متن سینه زنی و توسل به حضرت زهرا (س) اجرا شده سال ۱۴۰۱

سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
فاطمیه شد دل پریشونه
آسمون هم از غصه گریونه
همه ی عالم، سینه زن میشه
وقتی که زهرا، نوحه میخونه
جَمَعوا اَلحَطَبِ الجَزلِ علی بابِ داری
هیزم آوردن دست بسته علیمو کشیدن بردن
غربتو دیدن ولی مردم به جای یاری خندیدن
وای، یارسول الله !
شد ادا آخر حقِّ ذِی القُربی
«آه یا زهرا یا زهرا یا زهرا….»
این چه رسمیه، اف به تو دنیا
آتیشو جنت سیلی و حورا؟
واژه ها دارد همه میسوزد
وقتی که مقتل میرسه اینجا
وَ النارُ تُسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهی
شعله زد آتیش عاقبت تبانی کرد با لگد آتیش
دود بود و دود هیچ رحمی نمی کرد آتیش نمرود
وای عاقبت در سوخت
من توی آتیش، ولی حیدر سوخت
چی بگم از این، غمِ بی تکرار
راز ناگفته ست قصه ی مسمار
هنوز انگاری از دلِ تاریخ
داره میخونه، مادری غمخوار
رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَی
بالگد در زد..
نالمو شنید ولی، باز مکرّر زد
توسکوتی سرد..
رد شدن از روی در، چهل نفر نامرد
آه…وَ أَنا حامِل
بچمو گرفت ازم ضربه ی قاتل
«آه یا زهرا یا زهرا یا زهرا…»
________________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
فاطمیه آمد و درهای جنت باز شد
بال و پر دادند ما را موعد پرواز شد
دوره ی درسِ ولایت باوری آغاز شد
آری آری نام زهرا نام انسان ساز شد
شیعیانِ فاطمه دل بی قرار و سینه چاک
ذکرشان مولا امیرالمومنین روحی فداک
نام زهرا استقامت را روایت می کند
چادرش مرد یهودی را هدایت می کند
حجت الله الحجج شرح فضیلت می کند
بر امامان حضرت زهرا امامت می کند
فاطمه یعنی تمام انبیا و اولیاء
فاطمه یعنی علی، یعنی نبی، یعنی خدا
فاطمیه بر همه درس بصیرت می دهد
درس نیت، درس همت درس، غیرت می دهد
درس نیت درس همت درس غیرت میدهد
فاطمه مقبولیت بر هر حکومت می دهد
هر که بر پای علی افتاد عزت می دهد
با ولایت هر که باشد جاودانه می شود
با نشانِ عشق حیدر بی نشانه می شود
عالم از روز ازل محو مقام فاطمه است
التزام این نظام از التزام فاطمه است
ذکر تسبیح امام ما امام فاطمه است
انقلاب ما به زیر دین نام فاطمه است
جاودانه ماندن ما از سر گمنامی است
فاطمیه بانی جمهوری اسلامی است
* وقتی امام زمان اون ناجیبو از قبر میکشه بیرون حضرت سوال میکنه چراسیلی توصورت مادرم زدی؟اول که حاشا میکنه مثل همه،من نزدم، من آتیش نزدم،حضرت نامه رو برمی داره نشونش میده ببین نامهٔ خودته؛نانجیب خودت برا معاویه نوشتی رفتم پشت در،وقتی آتیش به در کشیده شد،صدای نفس کشیدن بلند شد اما چنان با لگد به در زدم ،صداشکسته شدن استخونهای زهرا میومد…*
هیچکس با روضه های فاطمه بیگانه نیست
ظلمهایی که شده بر او جوانمردانه نیست
کاش می گفتند که این حق یک ریحانه نیست
روضه های مادرم زهراست،نه افسانه نیست
فاطمیه نقشه ی شوم زنی خودکامه است
فاطمیه شرح تلخ یک شهادتنامه است
هیزم آوردند درب خانه را آتش زدند
غنچه ی نشکفته ای را بی هوا آتش زدند
مادر و فرزند را زیر کَساء آتش زدند
من از این آتش گرفتم که چرا آتش زدند
او گرفته دست بر پهلو کمی آرامتر
بار شیشه دارد این بانو کمی آرامتر
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
میخ سوزانی رسید و وای من پهلو شکست
با لگد در باز شد سر خورد از ابرو شکست
فاتح خیبر خمید و دست بر زانو شکست
با علی می گفت چیزی نیست ناراحت نباش
جان خود را می دهم اما تو در غربت نباش
_____________________________________________________________________________
زمزمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
باز اومد فاطمیه
بارون غمِ تو، تو چِشم ترمه
آشوبه تو دل من
که چرا مادرم بی صحن و حرمه
خیلی حیفه مدینه خالی از سینه زنه
شبهای فاطمیه این نوحه ی حسنه
«وای مادر وای مادر..»
نامردی پشت دره
داره هی با لگد، بر این در می زنه
آروم آروم می سوزه
یه کبوتری که، داره پر می زنه
خیلی سخته که یه مرد پیش چشمای ترش
می بینه همسرش و می سوزه با پسرش
«وای مادر وای مادر..»
پیچیده تو کوچه ها
بوی چادر سوخته ی مادرمون
پرپر شد روی زمین
گل یاس علی جلو چشم ترمون
رو خاک افتاد مادرم اصلا رحمی ندارن
دیدم با خنده همه پا روى در میذارن
«وای مادر وای مادرم..»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دم نمیاردمبادا شوهرش غمگین شود
فاطمه در شعله ها هم سوخته هم ساخته
*دقُ الباب می کردند بچه ها می خواستند در رو باز کنند،خانوم می فرمود: خودم باید در رو باز کنم. از صبح کسی جواب سلام باباتم نداده. به غلاما هم سپردند هرجا علی رو دیدید راهتون رو کج کنید.
در رو باز میکردخانوم، هر طور شده خودش رو جمع می کرد زخم ها رو علی نبینه، خم شدنا رو علی نبینه، زخم صورت رو علی نبینه، جواب سلام علی رو می داد سلام می کرد خوش آمدی آقا جانم… می ایستاد اول علی جلو جلو بره مبادا فاطمه جلوتر بره علی از پشت سر متوجه ی راه رفتن بانو بشه، میومد هر طور بود خودش رو جمع می کرد علی متوجه نشه اما علی آگاهه… اومد کنار بستر گفت: فاطمه جان!..*
رو مگیر ازمن که دل کندن نمی آید به تو
بی محلی با علی اصلاً نمی آید به تو
قدر نُه سال است با نان علی سر کرده ای
رفتن ای زخمی بدون من نمی آید
*امیرالمؤمنین دید بچه ها دور سفره می نشینند میلشون به غذا نیست گفت: خانوم جانم! جانِ علی..
لااقل چیزی بخور تا بچه ها نانی خورند
آب رفتی بس که، پیراهن نمی آید به تو
سرفه های تو ضرر دارد به زخمِ پهلویت
ای شکسته، سرخی دامن نمی آید به تو
خانه ام آتش گرفت و در شکست و ریختند
مثل اینکه خانه ی ایمَن نمی آید به تو
تا چهل تَن گِرد من بودند اما آمدی
باخودم گفتم زمین خوردن نمی آید به تو
میزدند و هیچ کس آنجا طرفدارت نبود
خنده های آن همه دشمن نمی آید به تو
بشکند دست همانی که نمازِ تو شکست
این قنوت این درد در گردن نمی آید به تو
جای این چادر نمازی که دل از ما می ربود
ای جوانم این کفن اصلاً نمی آید به تو
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
شبیه تو زهرایی گریه میکنم
از این به بعد تنهایی گریه میکنم
مثل آدمی که هیچکی رو نداره
تو رو بردنت شبونه از تو خونه …!!
همه خاطره هامو خاک کردم
خداحافظ زندگی عاشقونه
باور نمیکنم
خون آبه میشستم امشب از رو پیرهنت
باور نمیکنم
این تو بودی که این همه آب شده بود تنت
باور نمیکنم
تو یاس خونه ام بودی و از ریشه چیدنت !!
باور نمیکنم
من با همین دست ریختم خاکو روی تنت
شبیه تو زهرایی گریه میکنم
از این به بعد تنهایی گریه میکنم
تو رو از دستت دادم توی یه لحظه …!!
دیگه هیچی واسه من نمیارزه
کجا رفت اون علی فاتح خیبر
پاشو نیستی داره زانو هام میلرزه
باور نمیکنم
چند روزه که حسن دیگه غذا نمیخوره
باور نمیکنم
در یه جوری کنده شده که جا نمیخوره
باور نمیکنم
همسایه ها هم واسه تسلیت نیومدن
باور نمیکنم
مغیره و قنفذ تو رو دو تایی میزدن
شبیه تو، روز و شب گریه میکنم …!!
از این به بعد، با زینب گریه میکنم
تو که نیستی یه گوشه افتاده زینب
با چه سختی روی پاش وایستاده زینب …!!
میبینه تو روز عاشورا بلایا
خدا اون روز برسه به داد زینب
باور نمیکنه
وقتی میبینه نیزه ها رو تو تن حسین
باور نمیکنه
وقتی میبینه رو زمین بی کفنه حسین
باور نمیکنه
دست میزنه رو دست میگه این چه بساطیه
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بسته ات
«علی رو حلال کن..»
نجّار کاش از ابتدا بی میخ در می ساخت هرگز کسی اینگونه دردسر نمی خواهد
مادر تقلا میکند قدری رها کرده
دیوار، پیله کرده میخ در نمی خواهد
یه جایی ابی عبدالله مادرش رو بین درو دیوار دید… هی میگفت ایشالله منم یه روزی اینجوری میشم کوبیدنِ مادرش رو دید. آخ …ده نفر سوار بر مرکب اینقدر از رو بدن حسین فاطمه رد شدن…
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تو خواستی که هستم غلامِ علی
زمین خوردم و گفتی:مادرپاشو، به نام علی
تو صدام کردی، خیلی دعام کردی
کی میدونه که چه کارایی برام کردی
عزتم دادی، عافیتم دادی
راهو گم کرده بودم،تو روبه رام کردی
من بی تو چی دارم،نمی تونم دست از تو بردارم
از گریه سرشارم، بارون میشم واسه تو می بارم
«یازهرا…یازهرا…جانم یا زهرا..»
تو سختی حسینِ تو یارم شده
امیری حسینٌ وَ نِعم الامیر، شعارم شده
به تو دل باختم، زندگیم و ساختم
من حسینِ تو رو از بچگی می شناختم
تا کم آوردم، هرجا زمین خوردم
خودمُ تو بغلِ شش گوشه انداختم
تو اوجِ درد و غم، دستای اربابم بازه واسم
آغوشِ شش گوشه بهترین آغوشِ تویِ عالم
«یازهرا…یازهرا…جانم یا زهرا..»
تو ما رو خریدی برایِ علی
به ما یاد دادی که چه جوری بشیم،فدایِ علی
پای آزادی، مردونه ایستادی
جون دادن واسه هدف رو یادمون دادی
کِی زمین خوردی؟ تو کم نیاوردی
جونتو دادی ولی از پا نیفتادی
از تو یاد می گیریم،پای عشقِ مولامون می میریم
ممنون از تقدیریم که قربونِ اسمِ حیدر میریم
«یاحیدر…یاحیدر...جانم یا حیدر..»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
داری میری ، اما بدون…
این زندگی بعد تو زندگی نیس
علی میمونه، غربت و چشِ خیس
داری میری ، اما بدون…
چراغ خونه زندگیم تو بودی
یاس علی پُر شدی از کبودی
جونِ من، یه بار دیگه، لبخند بزن
اینقدر، چشم ندوز به این کفن
در و دیوارم میگه نرو نرو نرو
خود مسمارم میگه نرو نرو نرو
داری میری، اما بدون…
زانو بغل کرده حسن یه گوشه
زینب داره چادرتُ می پوشه
داری میری، اما بدون …
خونه ی بی تو خونه نیست مزاره
آتیش نزن به خونه امون دوباره
فکر نکن، یادم میره، اون روزُ من…
روزی که، بستن منو، تو رو زدن
جونِ من یک بار دیگه بخند بخند بخند
فاطمه چشماتو نبند نبند نبند
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
هرشب چشمای زینبو، اشک چشماتتر میکنه
میری قربونِ دخترت، وقتی چادر سر میکنه
تا زینب زبون وا کرد، یا حیدر یادِش دادی
موندن به پای عشقو، پشتِ در یادش دادی
تو سجاده نشستی
با اون حال پریشونتو اون پاهای خسته
یعنی زینب عزیزم!
تو باید بخونی گاهی نمازت رو نشسته
«آه یا زهرا یا زهرا یا زهرا»
قرآن خوندن با بچهها، جزءِ کار روزانته
حتی لالایی خوندنت درسِ عرفان و حکمته
نونی که تو میپختی طعمش از محبت بود
افطاریتو بخشیدی این درس کرامت بود
کرامت پیشه بودی
به فکر فقرا بودی همیشه توو همه حال
حسینت اینو دیده
که انگشترو میبخشه یه روزی توی گودال
«آه یا زهرا یا زهرا یا زهرا»
وقتی از دست روزگار، قلبِ زارت مضطر میشد
دستت تو دست بچههات، میرفتی گلزار اُحُد
این تنها زیارت نه، این راهِ هدایت بود
مزار شهید رفتن تعلیم شهادت بود
تو موندی پای حیدر
زمین خوردی ولی رهبرتو تنها نذاشتی
باید اینو بفهمم
تو از پشت درِ سوخته چه حرفی با ما داشتی
«آه یا زهرا یا زهرا یا زهرا»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ای علمدار دودمان علی
زائر عشق بی نشان علی
یابن الزهرا بیا به جان علی
ذوالفقار عدالت مولا
معنی قدر و کوثر و رحمان
دست من را بگیر آقا جان
تا شوم کشته ی مسیر شما
«یا صاحب الزمان»…..
دل پر از شور و سر پر از سوداست
باز فریاد و ناله و غوغاست
باز حرف حبیبه ی طاهاست
ذکر جان بخش یا علی مولاست
چشم گریان من، کجایی پس؟
اشک باران من، کجایی پس؟
آه سوزان من، کجایی پس؟
آمده فاطمیه ی زهرا
فاطمیه طلیعه ی غمهاست
فاطمیه محرم مولاست
فاطمیه اساسِ عاشوراست
گریه کن با تمام شهدا
روزگاری مدینه بَلوا بود
عده ای گفتند دعوا بود
نه جدل روی حقِّ مولا بود
ناله داری؟ بگویمت حالا
شعله ی کینه بود و کوثر بود
جان دین بود و کفر کافر بود
قصدشان قبض روح حیدر بود
پس کجا بود جبرئیل آنجا؟
«چشم حق میدید و دست حق میان بند بود
گوش حق هم ناله ی ناموس حق را میشنید»
یک نفر سوخت؛ یک نفر می دید
یک نفر کشته شد؛ یکی خندید
از جنایت، مدینه می لرزید
محشری بود پشت در برپا
یک نفر می شکست بازو را
لاله کردند یاس مینو را
یک نفر می شکست ابرو را
چه کند غیر صبر شیر خدا
یک نفر میزد و آن طرف فریاد
این طرف مادری زمین افتاد
رفت حکم غدیر خم از یاد
کس نیامد به یاری آقا
آن طرف دوستانِ بیگانه
این طرف مادری غریبانه
آه کشتند طفل دردانه
وای از این روضه های جان فرسا
شیر دُلدُل سوار را بردن
از حرم مُستجار را بردن
همه ی اقتدار را بردن
برده این صحنه تاب زهرا را
دل شکست و نگاه دلبر سوخت
دختری ناله زد که مادر سوخت
سالها بعد روی دختر سوخت
در شرار غروب عاشورا
یک طرف روی خاک پیکرها
یک طرف روی نیزه ها سرها
یک طرف دور از برادرها
عده ای گفته اند معجرها
*گفت بابا جان!….
رفتی و روی سرم روم سیاه
چادر شعله وری بود که نیست
عمه فردا به همه می گوید
با پدر دختر من رفت كه رفت
لاله گون لاله ی گوشم شده و
هدیه ی اکبر من رفت که رفت
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ای کاش خاک زبون وا می کرد
کوچه رازشو افشا می کرد
حس بدی که داره این راه چیه
هول و هراس این گذرگاه چیه
گرفتگی صورتِ ماه چیه
قصه ی این کوچه ی غمبارو، کی میدونه؟
علت این خون رو دیوارو کی میدونه؟
«آه وامّاه وا امّاه ..»
هر چی، مادر عقب تر می رفت
نامرد ،به سمت مادر می رفت
حیا نکرد و بی هوا زد، چرا؟
سیلی به ناموس خدا زد، چرا؟
حضرت زهرا رو چرا زد؟ چرا؟
شکستنِ غرور بانو رو ، حسن دیده
کبودی گوشه ی ابرو رو، حسن دیده
«آه وامّاه وامّاه…»
راهو، که اشتباهی میره
چشماش، داره سیاهی میره
گوشواره ی خونی رو بردار، حسن!
تا خونه مادر و نگهدار، حسن!
یوقت بابات نشه خبردار، حسن!
بچه ی هفت ساله زمینگیرشد امون ای دل
از صدای سیلی حسن پیرشد امون ای دل
«آه..وامّاه وامّاه..»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود
دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود
در ازدحام پشت درو دود و شعله ها
آتش سراغ گیسوی او را گرفته بود
میخواست تا جدا شود از پشت در ولی
تیزی میخ پهلوی او را گرفته بود
تحت فشار لنگه ی در گیر کرده بود
بی خود نبود در بوی او را گرفته بود
مولا چه می کشید چو می دید لشکری
در کوچه دور بانوی او را گرفته بود
باید به وضع خانه کسی می رسید پس
زینب به دست، جاروی او را گرفته بود
فرصت نکرده بود که چادر به سر کند
شکر خدا که در روی او را گرفته بود
«مادر مادر مادر مادر…..»
*عشق حاج قاسم این روضه بود….*
به ماه آسمون میگفت شمع شبستون منی
یاد عموم بخیر که تو عین عمو جون منی
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
یا زهرا، ای شهیدهٔ امامت و ولایت
نام تو مَطلع خورشیدِ هدایت
ای فدایی علی جانم فدایت
حجتِ حجج کبریا مادر سادات دنیا
بی حد و مانند و همتا یا زهرا
«فاطمه فاطمه یا زهرا»
یا زهرا، چادر خاکی و سیلی و قد خم
داده درس استقامت به دو عالم
اشک تو بانی روضه محرم
راه ما باشد تا حسین
بسته ایم عهدِ جان با حسین
أَشهدِ عشق ما یا حسین
حسین جان حسین جان
«شهید کربلا حسین جان»
یا حسین، کربلا دوباره بر ما شده تکرار
آمده به جنگ دین دشمن خونخوار
هست امیدمان به دستان علمدار
به عشقت یا رَحمت الله
کوری دشمن روسیاه
ذکر رزمندگان این راه
ماشاالله حزبُ الله
«شهید کربلا حسین جان»
حزب الله دشمن فتنه گران و یار دین است
خار چشم همهٔ منافقین است
اهل لشکر امیرالمومنین است
گذشته از جان و از سر
ذکر سربندشان یا حیدر
فاتح بَدراند و خیبر؛ ماشاالله حزب الله
همیشه همراه رهبر؛ دشمن بدخواه رهبر
فدایی در سپاه رهبر؛ ماشاالله حزب الله
«شهید کربلا حسین جان»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
یادش بخیر
خاطره های عشق تو، تو این خونه فراوونه
نذاشتی ناامید بره، فقیری از در خونه
یادش به خیرشب عروسی تا سحر
توی قنوتت چی دیدی
پیراهن عروسیتو ،تو راهِ خونه بخشیدی
یادش بخیر شبِ تولد حسن
تبسم تو رو به من،گل میومد از آسمون
یادش بخیر، تولد حسینمون
نبض تموم کائنات اگر چه توو مشت تو بود
گرون ترین جواهرات، تاول انگشت تو بود
بهشتِ اهل آسمون، یاسمن و یاسِ تو بود
خرجیِ خونه گاهی از، گردش دسداس تو بود
یتیم ومسکین و اسیر، یادش به خیر
شدن با لقمه ی تو سیر یادش به خیر
پیمبر اون شب تو خونه،با من وتو حرفهایی داشت
با چه امیدی دستتو، تو دستای علی گذاشت
یادش بخیر
به تو می گفت عشقِ علی از همه دنیا بهتره
به من می گفت که فاطمه، امانتِ پیمبره
یادش بخیر صورت تو نیلی نبود،
یادش به خیر نشونی از سیلی نبود
قدرت شمشیر علی از اثر نگاه توست،
هر جا که باشی مرتضی ،همیشه در پناه توست
یادش بخیر
برا نود زخم علی، دیدم که مرهَم میذاری
گریه امونت نمیداد، بگی چقدردوسم داری
یادش بخیر
امن یجیب گریه هات، یادش بخیر
شِفا گرفتم از چشات، یادش بخیر
گفتی چهل شب تا سحر، کنار قبرت بمونم
برا خودم، گریه کنم برا تو قران بخونم
به کی بگم که علت، کشتن تو عشق منه
راحت بخواب که بعد از این،کسی تو رو نمیزنه
شبت بخیر
می دونم از گریه پُری
شبت بخیر
دیگه کتک، نمیخوری
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تسبیح فاطمه بعد الله اکبر
حیدر حیدر یا حیدر
آیه به آیه ی یاسین و قدر و کوثر
حیدر حیدر یا حیدر
عشق دیروز و امروز و فردا علی
اول و آخر هر دو دنیا علی
حک شده روی انگشتر فاطمه
لا امیرالمومنینَ الّا علی
پدر خاک، مادر آب
علی و فاطمه مهر و مهتاب
قدر وکوثر حمد و توحید
علی و فاطمه ماه و خورشید
«حیدر حیدر یا حیدر یا حیدر»
فریاد مرتضی موقع فتح خیبر
زهرا زهرا یا زهرا
ذکر لب علی روی دوش پیمبر
زهرا زهرا یازهرا
خطبه می خونه با اقتدارِ علی
زهرا که هست روح استوارِ علی
عزّت و آبروی همه عالمه
چادر فاطمه ذوالفقارِ علی
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت زهرا برا هرکسی یه وصیتی داشت برا اسماء یه وصیتی داشت، برا فضه یه وصیتی داشت، برا علی برا حسن، برا خانوم زینب، برا هرکی یه وصیتی کرد. اما انتهای هر وصیتی میگفت: همه رو شنیدیدیادتون میمونه؟ گفتند: آره خانم، آره مادر، آره عزیزم، آخر همه می گفت حواستون به حسینم باشه… اسماء این کارو بکن این کارو بکن حواست به حسینم باشه. علی اگر می تونی در نیم سوخته رو عوض کن آخر گفت حواست به حسینم باشه….
امان از اون روزی که زینب رو صدا کرد گفت: بیا عزیزم! بیا قربونت برم! بیا مادر!
نمیدونم تا حالا دقت کردی یانه کسیکه میخواد از دنیا بره چند روز قبلش سرحال میشه یه مقدار روبه راه میشه این لحظه بود زینب رو صدا کرد. گفت برو اون بقچه رو بیار آورد. گفت کنار بگذار بنشین عزیزم نشست.. اول اومد خودش باز کنه تمام بدنش تیر کشید. چی شده مادر چی میخوای؟ قربونت برم به من بگو ،گفت: این بقچه رو باز کن دونه دونه بندای بقچه رو باز کرد همینکه سفیدی کفنا معلوم شد یه آهی کشید زینب، یه نگاهی به مادرش کرد. اینا چیه عزیزم ؟گفت: زینب جان! همه وصیتام رو کردم سخت ترین وصیت برا توئه صبور باش صبر داشته باش تحمل کن .اول این رو بردار عزیزم، کفن رو برداشت،این چیه مادر؟ گفت: این کفن منه! از یه طرف می خواد خودش رو بندازه تو بغل مادر میدونه درد داره از یه طرف نمیدونه چیکار کنه… گریه امانش رو بریده کنار بستر مادر هی میگفت: مادر بس کن! ایشاالله حالت خوب میشه ..
بی بی فرمود: صبر کن زینب جان! تحمل داشته باش عزیزم، قربونت برم،اینو باید بدی بابات علی یادت نره خوب بشنو..یه دختر چهار پنج ساله این همه داغ این همه درد من میگم خیلی طول کشید زینب رو آرام کرد من میگم دست شکسته رو بالا آورد ..گفت شاید دیگه نتونم دخترم رو بغل کنم. گفت بذار کنار گذاشت کنار..گفت بعدی رو بردار دستش می لرزید بعدی رو برداشت.گفت: بفرما مادر! این دیگه چیه؟ گفت :این کفن، کفنِ بابات علیه. وقتش که رسید بایدبدی داداش حسنت حنوطش کنه کفنش کنه… گفت: کفن بعدی رو بردار. کفن بعدی رو برداشت ..گفت این کفن، کفنه حسنه یه جا غصه خورد گفت باید داغ حسنمم ببینم….
از یه جادیگه گفت خداروشکر من قراره قبل از حسینم برم چون کفنی دیگه نیست که،قراره من زودتر برم خداروشکر حسین میمونه، گفت خداروشکر داغ حسینم رونمیبینم گفت این مال حسنته یه مرتبه دست برد زیر بستر یه پیراهنی رو بالا آورد گفت این چیه دیگه مادر؟ این پیرهن چیه؟ گفت این مال حسینته.. بعضیها میگن ناله زد گفت: حسین! هیچوقت اینطوری ناله نزد بگه حسن، هیچوقت اینطوری نگفت علی، هیچوقت اینطوری نگفت مادر، چون دختر علیه میدونه شهید معرکه کفن نمیخواد. گفت: مگه قراره چه اتفاقی بیفته چرا پیراهن کفنه؟ قراره چه بلایی سر حسینم بیاد؟!…..
