متن روضه ورود آل الله به وادی کربلا

متن روضه ورود به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
يا ربَّ الحُسَين بِحَقِّ الحُسَين اِشفِ صَدرِ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ الحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة
حاجت به شرح آن نیست دردی که خود عیان است
این اشکِ شور گونه شیرین ترین بیان است
*خوشا به حال اونایی که با اشک حرف میزنن دیدی بعضی وقتا میری حرم ابیعبدالله اصلا نمیتونی حرف بزنی زبان زیارتت میشه اشک، همۀ حرفاتُ فقط نگاه به ضریح شش گوشه میکنی اشک میریزی اما داری حرفاتُ میزنیا چقدر شاعر قشنگ گفته ، خوش به حال اونی که تو جلسۀمحرم با اشکاش با آقاش حرف میزنه این اشک ؛
این سبک را دوست سنگین میخرد
آب شور چشم شیرین میخرد…
اشک یعنی عشق بازی با خدا
اشک یعنی انفجارِ بغض اما بی صدا
اشک یعنی آتشِ دل آبِ رو
در عروج و در نماز دل وضو
اشک یعنی عین نور و نور عین
اشک یعنی کار مهدی بر حسین
شماها این شبا دارید با امام زمانتون همراهی میکنید حالا این اشک چقدر شیرینه چقدر این اشک زیباست*
حاجت به شرح آن نیست دردی که خود عیان است
این اشکِ شور گونه شیرین ترین بیان است
از عشق یوسفِ مصر یک دل فقط جوان شد
در خیمهی حسینی دل ها همه جوان است
بالاترین عبادت
*همین کاری که شما هر شب دارید انجام میدید ان شاءالله همینه.. بعضیا میگن این گریه آدمُ افسرده میکنه پیری زود رس میاره درسته روضه های ابیعبدالله بالاخره ماهارو دق میده و میکشه آدم تو روضه پیر میشه همینکه میشنوی دور زینبُ نامحرما گرفتن آدم پیر میشه یه شبه ..
اما این گریه کسالت نمیاره، افسردگی نمیاره ، خودکشی نمیاره بذار هرچی میخوان بگن، بگن این گریه آدمُ زنده میکنه آدمُ جوون میکنه ..*
بالاترین عبادت ، شادیِ قلب زهراست
شادی قلب زهرا ، ذکر حسین جان است
*الان مادرش داره میگه جانم .. کیا دنبال اینن مادرشُ شاد کنن راضی کنن .. الان داره تو دلش میگه جانم اینا حسین منو میگن .. بچه م داره میرسه کربلا .. (کم نذاریا) حالا فهمیدی این حسین تو دل حضرت زهرا رو چقدر شاد میکنه*
بالاترین عبادت ،شادیِ قلب زهراست
شادی قلب زهرا ، ذکر حسین جان است
حسین .. جان ..
زهرا تمامِ مارا با اسم میشناسد
نزدیکِ درب هیئت چشم انتظارمان است
*بذار دهانشونُ ببندن اونایی که یاوه میگن، میگن این نوع سینه زدن و کبود کردن از جهل آدمه این جهله؟*
این سرخیِ بدن ها یا این به سر زدن ها
از جهل سینه زن نیست از عشق بیکران است
اینجا گناه بخشند ، کوهی به کاه بخشند
وقتی که پیرمردی با عشق روضه خوان است
*شب دومه امشب فقط باید آه بکشی اونم به جای کی؟*
آهی کشید زینب ، در ماتم برادر
این آه تا قیامت در سینه ها نهان است
*فک نکنی زبون حاله ، نه عین عبارت توی تاریخِ مقتله ، وقتی رسیدن کربلا مثل فردا ابی عبدالله دستور داد اول خیمۀ خواهرشُ علم کنند اجازه نداد زینب از محمل پیاده بشه ، فرمود اول خیمۀ عقیلۀ بنی هاشم رو علم کنید بزرگترین خیمه ها خیمۀ عمۀ سادات بود ، از بعضی از خیمه ها راه داده بود به خیمه حضرت زینب مرتب همه می آمدن میرفتن دور زینب شلوغ بود محرما همه خواهرا .. (الله اکبر)
ابی عبدالله دستور داد خیمۀ خواهر رو برپا کنن ، یه جوری هم دور خیمه رو پوشاند با خیمه های کوچک ، خیمه تو دید نباشه بعد دستور داد حالا عقیلۀ بنی هاشم نزول اجلال کنه ..
