اشعار استاد زارع شیرازی – محرم الحرام ۱۳۹۹

شعر سروده استاد زارع شیرازی – ۲۵ محرم ۱۳۹۹
پس از تمامی داغ و پس از مصیبتها
پس از شکنجه.. میانِ همه فضیحتها
پس از تمامی سرهای بی بدن ای وای
نشانِ نیزه میان تن و دهن ای وای
و آتشی که به دامانِ دختران افتاد
صدای گریه ی خواهر که ساربان اِستاد
پس از تمامی ی آزارِ تازیانه ی شمر
زمانه گشته پر از ظلم و شد زمانه ی شمر
و مانده ام منِ تنها به کاروان اسیر
گرفته زجر …تمام دل و توان اسیر
رقیه و دل بیتاب خواهرانم هست
شکسته سر…بخدا عمه ی جوانم هست
رباب و یادِ علی اصغرِ عزیزم هست
دل شکسته ی لیلا که دم به دم بشکست
تنِ اسیر به شلاق شد کبود و سیاه
نبود رحم و برایم نمانده لطف و پناه
به کوفه …شاهدِ خطبه ز عمه ام بودم
مقابله شده بینِ خلیل و نمرودم
چو حیدر از سخنش گوهرِ جنان میریخت
و نحسی از لب و دندانِ دشمنان میریخت
چه لرزه بر تن و اندامِ دشمنش افتاد
سیاه بخت به فرجامِ دشمنش افتاد
منم که شاهدِ سرهای بی بدن بودم
رووسِ پاکِ شهیدان. بدونِ تن بودم
منم که شاهد چوب و لب و دهن بودم
سر بریده و دنیایی از محن بودم
یزید کافر و ضربت به راس ببریده
غمی که چشمِ خلایق به عمر …نادیده
و دادِ دخترکانش وَ اشکِ زینب من
چگونه شرح دهم غصه را ز مطلب من
و شام و گستره ی غم ز یادِ من نرود
نگاهِ مردم و ماتم ز یادِ من نرود
چه گویم از ستمِ کوچه ی یهودی ها
کبودی است و غمِ کوچه ی یهودی ها
ز پشت بام .فقط سنگِ داغ می بارد
و ارث بر بدن ما سیاه بگذارد
تن تمام عزیزان من شده نیلی
رقیه نیلی ی نیلی ز ضربت سیلی
تمام عمر به داغت عزا گرفتم حسین
عزای ماتم تو بهر خدا گرفتم حسین
دو چشمم از غم تو شد سفید باباجان
کسی به مثل غمم غم ندید باباجان
به شعر زارع شیراز . روضه هایی هست
حسین فاطمه بهرت دل و نوایی هست
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی – ۱۱ محرم ۱۳۹۹
ته گودال. من و یک تن خونین و خدا
ته گودال من و نیزه سنگین و خدا
ته گودال نشستم به کنار بدنت
ته گودال ندیدم به تنت پیرهنت
ته گودال . نشانی ز حسینم دارم
داغ خونین تو را بر دل خود بگذارم
ته گودال . من و بوسه ی بر رگهایت
به کنار تن مجروح…دل شیدایت
ذکر الله بگفتم وَ دعایی کردم
به خداوند ز دل. ذکر و ثنایی کردم
کن قبول از دلِ ما این تنِ قربانی را
اینهمه زخم و جراحت وَ فراوانی را
سرت ای عشق بُوَد قبله گه صوم و صلات
سر جدا شد ز تنت با لب عطشان به فرات
بین دو نهر… سرت ذبح شد ای ذبح عظیم
و اسارت شده سهم من و اطفال یتیم
وای بر قلب من از صورت دختر هایت
سیلی کینه و نیلی… رخِ کوثر هایت
شمر از ضربت شلاق که بنشسته نشد
بسکه زد بر تن ما زد ولی او خسته نشد
تن نیلی من و قامت نیلی ی رباب
شاهدم قلب سکینه ست که رفته ست ز تاب
دامنی عصر به آتش شده مانوس …نشست
تنم از کعبِ نیِ دشمنِ منحوس…شکست
گفتم عباس ز جا خیز که نامحرم هست
سیلی و کعب نیِ شمر ببین…هردم هست
گفتم عباس ببین با حرمت چون گشته
دل زن ها و یتیمان بخدا خون گشته
تو بگو با غم این جمع اسیران چه کنم
با همین گریه و صد ناله و افغان چه کنم
