آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار مرثیه امام جواد (ع) – سال ۱۴۰۰

0
اشعار مرثیه امام جواد (ع) - سال 1400

شعر مرثیه امام جواد (ع)

از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا زجان ودلم برده تاب را

وای از عناد دختر مأمون که از جفا
مسموم کرد زاده خیر المئاب را

تنها نه جان من که از این شعله سوختند
جان رسول و فاطمه بوتراب را

ای آنکه التهاب عطش را شنیده ای
بنگر به عضو عضو من این التهاب را

افکنده است شعله به جان من و هنوز
ازمن کند دریغ یکی جرعه آب را

من میکنم به العطش از او سؤال آب
او می دهد به هلهله بر من جواب را

یارب تو آگهی که برای بقای دین
بر جان خریدم این ستم بی حساب را

جان می دهم به غربت و عطشان که خون من
تضمین کند تداوم اسلام ناب را

باشد زفیض دوستی ما اگر به حشر
آسان کند خدا به مؤید حساب را

شاعر: سیدرضا موید

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را
زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را

درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم
که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را

قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید
که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را

کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یکدم
صدای نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را

لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته
مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را

بزن کف، پایکوبی کن، بیفشان دست، امّ الفضل
که کشتی در جوانی شوهر بی یاور خود را

بیا و این دم آخر به من ده قطرۀ آبی
که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را

چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا
اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را

اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم
گهی بگشوده ام گه بسته ام چشم تر خود را

به یاد شعله های نالۀ ابن الرّضا (میثم)
سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را

شاعر: استاد غلامرضا سازگار

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

هم آسمان قصیده‌ای از بی کرانی‌اش
هم بی کرانه‌ها غزل آسمانی‌اش

ای کال‌ها کمال سر کوچه باغ اوست
باید رسید تا به خدا با نشانی‌اش

او در مدینه جای پدر را چه پر نمود
در غیبت پدر ، پسر و میزبانی‌اش

باغ معارف است حدیثش ، پیمبران
حظ می‌برند موقع شیرین زبانی‌اش

از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست
نوشیده است از لب جام دهانی‌اش

