اشعار مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) ویژه سال ۱۴۰۰

متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
…هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
یعنی آن قافله سالارِ سرآمد آمد
و چنین گفت خداوند: محمد آمد…
آنکه از خندۀ او باغ جنان میروید
«عالم پیر دگر باره جوان» میروید…
::
در تو دیدیم صفاخانۀ آگاهی را
آشکارایی اسرار هواللهی را
تو «اَلَم نَشرَح» یاری که تماشا داری
«آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری»
عشق در چشم تو این آینه را تک میدید
و در این پرده «رَفَعنا لَکَ ذِکرَک» میدید
عشق را در صدد نفی مَنات آوردی
مردگان را به سرآغاز حیات آوردی
و چنان ولوله در کوی حجاز افکندی
که جهان را به نگاهی به نماز افکندی
جهل و جادوی قبایل به فراموشی رفت
آتش مشعلۀ مرگ به خاموشی رفت
و زمین گفت: محمد! تو حیاتم دادی
«دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادی»
کیستی؟ ای همه سرها به فدای قدمت!
کیستی؟ ای سر من نذر حریم حرمت!
صبر در پیچ و خم حادثه، ایوب تو بود
یوسف از روز ازل در پی یعقوب تو بود
بارها در اُحد واقعه مجروح شدی
تو که بر کشتی دریای خدا نوح شدی…
خضر هم گوش به زیبایی پیغام تو کرد
«طی این مرحله با همرهی» نام تو کرد
شاعر: حامد حسین خانی
___________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص)
به لحظه لحظه ی پر نور لیله الاسرا
به پرتو قدمت بین مسجد الاقصی
به ماه نصف شده با اشاره دستت
به واژه های رسالت میان غار حرا
به میهمانی روح الامین سر خوانت
به انعکاس حضورت به واژه بطحا
به آیه های جنان در ملاحت رویت
به سبح اسم پر اعجاز ربک الاعلی
به بازتاب تو در آیه های رحمت حق
به جایگاه رفیعت به قرب او ادنی
هزار آینه در آینه تلالو نور
هزار شعشعه در شعشعه شکوه خدا
چقدر خلوت قرآنی ات تماشایی است
نشسته کوثر و انسان مقابل طه
به لحظه های پر اعجاز لیله القدر و
به حظ وافر تو در حضور انزلنا
طنین پر شعفت لا اله الا الله
غلام صف به صفت اهل عالم بالا
غزل غزل بسرا نور در شب دنیا
طلوع طلعت والشمس یا ابا الزهرا
وقوف قافیه را با نگات معنا کن
در عطای خودت را به شعر من وا کن
ز والضحی بگشا در خیال راهی که…
دوباره سائلت آمد بکن نگاهی که…
دوباری کاسه خالیم پر ستاره شود
ز چشم های تو کافیست تا اشاره شود
که مهر بر قلمم انعکاس اندازد
که واژه واژه ز تو استعاره پردازد
چقدر از سوی معبود رحمت آوردی
تو ابر عرش خدایی و برکت آوردی
که در شعاع تو خورشید بی خبر افتاد
و هرچه غیر خدا بود از نظر افتاد
تو آمدی به زمین و به یمن پا قدمت
تمام قدرت هر ساحر از اثر افتاد
و راه های سما بسته شد به شیطان و
خیال منزلت کفر در خطر افتاد
خدا نمایی و تا چشم خویش بگشودی
صنم صنم همه بت خانه ها به سر افتاد
درخشش تو گذشت از نگاه آفاق و
شکوه کاخ مداین سر گذر افتاد
و عرش غرق طرب شد سرود احمد را
چو قلب مادرت آواز زد محمد را
شاعر: احمد حیدری قرا
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص)
کيستی ای خندههايت رحمةٌ للعالمين
گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین
ای اشارتهای ابروهای تو لا ريب فيه
مهربانیهای چشمانت هدیً للمتقين
ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من
عروة الوثقیست دامان تو يا حبل المتين
ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش
تا طلوع فجر قرآنها بخوانی با یقین
در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری
راز بگشا ای نماز اولين و آخرين
نخلهای سالهاخشکيده خرما میدهند
مینشينی تا کنار اين دل چادرنشين
شاعر: مهدی جهاندار
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص)
ناگاه آمدی و صدایی شنیده شد
در صور عشق، سورۀ انسان دمیده شد
دریا به احترام تو در خود فرو نشست
حتی زمین به خاطر تو آفریده شد…
ناگاه، آسمان به قیام ایستاد و بعد
از آن به بعد بود که خورشید دیده شد
پلکی زدی و صبح، زمین را فرا گرفت
ردّ سپیده تا شب یلدا کشیده شد
چیزی شبیه عشق فرود آمد و سپس
نام تو در تمامی عالم شنیده شد
شاعر: مریم سقلاطونی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
اى نفس صبحدم! دعاى که دارى؟
بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟
عطر بهشتى، ز خاک پاى که دارى؟
مژده چه آوردى و براى که دارى؟
تا بفشانیم جان، تو را به خوش آمد
ماه ربیع است و نوبهار کرامت
ماه شکوفایى کمال و شهامت
در تن هستى دمید، روح سلامت
از برکات طلوع، روز امامت
باز گشودند باب لطف مجدّد
صبح دلان صبح صادق است ببینید
باغ بهشت از شقایق است ببینید
جلوهٔ ربالمشارق است ببینید
روز تجلّاى خالق است ببینید
وز رخ زیباى جعفر بن محمد…
نور ولایت دمیده از نظر او
چشمهٔ کوثر رهین چشم تر او
باقر دریاى علم و دین، پدر او
هم پدر او امام و هم پسر او
نور دل حیدر است و وارث احمد
نهضت علمى که آن امام به پا کرد
کارى چون خون سیدالشهدا کرد
از سر اسلام دست فتنه جدا کرد
آنچه رسالت به عهده داشت ادا کرد
شاهد حسن ازل نشست به مسند
گر همه عالم قلم به دست برآرند
تا به قیامت مدیح او، بنگارند
یک ز هزاران فضیلتش نشمارند
آن که به شاگردیاش چهار هزارند
جمله به فقه و کلام و فلسفه، ارشد
ز آن همه یک چند چهرههاى درخشان
عالم و آگاه در معارف قرآن
مؤمن طاق و هشام و جابر حیّان
زادهٔ مسلم، دگر مفضّل و صفوان
کان همه بودند چون زراره سرآمد…
من که به لب، نغمهٔ ثناى تو دارم
هر چه که دارم من از عطاى تو دارم
دست به زنجیرهٔ ولاى تو دارم
پاى به زنجیرم و هواى تو دارم
دست برون آور و بگیر مرا یَد…
شاعر: استاد سید رضا مؤید
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
دلی که پر زده تا کوچهباغهای بهشت
که غرق نور و تبسم کنی دقایق را
نگاه کن به دلِ خسته از تحیرها
ببار جرعهای از کوثر حقایق را
مسیح عشقی و یک گوشهچشم تو کافیست
که با رضای تو دارم رضای خالق را
مرید صبح نگاه تو میبرد از یاد
مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟
تو ماه روشنِ من در قنوت نیمهشبی
هنوز سهم جهان است از تو تشنهلبی!
تو آمدی و جهان غرق در خِرَد میشد
دلیلها همه با عشق مستند میشد
تو آمدی پر و بالی دهی به این دلها
به پای درس تو هفت آسمان رصد میشد
خوشا به حال دلی که عروج را فهمید
مسیر روشن تو از بهشت رد میشد
میان آن همه شاگرد شد سعادتمند
کسی که مذهب عشق تو را بَلَد میشد
نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی
تجلیات الهی، الی الابد میشد
شدهست جلوهگر از هر کرانه آیاتت
جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
همان حریم بهشتی، همان بهشت بدیع
همان دیار الهی که از نسیم خوشش
شدهست شهر مدینه پر از شمیم ربیع
«و یطعمون علی حبّه…» نمایان است
کرانههای کرامت چه بیکران! چه وسیع!
گدایی حرمش اعتبار هر عاشق
امید ماست توسل در این سرای رفیع
کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
مگیر از دل من یا رب این سعادت را
گدایی حرم اهلبیت عصمت را
غبار مقدم تو عطر آشنا دارد
برای دیدهام اعجاز کیمیا دارد
گدای خانه به دوش توام، قبولم کن
گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟
دگر چه جای گلایه ز فقر میماند
کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد
دل شکستۀ من حرفهای ناگفته
دل شکستۀ من شوق التجا دارد
کسی که بوده تمام وجودش از جودت
در آستانهات امشب دو خط دعا دارد
همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع
همیشه حسرت دیدار کربلا دارد
چه میشود همۀ عمر با شما باشم
غبار صحن تو و صحن کربلا باشم
شاعر: یوسف رحیمی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
چهره انگار… نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
این چه نوریست که تاریکی شب را برده
دل مرد و زن اقوام عرب را برده
این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را
راهی مکه نمودهست یهودیها را
جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهاند
همه انگشت به لب خیره به عبداللهاند
همه حیرت زده، نوری که معما شده است
چند وقتیست که در آمنه پیدا شده است
شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد
چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد
غیر از این هر خبری بود فراموش شد و
ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و
طالع نیک امیران جهان بد افتاد
ته جام همهشان عکس محمد افتاد!
طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد
مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد
چهره آرام، زبان نرم، قدمها محکم
قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم…
لب بالایی او آب بقاء کوثر
لب پایینی او آب حیات زمزم
دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها
آنچه کردهست کرامت نه زیاد است نه کم
چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک»
هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم
دخترش از سه زن برتر عالم برتر
همسرش همرده با آسیه است و مریم…
هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است
پیش او خوارترین معجزه شقالقمر است
هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد
«دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد»
محرم راز، علی باشد و باشد کافیست
جمع دست علی و دست محمد کافیست
و علی معنی «اکملت لکم دینکم» است
شاهد گفتۀ من خطبۀ غرّای خم است
منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ
سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ
باز از خصلت او با دگران میگوید
آنچه در باطن او دیده عیان میگوید
پیش پیری که به جنگاوریاش میبالد
از جوانمردی سردار جوان میگوید
«سود در حب علی است و زیان در بغضش»
با عرب باز هم از سود و زیان میگوید
حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم»
یک کلام است که با چند بیان می گوید…
شاعر: محمد حسین ملکیان
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود
و غرق نور، زمین، بلکه آسمانها بود
بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند
که این سلالهای از شاخسار طوبی بود
در آسمانِ شب مکّه، قدسیان گفتند
خدا، ستارۀ احمد چقدر زیبا بود
گرفت نور تو جغرافیای عالم را
شب ولادت خورشیدِ عالمآرا بود
زمین زمین همه میسوخت در لهیب گناه
و ذات پاک تو از هر بدی مبرّا بود…
از آسمانها بوی فرشته میبارید
شگفت واقعهای در تمام دنیا بود
ألَم یَجِدکَ فقیراً خدات روزی داد
ألَم یَجِدکَ یَتیماً خدات مأوا بود…
نیافرید جهان را مگر به خاطر تو
اگر که خلقت، منظور حقتعالی بود
عبور کردی از آفاق و انفسِ عالم
از آن مسیر که مسدود بر مسیحا بود
همای سدرهنشینِ مقام أو أدنی!
به کُنهِ جاه تو اندیشه را کجا جا بود؟
برای نافله وقتی قیام میبستی
بهشت، گوشۀ سجادۀ تو پیدا بود
چه آیه میخواندی که حجابها میرفت
و قفلهای جهان پیش روی تو وا بود
بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت
ولیّ ایزد منّان، علیّ أعلا بود…
ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد
اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود
فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت
که در دقایق آخر تو را غم ما بود
زبان الکن ما بسته است در مدحش
«خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود
شاعر: عباس شاه زیدی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشتهست
دستش بهار را به تماشا گذاشتهست
از بسکه دست برده در آغوش آسمان
پا بر فراز گنبد مینا گذاشتهست
میبارد از طلوع نگاهش تبار صبح
خورشید را به سینۀ خود جا گذاشتهست
تا مثل کوه ریشه دَواند به عمق خاک
یک عمر سر به دامن صحرا گذاشتهست
دستی لطیف، ساغر سرشار عشق را
در هفتسین سفرۀ دنیا گذاشتهست
نوری «امین» نشسته در آغوش «آمنه»
دریا قدم به دیدۀ دریا گذاشتهست
نوری که از تبلور رخسار او دمید
مهتاب را به خانۀ دلها گذاشتهست
شاعر: غلامرضا شکوهی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
و انسان هرچه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد…
از آن روزی كه جانت را، اذان جبرئیل آكند
خروش صور اسرافیل در گوش اذان گم شد
تو نوح نوحی اما قصهات شوری دگر دارد
كه در توفان نامت كشتی پیغمبران گم شد
شب میلاد در چشم تو خورشیدی تبسّم كرد
شب معراج، زیر پای تو صد كهكشان گم شد
ببخش، ای محرمان در نقطۀ خال لبت حیران!
