متن روضه و توسل ویژه شب سوم محرم ۱۳۹۹

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
سلام بابا
تو آسموونا دنبالت بودم اما
تووي خرابه اومدي كنار ما
صفا آوردی قدمت رو چشم بابا
باباجونم
يه دنيا حرف دارم باهات اما
مي خوام فقط بگم دوست دارم حالا
بگم بابا حسين بگي جونم بابا
بازم بهم بگو دوسم داری
خيلی وقته كه نگفتی
بهم بگو تنهام نمي ذاری
خيلی وقته كه نگفتی
*دلم برات تنگ شده بود بابا….کجا بودی؟!…*
آن دم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جدا بودی ..
آن دم که تو را ظالم اظهار کنیزی کرد
در تشت طلا بودم .. کی از تو جدا بودم..؟
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی ..؟ از ما تو جدا بودی ..
آن دم که تو از ناقه اُفتادی و غش کردی
بر رأس سنان بودم کی از تو جدا بودم..؟
چشات بسته اس
خوبه نمي بيني بال و پرم سوخته
خوبه نمي بيني كه معجرم سوخته
خوبه نمي بيني موي سرم سوخته
چشات بسته اس
نمي بيني نگاهشون چه سنگينه
هر چشم ناپاكي ماها رو مي بينه
سيلي و تازيونه بهتر از اينه
بابا ازت من يه سوال دارم
ميدوني كنيزي يعني چي…؟
كسي بهم نميگه معنيشو
ميدوني كنيزي يعني چي…؟
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
ما روضه ی حسین شنیدیم و زنده ایم
*چه بلایی سر بچه هات آوردن .. شاید سال بعد محرم ما دیگه نباشیم….*
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
سرم رفته از بس توی سر صدا
سرم رفته از بس سرم داد زدن
نگو که چرا موم سفیده آخه
خودت رو یه لحظه بذار جای من
خواب دیدم که، تنت رو زمین
نفس میزدی، گلوتو برید
گریه کردم، همون که زدت
اومد منو زد، موهامو کشید
او می کشید و من می کشیدم
او می دوید و من می دویدم
خدا خواسته من مثل زهرا بشم
زیر کوله بار غمت تا بشم
رمق تو تنم نیست عزیز دلم
ببخشم نمیشه به پات پا بشم
چند روزی هست، میلرزه پاهام
دیگه نمازام، نشسته شده
افتادم من، گمون بکنم
که هردوتا پام، شکسته شده
من، روی ناقه، از جا پریدم
او می دوید و من می دویدم
کجا بودم حالا کجا اومدم
تا رفتی دیگه دل به دریا زدم
تو اون قصه ی غارت خیمه ها
سرم رو شکستم که معجر ندم
بعد غارت، ندیدی ما رو
چجور میبرن، به زورِ طناب
بعد غارت، ندیدی ما رو
نگم که چی شد، تو بزم شراب
*چوب خیزرانُ بلند کرد ..*
با دست بسته، هرجا رسیدم
هرچی بگی از، مَردم شنیدم
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
*بچه از خواب بلند شد بهانه گرفت .. شروع کرد ناله کردن .. دونه دونه دخترا بلند شدن صداهای ناله بلند شد .. خدایا زینب دوباره چه کنه .. داره دختر حرف می زنه: ..بابا نبودی موهامو کشیدن … بابا نبودی به ما صدقه می دادن…*
زِ خانه ها همه بویِ طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم…
*صدا به گوشِ اون ملعون رسید .. چی شده؟! چه خبره؟! دختر سه ساله ای از خواب بلند شده بهانۀ پدرُ گرفته .. خب این که کاری نداره سر باباش رو براش ببرید .. سر رو آوردن جلوش گذاشتن .. همه دخترا دارن نگاه می کنند یه وقت صدا زد:“هذا رأسُ مَن… ؟!این سرِ کیه؟! ” رَأسُ ابیکَ الحُسَین..سرِ بابات حسینِ..پارچه رو کنار زد … دستاش کوچیکه …“فَرَفَعَتْهُ مِنَ الطَّشت حاضَنَه له…” با این دستای کوچیک سر رو بلند کرد .. مراقب بود سر از رو دستاش نیفته .. سر رو به سینه چسبانید .. شروع کرد به حرف زدن ..“یا اَبَتاه ! مَن ذَالّذی خَضَّبَکَ بِدِمائِک …”قربونت سر و صورتت برم .. کی موهاتو خونی کرده ..؟*
