اشعار عصر عاشورا و شام غریبان ویژه محرم ۱۴۰۰

متن شعر عصر عاشورا – شام غریبان و حضرت زینب (س)
سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته
چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته
چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده
که حکایت میکند از نینوایی سوخته
بند بندش از جدایی ها شکایت میکند
روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته
روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب
پیش روی کاروان آشنایی سوخته
روضه میخواند از آن نی، آه، آه…آن نی که خورد
بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته
این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری
غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته
دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا
نسخه ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته
تکه تکه در عبا آیینه روی نبی
آیه تطهیر میخواند کسایی سوخته
دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار
گل به گل دامانش آتش… دست و پایی سوخته
بر لبم گاه از دل این آتش زبانه میکشد
آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته
شاعر: محمدمهدی سیار
____________________________________________________________
متن شعر عصر عاشورا – شام غریبان و حضرت زینب (س)
دشت می بلعید کم کم پیکر خورشید را
بر فراز نیزه می دیدم سر خورشید را
آسمان گو تا بشوید با گلاب اشک ها
گیسوان خفته در خاکستر خورشید را
بوریایی نیست در این دشت تا پنهان کند
پیکر از بوریا عریان تر خورشید را
چشم های خفته در خون شفق را وا کنید
تا ببیند کهکشان پرپر خورشید را
نیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بود
کاروان می برد نیم دیگر خورشید را
کاروان بود و گلوی زخمی زنگوله ها
ساربان دزدیده بود انگشتر خورشید را
آه، اشترها چه غمگین و پریشان می روند
بر فراز نیزه می بینم سر خورشید را
شاعر: سعید بیابانکی
___________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده
آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند
آتش آن است که در خیمۀ ما افتاده
دم گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟
حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده
عاقبت دید رباب آنچه نباید میدید
آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده
من به میل خود از اینجا نروم، میبَرَدَم
تازیانه که به جانِ تن ما افتاده
می شمارم همه طفلان حرم را دائم
وای که دخترکت باز کجا افتاده؟
زجر رفته ست سراغش که بیارد او را
آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده
هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم
دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟
شاعر: محمد رسولی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
ندارد وسعت داغم مساحت
ندیدم بعدِ تو یک روز راحت
مرا از کربلا بردند اما
دلم جا ماند بین قتلگاهت
ندارد شام غم هایم سپیده
من و یک کاروان قد خمیده
رسیده وقت آغاز جدایی
خداحافظ تن در خون تپیده
خزان شد پیش چشمم باغی از یاس
منم تنها در این هنگام حساس
مهیای سفر هستم ولی آه
ندارم محرمی برخیز عباس
شاعر: یوسف رحیمی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
گفتند از او بگذر و بگذار به ناچار
رفتم نه به دلخواه، به اجبار به ناچار…
در حلقهای از اشک پریشان شده رفتم
آنگونه که انگشترت انگار به ناچار…
شهری همه خواب و به لبت آیهای از کهف
تنها تو و یک قافله بیدار، به ناچار-
ماندیم جدا از تو و با اشک گذشتیم
از هلهلهی کوچه و بازار به ناچار
سوگند به لبهای تو صد بار شکستم
هر بار به یک علت و هر بار به ناچار
تو نیستی و ماندن من بی تو محال است
هر چند به ناچار به ناچار به ناچار
شاعر: محمد غفاری
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند…
از چاه بپرسید، همان چاه مقدس!
با ماه، همان ماه شب تار چه کردند؟
اصلاً بگذارید خود آب بگوید
با چشم و دل و دست علمدار چه کردند؟
اصلا بگذارید، که خورشید بگوید
خورشید! بگو با سرِ سردار چه کردند؟
نیزار گواه است که با خوبترینها
این قوم خطا رفتۀ تاتار چه کردند؟
بیعتشکنان، نقشه کشیدند و دوباره
با ذریۀ حیدر کرار چه کردند؟
ای قامتِ افراشته در سجدۀ بسیار
لبهای عطش با تب بسیار چه کردند؟
نیلوفر پژمردۀ شبهای خرابه!