گفت فاطمه جان داری میری پشت علی رو خالی میکنی یه امام کنار یه عزیز نشست گفت داری میری پشت منو خالی کنی
کربلا هم یه آقایی کنار یه بدنی زانو بغل گرفت…*
آب میخواهد چه کار آب آورش را پس دهید
زود عموی دخترش را پس دهید
دستهایش را چرا در زیر پا انداختید
زودتر آن سایه بان خواهرش را پس دهید
لشکر بی آبرو این آبروریزی بس است
مشک، يعنی آبروی مادرش را پس دهيد
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
درپی حفظ حریم خویشتن
مردباید پشت درآید نه زن
هیچ دانی دختر خیر البشر
ازچه جای حیدر آمد پشت در
دیدمولایش علی تنها شده
خانه اش محصور دشمن ها شده
بر دفاعِ شوهرش فردی ندید
بین آن نامردها مردی ندید
گفت بایدپیش امواجِ خطر
یار بهر یار خود گردد سپر
من که تنها دختر پیغمبرم
پشت این درپیش مرگ حیدرم
فاطمه تنها طرفدار علیست
در هجوم دشمنان یار علیست
آن که باشد مردِ این سنگر منم
اولینِ قربانی حیدر منم
چشم پوشیدم زِ جان خویشتن
ای مغیره هرچه میخواهی بزن
این درِ کاشانه این پهلوی من
این غلافِ تیغ این بازوی من
کافران دست خدا را بسته اید
بازوی مشکل گشا را بسته اید
هرچه هتک حرمت از حیدر کنید
هرچه بر او ظلمِ افزونتر کنید
هرچه زان مظلوم گردانید رو
هرچه مانَد استخوانش درگلو
من امیرالمومنین میخوانمش
پیشوای مسلمین میدانمش
گر شود پرپر زِجور قاتلش
غنچه ی نشکفته در باغِ دلم
گر رود ازضرب سیلی هوش من
گوشواره بشکند در گوش من
گر شوم با دود و آتش روبرو
یا رود مسمار درقلبم فرو
گر شوم در لحظه ی سقط جنین
از جفای دشمنان نقش زمین
گر رسد در پشت دَر جان برلبم
افتم از پا پیش چشمِ زینبم
هرچه آید پیش زهرا باعلیست
اول و آخر کلامش یا علیست
فاطمه ما را هدایت میکند
رهبری سوی ولایت میکند
دید دشمن فاطمه جانِ علیست
بلکه با جانش نگهبان علیست
دید جانِ مرتضی پشت در است
از امام خویش هم تنهاتر است
پای تا سر بغض و خشم و کینه بود
کینه هایش کینه ی دیرینه بود
بغض حیدر شعله ور در سینه داشت
سنگ بود و جنگ با آیینه داشت
وای من شد در حریم کبریا
آیه ای از سوره ی کوثر جدا
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*امیر المؤمنین میخواد بدن زهراش رو بشوره همچین که این پرِ چادر و کنار زد. آروم آروم بندای روسری رو باز کرد.اول نگاش به صورت خورد.یهو زیر لب شروع کرد زمزمه کردن..*
بد زدنت، جلو چشای حسنت
*یهو امام حسنم از اون طرف شروع کرد روضه بخونه..*
ازکوچه امون برو..
برو دیگه نبینم تورو
دستش سیاهه نزن..
*ازبالا شروع کرد سر و گردن رو شست. یه وقت فکر نکنی یه نفر دونفر سه نفر زدن.نه والله.شهید عجمیان رو دیدین.یه نفر رد میشد.دید دارن میزنن اونم اومد یه لگد زد ورفت.بعضیاشون دیدن انگار علی مامور به صبره….*
یادم نمیرود که همه داد میزدن
طوری بزن که علی بی پسر شود
*اما همچینکه روسری رو باز کرد یه مرتبه دید دو طرف صورت سیاهه آخه راوی میگه نه اینکه فکر کنی یه دستی زده.دوتا دستو آورد بالا…*
آخ به یک ضربت دوسیلی خورد زهرا
یکی ازضرب دست و آن یک ز دیوار
*حالا فهمیدی چرا امام حسن پیر شد؟ابی عبدالله وامام حسن هردو فاصله ی سنیشون خیلی زیاد نیست.اماهرکی امام حسن رو میدید، میدید که همه ی محاسنش سفید شده …..*
«دستتو بیار بالا ناله بزن یا زهرا..»
_____________________________________________________________________________
زمزمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
پهلو و دست و صورت و سر، سینه و کمر
گویی وجودِ فاطمه خیراتِ حیدر است
با هر نفس که می کِشی
خون می چکد از پهلویَت
از بس که آتش شعله زد
چیزی نماند از گیسویَت
جانت به لب رسیده
از شام تا سپیده
از سینه ی شکسته
خونابه ها چکیده
رنگِ حسن پریده
در کوچه او چه دیده؟
از بعد کوچه چشمم
چشمِ تو را ندیده
مظلومه فاطمه جان…
پهلو به پهلو می شَوی
حیدر خجالت می کشد
بازو به بازو میشَوی
حیدر خجالت می کشد
ای مادرِ شهیده
قدّت چرا خمیده
میخ درون سینه
تا کربلا رسیده
هر لحظه هر روز و شب
هستی کنار زینب
وقتی که واردِ شام
گردد سَرِ بریده
ای وای حسین مظلوم…
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
به خود می پیچد مادر از درد
در این کوچه ی ساکت و سرد
چه کرده با او دست نامرد
خدایا
کسی در کوچه یار من نیست
کسی تنهاتر از حسن نیست
دگر شوقی در جان و تن نیست
خدایا
روی خاک..
مزن این همه پیش چشمم پرپر
بیا ای تو دردت به جانم مادر
از این کوچه بُگذر… ازاین کوچه بُگذر
چه شد که دستم از تو شده جدا
فتاده ای تو روی زمین چرا
برس به داد تنهاییم خدا
«وای از روی نیلی فاطمه»
نبودی بابا من شکستم
نیامد کاری از دستم
ز روی تو شرمنده هستم
علی جان
نگویم من از آن چه دیدم
نگویم از آن چه شنیدم
از این غم بابا من خمیدم
علی جان
تاخانه…
به روی زمین هی نشست و برخواست
چقدر از خدا مرگ خود را می خواست
که خسته ز دنیاست..
پدر کجایی؟ افتاده از نفس
شده برایش کوچه چُنان قفس
خودت به داد مادر بیا برَس
«به هرجامادری از شوق دست طفل خود گیرد
در این کوچه گرفته طفل دست مادر خود را»
آه از سیلی از صورت کبود
افتاد از پا دنیای مرتضی
وای از درد و غم های مرتضی
«وای از روی نیلی فاطمه»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دیگه معلومه برام که مادرم، موندنی نیست
پهلویی که بالگد شکسته شد، خوب شدنی نیست
اگه هرداغی باشه میشه یه جور اشاره کرد
ولی روضه های زهرا بخدا که گفتنی نیست
ازچی بگم؟ازکجا شروع کنم؟
که مادرو یه عده بی حیا زدن
مادرمو با پا زدن بافحش وناسزا زدن
با بغض مرتضی زدن جلوی مجتبی زدن
توکوچه بی هوا زدن…..
ازیک طرف هیزم رسید
ازیک طرف شعله کشید
مادرتوی کوچه دوید
از پهلویش خون می چکید
«واویلتا… واویلتا…»
کوچه تنها شاهدِ قلب کبابه حسنه
شاهد جسارتای دشمنِ بد دهنه
مگه توی کوچه ها یکی نبود کمک کنه
دستشو بگیره که مادر ما رو نزنه
بدجور زد و
جلو چشم خیسه من طعنه زد و
حرمت حیدرو شکست بالِ کبوتر و شکست
دلِ پیمبرو شکست بازوی کوثرو شکست
تمومه پیکرو شکست پهلوی مادرو شکست
یک کوچه و یک بی حیا پیشِ نگاه مجتبی
هی طعنه زد گفت ناسزا با بغض وکین زد بی هوا
«واویلتا…واویلتا…»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*چند روزی گذشت احساس کردن حال مادر بهتر شده، الحمدلله، دیگه کارای خونه رو خودش میکنه با این دست شکسته جارو میزنه ، موهای زینبین رو شونه میکنه..*
گمانم دیگر گشته بهتر
که در واکرده بهر حیدر
شده از بَستر خسته مادر
خدایا!
زده جارو با دستِ کم جان
زده شانه بر موی طفلان
ندارد دردش از چه پایان؟
خدایا!
میخواهد…
که از جا به پا خیزد اما سخت است
بمیرم که دیگر مداوا سخت است
«بمیرم برایش…گرفته صدایش…»
حسن شکسته از داغِ کوچهها
بغل گرفته زانوی غصّه را
فقط بگوید مادر! چرا چرا؟
زهرای من…
این کودکت چه دیده که هی زار می زند
هی دست مشت کرده به دیوار می زند
* اسماء نشست کنار بستر فاطمه زهرا صدا زد “یا بنت محمد المصطفی”با تعابیر مختلف بی بی رو صدا زد، بی بی جواب نداد. یه نفر دیگه هم یه بار کنار بستر فاطمهٔ زهرا نشست….
زنهای پرستار خدمت بی بی بودن روزهای آخر ساعتهای آخر نمیدونم یوقت حالشون خراب شد از هوش رفت اینا سراسیمه بلند شدن گفتن بریم علی رو خبر کنیم. اینا بلند شدن برن امیرالمومنین رو صدا کنن،در بین راه امیرالمومنین زنها رو دید اینقدر اینها مضطرب بودن امیرالمومنین تا این زنها و کنیزکها و پرستارها رو دید فرمود:”مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ؟”شما چرا رنگاتون پریده ؟ گفتن:”یاعلی أَدْرِكْ ابْنَةَ عَمِّكَ الزَّهْرَاءَ”گفتن یا علی! اگه یه بار دیگه میخوای زهرا رو زنده ببینی فقط عجله کن.اومد وارد منزل شد عبا برداشت عمامه از سر برداشت سر بی بی رو به دامن گرفت اینجا صدا زد” يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ” جوابش رو نداد ” یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاةَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ” به هر اسمی به هر تعبیری صدا زد جواب نشنید یه وقت گفت:”فَـأَنـَا ابْـنُ عَمِّـكَ. عَلِيُّ بْنُ أَبـِي طَالِب؛…”زهرا من علی مظلومم “کلمینی یا فاطمه “با من حرف بزن “فَتَحَتْ عَیْنَیْهَا ” چشمها رو باز کرد اینجا نه امیرالمومنین به فاطمه زهرا حرفی زد نه صدیقه کبری حرفی زد. هر دو با هم یه کار کردن. نوشتن “فَبَکَت وَ بُکاء” هر دو شروع کردن های های گریه کردن یه دل سیر به حال هم گریه کردن.بعد امیرالمومنین فرمود: زهرای من چی شده؟ عرضه داشت “یاعلی! إِنِّي أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ” علی من مرگ رو در مقابل دیدگانم می بینم چند تا کار برای زهرای خودت بکن” حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ “علی من رو شبونه غسل بده “وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّي” از روی پیراهنم غسل بده “لَا تُعْلِمْ أَحَداً” علی کسی رو خبر نکنی…
حسنین آمدند کنار مسجد “وَ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ” شروع کردند بلند بلند گریه کردن اصحاب اومدن گفتن یابنی رسول الله چی شده آقازاده ها اینا بلند گفتن “ماتَت أُمُّنا فاطمه” مادر از دنیا رفت
امیرالمومنین تا شنید “فَوَقَعَ عَلِيٌّ(ع) عَلَى وَجْهِهِ” علی با صورت به زمین افتاد.
اینجا امیرالمومنین با صورت به زمین افتاد گذشت گذشت چرخ روزگار چرخید یه روزی یه آقایی بالای اسب بدون دست به تأسی از پدرش با صورت به زمین افتاد..*
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی
میشه دوباره باز علمدار حرم باشی
این بچه ها دیگه نمیخوان آب تو رو میخوان
میشه براشون باز سقا شی
وقتی خجالت میکشی شرمنده تر میشم
سقا بدون دست هم سقاست باور کن
تو چشم عباسم نبینم اشک غم باشه
بی تو حسین تنهاست باور کن
دریا تو دستاته برادر
ممنونِ دستاتم علمدار
چشمات پر از خون شد عزیزم!
دلتنگ چشماتم علمدار
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
مقیم شبهای غمم، به زیر سایه ی علمم
مثل تموم گریه کن ها، عزادار مادرمم
گریه می کنم ای مادر مهربون برات
گریه می کنم ای حاضر بی نشون برات
گریه می کنم پا به پای آسمون برات
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
چه سخت بوده گرفته انار برمسمار
چه سخت بوده معطل درآن شیار شدن
به قامت گل حیدر لباس گلدار است
فتاده برسر او فکر نو نوار شدن
شبیه محسنش آتش کنار درخوابید
ولی نداشت غم او سر مهار شدن
مامور به صبرم از خداوند
فهمید وبه خانه آتش افکند
مابین حیات خانه ی من
زهرای مرا زدند و رفتند
یک عمر در این محله باشی
آقا و بزرگ و آبرومند
بالا نبری دگر سرت را
در بر سر همسرت بکوبند
افتاد به روی خاک و افتاد
از صورت بچه هاش لبخند
مخفی شده ردِّ پنج انگشت
سه ماهِ تمام زیر روبند
یک دنده شده است دنده ی او
خرد است اگر نخورده پیوند
دیروز به مرگ خود دعا کرد
حتی ز حسین خویش دل کند
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
کار دنیا رو میبینی فاطمه
چه جوری با من و تو تا میکنه
تا میخواییم یکم باهم حرف بزنیم
زخمای تنت دهن وامیکنه
خنده های تو همه دل خوشیمه
من همون علی خوش روی توام
بخدا درد تو هم درد منه
نگرانِ زخم پهلوی توام
با خودم میگم کی فکرشو می کرد
یه روزی تو از علی رو بگیری
تو زنِ جوون خونه ی منی
مجبوری که دست به پهلو بگیری
نزدیکه سه ماهه ازخونه ی ما
صدای بگو بخند نیومده
نفَست بند اومده اما هنوز
خون زخم سینه بند نیومده
دل نازکت رو با زخم زبون
از همون روز عروسی، نیش زدن
چش نداشتن ببینن با هم خوشیم
خونه زندگیمونو آتیش زدن
غصه امو به کی بگم نمیدونم
حق داره دلم اگه آهی داره
غصه ام اینه میدونستن همشون
این خونه بچه ی تو راهی داره
«یا فاطمه یا زهرا »
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
چهل شب می شود اینگونه می آیند در شب ها
چهل شب می شود خانه به خانه می روند اما
فقط یک خانواده نیمه شب آواره اند اینجا
علی شاهد برای خویش آورده
علی شاهد برای این همه مردم
منم مردِ غدیر خم
و این است شاهدم زهرا
و زهرا شاهد آورده است با آن حال
که من هم ارث میگیرم
که من هم دختر پیغمبرم این است تقصیرم
علی در می زند..
در باز می کردند انصار و مهاجرها
نگو یارانِ پیغمبر بگو اغیار و تاجرها
یکی در باز کرد و گفت شرمنده نمی آیم
یکی هم گفت یادِ من نمی آید غدیر خم
امان از حرف نامَردم…
یکی در باز کرد و روی خود را آن طرف کرد و
یکی هم داشت مولا حرف میزد بین حرفش
زود در را بست دل زهرا چه بد بشکست
علی ماند و سلام او فقط زهرا جوابش داد
اگرچه گریه اش افتاد فقط زهرا جوابش داد
علی و فاطمه تنها به پشت دربها بودند
چهل شب پشت درها در پی یک آشنا بودند
چهل شب ردّ غم پیداست از خانه به هر کوچه
چهل شب رفته اند و جز سه تن یک یارو یاور نیست
به جز سلمان و مقداد و ابوذر نیست
ولی آن روز در کوچه ولی آن روز در خانه
میان جمعِ اوباش و اراذل های بیگانه
چهل تَن یا که سیصد تَن روایتها فراوان است
خدایا کینه عریان است
غلاف تیغ پنهان است
حرامی هم رجز خوان است
تلافی غدیر خم فقط هیزم فقط آتش امان امان از دست نا مردم به پیش طفل سردر گم
حسن چشمانِ زینب بست
که مادر پشت درب خانه ی خود هست
زمین افتاد و در افتاد
همه حمله کردن از روی در
امان از چادر زهرا امان از رد شدن ها و
امان از پازدن ها و امان از رفت وآمدها
خدایا میخ لج کرده
خدایا راه کج کرده
*این میخ در، اینجا میخ بود مسمار بود یه جایی هم نیزه شد. اینجا در بود یه جایی هم سپرشد…
مادر زیر در بود هر طوری بود مادر رو بیرون آوردن …اما بمیرم برات حسین*
تنی به روی زمین به زیردست و پاها بود
برای غارت او حرمله مهیا بود
نگاهِ خولی ناکَس به سمت او خیره
نگاهِ خسته ی مولا به آسمان وا بود
برای ذبح سرش استخاره میکردند
وحرف شمر و سنان هم به هم بفرما بود
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست
تا فاطمه زنده است علی خانه نشین نیست
ای دست پر از پینه ز چرخاندن دسداس
افلاک در افلاک، تو را جایگزین نیست
درکوچه ی مسجد تو زمین خوردی و در ما
جزپینه ی چون زانوی اُشتر به جبین نیست
انصار هم از خطبه ی تو شرم نکردن
کردند بهانه که چِنان است و چنین نیست
غَصب فدک این بود که نام تو نباشد
پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست
«کو چادرخاکی شده کو دامن مولا»
تاکی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست
جایی که علی هست معاویه چه کاره است
قرآنِ سر نیزه که قرآنِ مبین نیست
ای کاش که خود را برسانم به رکوعش
زیرا که به جز نام توأش نقش نگین نیست
مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست
أَلمِنَّتُ لِلّه که این است و جز این نیست
#شاعر:مهدی جهاندار
مرغِ دل یک بام و دارد دو هوا
گه مدینه می رود گه کربلا
برمشامم میرسد هرلحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم دربغل قبر شهید کربلا
ای حسین….
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها – قسمت اول
“يا فاطِمَةُ الزَّهْراَّءُ، يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا، اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ، وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهَةً عِنْدَ اللَهِ، اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللَهِ …
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ.”
شنیده اید روزهای آخر فاطمه ی زهرا دیگه بستر نشین شده بود نمیتوانست از جا برخیزد، حتی از بعضی نقل ها استفاده میشود. نمیتوانست از این پهلو به اون پهلو بچرخد….وقتی اون دو نفر امیرالمومنین رو واسطه کردند برا دیدار حضرت، آمدند روبه روی بی بی نشستند، فرمود: روی من رو از اینها برگردانید. شما از این جمله چه استنباط میکنید؟ دوباره آمدند مقابلِ روی حضرت نشستند.باز فرمودند: صورت من رو از اینها برگردانید.
درد امانش نمیداد ولی نمیدونم چه اتفاقی افتاد چه کرد بی بی، با کدام توان معجزه کرد؟ مثل امروز گفتن از بستر برخواست به امور خانه رسیدگی کرد. گفتن عزیزانش رو شستشو داد، لباس هاشون رو تغییر داد.حتی گفتن خودش رو شستشو داد، بدن رو شستشو داد،کار امیرالمومنین رو آسان کند…لذا وقتی حضرت وارد منزل شدند،دیدن شرایط خانه تغییر کرده. نقل شده فرمودند: دختر رسول خدا الحمدلله،حالتون بهتر شده؟ فرمود: نه علی جان، دارم دست و پای خودم رو جمع میکنم، آمادهٔ رفتنم. پدرم به من فرمود: فردا شب مهمان ما هستی… غوغا در دل امیرالمومنین به پا شد. وقتی کار سختتر شد که فرمود: علی جان! کنار بسترم بنشین میخوام وصیت کنم، سفارش ها و وصایایی فرمود. بعد فرمود: آقاجان! آمادگی دارید برای دفن خودم وصیت کنم ؟ اگر معذورید دیگری رو وصی قرار بدم…آقا فرمود: نه فاطمه جان! دختر رسول خدا هر چه باشه عمل میکنم. فرمود: پس علی جان!”غَسِّلنِی وَ کَفِّنّی وَ دَفِّنِّی بالَّیْل وَ لَا تُعلِن بِهِ أَحَداً” کسی با خبر نشود خودت شبانه مراسم من رو انجام بده. میدونست خیلی به امیرالمومنین سخت میگذره ولی چاره نبود. نمیدانم با اینکه حضرت میدانست این روز، روز آخر فاطمه اش هست چگونه با فاطمه خداحافظی کرد این یه وداع بود…
خداحافظی کرد وقت نماز مغرب مسجد رفت. در مسجد نشسته بود،دید حسنین وارد شدند اشک می ریزند،”ماتَت أُمّنا فاطمه”تعبیر علامه مجلسی اینه،” غُشیَ عَلَیه” در بعضی تعابیر آمده امیرالمؤمنین با صورت به زمین خورد… به سرعت خودش رو به خانه رسانید ولی دید کار از کار گذشته این هم یک وداع سخت بود. هر چه صدا زد جواب نشنید.. کمر بست به وصیت فاطمش عمل کنه. لذا شنیده اید فرمود: ابوذر به مردم بگو متفرق بشن، بیگانه ها برن نباشن، وقتی همه رفتند چراغهای مدینه خاموش شد، خودش شمعی به پا کرد. به عزیزانش هم سفارش کرد میخوام مادر رو غسل بدم مبادا بلند گریه کنید دشمن بیدار بشود، لذا گفتن آستین ها رو به دندان گرفته بودند.مبادا صداشون بلند بشه، فرمود: حالا اسماء تو آب بریز من بدن فاطمه رو از زیر پیراهن شستشو بدم، اسماء میگه دیدم حضرت دست از غسل دادن برداشت بلند بلند گریه میکند، سوال کرد.. آقا خودتون فرموده بودید بچه ها بلند بلند گریه نکنن. نقل اینه فرمود: اسماء هنوز خون تازه از زخمهای بدن فاطمه جاریه، هنوز آثار غلاف شمشیر بر بازوی فاطمه باقیست…بدن رو غسل داد در کفن پیچید. بچه ها آمدند برای آخرین باربا مادر خدا خافظی کردند..”والله فقد حنت و أنت و أخرجت یداها و ضمتهما الی صدرها” با محبت بچه ها رو از مادر جدا کرد، بند کفن رو بست، اینم وداع دوم حضرت بود…
روضه توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها – قسمت پایانی
وداع سوم وقتی بود بدن رو تحویل رسول خدا داد، روی قبر رو پوشانید، قبر رو مخفی کرد..” فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ” وقتی ماموریت رو انجام داد قبر رو پنهان کرد خیالش راحت شد بدن رو تحویل رسول خدا داد امانت رو برگرداند دستش رو از خاک قبر فاطمه تکان داد. خاکهای دستش رو افشاند، “هَاجَ بِهِ الْحُزن” غصه به امیرالمومنین هجوم آورد. هر چه کرد آرام نشد دیدن خم شد صورت به قبر فاطمه اش گذاشت .”نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِ”
حضرت زینب سلام الله هم چند تا وداع داشت یکی اون وقتی که همه رو با محبت فرستاد خیمه پرده خیمه رو انداخت گفتن خودش از در دیگر خیمه بیرون دوید هی میدود” مهلاً مهلاً یابن الزهراء “خداحافظی کرد زمام مرکب رو رها کرد امام حسین رفت دیگه امام حسین رو ندید.
وداع دوم اون وقتی بود که آمد بالای بلندی رسید بالای تل زینبیه دید از همه طرف محاصرش کردن دیگه توان دفاع از خودش رو به حسب ظاهر ندارد خون از زخمهاش جاریه حضرت دستور داد برگرد، عقب عقب رفت..رو به قتلگاه پشت به خیمه ها..
وداع سوم وقتی بود که آمد به گودی قتلگاه شنیده اید روضه خواند غوغا کرد اشک ریخت از همه اشک گرفت ولی وقتی میخواست خداحافظی کنه هجوم آوردند به گودی قتلگاه، گویا دلش آرام نگرفت دیدن خم شد صورت به رگهای برادر گذاشت. رفت پی ماموریت خودش به کوفه و شام . آخرین وداعش وقتی ماموریت رو انجام داد با خیال راحت برگشت کربلا نوشتن سه روز کربلا موندن کار به جایی رسید امام سجاد دید اگر بمانن کسی از کربلا زنده بیرون نمیاد. لذا فرمود: عمه جان! بگید آماده حرکت بشن این آخرین وداع دختر امیرالمومنین بود…
«صلی الله علیک یا اباعبدالله و رحمة الله و برکاته»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
آروم آروم از این زمونه، مادر رفت شبونه
زده اشکام جوونه، خدا میدونه
مدینه دیگه بخوابه، خواب که واسه ما عذابه
زندگی بی تو سرابه، خدا میدونه
شکسته پر شد مادر، بی بال و پر شد بابا
شکسته تر شد مادر، تنهاتر بابا
دلخوشی نمونده واسه دنیام، مادر
روشنی نمونده واسه چشمام، مادر
همدمی نمونده واسه بابام، مادر
شده نمازات نشسته، با پهلوی شکسته
شدی از دنیا خسته، خدا میدونه
داری میری توو جوونی، دل مارو میسوزونی
چرا شدی قد کمونی، خدا میدونه
نداره مرهم مادر، گرفته ماتم بابا
آب میشه نم نم مادر، غرق غم بابا
ای جوابِ هر سلام بابا، مادر
بی تو میشه بی سپاه و تنها، مادر
سر میذاره بین چاه غمها، مادر، مادر
منو دیگه برده نالهات، تنِ مثِ باغ لالهات
تا روضهی سه سالهات، خدا میدونه
سر بابا روبروش بود، همونی که آرزوش بود
چه بغضی تو گلوش بود، خدا میدونه
چیشد سرت ای بابا، بریده شد کی بابا؟
تو ما رو میدیدی از، روی نِی بابا
بارِ تازیونه رو کشیدم، بابا
اما طعنههایی که شنیدم، بابا
از نگاه شامیا بُریدم، بابا
دل خوشی نمونده واسِ دنیا، بابا
روشنی نمونده واسِ چشمام، بابا
ایندفعه منم میرم با بابام، بابا
«ابا عبدالله، حسین ثار الله…»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
من ایستاده بودم دیدم که در افتاد
حسن ناله می زد، بابا! مادر افتاد
تو افتاده بودی، درم روی پهلوت
دیدم هر کی رد شد، لگد زد به پهلوت
قنفذ کمر بست به کمر شکستنم
میخواست پیش مغیره ادّعا کنه
مغیره خواست کم نیاره پیش اون
با لگدی هم شده شر به پا کنه
اون روز دشمن هستیمو از حسد گرفت
اون روز دشمن از هر کسی مدد گرفت
هر کس اومد، چادرشو لگد زد و
هر کس می رفت، چادرش و
*گفتم لگد دلم رفت گودال….
اینجا تنها جایی نبود که لگد به مادرش زدند.همچین که اومد تو گودال،روایت میگه اول یه لگدی به این بدن زد…*
یه جای سالم به تن نداری
دیگه چی میخواد از بدنِ تو
داد میزدند امّا شمر نامرد
برنمیداره پا از بدن تو
پیش چشمای خیسِ مادرت
کهنه خنجرش روی حنجرت
کاش میشد برات کاری کرد حسین
داره جون به لب میشه خواهرت….
