متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س) – سال ۱۳۹۹

متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
به یادم مونده روزهایی که تو آغوش تو بودم
به رویِ زانویِ عمه یا روی دوش تو بودم
موهامو شونه می کردی بهم میگفتی دردونه
نبینم تو خودت باشی،چراغ کوچیکِ خونه م
همین می آمدی خونه،فقط می گشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی خریدی کردی خوشحالم
می گفتی ای گل یاسم منو می بوسیدی آروم
می دیدی تا که خوابیدم عباتو میکشیدی روم
ولی حالا با دلتنگی،نشسته ام زیرِ نور ماه
کجا رفتی بابایی جون؟ ببین قدم شده کوتاه
ببین افتاده دندونم،رو لب هام ردی از خونه
به جای روی زانوهات،نشسته ام کنج ویرونه
نبودی دستامُ بستن، رو گونه م خیلی میسوزه
یه هو سرگیجه می گیرم، چشام تارِ یه چند روزه
دیگه می ترسم از اسبا، نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام که با صورت
*بابا خواب بودم افتادم .. کسی که خواب باشه بیفته ، نمیتونه از خودش دفاع کنه..*
برا تفریح و سرگرمی هُلم می داد با دعوا
منو هی راه به راه میزد بیا زجرُ بزن بابا
کف پام زده تاول، ببین دستام چقدر سرده
ازش بس که لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده
شدم شرمندۀ عمه، واسم شد بهتر از مادر
بذار واست بگم آروم، که پیشم آمدی با سر
پایِ درد و دل دخترت بشین
با لبای پاره میخونم برات
لکنتم داره اذیّت میکنه
روضه با اشاره می خونم برات
اینطوری دست منو گره زدن
دستای عمه رو بستن اینطوری
سرتُ نمیتونم بغل کنم
مچ دستمُ شکستن اینطوری
وقتی توی تب میسوزم باباجون
لرزه بر تنم می افته اینطوری
با ته نیزه یه جور منو زدن
سر رو گردنم می افته اینطوری
روز و شب یه دست سنگینی بابا
روی گونه هام درازِ اینطوری
نمیشه که خوب ببینمت بابا
با چشمی که نیمه بازه اینطوری
چشای هرزۀ سنان و حرمله
خیره شد به قامتِ من اینطوری
یکی در میون نزد سیلی بهم
ضربه زد به صورتِ من اینطوری
تو کوچه پس کوچه های شهر شام
چکمه رویِ بالم افتاد اینطوری
یکی دید رمق نمونده تو پاهام
بی ادب اومد هُلم داد اینطوری
تا خجالتم بدن زنهای شام
هی به من اشاره کردن اینطوری
جلویِ چشمِ عمو میون راه
پیرهَنم رو پاره کردن اینطوری
کمرم شکسته از غصه بابا
غم شده رو سرم آوار اینطوری
میدونی که بدتر از اینا چی بود؟!
با سر اومدی به دیدنم ولی
هیچ کجا بابا نمیاد اینطوری
گریۀ زیاد اَمونمُ برید
نفسم بالا نمیاد اینطوری
همه سنگ از رویِ پشت بوم زدن
ناز دختر و خریدن اینطوری
موهایی که عمه بافته بود برام
شمر و حرمله کشیدن اینطوری
کمرم شکسته از غصه بابا
غم شده رو سرم آوار اینطوری
می دونی که بدتر از اینا چیه
هُل شدم میون بازار اینطوری
نکنه رو به رومی
خودتی یا عمو می
نشناختمت هنوزم
خودت بگو کدومی؟
صورت نصفه نیمه
حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر
تموم زندگیمه ..
خوش اومدی بابا
خونۀ دخترت امشب
مهمونم شد سرت امشب
کنج خرابه ..
منو ببخش بابا
دخترت دیگه زیبا نیست
وقتی که دیگه بابا نیست
چطور بخوابه ..
منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم به هم ریخت
تو رو زدن، تو رو زدن نیزه ها و خنجر
تو رو زدن، تو رو زدن پیشِ چشم مادر
خبر داری به کی پناه بردم؟
خبر داری که من کتک خوردم؟
بالای نی سرت رو که دیدم
این جور برات بگم بابا ، مُردَم
شنیدی بهم چیا گفتن
باور نمیکنی کیا گفتن
تو مسجد کوفه مسلمونا
تو بازارم یهودیا گفتن ..
بابا کجا بودی می ترسیدم
میدونی چند شبه نخوابیدم
باباجونم میدونی چند روزه
اون روی ماهتُ نبوسیدم
معلوم نبود به عمه هام میخورد
یا نه! به اون تشت طلا میخورد
چوبی رو که بالا می رفت دیدم
اما نمی دیدم کجا میخورد
اون ماجرا رو تازه فهمیدم
تا این لبایِ زخمی رو دیدم
حالا لب خشکِ منم سرخه
از بس لب خونیتو بوسیدم
*قربونت برم بابا .. میدیدم چوبش بالا میرفت، اما عمه جلو چشمامو گرفته بود نمی دیدم به کجا می خوره .. اما حالا که سرتو برام آوردن فهمیدم .. اجازه بدیدروضه م رو اینطور بگم ..تو این ایامی که عده ای این ویروس رو میگرفتن و از دنیا میرفتن کسی نبود بره اینا رو غسل بده ، کفن کنه .. میگفتن اینا مریضی دارن .. (فهمیدی چی میخوام بگم..؟)
قربون اون سه ساله ای برم که زن غساله اومد غسلش بده اما یه مرتبه دیدن داره عقب عقب میره .. من این بدنُ غسل نمیدم .. آخه این بدن همه جاش سیاه و کبوده .. نکنه مریضی داره .. اما خودِ این خانوم اومد شبانه از زیر پیراهن این بدنُ غسل داد .. (دلت کجا رفت ؟)
یاد اون شب افتاد که باباش تو مدینه داشت بدن مادرشُ غسل میداد*
ای حسین
_______________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
بابایی ..
به هم خورده وضعم پریشونمُ سوخته موهام
منو مسخره کردنم از بس که کهنه ست لباسام
واویلا …
منو میزدن بی بهونه بابایی ..
روی صورتم رد خونِ بابایی ..
تو این مدتی که نبودی می خوردم
به جایِ غذا تازیونه بابایی ..
بابایی ..
فضایِ خرابه برایِ رقیه ت عذابه
یه گوشه زمین گیرم و گریه هام بی جوابه
واویلا …
بابایی ..
تموم تنم زخمیِ زیر چشمام کبوده
اینا یادگاری از اون کوچه هایِ یهوده
واویلا …
شکستن تو بازار سرم رو بابایی
لگد می زدن پیکرم رو بابایی
همونی که گوشواره مو کندُ با خنده می گفت
کشید از سرم معجرم رو بابایی
ز خانه ها همه بوی طعام می آید
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم ..
حسین ….
_______________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
سلام بابا
تو آسموونا دنبالت بودم اما
تووي خرابه اومدي كنار ما
صفا آوردی قدمت رو چشم بابا
باباجونم
يه دنيا حرف دارم باهات اما
مي خوام فقط بگم دوست دارم حالا
بگم بابا حسين بگي جونم بابا
بازم بهم بگو دوسم داری
خيلی وقته كه نگفتی
بهم بگو تنهام نمي ذاری
خيلی وقته كه نگفتی
*دلم برات تنگ شده بود بابا….کجا بودی؟!
آن دم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی؟ از ما تو جدا بودی ..
آن دم که تو را ظالم اظهار کنیزی کرد
در تشت طلا بودم .. کی از تو جدا بودم..؟
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی ..؟ از ما تو جدا بودی ..