خیالِ از تو گفتن داشتم، اما زبان گم شد
شاعر: علیرضا قزوه
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری
نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری
کلاس درس نه، دکان عشق است این که می بینم
چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟
زمان خطبه ات چرخِ فلک از کار می افتد
نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری
به ظن دوستان گویی غریب افتاده ای هرچند
به زعم دشمنان آوازه ای سرتاسری داری
غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد
و این تازه غلام ات بود و بر او سروری داری
چه توصیفش کنم هارون مکی را؟ خدا را شکر
کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری
دمیدی در تن اسلام جان تازه ای دیگر
به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری
شاعر: سید جعفر حیدری
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
عرش را با ریسه های نور آذین بسته اند
گوشۂ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته اند
سردرِ شهر مدینه ذکر آمین بسته اند
دورِ کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند
میزبانیِ ملائک کاملا سنجیده است
مکه مهمان دارد و کلّی تدارک دیده است
انبیا با اولیا…داوود و عیسی آمدند
نوح و ابراهیم با اسحاق یکجا آمدند
یوسف و یعقوب و آدم قبلِ حوّا آمدند
حضرت الیاس و اسماعیل و موسی آمدند
با ارادت با ادب، تعظیم کرده با یقین
محض بیعت با رسول الله(ص)؛ ختم المرسلین
آمد آنکه عطرِ او جاریست در بویِ گلاب
محض ویران کردن بتخانه ها شد انتخاب
آتش ِ آتشکده خاموش شد، شد غرق خواب
طاق کسری، کلّ ایوان مداین شد خراب
دور گهواره چه غوغایی شده، محشر شده
گل بریز و کِل بکش چون آمنه مادر شده
رحمةٌ للعالمین است و محمد(ص) آمده
حُسن خلق آورده با خود، حُسنِ بی حد آمده
پیش از پنجاه و هشتاد و نود، صد آمده
«لم یلِد» می خوانَد و تفسیر «یولَد» آمده
لاإلهَ جز خدا… تا گفت ذات حق یکیست
محضرِ توحید او لات و هُبل شد سربه نیست
مثل اقیانوس در لطف و کرم بی انتهاست
دستهایش مستجابُ الدعوه؛ اهلِ ربّناست
سیرتش قران پسند و صورتش چون سوره هاست
دشمنانش را بخوان «أبتر» که این امر خداست
شد أباالکوثر! به کوریِ همان چشمانِ شور
جاهلیت شد به جایِ دختران زنده به گور
قاب عالم را پر از زیباترین تصویر کرد
دست در دستش سپرد و عشق را درگیر کرد
در غدیرِ خم اذان را، قبله را تفسیر کرد
بعثتش را با ولایت خالص و تطهیر کرد
خواند «أکملتُ لکُم» را، گفت با صوتِ جلی:
تا قیامت «لا أمیرالمؤمنین إلّا علی(ع)»
نسل در نسلش همه از نور، از عصیان به دور
یک به یک قرانِ ناطق، اصلِ انجیل و زبور
میشود بی حُبّ آنها راهِ حق صعب العبور
موسم دلدادگی شد، کلّ عالم در سرور
در مدینه جشن دارد فاطمه(س) امشب شبی
هم پیمبر(ص) آمده هم صادقِ آلِ نبی(ع)
در نگاهش جنّتُ الاعلی تماشایی شده
پای درس او شلوغ است و چه غوغایی شده
بسکه لحنش مهربان و گرم و زهرایی(س) شده
حال من خوب و دلم مست چه آقایی شده
«قل هوالله احد» شد دم به دم ذکر لبم
شد امام ِ جعفرِ صادق(ع) رئیس ِ مذهبم
هست یابن الباقر(ع) و در علم، بی مثل و بدل
زهد از گفتار او پیدا؛ نمایان در عمل
راستگویی و کرَم خورده به نامش از ازل
پس به عشقش خوانده ام «حیّ علی خیرالعمل»
با نمازِ اول وقتم خریدم مغفرت
از شفاعت بهره مندم میکند در آخرت!
شاعر: مرضیه عاطفی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
بر غمزده گان بابِ نجات است صلوات
بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات
پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود
سر چشمه خیر و برکات است صلوات!
شد نامِ تو زیبنده ی هر صوم و صلاه
نازل شده بر اهلِ ولا این برکات
گفتا که اگر طالبِ فیضی بفرست
آن چهره ی پاکِ مصطفی را صلوات!
تا نامِ تو بردم به دلم گشت برات
لازم شده بر من بفرستم صلوات
حقا برسد تا به تجلّی گهِ ذات
هر آن که فرستد به جمالت صلوات!
