اشعار استاد زارع شیرازی مناجات امام زمان (عج) ۱۳۹۹

شعر سروده استاد زارع شیرازی ۳ اسفند ۱۳۹۹
دیده. گریانم .نگاهت میکنم
جان و سر قربان راهت میکنم
کس نفهمد سِرِّ این دلداده را
تو قیامی داده ای …افتاده را
دیده ی عاشق به دنبالت منم
نوکر گریان و خوشحالت منم
لمس کردم گرمی ی دستان تو
کعبه و دینم فقط چشمان تو
حالتِ مهجوری ام از عاشقی ست
رنج و درد دوری ام از عاشقی ست
مهدی زهرا نگاهی بس لطیف
نیک اندازم به این جان ظریف
بند ناشد سنگ بر سنگ از فساد
عدل و انصافش دگر رفته ز یاد
عکس گشته کار این دنیای دون
پاکی از خبث خبیثان شد برون
مومنانِ پاک تو …تنها شدند
دل گرفته از سرِ غمها شدند
گوشه گیر عزلتند این بیکسان
ای سر ببریده بس قرآن بخوان
هرکه را دیدم غمی حامل شده
سینه ها بر سوی تو مایل شده
با عنایاتت غمم زائل شده
نورِ دل با عشق تو کامل شده
امر و جانم را به دستت داده ام
منتظر هستم کنار جاده ام
دل ندادم جز به چشمانت عزیز
نور خود دادی به یارانت عزیز
روشنایی ده به کارم ای امام
از فراقت بیقرارم ای امام
قائدم فرمانده ام دلدار دل
حضرت حجت… نگاهت یار دل
بر سرم دست کرامتهای تو
بر عمل. لطف نظارتهای تو
جان مادر… دیده هایت حافظم
شد دعای تو نگاه نافذم
من ندارم جز تو آیین و صلات
صوم و قرآن منی از هر جهات
یک قیامت در ظهورت .مستقر
دشمن حیدر ندارد بس مَفرّ
خون شود جاری ز ذبح کافران
بر سر شهرست آویز آن سران
گنج دنیا کن تفضل بر فقیر
کل مظلومان جُیوشَت ای امیر (جیوش.لشگرها)
عدل تو میخواهد این دنیا بیا
جان پاک حضرت زهرا بیا
زارع شیراز. در گهواره بود
از سما . روحش به تو آواره بود
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی مناجات امام زمان (عج)
مثل بارانم که دریایی جراحت زد مرا
روز اول خالقم نورِ صراحت زد مرا
پاک اِستادم ز خاک و روح تابید از درون
بر جبینم زد چه محکم با شعف..مُهر جنون
گفت این مجنون . غلامی هست بر باب علی
دل گرو دارد الی الجنه به محراب علی
چشم وا کردم جمال نور دیدم از قریب
عشق کردم من بحق آیه اَن مَن یُجیب
صورتش خورشید و روحش عرش یزدان منست
حضرت مولایم حیدر دین و ایمان منست
هم گِلم برداشت هم میساخت نوکر را ز عشق
یک صدا پاشید و عنوان کرد حنجر را ز عشق
تا صدا آمد بگفتم یا علی مولا علی
قلب و جسمم آیه و روح ذوی القربی علی
ای امامم رهبرم ای سَرور و تاجم علی
تا ابد بر لطف پاک تو چه محتاجم علی
عاشقم دیوانه شهر نجف هستم ز عشق
روح دارم از محبت بر تو سرمستم ز عشق
از علی تا مهدی زهرا امامان منند
نورِ چارده نور تا جنت… نگهبان منند
روز اول .کوثرت نوشانده ای بر نوکرت
ای که جنت چلچراغ و روشنست از پیکرت
روز اول ..عهدِ نوکر..مُهر کردی بر گِلم
هرکجاباشم فقط سوی حریمت مایلم
چونکبوتر صبح وشامم را نجف بنشسته ام
لطف زهرا هست بر مِهرِ علی دل بسته ام
در زمانی دور… خیلی دور…دنیا آمدم
