متن روضه و توسل ویژه شب ششم محرم ۱۳۹۹

متن روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
*یه نگاه کرد، دید یادگارِ برادرش گفت: عموجان! فرمودی: فردا همه شهید میشن،آیا من هم شهید میشم یا نه؟ فرمود: قاسمم! مرگ در نزد تو چگونه است؟عرض کرد:عموجان!” اَحلی مِنَ العَسَل” ازعسل شیرین ترِ، فرمود: حقا که پسرِ حسن هستی…
امشب وقتی داری گریه میکنی،یه یادی هم از بقیع کن، یه یادی هم از مدینه کن،امشب بگو: یا امام حسن! شبِ جگر گوشه اتِ آقا، همه امشب اومدیم به عشقِ شما برا قاسمت گریه کنیم..*
هم پریشانِ حسینم،هم پریشانِ حسن
ای به قربانِ حسین و ای به قربانِ حسن
روز اول مادرم چشمان من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن
هر شبی که فاطمه بر روضه هامان می رسد
هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن
نه که دنیا، دینِ مان را هم کریمان می دهند
من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن
زیر ایوانِ نجف دیدم که روزی می رسد
یا حسن جان می نویسم زیرِ ایوانِ حسن
هر کجا رفتم دیدم کار دستِ مجتباست
بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن
نه که تنها این دو شب، کُلِ مُحرم می شویم
شب به شب، تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن
قاسمش وقتی به میدان زد، حسین آهسته گفت
می رود جانِ حسین و می رود جانِ حسن
شد حسن، یک ضربه زد ارزق همانجا شد دو تا
نعره زد عباس، ای جانم به قربان حسن
روضه های ما همه لطفِ امام مجتبی ست
شُکر، هر شب می روم در زیر بارانِ حسن
پیش زهرا آبرو داری کنیم و آوریم
هی گلاب و دسته گُل، یادِ یتیمانِ حسن
______________________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
*بقیع که نمی تونستیم گُل ببریم، به این بهونه برا امام حسن و بچه هاش گُل آوُردیم،رفقا! امشب حواست باشه یه وقت نبازی، همه دَرِ خونۀ امام حسن، نوکری کنیم برا بچه هاش…از کجا شروع کنم؟
گفت: مادر! دلم گرفته، ببین علی اکبر رفت، دونه دونه اصحاب دارن میرن. مادرش گفت: این که کاری نداره، زود برو از عمو اذنِ میدان بگیر، تا اذنِ میدان اومد از عموجان بگیره، عموجان! اجازه میدید منم برم میدان؟ منم برا شما شمشیر بزنم؟ ابی عبدالله فرمود: نه عزیزِ دلم، تو یادگارِ برادرِ من هستی. گریه کنان اومد جلویِ خیمه، مادرش نجمه نگاه کرد، عزیزِ دلم چی شده؟ مادرجان! عمو به من اذنِ میدان نداده، مادر گفت: این که غصه نداره،کلیدش دستِ مَنِ.
بابات امامِ مجتبی، یه دستخطی نوشتن، نامه ای رو نوشتن، فرمودن: یه روزی کربلا اگر لازم شد بده دستِ قاسم تا بده دستِ ابی عبدالله…اینقدر قاسم خوشحال شد،دستخط رو آورد نزد عموجانش…عموجان! این دستخط رو بابام نوشته. نامه رو ابی عبدالله باز کرد، چشمش به دستخط برادرش حسن افتاد، هی دستخط رو می بوسه رو چشماش میکشه،داداش! کجایی ببینی حسینت رو غریب گیر آوردن؟
چی نوشته برا حسین؟ عزیزِ دلم! پسرِ مادرم! یادت باشه کربلا من نیستم،اگه کار به جنگ رسید قاسمم عوضِ من میدان بره. امرِ امامشِ،باید اطاعت کنه، فرمود: قاسم رو آماده کنید، اینقدر این آقازاده خوشحال شد.