آتش افتاد به خیمه .چه کنم با سجاد
فقط از بعد تو من ضجه زدم با فریاد
روضه ی شام غریبانِ تو را زهرا خواست
طینت زارع شیراز . ز صوتش پیداست
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی – عاشورای حسینی ۱۳۹۹
یک وداعی کرد و از آغوش خواهر رفت و رفت
حضرت معشوق بر دامان مادر رفت و رفت
زینبش نالان و گریان قد و بالایش بدید
ای غریب مادر از زهرای اطهر میشنید
گفت زینب… مادرم گفته ببوسم حنجرت
ساعتی دیگر جدا گردد ز پیکر…این سرت
ناله ی مهلا بگفت و گریه ها پشت سرش
گشته دنبال جمالش اشک چشم مادرش
یکطرف اشک رباب و ناله ی لیلای او
خیس شد از گریه ی اهل خِیَم…صحرای او
ذوالجناحش تاخت آقا رفت سوی قتلگاه
بعد آقایم چه گردد با حریم بی پناه
صوت تکبیرش بلند و زینبش آرام شد
بعد یکساعت . صدایی نآمد و ناکام شد
خواهرش آمد به روی تل زینب…ناگهان
دید خون جوشد ز مقتل از زمین و آسمان
یک تن و صد نیزه و شمشیر و چوب و سنگ کین
بر تن آقا حسین بن امیر المومنین
شمر بنشسته به روی سینه اش ای وای من
قاتلی باکینه دیرینه اش ای وای من
او نکرده شرم …این راس عزیز فاطمه ست
این تن شاه شهید…ارباب ماه علقمه ست
خنجرش بر بوسه گاه حیدر و زهرا کشید
باردیگر بر مکان بوسه ی طاها کشید
دشنه اش را بر پناه زینب کبری کشید
سیف را بر بوسه گاه زینب کبری کشید
آه و واویلا نمی بُرّد گلویش از اَمام(جلو)
بوسه گاه فاطمه آن حنجر شاه قیام
وای.برگرداند تن را …از قفا خنجر کشید
گوییا خنجر به روی حضرت حیدر کشید
روبروی چشم زینب .سر جدا شد یا حسین
پادشاه کربلا خون خدا شد یاحسین
زینبش صد ناله ی وا احمدا فریاد کرد
واعلیا گفت و با گریه ز حیدر یاد کرد
گفت با پیغمبر اکرم بیا در کربلا
پس بیا در قتلگه …بنگر حسینِ سر جدا
گفت بابا یا علی راس حسین بر نیزه شد
بس علمدارِ سرِ قربانی ام سر نیزه شد
گفت مادر فاطمه بنگر حسینت شد شهید
قامت زینب ز دیدار سر بی تن….خمید
وای بر من بعد تو آتش به خیمه میزنند
ای حسین جانم عزیزانت عزیزان منند
عصرعاشورا زنان خیمه را هر دم زدند
دخترانت را همین مردان نامحرم زدند
صورت ناز رقیه سیلی ی کین میخورد
و سُکَینه از عدویت ضرب سنگین میخورد
بس کنم این روضه ی پُر اشک و داغ سینه ام
لطف زهرا در غلامی ی علی ….دیرینه ام
باب خدمت از ازل . بر قلب نوکر داده شد
دست خلقش نیست از الطاف کوثر داده شد
بعد اربابم نی ام زنده …به عشقش زنده ام
صد غلامان پرورم از نور او پاینده ام
دست حیدر حنجر و شعر مرا امضا نمود
روضه ام را هم رضای دیده زهرا نمود
روزعاشورا بگویم ای شهید کربلا
تحت نور دیدگانت حفظ کردی از بلا
گر که امضایت بر این باب غلامی ها نبود
صوت و اشعاری برای مادرت زهرا نبود
این تن و این قلب و این صوت و همه اذکار من
لطف تو شد خاک پای حیدر کرّار من
تا ابد یاحضرت عباس دستم دست تو
این تمام نور قلبم کل هستم دست تو
شعر و صوت و حنجر و لطف دهن در دست تو
دست اولادم تمام نسل من در دست تو
زارع شیراز… زیر قبه با دست حبیب
دستگیری شد به لطف حضرت شیب الخضیب
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی – تاسوعای حسینی ۱۳۹۹
