کنم
ای تمام عشق بر هجران رویت مبتلا
در پی روی تو هستم از نجف تا کربلا
میهمانت می شوم با اشک جاری از دو عین
بر لبم جاریست ذکر «یا لثارات الحسین»
اربعین می آید و جوشد سبوی کربلا
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
کربلا ومادری که ناله ها می زد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین
شاعر: سعید نسیمی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
حالی بده همیشه بخوانم دعا فقط
فهمی به من بده که بخواهم تو را فقط
دردی حواله کن که بفهمم چه میکشی؟
بی فایده ست ناله ی آقا بیا فقط
پایی بده که در به در خیمه ات شویم
فانی شویم در جَلَوات شما فقط
هوشی بده که وقت بلایا و فتنه ها
تکیه کنیم بر غم آل عبا فقط
جانی بده به پای نگاهت فدا کنم
پرپر زدن ز عشق تو دارد صفا فقط…
عزمی بده به دغدغه ی تو عمل کنیم
کی میشود وصال تو با ادّعا فقط؟!
شوری بده شرر بزند بر شعور من
آهی بده به سوی تو باشد رها فقط
سوزی بده به سینه ی من تا که روز و شب
روضه بخوانم از شَه کرببلا فقط
روزی خبر بده به غلام سیاه خود…
یک شب بیا به خیمه ی ما… بی صدا فقط
ما از کسی به جز تو نداریم انتظار
عالم درست میشود… آقا بیا فقط!
شاعر: مجتبی روشن روان
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
ای فلک آل علی را از وطن آواره کردی
زان سپس در کربلاشان بردی و بیچاره کردی
تاختی از وادی ایمن غزالان حرم را
پس اسیر پنجهٔ گرگان آدمخواره کردی
جسم پاک شیرمردان را نمودی پاره پاره
هم دل شیر خدا را زین مصیبت پاره کردی
گوشوار عرش رحمن را بریدی سر، پس آنکه
دخترانش را ز کین بیگوشوار و یاره کردی
جبههٔ فرزند زهرا را ز سنگ کین شکستی
تو مگر ای آسمان! دلرا ز سنگخاره کردی
تا کنی خورشید عصمت را به ابر کینه پنهان
دشت را ز اعدای دین پرثابت و سیاره کردی
جورها کردی از اول در حق پاکان ولیکن
در حق آل پیمبر جور را یکباره کردی
کودکی دیدی صغیر اندر میان گاهواره
چون نکردی شرم و ازکین قصد آن گهواره کردی
چاره میجستند در خاموشی آن طفل گریان
خود تو در یک لحظه از پیکان تیرش چاره کردی
سوختی از آتش کین خانهٔ آل علی را
وایستادی بر سر آن آتش و نظاره کردی
خانمان آل زهرا رفت بر باد از جفایت
آوخ از بیداد و داد از جور و فریاد از جفایت
آسمانا جز به کین آل پیغمبر نگشتی
تا نکشتی آل زهرا را از این ره برنگشتی
چون فکندی آتش کین در حریم آل یسین
ز آه آتش بارشان چون شد که خاکستر نگشتی
چون بدیدی مسلم اندر کوفه بییار است و یاور
از چهرو او را در آن بییاوری یاور نگشتی
چون دو طفل مسلم اندر کوفه گم کردند ره را
از چه آن گمگشتگان را جانبی رهبر نگشتی
چون به زندان عبیداله فتادند آن دو کودک
از چه رو غمخوار آن دو کودک مضطر نگشتی
چون تن آن کودکان از تیغ حارث گشت بیسر
از چه رو بیتن نگشتی از چه رو بیسر نگشتی
چون شدند آن کودکان از فرقت مادر گدازان
از چه رو برگرد آن طفلان بیمادر نگشتی
چون حسینبن علی با لشکرکین شد مقابل
از چه پشتیبان آن سلطان بیلشگر نگشتی
چون دچار موج غم شد کشتی آل محمد
از چه رو ای زورق بیداد! بیلنگر نگشتی
خانمان آل زهرا رفت بر باد از جفایت
آوخ از بیداد و داد از جور و فریاد از جفایت
شاعر: مرحوم ملک الشعرا بهار