__________________________________
متن روضه ورود به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
خودش آمد ، عباس اومد علی اکبر اومد برادرا اومدن محرما اومدن .. همه دور تا دور زینب .. از وقتی کاروان از مدینه حرکت کرد تا کربلا نزدیک به شصت بار تاریخ میگه این خانم پیاده شد و سوار شد .. فکر نکنی فقط فردا دورش محرما بودن هر شصت بار همه دور تا دور زینب بودن این رسم و مرام کاروان بود ..
نوشتن تا پاشُ گذاشت رو خاک کربلا گفت آه حسین .. یه آه کشید .. گفت داداش این خاک، خاکِ کجاست؟ این چه خاکیه؟
(اونایی که کربلا مشرف شدن نجف میری هشتاد کیلومتر راهِ تا نزدیک کربلا هم این حسُ نداری ، حالت خوبه حرف میزنی شعر میخونی مستی میکنی .. اما کافیه پات برسه به خاک کربلا ..)
زینب گفت داداش همه غمایِ عالم رو دلمه اینجا کجاست؟ تا شنید اینجا کربلاست فغُشیَ علیه .. آخ دیدن زینب از هوش رفت .. عمه رو بردن تو خیمه خود ابی عبدالله اومد بالاسر زینب ، آب پاشید رو صورت زینب به هوش آورد خواهرُ .. همچین که شنید اینجا کربلاست از هوش رفت .. ابی عبدالله یه نگاهی به خواهر ، خواهر یه نگاهی به برادر (اجازه میدید از اینجا به بعد روضه رو زبان حال بخونم ؟!)
انگاری تویِ دل من آتیشه
بگو کنارم میمونی همیشه
اینجا کجاست دلشوره دارم داداش
میگم ان شاءالله که چیزی نمیشه
ان شاءالله که دعایِ من میگیره
سرتُ روی نیزه ها نمیره
ان شاءالله که نمیذاره اباالفضل
چادر خواهر آتیش بگیره ..
چه سخته باورش
اینجا تورو میکشن آخرش
انشاالله اصغرت نمیشه پاره پاره حنجرش
نمیره روی نی ، جلوی مادرش
حسین … وای وای وای
ان شالله دل خونۀ غم نمیشه
یه مو هم از سر ما کم نمیشه
همش میگی غمت نباشه زینب
هیچکسی وارد حرم نمیشه
ان شالله که خیمه نمیشه غارت
محاله خواهرت بره اسارت
من میگم اینا هرچیم که باشن
کاری ندارن به لباس پارت
میون قافله ، تو این بیابون شده ولوله
دستای دخترت ، خیلی کوچیکِ واسه سلسله
همسفرم نکن با شمر و حرمله ..
حسین … وای وای وای
من ادامۀ روضه رو بخونم جسارت نمیکنم جای دیگه نمیرم الله اکبر ..
همچین که دید حال زینب منقلبِ ، هر کاری کرد دل خواهر آروم بشه دست امامتُ آخر گذاشت رو دل زینب .. این دل از روز دوم آروم شد و الا همینجور جلو میرفت زینب به عاشورا نمیرسید این زینب همون زینبیه که گفت : مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا این دست ارومش کرد بعد ابی عبدالله دستور داد همه زن و بچه بریزن تو خیمه .. دور عمه رو شلوغ کنن دلش گرم بشه ..
همه جمع شدن تو خیمه اینجای مقتل عجیبه نوشتن همه که جمع شدن ابی عبدالله ایستاد جلو درِ خیمه یه نگاه به زن و بچه کرد همچین که نگاه کرد هزارتا معنا داشت این نگاه حسین ..( ببرمت یه جایی؟) این زن و بچه آخرین باری نبود که دور هم جمع میشدن .. چند بار دیگه هم دور هم جمع شدن ..