اما اون چیزی که نالۀ جوانها و نوجوانها رو بلند میکنه اینه: لباسِ رزم به تنِ این آقا زاده نشد، عاقبت کفن تنش کردن،وقتی سوار بر اسب شد،پاهاش به رکاب اسب نمی رسید.
من امشب نمی خوام مُعَطَّلِت کنم، میخوام زودی روضه بخونم: وقتی میخواستن وداع کنن،شیخ جعفر شوشتری میگه: ابی عبدالله و قاسم، همدیگه رو بغل کردن،اینقدر گریه کردن، هم حسین غش کرد، هم قاسم…
شیخ جعفری شوشتری می فرماید: پاهایِ قاسم به رکابِ اسب نمی رسید، اما وقتی این آقازاده از اسب افتاد.”من یه شاره کنم،نمیخوام روضه رو باز کنم” ابی عبدالله از صبح همه رو بغل گرفت،شهدارو همه رو آورد تویِ خیمه ی دارالحرب، اما وقتی قاسم رو بغل گرفت برگردونه خیمه، میدیدن پاهایِ قاسم به زمین کشیده میشد،شیخ جعفر شوشتری می فرماید: دو تا علت داره،یا اینقدر داغ بر حسین سنگین بوده قاسم رو با قد خمیده برگردوند به سمتِ خیمه ها، یا اینقده بدن زیر سُمِّ اسب ها….حسین!
______________________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
صِدام که کردی، یهو دلم ریخت
فهمیدم اینکه، چه بلایی سرت اومد
دیگه تو پاهام، تَوُون نمونده
ببین عمو چه جوری بالا سرت اومد
امانتِ برادرم، سینه ات شکسته
لختهی خون راهِ گلویِ تو رو بسته
پهلویِ تو با نیزه ها، به خون نشسته
شدی شبیهِ مادرم
بلند شو برگردیم حرم
شرمنده ام از برادرم
چطور تا خیمه، ببرمت من
یه کاری کن که، نَفَسِ عموت بُریده
دورِ تَنِ تو، پُر شده از سنگ
بشکنه دستِ اونکه موهاتُ کشیده
*آخه ابی عبدالله تا شنید صدایِ قاسم میآد که صدا میزنه: عموجان! کجایی که استخوان هام شکست؟ ابی عبدالله وقتی رسید دید یه نانجیب موهایِ قاسم رو گرفته…*
رفتی تو از حرم، به آرزوت رسیدی
وقتی که افتادی زمین باباتُ دیدی
ببین که زیرِ سُمِّ اسبا قد کشیدی
پاتُ نکش، رویِ زمین
دارم میسوزم از همین
خندهی دشمنُ ببین
*بذارید یه اشاره به روضه مادر کنم،ابی عبدالله دوتا شهید رو وقتی اومد کنارشون یادِ مادرش افتاد،یکی علی اکبر بود،یکی بدنِ قاسم بود که دید یکی نیزه به پهلوهاش زده،آخ مادر!…
یادتِ قدیمی ها می گفتن: بچه بادومِ، نوه مغزِ بادومِ، نوه خیلی برا پدربزرگ و مادر بزرگش عزیزِ،امشب هرکی برایِ نوه های زهرا گریه کنه، بی بی یه جور دیگه نگاش میکنه، اما یادمون باشه،اگه اون روز بینِ در و دیوار پهلویِ مادر رو نمی شکستن،اگه سیلی به صورتش نمی زدن، کربلا اینجور کسی جسارت نمی کرد،به عشقِ همه ی اهلبیت،دستت رو بیار بالا،بلند داد بزن: یا زهرا!