آن دم که تو از ناقه اُفتادی و غش کردی
بر رأس سنان بودم کی از تو جدا بودم..؟
چشات بسته اس
خوبه نمي بيني بال و پرم سوخته
خوبه نمي بيني كه معجرم سوخته
خوبه نمي بيني موي سرم سوخته
چشات بسته اس
نمي بيني نگاهشون چه سنگينه
هر چشم ناپاكي ماها رو مي بينه
سيلي و تازيونه بهتر از اينه
بابا ازت من يه سوال دارم
ميدوني كنيزي يعني چي…؟
كسي بهم نميگه معنيشو
ميدوني كنيزي يعني چي…؟
*ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
ما روضه ی حسین شنیدیم و زنده ایم
چه بلایی سر بچه هات آوردن .. شاید سال بعد محرم ما دیگه نباشیم….*
_______________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
بچه از خواب بلند شد بهانه گرفت .. شروع کرد ناله کردن .. دونه دونه دخترا بلند شدن صداهای ناله بلند شد .. خدایا زینب دوباره چه کنه .. داره دختر حرف می زنه: ..
بابا نبودی موهامو کشیدن … بابا نبودی به ما صدقه می دادن…
زِ خانه ها همه بویِ طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم…
صدا به گوشِ اون ملعون رسید .. چی شده؟! چه خبره؟! دختر سه ساله ای از خواب بلند شده بهانۀ پدرُ گرفته .. خب این که کاری نداره سر باباش رو براش ببرید .. سر رو آوردن جلوش گذاشتن .. همه دخترا دارن نگاه می کنند یه وقت صدا زد:”هذا رأسُ مَن… ؟!
این سرِ کیه؟! ” رَأسُ ابیکَ الحُسَین..
سرِ بابات حسینِ..
پارچه رو کنار زد … دستاش کوچیکه …”فَرَفَعَتْهُ مِنَ الطَّشت حاضَنَة له…” با این دستای کوچیک سر رو بلند کرد .. مراقب بود سر از رو دستاش نیفته .. سر رو به سینه چسبانید .. شروع کرد به حرف زدن ..”یا اَبَتاه ! مَن ذَالّذی خَضَّبَکَ بِدِمائِک …”قربونت سر و صورتت برم .. کی موهاتو خونی کرده ..؟
_______________________________________
متن زمزمه و توسل به حضرت رقیه (س)
سرم رفته از بس توی سر- صدا
سرم رفته از بس سرم داد زدن
نگو که چرا موم سفیده آخه
خودت رو یه لحظه بذار جای من
خواب دیدم که، تنت رو زمین
نفس میزدی، گلوتو برید
گریه کردم، همون که زدت
اومد منو زد، موهامو کشید
او می کشید و من می کشیدم
او می دوید و من می دویدم
خدا خواسته من مثل زهرا بشم
زیر کوله بار غمت تا بشم
رمق تو تنم نیست عزیز دلم
ببخشم نمیشه به پات پا بشم
چند روزی هست، میلرزه پاهام
دیگه نمازام، نشسته شده
افتادم من، گمون بکنم
که هردوتا پام، شکسته شده
من، روی ناقه، از جا پریدم
او می دوید و من می دویدم
کجا بودم حالا کجا اومدم
تا رفتی دیگه دل به دریا زدم
تو اون قصه ی غارت خیمه ها
سرم رو شکستم که معجر ندم
بعد غارت، ندیدی ما رو
چجور میبرن، به زورِ طناب
بعد غارت، ندیدی ما رو
نگم که چی شد، تو بزم شراب
*چوب خیزرانُ بلند کرد ..