یه بار فردا تو خیمه این اجتماع زن و بچه صورت گرفت .. (برات چند تا دیگه رو مثال بزنم) یه بار دیگه هم تو خیمه جمع شدن کی؟.. دوم محرم ، نه دهم محرم .. (فرق فردا با دهم چی بود؟) فردا بابا جلو در خیمه صحیح و سالم بود .. اما عصر عاشورا .. تو خیمه همه منتطر بودن بابا برگرده .. یهو شنیدن صدای ذوالجناح داره میاد ..
همه از خیمه ها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند ..
ریختن از خیمه بیرون دیدن فَأَسْرَعَ فرس الی خیامه .. حسین .. دوم محرم یه بار اجتماع کردن ابی عبدالله نگاه کرد ، دهم محرم یه بار ابی عبدالله از تو گودالِ قتلگاه زن و بچه ریختن بالای گودال اشاره کرد به خواهر برگرد ..
این دستورِ امام بود والا زن و بچه میدیدن چه اتفاقی میفته اینجا رفتن من یدونه اجتماع دیگه همبگم؟! آماده ای یا نه؟! دوم محرم نه دهم محرم نه یه جا دیگم زن و بچه جمع شدن ابی عبدلله نگاهشون میکرد کجا ؟!تو مجلس شراب .. سر تو تشت طلا دید همه رو به غل و زنجیر بستن .. شمر و حرمله دور زینبن سر بریده از تو تشت طلا .. حسین ..
___________________________________
متن روضه ورود به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
تمام ملک خداوند غرق ماتم توست
فقط نه ماه محرم زمان محرم توست
*همانگونه که دیشب گفتم بگو هر جایِ جلسه نشستی صداتُ آزاد کن حسین جان ..*
بهشت و حور و قصورم تویی امام حسین
هزار شکر که در سینه ام فقط غم توست
فقط نه گنبد زردت فقط نه صحنُ سرایت
تمام عالم ایجاد زیر پرچم توست
*یارالی .. آقام آقام آقام
شب دومه ، مثل دیشب خیلی خسته شدی حق داری ، داد زدی صدات گرفته اما رفتی راحت توی خونت خوابیدی آب نوشیدی تو صحرا که خیمه نزدی .. این زنُ بچه رو هرکی دید ازشون فاصله گرفت گفت نکنه یه وقت حسین بگه کمک کن .. همه راهشونُ کج کردن..*
اگر به اشک شود غرق عالمِ هستی
به قطره قطرهی خونِ دلت قسم کمِ توست
غمِ تورا نفروشم به ثروتِ دو جهان
چه اعتناش به دِرهم کسی که دَرهم توست
*میخوایم بریم استقبال زینب سلام الله علیها عین فردا قافله وارد کربلا شد به یه جا رسید دیدن مرکب حرکت نمیکنه هی مرکب عوض کردن حضرت سوال کرد اینجا کجاس؟ عرضه داشتن ، نینوا، ساحل فرات فرمود آیا نام دیگه ای هم داره؟ آره آقا نام دیگرش کربلاست ..
عزیز زهرا از مرکب پیاده شد دیدن خم شد یه مشت خاکُ برداشت هی بو میکنه گفت این زن و بچه رو با احترام پیاده کنید اینجا کربلاست عباس این مخدرات خسته هستن رقیه رو بغل کن روی خاکا بذار خیلی مواظب زینب باش عباس .. نکنه کسی از دور سایهی زینبُ ببینه .. با احترام همه رو پیاده کرد*
آب بر طفل رباب آماده کن
بر علی اکبر گلاب آماده کن
آفتاب از دامنِ شب آمده
خیمه برپا کن که زینب آمده
کربلا خون بنوش و اشک جاری کن ز عین
خیر مقدم گو به آقایت حسین
*خیمه هارو برپا کردن آقاشیخ جعفر میگه همچین که این خاکُ برداشت بو کنه زن و بچه و همه دورشُ گرفتن به اینا نگاه میکنه اشک میریزه ..از الان میبینه اینا تو گودال دور بدن بی سرش دارن گریه میکنن خیمه هارو برپا کرد به هر خیمه یه سری زد دید یه گوشه رباب علی اصغرُ بغل کرده
علی لای لای .. هی لبای علی رو میبوسه هی زیر گلوشُ میبوسه .. یه گوشه رفت دید علی اکبر رقیه رو بغل کرده میگه خواهر خودم هستم نمیذارم خسته بشی اومد پشت خیمه ها دید خواهر رو خاکا نشسته زانو بغل گرفته میگه حسین اینجا کجاس مارو آوردی همچین که پا از محمل روی خاک گذاشتم بند دلم پاره شد .. گفت خواهر حالا که اینجوری شد بذار بگم با بابام علی و داداشمون حسن از صفین برمیگشتیم تو همین سرزمین لحظاتی دقایقی بابام علی سر به زانوی حسن گذاشت چیزی نگذشت از خواب پرید هی تو صورت من نگاه میکرد گریه میکرد گفت حسین دیدم تو این سرزمین غریب گیر آووردنت .. تو خون خودت داری دست و پا میزنی اما یه نفر نیست کمکت کنه ..