______________________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
“اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ”
“اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن”
مانند مویت شد پریشان روزگارم
نامت دلیلِ گریه ی بی اختیارم
مثل جوان از دست داده، وقتِ گریه
تا هفت خانه میرود داد و هوارم
*هر کی هر چی میخواد بگه،بگه، تکلیفِ مارو امامِ صادق مشخص میکنه، امام صادق فرمود:” نوحوا علی الحسین نوح الثکلی علی ولدها ” برا جدِّ ما مثلِ مادرایِ جوان مُرده گریه کنید.*
در روضه وقتی که نگاهم کرده باشی
مانند اسپندِ عزایت بی قرارم
*دیدی بعضی وقت ها حالت فرق میکنه، توی جلسه که میآیی قلبت سنگینی میکنه، هنوز جلسه شروع نشده، نگاهت میوفته رویِ دیوار، می بینی نوشته شده “اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ” آروم آروم بارون از چشمات میاد*
پایِ پیاده آمدم پایِ مزارت
تا که بیآیی بعدِ مرگم به مزارم
در لحظه ی آخر نگاهِ آخرم گفت
من میروم اما دلم را میگذارم
با داغِ شش گوشه کشیدی گوشِ من را
در فصلِ پاییزِ فراق ، ابرِ بهارم
تنها به شوقِ دیدن ماهِ محرم
هر روز دارم روزها را میشمارم
بدجور فقرِ معنوی دارم کمک کن
در روضه کاری داشتی دنبالِ کارم
وقتی تو را زهرا به این بانو سپرده
من هم خودم را دست زینب میسپارم
*مادری که نگرانِ جوانت هستی، میگی برا بچه ام دعا کن، دستش رو بذار تو دستِ حضرتِ زینب…*
مقتل نوشته خواهرت اینگونه فرمود:
ای وای باقیمانده ی ایل و تبارم
*دیگه از برادرم چیزی نمونده…*
از آن زمانی که سرِ تو سنگ خورده
سنگِ صبورم دائماً سردرد دارم
*شبِ حضرتِ قاسمِ، تویِ شهدایِ کربلا، همه رو اول سر بریدن، بعد سوار اسب شدن، رو بدن تازوندن، اما بدنِ حضرت قاسم برعکس شد، تا افتاد رو زمین عمو رو صدا زد، ابی عبدالله حرکت کرد، تا دیدن آقا داره میاد، همه پا به فرار گذاشتن، از رویِ بدنِ حضرتِ قاسم رد شدن…وقتی ابی عبدالله اومد دید قاسم داره پاهاش رو رویِ زمین میکِشه…امانتِ برادرم…*
______________________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
نکش پا رو خاکا، جلو چشمِ دشمن
لبت غرقِ خونِ، همه هستیِ من
به دامادیِ تو، ندارم امیدی
زیرِ سُمِّ اسبا چه قدی کشیدی
پُر از زخمِ کاریِ رویِ پیکرت
تو دستایِ کی بوده مویِ سَرِت؟
دلِ آسمون از غمِ تو گرفت
بمیرم برا دلِ مادرت
بمیرم عمو جون، چرا وا شد اَبروت
بمیرم که نیزه، نشسته تو پهلوت
جایِ تیغ و تیرِ رویِ پیرهن تو
چرا پاره پاره است، تمومِ تَنِ تو
جلو چشمِ من،دست و پا میزنی
چرا مادرم رو صدا میزنی
داری می بینی چقدر بی کَسَم
تو آتیش به هستیِ ما میزنی
می گردم پیِ تو، میونِ غبارا
تنت رفته زیرِ، پایِ نیزه دارا
با این زخمِ پهلو، با این زخمِ سینه
میوفتم دوباره، به یادِ مدینه
می بینم که دستت شکسته ولی
من این لحظه ی سخت و سر می کنم
با این ناله های دَمِ آخَرِت
یادِ ناله ی پشتِ در می کنم
*فضه بیا بچه ام رو کشتن…گفت: از یکی از مراجع سئوال می کنن، مگه امیرالمؤمنین تو خونه نبوده؟ چرا گفته فضه بیا؟ میگن اون عالم گریه شد: گفته چرا بوده، اما بی بی یه کارِ زنونه داشته…بچه ام رو کشتن…
کربلا امام حسین اومد بالا سَرِ یه سینه شکسته، مدینه علی اومد بالا سَرِ یه سینه شکسته، حالا علی چی میگه:…*
روزِ عروسی مون، بهم یه قول دادی
کنارِ من باشی، تو گریه و شادی
ولی تو رفتی و موندم تک و تنها
قسمت بوده باشم، علیِ بی زهرا
*اگه پهلوون رویِ زمین بیوفته خیلی سخته، علی دیگه زانوهاش توان نداشت…*
زخمِ زبون و خنده ی دشمن،دلم رو پُر زغم کرد