اونقده دورت شلوغه حتی
سخته برا تو نفس کشیدن
از بس گرمِ غارتت هستند
اشک چشامو حتی ندیدن
از روی زخمات، خون شده جاری
برات بمیرم یاری نداری...
نمیذارن که بیام کنارت
چی کار کنم تا طاقت بیاری…
با مادر مادر کشتی خواهر رو
با یارب یارب کشتی مادرو
با بی رحمی زد تیر آخرو
حسین جانم..!
آه ای مادر! من بمیرم…
دیگه جا نیست شده نیزه در نیزه…
من بمیرم می کشی آه با فرود هر نیزه
نیزه رو نیزه،چه جای عَرضه….
ای حسیین…..!
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
این صدای گریهٔ بی تاب کودکان است
ای خدا مادر چرا چون شمع نیمه جان است
«مادرم جوان است، مادرم جوان است»
غم نشسته بر در و دیوار خانه
از سکوت بانوی بیمار خانه
این جهان داغی از این بدتر ندارد
بدتر از بیماری مادر ندارد
ذکر اهلِ خانه دائم آه و ربّنا شد
یَا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شَفآء شد
«داغمان عیان است، اشکمان نهان است»
لحظه لحظه خاطرات تلخِ غربت
کوچه کوچه بغض سنگین، آه حسرت
مادری که مثل گل یکباره پژمرد
پیش چَشم کودکانش تا زمین خورد
وای اگر طوفان به جانِ باغ ما بیفتد
غنچه یاسی به زیر دست و پا بیفتد
«وای من خدایا، موسم خزان است»
دود و آتش می زند یک سو زبانه
سوی دیگر چرخش یک تازیانه
این میانِ ناله هایی کودکانه
مادرم گم کرده یا ربّ راهِ خانه
ای خدا باور ندارم آن میان چه دیدم
ردّی از خون ناگهان بر خاکِ کوچه دیدم
«آتشی به جان است غصه بی کران است»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
فاطمی گشتن بنای کربلایی بودن است
چون حسینی بودن از اینجاست یا زهرا مدد
آن مسلمانی که بی حبّ تو دارد ادعا
حکم او، دین او والله بی امضاست، یا زهرا مدد
گر بیاید انتقامت را بگیرد مهدی ات
بر لبش این زمزمه زیباست، یا زهرا مدد
در سینه ام حرارت غم های مصطفی،
داغ نبی نبود، عزاداری تو بود
*علی جان همش ناراحت تو بودم، شنیدم کسی جواب سلامِت رو نمیده…*
در کوچه آن زمان که کسی یار تو نشد
کار منِ شکسته عملداریِ تو بود
تا که طناب باز شود از گلوی تو
گیسوی من به فکر گرفتاری تو بود
*بی بی فرمود: پسر عموم رو ول کنین، مگر نه الان گیسومو پریشان میکنم، همه ی شمارو نفرین میکنم…*
دستم اگر شکست، فدای سَرت شکست
نُه سال نذر هواداری تو بود
دستم شکسته بود ولی دست دیگرم
از پا نمی نشست پی یاریِ تو بود
* دست رو بی هوا زدند که شکست، اما با اون دستی که سالم بود کمربند رو دوباره گرفت…*
بانوی خانه ی تو اگر ماند روی پا
بعد از پیمبر از نفسِ جاری تو بود
انگار در مدینه به جای محبتت
در سینه ها تلاطم بیزاری تو بود.
تازه بغض ها شکوفا شد.« آی مظلوم علی ..»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
برای غم تو میمیرم مادر
پرِ چادرتو میگیرم مادر
هرچی میخوام و از تو میخوام
حاجت میگیرم با این اشکام
إنسیةُالحَورایی، صدیقۀ کبرایی
یا نورُ یا فوقَالنّور، فاطمةُالزّهرایی
«فاطمةُ الزَّهرايى مادرخوب مايى..»
جلوهی کَرَمه محرابِ دستات
مدیونه همهی دنیا به دستات
مردم خوابند و تو بیداری
محوِ “الجّارُ ثُمَّ الداری”
میباره آیه آیه، از قنوتِ دستای
تو و مولا همواره، رحمت واسه همسایه
«فاطمةُ الزَّهرايى مادر خوبِ مايى..»
وقتی لطف تو رو ما باور داریم
شفاعت نامهای تو محشر داریم
عشّاقِ زهرا رو میبخشن
دونه دونه ما رو میبخشن
دنیا گریونه اما، شیعهی تو خندونه
وقتی تُو محشر بانگِ، أَینَالفاطمیونه
«فاطمةُ الزَّهرايى مادرخوب مايى..»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
مادرم از غدیر میزد حرف
مادرم سربه زیر میزد حرف
مردک رذل پست سیلی زد
بی هوا با دو دست سیلی زد
و دل من شکست در کوچه
مادرم تا نشست در کوچه
استراحت نداشت مادر ما
خواب راحت نداشت مادر ما
«*آخه تو طول روز به بچهها میرسه. موهای حسن رو شونه میزنه موهای زینب رو شونه میزنه….
یه خانم سه ساله ای میگفت: مادرم هی میگفت…*
تار می بینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه»
مادرم مادرم مادرم دلشکسته میخوابید
میشد از درد خسته میخوابید
با سرِ نیمه بسته می خوابید
اکثراً هم نشسته می خوابید
مادرم رفت و پیر شد بابا
بعداز آن، سر به زیر شد بابا
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
این نفسات منو میکشه
هر نفسم فدای تو شه
بی تو بهار من خزونه
خونه با بودن تو خوشه
آب میشی هی تو پیش چشام
زندگی رو بی تو نمیخوام
بعد تو هر روز میمیرم
خیره به در تا میشه نگام
اشکای چشمات منو میسوزونه
گریه نکن جون حیدر
یادم نمیره فضه خذینی تو
در وسط دیوار و در
«یا زهرا یا زهرا …»
پاشو و باز کارِ خونه کن
رحمی به اشکِ روی گونه کن
پاشو دوباره مثل قدیم
موهای زینبو شونه کن
لخته ی خون روی لبت
خون میچکه ز پیروهنت
آخرشم نگفتی بهم
تو کوچه چی دیده حسنت
وقتی میبینم راه میری خمیده
تیره میشه روزهای من
تو کوچه ها بی هوا سیلی خوردی
انسیةَ الحَورای من
«یا زهرا یا زهرا…»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
“اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ”
ای قدر تو پنهان تر از پنهان
زهرا تر از هر زُهره ي تابان
ای قبله ي اذکارِ تسبیحات
سبوح تر از واژه ي سبحان
ای روشنی بخشِ ازل نورت
قبل از نخست و بعد از پایان
ای بسم ربِّ النور سلمان ها
نام بلندت نسخه ي درمان
يا فاطر و يا فاطمه يعني
افلاك با مِهر تو شد بنيان
مسند نشین آیه ي تطهیر!
ای مُصحفِ والاتر از قرآن!
از عالمِ ناسوت تا لاهوت
می گیرد از چشمان تو فرمان
مریم گُلی از باغ بستانت
دلبسته تو روضه ي رضوان
دُرّ نجف شد گردن آویزت
دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان
ای زمزمِ چشمانِ تو کوثر
تنها غدیر مانده در جریان
نهج البلاغه گوشه ي مسجد
از خطبه خوانیِ تو شد حیران
رعشه به جان عرش افتاده
آهِ کلامت سلسله جنبان
نام علی جاری ست در نطقت
شیرینی اش گردیده دو چندان
*گفت:علي جان! صد بارِ ديگه هم بيان پشت در حمله كنند، خودم ميرم در رو باز مي كنم…*
فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟
حق علی از چه شده کتمان
بغضِ امیرالمومنین کفر است
حب امیرالمومونین ایمان
ممسوس ذاتِ حضرت باری
در غزوه ها، جنگ آورِ میدان
خورشید را تکذیب می کردند
خفاش های کورِ گورستان
با خود فدک هر روز می خواند
شرحِ عبورت را گُلِ ریحان
در دست های مجتبی دستت
ای دست گیرِ عالمِ امکان
فرشِ رهت عرش معلا شد
دیوارها شد آینه بندان
انسیه بود و کوچهای باریک
حوریه رویارویِ يك شیطان
چادر نمازت روی خاک افتاد
یا کعبه ي حاجات شد ویران
دردا لگد شد خیمه ي توحید
در زیرِ پای نامسلمانان
“تبت یدا” می زد به تو سیلی
پوشیه ات نیلی شد و گریان
ای روحِ دو پهلوی پیغمبر
پهلو گرفتی بعد از این طوفان
گُل کرد بر پیراهنت لاله
پژمرد از این داغ یک بستان
سوگند که پایِ علی بانو!
تو ایستادی تا به پای جان
*ميگن: حضرت زهرا سلام الله عليها اون روزاي آخر اينقدر ناتوان و خسته شده بود، نه مي تونست چيزي بخوره، نه مي تونست چيزي بياشامه، به يه وضعي رسيده بود كه وقتي مي خواست بايسته دستش رو ميذاشت روي ديوار، فضه و اسماء ميگن: به سرعت اومديم خانوم رو كمك كنيم، اينقدر خانوم نحيف و زار شده بود ديگه روزاي آخر با اشاره حرف ميزد، فضه ميگه ديدم روز آخري يه حرفي داره ميزنه صداش رو نميشنوم، ميگه: گوشم رو گذاشتم كنار دهان خانوم، ديدم مي فرمايند:*” اِنِّي اُريدُ اُعانِقَ طِفلِي الحَزين وَلَدي الحُسين” يه كاري كن بتونم حسينم رو بغل كنم… اينقدر ابي عبدالله خوشحال شد، مقاتل نوشتن: “فَتَبَسَّمَ الحُسَين” لبخندي زد ابی عبدالله، اما اين لبخند خيلي زود تبديل به گريه شد، گفت: حسين رو بيار بغلم، سَرِ حسين رو تو آغوشش گرفت، نوشتن: تا اومد موهاي حسين رو نوازش كنه”اِرتِعَشت يداها” دستاش مي لرزيد، با همون دستاي لرزون موهاي حسين رو نوازش كرد، حالا زينب هم داره اين صحنه هارو نگاه ميكنه، اي روزگار! اين دستاي لرزون تا كجا رفت سَرِ حسين رو بغل بگيره؟ يه روزي رسيد اومد كنارِ تنور خولي هي با اين دستاش سَرِ حسين رو نوازش داد، اما توي بچگي جوري سَر حسين رو نوازش ميداد ميگفت: مادر! نميخوام يه تار موت به زمين بيوفته، اما الان مويي برا حسينش نمونده… اي حسين! *
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ببین صدای گریه های من شده بلند
برای بار آخرم شده فقط بخند
بخند و چشمای کبودتو به روم ببند
بخند که لحظه های آخرو عوض کنی
ی بار دیگه حال حیدرو عوض کنی
همه سفارشارو کردی اما باز میگی
یادت بمونه که باید درو عوض کنی
به در نگاه نکن به قتلگاه محسنم
همش می گی مگه چی بود گناه محسنم
کِی داغ بچه اتو سه ماهه به دلت گذاشت؟
یه روز میگیره دامنش رو آهِ محسنم
تو رو به جون من کنار من بمون
قرارِ قلبِ بی قرار من بمون
«فاطمه! نرو نرو علی غریبه..»
نگو یه روز گرفتن از سرم، عمامه امو
که نشنیده میگیرن این روزا سلاممو
می بینی حالِ ذوالفقار در نیاممو
به قلب زارم حق بده بسوزه دق کنه
به ذوالفقارم حق بده یه روزه دق کنه
برای حیدرت همین بسه که چشمشو
به چشم نیمه باز تو بدوزه دق کنه
چشات و واکن و نگاهتو بده نشون
تو رو به جون خاطرات خوبمون بمون
منو نگاه کن و تو این غروب رفتنت
زمین نزن منو نرو به سمت آسمون
تو رو به جون من کنار من بمون
قرار قلب بی قرار من بمون
«فاطمه! نرو نرو علی غریبه..»
بهت که گفته بودم آخه بی خبر نرو
به قطره قطره اشکای دمِ سحر نرو
یا لااقل بدون همسفر، سفر نرو
داری میری سفر دعا کنم سفر برات
میدونم این جدائی میشه دردسر برات
میری ولی برا دلی که میشه تنگِ تو
دو خط نوشتی یادگاری روی در برام
نوشتی روی در که بچه هام فدای تو
الهی من فدای اشکِ بچه های تو
ببین حسینمو چه جوری گریه میکنه
فدای غربت غریبِ کربلای تو
تو رو به جون من کنار من بمون
قرار قلبِ بی قرار من بمون
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست
تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست
تقصیر تو نبود دل اطهرش شکست
تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست
گیرَم، که دست تو سپرِ مادرت نشد
تقصیر تو نبود قَدت یاورت نشد
بیرون بریز این جگرِ پاره پاره را
بیرون بریز غصهٔ آن گوشواره را
زینب رسیده بگو راه چاره را
خون آبه های دورِ لبِ پر شراره را
با مقنعه دهان تو را پاک می کند
این خاک گیسوان تو را پاک می کند
_____________________________________________________________________________
مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده در فاطمیه
حضور سبز نگاهِ تو جان دهد ما را
در این دیارِ غریبی امان دهد ما را
ترنُّم سرِ گیسوی رفته بر بادت
برای نغمه سُرایی زبان دهد ما را
ببین چه زود زِ هجران تو شکسته شدیم
کسی جفاست که نام جوان دهد ما را
میان گریه زِ پروردگار میخواهیم
هر آنچه تو بپسندی همان دهد ما را
نگاه نافذ تو گر شبی بما افتد
دلی به وسعت هفت آسمان دهد ما را
اجازه از دلِ غمدیده ی تو می خواهیم
که اِذن گریه به قدّی کمان دهد ما را
دوباره چَشمه ی اشکم به جوش می آید
صدای ناله ی مادر، به گوش می آید
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دنیا بدون تو معنایی نداره
دنیای علی کاش سرپاشی دوباره
میخِ روی درو، خونِ لباس تو، میکشه حیدرو
جونِ علی نرو، خون لباس تو میکشه حیدرو
نفس نفس که میزنی دلم می ریزه
حسن به خاطرِ تو چند شبِ مریضه
اوضاع خونه امون تعریفی نداره
مادر که نباشه بچه بی قراره
شبا به جای شام، هق و هق و ماتمه
غذای بچه ها، گریهٔ ناتمام، هق و هق و ماتمه
اینا فدا سرت فقط نرو عزیزم
بده جواب اشکِ حیدر و عزیزم
زهرای من شدی، دلگیر از زمونه
میری و نگاها یادِ من می مونه
راحت جان من !حرف سفر نزن یار جوان من
تاب و توان من! حرف سفر نزن یار جوان من
علی برای لرزش صدات بمیره
الهی که خدا تو رو ازم نگیره
نفس نفس که میزنی دلم میریزه
حسن به خاطر تو چند شب مریضه
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
سرو خمیده..
زخمیه مظلومه ی سختی کشیده
عمرتو کم شد..
از حالا باید بهت بگم شهیده
صدات عوض شد..
بس که گریه کردی ای نفس بریده
کاشکی لبخندِ تو برگرده به خونه
کاشکی از دستت نیفته دیگه شونه
کاش به موی زینبت گره نیفته
آینه ات از لبِ پنجره نیفته
کاشکی هیچ کسی داغِ عزیز نبینه
دختری مادرشو مریض نبینه
زهرای من، زهرای من
شکستی ای دنیای من
قلبت جواب کرد…
اینا مرد خونه رو خونه خراب کرد
دردات زیادن…
این همه گریه فقط تنت رو آب کرد
بشکنه دستی که
توی این کوچه زن زدن رو باب کرد
روزی که هر چی زدن پیش چشام بود
روز همدستیه اون دوتا غلام بود
روزی که مغیره با قنفذ شریک شد
روزی که علی جلو همه کوچیک شد
اون دوشنبه موقعه زهرا زدن بود
روزِ مرگِ اول ابالحسن بود
خانوم خونه…
راه بیا باز با علی شونه به شونه
تشنه نمونی پا به پای تو حسین تشنه نمونه
از دستت افتادکاسه ی آب داره روضه میخونه
زینبت خسته شد از کفن شمردن..
*این یکی مال مادره اینم مال باباست اینم مال حسنه، ….مادر جان! من اشتباه میشمرم؟…*
زینبت خسته شداز کفن شمردن
میگه چهارمی رو پس به کی سپردن
چاره ای بجز راضی شدن نداره
با خودش میگه حسین کفن نداره
شایدم کفن به کربلا سپردن
چاره ی کار و به بوریا سپردن
قربون صدا زدنت خیلی بی هوا زدنت
حالا روی چادرمه خاکِ دست و پا زدنت
من سر قراراومدم توی نیزه زار اومدم
از تو دل نَکندم حسین با خودم کنار اومدم
تا چشمم کار میکنه نیزه نیزه،نیزه می بینم
داره باتو چیکار میکنه نیزه نیزه نیزه می بینم
گریه چشمامو تار میکنه نیزه نیزه نیزه می بینم
کی دلش اومد بزنه،کی اومد لگدبزنه
یه نفر یه حرفی به این شمر نابلد بزنه
زندگی همینه حسین رسم دنیا اینه حسین
کاشکی حال و روز تو رو مادرت نبینه حسین
رو خاک داغِ کربلا..کشته کشته کشته می بینم
مَن دَفَنه اَهلَ الغُری..کشته کشته کشته می بینم
حتی بالای نیزه ها کشته کشته کشته می بینم
با قدکمون اومدم
عشق من بمون اومدم
من فقط به عشق خودت
بین خاک و خون اومدم
من برم کجا چه کنم؟
بعد کربلا چه کنم؟
پیکر تو جا بمونه
زیر نیزه ها چه کنم؟
از تشنگی دور و برو تیره تیره تیره می بینم
این ساعتای آخرو تیره تیره تیره می بینم
توی مقتل برادر و تیره تیره تیره می بینم
ای حسین……!
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
گلِ نوبهارم جات توی بهشته
بی تو بی قرارم با یه دل نوشته
طبیبم رفتی و بیمارم کردی
تو دام غمها گرفتارم کردی
علمدار بودم یتیم دارم کردی ای وای..
برگرد حسن منتظره
برگرد حسین خون جگره
زینب نگاهش به دره برگرد
«عزیزَ الحیدر یا زهرا ..یازهرا…»
می زدی تو هر شب، حرف بی کفن رو
دادی دست زینب، کهنه پیروهن رو
بگو ای دلبر بگو به این دنیا
چی میشه آخر غروبِ عاشورا
خِطاب روضه عوض میشه اونجا ای وای ..
برگرد برو سمت حرم
برگرد نبینی خواهرم از تن
جدا میشه سرم برگرد
«اباعبدالله حسین یا ثارالله ..»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
عرشِ حق را قائمه ای حکم عدلِ محکمه ای
وصف تو این هست که فقط فاطمه ای ،فاطمه ای، فاطمه ای…
ای نور، ای نور علی نور ای نورِ فوق نور
مادر، شأن تو سراسر في کتابِ مستور
ای مادر بت شکنم، ای روح عاشق شدنم
دخیل چادرت منم تا مردنم
ای ولی بر هر چه ولی اولین نورِ ازلی
عِطر نامت میرسه با نادِ علی، ناد علی، نادعلی، نادعلی….
والله بودی تو مَعَ الله قبلِ ما سوی الله
بوده، اسم تو سرودِ رهروان این راه
ای رهبرِ نهضت ما ای علّت عزّت ما
سایه ی تو بالاترین نعمت ما
تو محل معرفتی سِرِّ حُسن عاقبتی
دل به امرت میتپه یا سَیدتی سَیدتی
روحِ صومی و صَلاتی منبعِ حیاتی
جان سَرسپردگانِ کشتی نجاتی
فرمانروای نشأتین ای بانی ذکرِ حسین
حسین حسین برای ماست شهادتین
ثانی زهرای بتول عشق ارباب همه ای
عمه جانت گفته که تو فاطمه ای فاطمه ای
با پای پُر ورمم، دردسرِ حرمم
همه میگن خیلی شبیه مادرمم
روی زهرای سه ساله باغِ یاس و لاله
بوی مادرش که پیچید لحظه ی وصاله
دوری به آخر می رسه، بابا به دختر می رسه
یه شب برای بردنش، سر می رسه
حسین!……
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها – قسمت اول
السَّلامُ عَلَیكِ يا سيِّدَتي وَ یا مَولاتي لَعَنَ اللهُ قاتِليكِ وَ ضارِبيكِ وَ ظالميكِ و غاصِبي حَقِّكِ يا سيِّدَتي وَ یا مولاتي..
*بی بی جان شب شهادته..خدا اونایی که تو رو زدن لعنت کنه..خدا اونایی که درِ خونه ات رو شلوغ کردن نبخشه..*
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم
جارو نکش؛ که فاطمه جان درد میکشم
دارم شبیه؛ پهلویتان درد میکشم
*انقدر تو این خونه کار نکن، علی رو شرمنده نکن، بعد از پیغمبر چه جوری
کارهای خونه رو می کرد…
” مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا نَاحِلَةَ الْجِسْمِ”یعنی مادرم آب شد…”مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ” مادرم منهدم شد.”مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ” مادرم سرش درد می کرد.”باكِيَةَ الْعَيْنِ “مادرم گریه می کرد.”حَتّی صارَتْ کَالخَیالِ” مادرم مثل مرده متحرک شد. موهای زینب رو شونه می کرد، دستش شکسته بود اذیت میشد…*
جارو نکش که عطر بهشت است میبری
روی مرا زمین نزن این روزِ آخری
*زنهای پرستار خدمت بی بی بودن یوقت دیدن حال زهرا خراب شد گفتن بریم مسجد علی رو خبر کنیم.بین راه امیرالمومنین رو دیدند قبل از اینکه زنها چیزی بگن امیرالمومنین فرمود: “مَا الْخَبَر”؟چه خبر شد ؟”مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ “؟شما چرا رنگاتون پریده؟فاطمهٔ من چی شده ؟ گفتن: یا ابالحسن!”أَدْرِكْ ابْنَةَ عَمِّكَ الزَّهْرَاءَ”علی! اگه یه بار دیگه میخوای زهراتو ببینی عجله کن….علی وارد منزل شد عبا از دوش برداشت عمامه از سر برداشت. سر بی بی رو به دامن گرفت صدا زد”يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُكَلِّمْهُ” جواب نداد” یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ فِي طَرَفِ رِدَائِهِ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ” به هر اسمی به هر تعبیری صدا زد جواب نشنید.بی بی چشما رو باز نمیکنه. یوقت صدا زد..” يَـا فَـاطِمَـه فَـأَنـَا ابْـنُ عَمِّـكَ. عَلِي” … زهرا من علی مظلومم، من پسر عمِّ مظلومتم “كَلِّمِـينِـي” با من حرف بزن، “فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا ” چشمها رو باز کرد… “و بَکَت وَ بَکاء” هر دو شروع کردند های های گریه کردن…. مدتی رو به حال هم گریه کردند.بعد که خوب برا هم گریه کردن علی فرمود: فاطمهٔ من چی شده؟ عرضه داشت یا علی!”إنّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذی لابُدَّ مِنْه وَلا مَحیصَ عَنْهُ ” علی مرگ رو در مقابل دیدگانم میبینم ..علی گریه میکرد فاطمه زهرا صحبت میکرد.صدا زد علی جان!” غَسِّلنِی بِاللَّیل ،حَنِّطْنی بِاللَّیل، کَفِّنِّی باللَّیل دَفِّنِّی بِاللَّیل وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً”..علی کسی رو خبر نکنی، منو خواستی غسل بدی” فَلا تَکْشِفَ عَنِّی” از روی پیراهن غسل بده…*
باغِ بدونِ غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گرد گیری امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه جگرم را چه میکنی؟
خاکی که ریخته به سرم را چه میکنی ؟
زهرا به جای نان، غمِ ما را درست کن
حلوای ختم شیرِ خدا را درست کن
مبهوت و مات ماندم از این مهر مادری
دست شکسته جانب دستاس میبری
جان علی بگو که تو با این همه تبت
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت؟
شستی تن حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه
از تشنگی، لبِ پسرت سوخت فاطمه
حرف از کفن شد و کفنت ناله زد، حسین!
خونابه های پیروهنت ناله زد، حسین!
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها – قسمت پایانی
شستی تن حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
*یا زهرا! با دست شکسته کارای خونه رو کردی.. با دست شکسته موهای زینبت روشونه زدی …
وقتی علمدار کربلا بالای اسب نشسته بود،”و تَوجه نَحو الخيمة” گفت الان آب به خیمه ها می برم.. دستاشو شکستن،دست راستشو زدن، مشک رو به بازوی چپ گرفت، دست چپ رو زدن، خیالی نبود.( شاید، نمیدونم گفت من کی باشم دستای من چه ارزشی داره دستای دختر پیغمبر رو شکستن من که جای خود دارم)مشک رو به دندان گرفت ..*
«نمیدانم چرا هر وقت از یاس میخوانم
کنار یاس قدری روضه عباس میخوانم»
*مشک رو به دندان گرفت یه اتفاقی افتاد ” فَوَقَفَ العَبّاس مُتحیّرا “وقتی تیر به مشکش خورد همون جا ایستاد. نه راه پیش داره نه راه پس، چنان با عمود آهن به سرش زدن با صورت به زمین افتاد. صدا زد” یا اَخا اَدرِک اَخاک” دیگه بیا به دادم برس. امام حسین رسید بالای سرش یه نگاهی انداخت. صدا زد”« أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي ” کمرم شکست “وَ قَلَّت حِيلَتِي”سعی کرد این بدن رو جمع کنه..عباس صدا زد: “یا اخی ما تُرید منّی” ؟ میخوای چیکار کنی ؟ یوقت منو به خیمه ها نبری …*
دستی نداری تا بگیرم از زمین پاشی
میشه دوباره باز علمدار حرم باشی
این بچه ها دیگه نمیخوان آب تو رو میخوان
میشه براشون باز سقاشی
عباس من!
