اشعار استاد زارع شیرازی – ماه رمضان

شعر عید فطر استاد زارع شیرازی
عیدفطرم از برای مهدی است
کل شاگردان فدای مهدی است
گرهزاران شد تلامیذم به باب
اینهم از لطف صدای مهدی است
ساختم یک باب خدمت بر حسین
در میان دل. هوای مهدی است
یک عنایاتی ز ساداتی که هست
روضه هامان با ولای مهدی است
سوز و فن و حزن و این مجموعه ام
یاعلی گویان ز نای مهدی است
هرچه دارم از نگاه قلب اوست
پاکی دل از دعای مهدی است
هشت بیتی گفته ام در عید فطر
حافظم در ره . خدای مهدی است
زارع شیراز پابوس علیست
منتظر بس بر ندای مهدی است
___________________________________
شعر سروده شب قدر
غیر حیدر با کسی کاری ندارم
عشق مولایم علی دار و ندارم
در شب داغت .چه بغضی در گلو شد
از نجف رفتن.دلم در جستجو شد
زینب کبری به سر زد با غم تو
قلب عباست شکست از ماتم تو
گریه ی شاهم حسین و داغ بابا
مجتبی و ناله و این درد تنها
رفتی و از رنج و غمها پر کشیدی
پر سوی دیدارِ آن مادر کشیدی
بیقراری از برای روی زهرا
سوی چشمانت نشسته سوی زهرا
در همین دنیا غم هجران کشیدی
ناسزا از پَستی ی عُدوان شنیدی
سر به چاه و بغض در حنجر علی جان
گریه کردی بر غم مادر علی جان
پهلوی زهرا شکست و تو شکستی
گریه کردی بر سر قبرش نشستی
درد خود را با کسی دیگر نگفتی
شب که شد بر قبر زهرایت تو خفتی
گفتی ای زهرا ببین بیکس شدم من
سُخره ی دستِ دو صد ناکس شدم من
ای علی جان درد دل با ماه گفتی
گاه از داغ دلت با چاه گفتی
گفتی ای چاه از دلم بشنو غمینم
من غریبم من امیرالمومنینم
روبرویم همسرم را او لگد زد
روبرویم بود او زد ضَربِ بد زد
کشته شد زهرا برای غربت من
بوی او اید فقط از تربت من
ای همه عالم… خودم شُستم تنش را
دیده ام خونی شده پیراهنش را
رفتم و دنیای بی حیدر سزاتان
دشمنانم خود بدانید و خداتان
گریه ناکن زینبم روزت بیاید
روز پُر داغ و غم افروزت بیاید
یک نگاهت سوی علقم… سنگ دشمن
یک نگاهت بین مقتل… راس بی تن
یک نگاهت اربااربا جسم اکبر
یک نگاهت پشت خیمه …قبر اصغر
یک نگاهت گریه و آه سکینه
یک نگاهت قبر جدت بر مدینه
بین مقتل راس آقایت بریدند
خط داغی بر دل پاکت کشیدند
ناگهان دست عزیزانت گرفتی
دست عباس و حسین جانت گرفتی
گفتی ای عباس.ای نور دوعینم
کربلا جان تو و جان حسینم
ای پسر جانم.. حسین من غریبست
کربلا شد بین صد دشمن غریبست
ای فدای اشک چشمانت علی جان
ای فدای چشم گریانت علی جان
در دم آخر . صدای ضجه آمد
یک نفس دیگر به مولامان نیامد
زینبت نالان .پریشان شد حسینت
چشم واکن بنگراشک زینبینت
صورت عباس پُر گشته ز گریه
مثلِ یک ماهست دُرّ گشته زگریه
آمشب آنشب هست بی باباست زینب
ناله زن از بهر این غمهاست زینب
کن وداع. عباس با بابایت حیدر
رفت مولای دلِ تنهایت حیدر
مجتبی امشب بیاد آنشب افتاد
از غم مادر بگفت و زینب افتاد
گفت بابا داغ مادر با غم تو
چون کشم این غم ز زجرِ ماتم تو
نوکرت دیوانه هست و خوب دانی
دارد از دست تو بر قلبش نشانی