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
” اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه”
“اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ”
من مثل قطره ام و تو مثل دريا، مگه نه؟
بايد اين قطره كنه دريا رو پيدا، مگه نه؟
تويِ خواب، خودت بهم گفتي خيلي زود ميآي
قول دادي كه من و مي بري از اينجا، مگه نه؟
به جايِ عروسك اين بار، برا من عصا بيار
دخترِ شامي ميگه: افتادم از پا، مگه نه؟
اينجا بازارش مثلِ كوچه هايِ مدينه بود
صورتم درست شده شبيه زهرا، مگه نه؟
جونِ بابا بگو دل تنگي هامُ چيكار كنم؟
جونِ من بگو من و دوست داري يا، مگه نه؟
رويِ نيزه فهميدم چرا عمو چشماشُ بست
قصه ي گوشواره امُ گفتي به سقا، مگه نه؟
داداشم با پيرهنم ميخواد من و كفن كنه
ديگه وقتِ رفتم رسيده بابا، مگه نه؟
*مگه ميشه دختر بابارو نشناسه، روپوش رو از رويِ تشت زد كنار، بابارو نشناخت…چي شد بابارو نشناخت؟ اول اينكه اين سر زياد چوب خورده بود، هم عُبيدالله بن زياد زده بود و هم يزيد، شايد توي چشم زياد ضربه زدن، وقتي چشم صدمه ببينه قيافه عوض ميشه، دليلِ دوم: اين سر يه شب تا صبح تويِ تنور بوده، خاكستر با خون قاطي شده،دليل سوم: هر منزلي كه استراحت مي كردن، سر رو از نيزه در مي آوُردن، داخل يه صندوقچه ميذاشتن، چهل منزل توقف كردن، يعني چهل بار اين سر رو در آوُردن روزِ بعد دوباره به نيزه زدن، شايد ميخواستن سر رو به نيزه بزنن، جايِ قبل بند نميشد يه جايِ جديد مي زدند…تو بابايِ مني؟ بابايِ من خيلي خوشكل بود…*
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
تو این شبِ تاریک، ستاره مبهوته
خواب می دیدم بازم، سرم رو بازوته
تقصیر من نیست که، اشکم سرازیره
یادِ تو می افتم، خواب از سرم میره
کجای دنیا، اینطوری بابا، جوابِ اشک و میدن
جلو چشایِ، عمه سرت رو، روی زمین کوبیدن
کسی نمی پرسه، از حال و احوالش
پروانه ای رو که، سوخته پر و بالش
ممنون تو هستم، که اومدی پیشم
غصه نخور بابا، خودم فدات میشم
اهالیِ شام، به دخترِ تو، مگه امون میدادن
تو کوچه بازار، هی با اشاره، منو نشون می دادن
حسين…
من و ببر بابا، دورِ تو مي گردم
چشام نمي بينه، عمه رو گم كردم
يادم ميره دردِ، پارگي گوشم
وقتي سَرِ خونيت، باشه تو آغوشم
يه نانجيبي اومد تو خيمه، گوشواره هامُ بُردش
نديدي بابا، چه وحشيونه، خلخال پامُ بُردش
اون بي حيايي كه، كشيده گيسومُ
دستايِ سنگينش، شكسته اَبرومُ
تا ديد عموم رفته، حرفايِ بد ميزد
كارش فقط اين بود، به من لگد ميزد
از ترس و وحشت، لُكنت گرفتم
از وقتي رفتي رقيه ات سامون نداره
* ” يا أبتاه! مَن ذا الذي خَضَّبَكَ بدَمائك؟”بابا! محاسنت خوني شده”يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وَريدَك؟” بابا! رگ هايِ حنجرت رو كي بُريده؟…*