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
عمری گریستی و غمت ناشنیده ماند
در سینهات صدایِ تو ای نورِدیده ماند
هیات تمام شد همه رفتند شام قبل
اما هنوز مادر قامت خمیده ماند
از گریه چشم خون شد و مویت سفید شد
از ناله سینه آتش و رنگت پریده ماند
اینجا همه شبیه تو مشکی است رَخت ما
همرنگ تو شدیم و عبایت ندیده ماند
کاری برای عصر ظهورت نکردهایم
اینجا چقدر میوهی کالِ نچیده ماند
احساس ما به آمدن تو چه فایده
وقتی کلام سیدِ ما ناشنیده ماند
ظرفیت شنیدن یک روضه را بده
عمری گذشت و مقتل آن سر بُریده ماند
حق میدهم اگر به سر و سینه میزنی
بر روی عمههای تو جایِ کشیده ماند
قربان آن دو چشم که گریان زینب است
ای وای از غمت شبِ طفلان زینب است
شاعر:حسن لطفی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
در عاشقی، تحمّلِ هجران به من رسید
سرگشتگی به کوه و بیابان به من رسید
کشتیِ دل، به نیل و فراتم به گِل نشست
از دوری ات، دو دیده ی گریان به من رسید
هر روز شعله های فراقِ تو گُر گرفت
قلبِ کباب و سینه ی سوزان به من رسید
دندان گرفته ام جگرم را که خون شده
دردی که ره نداشت به درمان، به من رسید
جانم اگر چه هدیه ی با ارزشی نبود
شکر خدا نگاهِ سلیمان به من رسید
باید فقط به سَر بزنم، چاره ای که نیست
دستی که مانده دور زِ دامان، به من رسید
گفتم که می رسی و دل آباد می کنی
آخر چه کردم این دلِ ویران به من رسید
آشفتگی به خاطر تو مَسلکِ من است
من شاکرم که حالِ پریشان به من رسید
قسمت شدند تا که مقاماتِ عالیه
زوزه کشی به دَرگهِ سلطان به من رسید
خون ها به خاک ریخت و سَرها به نیزه رفت
تا اینکه ذکرِ نابِ “حسین جان” به من رسید
شاعر:رضا رسول زاده
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
در هوای وصال دربه درم
شاهدم گریه زاریِ سحرم
جگرت خون شده ز غفلت من
من هم از غصه ی تو خون جگرم
اذن داخل شدن که نیست مرا
از درِ خیمه تو میگذرم
خبرت آنقدر نمی آید
تا به دیوار میخورد خبرم!
یک سلام علیک هم کافیست
حالی از ما بپرس ای پدرم
بی کسم ای کس همه عالم
بخدا خالی است دور و برم
نده دست کسی مرا آقا
که دخیل تواند بال و پرم
به همانروضه های ناحیه ات
یک سفر پیش جد خود ببرم
تو که هرشب مسافر حرمی
برسان این حقیر را به حرم
بین مقتل چهارده قرن است
مادرت داد میزند پسرم
شاعر:سیدپوریا هاشمی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرارسد
پایان بده براین شب یلداشتاب کن
در انتظار آمدنت روزها گذشت
ای وعده ی قدیمی فردا شتاب کن
ای وارث عدالت و صبر و غم علی
با ذوالفقار حضرت مولا شتاب کن
جانم به لب رسیدازاین روزگار پست
آقا به جان حضرت زهرا شتاب کن
برآن پدرکه با سر زانو رسیدو دید
نقش زمین جوان خودش راشتاب کن
برآن پدر که پیکر فرزند خویش را
برخاک میسپرد به صحرا شتاب کن
برآن تنی که زخمی تیرسه شعبه شد
برآن سریکه رفت به نی ها شتاب کن
برخانمی که در دم گودال میگرفت
با ناله ذکر”وای حسینا” شتاب کن
روضه گرفته ایم که شاید نظر کنی
روضه برای حضرت سقا شتاب کن
جان سه ساله دخترکی که گرفته بود
بر روی دامنش سر بابا شتاب کن
شاعر:محمدحسن بیات لو
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را
به وصالت نرسيديم و نديديم تو را