با دست بسته، هرجا رسیدم
هرچی بگی از، مَردم شنیدم
_______________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
گوشۀ خرابه ها نشسته بود
هی میگفت بابایی امشب میرسه
واسه خاطرِ منم اگه نیاد
با دعایِ عمه زینب میرسه
یه نگاهش به درِ خرابه سُ
یه نگاه به همه زینب میکنه
به همون دستایِ زخمی و کوچیک
هی لباساشُ مرتب میکنه
آخه باباش داره از سفر میاد
نباید سوختگیاشو ببینه
دوست نداره وقتی باباش میرسه
کبودی دست و پاش و ببینه
اومدن تویِ خرابه با طبق
به کویرِ خشک بارون اومده
عمهش اومد کنارش نشست و گفت
دخترم بیا که مهمون اومده
وقتی روپوشُ کنار زد چی میدید
که همش با دست میزد تو دهنش
به لب باباش نگاه کرد و میگفت
این لب و دندون و با چی زدنش
روی موهات پُرِ خاکستره و
روی اَبروی تو داره شکافی
بابایی غصۀ موهامو نخور
موی سوخته رو نمیشه ببافی
*بابا طاقت داری برات بگم؟*
همه جایِ بدنم کبود شده
هرجارو دست میزنم درد میکنه
از شبی از که از رو ناقه افتادم
بابایی همه تنم درد میکنه
نه میتونم بخوابم نه بشینم
نه که راه برم بابایی چند قدم
واسه دلخوشی عمه این شبا
الکی هی خودمُ به خواب زدم
وقتی که تاولا سر وا میکنن
دیگه آبِ وضومم آتیش میشه
خشتی که یه ماهه بالشم شده
آخرش سنگ لحد میشه برام
حرفای رقیه نصفه کاره موند
مثل زخماش درد دل هاش زیاد
تو خرابه یه دفعه همه دیدن
صدایِ رقیه دیگه نمیاد ..
تا حالا دختر بچه دیدی هی بی جون باشه ؟..
عمه ش اومد سرشُ بغل گرفت
فکر میکرد رقیه بیهوش شده بود
ولی فهمید که برایُ همیشه
بلبل خرابه خاموش شده بود
متحیر شده بود چیکار کنه
چجوری بشوره برگ لاله رو
باید امشب مثل غسل مادرش
ببینه غسل تن سه ساله رو
_______________________________________
متن سینه زنی و توسل به حضرت رقیه (س)
با اینکه سنگ خوردم
سنگ تو رو به سینه زدم
با سرِ پر خون آمدی
با دلِ پرخون آمدم استقبالت
بابایی بگو خوبه حالت؟
چقده من این چند روزه میگشتم دنبالت..
نصف جون شدم آخه این رسمشه؟..
بعدِ رفتنت سرم تیر میکشه..
میزنن منو میگن این حقشه
دیگه بی من نرو ، باشه
دیگه تنهام نذار ، باشه
بغلم کن بازم بابا ، حتی واسه یه بار ، باشه
خوب شد که برگشتی
دوباره روی پات میشینم
دوباره منو ناز میکنی
نکنه دارم خواب میبینم ، نه بیدارم
اومده کنار من یارم
دخترای شامی دیدین بابا دارم
با سر اومدی ، سر و سامونِ من
پا گذاشتی رو ، چشمِ پرخونِ من
رویِ خاک نشین ، پاشو مهمونِ من ..
بابا دستای من حتی اگه زخم از طناب باشه
روی نیزه نخوابیدی رویِ دستم بخواب .. باشه؟
دیگه بی من نرو ، باشه
دیگه تنهام نذار ، باشه
بغلم کن بازم بابا ، حتی واسه یه بار ، باشه
_______________________________________
متن سینه زنی و توسل به حضرت رقیه (س)
دنبال بهونه بود از اول این سفر
شب بود رسید به من ، میزد تا دم سحر
هی میگم نزن تو گوشم اما،
کو گوش شنوا ..
هی میگم نکش منو رو خاکا،
کو گوش شنوا ..
هی میگه منو معطل کردی
بعد بدتر میزنه ..
هی میگم خواب بودم من به خدا
کو گوش شنوا ..
درد و دلامو من همون شب گفتم ، برا مادرت
نفس که می کشم تنم می لرزه ، فدایِ سرت
شاید همین الان ، بابا نفسم بره
پاهام پُرِ از ورم ، موهام پُرِ از گره
هی می خواستم که بلند شم از جا
آه ، بابا مگه شد ..
هی می خواستم که نلرزه دستام
آه ، بابا مگه شد ..