خيلي غمت واسم، سخته و سنگينِ
خولي رسيد ديدم، سرت تو خُرجينِ
خسته شدم بابا، از زندگيم سيرم
سه ساله ام اما، ببين چقدر پيرم
كسي نفهميد، بينِ خرابه من چي كشيدم
خسته شدم از اين همه دوري،ديگه بُريدم
*ان شاءالله راه كربلا امسال باز باشه، بريم ازطرف بي بي، رو به رويِ شش گوشه سلام بديم…ياد كنيم شهدايِ مدافعِ حرم رو، ياد كنيم بچه هايي رو كه بابا ندارن…خيلي مراقبت كن تويِ مهموني ها، حضرت آيت الله مرعشي، تويِ يك مهموني بچه هاش رو صدا زد، گفت: بچه ها! اون بچه اي كه اونجا نشسته بابا نداره، خواستيد من رو صدا بزنيد، بابا نگيد، دلش ميگيره…
يكي از مداحان اهلبيت تعريف ميكنه، ميگه: من رو دعوت كردن مراسم تقدير از رزمندگان مدافعِ حرم، ديدم همه ي رزمنده ها با لباسِ نظامي نشستن، دونه دونه بچه هاشون ميرن بالا با بابا، يه دختر بچه ميكروفن رو ميگيره شعر ميخونه، همه براش دست ميزنن بهش جايزه ميدن،يكي ديگه قرآن ميخونه بهش جايزه ميدن، يكي دعاي فرج ميخونه،نگام افتاد به يه دخترِ چهار پنج ساله ديدم چشماش كاسه ي خونِ، گفتم: عمو! تو چرا نميري شعر بخوني؟ گفت: من بابا ندارم، من بابام شهيد شده، اينا كه ميرن بالا شعر ميخونن به خاطر باباشون ميرن، گفت: عصباني شدم رفتم بالا ميكروفن رو گرفتم، اون دخترِ شهيد رو هم با خودم بردم، گفتم: اين بچه شهيده، كسي صداش نميزنه، ميكروفن رو گرفتم يه شعر خوند، نه تنها همه براش دست زدن، ديدم همه ي بچه هايي كه هديه گرفته بودن اومدن بالا گفتن: هديه ي ما مالِ تو…
من بميرم برا رقيه، گفت: عمه! اين بچه ها كجا دارن ميرن، گفت: عمه اينا دارن ميرن خونه هاشون، گفت: عمه! مگه ما خونه نداريم…
__________________________________________________________
متن مناجات و توسل به حضرت رقیه (س)
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهم»
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولا و نعم النصیر»
«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی .. »
خراب آمده ام، باز رو به راهم کن
مسیحِ من بِدَم و عاری از گناهم کن
نیامدم به تمنای آب و نان سویت
کمی به حُرمت ام البنین نگاهم کن
فدای جُون شوم ، روسپید عالم شد
نگاه لطف به ظرف دل سیاهم کن
عطا به جای خودش ، جای این همه گریه
برای سینه زنت ، ذوالکرم! دعا هم کن
به زیر بار گرانِ علامتت گفتم:
گذر ز توشهی سنگین اشتباهم کن
مقدّم است به کارم ، همیشه کار شما
بیا و پیر همین راه و دستگاهم کن
*یه کاری کن غیرِ درِ خونهی تو درِ خونهی کس دیگه رو نزنم .. *
عجیب دلهره دارم به کربلا نرسم
براتِ کرب و بلای مرا فراهم کن
*همه میدونن، من به همه گفتم شبِ سوم براتِ کربلا رو باید بگیریم .. امشب شبِ دستای کوچیکِ .. امشب شبِ کسیه که درسته دستاش خیلی کوچیکه، درسته دستاش دستاش مثه مادر بزرگش بالا نمیاد .. اما گره های خیلی بزرگُ باز میکنه ..*
میان گودی قبرم ، زمانِ تلقینم
اسیر روضهی گودی قتلگاهم کن
حسین .. اون لحظه ای که میخوان منو تو قبر بزارن یکی بیاد بالاسرم بگه حسین .. منو اینجوری داخل قبر نزارید .. ان شالله روضه خوانا باشن، گریه کنا باشن، سینه زنا باشن دور و برم .