بغض حسن با گریه ی دشمن، پشتِ علیت رو خم کرد
مگه یادم میره، بچه ها ترسیدن
به زخمِ ما مَردم، نمک می پاشیدن
اینقدر زدن تا که، تو یاسِ پرپر شی
میخِ در هم نگذاشت، دوباره مادر شی
همه می دیدن، میونِ کوچه،شالِ من و تو دستات
زمین می خوردم، زمین می خوردی، علی فدایِ زخمات
حرارتِ میخ و تیزیِ این مسمار
تو رو اذیت کرد، بینِ در و دیوار
خودم دیدم قاتل، لگد به اون در زد
بینِ دَر و دیوار، تو رو با خنجر زد
جلویِ چشمام، غلافِ شمشیر، میخورد به رویِ بازوت
رحمی نکردن، به محسنِ تو، دیدم شکسته پهلوت
زندگی مو دیدی، چطوری شد غارت
بهم بگو خانوم، چی شده گوشواره ات؟
تو کوچه راتو بست، حرفِ فدک میزد
حسن بهم گفته، تو رو لگد میزد
می گفت که دیدم از ضربِ سیلی، مادر زمین خورد
همش می خندید، وقتی که مادر، چشمش نمی دید
تو گُل بودی، نه وقتِ پرپرت بود
جوان بودی، نه وقتِ مُردنت بود
جوان بودی میانِ، نوجوانان
نه وقتِ زیرِ گِل خوابیدنت بود
______________________________________________________________________
متن مناجات و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها سرالمسستودع فیها بعدد ما احاط بهی علمک »
«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک …»
از همان روز ازل بعد هدینای حسین
دهنم خورده به شیرینی حلوای حسین
نقطهی دلبری خالق و بنده، حرم است
وسط سجده روی تربت اعلای حسین
متولد شدهی چشم امام حسنم
آمدم گریه کنم گوشهی دنیای حسین
به تباکی وسط اهل بکاء خوشحالم
همچنان قطره که افتاده به دریای حسین
دَم اگر داده مسیح از دودَم ارباب است
جان ناقابلِ من بسته به امضای حسین
زیر قولم نزدم با همهی بار گناه
سر وقت آمدهام روضهی شبهای حسین
*هرجوری بود خودمُ رسوندم ..
سلام آقا که الان روبروتونم
من ایستادم زیارت نامه میخونم
حسین جانم ..
یه کاری کن پای من از این روضه ها کنده نشه آقاجان .. من همه زندگیم و سرمایهم تو این اشک ریختن برا توِ .. سرمابه ای که دارم همین اشکِ چشممِ .. روایت میگه فردای قیامت به گوهری میارن تو صحرای محشر که همه انبیاء و اولیاء میگن قیمت این گوهرُ مشخص کنید هرکسی یه قیمتی میزاره، از جانب حق تعالی نداره میرسه این گوهر خیلی با ارزش ترِ .. ندا میرسه صاحب این گوهر رو بگید بیاد .. یه مرتبه همه میبینن یه آقای بی سر واردِ محشر میشه .. صاحبِ این گوهر حسینِ .. چیه اون گوهر؟! ندا میرسه این گوهر اشکِ بر حسینِ .. خودِ صاحبِ گوهر قیمتشُ مشخص کنه .. این شبا به چشمات خواهش کن بگو یه قطره اشک برا حسین بریز .. *
محض اینکه نبُرَد پای من از روضهی او
بگذارم سرم را به کف پای حسین
اربعین پایِ پیاده بروم یا نروم
فیض چای نجفی میبرم از چای حسین
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
مشق شب تا سحرِ من شده املای حسین
وحشت و ترس ندارم ز شب اول قبر
آبرو داده به من وعدهی فردای حسین
شانهی عرش خدا جای عزیز نبوی ست
پس چرا گوشهی گودال شده جای حسین
جلوی چشم تر فاطمه کمتر بزنید
عوض بوسه، نوک چکمه به اعضای حسین
______________________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)
امشبم شبِ امام حسنِ .. بربم درِ خانهی پسرش .. شب عاشورا هرکسی یک سوالی می پرسید، این آقا هم سوال کرد: عموجان! من هم فردا شهید می شم یا نه؟
*امشب هم من میخوام از امام حسین (ع) بپرسم عاقبت ماهم به شهادت ختم میشه یا نه؟ ان شاالله اباعبدالله ازمون سوال کنه شهادت در ذائقه شما چه طعمی داره؟ ان شاالله ماهم سریع جواب بدیم: «احلی من العسل» شیرین تر از عسلِ ..