لیک مستم من ز انفاست ز لطفت بیحدم
ازهمان هنگام .مِهر مهدی ات دستم گرفت
حجت خالق تمام رجس از هستم گرفت
مِهر بی پایان زهرا را میانِ دل نشاند
ای خدایا شکر جز حب علی در دل نماند
عاشقانه انتظارم بر دل مهدی نشست
ناگهان سینه ز اثارِ رُخش. از جای جَست
دست بگرفت و صدایش را شنیدم یاعلی
من به زیبایی ی چشمانش ندیدم یاعلی
در ظهورش . رفع گردد این حجاب از نور حق
ظلم و ظالم محو گردد با یدِ مستور حق
مردِ جنگی ام برای یک ندا بنشسته ام
حبل خود را از تمامِ غیرِ او بگسسته ام
حفظ عباسست بر روی سرم جان و تنم
مثل عابس در ظهورش میدرم پیراهنم
طَرف چشمانت …حفاظ روح و دینم مهدیا
نوکر پاک امیر المومنینم مهدیا
زارع شیراز …قلبی متصل دارد ز تو
از تمام این محبت .شعر بنگارد ز تو
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی مدح حضرت بقیه الله الاعظم
بی تو من چشم انتظارم اشکبارم مهدیا
در تمامم از فراقت غصه دارم مهدیا
زیر پایم حب دنیا و به قلبم عشق توست
یک نظر کن از ولا بر حال زارم مهدیا
من گنهکارم بدست تو چنین آدم شدم
از صفا با غیر روی تو چکارم مهدیا
از تمام این جهان . دل داده ام بر کربلا
حضرت عباسِ حیدر …شد نگارم مهدیا
سینه مالامال درد و دل شکست از هجر تو
پاک کن ازسینه این گرد وغبارم مهدیا
افتخارم نوکری بر آستانِ شه بود
با محبت بر شهنشه…رستگارم مهدیا
درد هجرت را میان قلب.پنهان کرده ام
تا ندای تو بر آید من کنارم مهدیا
لطف حق .سرِّ ادب اموختم از نور حق
لذتم باشد بدرگاهت وقارم مهدیا
مثل یک دیوانه ام مجنون عباست شدم
با ولای فاطمه.من آشکارم مهدیا
لطف اربابم شده در ظاهر اندر یک تنم
لیک از صوت تلامیذم هزارم مهدیا
(تلامیذ=شاگردان)
عشق تو زنده ست پاینده ست در قلب و تنم
بی حضورت سرد باشد روزگارم مهدیا
از همان ایام که دست مرابگرفته ای
گشته اسراری ز تو حفظ و حصارم مهدیا
از کرامات ره ارباب خونینم حسین
لحظه هایم را بیادت بیقرارم مهدیا
ظاهرا میخندم و دردم چه مخفی شد به دل
از تمامِ بی تو در حال فرارم مهدیا
اشک باشد محرم تنهایی ام در هجر تو
درد عشقت شد چراغ شام تارم مهدیا
میپرستم عشق پاکت را که دنیای منست
تا ابد نور علی دار و ندارم مهدیا
در همان غاری که تنهایی دعایم کن ز قلب
خدمت درگاه تو شد اعتبارم مهدیا
من غلام حیدرم دیوانه ی عشق حسین
پرگناهم لیک عبد کردگارم مهدیا
دست من در دست تو شد ای نگهدار دلم
بین دستانت عنان اختیارم مهدیا
از تمام این شدائد . مهربارانم نما
خوب میدانی به نورت استوارم مهدیا
شکر حق . در بارگاه یار . محرم گشته ام
خانه عشق و ولا را پرده دارم مهدیا
تاظهورت .نور . پنهان و عیان.خیل نفاق
بیمه ی دست علی با ذوالفقارم مهدیا
گرچه در دنیا کنار خلوتم حق برگزید
از جنانم اهل آن شهر و دیارم مهدیا
با در بیت حسینی صد ریا نآورده ام
طینت عباس شد ذکر و شعارم مهدیا
هرچه کردم هر چه ناکردم به الطافت ببخش