با بغض تو ای ابر سبکبار چه کردند؟
در ماتم شمع و گل و پروانه و بلبل
ای اشک به یاد آر، به یاد آر چه کردند
در طاقت من نیست که دیگر بنویسم
با قافله و قافلهسالار چه کردند
شاعر: سارا جلوداریان
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
بسیط دشت، چنان لالهزار حسرت بود
که سبزه نیز سر سرخ بر دمیدن داشت
هدف چه بود در این کارزار خونآلود
که شعله شوقِ به هر خیمه سرکشیدن داشت
چه بود در سر گلهای باغ سبز رسول
که دشت فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت
به اوج آبی آن آسمانِ خونینرنگ
کبوترِ دل من شوق پرکشیدن داشت
ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند
خدا دوباره مگر عزم گل گُزیدن داشت
ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر
که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت
صبور ثانیههای غم و بلای تو بود
دلم که وعدهٔ بسیار داغ دیدن داشت
پیام پرپرِ گلهای باغ را میبرد
نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت
شاعر: جواد محقق
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماری ام آتش پرستارم شده
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم
از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده
پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین
امشب اما جای او آتش علمدارم شده
ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز
مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده
جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند
در شب تنهایی ام تنها همین یارم شده
من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع
از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده
بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟
جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت
مردم چشمان من تنها وفا دارم شده
گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی
سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده
شعله های کربلا آتش به جانم زد “حسان”
آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده
شاعر: زنده یاد استاد حبیب الله چایچیان
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
از صدای «الیّ…» گفتن تو
جگرم از غمت کباب شده
چند ساعت شبیه عمری رفت
بدنم را ببین چه آب شده
نیزهها را یکی یکی … ای وای
از تنت ای برادرم … ای وای
چند تا تیر بد قلق اما …
جان شیرین مادرم ای وای
سر نداری به پیکرت اما
چند جمله ز خواهرت بشنو
حرفهایی به قلب من مانده
که نگویم به هیچکس جز تو
خیمهها را یکی یکی گشتم
با همین حال زار و پر دردم
همه را جمع کردم آخر، وای …
جز دو تا کودکی که گم کردم
دستهاشان به هم گره کرده
پای یک بوته خار خوابیدند
عاقبت ترس … یا نمیدانم
آن دم آخری چه میدیدند
من شنیدم که یک نفر میگفت
زدن دختران مباح شده …
سپر کودکان شدم تو ببین
صورتم را، چطور سیاه شده
شعلهها را ز دامن همهی
کودکانت گرفتهام اما
آنقدَر سوخت دستم آخر که
ضعف سختی گرفت جانم را
به خودم آمدم وَ دیدم که
رفته بودم دقایقی از هوش
دختری گفت زیر لب با بغض
«عمه مویم نمیکنی خاموش؟»
کودکان را چه سخت خواباندم
ولی اما رباب را چه کنم
هر دقیقه ز خواب میپرد و
نالهی آب آب را چه کنم
شاعر: حسین کریمی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
سوخت از داغِ تو و غرق حرارت شده بود
پیشِ مادر به گلویِ تو جسارت شده بود
آسمان تیره شد و سخت زمین-لرزه گرفت
شمر آن ثانیه که دست-به کارَت شده بود
عرشِ حق را چه به هم ریخت «بُنیّ قَتلوک»
چونکه مکشوف ترین متن و عبارت شده بود
غرقِ خون، در دل گودال، غریب و تنها
خاکِ صحرا نگرانِ تو و یارت شده بود
سر و انگشتر و پیراهن و دستار و کفن …
دست و پا میزدی و لحظه غارت شده بود
حرمله در پیِ گهواره لبِ خیمه رسید
خیمه ها سوخت و هنگام شرارت شده بود
خیره شد سمتِ سرت زینبِ مضطر؛ ای وای
صحبت از بستنِ دستان و اسارت شده بود!