وقتی خجالت می کشی شرمنده تر میشم
سقّا بدون دست هم سقاست باور کن
تو چشم عباسم نبینم اشکِ غم باشه
بی تو حسین تنها ست باور کن
*آخه وقتی میخواست بره میدان صدا زد: “يا أَخِي إِذَا مَضَيْتَ فَتَفَرَّقَ عَسْكَرِي ” تو بری لشگرم از هم پاشیده ميشه…*
دریا تو دستاته اباالفضل
ممنون دستاتم اباالفضل
چشمات پر از خون شد عزیزم
دلتنگِ چشماتم ابالفضل
*دخترا و زنهای اهل حرم همه منتظر بودن هی سرک میکشیدن خدایا! چرا از علقمه خبری نمیشه نه امام حسین اومد نه علمدار اومد. همینجور که نگاه میکردن یوقت دیدن”وَ رَجَعَ الحُسَین الی المُخَیَّم” دیدن آقا داره تنها برمیگرده “منکسِراََ حزیناََ باکیا”دیدن کمرش شکسته داره گریه میکنه”یُکَفکِفُ الدُّموعَهُ بِکُمِّه.”با این آستین پیراهن هی اشکها رو پاک میکنه…*
دستم رو میگیرم به پهلو راه میرم من
اونچه نباید عاقبت، دیدی سرم اومد
تا که نشستم پیش تو انگار حس کردم
یک لحظه بوی مادرم اومد
دیدی بهت گفتم کبوده صورت مادر
دیدی بهت گفتم که خیلی سخت راه میره
دیدی چقدر سخته ببینی مادرت هر بار
دستش رو به پهلوش میگیره
دریا تو دستاته ابالفضل
ممنون دستاتم ابالفضل
چشمات پر از خون شد عزیزم
دلتنگ چشماتم ابالفضل
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
بازم غمِ کوچه روضه نفس گیر شد
اینجا همونجاست که امام حسن پیر شد
کوچه شده تیره و تار ببخشن سادات
پُر شده از گرد و غبار ببخشن سادات
امام حسن سوخت جگرش ببخشن سادات
سیلی زدن به مادرش ببخشن سادات
«وای وای وای … ای وای مادر»
امام حسن داد زد بَسّه نزن نامرد
دستشو برد بالا سیلی محکم زد
یه کودک زار و حزین ببخشن سادات
مادرش افتاده زمین ببخشن سادات
ناموس حیدرو زدند ببخشن سادات
تو کوچه مادرو زدند ببخشن سادات
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
زهرای من! رو به زمستونه بی تو دنیای من
بارون غم میباره از چشمای من زهرای من !
جونِ علی!
چه جوری دلت میاد بری بدونِ علی
بی تو رنگِ غم میگیره آسمونِ علی
بمیرم چقدر تو پیر شدی جَوون علی
یه رحمی کن به حال و روزم آخه حال من بده
میبینی چه بلایی فاطمه سر من اومده
تو مادری ولی یه جور با من کنار بیا دیگه
تو رو خدا لباس محسن و بهم نشون نده
«زهرای من ..زهرای من..»
خانومِ من !جونم فدات ای از خوشی محروم من
خوردی زمین ریحانه ی خوشبوی من خانوممن
یارم بمون..
همه چیمو میدم ایندفعه کنارم بمون
تو مدینه جز تو هیچ کس و ندارم بمون
تو بیا قرار قلبِ بی قرار من
به فکرِ زینبم، میمیره فاطمه بدون تو
واست بمیرم آخه میخ در بُرید امونتو
اصلا میدونی چی منو سه ماهه داره میکشه
هنوز روی دیوار خونه مونده ردِّ خون تو
آقای من! داره با یادت میگذره روزای من
خیره به عکس گنبدِ چشمای من آقای من
آقای من!
چی به جز حرم میتونه باشه رؤیای من
رنگ و بوی روضه تو گرفته دنیای من
زنده میکنه دمِ دلت رو محیای من
همینکه اسمتو میگم دلم میگه حرم حسین
امیدِ اولم حسن پناهِ آخرم حسین
«جان ..حسین.. جان…حسین»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تانرفته فاطمیه کربلایم را بده
فکر کن که مادرت گفته وساطت می کنم
*همه جا غصه ی ما رو می خوردن از پسرش که تو گودال غصه ی ما روخورد تا مادرش که تو بستر بود.چقدر دست به دعا بلند می کرد. شیعیانشو دعا می کرد.
وقتی پیغمبر وارد شد دید بی بی داره گریه میکنه فرمود: چی شده؟ دخترم! عزیز دلم!
عرضه داشت باباجان!بچه ای که در رحم دارم با من حرف میزنه،حضرت فرمود: این که چیزی نیست تو هم که در رحم مادرت خدیجه بودی حرف میزدی دلداری میدادی اون موقعی که همه زنها مادرتو تنهاگذاشته بودن تو به مادرت، دلداری میدادی. آره بابا، من دلداری میدادم ولی این بچه یه حرفایی میزنه…هی داره میگه: أناالغَریب..بابا مگه بچه ام غریبه؟!آخه من که هستم باباش علی که هست، داداشش حسن که هست. نه دخترم!
چرا گریه میکنی؟ بابا جان از امروز یه حرفایی میزنه.هی میرم آب میخورم فایده نمیکنه هی بیشتر میگه أناالعَطشان … خبریه؟ دخترم نگران نباش، حالا پیغمبر میخواد دلداری بده.نگران نباش چیزی نیست دخترم! نه بابا یه چیزایی هست که شما به من نمیگین.پیغمبر شروع کرد روضه بخونه.. دخترم! یه روزی میاد کربلا، روضه ها رو پیغمبر خوند بی بی گریه می کرد.روضه خون پیغمبره،گریه کن حضرت زهراست. گریه ها که تموم شد صدا زد: باباجان! کسی هست برا حسینم گریه کنه یا نه؟ پیغمبر فرمود: دخترم یه عده ای از امت من میان برا پسرت داد میزنن گریه میکنن. میگه همونجا بی بی، دست به دعا بلند کرد گفت :باباجان!حالا که امتت برا حسینم سنگ تموم میزارن منم میخوام براشون سنگ تموم بزارم.بابا! میشه از خدا بخواهی من این امتو شفاعت کنم؟؟شفاعت گریه کنای حسین، گردنِ من باشه..
قیامتم میاد اون لحظه ای که وعده محقق میشه بی بی میاد. حالا موقع شفاعته، بی بی اومده، صدا میزنن چشمارو ببیندید. چه خبره؟ ناموس خدا میخواد وارد بشه، همه باید چشما رو ببندند. حبیبه ی خدا فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) میخواد وارد بشه. کسی نباید قد و بالای این خانومو ببینه، بی بی میاد وارد محشر میشه. موقع شفاعته، قول گرفته از باباش، شفاعت گریه کنای حسینش و میکنه، وقتی وارد میشه پرِ چادر و کنار میزنه، یه سر بریده رو دست میگیره، صدا میزنه بیاید…
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
چه فرقی میکنه برای ما
کجای این زمین مزارته
هرجای دنیام که باشی دلِ
یه عده سینه زن کنارته
تو اشکایی که مال روضته
یه عطر و بوی آسمونیه
گریه برای تو یکی از اون
لحظه های خوبِ جوونیه
از بس برات ناله میزنم
صدام گرفته مثِ صدات
هر جایی که اسمِ تو میاد
بلند گریه میکنم برات
زندگی شیعه ی مرتضی
هر نَفسش برای مادره
اگه یه دنیا روبروش باشه
پشت سرش دعای مادره
کارِ منه نوکری شما
کارِ تو مادری عالمه
از تو به ما خیلی چیزا رسید
بهترینش نوکری حسین
نمیمونه، شیعه آخرش
تو حسرتِ گنبدِ طلات
کنار شیش گوشه ی حسین
من بلند گریه می کنم برات
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
کاش میشد ببینم باز گُل یاست رو آب میدی
حالت رو که می پرسم میخندی جواب میدی
خوشحالی و محسن رو تو گهواره تاب میدی
بشه ویرون این دنیا، علی شد تک و تنها
دل میسوزونه میونه خونه جای خالیه زهرا
خونه بی فاطمه خونه ی ماتمه
یه چِشَم اشکه و یکی خونه غمه
ولی حال حسن، بدتره از همه
«مادرم فاطمه….»
کاش میشد بپیچه باز بوی نونت تو این خونه
از وقتی که رفتی تو، موی زینب پریشونه
عمقِ درد حیدر رو تنها چاه میدونه
بشه ویرون این دنیا، بده رسمِ نامردا
عذاب منه طعنه میزنه به من قاتل زهرا
سوره ی هَل أَتی آیه ی إِنَّما
رفتی و خونه امون شد به غم مبتلا
شده زخم زبون کار همسایه ها
«مادرم فاطمه….»
یادم اومد اون روز که تو به خونه ام صفا دادی
بهم قول وفا دادی پای حرفت هم ایستادی
داشتم جون میدادم من تا پشت درافتادی
بشه ویرون این دنیا، شده بانی غمها
کبوده تنت خون پیرهنت منو میشکُه زهرا
بین آتیش و دود، یاسِ من شد کبود
پیش چشمای من، عدّه ای بی وجود
فاطمه رو زدن، دشمنای حسود
«مادرم فاطمه…..»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
مي دونيد الان به روايت نود و پنج روز چه شب و روزايي است؟ مادرمون فاطمه توي بسترِ بيماري است، بي معرفت ها دَرِ خونه ي مولا رو آتيش زدن…
اونايي كه امشب مشكل دارن، حاجت دارن بايد فاطمي گريه كنن، آي اونايي كه مادر داريد! هميشه دعا كنيد خدا نكنه بچه اي بره خونه ببينه مادرش دست به پهلوش گرفته، هي اون بچه دعا ميكنه: الهي حال مادرم زودتر خوب بشه… اما دلا امشب بسوزه برا دلِ امام زمان، الان هم شايد مدينه باشه، كنار قبر مادرشون فاطمه، ياصاحب الزمان!…*
عزيزِ بي قرينه كي ميآيي؟
سحر خيزِ مدينه كي ميآيي؟
عزيزم مادرت چشم انتظاره
دواي دردِ سينه كي ميآيي؟
*يه جمله بگم با چشم سوزان بريم مدينه، ميگه: ديدم مقداد هي دست روي دست مزينه، توي كوچه نميره، گفتم: مقداد! چرا توي كوچه نميري؟ گفت: آخه اين همون كوچه اي است كه پسرِ فاطمه هي صدا زده: واي مادرم! واي مادرم! مادرم! مادرم!… اوناي كه مشكل داريد، اونايي كه ميخوان با دلِ زينب هم ناله بشن بسم الله، هر كي هم مادر نداره ثواب اين روضه رو بفرسته براش…*
فلك ديدي چه خاكي بر سرم كرد
به طفلي رخت ماتم بر تنم كرد
الهي بشكنه دستِ مغيره
كه بينِ كوچه ها بي مادرم كرد
*صدا زد: زينبم! حسنم! حسينم! اُم كلثوم! بريد وضو بگيريد ميخوام دعا كنم، بچه ها خوشحال شدن، مادرمون ميخواد برا خودش دعا كنه، دعا كنه حالش حتما خوب ميشه… بچه ها نشستن تا مادر دعا كنه، اونا هم آمين بگن، اما يه وقت مادرشون دستاش رو بالا آوُرد، صدا زد: “اللهم عجّل وَفاتی سَریعا” يعني خدا حالا ديگه مرگِ من رو برسون…
جمله ي آخرِ من، از همه التماس دعا، خيلي به علي سخت گذشت، كي؟ اون شبي كه ميخواد فاطمه اش رو به خاك بسپاره، اون لحظه اي كه دست برد زيرِ بدن فاطمه، اون رو بالا آوُرد، ديد زهرا بدنش آب شده، يه نگاه دور و برش كرد، ديد كسي نيست كمكش كنه…*
دست من نيرو ندارد اين همه
تا بريزد خاك روي فاطمه
*اما من بگم: يا اميرالمؤمنين! درسته بازوي فاطمه ات رو شكستن، درسته پهلوي فاطمه ات رو شكستن، اما شما فاطمه رو غسل داديد، كفن كرديد، اما من ميخوام بگم: من بميرم برا زينب، هر چي نگاه به بدنِ داداشش ميكنه، ديد هيچ جاي سالمي به بدنش نمونده، هي فرياد ميزد:” يا اُماه!…* مادر بيا كربلا… دستت رو بيار بالا سه مرتبه صدا بزن: ياحسين!…
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
به نام مصطفی به نام مرتضی به نام فاطمه
خدا کنه باشم غلام حیدر و غلامِ فاطمه
من اگه بدم و اگه خوب درخونه اش یه نوکرم
حاجتی اگه هست تو دلم جای دیگه نمی برم
من کجا و عشق حیدرمن کجا و لطف مادر
گَرد روی دست فضّه ام خاکِ زیر پای قنبر
«یا زهرا مدد یا زهرا..»
قعودِ مصطفی، سجودِ مرتضی وجودِ فاطمه
گره زده خدا،تموم هستیمو به بودِ فاطمه
نوکری واسه نوکراشون برا منه یه آرزو
هر کی نوکرِ فاطمه شد پیش خداست با آبرو
هر کی چشمش به غدیره، مرتضی واسش امیره
فاطمه اونو کنارِ نوکراشون می پذیره
«یا زهرا مدد یا زهرا..»
قیامِ مصطفی، کلامِ مرتضی، مرامِ فاطمه
اگه ادب کنی میشی مخاطبِ سلام فاطمه
خوش به حال کسی که غمِ فاطمه رو داره به دل
مطمئن باشه روز حساب نمیذاره بشه خِجل
بچه اشو دوست داره مادر
غم نداریم صبح محشر
فاطمه دستای ما رو
میزاره تو دست حیدر
«یا زهرا مدد یا زهرا..»
از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان
حالا که چیزی خواستی تابوت می خواهی
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تو مادر حسینی و منم گدای حسین
میشه برام دعا کنی بشم فدای حسین
سر منم بیفته پای حسین
من یه نوکرم دوست دارم سرم
تو راه اربابم جا شده از تنم
قربونت برم میدونی دارم
هر شب با این رؤیا سینه میزنم
دعا کن اسمم دربیاد
منو دلِ اربابم بخواد
یه سر پیش این نوکر بیاد
دعا کن اسمم در بیاد
«دعا کن واسم مادرم..»
ای اولین کسی که جون دادی به پای علی
تو از خدا برام بخواه بشم فدای علی
بشم فدای بچه های علی
جونِ مادرم مستِ حیدرم
سر پای هیچکس جز علی نمیذارم
پای دلبرم از سر میگذرم
اما دست از حیدر بر نمی دارم
دعاکن عاشق تر بشم
برای علی پرپر بشم
منم فدای حیدر بشم
«دعا کن واسم مادرم..»
ما تشنه ایم دعا کن آب به تشنه ها برسه
دعا کن آخرین ذخیره ی خدا برسه
آقام بیاد به داد ما برسه
ما سینه زنان شبهای عزات
انتظارِ صبحِ قیامو میکشیم
با اذن شما تو این روضه ها
با ذکر یا زهرا آماده میشیم
دعاکن سربازش بشیم
ماییکه سروپا خواهشیم
همه جوره منّت میکشیم
«دعا کن واسم مادرم…»
_____________________________________________________________________________
دودمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
این شعار فاطمه در بین دیوار و در است
رهبرمن حیدر است
این گل شش ماهه ام قربان راه رهبراست
رهبر من حیدر است
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*بریم پشت در خونهٔ علی، ببینیم چه خبر شده
یه عده اومدن، یه نفر،دونفر،نه! انگار یه چهل نفری میشن درِ خونه جمع شدن، هر کی هر چی تونسته، دستش گرفته اومده بعضیا چوب آوردن بعضیا تازیانه به دست گرفتن…*
مُغتنم دیدند صبرِ رو به پایانِ مرا
آتش آوردند نمرود، گلستانِ مرا
بیت من، در آتش و مصراع من افتاده بود
بی ادب ها خوب سوزاندن دیوانِ مرا
آرزوهای مرا در پشتِ در آتش زدند
کاش می بستن جای دست، چشمان مرا
دست من بسته ولی دستِ مغیره باز بود
زد تو را تا که بگیرد زود تر، جانِ مرا
حرف ناموسش که شد، ایوب صبرش سر رسید
با تو سنجیدند بین کوچه، ایمان مرا
*هر چی فاطمش رو زدن، امیرالمؤمنین صبر می کرد..دستای علی رو بستن، چن نفری علی رو گرفتن، اولین ضربه رو زد دید علی حرکت نکرد. دومین ضربه رو زد دید علی داره تماشا می کنه. سومین ضربه رو زدمولا چشماشو بست.. دیگه علی فقط صدای ضربه ها رو میشنید. فقط میشنید غلاف داره به بازو میخوره، غلاف داره به پهلو میخوره، فقط صدای آه فاطمش رو میشنید…*
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*بعضیا اینجورین یه صحنه ی دلخراش ببینن ناخود آگاه چشمشون رو میبندن که صحنه رو نبینن. شاید بچه های فاطمه همه چشاشو ن رو بستن. هنوز صدای سیلی تو گوش حسنه….*
در نهانِ چشمِ من اشک است مهمان ساخت
زود بیرون می کِشد از خانه مهمانِ مرا
*امیرالمؤمنین چشماشو بست نبینه این نامردا چه بلایی سر خانومش دارن میارن، حتی اگه چشماتم ببندی صدای ناله ی بچه هات رو داری میشنوی، حسن از اون طرف داره میگه نزن، حسین از این طرف داره میگه نزن، زینب از تو خونه بدو بدو اومد..*
*سالها گذشت علی دردش رو داره به چاه میگه…..میدونی چی میگه؟..*
حلالم کن حیدر نیومد
میزدنت کاری زِ دستم بر نیومد
همسایه ها دیدن صداشون در نیومد
از بعد کوچه، روزی صد بار آرزو کردم
که من می مُردم ای کاش..
چون که شنیدم هر کسی اون روز
تورو تو کوچه زده گرفته پاداش
یادم نمیره..
اون چهل تا بی حیا که بویی از غیرت نبردن
یادم نمیره
پشت در بودیم همه باهم به در هجوم آوردن
*مگه میشه داره میبینی چه صحنه ای پیش اومده، چشمتم که ببندی بالاخره صدای ضربه ها رو میشنوی ..
از تل تا گودال چند قدم فاصله است بی بی زینب بالای تل ایستاده داره میبینه یه مرتبه دید دور حسینش حلقه زدن گرد و خاکا بالا رفت بی بی هم چشماش رو بست صحنه رو نبینه، اما صدای ضربه های شمشیر و نیزه داره میاد، هر کسی ضربه میزنه صدای ضربه اش رو زینب میشنوه بجای حسین زینب ناله میزنه هر ضربه ای که می شنوه صدا میزنه وا محمدا….ای حسین….*
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
سرمایه دارم تا که غمِ تو رو دارم
نذاشتی ناامید شم و الحمدلله
شدی همه کس و کارم
بی شما بی کسم بی تو در نمیاد نفسم
به غم تو قسم، بی تو انگاری تو قفسم
خیلی دلواپسم به شفاعت تو نرسم
نذاشتی که تنها باشم اسیرِ این دنیا باشم
نخواستی من رسوا باشم آخه تو مادرمی
بی نیازم از دو عالم تا تو یاورمی
تا گداتم سربلندم سایه ی سرمی
«یا زهرا مدد یا زهرا..»
خیلی چیزا رو غمِ شما بهم یاد داد
با خطبه ها و گریه هات یادم دادی
که باید پای ولی ایستاد
غم تو می خرم همه درد و بلات به سرم
اگه روضه میرم دلم و حرمت میبرم
این چشای ترم بوده ارث پدر مادرم
یادم دادی عاشق باشم
تو عاشقی صادق باشم
خدا کنه لایق باشم که نوکرتو بشم
پای کار تو بمونم یاور تو بشم
کاش فدای نوکرای حیدرِ تو بشم
«یا حیدر مدد یا حیدر..»
عمریه مادر برا غمت عزادارم
برای صبحِ انتقام، جمعه تا جمعه
دعا فرج شده کارم
بخرم بی بی جون برا لشگر فاطمیون
که بدم سروجون تو قیام حماسه و خون
منو هم برسون به ظهور امام زمون
لباسِ رزم و می پوشم
علَم می گیرم رو دوشم
میپیچه کم کم تو گوشم
صدای پای ظهور….
منتظرها دَم میگیرن با دعای ظهور
داره دنیا میشه آماده برای ظهور
«یا مهدی مدد یا مهدی..»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
مادرم کنیز فضّه، پدرم غلام قنبر
خونه زاد خونه ی تو، هستم از اول تا آخر
عمریه این آرزومه، میون غوغای محشر
وقتی که خسته ام برسه دستم به تو مادر
تویی مادر، شفیعه ی محشر
تویی یاسِ کبود پیمبر
برای شیعه هستی تو مادر
علی آقام امیره و سرور
پدرِ خاکه و منه نوکر
خاک نعلین حضرت حیدر
«مادرم یا زهرا..»
برا نوکرت دعا کن شده از زمونه خسته
تو قنوت هر نمازت با همون دست شکسته
شامل لطف و دعای، خیر تو مادر میشم من
وقتی رو لبهام میشینه ذکر حسن حسن
گِل ما روخدا تا سرشته
رو درجنت اینو نوشته
حسن آقای اهل بهشته
جنون قلب من علنیه
عقیق عشق من یمنیه
شده قلبم براش حسنیه
«مادرم یا زهرا..»
ممنونم اجازه دادی بزنم برات به سینه
بارونِ اشکِ غم تو، تو چشای من بشینه
ازروز اول تا آخر دل به نگاهِ تو بستم
به زیر دینم مست حسینم خاک حسن
قراره قلب من تاحسینه
سروکار دلم با حسینه
روی لبهام فقط یا حسینه
یاحسینه تو هر رگ و خونم
یا حسینه به روی زبونم
یاحسینه نوای جنونم
«مادرم یا زهرا…»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
من آذا ها..
خدایا فاطمه بود آن همه دشمن پس آن در
در آتش سوخت حدیث معتبر بِضْعَةُ مِنِّیِ پیمبر
در آتش سوره ی کوثر می سوخت
محسن در آغوشِ مادر می سوخت
زهرا از غمهایِ حیدر می سوخت
در می سوخت…در می سوخت
«یا زهرا….»
به ضربه ی غلاف میان همهمه
شکسته بازوی کبودِ فاطمه
«آه یا زهرا آه یا زهرا…»
أحَبَّ الله…
خدایا فاطمه با حیدر و با شیعه ی زهراست
خداوندا! دل ما در گرو فاطمه در بیعت مولاست
در قرآنِ آیات أعطینا سوخت
یاسین و الرَّحمن باطاها سوخت
تا محسن در آتش با زهرا سوخت
زهرا سوخت زهرا سوخت زهرا سوخت
سپر شد آن میان برای مرتضی
درون شعله شد فدای مرتضی
«آه یا زهرا آه یا زهرا..»
بنفسی أنت…
فدا شد فاطمه در همهمه ی حفظِ ولایت
علی بود و فقط یک فاطمه در جبهه ی ایثار وشهادت
در این سو پشت در مادر افتاد
در آن سو در کوچه حیدر افتاد
وقتی که با شدت آن در افتاد
در افتاد، در افتاد،در افتاد
ورق ورق شد آن کتابِ معرفت
کسی به غیر میخ نگفته تسلیت
«آه یا زهرا….»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
میخوام برات روضه بخونم آقا
غم به دل شماست میدونم آقا
یه روزی دستای علی رو بستن
بازوی مادر تو رو شکستن
جوری لگد زدن که اون در شکست
من چی بگم پهلوی مادر شکست
ناله ی مادر، تو مدینه پیچید
دل حسن، توی خونه می لرزید
درد اونو فقط یه زن میدونه
فضّه بیا، فضّه بیا میخونه
وای منو وای من وای من
میخ در و سینه ی زهرای من
در وسط کوچه تو را می زدن
کاش بجای تو مرا می زدن
فضّه داره باناله هاش، قلبمو از جا میکنه
هر کی با هر چی دستشه مادر ما رو میزنه
من نمیگم شما بیاید دست بابامو وا کنید
فقط میگممغیره رو ….
چاره ای بر این غمِ سربار کن بعداً برو
یک دعا در این شبِ دشوار کن بعداً برو
توکه روی حرف من حرفی نداری فاطمه
راهِ مرگم را خودت هموار کن بعداً برو
آخرَش بی اذن تو پوشیه را برداشتم
شِکوه ای از مُشتِ ناهنجار کن بعداً برو
آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه
فکرِ خون مانده بر دیوار کن بعداً برو
*خون خاصیتش اینه اگه به یه جایی برسه فرقی هم نداره به لباس باشه یا به در و دیوار، هیچ جوری پاک نمیشه،اثرش نمیره، بالاخره یه لکّه ای ازش میمونه، فضّه هر کاری میکرد این خونا رو پاک کنه نمیشد…*
با دعای تو دلِ همسایه ها راضی شده
لااقل نفرین به این مسمار کن بعداً برو
بازویت که پُر ورم هردنده ات که جابجا
هرچه را که دیده ام انکار کن بعداً برو
روزه نذرت کرده ام یکبار دیگر پا شوی
لااقل پیشم بمان افطار کن بعداً برو
ناسزاهایی شنیدم از همه وقتِ سلام
فکر داغِ حیدر کرّار کن بعداً برو
هر چه گفتم گوشواره کو حسن چیزی نگفت
جانِ من یکبار تو اصرار کن بعداً برو
*امشب کنارِ بستر فاطمه علی چی میگفت …*
ممنونم اگر نروی
میمیرم اگر بروی
از پیش من مرو
زهرا تو پناه منی
گرمی دِه حال منی
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
السّلامُ عَلیکِ یا بِنتَ نَبی الله
زهره ی خانه ما یازهرا…یازهرا…
ای ناموسِ الهی، سَیّدِهٔ دو عالم
ای نور چشمِ خاتم، یازهرا…یازهرا…
در عزایت آسمان سینه زن، دیده گریان
حجت ابن الحسن، دیده گریان
«فاطمه جان، فاطمه یا زهرا…»
دارم دلِ شکسته، دارم دلِ غمینی
یا زهرا کلّمینی…یازهرا….یازهرا…
وا کن چَشمانِ بسته تا اینکه جان بگیرم
یا دعا کن بمیرم، یازهرا…یازهرا….
رو به قبله گشته قبله گاهم
غربت آمد می رود پناهم…
فاطمه جان، الوداع یا زهرا….
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تار و پودِ چادرِ تو تار و پودِ زندگیمه
فاطمیه شب و روزش خاطراتِ بچگیمه
روزایی که زندگی سخت می گیره بهم
توسل می کنم به رشته های چادرت
خدا سایه اتو از روی سرم کم نکنه
فدای چادرت
مادر…مادر…!
برای عاشقای پسرت یه کم دعا کن
مادر…مادر…!
