آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار مرثیه حضرت معصومه (س) ویژه سال ۱۴۰۰

0
اشعار مرثیه حضرت معصومه (س) ویژه سال 1400

متن شعر مرثیه حضرت معصومه (س)

ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم
عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم
خاک زیر قدم ذریه ی زهراییم
نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم
نوکر حلقه به گوشیم همه می دانند
خاکبوسان دَر ِ بیت کریمان هستیم
سائل طایفه ی حضرت کاظم شده ایم
فاطمه کرده نظر، شیعه ایران هستیم
عاقبت ، عاقبت ما بشود ختم ِ به خیر
حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم

کفتر مشهد و قم شد دل آواره ی ما
زینب ضامن آهوست همه کاره ی ما

ما گدایان تو هستیم سعادت داریم
از کرامات تو بانوست که قیمت داریم
کرمت کاسه ی ما را نگذارد خالی
بده در راه خدا باز ، که حاجت داریم
ما گنه کار ،گنه کار ،گنه کار، اما
روز محشر ز تو امّید شفاعت داریم
بین این طایفه ی آینه ها بعد حسین
جور دیگر به رضای تو ارادت داریم
هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی
ما به بوسیدن درگاه تو عادت داریم

دل ِ وابسته به تو خانه امّید شود
هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود

آمدی شد همه قم یاور تو ، شکر خدا
خاکی و پاره نشد معجر تو ، شکر خدا
آمد اشک تو ز دوری برادر اما
کس نخندید به چشم تر تو ،شکر خدا
مردم قم همه خوبند نریزند ز بام
آتش و سنگ به روی سر تو ، شکر خدا
به سری نیست درین شهر ولایی فکر ِ
غارت زیور و انگشتر تو ، شکر خدا
آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت
قصد توهین به تو و دلبر تو ، شکر خدا
غصه ی زینب کبری و چهل روز عذاب
بین این شهر نیامد سر تو ، شکر خدا

زینب و کوفه و اشرار امان از این غم
زینب و تشت و سر یار امان از این غم

شاعر: محمد حسین رحیمیان

___________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت معصومه (س)

از دل بی‌تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز، سَم بیرون نرفت

خانه‌ی «موسی»* بدون طور، کوه نور شد
نور در واقع ز بیت‌النور هم بیرون نرفت

بعد شادی -آن رفیق نیمه راه- از سینه‌ام؛
هرچه گفتم غم برو، غم از دلم بیرون نرفت

از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت

چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت

درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت

ای دل اندر صحن‌هایش از پریشانی منال
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت

دست پُر گرچه نیامد هیچ‌کس اینجا ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت

از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛
دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت

شاعر: مهدی رحیمی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت معصومه (س)

تا که دل را آه سینه راهی قم می‌کند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می‌کند

آه چون از دل برآید کار آتش می‌کند
بی‌محابا رخنه‌ای در جان هیزم می‌کند

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل
حضرت حق قبله‌ی حاجات مردم می‌کند

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده
هر سه‌شنبه در حریمت نذر گندم می‌کند

با سلامی نم‌نم اشک از دو دیده می‌چکد
کاسه‌ی خالی ما لبریز از خم می‌کند

نیمه‌شبها در حرم تا صحن‌گردی می‌کنم
ناگهان دل یاد قبله‌گاه هفتم می‌کند

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رگان تو تلاطم می‌کند

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسوپریش
جستجوی یار زیر نیزه و سم می‌کند

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود
باز هم جسم عزیز مادرش گم می‌کند

شاعر: قاسم نعمتی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت معصومه (س)

رسیده ام به نفس هایِ آخرم دیگر
که دست هایِ خزان کرده پرپرم دیگر

میان سینه یِ خود قلب پرپری دارم
نه سایه یِ پدری نه برادری دارم

دو چشمِ من به در اما کسی نمی آید
برایِ دیدنم آیا کسی نمی آید؟

نشد که حرف دلم را به آشنا گویم
به رویِ بستر مرگم رضا رضا گویم

اگر فراق برادر شکست خواهر را
ولی به نیزه ندیدم سَرِ برادر را

تمامِ زمزمه ام زینب است در دَمِ مرگ
که دوخت سویِ عزیزش نگاه آخر را

دوباره روضه به پا کرده ام در این خانه
دوباره می شنوم گریه هایِ مادر را

سرِ پدر به نِی و عمه در هجومِ سنگ
کسی نبود بگیرد دو چشمِ دختر را

میان بزم شراب و کنارِ نامحرم
چو دید چشمِ ستمگر لبانِ پَرپر را

به پیشِ چشمِ یتیمان شرر به جان می زد
بر آن لبانِ ترک خورده خیزران می زد

شاعر: حسن لطفی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت معصومه (س)

ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼ‌ﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯﺗﻮﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا ، نیست بمانم

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ(ﻉ) ﺍﮔﺮﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ…

ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!

ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ…

حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ

ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ

ﺑﺎﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ…

ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﯼ (ﺱ) ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ

نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها (س) حرف کمی نیست

ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (س) ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ

از مردم نامرد دراینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست

شاعر: مجید تال

___________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت معصومه (س)

گل باغ پدرت بودی و پر پر نشدی
سوخته در وسط شعله، پسِ در، نشدی

فاطمه بوده ای اما جگری از تو نسوخت
وسط شعله ی آتش پسری از تو نسوخت

گل رویت به خدا لطمه ای از خار ندید
پهلویت از نوک مسمارِ در، آذار ندید

تو گل یاس پدر بوده ای اما نه کبود
روی گلبرگ تنت جای غلافی که نبود

در دل حادثه ها زخم به روی تو نخورد
دست نامحرم بی رحم به روی تو نخورد

هیفده روز قم از داغ تو سرتاسر سوخت
او نود روز غریبانه در آن بستر سوخت

شاعر: محمد جواد مطیع ها

___________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت معصومه (س)

زینب ِ آقای خراسان تویی
تاج سرِ مردم ایران تویی

گُل به سر و روی تو از بام ؛ ریخت
بر جگرم شعله غمِ شام ؛ ریخت

زینبِ قم ، تاجِ سرِ قافله
تو نشدی همسفرِ حرمله

زینبِ قم ، پیش دو چشم ِ ترت
دست نخورده به مویِ دلبرت

زینبِ قم ، دختِ علی پیر شد
گوشة گودال ؛ زمین گیر شد

زینبِ قم ، رأسِ جدا دیده ای؟!
نیزه به حلقومِ رضا دیده ای؟!

زینبِ قم ، دستِ تو دیده طناب ؟!
راهِ تو افتاده به بزمِ شراب؟!

زینبِ قم ، پیش تو چیزی نشد
محضرتان حرفِ کنیزی نشد

زینبِ قم ، جانم اگر بر لب است
دردِ من از بی کسیِ زینب است

عمة سادات گرفتار شد
ناقه نشین ، واردِ بازار شد

عمة سادات به چشمِ ترش
دید ، گِره خورده مویِ دلبرش

عمة سادات زمین گیر شد
تا که بریدند گلو ، پیر شد

عمة سادات غرورش شکست
نیزه به حلقوم حسینش نشست

عمة سادات به دستش طناب
دیده اش افتاد به بزمِ شراب

عمة سادات چه چیزی شنید
عصمتِ حق حرفِ کنیزی شنید

شاعر: قاسم نعمتی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.