آخه میگن برا مومن، وقتی میخواد جون بده (روایت عرض میکنم شیخ عباس تو منازل الآخره میاره) یک گلی بهش میدن؛ بو میکنه و از دنیا میره ..
میخوام عرضه بدارم برا قاسم گل نیاوردن، یه عده از اینا تا خودشو معرفی کرد و گفت من پسر حسنم؛ یک عده از اینایی که تو جنگ جمل، از امام حسن(ع) زخم خورده بودن؛ گشتند دورُ بر سنگ جمع کردند. شروع کردند سنگ بزنند ..
ــــــــــــــــــــــ
داغ مدینه دلتو گرفته
پهلوی این نیزه به تو گرفته
نمیشه وایسم و تماشا کنم
دست سیاه کاکُلِتو گرفته
گفتی حسن همین برای تو بد شد
هر چی که شد سر همین حسد شد
زنده بودی هنوز ولی بمیرم
مرکب اومد از رو تن تو رد شد
گلم چقدر خوش قد و بالاشدی
رفتی توی لشگر و تنها شدی
چی شد تو اون شلوغیا که آخه
یه ساعته هم قد سقا شدی
با پر سوخته پر زدی عزیزم
میشه جوابمو بدی عزیزم
چیکار کنم که پیش چشم تارم
مثل عسل کِش اومدی عزیزم
ـــــــــــــــــــــ
دلم یه روضه خواست شب ششم
دلم به کربلا شده عازم
تو که دو بخشه اسم شیرینت
چرا هجا هجا شدی قاسم؟
شبیه مجتبی شدی و دشمن
عقده ی باباتُ به دل داره
خدا بخیر کنه داره سمتت
بارون تیر و نیزه میباره
بوی مدینه کربلا اومد
حسن غریبه بچهشم بیشتر
روی سینت که پا گذاشت اون اسب
یهو چی شد که داد زدی مادر
زره نبود ولی کفن داری
فدات بشم شدی مث بابا
بذار نگات کنم دم آخر
حسن شدی با این قد و بالا
کفن شده برات لباس جنگ
زره برات نمیشه اندازه
بابا تو کوچه شد زمین
حالا دشمن برات یه کوچه می سازه
بغض جمل تو سینشون پر بود
اسباشونم به جنگت آوردن
کشیده شد قدت بین اسب ها
تو رو به کل کربلا بردن
ــــــــــــــــــــ
همچین که اومد تا صدای قاسم رو شنید؛ دید صدا میزنه: «عموجان قاسمتُ دریاب» یه جمله ای اباعبدالله داره، صدا زد:« قاسمم! سخته منو صدا کنی و من نتونم برات کاری کنم.» (این جمله شما رو یاد کجا میندازه؟ ..)
یه خانمی هم پشت در صداش بلند شد ..
علی رو حلال کن، واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن، واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن، واسه دست بستش
نتونست که برداره، اون در رو از روت
______________________________________________________________________
متن مناجات و توسل به امام زمان (عج)
با غمت میخرم آقا خوشیِ عالم را
و به عالم ندهم تا به ابد این غم را
* مرحوم حاج آقای کوثری رحمت الله علیه که عمری برای حضرت امام روضه میخواندن نقل از پدرشونه که از روضه خوان های با اخلاص بودن داشت رد میشد دید بچه ها یه تکیه زده بودن توی محل، حاج آقا رو که دیدن گفتن حاج آقا فقط روضه های بزرگ میری نمیای برای ما یک روضه بخوانی؟! گفت چرا نمیام ! نشست کنار بچه ها روی زمین یه روضه خواندن و بچه ها اومدن یه چایی برای آقا آووردن دلش نیومد بخوره .. این بچه ها دست میکردن توی این لگن آب، کثیف شده بود آبه جوری که بچه ها نفهمن چایی رو خالی کرد پشت چادر؛ گفت بچه ها من برم به روضهم برسم .. تشکر کردن و رفتن .