گفت زینب :
همینجا صورتت نیلی میشه
تسلیت ها ضربت سیلی میشه
گفت خواهرم صبر کن خواهر اینجا یه صحنه هایی اتفاق میفته گریه رو برای اونجا بذار .. اون لحظه ای که علی اصغرمُ رو دست میگیرم اینجا حضرت با ارادهی خودش از اسب پیاده شد اما چند روز دیگه بی رمق به پیشانی سنگ خورده ملعون ضربتی به پای حضرت زد اقا رو از اسب پایین آوورد با صورت رو خاک افتاد ..*
بی توان ز جای خود برخواست
تنش از شوق یار میلرزید
با دو چشمی که بویِ باران داشت
اون خدا را کنار خود میدید
لال گردم سنان به نامردی
نیزه را زد به سینهی ارباب
جان عالم به خاک و خون غلطید
گفت یارب حسین را دریاب
*همچین که بدنشُ برگرداند محاسنش به خاک رسید گفت خدا از حسین راضی شدی ؟!.. گفت حسین یه عزتی بهت بدم همه بهت غبطه بخورن .. *
سر فرصت همه پیاده شدند
صید افتاده بود در دل دام
غارت پیکرش که پایان یافت
آمدند عده ای سواره نظام
حمله به امام نور کردند
از روی تنش عبور کردند
افسوس که پیراهن ندارد
نور ازلی کفن ندارد
*بماند .. یه کاری کردن خواهر نشناخت بدنُ ..همچین که اومد کنار بدن صدا زد اَانت اخی ؟! اَانت ابن امی؟ آیا تو برادر زینبی؟…*
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
اَلسَّلامُ علیک یا مولای یا اباعبدالله
گفت با کربُبَلا کعبه ، من از تو برترم
تو بیابانی و من بیتِ خدایِ اکبرم
کربلا در پاسخش گفتا اگر تو خانه ای
من همه خونِ خدا جوشد زهر بام و درم
کعبه گفتا مرد و زن برگِرد من آرد طواف
من مطاف مسلمین از کهتر و از مهترم
کربلا گفتا چه گویی هرشبِ آدینه من
میزبان انبیا از اولین تا آخرم
کعبه گفتا انبیاء بر گرد من گردیده اند
تو کجا و من کجا تو دیگر و من دیگرم
کربلا گفتا که روحِ انبیاء را کعبه ای ست
آن منم ، زیرا مزارِ زاده ی پیغمبرم
کعبه گفتا مرتضی در من بدنیا آمده
این شرافت بس که من خود زادگاه حیدرم
کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو
من حسینش را گرفتم تا قیامت در برم
* جانم به این ناله ها .. همینُ میخواد حضرت زهرا ناله تُ آزاد کنی .. بگی حسین دل خانمُ بردی بخدا اصحابِ عرش دعات میکنه .. گریه کن ها
خودش دعات میکنه ، باباش دعات میکنه ، مادرش دعات میکنه ، برادرش دعات میکنه ، جدش دعاتون میکنه ..*
کعبه گفتا مرتضی در من بدنیا آمده
این شرافت بس که من خود زادگاه حیدرم
کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو
من حسینش را گرفتم تا قیامت در برم
کعبه گفتا من صفا و مروه دارم در کنار
وصفِ اسماعیل باشد خاطراتِ هاجرم
کربلا گفت این منم در خیمه گاه و قتگاه
سعی هفت و دو ثارالله را یاد آورم
کعبه گفتا چاهِ زمزم را کنار من ببین
سالها و قرن ها جوشد ز دامان کوثرم
کربلا گفتا که زمزم را چه با خون حسین!