خواندیم به هر شاخه نباتی متبرک
از صورتِ قرآن کلماتی متبرک
اعجازِ محمّد(ص) کند این بزم چه زیبا
قلبِ همه را با صلواتی متبرک!
شاعر: هستی محرابی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
رخصتی صادر شده تا مدحِ تو آقا کنم
جلوه های حیِّ مطلق در شما پیدا کنم
ای رسول الله اعظم..خاتمِ پیغمبران
من کی ام در وصف تان تا که قلم شیوا کنم
یاری از روح القدس باید بگویم شمّه ای
باید امدادی رسد تا که زبان گویا کنم
گر نبودی عالمی اصلاً نمی آمد وجود
این حدیثِ قدسی ست سرّ درون افشا کنم
با نوای… یا محمّد یا محمّد آمدم..
تا تمامِ خلق را با این نوا شیدا کنم
مهربانی می چکد از نامِ زیبای شما
من بنامِ نامی ات این قلب را احیا کنم
بوسه ها باید گرفت از خاکِ پایت یا رسول
این چنین عشقِ خودم را در برت معنا کنم
دینِ خود را عرضه کن بار دگر بر این گدا
تا خودن تسلیم بر این علّم الاسما کنم
در کلامت زندگی جاری ست،احیا می کنی؟
با سخن های تو آقا کار صد عیسا کنم
لحظه ای بیرون نخواهم شد ز خطّ مستقیم
بعدِ تو من اقتدا بر حضرت مولا کنم
گفته ای حیدر فقط باشد امیرالمؤمنین
تکیه بر شاه نجف تا آخرِ دنیا کنم
مادرِ امتّ شده دختِ گرامیِ شما..
لحظه ها را نذرِ این انسیه الحورا کنم
شاعر: محسن راحت حق
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
«قُل تَعالَو نَدعُ» میخوانیم، ثابت میکند ما
مؤمنِ عشقیم، آری آلِ عمران مینویسد
در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر
ما مسلمانِ علی هستیم، سلمان مینویسد..
صادقُ الوَعدیم، ما را عشق اینسان میپسندد
صادقُ القَولیم اگر از راستگویان مینویسد
حرف از ابراهیم از آتش میشود، کو یارِ صادق؟
از تنورِ خانه میپرسم، گلستان مینویسد
سرّ «تبیاناً لِکلِّ شیء» یعنی او که حتی
طفلِ مکتبخانهاش تفسیر تبیان مینویسد
آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل
علم یعنی قالَ صادق، اِبنِ حیّان مینویسد
خیل عشاقش فراواناند شاهد دارم از عشق
عاقبت ما را هم از خیل شهیدان مینویسد
شاعر: محسن ناصحی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
زهی بهار که از راه میرسد، اینبار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار
هزار چشمه خطابش کنند در اوراد
هزار شاخه سلامش دهند در اذکار
زمین ز حلّۀ سبز محمّدی، مفروش
هوا ز عطر خوش نام مصطفی، سرشار
حدیث سرمدیاش، شمع خلوت اوتاد
صفای احمدیاش، شرح سینۀ ابرار
ز باغ حُسنش، تلمیح کوچکیست، بهشت
ز حُسن باغش، تشبیه سادهایست، بهار
دلیل خلق جهان است، یا اُولِیالألباب!
ز چشم غیر نهان است، يَا اُولِیالأبصار!
پیمبری که وجودش مگر بشارت نیست
که هم بشارت از او رحمت است و هم انذار
به جز جمال محمّد که جلوهاش ازلیست
کسی نچیده ز باغ جهان گل بیخار
خوشا سرودن نامش که هر زمان تازهست
چو نغمهای که شود دلنشینتر از تکرار..
شفیع و شافی اُمّت، رسول خاتم حق
به جان او صلوات خدا، هزاران بار
دلا ز نعت خصالش دمی مبند زبان
هم از درود و سلامش دمی فرو مگذار
کسی که بر سر خلق است، سرور و مولا
کسی که در دو جهان است، سید و سالار
دلا اگر به هوای بهشت مینالی
دل از جهان بکَن و بر جهان او بسپار
درود هر دو جهان بر رسول و آل – بگو!
به دشمنان نبی لعنت خدا – بشمار!