باب الجواد حاجت ما را چه زود داد
مشهد پر است از نفسِ مهربانی‌اش

شش‌گوشه شد ضریحش اگر بی دلیل نیست
از شش جهت گداست در این میهمانی‌اش

یارب مگیر فیض شب کاظمین را
هرکس خوش است پیش عزیزان جانی‌اش

وقت زیارت است و عباراتش از رضاست
قربان کودکیش فدای جوانی‌اش

حالا کبوتران همه از مشهد آمدند
تا آسمان بام ؛ پی سایبانی‌اش

آقای طوس از جگرش آه می‌کشد
در کنج حجره تا پسرش آه می‌کشد

افتاده است روی زمین و برابرش
لبخند می زند به تقلاش همسرش

افتاده است روی زمین دید مثلِ او
افتاده است در وسط کوچه مادرش

جرعه به جرعه آب زمین ریختند و او
از بس که آب گفت ترک خورد حنجرش

قسمت نبود آب بنوشد بجای آن
خاکی شده است حیف لبان مطهرش

باب‌الحوائج است ولی می‌توان شنید
از بین حجره ناله‌ی موسی بن جعفرش

این دفعه می‌زدند به دَف تا که جان دهد
کَف می‌زدند وقتِ نفسهای آخرش

از پا گرفته و بدنش می‌کشند…وای
تا پشت بام ریخته گلهای پرپرش

خون گریه می‌کند لبه‌ء تخته سنگ‌ها
از بس که خورد بر لبه‌ء پله‌ها سرش

این پشت بام گودی گودال نیست شکر
با پا نیامده است کسی روی پیکرش

سخت است فکر این غم و سخت است باورش
مردی که قاتلش بشود زهر همسرش

شاعر: حسن لطفی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

به لطف خدای جوادالائمّه
گدايم ، گدای جوادالائمّه

غريبم نخوانيد ياايّهاالنّاس
شدم آشنای جوادالائمّه

رسيدم به آزادگي تا دلم شد
اسير ولای جوادالائمّه

ازآن صورت گندمين بوي گندم
گرفته هوای جوادالائمّه

رضاي خداي امام رضا را
بجو در رضای جوادالائمّه

اگر عاشقي هر نفس مثل سايه
برو در قفای جواد الائمّه

تو و جنّت و قصر و حور،آي زاهد
من و خاك پای جوادالائمّه

ملك در لباس كبوتر مي آيد
به ايوانْ طلای جوادالائمّه

نه تنها فلك،عرش هم تكيه داده
به گلدسته های جوادالائمّه

شميم دل انگيز مشهد مي آيد
ز صحن و سرای جوادالائمّه

در اين آخر ماه ذي القعده بايد
بسوزم برای جوادالائمّه

مرا بيمه ام مي كند تا محرّم
لباس عزای جوادالائمّه

زنی بود و ظلم و دف و پايكوبي
عطش بود و نای جوادالائمه

در حجره را بسته اند، آه خانه
شده كربلای جوادالائمّه

بريده بريده ، شكسته شكسته
مي آيد صدای جوادالائمّه

دم العطش شد دم وا حسينا
عوض شد نوای جوادالائمّه

شبيه حسين ، آه آبش ندادند
صدا زد ، بميرم جوابش ندادند

كنيزان شنيدند آهش بلند است
جوابي به حال خرابش ندادند

اگر منع كردند از شرب آبش
ولي جا به بزم شرابش ندادند

تنش را رها بر روي بام كردند
ولي تيغ و نيزه عذابش ندادند

دم آن همه كفتر باوفا گرم
كه تحـويل بر آفتابش ندادند

تنش از سر بام در كوچه افتاد
ولي نعل ها پيچ و تابش ندادند

دگر سنگها بغض خود را نشانِ
گُلِ روی از خون خضابش ندادند

زماني كه تشييع شد،رهگذرهـا
عذابي به عاليـجنابش ندادند

ولي آه ، در گودي قتله گاهي
غروبی ، غريبی پس از بي سپاهي

تنش زير سُمّ ستوران رها شد
به بغض علي يكصد و ده هجا شد

همين كه سرش رفت روي سنان ها
نشستند در موج خون آسمان ها

در آمد ز عمق جگر ، آهِ زنها
كه در بين گودال مي گفت تنها

زني قد خميده : بنيّ بنيّ
گل سر بريده : بنیّ بنيّ

شاعر: محمد قاسمی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه ! دور از آب تو ماندی حسین هم

پیر و جوان نداشت که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم

کم یا زیاد مرثیه فرقی نمی کند
در روضه در کتاب ، تو ماندی حسین هم

گودال و بام ، مرز قبول شهادتند
راضی از انتخاب ، تو ماندی حسین هم

شمشیر و زهر هردو جگر پاره می کنند
دل خون و دل کباب ، تو ماندی حسین هم

در روضه های کرببلا جانگدازتر
داغ از غم رباب ، تو ماندی حسین هم

هرگز نمیرد آنکه از او زنده ایم ما
پس با همین حساب ، تو ماندی حسین هم

شاعر: محسن ناصحی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

دارم از داغ غمت اشک دمادم بیشتر
چشم هایم می زند بارانِ نم نم بیشتر

تو جوادی و کرامت با تو معنا می شود
پس دخیل حاجت باب المرادم بیشتر

همسر نامهربان خیلی اذیت می کند
هرچه او نامهربان تر، شدت غم بیشتر

روی خاک حجره می پیچی به خود آقای من
ناله هایت میشود هر لحظه، کم کم بیشتر

مادرت زهراست آقا آمده بالا سرت
قامتش را کرده این حالات تو خم بیشتر

از به خود پیچیدنت اینگونه حاصل می شود:
زهر هر چه تلخ تر، سوز جگر هم بیشتر

این عطش ، این گریه ها، این خنده های زهر دار
شد بساط روضه ات حالا فراهم بیشتر

یک طرف این ناله ها، یک سو صدای هلهله
می کنم در روضه ات یاد مُحرّم بیشتر

شاعر: وحید محمدی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

گم شد میان هلهله سوز صدایت
لبخند آمد در جواب ناله‌هایت

فصل بهارت طعمه‌ی پاییز می‌شد
آری، اجابت بود پایان دعایت

مظلومی تو چون عمویت حد ندارد
در خانه هم یاری نداری جز خدایت

در خنده‌های زهرآلودش نمی‌دید
یک خاندان را می‌نشاند در عزایت

از بس کرامت داشت چشمت ، قاتلت هم
سهمی طلب می‌کرد از ابر عطایت

آبی ندادند و صدایت خشک می‌شد
یک حجره‌‌ی در بسته می‌شد کربلایت

راحت شدی از دست دنیا، مادر تو
از حوض کوثر آب آورده برایت

شاعر: محمد بختیاری

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست
خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست

گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی
جسم تو دیگر خدارا شکر در گودال نیست