روزي ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را
شايد ايام کهن سالي ما جلوه کني
در جواني که دويديم و نديديم تو را
چه قدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم
چه قدَر شمع خريديم و نديديم تو را
گاهي اندازه ي يک پرده فقط فاصله بود
پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را
سعي کرديم شبي خواب ببينيم تو را
سحر از خواب پريديم و نديديم تو را
مدتي در پي تو رند و نظر باز شديم
همه را غير تو ديديم و نديديم تو را
فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است
از همه جز تو بريديم و نديديم تو را
لا اقل کاش دم خيمه ي تو جان بدهيم
تا بگوييم : رسيديم و نديديم تو را
شاعر: کاظم بهمنی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
از انتظار خسته شده انتظار هم
تقویم من تویی , تو نباشی بهار هم
تا زنده ام فقط نه تو را جار میزنم
گفتم که حک کنند به روی مزار هم
خوبی چنانکه عاشقی ات انتخاب نیست
عشق تو برده از دل ما اختیار هم
من کفتر حریم تو ام گُم نمیشوم
این احتمال را نده یک در هزار هم
بر عکس مردمان , صدقه دادی و گدا
کوچک نشد که هیچ , گرفت اعتبار هم
من هرچه گفته ام ز تو , شعر و خیال نیست
آورده مجلسی همه را در بِحار هم …
شاعر:حمیدرضا محسنات
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات، این قوم از موسی چه میخواهد
شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم
دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه میخواهد؟
پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی
مجنون جز این پیغام، از لیلا چه میخواهد
پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه میخواهد
تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه میخواهد
چیز مهمی نیست این که ما چه میخواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه میخواهد
ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه میخواهد
شاعر:علی اکبر لطیفیان
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
آقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن آخرش به خدا خوب میشوم
حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب میشوم
این روزها ز دست دل خویش شاکیم
قدری تحملم بنما خوب میشوم
من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم
کِی از دعای اهل بکا خوب میشوم
جمعی کبوتر حرم فاطمی شدنم
من هم شبیه آن شهدا خوب میشوم
گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است
در چشمه سار ذکر و دعا خوب میشوم
من بدترین غلام حقیر ولایتم
ای بهترین امام، بیا، خوب میشوم
با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم
شاعر:سیدمحمد میرهاشمی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
گناه ، پشتِ گناهُ و گناه ، پشت گناه
چه توبه ای؟! که فقط هست آه ، پشت گناه
جوانی است زمانِ رسیدنِ به خدا
جوانی ام همه اش شد تباه ، پشت گناه
رجب گذشت … یکی هم به داد من برسد
چرا که نیست دلم رو به راه ، پشت گناه
رسید سوی من آقا و رفت از دستم
دوباره روزی دیدار ماه ، پشت گناه
حکایتی است پر از دردِ خنده ، عاشقی ام
دو چشم خیسِ نشسته به راه … پشت گناه!
دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم
به پیش یار شدم رو سیاه ، پشت گناه
گناهِ هیچ کسی نیست ، با خودم قهرم
همیشه رفته سر من کلاه ، پشت گناه
چقدر گفتمت ای دل برو به کرب و بلا
حرم نرفته شدی بی پناه پشت گناه
شاعر: ؟؟؟
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
تقویم، بی تو پیر شد یکسالِ دیگر هم
سَر شد زمستان و نشد نوروز، آخر هم
شد کاسهی صبرِ غزل لبریز از گریه
از قطرههای شعرِ اشکآلود، دفتر هم
عمریست، پیش مایی و هستیم نابینا
گفتی «اناالمظلوم»؛ نشنیدیم؛ پس کَر هم …
شرمنده! بین ادّعاهای دعا بر لب
حتی نخواهی یافت، یک ناچیز لشکر هم
هرچند خوبان کمترند از ما که بدهاییم
اما ببر در لشکرت این قوم را دَرهم
ذکرِ قیامت در رکوعِ خیسِ محراب است
پای رکابِ خطبههای توست، منبر هم
«یامنتقم» میریزد از شمشیرِ بابایت
چشمانتظارِ انتقامِ توست مادر هم
حَک میشود یک روز بر سنگِ مزار ما
مُردند، دور از خیمهات یک قومِ دیگر هم
شاعر:رضا قاسمی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
برگرد ای مسافر تنهای جاده ها
زیرا به دست توست تمام اراده ها
برگرد ازسفر که ببینی به چشم خویش
تلخی روزگار همه خانواده ها
ماجمعه جمعه مست خیال تو میشویم
هستیم بی خیال تمامی باده ها
جان را فقط به شوق ظهورت نداده ایم
شرمنده ایم از تو برای نداده ها
شاید همین نیامدنت نعمت خداست
ماییم و انتظار تو و استفاده ها
روز فرج سوار به مرکب که آمدی
دستی بکش به روی سر ما پیاده ها
بی خود نزن به این در و آن در،بگو دلم
آقا کدام آرزویت را نداده – ها …؟!
شاعر:محمدحسن بیات لو
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
عمرییست در شعرم پر از , اما , اگر , شاید
خوف و رجائم را بفهمد یک نفر شاید
تا خیمه ی سبزت چه چیزی میبرد ما را ؟
دست دعا , پای زیارت , چشم تر شاید
وقت ملاقتت چه اوقاتیست معمولا ؟
در جمکرانت غرق ندبه یک سحر شاید
نامم به گوشت خورده یا نه ؟ گرچه بشناسی
ما را به نام عاشقان در به در شاید ….
دیگر سراغی از منِ تنها نمیگیری
دور و برت داری کسانی خوب تر شاید
این سالها یا تو جوابم را نمیدادی
یا من شدم چیزی میان کور و کر شاید
من خسته ام من خسته ام من خسته ام خسته
از اینهمه خوف و رجاء اما اگر شاید
شاعر:حمیدرضا محسنات
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
کوچه را آب زدم با نم مژگان تری
تا که شاید ز سفرکرده بیاید خبری
صبح این جمعه نیامد پدرم گفت دگر
انقدَر گریه نکن ، گریه ندارد اثری
اینهمه جمعه به جمعه نگهت بر در ماند
شده یکدفعه بماند به نگاه تو دری
دل اگر همدم یارش نشود سنگ شود
پس در این سینه نمانده است به غیر از حجری
تا خود صبح نشستم دم در تا بلکه
به دماغم بخورد عطر نسیم سحری
لا اقل باد صبا عطر دمش را برسان
که مرا هست ز هجرش غم و سوز جگری
شاعر:جعفر ابوالفتحی
_______________________
شعر امام زمان – مناجات امام زمان (عج)
چه بگویم به تو ای ماهِ شب پنهانی
تو در آیینه ی من یکسره نورافشانی
من که در خلوتِ خود شکوه ی دل وا نکنم
چون که بهتر ز خودم دردِ مرا می دانی
غیرِ تو هیچ دلی محرمِ اسرار نشد
تو فقط دفترِ اسرارِ مرا می خوانی
خواهم ای عشق که روزی به وصالت برسم
غم بشکسته دلان را تو فقط درمانی
تا پُر از شور تماشای تو گردد چشمم
لحظه ای رخ بنما ای شَبحِ نورانی
خسته ام در شب تردید، تو آبادم کن
که نصیبِ دل من بی تو بوَد ویرانی
من به دیدارِ تو از پنجره ها سرشارم
در شبِ سردِ دلم آینه ای تابانی
شاعر:هستی محرابی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.