شب خواب حضرت صدیقه سلام الله علیها رو دید، آقای کوثری سلام کرد به بی بی، بی بی جوابشو با ناراحتی داد گفت خانم جان مادر جان یک عمرِ دارم نوکریتونو میکنم چه خطایی از من سر زده ؟! فرمود اون چایی رو ما درست کردیم جلوت گذاشتیم .. حالا این بیت:
و به عالم ندهم تا به ابد این غم را
حرف دل همتونه .. هیچکس نمیتونه این گریه کردن برای حسین رو از ما بگیره ..*
ریشهی بیرقتان عزتمان بخشیده
از سرم باز مکن سایهی این پرچم را
نمک روضهی مارا خود زینب داده
شور ما زنده کند خیل بنی آدم را
دم من هست حسن باز دمم هست حسین
تا نفس هست نگیر از نفسم این دم را
______________________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
دشمن شناس بود و سرباز بی بدل بود
فرزند بی مثالِ جنگ آور جمل بود
شمشیر میکشید و سر روی خاک میریخت
مثلِ علی اکبر در رزم بی مثل بود
ارثیهی پدر بود عشق عمو حسینش
در کربلا شد اثبات عشقی که بی خِلَل بود
ترسیده بود اَزرق چون در کشاکش جنگ
همواره کار قاسم آوردن اجل بود
*ازرق شامی از دلاوران سپاه ابن سعدِ ملعون بود وقتی این آقازاده اومد با اون هیبت که هیچ زرهی به تنش نخورد .. راوی میگه داشت میرفت به میدان پاش به رکاب اسب نمیرسید .. (عیبی نداره یه خورده جلوجلو بری به روضه* اما وقتی داشت از میدان میاوردش سینهی حسین به سینهی قاسم بود پاهاش به زمین میکشید ..
گفت کی میاد به جنگش؟! ازرق شامی گفت برای من که افت داره من یکی از بچه هامُ میفرستم چهارتا از بچه هاش که دلاور بودن فرستاد هرکدوم فرستاد قاسم بن الحسن به یه ضربهی شمشیر به درک واصلش کرد .. خودش گفت گناه عرب به گردن من باشه اگر داغشُ به دل مادرش نذارم .. اما داغشُ به دل مادرش قاسم گذاشت ..
ازرق که روی زمین افتاد قمر بنی هاشم گفت لا حول و لا قوة الّا بالله .. ابی عبدالله میگفت جانم قاسم ..*
هرکس که در جدالِ با چشم هایش افتاد
مستأصل و پریشان دنبال راه حل بود
تاریخ غبطه خورده إن تَنکرونی اش را
اینکه همیشه حرفش همراه با عمل بود
*گفت شهادت نزد تو چطوریه قاسمم؟! عرضه داشت احلی من العسل سه بار ابی عبدالله فرمود فِداکَ عَمُّکَ .. عمو جان فردا منم شهید میشم؟! فرمود به بلای عظیم دچار میشی قاسم .. من اینو خوندم برای این بیت یاد کنیم از اونی که عاشق شهادت بود*
یک عمر مثلِ قاسم در نزد حاج قاسم
طعم خوش شهادت احلی من العسل بود
*هرکاری کرد عمو اجازه نداد .. به دست و پای عمو افتاد .. دیشب خود عمو گفته قسمت توام میشه! چرا بهم اجازه نمیده؟! هرکاری کرد فرمود نه قاسمم برگرد خیمه .. تو امانت داداشم حسنی .. اومد تو خیمه زانوهای غم بغل گرفت .. جانم به این مادر، جانم به مادرای شهدایی که خودشون بچه های خودشونُ آماده میکردن میفرستادن میدان ..