نماز شب که خوندی اسم ما رو هم صدا کن
مادر…مادر…دعامون کن مادر…
_____________________________________________________________________________
سینه زنی (سنگین) و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
نفسم در نمیاد،گریه کنم
دوست دارم داد بزنم،نمیتونم
فاطمه پاشو بهم بگو آخه
چه جوری بعد تو زنده بمونم؟
مردِ خیبر بودم و دلِ حُنین
هیچ کی دلهره ندیده تو دلم
دلهره داره بیچاره ام می کنه
رفته از کَفم تمومِ حاصلم
مردی که پُشت و پناهش میمیره
دیگه هیچ کی نیست بهش تکیه کنه
مردم مدینه راحت بخوابید
حالا که فاطمه نیست، گریه کنه
بچه هات گریون و بی تاب و توون
بعد تو یه لحظه آروم نمیشن
هی میان به من میگن: بابا، علی!
چی دیده تو کوچه ها داداش حسن؟
رفتی و آخر نگفتی به علی
چی شد اون روز که کنارت نبودم
حَسنت هر دو ساعت یه بار میگه
کاش منم با مادرم، مرده بودم…
درِ خونه رو که می بینم یهو
زانوهام می لرزه، می خورم زمین
مردِ جنگ بودم، یه روزی فاطمه
می بینی چه جور شدم خونه نشین….
«یافاطمه یا زهرا….»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*امیرالمؤمنین بالاسر زهراش نشسته ..هرچی زهراش رو صدا زد دید جواب نمیده..زهراجان !فاطمه جان! نمیخوای جواب علی رو بدی؟حسن وحسینم ایستادن آروم آروم از لای در نگاه میکنن بالاخره فاطمه جواب علی رومیده یانه…حسن هی میگه حسینجان !نکنه مادر جواب بابا رو نده ..آخه این روزا همه بابام رو جواب کردن.نکنه مادرمم جواب نده. امیرالمؤمنین گفت زهرا جان!….*
به التماسِ نگاهِ یتیم هایِ خودت
به دست هایِ کریمانهٔ دعایِ خودت
بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت
برای پهلو و بازو و دست و پای خودت
فقط برای نرفتن دعا کنی، باشد؟
برای بی کسیِ من دعا کنی، باشد؟
همین که دیدمت از صبح، بهتری امروز
به سفره نانِ خودت را می آوری، امروز
دوباره دست به پهلو نمی بری امروز
نگو به فکرِ جدایی زِ حیدری، امروز
که گفته پیر شدی یا جوانی ات رفته؟
خدای من نکند مهربانی ات رفته
تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟
تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟
تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟
تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟
تو را به جانِ حسینت، نگو حلالم کن
از این غریب بخر آبرو، حلالم کن
«*علی بالاسر بستر زهراش هی میگه حلالمکن.. حسنم به حسین میگه حلالم کن ..حسن دیگه چرا میگه حلالم کن ؟!..*
اگه اون روز، روزِ پر سوز یه کمی بودم بزرگ تر
توی کوچه، میشدم من سپرِ بلای مادر»
کمی مراقب خود باش،فکرِ جانت باش
به فکرِ من نه،کمی فکرِ کودکانت باش
تو باش، با تنِ زخم و قدِ کمانت باش
بمان و قُدرتِ زانوی پهلوانت باش
همان که بست در خانه دستِ حیدر را
مخواه باز ببیند شکسته، حیدر را
خدا نکرده به تابوتِ مرگ تن دادی
که دستِ بی کسی ام را به دستِ من دادی
اگر به دخترکت چند تا کفن دادی
بگو برای حسینت از چه پیرُهن دادی؟!
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
پر تب و تابه دل بیقرارم
اگه تو بری زهرا جان، کسی رو ندارم
گُلِ چادر گلدارت تبِ دستای تب دارت آتیشم زده
نَفست که خراب میشه مثل شمعی که آب میشه حال من بده
نه تو حرف میزنی نه حسین نه حسن
چی شد اون خنده هات آخه یه حرفی بزن
تو که پریشونی دلخوشی کدومه
برای علی بعد از تو همه چی تمومه
شبا ساکت و بیداری ولی معلومه
درد داری بین هر نفس
پُرِ اشکِ سکوت تو پُرِ گریه قنوت تو
کنج این قفس
بیا امشب بذار خودتو جای من
چه کنم فاطمه آخه یه حرفی بزن
ببین میتوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
چه کم دارد این زندگانی بمان
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
فاطمه آروم جونم
بی تو تاریک میشه خونه ا م
این قرارمون نبود که، تو بری و من بمونم
نیمه شبا با اشکات، خونه میشه بهاری
چرا میونِ بَستر اینقَده بی قراری؟
بعدِ کوچه ندیدم، گوشواره اتو بذاری
یادته گلم؟
تو خونه امون بهار بود آرامش و قرار بود
هدیه اولِ من، بهت یه گوشوار بود
هی یادش بخیر..
شب عروسیمونو یادته اون زمونو؟
بهم هدیه می دادی گلای خونه امونو
«باغِ بهارم، بمون کنارم….»
مثِ شمع آب شدی کم کم
رو چشات نشسته شبنم
میدونم با رفتنِ تو،زندگیم می پاشه از هم
میشه بازم بذارم، سر روی دومنِ تو
خیلی برام عذابه، فکرِ نبودن تو
تو شهر پیچیده زهرا، محاله موندن تو
پاشو همسرم..
خونه رو،رو به راه کن، به بچه ها نگاه کن
دعای خیری واسه غربتِ مرتضی کن
از پیشم نرو..
خرابه میشه خونه ام چشمت زدند گمونم
آخ با طعنه های قنفذچطور زنده بمونم؟
«باغِ بهارم، بمون کنارم….»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ملیکه، لعناللهُ عَلی قاتلیکه
به مقامت نمیرسه کسی که
شهیده، دیگه دنیا شبیه تو ندیده
خدا مثل تو رو نیافریده
أیَّتُهَا الشَفیعه، مقامِ تو رفیعه
خلق شده از خاکِ روی، چادرت نسل شیعه
السّلام عَلی به ساحت بانو
آفریده شده عالم به همّت بانو
میبینی تو روایات قبل خلقت که
بر میگرده به اون موقع قدمت بانو
«لبیکِ یا زهرا..»
علیمه، شوهر تو صراط مستقیمه
یه حسن داری که خیلی کریمه
جلیله، به حسینت دلِ عالم دخیله
دخترِ تو فقط میشه عقیله
أیَّتُهَا الْفاضِله، ای کوثرِ نازله
غلامِ بچههات شدن کارِ ابوفاضله
السّلام علی به ساحت بانو
قطرهای بِشِنو از کرامتِ بانو
من نمیگم تاریخ میگه که جبرائیل
میرسیده مکرّر به خدمت بانو
«لبیکِ یا زهرا…»
علی، علی مولا …مولانا علی
اسدُالله، روح الله، وجه الله ،أُذُن الله
أَشْهَدُ أنَّ عَلیً وَلیُ الله
_____________________________________________________________________________
زمزمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*تا حالا دست امام حسن تودست مادر بود یه وقت دید مادر داره با دست دنبالِ امامحسن می گرده..انگار توی چشمای مادر سویی نیست…*
خونمون این طرفه کجا داری میری، برگرد مادرِ من
میافتی هی روی زمین، داره میسوز واست قلبِ حسن
باز میسوزه جگرم، هست آینه، حسرت من
کاش اون سیلی عدو میخورد تو صورتِ من
«وای مادر وای مادرم….»
هی داری دست میکشی
داری دنبال چی میگردی روی زمین؟
گوشواره ات دست منه
که شکسته با پاش این نامردِ لَعین
ای جونِ من به فدا، میره سیاهی چشات
داری می لرزی میگی، چیزی نگو به بابات
*ای کاش حضرت زهرا سلام الله همچین سفارشی نمی کرد. اگه کسی یه راز مگویی داشته باشه به کسی بگه یه مقدار سبکمیشه ..امامحسن به هیچ کس نتونست بگه نه به خواهر گفت، نه به بردار گفت، نه به بابا….میگن آدم خیلی حرفایی که با هیچ کس نمیتونه بزنه با همسرش میگه.. الهی بمیرم که همسرشم دشمنِ تو خونه اش…تنها اون لحظه ای امامحسن آروم شد که پاره های جگرش داخل تشت ریخت…
دور تا دور بستر رونگاه کرد عباس گریه می کنه، زینب گریه می کنه ،برادرها گریه می کنن…ام کلثوم گریه میکنه..به هیچ کدوم ایراد نگرفت. اما تا دید ابی عبدالله داره اشک می ریزه صدا زد.. حسینم! تو گریه نکن..”لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ” حسین جان! این لحظه ی آخر تو کنارم هستی سرم رو دامنته… اما یه لحظه ای میرسه که هیچ کس کنارت نیست.کسی نیست سرت رو از رو خاک برداره….یا امام حسن! نه کسی نبود که سر رو از روی خاک برداره.. یه وقت زینب کبری نگاه کرد دید نانجیب داره رو سینه ی برادر میشینه….*
_____________________________________________________________________________
سینه زنی (واحد) و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
نیمه شب مهتاب می شوید،علی
آب را با آب می شوید،علی
مثلِ این تنها ندیده هیچ کس
شستن دریا ندیده هیچ کس
چشمه را آیینه را مهتاب را
فاطمه باید بشوید آب را
غسلِ این دریا نمی آید به من
شستنِ زهرا نمی آید به من
خواب می بینم که تعبیرش کنی
آب می ریزم که تطهیرش کنی
آب می ریزم که آبَت کرده اند
خانهٔ عمرم خراب کرده اند
اشک از این چشمانِ محزون می چکد
آب می ریزم چرا خون می چکد؟!
زیر نورِ ماه شستن مشکل است
آه را با آه شستن مشکل است
مثل اشکی،مثل آهی یا خیال
سخت می بینم تو را در این هلال
چشمه را گفتی که بی شیون بشور
آب را از زیرِ پیراهن بشور
مرتضی هم دست و پا گم می کند
زخم هم گاهی تورّم می کند
ای زلالِ من مُضافت کرده اند
زخمی از ضربِ غلافت کرده اند
لرزه بر زانو نمی آید به من
شستنِ پهلو نمی آید به من
در عوض رفتن نمی آید به تو
رفتنت بی من نمی آید به تو
ضربه هایی سهمگین زد داغ تو
زانویم را بر زمین زد داغِ تو
آب را آیینه را آتش زدند
وایِ من این سینه را آتش زدند
خانه تَر،دیوار تَر،مسمار تَر
در کفن پیچاندنت دشوارتر
آه اقیانوسِ نا آرام من
جان ندارد جان بده بر گامِ من
حالِ من با حالِ طفلان دیدنیست
آستین ها بین دندان دیدنیست
ضجّه ها بالا نمی آید چرا؟
جان بر این لب ها نمی آید چرا؟
با لگد کوبی قفس وا می شود
پا اگر کوبی نفس وا می شود
بر زمین بسیار می کوبد علی
سر بر این دیوار می کوبد علی
سینه ها سنگین همه دق می کنیم
بی صدا بی ضجّه هق هق می کنیم
چشم های ناامیدش را ببین
با حسن مویِ سفیدش را ببین
با حسینت ناله ای سوزنده است
جای شکرش هست، زینب زنده است
بعد از این غم های تَکفین مانده است
وایِ من سختیِ تدفین مانده است
ای زده هر روز و شب از قوتِ خویش
رویِ دوشم می کشم تابوت خویش
«یا حیدر…یا حیدر….»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی (زمینه) و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
«زنده باشم به شرط حیات
ان شاءالله میمیرم برات»
ای درود و صلوات از طرف دادگَرَت
ای امامان و نبی و خدا مُفتخرت
دختران در همه جا دست پدر می بوسند
تو که هستی که زند بوسه به دستت پدرت؟
به خداوند دو عالم به دو عالم نَبود
چون تو و اُمّ و اَب و شوهر و دُخت و پسرت
چه خلوصی چه خضوعی چه خشوعی ست تو را
که خدا فَخر نماید به نمازِ سحرت
همهٔ دین من و جملهٔ تلقین من و
دین و آیین من و عاقبت کار منی
در کنارِت خوشمو فدای لطفت بشمو
جنس بی ارزشم و خودت خریدار منی
بی سر و سامان توأم یا حسین
دست به دامان توأم یا حسین
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
شیطان به بیت حَیِّ تعالی چه می کند؟
آتش به گِرد خانه ی مولا چه می کند؟
از باغِ خود، دود چرا میشود بلند
برروی حور، سیلی اعدا چه می کند؟
رویش سیاه گردد و دستش شکسته باد
قنفذ کنارِ خانه ی مولا چه می کند؟
دارُالزیاره ی نبی و آستانِ وحی
ای وای من! مغیره در آنجا چه می کند؟
گیرم رواست سوختنِ خانه، میخ در
بر سینه ی شکسته ی زهرا چه می کند؟
باید زِ تازیانه بپرسم که دربهشت
آثار خون به قامت طوبی چه می کند؟
زن در میان خانه و مرد غریب او
با دست بسته و تک و تنها چه می کند؟
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
شاید مثل امروزی ، اسماء میگه ، بی بی به من فرمود : اسماء ، بعد از مدتی منو صدا کن ، اگه جوابتو دادم که هیچ ، وگرنه علی رو خبر کن …
وارد حجره شدم ، پارچه رو کنار زدم ، دیدم روحِ مبارکش به اعلی علیین پرواز کرده : « فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْن » [۱]حسنین وارد منزل شدند ، اسماء مادرمون کجاست ؟ « مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة » مادرِ ما این ساعت نمیخوابه ، صدا زد : « لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً » … مادر نخوابیده ، « قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا » آقازاده ها بی مادر شدید ، مادر ازدنیا رفته ، خودشون رو به روی جنازه مادر انداختند ، امام حسن خودشو روی سینه ی مادر انداخت ، « يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي » مادر با من حرف بزن ، « قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي » مادر دارم می میرم ، با من حرف بزن …
امام حسین چه کرد ؟ ابی عبدالله صورت کفِ پای مادر گذاشت ، صدا زد : « يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي » مادرجان با من حرف بزن ، من حسینتم …
به زحمت بچه هارو بلند کرد ، آقازاده ها بروید بابارو صدا کنید ، باصدای گریه و ناله آمدند ، بلند بلند گریه میکنند ، اصحاب میگن چی شده ؟ « مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ » … روایت میگه تا علی ، خبر به گوشش رسید « فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ » علی با صورت به زمین افتاد …
میخوام بگم یا زهرا ، کجا بودی ، ظهر عاشورا ، یه آقایی از بالای بلندی با صورت به زمین افتاد ، صدا زد « إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ » [۲] ، اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو مىباشم ، هیچ معبودى جز تو نمىباشد اى پناه هر پناه جوئى …
_____________________________________________________________________________
مناجات و توسل به امام رضا علیه السلام اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۱
حرفام اگه یه ذرّه عامیونه است
کار دله، مثل خودم دیوونه است
دلم میخواد کبوترِ تو باشم
حاجت و این چیزا همه ش بهونه است
اکثر خاطرات بچگیمون
با مشهد توعه، با سقاخونه است
“آمدم ای شاه” یه عمره واسه ات
قشنگ تر از شعرای عاشقونه است
اون کسی که میاد به پابوس تو
دلش رو جا نمیذاره،دیوونه است
هر کسی حاجتی داره،پیش تو
یکی زمین خورده ی این زمونه است
یکی شفای مادرش رو میخواد
یکی دیگه لنگِ اجاره خونه است
تو اون همه خوش به حال کسی که
فقط به فکر خودِ صاحب خونه است
اجازه ی تو بوده گریه کردیم
برای مادری که بی نشونه است
برای مادری که تدفینشم
تو اوج بی کسی و مخفیونه است
برای مادری که بعد از سه ماه
هنوز رو دستش جایِ تازیونه است
راستیاتش حال دلامون بده
درمونِ دردامون فقط مشهده
منو ببر به کربلا آقاجون
منو بخر تو رو خدا آقاجون
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تب داره شبا بیداره
دعاش امّا اَلجّار ثُّم الدّاره
تو حرفاش پیشِ بچه هاش
میگه بارالها ازم راضی باش….
دلگیره داره می میره
نفس میکشه از تنش خون میره
گریونه، دلش پرخونه
میگیره روش و از همه تو خونه
معلومه چقدر مظلومه
با دردایی که داره باز آرومه
ای بود و نبودِ من
ای یاسِ کبود من
زهرا…زهرا…
تنها تکیه گاه من
عشق بی گناه من
زهرا…زهرا…
«از پیش من مرو، زهرا…زهرا…
جان حسن مرو، زهرا…زهرا….»
قَدِّش خم، نگاهش مبهم
مثه پیرزنهاست تو این سنِّ کم
چشماش تار، می بینم هربار
میخواد راه بره دست می گیره به دیوار
دستاش زخم، زیر چشماش زخم
نماز شب میخونه، کفِ پاهاش زخم
قربونش با بوی نونش
بهشتِ مدینه س لبِ خندونش
امّا حیف! شده اینجا حیف
گرفتند خوشی هامون و از ما حیف
کوهِ محکمِ علی
تنها همدمِ علی برخیز از جا….
بی تو می خورم زمین
آه و زاری ام ببین، بینِ غم ها…
بانوی صف شکن، در سنگر باش
حرف از سفر مزن، با حیدر باش
«از پیشِ من مرو،زهرا…زهرا…
جانِ حسن مرو،زهرا…زهرا….»
لاجونه ولی مردونه
پای اعتقادش بازم می مونه
یادم هست که از پا ننشست
بابامو نگه داشت اونم با یک دست
دعوا شد، زدند در وا شد
تا افتاد زمین، داد زدند حالا شد
در می سوخت کبوتر می سوخت
توی شعله محسن با مادر می سوخت
هم پهلوش شکست هم بازوش
به دیوار که خورد غرقِ خون شد ابروش
دشمن تازیانه زد، آتش هم زبانه زد
در پشت در دیدم دست و پا زدی
فضه را صدا زدی جای حیدر
دستم که بسته شد…زهرا…زهرا..
دستت شکسته شد…زهرا…زهرا…
از پیشِ من مرو…زهرا…زهرا…
جانِ حسن مرو…زهرا…زهرا..
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دَم بدید موقع سینه زنیه
روضه ی فاطمه ناگفتنیه
بچه ها بلند بلند گریه کنید
بخدا مادرمون رفتنیه
ممنونم اگر نروی
میمیرم اگر بروی
توو برو بیا، می زد فاطمه رو
خیلی بی هوا می زد فاطمه رو
علی حق داره یه گوشه دق کنه
یه غلام سیاه می زد فاطمه رو
«آه مادرم …..»
*زندگی روبراهی داشتم چشمم زدند
زهرا جان! اصلاً بمون، دست بکمر گیر
اصلاً تو خونه از علی رو بگیر..*
روی تو گر چه ورم کرده ولی با آن خوشم
با همین روی بهم پیچیده و درهم بمان
آبها از آسیاب افتاد خوبت میکنم
یار هیجده ساله هجده سال دیگر هم بمان
«آه مادرم…..»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدي وَ مَوْلاتي لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا سَيِّدتی وَ یا مُولاتِی… السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَ یا حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ..
سلام همسر علی
سلام خورشید خونه ی علی
چادرت از راه ها غبار نگیرد
راهِ تو را بادِ نوبهار نگیرد
صورتت از برگِ گل اثر نپذیرد
گوشه ی پیراهنت، به خار نگیرد
موج حوادث به گیسوی تو نیفتد
کشتیِ پهلوی تو کناره نگیرد
دنده ی لج با دلت کسی نگذارد
دنده ی تو نشکند و بار نگیرد
چشمه ی خورشید را کبود نبینم
چَشم تو را صحنه های تار نگیرد
کاش به نجّار گفته بودم عزیزم
این همه بر لای در شیار نگیرد
فاطمه که فکر دستبند ندارد
دست تو اصلاّ زِ دَهر بار نگیرد
کاش محیطِ رُخت به غم ننشیند
مُلکِ مرا دردِ روزگار نگیرد
روسری ات ساده باد مثل خدیجه
چارقدت رنگ لاله زار نگیرد
محسنت این روزها مباد بیفتد
کس ثمرت را زِ شاخسار نگیرد
دور مُچت را کبودِ پیچشِ شلاق
مثلِ الگنوی تاب دار نگیرد
_____________________________________________________________________________
سینه زنی (واحد) و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
کیه داره در میزنه انگاری مهمون اومده
خدارو شکر که یک نفر به خونه ی ما سر زده
طوری که در میکوبه، انگاری سر آورده
خونه ی ما تا حالا، اینجوری در نخورده
این غریبه کند از جا در رو دود گرفته کُلِّ کوچه رو
مادرم میره سمت درچشمای بابا میگه نرو
«نرو فاطمه نرو..»
تو کوچه امون محشر شد و
تو خونه امون شد ازدحام
پهلوی مادرم شکست
بسته شده دست.ِ بابا
چهل نفر تو کوچه تا کشیدن بابا رو
گفت یک نفر بگیره چشمای بچه ها رو
مادرم صدا زد که نرو بی حیا رها کن حیدر رو
تا لباس بابا رو گرفت زد با تازیونه مادرو
«نرو فاطمه نرو..»
همش داره داد میزنه شمشیری توی دستشه
ما تنهاییم و اما او یه لشکری همدستشه
از پشت درهمین که صدای مادر اومد
مزد رسالت و داد محکم به در لگد زد
مادرم صدا زد فضّه رو
گفت بلند کن از روم این در رو
محسنم رو کشت این بی حیا
چی بدم جواب حیدر رو
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
شهیده چادرتو بوی بهشت و میده
دنیا شبیه تو دیگه ندیده
غیر تو همواره به من رسیده
مادر یا زهرا..!
قربون اجداد و نسب تو بانو
انسیةَ الحورا لقبِ تو بانو
بهشتم نگاه تو نشستم به راه تو
فقط شانه ی علی بوَد تکیه گاه تو
منم ریزه خوارِ خوان علی در پناه تو
بوَد حضرت عقیله بزرگ سپاه تو
مادرجان یا زهرا…!
جلیله! خادم تو حضرت جبرئیله
بالِ ملک به چادرت دخیله
چایی روضه ی تو سلسبیله
مادر یا زهرا …!
خوبه که تو دنیا با تو طرف باشم
تا آخرِ عمرم سگِ نجف باشم
دل انگیزه نام تو بزرگِ مقام تو
که میگن خود خدا شده هم کلام تو
میدم زندگیمو واسه علیکِ السّلام
دوعالم بدون حیدرِ قطعاً امام تو
مادرجان یازهرا…!
عفیفه! نوکرِ خونواده اتون شریفه
منکرِ عشقتون خوار و خفیفه
مدح و فضائل تو صد صحیفه
مادر یا زهرا..!
خوشبخته هر کی که گدای هرشب شد
با مدد زهرا نوکرِ زینب شد
سَرخوانِ زینبم پی نانِ زینبم
من حتی فداییه غلامان زینبم
منم نوکری که مست حسین جان زینبم
همه اعتقادم اینه مسلمانِ زینبم
مادرجان یازهرا..!
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
به جز پناه چادرِ زهرا پناه دیگه ای تو دنیا نیست
مسیر عاقبت بخیری جز محبت علی و زهرا نیست
چه بین دود و آتیش چه خسته بین بستر
به فکر بچه هاشه چه مهربونه مادر
مادر، غمگینه، مادر، تب داره
مادر شب تا صبح، از درد بیداره
تو که فرشته ی خدا هستی
چرا شکسته بال تو مادر
یه جوری ضربه خورده رو بازوت
که خوب نمیشه حالِ تو مادر
نگاهِ غرق نورت، شده شبِ ستاره
لباس رنگِ یاست حالا یه لاله زاره
گریه ام میگیره، تو کوچه هر بار
تا که میفته ،چشمم به دیوار
مادر، غمگینه، مادر، تب داره
مادر، شب تا صبح، از درد بیداره
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
*اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى صِدِّیقَةُ شَهِیدَة، ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ، الْمَجْهُولَةِ قَدْرُها وَ الْمَخْفِيَّةِ قَبْرُها، الْمَدْفُونَةِ سِرُّها وَ الْمَمْنُوعَةِ اِرثُهِا، وَ الْمَکْسُورَةِ ضِلْعُهَا، المَقتُولَةِ وَلَدُهَا…*
ای شفاعت کننده فردا
السلَّام علیکِ یا زهرا
فاطمه ای حبیبه ي داور
فاطمه ای بهشت پیغمبر
بانوی بانوان هر دو جهان
مفتخر از کنیزیات هاجر
ای که معنای لیلةالقدری
درک کرده فقط تو را حیدر
به حسین و به زینبین و حسن
بهترین، مهربان ترین مادر
ای به وصف تو سوره ي انسان
ای به مدح تو سوره ي کوثر
من گناهکارم و پشیمانم
ای که هستی شفیعه محشر
نَفَسِ پاک توست انسانساز
چادرت میشود مسلمانساز
ای کرامت همیشه عادتِ تو
ای به کون و مکان سیادتِ تو
به نمازت خدای فخر کند
عرشیان عاشقِ عبادت تو
ای تو تنها مدافع مولا
جان فدای تو و رشادت تو
بدست تو بوسه زد نبی و
زنی کور شد چشمش از حسادت تو
من سیهپوش ماتمت هستم
آمدم تا که در شهادت تو
بر غروب مدینه گریه کنم
بر جراحات سینه گریه کنم
یاس بودی و ارغوان گشتی
ای بهار علی خزان گشتی
ای رخت ماهِ آسمان علی
پشت ابر سیه نهان گشتی
از اثرِ ضربه های قنفذ بود
که تو در کوچه نیمه جان گشتی
قدر تو خاکیان ندانستند
عازم روضه ي جنان گشتی
صبر مبهوت مانده از صبرت
سینه ي عاشقان بود قبرت
*مي خوام برات روضه بخونم بدوني اين مادرِ جَوُون رو چه جوري زدن، سادات منو ببخشن…*
گیر کرد و به خانه راه نداشت
وسط کوچهها پناه نداشت
او سَرِ جنگ با مدینه نداشت
بین نامحرمان پناه نداشت
بر روی خاک بیصدا افتاد
مادر ما مجالِ آه نداشت
غیر دیوار کوچهها آن روز
فاطمه هیچ تکیهگاه نداشت
به چه جرمی چرا کتک خورده
به خدا مادرم گناه نداشت
کاشکی به مغیره میگفتیم
که زمین خوردنش نگاه نداشت
کاش میشد غلاف کاری با
زن تنهای پا به ماه نداشت
در خانه مانده عطر خوشِ ربنای تو
امروز زندهام به هوای دعای تو
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همين دو سه تا بچه هاي تو
خيلي به مجتباي تو بر خورد فاطمه
فامیل کم گذاشت برای عزای تو
جاي تمام شهر خودم گريه مي كنم
از بس که خالی است در این خانه جای تو
مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختمِ با شکوه بگیرم براي تو
از دست گریه های تو راحت شدند این محل
شکوه نمیکنند به من از صدای تو
دیگر به تیغ فتنه کوفه نیاز نیست
خون مرا نوشته مدینه به پای تو
اگر میتوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
*امام حسن ميگه: دستم تو دستِ مادرم بود، خوشحال مي اومديم، يه وقت يه نانجيبي جلوي مادرم ايستاد، كجا داري ميري؟ امام حسن ميگه: تا چشمام رو بستم و باز كردم ديدم مادرم رويِ زمين افتاده… عجب دست سنگيني داشت نامرد، ديدم مادرم هي به خودش ميپيچه، اينقدر نامرد دستش سنگين بود ديدم گوشواره هاي مادرم شكست روي زمين افتاد…
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
قرار من! چه کسی بعد تو قرار علیست
پس از تو بانوی خانه! که خانه دار علیست
دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط
کمی هم از عرق روی شرمسار علیست
*قدیمیا میگفتن الهی هیچ مردی زیر این آسمون کبود کاسه ی چه کنم دست نگیره.