یا علی بگشا تمامی ی غمم را
فتح کن اتمام کن این ماتمم را
سوز آهم را به نامت جاودان کن
خادم درگاه. قلب این جهان کن
سِرِّ مکتوم و نهان در دست حیدر
ای خدا بنگر بدادم دست مادر
اسمم از اسم حسن جانت نشانی
ای امامم بر دلم روح و روانی
در شب قدرم تمامم خاک پایت
سینه جانسوز و شیدایم سرایت
زارع شیراز. حاجاتت گرفتی
از علی… سوز مناجاتت گرفتی
___________________________________
شعر سروده مناسبت شب قدر
ضربتِ دشمن به فرقِ حضرتِ بابا نشست
گوییا یک آسمان خون شد. همه رکنش گسست
گشته محرابِ علی خونین و فرقش شد دوتا
نقشِ محرابست مولایِ جهان .شیر خدا
شیعه بر سر زن . بپاکن پرچم. حیدر کشته شد
اشک ریز از دیده ها. نفسِ پیمبر کشته شد
زینبش بر سر زنان . عباس . اشکِ غم به چشم
هم حسین و هم حسن صد حالتِ ماتم به چشم
خون نیاید بند …از فرقِ علی ای وای من
صورتِ مولا چو ماهِ منجلی ای وای من
ای مجانینِ علی . بابایِ ما هم کشته شد
باید از دل گفت بس خونِ خدا هم کشته شد
فاطمه بر بابِ جنت.. منتظر بر روی او
داغِ قلبِ عاشقانِ مرتضی شد سوی او
گریه ی کلثوم و زینب در کنار بسترش
رنج و غصه شد مجدّد …بعدِ قبرِ مادرش
شیعیانِ مرتضی امشب چه بی بابا شدیم
باهمین اشک وهمین غم… زائر زهرا شدیم
ای فدایِ گریه ی عباسِ تو …بر ماتمت
آتشی زد بر دلم ای حضرتِ آقا… غمت
گرببینم اشکِ اربابم بمیرم در دمم
نامِ تو باشد الی الجنه نشانِ پرچمم
دیده ام با عشق. اشک خون بباردیاعلی
حاجتی اعظم بدرگاه تو دارد یا علی
یک نظر از چشم عباست . تمامِ خواهشم
هم نجف هم کربلا باشد فقط ارامشم
بیکسم مولا در این دنیا اَغِثنی یاعلی
گشته ام آواره ی صحرا اغثنی یا علی
زارع شیراز. نالانست از هِجرِ نجف
عالم امکان . علی هست و علی قصد و هدف
___________________________________
شعر سروده ولادت امام حسن مجتبی (ع)
رخ ماه آمد و ماه از نظرش شرمنده
آسمانها و زمین . خلق بر او شد بنده
اسم نازش حسن است و چه حسن در حسن است
نور پاکش بخداوند در این جان و تن است
مادرش حضرت زهراست حسن آورده
خالقش مدح حسن بین کتابش کرده
چه بگویم به مدیحت که تویی حجت حق
و کلامت که امیرست به دل. شوکت حق
پسر اول مولا تویی یابن الحیدر
بخدا حضرت آقا تویی یابن الحیدر
من اسیرم به غم عشق تو و مادر تو
جان ناقابل من هست گدای در تو
تو کریم بن کریم و تو امام بن امام
جز خداوند نداند ز تو و اوج مقام
پدرت قدرت حق .دیده ی حق .علت خَلق
مادرت کوثر حق . دلبر حق . قوت خلق
نور از کلِّ وجود تو سرازیرشده
آفتابِ خجل از شرم به زنجیر شده
شمس. رخساره ی تو هست نه آن شمسِ سماء
بر سراپات تو داری ز نبی نور و نماء
دومین حجت و مالک به قلوب همه ای
ای امام حسنم تو پسر فاطمه ای
لطف کردی که بمن اسم خودت را دادی
از ازل .مثلِ رخِ عشق.به دل افتادی
روزمیلاد تو این زارع شیرازی را
بده از دست کرم. هدیه ی طنازی را
لینک کانال اشعار استاد زارع شیرازی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.