اومد تو خیمه حضرت نجمه جلو آمد .. غصه نخور من نمیتونم ببینم پسرم زانوی غم بغل گرفته .. الان بهت یه چیزی میدم ببری پیش عموت، دیگه میدونم عموت نه نمیاره یه ساروق بسته ای رو باز کرد یه دستخطی رو بیرون آورد حضرت نجمه بوسید .. گفت اینو ببر بده عمو بهت اجازه میده بری میدان .. دیدن دست خط امام حسنُ گرفته با لبخند داره میاد سمت عمو .. عموجان بازم اجازه نمیدی؟! ببین بابام نوشته .. نوشته حسین جان کربلا من نیستم جونمو فدات کنم .. اما پسرام همراهتن .. نذار آبروم پیش مادرم زهرا بره .. (هرچی برای اینجا گریه کنی کمه والا) چرا که خود ابی عبدالله نوشتن برای این لحظه که قاسم دیگه دستای حسینُ بست با دستخط امام حسن .. دست انداخت گردن قاسم اینقدر گریه کرد روایت نوشته حَتی غُشی عَلیهِما .. هردو غش کردن پشت خیمه ها روی زمین افتادن .. (امشب غریب نوازی کن از بقیع امام حسن امشب یک نگاهت کنه بگه جانم به تو گریه کن ..) رفت میدان صدای ضعیف قاسمُ شنید ابی عبدالله نوشتن مثل عقاب خودشُ رسوند .. یه لحظه ای رسید بالای سرش، دید نانجیب نشسته کاکلِ قاسم توی دستشه .. میخواد سر از بدن قاسم جدا کنه .. ابی عبدالله هم شمشیرُ حواله کرد دست این نانجیب قطع شد صدای نحسش بلند شد قومش اومدن نجاتش بدن، همه با اسب ها اومدن .. این بدن زیر پای اسب ها ..*
سینه به سینه رو به حرم میبرم تو را
باشد به روی زخم پرم میبرم تو را
آنقدر خاطر تو برایم عزیز هست
حتی شده به روی سرم میبرم تورا
*من سریع میخونم رد میشم حقهشو ادا کن ..*
چه آبرویی از من تنها خریده ای
ای داغ مانده بر جگرم میبرم تو را
خیلی مواظبم که نریزی ز دست من
بر مژه های چشم ترم میبرم تو را
*عزیز دلم، حسین داره التماسش میکنه ..*
از هم مپاش کار مرا زار تر نکن
من قول داده ام ببرم میبرم تورا
در چشم مادرت به چه رویی کنم نگاه
ای بی زره شده سپرم میبرم تورا
بردند در عبا پسرم را ولی خودم
هرطور هست ای پسرم میبرم تورا
روشن شدهست چشم من از قد کشیدنت
سینه به سینه رو به حرم میبرم تورا
*بدن قاسمُ آوورد توی خیمهی دار الحرب، کنار بدن علی اکبر گذاشت .. خود حسین نشست مابین این دو بدن شروع کرد دعا کردن خدایا این قربانی ها رو از ما بپذیر ..
______________________________________________________________________
متن زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن (ع)
داری پا میکشی رویِ خاکا
ای وای، دیگه شدی مثل زهرا
قاسم دیگه زره شد اندازت
ای وای به زیر سم مرکب ها
پُر خون شده بدنت
منو میکُشه نفس زدنت
کشته حسینُ غمت
که سینه به سینه میبرمت
عمو ، بمیرم برات ..
چشمات به سویِ خیمه وا مونده
زیر چشم تو جای پا مونده
من رو خسخس سینه ات سوزونده
چند تا نیزه تو سینت جا مونده
ای وای کبوده تنت
میده شمشیرا بوی پیرهنت
پر خون شده روی تو
یه نیزه زدن به پهلوی تو
عمو ، بمیرم برات ..
*اشکاتُ روی دست بگیر دستاتُ بالا ببر بحق زینب سلام الله علیها عجل لولیک الفرج ..*
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.