امیرالمؤمنین میومد کنار بستر خانوم مینشست… میدونی چی می گفت…؟*
چهکنم بی تو اگر زنده بمانم چهکنم
کاش میشد در این شهر نمانم چهکنم
من که صدها گره کوره به دستم واشد
گره ام روی گره ندانم چه کنم
*گفت: علی! تنها تو کاسه ی چه کنم دست نگرفتی بشنو تا فاطمه هم برات بگه..*
دو قدم راه نرفته نفسم می گیرد
سنّی از من نگذشته است جوانم چهکنم
سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم
هر چه قد راست کنم، باز کمانم ، چه کنم
ای زخم انگاری تو هم آزار داری
که هر نَفس به گریه ات اصرار داری
از من گذشت ای میخ، اول مطمعن شو
پشت درِ خانه نباشد بارداری
بین در و دیوار به دنیا آمد
بین در و دیوار شهیده اش کردند
هفت جای بدنت تا دمِ مسجد بشکست
نوزده سالگیت قسمتِ ما حیف نشد
چشم خوردیم من و تازه جوانم ای داد
همه گفتند علی بود و زنش را کشتند
*عمّار اومد خونه ی مولا دید امیرالمومنین زانو بغل گرفته داره های های گریه می کنه گفت: آقا! شما أصبرَالصّابرینی،شما همه ی مارو تو مصیبات به صبر دعوت می کنید چقدر گریه می کنید ؟ یه نگاه به عمّار کرد ..فرمود:عمّار! نمیدونی برای یه مرد چقدر سخته ببینه جلوی چشماش یه عده ریختن سر خانومش.. به امام صادق گفت آقا کی مادر شما رو کشت ؟حضرت فرمود :مگه تو کوچه یه نفربود، دونفر بود،سه نفر بود..چهل نفر ریختن سرِ مادر ما… میگن پسر به مادر میره مگه نه..
تو گودال سیصد نفر ریختن..همش میگفتم کی ابی عبدالله روکشت؟ یه شب پرده ها کنار رفت فرمود :کار رو شمر تموم کرد….
اما سَنان تو گودال خیلی ما رو اذیت کرد هی نیزه رو جلو می آورد….
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
گرفت راهِ زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد…زد و رفت
من نمیدانم ..
حسن دقیق تر از این ماجرا خبردارد
شبا سر به سجده میذارم فقط
تا این سِر بمونه بازم سَر به مُهر
غرورِ من و حرمتِ تو شکست
از اون کوچه اون ضربه اون وقتِ ظهر
به ما کاش اون روز نمی رسید
نامرد اصلاً انگار من و ندید
چون ترسیده بود از قیامِ تو
جوری سیلی زد که قدت خمید
اگر چه داغِ این جسارت
می مونه تو دلِ من همیشه
نمیدونست با این کبودی
نور خدا خاموش نمیشه
«آی مادر…مادر….»
دلیل دارد اگر ضربه سخت و سنگین بود
عفیفه بود و سرش بین کوچه پایین بود
*مادر ما رو بی هوا زدند.. یه آقایی صدا می زد:…*
تمام غصه ام این است پشت پا بخوری
تو هم شبیه خودم نیزه بی هوا بخوری
*بریم علقمه…یه پهلوونی زمین خورده….
بریم علقمه….یه آقایی صورت به خاک گذاشته…هی صدا می زد: آقا !بی هوا زدنم
آقا! من فکرم پیش خیمه هات بود…
گفت: اباالفضل….!*
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیلهٔ ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راه گلو گرفت
صدا بزن:حسین….*
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
نبودی زندگی ویرون شده بود
حال و روزمون پریشون شده بود
خونه ایی که تو رو از علی گرفت
بعد تو شبیهِ زندون شده بود
بی تو خواستم بمیرم اجل نذاشت
کسی پیشِ پام یه راه حل نذاشت
به خدا توی محل خودمون
بعد تو کسی به ما محل نذاشت
مدینه میخواست هراسونت کنه
پشتِ زخم کاری پنهونت کنه
چون تو خونه ی علی بودی کسی
نیومد دوا و درمونت کنه
تو آتیش بال تو بی پر شده بود
وقتی شعله چند برابر شده بود
تو نشون ندادی اما فهمیدم
فهمیدم موهات کوتاهتر شده بود
روی خاک جاده بودی یادمه
دل به غربت داده بودی یادمه
چهل نفر رد شدن از روی در و
زیر پا افتاده بودی یادمه
زخماتو دیدم بازه افتادم
شب تشییع جنازه افتادم
حرف اون چهل تا نامرد و زدم
یاد چهل تا نعل تازه افتادم
میدونی نعل با بدن چه میکنه
بایه جسم بی کفن چه میکنه
میدونی یکی بشینه رو سینه ات
وقت دست و پا زدن چه میکنه
ای حسین….
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ترانه ی بهشت، صدای مادره
رضایتِ خدا رضای مادره
بهشت، دعای مادره
سایه ی رحمت، مادر
الگوی عفّت، مادر
صاحبِ جنّت، مادر
شفیع روزِ جزا صدیقةُ الکبری
حوراء الانسیه،محدَثه،راضیة المرضیه
منصوره،معصومه،طاهره المطهره،عالیه
ریحانه،حنانه،ممتحنة عالمة المهدیه
«یا زهرا…یازهرا…یازهرا…یازهرا….»
صفای خونه از صفای مادره
تمومِ زندگیم برایِ مادره
جونم فدای مادره
مادر ای مهتابِ من
گوهرِ نایابِ من
مادرِ اربابِ من
انسیة الحوراء یا أمُّنا زهرا
با تو من آرومم بدون تو اگه باشم آشوبم
دور از تو بد میشم ولی میون روضه ت من خوبم
عمریه از عشقِ حسینِ تو به سینه ام خودم می کوبم
«یا زهرا…یازهرا…یازهرا…یازهرا...»
حسین حسین رویِ لبایِ نوکره
حسین حسین نوای قلبِ خواهره
حسین غریبِ مادره
بهترین سرپناهه خیمه ی ثارُاللهِ
یا اباعبداللهِ،وسیلةُ السُعدا….
یا سَیدُالشهدا…یا سیدُالشهدا….
دردامو از بینِ اشکِ چشایِ خیسِ من می خونی
دلتنگِ آهنگِ اذونِ کربلا شدم، می دونی
می مونم پایِ تو،تو هم توی قبر کنار من می مونی
«یازهرا…یازهرا…یازهرا….یازهرا….»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
شده وقت جدایی رسیده شامِ آخر
تو رفتی و سیاه است همه ایام حیدر
خداحافظ ای یاسِ پنهانم
خداحافظ ای فاطمه جانم
در آغازِ جوانی شدی قامت کمانی …
زده بر پیکرِ تو فلک، رنگِ خزانی
بمیرم برایت که پژمردی
تو در بینِ کوچه زمین خوردی
«مرو مادر ، مرو مادر»
در و دیوارِ خونین تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه امان از دست سنگین
کبودی شده قسمت رویت
شکسته شد از کینه پهلویت
«مرو مادر ، مرو مادر..»
امان از داغ مادر امان از آهِ مُضطر
امان از کوچه ها و طناب و دستِ حیدر
امان از هجوم عدویِ پست
زده تازیانه به رویِ دست
«مرو مادر، مرو مادر ..»
میان خاکِ غربت تنت را می گذارم
رسیده بر لبم جان دگر طاقت ندارم
عجب ماتمی در دلم جا شد
تو رفتی و پشت علی تا شد
همه هستیم رفتی از دستم
پریشان و شرمنده ات هستم
علی یا علی ، علی یا علی ..
«کُشتند زهرا را
همسرِ مولا را …»
در وسطِ کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
مگر ز اهل مدينه چه ديدي اي مادر ؟
كه دل ز عمرِ عزيزت بُريدي اي مادر
صفای ما، به وجودِ تو بستگي دارد
چرا زِ زندگيات نااميدي اي مادر… ؟
دگر به همرهِ ما تا اُحد نمی آیی
چرا زقبرِ عمو پا کشیدی ای مادر ؟
چرا نماز شبت را
نشسته می خوانی ؟
#شاعر_استاد_موید
*الهی نبینی مادرت نمازشو نشسته میخونه ، الهی توو هیچ خونه ای مریض نباشه ، اگر هم مریضی هست ، الهی مادر مریض نباشه ، هر کسی توو خونه بیمار میشه ، مادر پرستاریشو میکنه ، اما وقتی مادر مریض میشه ، اگر همه هم پرستاری کنند ، باز هم کُمِیتِ خونه لَنگه … *
بیمارم و بر من شده
زینب پرستار…
* وقتی ملاقاتی بیمار میروی ، از پرستاراش معلومه که این بیمار خوب شدنی هست یا نه ؟ وقتی با پرستاراش روبرو میشی ، اگه بیمارشون داره خوب میشه ، خوشحالند ، میگن الحمدلله ، اما اگه امید به بیمارشون نداشته باشن ، میگن دعا کن براش … این بچه ها هر روز می بینند ، مادرشون داره لاغرتر میشه … *
بیمارم و بر من بوَد زینب پرستار…
ترسم پرستارم شود از غُصّه بیمار …
*مادر مادر مادر … همین الان با پای دلت بریم مدینه ، بریم خونه ی امیرالمومنین ، شما مداح هستید ، حضرت به شما ها یک عنایت دیگه ای داره ، … بریم مدینه ، دمِ در سرمون رو روی دیوار خونه ی بی بی بگذاریم ، بگیم آقا اومدیم یه حالی از فاطمه بپرسیم …*
به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش
ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش
علی از چشمِ زهرا
چشمِ خود را بر نمیدارد
* نگاه به صورت فاطمه میکنه ، این همون فاطمه است که اون روز با پهلوی شکسته توو کوچه ها دنبال علی می دوید … *
علی از چشمِ زهرا چشمِ خود را بر نمیدارد
مُجسم می کندعشق وفداکاری وایثارش
_____________________________________________________________________________
زمزمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
در میزنن؛ زهرا نرو! این بار من میرم
با هر صدای در زدن، صدبار میمیرم
هر شب سراغ حال و روز بی قرارت رو
از خون رو دیوار میگیرم
من موندم و شبگریه های بی صدا! زهرا!
جز تو ندارم توی این شهر آشنا زهرا!
اما تو هم چن روزیه کم صحبتی با من
من حیدرم؛ با من چرا زهرا؟
«حرفی بزن دورت بگردم، چیزی بگو دردت به جونم
از دست من رفتی عزیزم، دلتنگتم ای مهربونم»
از چادرت باید بفهمم حال و روزت رو؟
همراز تو آیا نباید مرتضی باشه؟
ای آسمون من! تو، هم شب گریه کن هم روز
کی گفته اشکت بی صدا باشه؟
وقتی که حرف رفتن تو میشه میمیرم
دنیای من چیزی به جز لبخند زهرا نیست
همسایه ها دیروز توی کوچه میگفتن
این فاطمه عمرش به دنیا نیست…
«حرفی بزن دورت بگردم، چیزی بگو دردت به جونم
از دست من رفتی عزیزم، دلتنگتم ای مهربونم»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*نمیدونم دلِتو میخواهی مدینه ببری؟ امام حسن مجتبی علیه السلام همه جا سکوت میکرد اما توو مجلس معاویه، دیدند هر کسی یه حرفی میزنه، حضرت جوابی نمیداد، اما تا مُغیره اومد حرف بزنه، حضرت فرمود: تو دیگه ساکت باش، تو همونی هستی که آنقدر با تازیانه روی دستهای مادرم زدی، … یاالله …*
*حضرت آقای صدیقی میگفت :رفتم خداحافظی کنم با علّامه حسن زاده عاملی، گفتم آقا دارم میرم مدینه، اومدم خداحافظی کنم … گفت حالا که داری میری مدینه، بشین برات یه روضه بخونم، من تعجب کردم، تا حالا ندیده بودم یه علّامه مثل ایشون واسه من روضه بخونه، گفتم آقا چه سعادتی، شما واسه من روضه بخونید … گفت اما به این شرط که اگه رفتی مدینه، قبرستان بقیع، سرِ مزار غریب مدینه، سلام مارو هم برسونید، … آقاجان حتما این کار رو میکنم … من اینو از خود آقای صدیقی شنیدم، از زبان یه علّامه داره روضه میخونه :
گفت وقتی بی بی دوعالم حضرت زهرا شهید شد، دیدند امام مجتبی خیلی بی تابی میکنه، سلمان آمد صدا زد: حسن جان شما داداش بزرگتری، باید برادرت رو آروم کنی، زینب رو آروم کنی، اما تو خودت چرا اینقده بی تابی میکنی ؟ فرمود : سلمان، اون چیزی که من دیدم، نه بابام دید، نه داداشم حسین دید، نه خواهرم زینب دید … تعجب کردم، تو چی دیدی که اینقدر بی تابی میکنی … الان هم بینِ خانم های با حیا همین رسم هست، اگر خانم خونه، دختر خونه، بخواد از خونه بِره بیرون، حتی اگه یه پسرِ کوچولو هم داشته باشه، با خودش می بره، میگه یه مرد باهام باشه، … سلمان! وقتی دومی جلوی مادرم رو گرفت، … به خدا قسم بعضی روضه هارو آدم باید جار بزنه، … یا امام زمان عج، منو ببخش :*
مَردکِ پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سرِ مادربه غرورم برخورد
ایستادم به نوکِ پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
سلام ما سلام ما
سلام ما سلام ما
سلام ما، به فاطمه
سلام ما سلام ما
سلام ما سلام ما
به پهلوی شکسته ات
سلام ما سلام ما
سلام ما سلام ما
به بازویِ کبودِ تو
سلام ما سلام ما
سلام ما سلام ما
به قبر بی چراغ تو
سلام ما سلام ما
سلام ما سلام ما
سلام ما به کربلا
سلام ما سلام ما
سلام ما سلام ما
به آن سرِ بریده ات …
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
زدند یه مادرو نامردا میون کوچه ها
میون شعله سوخت مادر با یه طفلِ بی گناه
درو شکستن و ریختن توی خونه بی هوا
تو اون شلوغیا مادر موند به زیر دست و پا
می زد فضّه رو همش صدا
مادرما رو یکی لگد میزد
نفسِ مادر به روی لب اومد
پیش چشمای یه عده پست فطرت
مادرما رو مغیره بد میزد
«آه وای مادر وای مادر…»
الهی بشکنه اون پایی که زد در و شکست
یا اونکه با لگد زد پهلوی مادر و شکست
خونآبه میچکید از زخمِ عمیق میخِ در
نمیره یادم اون وقتی که یکی شد حمله ور
مادر شد تو کوچه بی پسر
پیشِ چشمای، حسن زمین افتاد
مادر سادات به پشت در جون داد
دستای مولا رو عده ای بستن
آه و وایلا از این همه بی داد
«آه مادر، آه مادر….»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
جوهر میشد اگر که دریا
کاغذ میشد همه درختا
حتّی از عرش قلم میومد
بازم میموندن برای وصف
شأن و جلال حضرت زهرا
چه کوثری !آیه ی عشقِ پیغمبری
چه سروری! ای که آیینه ی حیدری
چه دختری !چه همسری! چه مادری
من خدا رو دارم میبینم
زیرِ نور قشنگ مهتاب
من بهشت و دارم میبینم
زیر پای مادر ارباب
ای مادر ارباب، ای مادر ارباب
ای مادر ارباب، منو دریاب
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
همچین که علی اومد بالا سر فاطمه دید روپوش رو صورتش کشیده.. همچین که روپوش رو کنار زد دید هنوز، دستش رو صورتشه نمیخواد علی کبودی رو صورتشو ببینه..
علی خیبر شکن،علی عَبدوَدکُش، هی میخورد زمین، بلند میشد میگفت: زهرا! جواب منو بده من علی ام..اینجا میدونی کی به دادش رسید؟..علی داره گریه میکنه یه وقت حس کرد یه دست کوچولو اومد رو شونه اش، برگشت دید زینبه، این دست رو شونهٔ علی تو چهار پنج سالگی اومده، زانوی علی قوت گرفته بلند شده….
این دست رو شونه ی امام حسن اومده وقتی که پاره های جگرش بالا اومد…
رسید کربلا..جَوُونِ حسین بال بال میزد هر چی صدا زد: ولدی!صورت رو صورتش گذاشت، یه وقت دیدن، یه دستی اومد رو شونه اش، برگشت دید زینبه...
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ناگفته ها دارد دلِ غم پرورت با من
حرفی بزن از گوشه ی چَشم تَرت با من
بانوی محجوبم، بیا و در میان بگذار
شرح بلایی را که آمد بر سرت، با من
*آدم وقتی مریض میشه یا مریض داره از همه توقع میکنه یه سراغی از ما بگیرن .این شبا کسی سراغ زهرا رو نگرفت. زنای مدینه جمع شدن گفتن بریم خونه ی فاطمه حالی بپرسیم، همه اومدن کنار بستر فاطمه، انقدر بی بی ضعیف شده، خانومِ خونه، زینبه، همچین که اومدن فاطمه رو ملاقات کردن، زینب تا جلو در رفت بدرقه کنه، اما همچین که زنای مدینه رو بدرقه کرد شروع کرد تازه گریه کردن، حسن اومد گفت: زینبم چی شده؟گریه امونش نداد بگه، اما تا عشقش حسین اومد گفت: عزیزم! چی شده؟رفت تو بغل حسین گفت: داداش! زنای مدینه اومدن مادر و ملاقات کردن، خُب اینکه گریه نداره، گفت: داداش! موقع رفتن یه چیزایی بهم میگفتن، میگفتن دیگه زهرا رفتنیه…*
«آخ مادر …آخ مادر..»
از اتفاقاتی که پیش آمد در آن کوچه
آن ماجراهایی که گفته دخترت با من
ای کاش! امکان داشت راز رو گرفتن را
یکبار میگفتی به غیر از معجرت با من
* همش روشو رو از علی میگرفت…*
آمد کنار بستر زهرا علی نشست
آهی کشید از دل و بر او نگاه کرد
گفت: آن سیاه دل که به تو سد راه کرد روی تو را نه، روزِ علی را سیاه کرد
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَآخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِكَ اللهُمَّ الْعَنْ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلیٰ قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً.
صاحب عزای حضرت خیرالنساء بیا
ای بانیِ شکسته دلِ روضه ها بیا
دردِ فراق تو به خدا میکُشد مرا
رحمی نما به حالِ دلِ این گدا بیا
ما در میانِ بحرِگنه غوطه میخوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا بیا
مشغول خویش و بنده ی دینار و درهمیم
فکری به حال نوکرِ زهرا نما بیا
ای سُفره دارِ واسعه ی هَل أتی بیا
ای آخرین نگارِ دل آرای فاطمه بیا
آقا بحقِ چادرِ خاکیِ مادرت
آقا بحقِ داغِ دلِ مرتضی بیا
*چه خبره خونه ی امیرالمومنین ؟گفت: زهرا…!*
خرمایِ نخلستانِ من خرمایِ ختمت شد
همسایه ها خوردند وخندیدند و رفتند
آخرَش شرح غمم روی زبانها افتاد
همه گفتند که خیبرشکن از پا افتاد
زهراجان! رفتی و تمام بدنم میلرزد
پهلوانِ تو زمین خورد و از نا افتاد
غسل جسم تو بُوَد سخت تر از هر کاری
کوه پاشیده شد و بر روی دریا افتاد
دوسه ماه است که رخسارِ تو با پوشیه است
چشمِ من بر رخ نیلیِ تو حالا افتاد
محرمت بودم و نامحرمِ زخمِ بدنت
این چه زخمی ست که بر بازویِ تو جا افتاد
با یتیمانِ تو هم ناله شده جَبرائیل
ولوله در وسطِ عرشِ مُعلیٰ افتاد
با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت
لبم از شرم زِ هر صحبت و نجوا افتاد
*امیرالمؤمنین میومد بالای قبر زهرا، زهراشو صدا میزد..میگفت: زهرا جان! چرا جواب سلام علی رو نمیدی؟زهراجان !هر موقع سلام میکردم تو به من جواب میدادی. بعد خود مولا می فرمود: چطور جواب بدی وقتی بدنت زیر خروارها خاک دفن شده. ابن عباس میگه با امیرالمومنین میومدم سر مزار زهرا ،علی اونقدر گریه میکرد که بیهوش میشد یه شب دیدم سریع بلند شد. گفتم آقا چی شد؟ فرمود: خوابیدم، خوابِ زهرا رو دیدم ..گفت: زودتر برو خونه حسینم بیدار شده بهانهٔ مادر گرفته.. چه کنه علی با این بچه ها؟ میومدخونه میدید چادرنماز مادرشونو گذاشتن دارن گریه میکنن صدا میزد.. اسماء این وسایلا رو جمع کن بچه هام دارن دق میکنن. اسماء همه وسایل زهرا رو جمع کرد.علی دوباره اومد دید بچه ها یه گوشه نشستن دارن گریه میکنن.. گفت: چی شده ؟ اسماء گفت: آقا! وسایلا رو جمع کنم در و دیوار و چه کنم ؟همین جا بود که مادرشون رو بین در و دیوار شهید کردند…
زهرای مرضیه به امیرالمؤمنین فرمود:بیا بالا سر قبرم برام قرآن بخون من با صوت قرآن تو به آرامش می رسم.. زهرا سلام الله با صوت امامش به آرامش رسید ..اما من به خانمی رو هم میشناسم. تا صدای قرآن خوندن حسین از بالای نیزه ها بلند شد یه وقت دیدن زینب پریشان شد …به خدا اون لب ودندانی که دارین سنگ میزنید پیغمبر بوسیده..به خدا مزد قرآن خوندن چوب وسنگ نیست…حسین….!*
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
برای غربتِ مادر بی قرار و مضطرم
دوباره اومدم بینِ روضه های مادرم
دلم گرفته از تلخیه مدینه و غماش
غم یه کوچه و اون مرد غریب و روضه هاش
ای وای از غم و مصیبتاش
روضه ی مادر جون به لبم کرده
روضه ی مادر پر از غم و درده
روضه ی مادر روضه ی مسماره
روضه ی مادر هجوم نامرده
«آه وای مادر وای مادر..»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تو به خونم اومدی با یه چادر سفید
توی این شبِ سیاه وقت رفتنت رسید
دیدنت توی کفن بند دلمو برید
همش به فکر من بودی
قرار نبود به این زودی
خاموش بشه چراغ خونه
بری علی تنها بمونه
ای خاک، امانتی برات آوردم
ای خاک فاطممو به تو سپردم
مرهمی نخواستی و درد تو دوا نشد
حاجتم تو بودی و حاجتم روا نشد
توی هیچ دعای تو حرفِ شِفا نشد
ای همسفر دیدی آخر
جوون جوون شدی پرپر
دیدی تو رو ازم گرفتن
دیدی غمت چه کرده با من
ای وای! پرستوی گیسو سفیدم
ای وای! پهلوی مجروحتو دیدم
«ای خاک ، امانتی برات آوردم
ای خاک فاطممو به تو سپردم»
روی هر گلبرگ تو پُره زخم کاریه
روی سنگ غسل تو خون تازه جاریه
غرق خون خزونه این باغِ بهاریه
پا تا سرت پریشونه پَرت هنوز پُر از خونه
رفتی با زخمایی که بازه
دشواره این تشییع جنازه
باید، نماز میّتو بخونم
باید، هرجور شده زنده بمونم
«ای خاک، امانتی برات آوردم
ای خاک فاطممو به تو سپردم»
میباره روی لحد گریه های زینبین
دخترت توو گریه هاش میخونه شهادتین
نوحه ی زینب شده ای بی کفن حسین
بیای دوباره در حالی که با حسین تو گودالی
تا میرسه گلو به خنجر با ناله ی غریبِ مادر
ای وای! که خواهرش میره اسارت
ای وای! انگشترش میره به غارت
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ای ماه شبهای علی
ای دین و دنیای علی
وقتی نباشی خونه ام خرابو
وقتی که هستی برام بهشته
زهرا حلالم کن اگه نُه سال
با علی بودی و بد گذشته
خانومم نرو ای حبیبِ حیدر
می میرم نرو ای طبیبِ حیدر
تنهایی نرو که غریبِ حیدر
زهرا!یاسِ گل برگ علی جانا
میدونم سخته ولی جانا
«تو نرو مرگِ علی زهرا
بی تو میمیرم نرو زهرا»
دنیا رو، رو سرم نریز
زندگیمو بهم نریز
توی قنوتام با اشک چشمام
میگم هزار تا حرف نگفته
الهی مردی جلوی چشماش
خانومخونه اش زمین نیفته
افتادم تا که پشت در افتادی
جون دادم همین که با سر افتادی
تا زیرِ پای چهل نفر افتادی
بانو! چادر و چن ردّ پا، بازو
ای غلافِ بی حیا، پهلو
مردمای بی وفا، بانو!
«بی تو میمیرم نرو ،زهرا»
خدایا آتیشم زدن
رو چادرت قدم زدن
یادم میفته گریه ام میگیره
میکشم آه و هی میرم از حال
میرم میشینم روضه میخونم
برا حسین و غروب گودال
واویلا بمیرم برای زینب
تو گودال میگیره صدای زینب
دست و پا زند پیشِ پای زینب
ای وای!زینب و نامحرما میره
سر به روی نیزه ها، آتیش
میکشه به خیمه ها ای وای!