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
*بریم درِ خونۀ سه ساله امشب خیلی باهاش کار داریم ..*
به یادم مونده روزایی،
که تو آغوش تو بودم
به روی زانوی عمه،
یا روی دوش تو بودم
موهامُ شونه میکردی،
بهم میگفتی دُردونم!
نبینم تو خودت باشی،
چراغ کوچیک خونم
همین میومدی خونه،
فقط میگشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی،
خریدی کردی خوشحالم
میگفتی ای گل یاسم،
منو میبوسیدی آروم
میدیدی تا که خوابیدم،
عباتو میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی،
نشستم زیر نور ماه
کجا رفتی باباییجون،
ببین قدم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم،
رو لب هام رَدی از خونه
به جای روی زانوهات،
نشستم کنج ویرونه
نبودی دستامو بستن،
رو گونم خیلی میسوزه
یهو سرگیجه میگیرم،
چشام تاره یه چند روزه
دیگه میترسم از اسبا،
نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم،
نه با پاهام که با صورت
برای تفریح و سرگرمی،
هولم میداد با دعوا
منو هی راه به راه میزد،
بیا زجر رو بزن بابا
کف پاهام زده تاول،
ببین دستام چقدر سرده
ازش بس که لگد خوردم،
ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمندهی عمه،
واسم شد بهتر از مادر
بزار واست بگم حالا
که پیشم آمدی با سر:
ـــــــــــــــــــــــ
پایِ درد و دلِ دخترت بشین
با لبای پاره میخونم برات
لکنتم داره اذیت میکنه
روضه با اشاره میخونم برات
اینطوری دستِ منو گره زدن
دستای عمه رو بستن اینطوری
سرتُ نمیتونم بغل کنم
مچ دستمُ شکستن اینطوری
وقتی تویِ تب میسوزم باباجون
لرزه بر تنم میفته اینطوری
با ته نیزه یه جور منو زدن
سر رو گردنم میفته اینطوری
روز و شب یه دست سنگینی
روی گونه هام درازه اینطوری
نمیشه که خوب ببینمت بابا
با چشمی که نیمه بازه اینطوری
چشای هرزهی سنان و حرمله
خیره شد به قامت من اینطوری
یکی در میون نزد سیلی بهم
ضربه زد به صورت من اینطوری
تو کوچه پس کوچههای شهر شام
چکمه روی بالم افتاد اینطوری
یکی دید رمق نموند تو پاهام
بی ادب هولم داد اینطوری
تا خجالتم بدن زنای شام
هی به من اشاره کردند اینطوری
جلوی چشم عمو میون راه
پیرهنم رو پاره کردند اینطوری
کمرم شکسته از غصه بابا
خم شده رو سرم آوار اینطوری
میدونی که بدتر از اینا چیه؟
هو شدم میون بازار اینطوری
با سر اومدی به دیدنم ولی
هیچ کجا بابا نمیاد اینطوری
گریهی زیاد امونم و برید،
نفسم بالا نمیاد اینطوری
همه سنگ از روی پشت بوم زدند،
ناز دختر و خریدند اینطوری
موهایی که عمه بافته بود برام،
شمر و حرمله کشیدند اینطوری
ـــــــــــــــــــــــ
نکنه رو به رومی!
خودتی یا عمومی
نشناختمت هنوزم
خودت بگو کدومی ..