تو که خون گرفته روی چشمتُ
ولی چشماتو ببند ..
میخواستم که نسوزه موهام
آه ، بابا مگه شد ..
کجا میری از بغل من امشب ، از اینجا بهتر..؟
حالا چی کار کنم با این موهایِ پر از خاکستر..؟
یر اومدی پیش من ، بی حوصله ام زیاد
راستی موهایِ سفید ، بابایی بهت میاد
بوی نون میده موهایِ سر تو
آه! چشمت روشن ..
جلوی تو میزدن خواهر تو
آه! چشمت روشن ..
تو نبودی که چه حرفایی زدن
آه! چشمت روشن ..
به کنیزی ببرند دخترتو..
آه! چشمت روشن ..
_______________________________________
متن روضه و توسل به حضرت رقیه (س)
خودم را از اوّل دوباره کشیدم
نشستم برایت ستاره کشیدم
کمی گریه کردم و پایین چشمت
نشستم دوتا راه چاره کشیدم
نشستم در این روضه های پر از نور
بهشتی پر از استعاره کشیدم
و آن دست هایی که سینه زنت بود
شبیه هزاران مناره کشیدم
به دنبالِ تو انبیا را پیاده
تو را رویِ نیزه سواره کشیدم
وَ چندین شب بعد در یک خرابه
تو را رویِ دست ستاره کش
نمیشد بخوانی ولی روضه اش را
فقط یک کمی با اشاره کشیدم
قد کوچکش خم شده بود و او را
در آغوشِ یاسِ بهاره کشیدم
دلِ علقمه خون شد آن لحظه ای که
سرش معجری پاره پاره کشیدم
سر آمد شام غم هایم مه عیدم کجا بودی
شبِ آرامشِ من صبحِ امیدم کجا بودی
سفر انقدر طولانی ، نگفتی دختری داری
نمیدانی چقدر از عمع پرسیدم کجا بودی
مغیلان چیست میدانی فقط این را بگو بابا
زِ پایم دانه دانه خار می چیدم کجا بودی؟!
نه! لالایی نمیخواهم دگر اما در این مدت
که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی؟!
نمیخواهم بگویم که کجا رفتم..
نمیخواهم بپرسم از تو در بازار چرخیدم کجا بودی؟!
*نصف جون شدم ..
تو مسیر شام تو رو گم کردم
تویِ ازدحام تو رو گم کردم*
نمیخواهد بگویی که کجا رفتی
نمیخواهد که از خاکستر گیسوت فهمیدم کجا بودی
به زحمت رویِ پنجه ایستادم در میانِ بزم
خودم با چشم خود دیدم ، خودم دیدم کجا بودی
*بابا ..
می دونستم آخر میای پیشم.. انقدر صدا زد نازدانه بابا رو نصف شب آوردن خرابه.. نانجیب فردای عاشورا همه شون رو جمع کرد صدا زد شما فکر می کنید ما نمیتونستیم این چندتا زن و بچه رو هم بکشیم و همین جا دفنشون بکنیم؟!
_گفت به من دستور رسیده اینقدر باید بچه ها رو کرامتشون رو بشکونیم ما نمیخوایم دیگه اسمی از علی تو این دنیا بمونه .. اینقدر این بچه ها رو گشنگی بدیم التماس کنند بهشون غذا بدیم ..
_وقتی اومد کنار یزید ملعون گفت چی شد دستورم رو انجام دادی؟
گفت امیر! هر چی گشنگی دادیم یک کلمه این بچه ها از ما چیزی نخواستن گفت امیر دستور دادم اینقدر بزننشون .. اونقدر تازیانه می زدن یه دفعه آخ نگفتن این بچه ها .. فقط بعضی موقع ها تازیانه به سر و صورتشون میخورد .. دستاشونو می آوردن جلو چشاشون .. ای جانم به این عزت .. ای جانم به این شوکت ..