پاک کن بشنو صدای اعتذارم مهدیا
نور دادی لطف کردی رحمتت وسعت بده
لطف چشمانت فقط شد اقتدارم مهدیا
یک قسم دادم بحق مادرت زهرای نور
نور کن دنیا و هم قبر و مزارم مهدیا
حفظ عباس علی از قبه همراهم شده
یک گدایم لیک در دل . چون هزارم مهدیا
هرچه دارم از هزاران بخشش سقا شده
در ره شاه شهیدم گلعذارم مهدیا
ابن زهرا سرور من ابررحمت را ببار
زارع شیراز گفت ای شهریارم مهدیا
___________________________________
شعر سروده استاد زارع شیرازی مناجات حضرت بقیه الله الاعظم
در دلم دنیایی از تنهایی است آقابیا
سینه ام مملو ز صد شیدایی است آقابیا
گرگها جولان دهند از کفر در این عصرِ پَست
من پناه آورده ام بر تو… دل از غربت شکست
مهدی زهرا نشستم بر سر راهت عزیز
عاشقم کردی بر آن چشمانِ چون ماهت عزیز
ظلم پُرشد ناله ی مظلوم بر گوشَت رسید
لیک قلب عاشقم روز ظهورت را ندید
من که مثل نور میدانم قریب است و قریب
ای دل عاشق .فدای گریه هایت ای غریب
آیی و سر میزنی از قامت کفر و نفاق
روز و شب از آسمان گیرم ز مهدی ام سراغ
ای امام من عزیز و دلبر زهرا بیا
عادل مطلق.به عشق اطهر زهرا بیا
پیرهنها میدرند اینجا ز یوسف. سرورم
هرشبم تا آسمانها..عشق نابی می بَرم
مثل شیر زخمی ام در گوشه ای پنهان شدم
تا نوای سرورم آید بر این بُرهان شدم
امر مولاصادق است حق گفت و حق باید سرود
لطف فرمود و ز رب العالمین حیّ ودود
گفت در اخرزمان بنشین زمین .ساکت بمان
تاکه گردی حفظ . از بهر دل صاحب زمان عج
راه شهرت .راه شهوت باز تا خائن شوی
لطف حق خواهد که با صد برتری .ساکن شوی
راههای حق و باطل روبروی دیده ات
مال و اموال حرام از شوکت نشنیده ات
اهل دل دانند از لطف و مقام انزوا
خلوتی باخالق و نورانی از فرط دعا
باید از دل .روز وشب باصد جزع باالتماس
خواهی از عباس تاامضا کند با نور یاس
تا شوی جزء ذخایر در صف یاران او
خاکبوس راه مهدی.یاور قرآن او
اشتباهی کم . ز دفتر پاک گرداند تورا
لطف دستان اباالفضلست رویانَد تورا
روز و شب عباس ع را از دل صدا کن ای رفیق
با توسل بر قمر.نامت جدا کن ای رفیق
روز وشب از دل …امامت را دعا کن ای رفیق
قلب مهدی را برای خود سوا کن ای رفیق
این زمانه گشته عصر ظلم و عصر بیکسان
ارض در دست حرامی ها و نطق کرکسان
فقر و مظلومی مظلومان دلم بشکسته است
دیده هایم برره مولافقط بنشسته است
روز مهدی .ذبح گردد قامت تزویر و کفر
از تجلی ی عدالت ریشه ی زنجیر و کفر
با ندایش مُنعَدِم گردد بِناهای ریا
وای اگر پرسد ز کافر پس چراکردی چرا
روزشمشیرست شیعه…انتظارش رابکِش
درد دوری و فراق بیقرارش را بکِش
وه چه روزی هست روز رجعت شاه شهید
حضرت عباس برگردد به ایام مدید
انتقام کافران را دست عباسم بس است
فاطمه فرموده سقاجان.حسینم بیکس است
انتقام حضرت سقا. نگه کردن. خوشست
یک سلام عشق بر عشق دلم بردن خوشست
چاپلوسانِ زمانِ کفرِ این آخرزمان
درصف اعدام و بر راس یکایک. ناظران