صورتِ نصفه نیمه
حالِ سرت وخیمه
به همه گفتم این سر
تموم زندگیمه ..
خوش اومدی بابا
خونهی دخترت امشب
مهمونم شد سرت امشب،
کنج خرابه ..
منو ببخش بابا
دخترت دیگه زیبا نیست
وقتی که دیگه بابا نیست
چطور بخوابه ..
منو زدن .. منو زدن ..
دشمنت سرم ریخت
منو زدن .. منو زدن ..
صورتم بهم ریخت
تو رو زدن .. تو رو زدن ..
نیزه ها و خنجر
تو رو زدن .. تو رو زدن ..
پیشِ چشم مادر
ـــــــــــــــــــــــ
خبر داری به کی پناه بردم
خبر داری که من کتک خوردم
بالای نی سرت رو که دیدم
اینجور برات بگم بابا: مُردم..
بابا شنیدی بهم چیا گفتن
باور نمیکنی کیا گفتن
تو مسجد کوفه مسلمونا
تو بازار هم یهودیا گفتن
بابا کجا بودی میترسیدم
میدونی چند شبه نخوابیدم
بابا جونم میدونی چند روزه
اون روی ماهتو نبوسیدم
معلوم نبود به عمه ها میخورد
یا نه به اون تشت طلا میخورد
چوبی رو که بالا میرفت دیدم
اما نمیدیدم کجا میخورد
اون ماجرا رو تازه فهمیدم
تا این لبای زخمی رو دیدم
حالا لب خشک منم سرخه
از بس لب خونی تو بوسیدم
*قربونت برم بابا، میدیم چوبش بالا میرفت اما عمه جلو چشمامُ میگرفت نمیدیدم کجا فرود میاد .. همهی گذشته و زیر خاک خوابیده ها فیض ببرن .. قربونِ اون سه ساله ای برم که زنِ غساله گفت دست به این بدن نمیزنم .. آخه این بدن همه جاش کبوده .. نکنه مریضی داره .. ای حسین …
__________________________________________________________
متن مناجات و توسل به امام زمان (عج)
درونم درد بسیار و مداوایِ تو میخواهد
*من از زبان شماها میگم و الا ما که قابل این حرفا نیستیم ..*
درونم درد بسیار و مداوایِ تو میخواهد
دو چشم پر گناه من تماشای تو میخواهد
چه تنبیهی ازین بدتر کهدورم از تو آقاجان
نگاهم کن کهچشمم چشم زیبای تو میخواهد
سگ کهفِ وجودِ من برای پاکی ذاتش
چنان ظرفیست که خاک قدم هایِ تو میخواهد
سر پیری جوانی میکنم با گریهکن هایت
قدم خم شد زِبس که قد طوبایِ تو میخواهد
زِ دیوار گناهان رفتهام بالا پشیمانم
بلندم کن که این دیوار، حاشایِ تو میخواهد
*اگر که نوکر خوبی شوم حتما تو میخواهی
حسین فاطمه من را به امضای تو میخواهد
*یا صاحب الزمان .. تا اون انتهای مجلس این دست گداییتُ بیار بالا آقاتُ صدا بزن .. *
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
*السلام علیک یا مولاتی و یا سیدتی یا رقیه ..