تا نالۀ بچه بلند شد.. یه مرتبه زینب (س) دید در خرابه باز شد .. بی بی بدو آمد جلو گفت به خدا خودم آرومش می کنم..برید بیرون خودم آرومش میکنم..
نانجیب تشت رو کوبید زمین ..خانوم یه نگاهی کرد صدا زد امام زین العابدین عمه.. بگو همه جمع شن .. چی شده؟! عمه بابا اومده خرابه .. وای دخترا جمع شدن .. سه ساله آمد.. تا بابا رو دادن بغلش دیگه جون نداشت بلند حرف بزنه دیدن لبا داره به هم میخوره..*
بابا..
میدونستم آخر میای پیشم
بابا..
میدونستم که همدمت میشم
میای که برا تو ابر بهاری شم
میای بابا
چقدر شکسته شدی
شکسته شدم
شکسته شده عمه
*محاسنت سفید شده قربونت برم..
راستی بابا.. بعد علی اکبر دیگه محاسنت همه سفید شدن..*
چقدر شکسته شدی شکسته شدم شکسته شده عمه
بهت نگفته که از فراق و غم تو خسته شه عمه
چقدر شکسته شده عمه
بابا
با اشک من برا تو گریه می کنه
تا میشنوه صداتو گریه می کنه
چقدر گرفته صداش گرفته صدام گرفته صدات بابا
خدا نبخشه اونو که پیش چشام میزد به لبات بابا
چقدر گرفته صدات بابا
ما که جبریل به خلوتگه مان راه نداشت
بعد تو راهی هر کوچه و بازار شدیم
دمِ در دروازه تبِ عمۀ ما بالا رفت
وقتی انگشت نمای همه انظار شدیم
*خدا رحمت کنه آیت الله خوشوقت رو ، می فرمودن روضه هایِ سنگین نتیجۀ سنگین میده .. امام زمان من معذرت میخوام .. بچه هایی که یه شب بیرون نخوابیده بودن ،بچه ای که یه بار باهاش بلند حرف زده نشده حالا ببین گیر چه آدمایی افتاده*
ما که شب با تشر زجر و سنان خوابیدیم
صبح ها با لگد حرمله بیدار شدیم
اومد محضر امام صادق میگه دیدم تو دست آقا یه مقدار تارِ مو هست گفتم آقا اینا چیه؟.. آقا فرمودن اینا پر فرشته هست. عرض کرد آقا یعنی چی؟ آقا فرمود موی دختر رو که شونه میزنی تار مویی که میاد روی شونه اینا پر فرشته هست..
گفت بابا یادت میاد چقدر آروم و با احتیاط موهامو شونه میزدی؟
میگفتی اینا پر فرشته هست کنده نشه.. گفت بابا ببین..
ای حسین..*
_______________________________________
متن سینه زنی و توسل به حضرت رقیه (س)
ازم نپرسید چه حالی دارم
تو این دل شب ، چرا بیدارم
ازم نپرسید از اشک چشمام
دلم گرفته بابامو میخوام
ازم نپرسید .. ازم نپرسید ..
وقت قراره ، رنگم پریده
تو این شبِ تار سر زد سپیده
عمه نگاه کن بابام رسیده ..
آه .. حالا به آرزوم رسیدم
آه .. خدا می دونه چی کشیدم
آه .. بالاخره بابامو دیدم ..
«آه .. باباجونم خوش اومدی ..»
برات بمیرم میون گودال
به زیر مرکب ، شدی لگدمال
برات بمیرم سرت جدا شد
تن شریفت ، رو خاک رها شد
برات بمیرم .. برات بمیرم ..
یادم نمیره ، حتی یه لحظه
از وقتی رفتی تو روی نیزه
دیدم که عمه داره می لرزه
آه .. وبال خواهرت شدم
آه .. شبیه مادرت شدم
آه .. شهیدۀ سرت شدم
«آه .. باباجونم منو ببر..»
ازت میپرسم کجاست عموجون؟!
چرا نیومد ، توی بیابون؟!