ناظرانی متقی از سوی مهدی .استوار
واقف و شاهد به قتل فاسقانِ روزگار
عدل از بهر تمام مردمان جاری شود
سیف مهدی بر عیون کافران کاری شود
عادلانی از خداآگاه .نزد مردمند
برفقیران .ثروت انبوه و حق را میدهند
یک منادی بین شهر از عدل مهدی گریه کرد
دیگری از لطف بی پایان مولا مویه کرد
یک جهان دارد نگاهت میکند آقا بیا
صد نگه بر سوز آهت می کند آقا بیا
آه مظلومان شنو ای عادل مطلق بیا
بهرنابودی باطل.برحیات حق بیا
دوره ی نحسی ز دوری میکشم آقای من
در دلم درد صبوری میکشم آقای من
بادوچشمی داغ وخونین بر تو گریه میکنم
بادوصد ایمان سنگین بر توگریه میکنم
دوره گشته مرکز جولان کفتاران .ببین
روزوشب آید بلای سنگ چون باران ببین
قلبهای آهنین . بابازوانی آتشین
منتظرهستند برروزت. گل حبل المتین
یادگارفاطمه دستم نگهدار از کرم
باهمان لطفی که کردی بر تمامم در حرم
زارع شیراز. در بین الحرم .الماس شد
ازهمان وقتی که محفوظ از یدِ عباس شد♥️
___________________________________
متن شعر استاد زارع شیرازی – مناجات حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
ای همه ارامشم دستم به دامانت بیا
من قسم دادم خدا را حقِّ قرآنت بیا
روزگارم پر ز غم هست از فراق روی تو
از تمام آسمان گیرم سراغ روی تو
درد بر دل دارم و اشکست بر چشمان من
اشک امانم رابرید از هجر تو ای جان من
باتمام جان. به جز روزت نکردم آرزو
از تعالیم تو دارم بر تمامم رنگو بو
خواستی نوکر شوم جان میدهم در راه تو
چهره را بگشا که هستم خادم دلخواه تو
من ندانستم تودانستی ومیدانی مرا
ازسرلطف و ز خوان عشق.میخوانی مرا
هیچکس خادم نشد جز تو نوشتی نام او
عاشقت داند ز اسرار ره و راز سبو
امتحاناتت فراوان و چه آسان شد ز عشق
چشم من از سختی این راه.گریان شد زعشق
صدهزاران بار برچشمم هزاران اشک شد
دست بردامان دستان قلم با مشک شد
صدهزاران بار غصه خوردم و قلبم شکست
تااجازه داده ای این دل به درگاهت نشست
ای رفیق از دل بگویم راه وصل روی یار
از دوصد دشمن گذر دارد.هزاران نیش خار
باید از دل شست. غیر یار را تا ره دهند
واصلان روی عشق آن سینه چاکان رهند
تا نخوردی غم به اسرار رهت بیگانه ای
راه دادند و تو بیگانه در این کاشانه ای
حضرت مهدی نگار آسمانهایم بیا
ای عزیز فاطمه بی تو چه تنهایم بیا♥️
آسمان ابری ام میبارم از غصه بیا
اشکبار آن در و دیوارم از غصه بیا
مهدی زهرا به جز تو هیچ امیدی نیست نیست
جز ظهورت دوره سبز و سپیدی نیست نیست
روز و شب با یاد روی تو تنفس میکنم
از گرامی خلق و خوی تو تنفس میکنم
ای همه زیبایی ای زیبای زهرا مهدیا
راه رفتم گریه کردم بین صحرا مهدیا
لیک میدانم که نزدیکست روز انتقام
انتقام درد و خون با سیفت ای عالی مقام
زارع شیراز در قلبش سرایی هست هست
در دلم از چهره ات… غار حرایی هست هستپ
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.