حیف ام الفضل داری، بی ابالفضلی،ولی؛
موقع تشییع دیگر خواهرت بدحال نیست

بر تنت آرامش بال کبوترهاست و
زیر نعل هیچ اسبی پیکرت پامال نیست

زیر نعل هیچ اسبی نیستی، بااین حساب؛
موقع تقطیع جسمت لشکری خوشحال نیست

سٙم به تو داده ولیکن بی خیال جسم توست
روی سینه قاتل تو این قٙدٙر فعال نیست

خانه ات اما خداراشکر در آرامش است
پیش نامردان به پای دخترت خلخال نیست

زینبی دیگر نداری و نمی بیند دگر
هی سرت در تشت و بر نیزه زبانم لال نیست

وزن نعل اسب از بال کبوتر بیش بود
ذوالجناحت هم کنار خیمه خونین بال نیست

شاعر: مهدی رحیمی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست
خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست

گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی
جسم تو دیگر خدارا شکر در گودال نیست

حیف ام الفضل داری، بی ابالفضلی،ولی؛
موقع تشییع دیگر خواهرت بدحال نیست

بر تنت آرامش بال کبوترهاست و
زیر نعل هیچ اسبی پیکرت پامال نیست

زیر نعل هیچ اسبی نیستی، بااین حساب؛
موقع تقطیع جسمت لشکری خوشحال نیست

سٙم به تو داده ولیکن بی خیال جسم توست
روی سینه قاتل تو این قٙدٙر فعال نیست

خانه ات اما خداراشکر در آرامش است
پیش نامردان به پای دخترت خلخال نیست

زینبی دیگر نداری و نمی بیند دگر
هی سرت در تشت و بر نیزه زبانم لال نیست

وزن نعل اسب از بال کبوتر بیش بود
ذوالجناحت هم کنار خیمه خونین بال نیست

شاعر: مهدی رحیمی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

کفن برای تو از جنس ناب آوردند
برای درد فراقت گلاب آوردند

چقدر ناله آبم دهید سر دادی
ولی به خنده برایت سراب آوردند

مکررا تو خودت را زمین زدی از درد
چگونه درد تو را دیده تاب آوردند

همینکه مادر خود را صدا زدی آنها
بساط هلهله را با شتاب آوردند

نگاه پر زخدایت پی شهادت بود
اجابت از طرف مستجاب آوردند

به اختیار خودت جام زهر نوشیدی
برای جد غریبت شراب آوردند

برای اینکه بگویند نامسلمانست
برای حضرت قرآن کتاب آوردند

سنان و حرمله و شمر بی نزاکت را
برای زخم زبان و عذاب آوردند

سر بریده طفلی برای لجبازی
به پیش چشم کبود رباب آوردند

برای له شدن غیرت و غرور حسین
بدست اهل و عیالش طناب آوردند

شاعر: محمد حبیب زاده

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

زهری تمامیِّ جگرش را گرفته بود
سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود

طوبای باغ سبز “رضا” زرد زرد شد
آفت تمام برگ و برش را گرفته بود

از درد مثل حضرت زهرا س خمیده شد
با دستهای خود کمرش را گرفته بود

جان می کند مقابل چشم کنیزها…
یک عده پست دور و برش را گرفته بود

رقص و صدای هلهله های بلندشان
تأثیر آه شعله ورش را گرفته بود

دور از مدینه غربت بغداد را چشید
ارث غریبی پدرش را گرفته بود

شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود
نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود

در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای
شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود

با ضربه های ممتد او استخوان شکست
در پیش خواهری که سرش را گرفته بود

ای کاش بیخیال شود ساربان فقط.
انگشترش ولی نظرش را گرفته بود

شاعر: بردیا محمدی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

اُفتاده است رویِ زمین و برابرش
لبخند می زند به تقلاش همسرش

اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او
اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش

جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او
از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش

قسمت نبود آب بنوشد بجای آن
خاکی شده است حیف لبان مطهرش

باب الحوائج است ولی می توان شنید
از بینِ حُجره ناله یِ موسی بن جعفرش

این دفعه می زدند به دَف تا که جان دهد
کَف می زدند وقتِ نفسهای آخرش

از پا گرفته و بدنش می کشند…وای
تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش

خون گریه می کند لبه یِ تخته سنگ ها
از بَس که خورد بر لبه یِ پله ها سرش

این پشت بام گودی گودال نیست شُکر
با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش

سخت است فکر این غم و سخت است باورش
مردی که قاتلش بشود زخمِ همسرش

شاعر: حسن لطفی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

یکبارِ دیگر شد جسارت کنج حجره
مزد محبت شد خیانت کنج حجره

شاگردِ جعده(لع) کار دستِ شیعه داده
فتنه گری کرده سرایت کنج حجره

از زهرِ أمّ الفضلِ ملعون شعله ور شد
قرانِ سرتاسر فضیلت کنج حجره

خیری ندید از همسری که قاتلش بود
انداخت او را بد به زحمت کنج حجره

دور و برش با عشوه ظرفِ آب در دست
کِل می کشید آن بی مروّت کنج حجره

لبهایش از فرط عطش از حرکت افتاد
بیتاب شد در اوج غربت کنج حجره

دلتنگِ بابا بود… دلتنگِ نگاهش
دلتنگِ قدری عشق و رأفت کنج حجره

یخ کرد دستانش، سرش سنگین شد و سخت-
افتاد با پهلو، به صورت کنج حجره

بخشنده بود و تا که محکم بر زمین خورد
ویران شد ارکانِ سخاوت کنج حجره

جان داد در اوج جوانی مثل مادر
میرفت مشتاقِ شهادت کنج حجره

با پای دل میرفت گریان سمت کوچه
با داغ مادر داشت خلوت کنج حجره

شد قاتلش آتش، لگد، قنفذ(لع)،مغیره(لع)
جان داد پایِ این مصیبت کنج حجره!

شاعر: مرضیه عاطفی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود
اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود

گریه مکن بهانه به دست کسی مده
با گریه هات هیچ مدارا نمی شود

خسته مکن گلوی خودت را برای آب
با آب گفتن تو کسی پا نمی شود

این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ
با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود

گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود
در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود

باور کنم به در نگرفته است صورتت؟
این جای تنگ و این قد و بالا…نمی شود!

با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند
جز هلهله جواب مهیا نمی شود

با غربتی که هست تو غارت نمی شوی
نیزه به جای جای تنت جا نمی شود

خوبیِ پشت بام همین است ای غریب
پای کسی به سینه تو وا نمی شود

شاعر: علی اکبر لطیفیان

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

یک باغ روضه دارد این لاله در شکفتن
کی می شود خزان را با یک اشاره گفتن
اي جانِ زهر آلود از جامِ زهرِ کینه
باید که شرحِ غم را با گوشِ جان شنفتن

چون خاطراتِ عمرت در طولِ زندگانی
آن هم خلاصه گشته در موسمِ جوانی
از دردِ غربتِ تو آخر کسی نپرسید
دل مردگان کجا و این روحِ آسمانی

بر شانه های کوچک سنگینیِ امامت
دردا یکی نبوده از تو کند حمایت
مظلومی‌ِ تو این بس حتی میانِ خانه
همسر نموده بر تو با زهرِ کین خیانت

دردِ تو دردِ کوچه از رنج های مادر
آن ماجرای تلخ و ظلم و جفای مادر
ديوار و در عذابي ست هر لحظه پيشِ چشمت
یک عمر داری بر لب روضه برای مادر

با هلهله نشستند آری به این بهانه
پای شهادتت ای شاهنشهِ یگانه
غربت حکایتی شد در کاظمینِ چشمم
بردند جسمِ گل را تا روی بامِ خانه

افتاده در دلم تا شورِ غم و عزایت
دارم ز دستِ گردون هر لحظه من شکایت
یادِ شهیدِ دشتِ کرببلا کنم تا
در روضه‌ سیلِ اشکم جاری شود برایت

دیدی که شمر آمد در قتلگاهِ جدت
رفته به عرش اعلی ای وای آهِ….جدت
زینب به مقتل آمد شد قامتش خمیده
شیب‌الخضیب دیده تا روی ماهِ جدت!