ازت میپرسم با حال خسته
کجا بودی که سرت شکسته
ازت می پرسم .. ازت می پرسم ..
بابا نبودی حالم خرابه
چیزی که واست ، بدجور عذابه
حرف کنیزی ، بزم شرابه ..
آه .. گلایه دارم از زمونه
آه .. منو زدن با تازیونه
آه .. جوری زدن که جاش بمونه
«آه .. باباجونم چه دیر اومدی»
برات بمیرم میون گودال
به زیر مرکب،شدی لگدمال
برات بمیرم سرت جدا شد
تن شریفت رو خاک رها شد
برات بمیرم .. برات بمیرم ..
یادم نمیره ، حتی یه لحظه
از وقتی رفتی تو روی نیزه
دیدم که عمه ، داره می لرزه ..
آه .. وبال خواهرت شدم
آه .. شبیه مادرت شدم
آه .. شهیدۀ سرت شدم
«آه .. باباجونم منو ببر..»
_______________________________________
متن سینه زنی و توسل به حضرت رقیه (س)
قرارمون بود بیای ، سر قرارم پدر
حالا که تو اومدی ، آروم ندارم پدر
قرار بود بیای پیش رقیّه تو خرابه
کو آغوشت تو آغوشت بخوابه
چشاتو وا کن این آفتاب بتابه
سرت رو میبوسم به روی زانوهام
نیفتی از دستم امون از بازوهام
نه تو دستی داری نه من مویی دارم
که دستاتو بابا بذاری تو موهام
دست حرامی شده ، حوالۀ صورتم
این جای انگشتره نه چالۀ صورتم
تو گوشم صدایِ مادرت میپیچه بابا
که افتاده کنارِ کوچه بابا
فدک، کوچه، کتک، یعنی چه بابا؟
یه بی رحم ظالم منو زجر آور زد
که انگاری قنفذ لگد به مادر زد
بهش گفتم آقا این انگشتر مالِ
بابامه اون هم با همون انگشتر زد
دلم گرفته چقدر، دلخورم از آدما
به گریه افتادم از، خنده ی نا محرما
نگاه کن منو عمه الآن هم سنیم انگار
نگاه کن پیر شدیم تو کوچه بازار
ما بودیمو یه عده مردم آزار
اگه جا میموندم کتک میخورد عمه
به سختی تا اینجا منو آورد عمه
حالا قبل از اینکه بمیرم آهسته
میدونم قبل از من واسه تو مُرد عمه
_______________________________________
متن سینه زنی و توسل به حضرت رقیه (س)
چقدر سرده بابا ، هوای خرابه
دیگه خسته م از این شبایِ خرابه
دیگه هیچ کسی نیست بفهمه چی میگم
دیگه لکنتم خسته کرده لبم رو ..
*دیگه باز نکنم بعضی حرفا رو .. از اون شبی که تو بیابون گم شد دیگه لکنت گرفت .. به جای اینکه بگه اَبَتا .. میگفت اَبَ .. حرفاشو دیگه کسی نمیفهمید..*
دیگه هیچ کسی نیست بفهمه چی میگم
دیگه لکنتم خسته کرده لبم رو ..
دیگه وا نمیشه چشایِ کبودم
تا که گریه پایین بیاره تبم رو
دیگه دخترت موندنی نیست
دیگه بغضم آروم نمیشه
میخوام در بیام از خرابه روم نمیشه
نبودی ببینی ، تو بازارایِ شام
به جای النگو طناب بود رو دستام
چه زجری کشیدم تا زجرُ میدیدم
فقط این طرف اون طرف میدویدم
یه جوری منو زد که دادم در اومد
دیگه بعد از اون هیچ کجا رو ندیدم
دیگه دخترت بی قراره دیگه تو تنم نا ندارم
میخوام پیشِ پای تو وایسم ، پا ندارم
من الذی ایتمنی ..
تو هستی و عشق منی ..