گفت ادرک یا اخا و قلب اربابم شکست
قلب در این شیشه بیجان بی تابم شکست
حضرت عباس شد نقش زمین ای وای من
نجل زهرا و امیر المومنین ای وای من
دست عباسم بریده بر زمین افتاده است
یا بگو عشق دل حبل المتین افتاده است
پاسبان خیمه ها برخیز. زینب. مضطرب
قلب اطفالم دل بی تاب و بی تب مضطرب
کام عطشان رقیه کام عطشان رباب
وای من رفتی علمدارم تو آسوده بخواب
دست پاکت را بسوی آسمانها می برم
شد نشان غربتم هم دست تو هم این سرم
تاقیامت …دستگیر عالمی عباس من
بر جیوش من نشان و پرچمی عباس من
آمدم در مقتلت اما دل پاکم شکست
این تن پیرم سرِ آن قطعه قطعه تن نشست
سر نداری دست در پیکر نداری یا اخا
چشم در این قامت پرپر نداری یااخا
حرمله تیری به چشمانت زده عباس من
تیر بر روی غزلخوانت زده عباس من
ماه ایل هاشمی هستی به قربان غمت
میکشد آخر دلم را داغ و غمگین ماتمت
خم شده پشتم ز داغت حضرت سقای من
میرسد تا عرش …سوز ناله و آوای من
داغ تو . آتش به جانم زد سپهدار منی
دوستت دارم اباالفضلم علمدار منی
اشک در چشمم .صدای ناله هایم را شنید
زینبم نقش مروّت را از این ماتم کشید
زارع شیراز. اسراری ز عباست گرفت
در حریمت نور و انواری ز عباست گرفت
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی – ۸ محرم ۱۳۹۹
پیر گشتم تا تنِ صد گشته ات را دیده ام
قطعه قطعه قامتت در بین صحرا دیده ام
ای علی اکبر چگونه اربا اربا گشته ای
ای جوانم خوب شد تو مثل بابا گشته ای
قلب من مثل تنت شد اربااربا شد علی
روضه خوانت سینه غمدار زهرا شد علی
مادرم از آسمان بهر تو گرییده علی
ناله های آخَرَت از دل…چه بشنیده علی
این تنت این چشم من این قلب سوزان حسین
خون تو بااشک من این چشم گریان حسین
عمه جان زینب به همراهم نشسته بر تنت
ای علی اکبر فدای خونِ بر پیراهنت
از تنِ تو بس نمانده هیچ اثر …رعنای من
چشم خود واکن بگو بار دگر بابای من
ام لیلا بعد تو گریان شود ای اکبرم
در رخت دیدم همیشه روی پاک حیدرم
ای موذن بار دیگر… یک اذان برگو علی
یک اذان احمدی با صورت نیکو علی
داغت امضای دو صد مرگ پدر شد ای جوان
من بمیرم علت مرگم پسر شد ای جوان
وای من… داغ جوان .روح پدر را می برد
باهمین غم…هم پدر را هم پسر را می برد
بعد ساعاتی تن من هم به زیر نیزه هاست
ای علی اکبر عزادار غم پاکم خداست
زارع شیراز…صدها آرزو دارد ز دل
با دلت ارباب عشقم …گفتگو دارد ز دل
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی – ۷ محرم ۱۳۹۹
طفل نوزادی ز خیمه بر سر دوشش شده
قلب شیرِخواره گرم از نور آغوشش شده
روبروی دشمنش خواهش نمود از بهر طفل
قطره ی آب فراتی هم نبود از بهر طفل
در جوابش تیر بر آن حنجر نازک زدند
یک سه شعبه بر سر و آن پیکر نازک زدند
بال زد بر دوش بابا ناگهان پرواز کرد
در دم آخر به خنده با پدر جان. ناز کرد
زخمی از خونِ گلو شد اصغرِ ششماهه اش
قلب عالم بُرد با خود …دلبر ششماهه اش
وای از قلب ربابم بعد داغت اصغرم
حرمله خاموش کرده چلچراغت اصغرم
کینه ی حیدر به دل دارد کمان حرمله
بغض زهرا و علی باشد به جان حرمله