بی بی جانم .. بی بی جانم .. شب سوم شبِ عاشورایِ عاشقاست .. دلت رفته تو حرم سه ساله برات بگم یا نه؟!.. گفت بابا :*
دختری شاداب بودم رنج و غم آموختم
آنچه می بایست با این سن کم آموختم
*ببین چه کرده دخترت بابا ..*
با همین دستانِ بسته باز شد مشت یزید
فتح کردن را اسارت آمدم آموختم
گم شدم، یا نور گفتمنیمه شب زهرا رسید
اینهم از مستوحشین فی الظلم آموختم
ــــــــــــــــــ
آن شب که مناز ناقه افتادمُ غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
*نگو عزیزماینطوری به بابا برمیخوره .. *
آن شب که تو از ناقه افتادی غش کردی
من بر سر نی بودم کی از تو جدا بودم
آن دم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بود
*گفت بابا اینجا هم من بودم قربونت برم ..*
آن دم که تو را ظالم اظهار کنیزی داشت
در تشت طلا بودم کی از تو جدا بودم ..*
ــــــــــــــــــ
پیکرم اُفتاد، باباجان نیفتاد از لبم
فاطمی سینه زدن پای علم آموختم
میگرفتم چادرِ خود را بهدندان مثل مشک
استقامت را ز سردار حرم آموختم
ریگ ها و خارها آموزگار من شدن
هروله با پایِ پُر زخم و ورم آموختم
گوشوارهام را خودمدادم به دخترهای شام
من زِخاتم بخشی شاهم کرم آموختم
*بچهی دو سه ساله دیگه خیلی بلد باشه تا ده بلده بشمره .. *
من فقط تا ده بلد بودم که بشمارم ولی
تا هزار و نهصد و پنجاه هم آموختم
*بالا سرت هی یک به یک زخماتُ شمردم ..*
ــــــــــــــــــ
تو نیستی و گریهی من بی امان شده
خشت خرابه بغض مرا هم زبان شده
بازیِ دخترانهی من بین عمه ها
تنها شمردنِ گره گیسوان شده
راحت مرا به سخره گرفتند شامیان
با این لباس پاره و قد کمان شده
نسبت به من نهایتِ رحمی که داشتند
پرتابِ چند لقمهی خرما و نان شده
*فقط یه بیتِ دیگه از این غزل رو صدا ناله ت بلند شه .. یه دختر بچهی سه ساله رو تجسم کن .. گفت بابا : *
بی حس شدهست پیکرم از تازیانه ها
یا دستِ زجر بس که زده ناتوان شده؟!
*دیگه درد نمیفهمم بابا ..*
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
گفتی، بگو غماتُ من گفتم
درد دلمو با تو من گفتم
گفتن نداره موهای سوخته
هرچی بودُ برا تو من گفتم
بابا، کبوده تنم
به گریه نفس نفس میزنم
بابا، نگاه کن منم
سرت رو بذار روی دامنم
بابا، بمیرم برات ..
کنج خرابه چشمامو بستم
دیگه منو ببر خیلی خستم
اونقدر که دیگه میدونم حتی
میافته سر تو از رو دستم
بابا، چی شد اون نگات
خرابه نشین شدن بچه هات
بابا، غمِ تو چشات
منو میکُشه بمیرم برات
بابا، بمیرم برات ..
*بعد این بند دیگه هیچ روضه ای نداره بخوام برات بگم .. بذار صدات بگیره امشب داد بزن شب سومیه صدات بگیره ..*
خیلی غمتُ این دختر خورده
بنگر که گل یاست پژمرده
اون مجلس حرام آشوبم کرد
خیلی به منو عمه برخورده
بابا، عَمومُ میخوام
اذیت شدیم تو بازار شام
بابا، بریده صدام
رَدِ سنگُ چوب روی دست و پام
ای حسین …
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
“اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى صاحبِ الدَّعوَهِ النَّبویَّه،وَ الصَّولَهِ الحَیدریَّه، و العِصمَهِ الفاطِمیَّه، و الحِلمِ الحَسَنِیَّه،و الشّجاعَهِ الحُسَینِیَّه”
وقتی همه جا شُهره به عنوانِ تو باشیم
باید که فقط ریزه خورِ خوانِ تو باشیم
دامن نکش از دستِ گداهای گرفتار