شاعر: محمد سعید میرزایی
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
بی جنب و جوش، خالی و خاموش، جان نبود
در هستی از علائم هستی نشان نبود
مفهومی از گذشته و آینده ای نداشت
جز حی لایموت دگر زنده ای نداشت
گنج نهان چگونه خودش را عیان کند؟
اسرار سینه با چه زبانی بیان کند؟
دلتنگ خویش بود خدا در سرای خویش
می خواست همدمی بگزیند برای خویش
اینگونه شد که یک نفس از روح خود دمید
و از نور لایزال خودش نوری آفرید
لبریز کرد عاطفه را در سلاله اش
خلقی عظیم ریخت درون پیاله اش
آنگونه خلق شد که نیاید مثال او
روشن شد آسمان و زمین از جمال او
همتا نداشت مثل خدا بی بدیل بود
این نور خلق عالمیان را دلیل بود
لبخند زد مراتب نعمت شروع شد
زنجیره وار قصه خلقت شروع شد
حور و ملک، اجنه و روح آفریده شد
دریا و دشت، جنگل و کوه آفریده شد
انسان حیات یافت و پا بر زمین گذاشت
از خاک آن گرفت هرآنچه نیاز داشت
انسان قرار بود که خوش زندگی کند
تنها به پیشگاه خدا بندگی کند
اما امان از آتش جهل و کشاکشش
واحیرتا از آدم و آن نفس سرکشش
هرگز دل از غرور و حسد شستشو نکرد
ظلمی به خویش کرد که شیطان به او نکرد
آنروز که بشر به ته خط رسیده بود
از خاک زیر پاش خدا آفریده بود
خالق، خودش به حکم تدبر زبان گشود
نوری که آفریده خود بود را ستود
ای فخر آسمان و زمین بی رقیب من
ای جلوه قداست من ای حبیب من
ناگفته حرف ها که تو داری شنیدنی ست
وصف من از زبان تو آری شنیدنی ست
در گوش این جهان خبر از آن جهان بده
در آسمان به اهل زمین آشیان بده
از رنج گور دخترکان را خلاص کن
شان و مقام را به زنان ارمغان بده
آری، به خاک بینی ابلیس را بمال
آنروی سکه را به خلایق نشان بده
انسان خودش که فکر خودش نیست، غافل است
روح به خواب رفته او را تکان بده
سمتش برو اگرچه نیاید به سمت تو
آغوش مهر وا کن و او را امان بده
وقتش رسیده ماه منیر ات کند حلول
اینک خودی نشان بده یا ایها الرسول
ای نور، من چگونه بشر را رها کنم؟
باید برای تو بدنی دست و پا کنم
دل را به کار داد کمی گِل درست کرد
با ذوق و با سلیقه خود دل درست کرد
بر استخوان و گوشت او کالبد گذاشت
بی منت از جمال خودش هر چه شد گذاشت
او را صدا کن آمنه نامش مبارک است
ذاتش ز هرچه پستی و زشتی ست منفک است
امروز کودکی که در آغوش ات آمده است
حسن ختام عهد نبوت محمد است
او خاتم است و خاتمه عصر جاهلی
زیبا شمایل است و چه والا فضایلی
بین دو کتف اوست همینک نشانی اش
رفته به مهربانی من مهربانی اش
خاک حجاز مبداء و افلاک مقصدش
آن روز می رسد که جهان می شناسدش
دلواپس اش مباش که دارایی اش منم
شصت و سه سال همدم تنهایی اش منم
فرزند تو نشانه شان رفیع توست
خرسند باش و شاد که فردا شفیع توست
شاعر: سید جعفر حیدری
_____________________________________________________________
متن شعر مدح پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع)
به دنیا آمده تا اینکه مهمان خودش باشد
زمین و آسمان ها تحت فرمان خودش باشد
مسلمان بودن آسان است سلمان بودن آسان نیست
فقط در وسع سلمان است ،سلمان خودش باشد
پی جان خدا می گشت پس پیدا نشد شخصی
به جز حیدر که او را خواست تا جان خودش باشد
علی پا روی دوشش می گذارد چون نمی خواهد
نمای کعبه در آشفته میدان خودش باشد
از ابراهیم دل می کَند در راه حسینش تا
عزای فاطمه نه،عید قربان خودش باشد
به آتش می کشد هیزم می آرد آنکه می گوید
که بگذارید حضرت گرم هذیان خودش باشد
به جنت کلبه ای دارد که در سوگ عزیزانش
به عام الحزن ها یعقوب کنعان خودش باشد
منِ بی دست و پا این بیت ها را دست و پا کردم
که روز حشر دستانم به دامان خودش باشد
شاعر: محمد معین پوریلان
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.