شاعر: هستی محرابی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

داغ اين ماه كه تنها پسر خورشيد است
مثل يك درد به جان جگر خورشيد است

دل شب سوخته از شعله زخم جگرش
سينه افروخته از آتش آه سحرش

از همان كودكي آتش به جگر داشته است
كمتر از يك دهه از عمر ، پدر داشته است

سالها مي شود از زندگي اش سير شده است
اول راه جواني چه قدر پير شده است

غمش از طايفه ی آن غم خاكستري است
چون دل خاطره ی سوخته اش مادري است

خلوتش غلغله از مردم چشمان تر است
ميشود گفت كه او كشته ی ديوار و در است

نشد آخر دلي آواره دردش بشود
مرهم مرگ مگر چاره دردش بشود

تا كه آرام شود مرغ دل در قفسش
سرمه ی صبر كشيده است به پلك نفسش

نه كه با آتش اين زهر كنار آمده است
جگرش با نفس سوخته بار آمده است

بي سبب نيست اگر اينهمه بي تاب شده است
حتم دارم كه تمام جگرش آب شده است

حالت خسته چشمش چه ملال انگيز است
دهنش نيز كه از خون جگر لبريز است

ديده را بست كه از درد بپيچد به خودش
ناگزير است كه از درد بپيچد به خودش

اي خدا با كه بگوئيم چه آمد به سرش
دست و پا زد كه بيايد به كنارش پسرش

اي خدا با كه بگوئيم دل حساسش
سوخت با توطئه ی يار نمك نشناسش

آي زنها به غم بي كسي اش دف نزنيد
پاي اين از نفس افتاده چنين كف نزنيد

در نبنديد بمانيد جوابش بدهيد
جگرش سوخته زنها كمي آبش بدهيد

نسبش راه به سر منزل عصمت دارد
آي زنها پسر فاطمه حرمت دارد

روي اين خاك ، غريبانه تنش را نكشيد
گردنش زخم شده پيرهنش را نكشيد

اگر اين شد كه سرانجام به بامش ببريد
آي زنها كمي آرام به بامش ببريد

نکشیدش که تنش لطمه ی دیگر نخورد
یا سرش با لبه ی تیز دری بر نخورد

كمي آرام كه دارد كمرش ميشكند
آخر از تيزي اين پله سرش ميشكند

مادرش گرم تماشاست مواظب باشید
این جگر گوشه ی زهراست مواظب باشید

بر سر بام كه برديد رهايش نكنيد
مثل غارتزده كرب و بلايش نكنيد

بگذاريد بماند به تنش پيرهنش
نكند با تب خورشيد بسوزد بدنش

آي زنها كمي آرام ، رسيده پيغام
او امام است مبادا كه بيافتد از بام

شاعر: حامد خاکی

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

این­ها به جای اینکه برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند

یا جای اینکه آب برایت بیاورند
همراه ناله­ی تو چه رقصی به پا کنند

باید فرشته ها، همه با بال­های خود
فکری برای چشمِ پراشک رضا کنند

هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند

این قدر پیش چشم همه دست وپا مزن
اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند

بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابجا کنند

حالا که می­برند تو را روی پشت بام
آیا نمی­شود که کمی هم حیا کنند

تا بام می­برند که شاید سر تو را
در بین راه، با لبه­ای آشنا کنند

حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند

شاعر: علی اکبر لطیفیان

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

خون شد از غم دلِ خدا جويم
درد بسيار و نيست دارويم
ميفشانم سرشك و ميگويم
يا جواد الائمه ادركني

سينه اي پُر شرار دارم من
دل و جاني فكار دارم من
دو جهان با تو كار دارم من
يا جواد الائمه ادركني

روزگارم ز غم تباه شده
قلبم از معصيت سياه شده
راهِ من منتهي به چاه شده
يا جواد الائمه ادركني

خسته و دلشكسته و زارم
گره افتاده است در كارم
جز به كويت كجا پناه آرم؟
يا جواد الائمه ادركني

اي كه روح عبادتي مارا
عذر خواهِ قيامتي مارا
جانِ زهرا عنايتي مارا
يا جواد الائمه ادركني

تشنه ام تشنه بر من آب بده
گنهم را ببر ثواب بده
به گداي درت جواب بده
يا جواد الائمه ادركني

دردِ من را دوا كني چه شود؟
حاجتم را روا كني چه شود؟
قسمتم كربلا كني چه شود؟
يا جواد الائمه ادركني

عزت عالمين ميخواهم
نجف و كاظمين ميخواهم
طوفِ قبر حسين ميخواهم
يا جواد الائمه ادركني

من كه چون شمع بر فروخته ام
از غم غربت تو سوخته ام
چشم بر رحمتِ تو دوخته ام
يا جواد الائمه ادركني

همسرت كرد نامراد تورا
ساخت مسموم از عناد تورا
اي كه خوانده پدر جواد تورا
يا جواد الائمه ادركني

شاعر: سیدرضا مؤید

____________________________________

شعر مرثیه امام جواد (ع)

میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت

درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت

میان حجره کسی وقت احتضار نبود
چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت

بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست
به تشنه ای نرسیدن مگر گناه نداشت

سپاه حرمله در پشت در به صف بودند
حسین بود و عطش ، یک نفر سپاه نداشت

نبود نیزه به دیوار تکیه زد یعنی
پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت

برای کشتن او زهر بی اثر می ماند
میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت

برای غربت او چشم هیچ کس نگریست!
کبوتر حرمش اشک ذوالجناح نداشت

شاعر: محسن حنیفی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.