«زهرا بی تو میمیرم نرو زهرا…»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
نبینم علی جان که غمگین نشستی
بگو تا بدونم ازم راضی هستی
برات زخم دارم به پهلو به سینه
اینا رو قبول کن که وسعم همینه
ببخشم که واسه تو کم زخم خوردم
ببخش تا الانم برا تو نمردم
میخواستم برا تو بسوزه وجودم
که یار تو باشم بروی کبودم
خداحافظِ تو، دارم میرم امشب
همه چیز و دیگه سپردم به زینب
حلالم کن آقا، که بی یار میشی
سر کفن و دفنم گرفتار میشی
از این خونه جمع کن، لباسای من رو
نزار بشکنه باز غرور حسن رو
*علی جان من دارم میرم..علی جان من برا بچه هام آرزو داشتم..علی جان منو شب غسل بده من شب کفن کن..یه نگاه کرد گفت:علی جان!بچه هامو به تو میسپرم نکنه صدات برا بچه هام بلند حرف بزنی آخه اینا خیلی لطیفن مثل برگ گل میمونن. مادرجان بمیرم برات، دخترت تو گودال بود انقدر سرش داد زدن، سر رقیه انقد داد زدن…*
علی جان تو یادت بمونه همیشه
حسینِ غریبم شبا تشنه میشه
*وقتی حسینمو باردار بودم زود زود تشنه ام میشد..علی جان حواست به حسینم باشه….
حالا علی میخواد جواب زهرا رو بده
فاطمه حرفاشو باهاش زد…*
بگو فاطمه جان نمیشه بمونی
کجا داری میری، تو خیلی جوونی
حلالم کن امشب، اگه داری میری
نگفتی چرا دست به پهلو میگیری
من اون روی ماهو ندیدم سه ماهه
ببخشید که خونه ام برات قتلگاهه
ببین التماسِ دلِ دخترت رو
چرا جمع کردی دیگه بسترت رو
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
“اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ”
شب بود وچشمِ خفتگان در خوابِ خوش بود
بیدار مردی اشکِ چشمش، آبِ خشک بود
در بی کسی، تنها کَسَش را داده از دست
نخل و نهالِ نارسَش را داده از دست
در خاک پنهان کرد خونین لاله اش را
آزرده جسمِ یارِهجده ساله اش را
اشکش به رخ چون اَنجُم از افلاک میریخت
بر پیکرِ تنها عزیزش خاک میریخت
گویی که مرگِ یار را باور نمیداشت
از خاکِ قبرِ فاطمه سر برنمی داشت
میرفت کم کم گُم شود در آسمان ماه
چون عمرِیارش عمرِشب را دید کوتاه
بوسید در دریای اشکِ دیده گِل را
برداشت صورت از زمین بُگذاشت دل را
بُگذاشت جانش را در آن صحرا شبانه
با پیکرِ بی جان روان شد سوی خانه
*امیرالمؤمنین دید شب داره به آخر میرسه به زحمت از کنار قبر فاطمه برخاست دست و دامنش رو از خاکِ قبرِ فاطمه تکان داد صدا زد: زهرا جان! “فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ” اگه دارم میرم از رو خستگی نیست فاطمه جان! .. قبرت باید مخفی بمانه…*
آن خانه ای که از دودِ آهش بُد سیه پوش
در آن چراغ عمر یارش گشته خاموش
آنجا که خاکش را به خون آغشته بودند
هم آرزو هم شادی اش را کُشته بودند
آنجا که جز غم های عالم را نمی دید
در هر طرف می گشت زهرا را نمی دید
صبح آمد و شب خفتگان جستند از جا
آماده بعد از دفنْ بر تشییع زهرا
در بین ره مقداد آن پیرِ جوانمرد
همچون علی در غیرت و مردانگی فرد
فریاد زد که ای چشم و دلهاتان همه کور
در ظلمت شب دفن شد آن آیهٔ نور
*دیشب علی بدن فاطمه اش رو برداشت، دفن کرد،کجا اومدین..*؟
«او بود از جمع شما بیزار..بیزار
اودید از خیل شما آزار..آزار
*تا تونستید اذیتش کردید، جسارت کردید،
حالا برا تشیعش اومدین..*»
ثانی دوباره قلب مولا را نمک زد
مقداد را چون بانویش زهرا کتک زد
خون بر دلِ زارِ امیرالمومنین شد
زیرا غلامِ پیرِ او نقش زمین شد
*علیِ مرتضی تو خونه نشسته، اومدن گفتن یا علی ! چه نشسته ای؟ یه عده نَبّاشه ها رو آوردن میخوان قبر فاطمه رو نبش کنن. به بدن فاطمه ات نماز بخونن ..خدا میدونه این خبر با دل علی مرتضی چه کرد. عِصابه ای که تو جنگا می بست، به سر مبارکش بست، شمشیر برهنه برداشت مثل شیر غضبناک اومد.گریبان دومی رو گرفت زمین زد..نوشتن چیزی نمونده بود جان از بدن نحسش مفارغت کنه. فرمود:چه کنم مأموره به صبرم. رهاش کرد. فرمود:اگه دست به صورت یکی از این قبرا بزنید زمین رو از خون شما رنگین می کنم. دیدن این علی، علیِ میدان بدره..علی ،علیِ میدان اُحده، علیِ امروز علیِ خیبر گشاست. دیگه اون آقایی نیست مقابل چَشمش فاطمه اش رو بزنن… دستش بسته باشه چیزی نگه…
همه برگشتن رو رفتن. از دور یه نگاه به قبر فاطمه اش انداخت. فاطمه جان! علی زنده باشه و به قبرتم جسارت کنن، نه….! *
*علی جان! نتونستی ببینی بعد شهادت فاطمه یه عده اراده ی جسارت به قبرش رو دارند..کجا بودی کربلا….حسینت رو کشتن، بعد از شهادتش به بدنش هم جسارت کردند… *
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
تا ابد هرجهان بر سر خوان زهراست
عطر جنّت ز دَم مُشک فشان زهراست
سِرِّ مَستور خدا کیست بجز کُفِّ علی
سند معتبرم قبر نهان زهراست
«یا زهرا یا زهرا ….»
خون او در رگ عُشّاق علی می جوشد
جانِ ما فاطمیون بسته به جانِ زهرا
«یا زهرا یا زهرا….»
روز محشر که فراریست پسر از مادر
روی پیشانی ما خطِّ امانِ زهراست
کار این خلق به اغیار اگر افتاده
کار ما نیز به دستِ پسران زهراست
گنبدِ مسجد و محراب هلالیست اگر
یادگاری همان قدِ کمان زهراست
«یا اباعبدالله…. یااباعبدالله..»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دارم آتیش میگیرم از غمِ تو
چرا رفتن شده ورد لبِ تو
مگه آرزو نداشتی همیشه
بمونی عروس کنی زینبتو
نفس نفس که میزنی نفسِ علی میگیره
پهلو به پهلو که میشی چِشام سیاهی میره
برای غربت من، چه آه سردی میکشی
خدا میدونه فقط، شبا چه دردی میکشی
«دردت بجونم بمون
خانومخونه ام بمون»
اصلاً انگار به تو دنیا نمیاد
دیگه حتی نفست جا نمیاد
بخدا میلرزه زانوی علی
وقتی که دست تو بالا نمیاد
نماز نافله ات چرا نشسته بود عزیزم
بگو توکوچه راهتو کی بسته بود عزیزم
با دستی که شکسته اشک منو پاک میکنی
تو میری و با خودت زندگیمو خاک میکنی
«طاقت ندارم نرو
بمون کنارم نرو»
«دردت بجونم بمون
خانوم خونه ام بمون»
«ببین میتوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان….»
شب و روزِ تو به فکر رفتنی
دیگه داری از همه دل میکنی
یه بارم که چیزی خواستی از علی
چرا داری حرفِ تابوت میزنی
کاشکی علی بمیره و نبینه رفتنت رو
چه جوری با دستِ خودم کفن کنم تنت رو
قرار بعدی ما تو قتلگاهِ کربلا
تنش رو خاکِ داغ و سرش به روی نیزه ها
«شهید بی سر حسین
غریب مادر حسین»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
شده وقت جدایی رسیده شامِ آخر
تو رفتی و سیاه است همه ایام حیدر
خداحافظ ای یاسِ پنهانم
خداحافظ ای فاطمه جانم
در آغازِ جوانی شدی قامت کمانی …
زده بر پیکرِ تو فلک، رنگِ خزانی
بمیرم برایت که پژمردی
تو در بینِ کوچه زمین خوردی
«مرو مادر ، مرو مادر»
در و دیوارِ خونین تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه امان از دست سنگین
کبودی شده قسمت رویت
شکسته شد از کینه پهلویت
«مرو مادر ، مرو مادر..»
امان از داغ مادر امان از آهِ مُضطر
امان از کوچه ها و طناب و دستِ حیدر
امان از هجوم عدویِ پست
زده تازیانه به رویِ دست
«مرو مادر، مرو مادر ..»
میان خاکِ غربت تنت را می گذارم
رسیده بر لبم جان دگر طاقت ندارم
عجب ماتمی در دلم جا شد
تو رفتی و پشت علی تا شد
همه هستیم رفتی از دستم
پریشان و شرمنده ات هستم
علی یا علی ، علی یا علی ..
«کُشتند زهرا را
همسرِ مولا را …»
در وسطِ کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
_____________________________________________________________________________
نماهنگ و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه
التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه
من که از فضّه شنیدم بهتری الحمدلله
در زدم دیدم خودت پشت دری، الحمدلله
حلالم کن این همه دردو طاقت آوردی
به خاطر علی زمین خوردی
میبینمت به هم میریزم
اگه زهرا عجّل وفاتی رو نمیخوندی
اگه یه چند روز دیگه میموندی
نوزده سالت میشد عزیزم
«منِ تنها منِ مظلوم ازت میخوام بمون خانم …»
جای شکرش باقیه همین که محسن رو ندیدی
از گلوی پسرت تیر سه شعبه نکشیدی
نه سرش از تن جدا شد و نه روی نیزه ها رفت
دوباره گریز روضه ها به سمت کربلا رفت
دیگه دنیا بدون تو به من نمیسازه
هنوز میبینمت چِشات بازه
برا تو میخونم لالایی
به اصرار عمه منم یه جرعه آب خوردم
ببین برای تو هم آوردم
ولی تو روی نیزه هایی
من این پایین تو اون بالا
علی بالام لالا لالا
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
در کودکی لرزاند به هم پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدندمادر مارا
مادر نفَس زنان به پشتِ در بود
اشکِ خجالت بر رخِ پدر بود
*اصلا کسی پرسیده، چرا امیرالمومنین را صدا نزد ؟ چرا گفت فضَه تو بیا … معمولا برای زن اگه مشکلی توو خونه پیش بیاد، اول مردش رو صدا میزنه، … بزار رازش رو برات بگم، آخه به علی قول داده بود، یاعلی صبر میکنم، اون روزی که از مسجد برگشت، دید امیرالمومنین نشسته، زانو توو بغل گرفته، گفت :”یَا ابْنَ اَبِی طَالِب، اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِین” چرا مثل طفلی که توی رحم مادره نشستی ؟ زانوتو توی بغلت گرفتی ؟ مگه تو علیِ خیبر نیستی ؟ علی! شمشیرِ بُرّانت چی شد ؟ علی از جا بلند شد، فرمود: فاطمه جان!علی همون علیه، تا شمشیرش رو برداشت و میخواست از درِ خونه بیرون بیاد، صدای موذن بلند شد، الله اکبر، … حضرت روشو کرد جانب بی بی، … فاطمه جان میخواهی این صدا بالای ماذنه باقی بمونه ؟ بله، یا علی …! فرمود: فاطمه جان باید صبر کنی ، اینجا مادرِسیدا، سرش رو پائین انداخت، … چشم یاعلی صبر میکنم … قربونِ صبر مظلومانه ات برم مادر، دیگه سیلیش زدند به علی نگفت، بین در و دیوار پهلوش رو شکستند، علی رو صدا نزد، توو کوچه های می زدنش، نگفت علی کمکم کن ….*
دلم بهرِ علی میسوخت چون قُنفذ مرا میزد
نگاهِ دردناکش بیشتر میداد آزارم
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
خدا نیاره براتون اینو ببینید، بابا یه مدت سفر بره، خدا رحمت کنه شهدا رو، پدر و مادر ما فدای بچه های شهدا، پدر که از عملیات میاد بعد از مدتی، بچه که از خواب بیدار میشه دیگه بابارو رها نمیکنه، چون میترسه از دست بده، بچه های فاطمه هم میدیدن وضع مادر یه جوریه که ممکنه به ثانیه ی بعد هم نَکِشه، لذا دورِ مادر نشسته بودن، سر رو که بر می گردوند امید نداشت که بر میگرده مادر باشه، وضع وخیم بود، خودِ زهرا میدونه که چه باری روی دوشِ امیرالمؤمنین گذاشته، فاطمه از اسماء یا سَلمىٰ کمک گرفت، بعد از مدتی از جا بلند شد، به سختی به دیوار تکیه کرد، نیمه نِشَسته شد، بدنِ خودش رو شست فاطمه ی مطهره، چون میدونه شب دست تنهاست امیرالمؤمنین موقع غسل دادن، چقدر رویِ این زخم ها باید دست بکشه، چون خون تازه داره، خودش خواست امیرالمؤمنین رو یاری کنه، بدن رو شست، لباس عوض کرد، لباس بچه هارو هم عوض کرد، بچه ها دیدن مادر بد از مدتی یه قدری انگار حالش خوب شده، گفتن: ان شاء الله خدا میخواد مادرمون رو شفا بده، بریم مسجد نمازِ شکر بخونیم، من فکر میکنم فاطمه نمیخواست بچه هاش ببینن، بچه ها که از خانه بیرون رفتن، فاطمه به سَلمىٰ فرمود: پاهای من رو روی به قبله کن، پارچه روی صورتم بکش، برو عقب بایست، چند لحظه که گذشت بیا من رو صدا کن، اگه جواب ندادم علی رو خبر کن اون میدونه باید چیکار کنه، سَلمىٰ عقب ایستاد، چه اضطرابی داره، لحظاتی گذشت اومد روبند رو کنار زد، توی بعضی نقل ها اومده: فاطمه دستِ راستش رو روی صورتش گذاشته، چون میدونه امیرالمؤمنین این پارچه رو کنار میزنه، نمیخواست صورتِ کبودش رو ببینه، تا تونست مخفی کرد، سَلمىٰ صدا زد:” يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰه، کلِّمینی یا فاطمةُ الزهرا!” با من حرف بزن، دید جواب نمیده، پارچه رو برگردوند، مضطربِ، من چی باید بگم به علی؟ به بچه ها چه جوری بگم؟ در همین حین بچه ها از نماز برگشتن، نگران مادر بودن، خدا هیچ وقت نا امیدتون نکنه، از در که امام حسن اومد داخل، سر که داخل خانه شد اول بستر مادر رو نگاه کرد، امام حسن می دونست مادرش با اون درد شدیدی که داشت نمی تونست به این سرعت بخوابه، ولی دید مادر روی زمین افتاده پارچه ای روی صورتش انداخته، امام حسن فرمود: ” یا سَلمىٰ! مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَة؟” خوابش برد مادرم به این زودی؟ سَلمىٰ نمی دونست چی بگه، آخه مضطرب بود، خیلی طول نداد، گفت:” مَاتَتْ أُمُّکما فَاطِمَةُ” مادرتون راحت شد، از دنیا رفت، سَلمىٰ میگه: دیدم امام حسن جلو اومد، امام حسین پشت سر، آرام آرام، آخه محضرِ بِضعَةُ الرَّسول میخوان برن، اومد امام حسن بالا سر مادر نشست، برا دلت بمیرم، روبند رو که کنار زد، میگه: آرام یه بار بوسید، شاید هنوز باور نکرده مادر از دنیا رفته، چون صورت مادر درد داشته آروم بوسید، خودش رو ننداخت روی مادر، صدا زد:” يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي” مادر با من حرف بزن” أَنَا ابْنُكِ الْحَسْن” من حسنم… دو سه بار صدا زد جواب نداد، امام حسن همیشه خودش رو سپر امام حسین می کرد، همه جا، یه روزی توی مسجد بودن، مروانِ ملعون به امیرالمؤمنین جسارت کرد تا امام حسین اومد جواب بده امام حسن فرمود: نه حسین جان! به تو اگه چیزی بگه من اذیت میشم، من خودم جواب میدم… اما اینجا استثناء شد، برگشت به امام حسین گفت: حسین جان! تو عزیز دوردونه ای شاید مادر جواب تو رو بده”فَجاءَ الحُسَین” امام حسین اومد”فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحتَ قَدَمَیها” صورتش رو کف پاهای مادر گذاشت، صدا زد” يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي، أَنَا ابْنُكِ الْحُسْینُ قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي جَسَدي” مادر اگر جواب من رو ندی من می میرم…
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
بیا که گنبد خضراست دیده بر راهت
بیا که حیدر تنهاست دیده بر راهت
چقدر منتظران تو بی صدا رفتند
نگاه مضطرب ماست دیده بر راهت
به هر دیار عزادار مادرند همه
بیا که عترت طاهاست دیده بر راهت
قسم به خاک نشسته به چادر مادر
سکوت غربت دنیاست دیده بر راهت
* خدا رحمت کنه علامه امینی رو، فرمودند: وقتی توی خونه پشت در حضرت زهرا سلام الله علیها روی زمین افتاد، بچه اش سِقط شد، قبل از اینکه بگه “یا ابتاه یا رسول الله!” قبل از اینکه شوهرش علی و فضه رو صدا بزنه، یه جمله فاطمه گفته، صدا زده: پسرم مهدی بیا…*
هنوز ناله ی مادر به گوش می آید
بیا که حضرت زهراست دیده بر راهت
* حضرت زهرا سلام الله علیها دامنِ علی رو گرفت، گفت: نمیذارم علی رو با این وضع مسجد ببرید، هر چه کردن نتونستن دستِ فاطمه رو کوتاه کنند، یا صاحب الزمان! یه کاری کردن با دستور اون دومیِ نانجیب، با غلاف شمشیر، زبانم لال…
وقتی بیماری حضرت زهرا سلام الله علیها شدت گرفت دیگه نتونست از بستر بلند بشه، این بیماری کار رو به جایی رساند که فقط پوست و استخوان از بی بی به جای ماند، بازو و پهلوی فاطمه شکسته است، از اینها بالاتر یه جلمه روضه داره آیت الله کمپانی، از ایشون سئوال کردن قضیه میخِ در چی بوده؟ ایشون می فرمایند:” وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَار، سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَة الأسْرَار” یعنی من نمی دونم برید از سینه ی فاطمه سئوال کنید این میخ چی بوده…. امام صادق علیه السلام می فرمایند: آن میخِ در به سینه ی فاطمه فرو رفت، نزدیک به نود و پنج روز، هر وقت مادر ما فاطمه نفس میکشید از سینه اش خون می اومد…
امشب این دلهای عاشق مدینه باشه ، به یاد آن یتیمان بی مادر، جلوی چشم بابا گریه نمی کردند، اما همین که بابا از خانه بیرون می رفت، یکی سجاده ی مادر رو می آوُرد، یکی چادرِ مادر رو می آوُرد، اینقدر گریه می کرند که فضه ی خادمه صبرش تموم شد، یه روز امیرالمؤمنین وارد خانه شد دید فضه اثاثیه اش رو جمع کرده میخواد بره، صدا زد: فضه! چه خبره، کجا میخوای بری؟ گفت: آقا! من دیگه طاقت ندارم، آقا این گریه ی بچه ها، جای خالیِ فاطمه من رو رنج میده…. خدا میداند و دلِ بچه های فاطمه… یه شب ابی عبدالله صدا زد: بابا! دلم برا مادرم تنگ شده، آخه حسین خیلی مادری بود، آورد حسین رو کنار قبر مادر، دستش رو رها کرد، دید حسین صورت روی خاک قبر گذاشته تویِ دلِ شب، هی می گفت: مادر! مادر! من حسینِ تو هستم، یه جمله با حسینت حرف بزن، اما اینجا جوابی نشنید، حسینی ها! اما توی گودی قتلگاه، اون نانجیب گفت: وقتی خواستم سَرِ حسین رو جدا کنم از بدن، ناله ی یه خانمی رو شنیدم، هی میگفت: غریبِ مادر حسین!… شهیدِ مادر حسین!… برای خوشنودی دلِ مادرش فاطمه، به نیت فرجِ آقامون، آقایِ مظلوممون، دستت رو بیار بالا چند بار ناله بزن: یا حسین!… به آبروی فاطمه و حسینِ فاطمه قسمت میدهیم، این دستا رو امروز نا امید بر مگردان، فرجِ آقامون امام زمان برسان…
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
«ام ابیها یازهرا یازهرا یازهرا»
دعای فاطمه ست حیدریم
من عاشقِ همین نوکریم
شور محرم از فاطمیه ست
مثل امام حسن، مادریم
ریشه ی روضه ی گودال
تو کوچه ی بنی هاشمه
ذکرمه فاطمه فاطمه
کاش میدونستم کجاست قبر مادرم
کاش میتونستم براش بسازم یه حرم
«ام ابیها یا زهرا یازهرا یازهرا….»
پشت ابره ماه من، چه دلگیره آسمون
پشت در بهار من، گرفته رنگ خزون
خراب شدن آرزوهام
سفید شدن تار موهام
دستِ تو بالا نمیاد
شیش ماهه دنیا نمیاد
خوشی به ماها نمیاد
«ام ابیها یا زهرا یازهرا یازهرا..»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دستم دخیلِ چادر نمازت
کار خوبه وقتی زهرا بسازه
باگردشِ نگاهش میگرده کائنات
با مهرفاطمه رد میشیم به راحتی از رو پل صراط
سرپناه همه ی بی کس و کارا
حضرت فاطمه سلام الله علیها
از هر کی غیر از تو بی نیازه
کار خوبه وقتی مولا بسازه
لطفش علی الدوامه آقای کائنات
باذکرِ یاعلی رد میشیم به راحتی از رو پل صراط
جان ما بسته به تو دلبر و جانا
حضرت شاه نجف علی ولی الله
سرپناه همه ی بی کس و کارا
حضرت فاطمه سلام الله علیها
یا علی یاعلی یاعلی
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
بهترین آرامشی که تو تموم دنیاست
همه ی لذتی که تو سینه ی نوکرهاست
یه نگاه به پرچم مقدس یا زهراست
شبایی که دل بیقرارم می باره چشام مثه بارون
سرمو میذارم بی بی روی چادر خاکیتون
حرم نداری کجا برات گریه کنم
روی کدوم خاک یه شاخه گل هدیه کنم
«اُم اَبیها ، مدد یا زهرا …»
تو قیامت نوکرو به اشک چشم میشناسن
خیلی به اشک عزای فاطمه حساسن
شافع ما دستای بریده ی عباسن
جون سه ساله یا عباس یه نگاهی هم به دلم کن
تو نفسای آخر من فقط یه لحظه بغلم کن
تو دست نداری ولی تو دستمو بگیر
ساقیِ العَطشان بعدِ حسین نعم الامیر
حرم نداری کجا برات گریه کنم
روی کدوم خاک یه شاخه گل هدیه کنم
«اُم اَبیها ، مدد یا زهرا …»
مادر قامت کمون از شما دارم خواهش
مگه میشه بد بخواد مادر برا اولادش
مگه میشه نوکرو کربلا نفرستادش
به چادر خاکیت سوگندحرمِ حسین دنیامه
تیکه به تیکه رو ضریحش به یادگاری اشکامه
قسم به اشکِ سه ساله ای که شد اسیر
یه گوشه ی صحن،بی بی تو جونمو بگیر
حرم نداری کجا برات گریه کنم
روی کدوم خاک یه شاخه گل هدیه کنم
«اُم اَبیها ، مدد یا زهرا …»
_____________________________________________________________________________
زمزمه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دلم ای یار شده زخمی گل و گلزار شده زخمی
در به دیوار، خورده انگار آخه دیوار شده زخمی
بازمین خوردنت هرروز منوکشتی مثه اونروز
نمیدونم سر زانوت روزی چن بار شده زخمی
شونه زخمی، گونه زخمی ، شده زیر چونه زخمی
بازمین خوردن زهرا دلِ اهل خونه زخمی
باز داره اشکام در میاداین صحنه رو دیدم زیاد
زینب میخواد بوست کنه میترسه که دردت بیاد
همه ی پَر،شده خونی پَرِ معجر شده خونی
درو وا کردی برا من لبه ی در، شده خونی
چی میریزه از رو پیرهن قطره قطره روی دامن
چی شده از، دم در تا دمَ بستر شده خونی
سینه خونی، پهلو خونی یا که شاید بازو خونی
هرجا رو جارو کشیدی اصلاً حتی جارو خونی
زهرا جان! امروز هوا بارونیه چه درد بی درمونیه
به روی دستم فاطمه گوشواره های خونیه
کارو بارم شده گریه روزگارم شده گریه
سرمو تو چاه میذارم راه چارم شده گریه
منو گریه، منو زاری تنهامون داری میذاری
با یه دنیا، غم و غصه با یه بقچه یادگاری
تو بقچَته سه تا کفن براتو و منو حسن
آخ بمیرم برا حسین مونده فقط یه پیروهن
یکی داره پیرهنو میدزده….
پیرهن رو که نه کفن، میدزده
یکی داره با یه کهنه خنجر
سرو از روی بدن میبره……
ای حسین…!