_______________________________________
متن سینه زنی و توسل به حضرت رقیه (س)
خدا ببین کی برگشته
همون که گریونش بودم
خدا ببین کی برگشته
همون که دنبالش بودم
همون که خیلی گریونِ
روضۀ گودالش بودم
بابا ..
سلام عشق من ای همه زندگیم
شکسته شدم اولِ بچگیم
یه دختر به بابا فقط دلخوشه
رگایِ بریدت منو میکشه
برا لب خونی تو ، الهی من بمیرم
دیدی که تو بزم شراب بین طناب اسیرم
نشد که خیررون رو از دستِ یزید بگیرم
کشتۀ کربلا ، سن یارالی من یارالی
بو نه عالمدی بابا ، سن یارالی من یارالی
رفتی رقیه ت تنها شد
اسیر نامحرم ها شد
روی کبود من مثلِ
مادر بزرگم زهرا شد
بابا ..
بیا و بکش دستی رویِ سرم
مثِ موی تو سوخته مویِ سرم
خودم رو زدم وقتی که دیدمت
لبم خونی شد وقتی بوسیدمت
تو کجا اینجا کجا ، سن یارالی من یارالی
بو نه عالمدی بابا ، سن یارالی من یارالی
میون راه حس میکردم
میباره بارون هر لحظه
دیدم که خونِ بابامه
میریزه از رویِ نیزه ..
بابا ..
دیدم تا که رفتیم تو بزم شراب
جلویِ چشامو گرفته رباب
نمیخواستم اما شنیدم دیگه
یکی داره حرف از کنیزی میگه
اینه ختم روضه ها ، سن یارالی من یارالی
بو نه عالمدی بابا ، سن یارالی من یارالی
میسوزه هر نفس وجودم
مثل پرستویِ کبودم
طبق برایِ چی عمه
من که غذا نخواسته بودم
رقیه جان ..
پرده رو از طبق کشید نترسیا
اگر سر بریده دیدی نترسیا
اگر دیدی خاکی موهاش نترسیا
اگر دیدی خونی لب هاش نترسیا
چاره ای تو چاره ساز کن
یتیمتُ بیا و ناز کن
تنگه دلم برای نگاهت
یه بار دیگه چشاتو باز کن
بابا حسین ..
اگر دیدی قدم خمیده نترسیا
اگر دیدی مو هام سفیده نترسیا
اگر دیدی زخمی بازوم نترسیا
اگر دیدی شکسته پهلوم نترسیا
ببین که گوشۀ خرابم
خسته از این همه عذابم
یادم نمیره گفتی بابا
یه شب که اومدی بخوابم
رقیه جان ..
نیمۀ شب تو دل صحرا نترسیا
پشتِ سر قافله تنها نترسیا
وقتی که زجر اومد سراغت نترسیا ..
کشتۀ کربلا ، سن یارالی من یارالی
بو نه عالمدی بابا ، سن یارالی من یارالی
_______________________________________
متن زمزمه و توسل به حضرت رقیه (س)
دلت اومد منو تنها بذاری؟
اسیرِ دستِ دشمنها بذاری
سرم رُو پای تو آروم میشد
دلت اومد پاهاتو جا بذاری؟
اجازه بده تا نگم که رقیهت چیارو دید
نگم که سکینه چرا تویِ بازار به خود لرزید
بابای غریبم .. الهی بمیرم برای تو ..
چه سخته ناسزاها رو شنیدن
بهت گفتن که موهامو کشیدن؟
به روی عمهام زینب نیاری
که مردای غریبه اونو دیدن
بزرگ که بشم من، اجازه نمیدم، به هیچ مردی
موهامو ببینه، آخه تو سفارش، بهم کردی
بابای غریبم .. الهی بمیرم برای تو ..
دلم تنگه برا روزای خونه
دلم خونه از این دور و زمونه
منو میزد همین دیشب یه شامی
بعیده که عمو عباس بدونه
که غیرت عباس اجازه نمیده جسارت رو
زن بنیهاشم چجوری ببینه اسارت رو؟
بابای غریبم .. الهی بمیرم برای تو ..
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.