بگذار کمی دست به دامانِ تو باشیم
*ديدي گفتم يه روز به دردت ميخورم، ديديم راه كربلا رو به روي ما بستن، ما خودمون برات كربلا درست كرديم، ما تو هر جلسه اي كه ميريم به نيابت كربلا و بين الحرمين ميريم، فردا قيامت پامون خيلي كربلا نوشتن…*
خیرالعمل این است که ارباب تو باشی
ما هم یکی از مُزد بگیران تو باشیم
فردای قیامت خبر از دربدری نیست
امروز اگر بی سر و سامان تو باشیم
ما یاد گرفتیم که در روضۀ گودال
آشفته تر از زلف پریشان تو باشیم
#شاعر : مصطفی متولی
آفتابِ شَرَفَم، مظهر توحیدم من
با همین سن کمم مرجع تقلیدم من
بخدا لحظه ای از کفر نترسیدم من
لحظه های جا نزدم هرچه بلا دیدم من
در ره عشق چه بی ترسم و بی واهمه ام
آیت الله جلیله نوه ی فاطمه ام
گریه ام حکمت محض است که گشته سپرم
خم شده قامت لشگر به مَصافِ جگرم
مثل عمه چه قشنگ است بلا در نظرم
نکند فکر کنی بی کَسم و در به درم
من کَس و کار حسینم به لبم این سخن است
سرو سامان همه از سر و سامان من است
هرچه را غیر حسین بن علی خط زده ام
رگ هر مفسده را با رگ غیرت زده ام
روی لبهای ستم چوب صلابت زده ام
به رخ زجر لعین سیلیِ عفت زده ام
حال که چشم تو از وصف مقامات تر است
روضه ام را ز خودم بشنو که دلسوز تر است
روز ها چون شب تار است خدا رحم کند
جنگ من یک به هزار است خدا رحم کند
قاتلم اسب سوار است خدا رحم کند
کفِ پایم پُرِ خار است خدا رحم کند
تازیانه به تنِ من گذر انداخته است
ناقه ی لنگ مرا از کمر انداخته است
فاطمه بودم و قنفذ به سراغم آمد
آنقدر تند دویدم که نفس کم آمد
زجر کم بود که یکدفعه سنان هم آمد
به تو تا خیره شدم سیلی محکم آمد
دست سنگین کسی بر رخ من رد انداخت
آنکه انداخت مرا روی شتر بد انداخت
سپرش تا به سرم خورد سرم درد گرفت
زد به بازوی من و بال و پرم درد گرفت
به پدر حرف بدی زد جگرم درد گرفت
بشکند پاش الهی کمرم درد گرفت
یاعلی گفتم و با کینه به من سنگ زدند
پیرزن ها همه بر پیرهنم چنگ زدند
حق بده خواهرم اینقدر حزین و زار است
مست ها صحبتشان صحبت خدمتکار است
مويِ سوخته امُ مسخره كردن
دخترايِ شاميِ تو خرابه
لُكنتِ زبونمُ كه مي بيني
يادگاريِ بزمِ شرابه
نفسم بند اومد
اوني كه مومُ تويِ خرابه مي كَند اومد
تويِ بازار بَرده فروشا
ما بوديم اما تو نبودي
دندونايِ شيرم رو شكستن
پيرمردايِ مستِ يهودي
معجرا رو بردن
تا النگوهاي دستِ خواهرام رو بردن
*حسين….
__________________________________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
بابایی ..
به هم خورده وضعم پریشونمُ سوخته موهام
منو مسخره کردنم از بس که کهنه ست لباسام
واویلا …
منو میزدن بی بهونه بابایی ..
روی صورتم رد خونِ بابایی ..
تو این مدتی که نبودی می خوردم
به جایِ غذا تازیونه بابایی ..
بابایی ..
فضایِ خرابه برایِ رقیه ت عذابه
یه گوشه زمین گیرم و گریه هام بی جوابه
واویلا …
بابایی ..
تموم تنم زخمیِ زیر چشمام کبوده
اینا یادگاری از اون کوچه هایِ یهوده
واویلا …
شکستن تو بازار سرم رو بابایی
لگد می زدن پیکرم رو بابایی
همونی که گوشواره مو کندُ با خنده می گفت
کشید از سرم معجرم رو بابایی
ز خانه ها همه بوی طعام می آید
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم ..
حسین ….
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.