شاعر: مرضیه عاطفی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
بگذار ناله از جگر خود برآورم
جانم بگیر تا شبِ غم را سرآورم
وقتی برای گریه ندارم،نگاه كن
باید كه كودكانِ تو را دربرآورم
جسمی نمانده تا كه سپر بیشتر شود
چشمی نمانده تا كه دو چشمی تر آورم
باید دو طفل بی نفسِ زخم خورده را
از زیر خارهای بلا پرپر آورم
باید كه چند كودك ترسیده ی تو را
از خیمه های مانده در آتش در آورم
تا ساربان نیامده انگشت را بلند كن
باید روم زِ دست تو انگشتر آورم
باید برای دختركانِ یتیم تو
قدری بگردم و دو سه تا معجر آورم
پیراهن امانتی مادرم كجاست
گشتم نبود تا كه بر این پیكر آورم
نامحرمی به ناقهی عریان اشاره كرد
باید روم به علقمه آب آور آورم
گیسوی مادرت زِ گلوی تو سرخ شد
باید كه چادری به سر مادر آورم
تا باز هم نگاه كنم بر حسین خویش
باید باز هزار نیزه شكسته درآورم
شاعر: حسن لطفی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
دلش آتش بگیرد آن که بر نیزه سرت را برد
بسوزد قلب آن نامرد که انگشترت را برد
خدا لعنت کند او را که اسبان قوی آورد
تنت را خورد کرد و انسجام پیکرت را برد
برای کیسه ای زر قوم خواری بر سر نیزه
سر خونین عباس و حبیب و اکبرت را برد
به طفل غرقِ خون در خاک هم رحمی نکردند آه…
یکی از پشت خیمه سیب سرخِ اصغرت را برد
دل اهل زمین میسوخت، از غم آسمان میسوخت
بسوزاند خدا او را که روی نی سرت را برد
شاعر: فاطمه معصومی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست
به تن این همه سردار سری نیست که نیست
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست
آتش از بال و پر سوخته جان میگیرد
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست
یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد.
چون ز گهواره اصغر اثری نیست که نیست
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
شاعر: مهدی زنگنه
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
ناگهان دشت بلاخیز پر از هلهله شد
کوفه با شام سر غارت ما یک دله شد
تب غارت به همه دشت سرایت میکرد
با سرت خولی نامرد تجارت میکرد
از خدا بی خبران هیچ ندارند احساس
معجرم دل نگران است کجایی عباس؟
آتش و دود که سمت حرمت میآمد
نیزهای بود که سمت حرمت میآمد
جای یک نیزه به پهلوی سکینه میسوخت
خیمه در آتش کینه مدینه میسوخت
دست از جیب خیانت همه بیرون کردند
گوشها را به خشونت پر از خون کردند
هر که در غائله بی بهره ز گودال شده
دست او طالب ارزانی خلخال شده
در هیاهوی حرم پیرهنت را بردند
نیمه شب بود عقیق یمنت را بردند
قطرهای آب حرم را چه مشوش کرده
این رباب است سر قبر علی غش کرده
گرد خیمه خبر تلخ تری میگردد
نیزه حرمله دنبال سری میگردد
شاعر: حسن کردی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها
دشتی ز سوز سینه زینب شراره بود
می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک
قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود
یک خیمه نیم سوخته ، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت درآن خیمه ، چاره بود
در زیر پای اسب ، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود
آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف !
شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود
چشمی – برآنچه رفت به غارت – نداشت کس
اما دل رباب – پی گاهواره بود
یک طفل با فرات ، کمی حرف زد ولی
نشنید کس ، که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد
از گوش ها بپرس که بی گوشواره بود
شاعر: استاد علی انسانی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
مرا در لحظهی خوشحالیاش زد
مرا در موقعِ بیحالیاش زد
کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد
مرا هم با غلافِ خالیاش زد
امیدم رفت تا بازوی تو رفت
اباالفضلم چهشد اَبروی تو رفت
سرم را ضربِ یک نیزه شکسته
همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت
امان از ضربهی سنگینِ نامرد
امان چکمهی خونینِ نامرد
همین امروز در آغوشِ من بود
سری که رفت با خورجینِ نامرد
کمک کن تا رَدایت را نَدُزدَد
حصیرت بوریایت را نَدُزدَد
حواسم هست امشب در خیامت
حرامی بچههایت را نَدُزدَد
بیا رحمی به این دختر بیاور
برایم یک دو تا معجر بیاور
سنان نگذاشت تا مقتل بیایم
خودت انگشترت را در بیاور
به زحمت میدویدم دیر شد حیف
بریدند و بریدم دیر شد حیف
به پایم چادرم پیچید صدبار
حلالم کن رسیدم دیر شد حیف
شاعر: حسن لطفی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
عصرِ دهم است و کربلا خاموش است
زینب که به گردابِ بلا مدهوش است
شد باغِ گلِ یاس تمامی پَرپَر
خون از رگِ هفتاد و دو تن در جوش است
با نیزه روَد راسِ شهیدان تا شام
از عرش صدای زمزمِ چاووش است
گویا که شده محشر کبرا بر پا
بین منظره ی عرض و سما مخدوش است
از یک طرفی دامن طفلی می سوخت
از یک طرفی زمزمه ای در گوش است!
هر خیمه بسوزد ز شرارِ آتش
عصرِ دهم است و کربلا خاموش است
شاعر: هستی محرابی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم
خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم
در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد
در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم
بر روی تل، در غربتِ شام غریبان
ایکاش بودم در کنارت عمه جانم
تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی
مرهم برای حال زارت عمه جانم
جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی
دیدم گره خورده به کارت عمه جانم
مانند قلبت چند جای چادرت سوخت
در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم
چشم عمو عباسمان را دور دیدند
شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم
لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را
در بین آتش؛ با جسارت…عمه جانم
بین تمام داغ هایی را که دیدی
می سوزم از داغ اسارت عمه جانم!
شاعر: مرضیه عاطفی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
حرم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
در این دنیا دگر مانند من مضطر نمی آید
رسانید این خبر را بر سر آشفته روی نی
که خار رفته در پای رقیه در نمی آید
نمی دانم چه باید کرد کار خواهر تو نیست
میان دیده ی انظار بی معجر نمی آید
عقیقی از تو غارت رفته و خلخال هم از ما
به دست و پای اولاد علی زیور نمی آید
بیا آرام کن قلب ربابت را بگو بانو
رها کن فکر آن قنداقه را اصغر نمی آید
خبر بردن به لیلا از علی اکبر بود مشکل
خودت هر طور می خواهی بگو اکبر نمی آید
تو را هر طور باشد می برم آخر به جایی که
دگر نعل سُتوری بر تن بی سر نمی آید
سری را که به روی دامن زهراست جای او
تنور خانه ی خولی و خاکستر نمی آید
شاعر: مهدی جلالی
_________________________________________________________
متن شعر شام غریبان و حضرت زینب (س)
بابا حسین بعد تو دنیا تمام شد
رفتی و روزهای خوش ما تمام شد
آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست
زینب شبیه شمع همانجا تمام شد
تو ظهر جان سپردی و رفتی عزیز من
اما غروب بود که دعوا تمام شد
نیز عمیق بود سه شعبه دقیق بود
عمر تو پیش دیده زهرا تمام شد
یادت که هست موی مرا شانه میزدی
باباحسین گیسوی زیبا تمام شد
باید رباب فکر جدیدی کند پدر
دیگر گذشت، دوره لالا تمام شد
بابا بیا به مردم این کوچه ها بگو
خلوت کنید وقت تماشا تمام شد
شاعر: محمود یوسفی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.