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
آرزوهای مرا
در پشت در آتش زدند
کاش می بستند جای دست
چشمان مرا …
*همه ی روضه ی بی بی و امیرالمومنین،
توو این یه بیتِ … *
دستِ من بسته
ولی دستِ مُغیره باز بود
*از همه بیشتر اون روز ، مُغیره مادر رو می زد، اونقدر مادر رو زد، که وقتی امام حسن می دیدش، بدنش می لرزید، گفتند آقا چرا بدنتون می لرزه ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میآد …*
الهی بشکند دستِ مُغیره
که بینِ کوچه ها، بی مادرم کرد …
#شاعر:استادسازگار
*اونچنان بی بی رو زد،توو مقتل می دیدم، مادر با صورت زمین خورد، … یازهرا یازهرا … الهی هیچ کسی نبیه مادرش زمین میخوره، حتی زمین خوردن مادرت را هم تحمل نداری، فوری میدوی زیر بغلش رو میگیری، میگی مادر چی شد، چرا زمین خوردی ؟ تا برسه که کسی جلوی چشمت، مادرت رو بزنه …
از اول اهلبیت با صورت زمین خوردن ، مثل اینکه یه رسمی شد، … مادر، مدینه ، با صورت توو خونه زمین خورد، امیرالمومنین توو محراب کوفه، وقتی ابنِ ملجم ملعون، شمشیر به فرقش زد، با صورت زمین خورد، لذا یه بیت زبان حال امیرالمومنین با اون ابن ملجم معلون هست :
بزن طوري بفهمم مثل زهرا
كه با صورت زمين خوردن
چه سخت است ؟
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود
زهرا میان آتش و خون در نماز بود
در را شکست، آنکه نفهمید هیچ وقت
حتی به روی او درِ این خانه باز بود
*بعد این همه جنایت اومدنگفتن: علی جان! میخوایم بیایم دیدن فاطمه. مولا چقدر خجالت کشید..چطور با حضرت زهرا مطرحکنه. قاتلا اومدن دیدنش معطل شدند اما حضرت دست رد به سینه ی اونها نزد.امیرالمؤمنین اومد گفت:فاطمه جان !من خیلی معطلشونکردم اما از در این خونهکسی دست خالی نمیره..چیکار کنم؟ بی بی فرمود:اَلْبَیتُ بَیتُکَ وَ اَنَا اَمَتُکَ؛ خونه، خونهی توعه منم کنیز توأم علی …*
از فضّةُ خذینی او، اینقدَر بدان
وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود
بازوش سِرِّ قوّت بازوی مرتضی است
امّا غلاف در پی افشای راز بود
حَبلُ المَتین شده است ،گرفتارِ ریسمان
مضطر شده، همان که خودش چاره ساز بود
* یهودی پای این روضه مسلمان شد.تو کوچه وقتی دید علی رو دارن با این وضع می برن، چهل تا نانجیب دارن فاطمه اش رو می زنن، یک مرتبه گفت:” أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ.أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّه..”گفتن تو پیغمبر رو درک کردی ایمان نیاوردی ،گفت آری! ایمان نیاوردم اما بودم خیبر دیدم این آقا، درِ قلعهٔ خیبر رو که چهل نفرمی اومدن باز و بسته می کردن با یه دست کند.. روی دست گرفت سپاه اسلام از این در رد شد الان می بینم اون آقا رو دستهاش رو بستن جلو چشمش دارن ناموسش رو می زنن…*
دری که بوسه گه انبیاء عُظمی شد
چگونه بود که با ضربهٔ لگد وا شد؟
به جای دسته گل جای احترام وسلام
شرار قسمت آن خانهٔ مُعلّا شد
مقابلِ نفسِ بانوی عفیف علی
صدای عربدهٔ یک غریبه پیدا شد
آهای سینه زنان! فاطمه زمین افتاد
کمک دهید که در بینِ کوچه دعوا شد
*امام حسن اینقدر پای این روضه گریه کرده…*
امان زِ میخ که کج رفت، سمت پهلو رفت
امان زِ در که شکست و بلای زهرا شد.
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ان شاالله دروغ باشه این نقلها
همین حرفهایی که تو تاریخ هست
همین حرفهایی که، هزار مرتبه
برام داغ تر ازروضهٔ میخ هست
از اون حرفها که میشه صد سال هم
از آثار زخمِ عمیقش نوشت
مثالش همون نامه ای بود که
یه قاتل برای رفیقش نوشت
نوشت جات خالی عجب روزی بود
معاویه! مردم با سر اومدن
توی خونه ی هیچکی هیزم نموند
با آتیش همه پشت در اومدن
آتیشی به پا کردم اون روز که
خلیل هم اگه بود حتماً می سوخت
به هیچکی نگو دیدم اون روز چطور
برا فاطمه قلبِ آهن می سوخت
معاویه!
نگفتم که ریحانهٔ مصطفی است
نگفتم ضعیفه، نگفتم زنه
یه جوری زدم که دیگه پا نشه
یه جوری زدم که علی بشکنه
آنها تو را زدن، غرور علی شکست
زن جوان که نباید عصا به دست شود
گرفت جورِ فلک لذّت بهار مرا
زهرا! قرار بود که با هم دوباره حج برویم
به هم زدند حسودان، من و قرار مرا
معاویه!
میدونستم این ضربهٔ آخری
سند میزنه بی گناهیشونو
چشامو ولی رو بهش بستمو
گرفتم از اونها تو راهی شونو
به در می زدم…
هر چی میگفت فاطمه ام بیشتر می زدم ..
به ریشه ی یاس علی تبر می زدم
*ابن عباس میگه سالها گذشته بود از ماجرای کوچه،دیدم امیرالمؤمنین یه گوشه نشسته، مولا حالش بده هی داره پشت دست میزنه. گفتم آقا چی شده ؟ فرمود:ابن عباس! برا پسر ابی طالب خیلی سخت بود..*
چه خوب میزدن
اگه نبودم اونو تا غروب میزدن
علی داره درست میگه، به کوب میزدن!
*اگه اینجا نتونستن تا غروب بزنن کربلا تلافی کردن.. یه عده جمع شدن دور گودال”عِدَّةٌ بِالسُّیوف ..عِدَّةٌ بِالسَّنان..عِدَّةٌ بِالحِجار…”پیره مردها می اومدن با عصا تبرکاً می زدن..
آه زدن .. آقامو قربةً إلی الله زدن …*
_____________________________________________________________________________
سینه زنی (واحد) و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
می روی از خانه آرام و قرارِ حیدر
شمعِ این کاشانه ای دار و ندارِ حیدر
بی تو بی قرارم…بی تو بی قرارم
حرف رفتن میزنی طاقت ندارم
غصه دارم بی قرارم ای قرارم
جانِ من ای کاش دست از جان مَشویی
دیگر این عَجِّل وَفاتی را نگویی
می روی و غمگسارِ دیگری ندارم
بی پناهم بی سپاهم یاوری ندارم
حالِ گریه دارم بی تو بی قرارم
لااقل دیگر تو از من رو مگردان
رخ مَپوشان ماهِ خانه رخ مَپوشان
هم تو دلداری بده این بچه ها را
هم نگاهی کن نگاهِ مرتضی را
پر کشیدی ای پرستویِ شکسته بالم
مانده ام من با تمام غصه هایِ عالم
یارِ رهسپارم بی تو بی قرارم…
آمده جانِ مرا دشمن بگیرد
بهترین یارِ مرا از من بگیرد
بی تو من می مانم و پیمان شکن ها
بی تو بوی طعنه آید از سخن ها
عاقبت شد جانِ تو قربانیِ ولایت
بی تو جانا تشنه ام من، تشنه ی شهادت
«جانِ من کجایی آه از این جدایی..»
_____________________________________________________________________________
سینه زنی (واحد) و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
بالا و پایین داره دنیا مگه نه!
این روزا هم میگذره زهرا مگه نه!
قول و قرارامون که یادت هست عزیزم
هیچ وقت نمیری تو از اینجا مگه نه!
دِقّم نده، به خدا مثل تو أم حالم بده
کیه آرامشتو به هم زده؟ دِقّم نده
خونه زندگیمونو خراب کردند
تو رو ذرّه ذرّه ذرّه آب کردند
دنیا تو رو می گیره، مگه نه!
بری علی می میره ،مگه نه!
*حالا خانومش میخواد جوابش رو بده…*
اگه نشد پیشت بمونم ولی خُب
باز خوبه بچه ها رو داری مگه نه!
تنها میشی این و میدونم عزیزم
هر جوری هست طاقت میاری مگه نه!
میرم ولی دل من همیشه همراه توعه
چیزی که خیلی برام سخته علی آه توعه
خوشیِ دنیامون رو خراب کردند
منُ ذرّه ذرّه ذرّه آب کردند
دنیا تو رو می گیره،مگه نه!
بری علی می میره،مگه نه!
_____________________________________________________________________________
سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
ای مادر! دلتنگم هواتو کردم
تو روضه باید پیت بگردم
قدِّ خَمت، عمر کمت، واسه کدوم گریه کنم
مادرمی میشه مگه برات آروم گریه کنم
تا اون روزی که برات بمیرم
شبیه مولا زبون میگیرم
وای منو وای منو وای من
میخ در و سینهٔ زهرای من
در وسطِ کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
گوشه ی چشم تو چرا شد کبود
فاطمه جان مگر علی مرده بود
وای منو وای منو وای من
ضرب در و پهلوی زهرای من
ای مادر! دلگیرم از این زمونه
چیا کشیدی خدا میدونه
خوش به حالِ مادری که یکی دوتا پسر داره
وای از دل طفلی که از خیلی چیزا خبرداره
به یادِ کوچه می خوام بمیرم
با حسنِ تو زبون میگیریم
فلک دیدی چه خاکی بر سَرُم کرد
به طفلی رختِ ماتم در برُم کرد
الهی بشکنه دست مغیره
میون کوچهها بی مادرُم کرد
چرا بال و پر ما را شکستی
نهال بی بَرِ ما را شکستی
الهی بشکنه قُنفذ دو دستت
که دست مادرِ ما را شکستی
«امونای دل ..امونای دل…وای»
ای مادر! ممنونم منو آوردی
تو خونه دستِ حسین سپردی
بشین براش پیرهن بدوزکه من به پات زار بزنم
منم ببر تو قتلگاه میخوام باهات زار بزنم
با این امید که براش بمیرم
با نالهٔ تو زبون میگیرم
مگر به کربلا کفن بغیر بوریا نبود
مگر حسینِ تشنه لب عزیزِ مصطفی نبود
«وای منو وای منو وای من..»
مگر کسی که کشته شد تنش برَهنه می کنن
مگر که کهنه پیروهن به پیکرش روا نبود
«حسینِ من …حسینِ من…»
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
از ما که گذشت مادری را دیگر
در خانه به پیشِ چشمِ دختر نزنید
*واقعا این دختر هم وارث مادره..هی میگفت: منم وارثِ مادرم..بی بی زینب اومد تو گودال دید بدن، زیر سُمِ اسبه، تا سینه ی شکسته رو دید دوباره یادِ در و دیوار افتاد….تا سینه شکسته رودید دوباره یاد مادر افتاد…. هی میگفت:…*
وای منو وای منو وای من
ضربِ در و سینه ی زهرای من
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*امیرالمؤمنین نشست کنار بستر فاطمه گفت:*
شکسته قامتی ای یار نیمه جان علی
چه بی فروغ شدی ماه آسمان علی
مرا به خاک نشانده قدِ هلالی تو
گرفته سوسوی چشمان تو توانِ علی
*اصلاً یه جوری امشب امیرالمؤمنین التماس میکرد ..تاحالا بچه ها اینطور التماس بابا رو ندیده بودن…*
«ممنونم اگر نروی
میمیرم اگر بروی
زهرا مرو مرو..»
فاطمه جان!
کس نداند که پس در به من و تو چه گذشت ..
تو نفس میزدی و من زِ نفس افتادم
نفس، نفس زنی و ذرّه ذرّه آب شوی
چه زود پیر شدی، همسر جوانِ علی
سه ماه شد که سخن با علی نمیگویی
سه ماه شد که ندادی رُخَت نشانِ علی
همیشه بسترت از برگهای لاله پُر است
گلِ خزان زده ی سرخ بوستانِ علی
عزیز دلم! کسی سراغ تو را از علی نمیگیرد
مدینه مرگ کند آرزو به جانِ علی
*یه عده که اومدن عیادت خانم،همچین که داشتن میرفتن گفتن دیگه کار تمومه، به امام حسن گفتن به بابات بگو فکر کفن و دفن باشه، انقد بی معرفت بودن...*
*اینجا خیلی برا فاطمه گرون تموم شد
نگاه کرد دید امیرالمؤمنین کنارِ بستره، میگه…*
گرفته ام ز غریبی دو زانویم به بغل
که تاب آورد این داغ بی کران علی
* میگن وقتی بچه ها به مولا خبر وفات زهرا رو دادن.. این چند قدم از مسجدالنبی تا خونه رو، بارها امیرالمومنین باصورت به زمین افتاد…*
این سخن ورد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
اگر چه بین خسوفی، هنوز ماهِ منی
بتاب بر من و بر این ستارگانِ علی
*فاطمه جان! یه خواهش ازت دارم…*
بیا و این دم آخر برای دلخوشیم
بخند تا که نَمردم بخند جانِ علی
*نوشتن این چند روزه لبخند به لبان فاطمه نیومد الاّ یه موقع، خانومی که شخص نابینا میاد تو خونه سریع خودش رو می پوشونه.. پیغمبر فرمود: زهراجان! نمیبینه، خانمفرمود:اونمیبینه من که میبینم، الان لحظه ی آخرم دل نگرانه،بی بی فرمود: اسماء! اینطوری که مرده ها رو میبرن بسمت قبرستان، یه پارچه ای رو بدن میندازن حجم بدن نمایانه، من سختمه…اسماءگفت:خانم! من تو حبشه دیدم که تابوت درست میکنند… با چند نی خرما درست کرد یه پارچه دورش کشید.. همچین که تابوت وارد خانه شد دیدن فاطمه بعد چندوقت لبخند زد، فاطمه لبخند زد اما زینبین تو سرشون می زدند حسین تو سرش می زد…*
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
یابن الحسن!
فدای مادر پهلو شکسته ی تو شوم
که درد میکشد این روزها مدام آقا، آقا….
(بچه سیدا شما باید یه جوری گریه کنیداصلا تو جمعیت باید سیدا مشخص باشن از ناله اتون، باید بغل دستیت بفهمه تو بچه ی حضرت زهرایی ، بفهمه تو مادر داری از دست میدی..)
چهل نفر که علی را نشانه میرفتن
لگد زدند به صدیقه، هر کدام آقا
خدا کند که کسی پشت میخ در نرود
اگر که رفت نمی آورد دوام آقا،آقا
گیرم آتش به جفا، در که نباید میسوخت
آشیان سوخت کبوتر که نباید میسوخت
آتش این بار گلستان نشد انگار ولی
باغ و بستان پیمبر که نباید میسوخت
کینه دارند اگر مردم شهر از پدرم
وسط حادثه، مادر که نباید میسوخت
*دعواتون با کیه ، اگه مردی باید با مرد دعوا کنی، هیچ مردی با زن دعوا نمیکنه..*
«مادرم از غدیر میزد حرف
مادرم سر به زیر میزد حرف
مردک پست رذل سیلی زد
بی هوا با دو دست… سیلی زد»
آتش افتاد در این مزرعه،گندمها سوخت
همه ی حاصل حیدر که نباید میسوخت
*از مدینه بیایم بیرون بریم یجایی دیگه….*
زیر خاکستر در، شعله گرفت آتش باز
خیمه ها سوخت معجر که نباید میسوخت
ظهر اگر سوخت برادر، وسط معرکه
عصرچادر خاکی خواهر که نباید میسوخت
از تنور آمده بابا، وسط تشت ولی
اینقدر هم دلِ دختر که نباید میسوخت
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
سلمان میگه رفتم تو خونه دیدم امیرالمؤمنین عین یه بچه زانوی غم بغل گرفته..گفتم: آقا! برا ما بده، شما علیِ خیبر شکنی ،شما علیِ روزهای سختی بلند شو قربونت برم.. یه نگاه کرد، فرمود:سلمان! کدوم روز از این روز سختربود؟ نه خیبر، نه بدر، هیچکدوم، بخدا.. تا به در نگاه میکنم حالم بدمیشه..زندگیمخراب میشه.سلمان میگه به چه سختی امیرالمومنین رو راضی کردم ، نعلین هاشو آوردم عبا رودوشش کشیدم ..زیر بغلهاشو گرفتیم آوردیم تا رسید جلو در خونه نشست روی زمین.
چی شد آقا؟ سلمان! گفتم نمیتونم گاهی از این در رد بشم ..هی می نشست روضه می خوند…*
شرمندهام که خانه امنی نداشتم
خودم به این در میخ زده بودم
این سخن وِرد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
*این روزها چقدر درد دل میکردن..هفتاد و پنج روز، تو بستر از این پهلو به اون پهلو شد.. اگه مریض زیاد تو بستربمونه از این پهلو به اون پهلو شدنش براش سخت میشه ..هی آقا میومد میگفت: فاطمه جان! خُب بگو چی شده عزیزم؟خوب شدی خانومم؟…*
دنیا تو رو میگیره مگه نه
بری علی میمیره مگه نه
*اگه به امیرالمؤمنینِ کنندهٔ خیبر بگن ،آقا علی ! یه آرزو بود به دلت بمونه؟ علی فقط یه حرف میزنه…*
به جای دستهایم، کاش میبستند چَشمم را
نمیدیدم شده نقش زمین تنها طرفدارم
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
مَبر ز خانه یِ حیدر صدای گرمت را
علی بگو شنوم آن نوای گرمت را
ز چشم من، مَبری خنده های گرمت را
بخوان دوباره نماز و دعای گرمت را
قیام نیمه شبانت عجب تماشائیست
در آسمان، زِ قنوت تو شور و غوغائیست
بتاب در دلِ شبهای تارِ من زهرا
بمان برای همیشه کنار من زهرا
ببین به حالِ دل بیقرار من زهرا
اَنیسِ بیکَسی ام غمگسارِ من زهرا
به پای سفره یِ خالی زِ « نانِ » من ماندی
در اوجِ غُصّه و غم همزبان من ماندی
*یه روز امیرالمومنین آمد توو خانه، گفت : فاطمه جان، آیا غذایی هست من چیزی بخورم ؟ حضرت عرضه داشت یا علی، سه روزه توو خانه غذا نداریم، … فاطمه جان چرا به علی نگفتی ؟ عرضه داشت یا علی ، گفتم اگه بگم، شاید نتونی غذا تهیه کنی ، خجالت بکشی …*
*امشب میخوام این چند بیت روضه رو از زبان امیرالمومنین برات بگم…*
از آن زمانکه دو دستت زِ کار افتاده
تمام خانه ی من از مِدار افتاده ؟
* الهی هر کسی توو خونه مریض میشه، مادر مریض نشه ، مخصوصا مادری که بچه ی خُردسال داره ، هرکسی توو خونه بیمار بشه ، مادر پرستاری میکنه ، اما اگر مادر بیمار بشه ، همه هم پرستار بشن ، باز هم کُمیتِ خانه لَنگه ، … فدای اون بچه هایی که چند روزه مادرشون دیگه نمیتونه از بستر بلند بشه، دورِ مادر میگردند … *
حسن ز داغِ رُخت بیقرار افتاده
غریب و خسته کنار تو ، زار افتاده
فاطمه جان…!
مگو که می روم و می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد دوست دارمت، به خدا
*امشب نباید کسی آروم باشه ، کسی نباید ساکت باشه ، امشب شب بی مادریِ همَمونه ، امشب باید زیر لب بگی : مادر ، مادر ، مادر … *
مرا دوباره صدا کن اباالحسن، زهرا
سخن زِ درد جدایی مزن به من،زهرا
( نگو علی خداحافظ )
مگو که دخترِ توآورَد کفن « زهرا »
*یا فاطمه … الهی اگه دختری بی مادر میشه ، دختر پنج ساله نباشه ، دختر چهار پنج ساله ، تازه نیاز به مادر داره ، دلش میخواد مادر بغلش بگیره ، مادر موهاشو شانه بزنه … *
مگو که دخترِ تو آورَد کفن زهرا
به پیشِ چشمِ غریبم نفَس نزن زهرا
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
امان از تازیانه
امان از دستِ سنگین
* آنچنان زد که گوشواره رو زمین افتاد، آنچنان زد که گوشواره شکست، اینو تاریخ نوشته، گوشواره شکست، اینجا جان روضه است ، آنچنان دست سنگین بود که گوشواره شکست، حالا ببین این دست باصورت چه کرد ؟ نوشته اند چشم زهرا کبود شد، آی مادر مادر مادر … دیگه دستمال به سرش می بست،”مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ”… ای کاش درداشو به کسی میگفت، ای کاش میگفت، علی سرم دردم میکنه … ای کاش میگفت، علی بازوم وَرم داره … درداشو به هیچ کسی نگفت ، میدونی کجا امیرالمومنین متوجه شد ؟ وقتی داشت بدن رو غسل میداد، وقتی دستش رسید به وَرمِ بازو، سرشو روی دیوار گذاشت، هی صدا میزد فاطمه، فاطمه، فاطمه …
در و دیوارِ خونین تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه امان از دستِ سنگین
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم….
*چه شبیه امشب برای امیرالمومنین و بچه هاش…امشب آدم می مونه از حال بچه ها بگه….از حال امیرالمومنین بگه…اگه یکی از زینب کبری بپرسه مادرتون مریضی خاصی داشت از این دنیا رفت؟سنی داشت از این دنیا رفت؟می فرمایند:نه به خدا…هجده سال بیشتر نداشت…مریضی خاصی هم نگرفت…اما این روزا هر چی نفس می کشید خون از سینه اش جاری می شد….
غربت وتنهایی یعنی این آدم تو شیش، هفت سالگی مادر از دست بده…دنبال اون آخرین خاطره، آخرین باهم بودنه ..مثل امام حسن و امام حسین که آخرین خاطره شون این باشه که مادر با بدن خونین ، وسط کوچه افتاد…مگه دیگه از یاد میره….*
*حرفهای آخرِ مولا با حبیبه اش فاطمه زهرا سلام الله علیها…*
ای بال و پر شکسته! مرا بال و پر مَبند
بردار بارم از دل و بارِ سفر مَبند
پای فراق را تو در این خانه وا مکن
دستی که بسته بود، تو بار دگر مَبند
ای قبله ی علی! ز چه رو، رو به قبله ای؟
راه امید را به منِ، محتضر مبند
*خانم جان! اگر این جور مجروح بری،من یه عمر با شرمندگی چه کنم؟!جواب بابات رسول الله رو چی بدم….؟
هی تو حیاط خانه علی قدم میزد …دست روی دست میزد…سرش رو پایین می انداخت…*
این غم کجا بَرم که تو را مَردها زدند
شرمنده ام که خانهٔ امنی نداشتم
*قرار ما این نبود فاطمهجان منو ببخش.*
یه خونه می سازم، دوباره برا تو
که شاید ببینم بازم خنده هاتو
یه خونه می سازم که توش غم نباشه
یه خونه که قدّت دیگه خم نباشه
یه خونه که تو اون برا غصه جا نیست
یه خونه که روی درش، جای پا نیست
یه خونه می سازم درش گُر نگیره
که آتیشِ هیزم به چادر نگیره
ببین زندگیمو سوزوندن یه روزه
علی مُرده باشه که سینه ات بسوزه
بسوزه همونی که هیزم آورده
الهی بمیرم به پهلوت چی خورده
تو اون دود و شعله چه زجری کشیدی
از امروز تو دیگه یه مادر شهیدی
یه خونه می سازم برات ای بهارم
همون موقع از در میخ و در میارم
بمون تا بسازم بازم زندگیمو
یه خونه می سازم برات ای بهارم
علی رو حلال کن، واسه زخم بازو
علی رو حلال کن، واسه درد پهلو
علی رو حلال کن واسه دست بسته اش
نتونست که برداره اون در رو از روت
*حالا فاطمه چی میگه…علی جانم !*
دیگر کنار بستر من دیده تر نکن
*هی نشین کنار بستر فاطمه اشک بریز.من همه زندگیمو دادم تو گریه نکنی…سرت رو بالا بگیر…درسته من خواب ندارم شبا…یه طرف بازوم یه طرف پهلوم …اما اگر پاش بیفته اون دستمم میدم تو گریه نکن علی جان…*
دیگر کنار بستر من دیده تَر مکن
درد دلِ غریب مرا بیشتر مکن
وقتی که من به روی تو در باز می کنم
این قدر بر زمین زِ خجالت نظر مکن
هنگام غسل دادن و دفنم فقط علی
یک تن ز دشمنانِ خودت را خبر مکن
در کوچه ها مغیره به تو خنده می کند
از کوچه ای که می گذرد او، گذر مکن
با زینبم وصیت من شد که بعد از این
از کوچه های تنگ مدینه گذر مکن
کجا بودی شام؟!
زینب و یه مشت حرامی.
زینب و سنگای شامی
تو بازار برده ها آوردن و
شامیا خندیدن و رقصیدن و رفتن
حسین…..*
_____________________________________________________________________________
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
*خانم ها امشب پاشيد بريد مدينه كنار زينب و اُم كلثوم بشينيد، حال و هواي خونه ي علي خيلي بارونيه، مي دونيد چرا؟ چون اومدن دَم خونه در زدن، گفتن: علي! به خانومت بگو يا روز گريه كنه، يا شب، اگه ميخواد گريه كنه آرام گريه كنه، صداي گريه اش مارو آزار ميده، خانم ها بريد كنار زينب، نگاهش به رد تازيانه ي روي بازوي مادر كه مي افته دلش خون ميشه…*
خدايا! مادرم زهرا جوان است
چرا پس سروِ قد او كمان است
چرا از زندگاني سير گشته
چرا در نوجواني پير گشته
* ما آقايون كجا بريم؟ ما بريم كنارِ امام حسن و امام حسين، نزديكِ نود و پنج روزِ اين بچه ها هي نگاه ميكنن تا بتونن سرشون رو بذارن رويِ سينه ي مادر تا آروم بشن، ميدوني چرا نميشه؟ اين مسمار آتشين بد جور سينه ي مادرشون رو مجروح كرده، نفس كه ميكشه يه لكه ي خون ميشينه رويِ پيرهن…*
درد اون رو دلِ من حس ميكنه
نفساش تو سينه خس خس ميكنه
*به امام حسن بگي حالِ مادرتون چطوره؟ بهت ميگه: نبوديد بين كوچه با مادرم ميرفتم، قباله ي فدك دستش بود، دومي از راه رسيد، قباله رو از دست مادرم گرفت كشيد، مادرم نفرينش كرد، نانجيب جلو اومد، مادر رسيد به ديوار، دستش بالا رفت…*
الهي بشكنه دستِ مغيره
كه بين كوچه ها بي مادرم كرد
*يه جوري زد كه ديدم مادرم افتاد روي خاكِ كوچه، هي مي گفتم: بلند شو مادر! دارم دق ميكنم چرا پا نميشي؟ گفت: حسن! آخه دستش خيلي سنگين بود، بي هوا تو صورتم زد، گفتم: مادر! چرا روي خاكا مي گردي؟ گفت: حسنم! گوشواره ام شكسته روي زمين افتاده…
يكي رسيد به امام حسنِ مجتبي، گفت: آقاجان! چرا محاسنِ شما سفيد شده؟ آقا فرمود: ارثيه… گفت: نه آقاجان! خيلي زوده محاسن شما سفيد شده، آقا فرمودن: تو هم مادرت رو جلو چشمت كتك بزنن محاسنت زود سفيد ميشه… روزگارم رو شب كردن… امام حسن هر وقت از اون كوچه رد ميشد، دست رو دست ميزد ميگفت: اي كاش مادر حسنت مي مُرد…*
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.