من خجل هستم ربابم روبرویم اصغرم
در جواب مادر پاکت چه گویم اصغرم
وای از آن لحظه که خون گلویت را بدید
آه جانسوزی میان کربلای من کشید
گفت یارب این من و این اصغر نوزاد من
از غم و داغش شنو این ناله و فریاد من
بر سر قبرت علی… اشک رباب من چکید
مادرت روزی سیه تر از همین روزت ندید
ناله ها زد بر سر قبرت علی ی اصغرم
نا ندارم جان نباشد بعد تو در پیکرم
زارع شیراز گریید و سرود از عمق عشق
گفت با ارباب خود…بود و نبود از عمق عشق
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی – ۳ محرم ۱۳۹۹
صورتم مثل گل سرخ . چه رنگی دارد
سیلی ی کینه به دختر که چه ننگی دارد
کودکم باز ز اعدای تو سیلی خوردم
ضربتی را به همین صورت نیلی خوردم
اگر عمه سپرِ این تنِ بشکسته نبود
ای پدر جان بخدا این بدنِ خسته نبود
حتم دارم که دعا بهر وصالم کردی
نور بر گستره ی خواب و خیالم کردی
خواب میبینم از این لحظه که در آغوشم
سر پاک تو نشسته ست به روی دوشم
سر تو آمد و من حاجتِ خود بگرفتم
حاجتِ این دلِ بی طاقتِ خود بگرفتم
ای پدر رنگِ لبت رنگِ کبودم گشته
این تنِ لاغرِ من بود و نبودم گشته
بس کتک خورده ام از زجر . تنم گشته سیاه
مثل بابایت علی دِه به یتیمان …تو پناه
من یتیمم تو بدان رنگ به رخساره نبود
بخدا پیرُهَنَم قبلِ عمو پاره نبود
جایم از دوشِ عمو.بر کف ویران شده است
گیسویم گشته سپید و چه نمایان شده است
لیک من دخت علی ام که ندادم معجر
اسمم از عشق …رقیه ست وَ بنت الحیدر
ای پدر . آرزوی مرگ… همین آن دارم
ببر این دختر خود . غصه …فراوان دارم
طاقتِ ماندن و این ضربِ کتک… دیگر نیست
اثری غیرِ سیه… بر تنِ این دختر نیست
یارقیه به همین شعر .گرفتی دستم
خانومم تا ابد از غصه ی تو بشکستم
شعر این زارع شیراز…که بشکافد سنگ
دیده ام با غمِ خونینِ تو بس شد همرنگ
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی – ۲ محرم ۱۳۹۹
من که حیرانم و جز عشق تو آرامم نیست
جز غم دل به غم این دل ناکامم نیست
من دل آشوب تو هستم تو بیا برگردیم
خواهر خوب تو هستم تو بیا برگردیم
بوی غم بوی جدایی ز زمین می آید
صوت و انوارخدایی ززمین می اید
نگرانم به علی اصغرت ای حجت حق
به جوانت به علی اکبرت ای حجت حق
عمر خود را به غم عشق تو سر کردم حسین
تاابد دور سر پاک تو میگردم حسین
لیکاین کرببلا بوی فراقت دارد
تو ببین اشک ز چشمان ترم می بارد
دیده ی زینب کبرای تو گلگون شده است
اشک چشمانم از این غصه چو جیحون شده است
گوییا داغ عزیزان به دلم بنشسته
قلبم از غصه هجران.بشود بشکسته
من از این داغ که آتش بزند میترسم
قلب من را ز غم از جان بکَنَد میترسم
من به شش ماهه و بر حنجر تو میترسم
قطعه قطعه نشود اکبر تو میترسم
ترس دارم که اباالفضل ز چشمم برود
هر چه از دیده رود از دل پاکم نرود
عشق تو بر دل داغم نگرانست هنوز
شاهدعاشقی ام چشم جهانست هنوز
زینبم تا ابد از ماتم تو مفتخرم
گریه کرده به غمت مادر من با پدرم
چشم این زارع شیراز چه خونرنگ شده
گریه کن بر غم آن راس و نی و سنگ شده
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.