زمزم تو آبُ و من خونِ خدا را ساغرم
کعبه گفتا بوده دهوالعرض از دامانِ من
*روزی که زمین آفریده شد و آبها فروکش کرد ، اولین جایی که سر از بین ابها بیرون اورد کعبه بود ، خانه خدا بود ، محل کنونی خانه ی کعبه*
کعبه گفتا بوده دهوالعرض از دامان من
من همانا بر تمام آفرینش محورم
*به اینجا که رسید دیگه کربلا جوابی نداد ، کی جواب داد؟!*
ناگهان از حق ندا آمد حرم خاموش باش تو کجا و کربلا ؟!! هرچند هستی محترم
هستی تو ، خلقتِ تو از طفیل کربلاست
شرم گویی که من از کربلا بالاترم
کربلا دارد به کل آفرینش افتخار
کربلا گوید که من عرشِ خدا را زیورم
من مزار پاک هفتاد و دو ثاراللهی ام
من هم آغوشِ اباالفضل و علی اکبرم
مضجع العشاق فرموده علی نام مرا
شاهدم این لاله ی سرخ شهادت پرورم
اشک زهرا ریخته بر دامن گلزار من
بوی جنت میوزد از لاله هایِ پرپرم
ذره ای از خاکِ من درد دو عالم را دواست
خونِ ثارالله می جوشد ز هر نخلِ تنم
این که میبوسند با هم انبیاء و اولیاء
دستِ عباس است که افتاده به خاک معبرم
گرچه در قلبم فراتُ دجله می جوشد مدام
آبها به تشنگان افکنده بر جان آذرم
در بغل دارم فرات و تا قیامت شرمگین
از رباب و حنجر خشکِ علی اصغرم
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
کربلا از محضر زینب تکامل یافته
از نسیم چادر زینب تکامل یافته
این بیابان میزبان دسته دسته گُل شده
آنقدر با کاروانِ گُل نشسته، گُل شده
ما گلى داریم که از خاک و آب کربلاست
شیردخت بوتراب، ام التراب کربلاست
کربلا دشت بلا ، فرمانروایش زینب است
کشتى اش خونِ خدا و ناخدایش زینب است
رتبه اى دارد که دشمن اعترافش میکند
رو به قبله میشود ، کعبه طوافش میکند
اینکه در محمل نشسته ، فاطمه یا زینب است
عالى اعلى على یا اینکه علیا زینب است
محملش را همچنان بیت الحرام آورده اند
عمه ی سادات را با احترام آورده اند
زیر پایش را ملائک با مژه جارو زدند
شش برادر در کنارِ محملش زانو زدند
عصمتش را بین، کسى عصمت ندیده این همه
عزتش را بین ، کسى عزت ندیده این همه
او اگر خشمی کند ،یکباره طوفان می شود
لشگر کوفه ز جنگیدن پشیمان می شود
هیجده تکبیرزن ، شمشیرزن آورده است
با خودش خواهر نه، زن نه، شیرزن آورده ست
*همچین که محمل ها آرام گرفت فرمود همین جا خیمه میزنیم ، اصحاب همه دیگه آرام آرام رفتند ، بحث بحثِ ناموسِ خداست ..*
از کنار محملش اصحاب یک یک میروند
بهر عرض دست بوسى اش ملائک میروند
و زمامِ ناقه اش در دستهاىِ جبرئیل
لابلاىِ گریه می آید صداى جبرئیل:
اى عزیزِ عالم امکان ، عزیزِ سرمدى !
زِینَبا اهلاً و سهلاً مرحبا ، خوش آمدى
تو بزرگ کربلا هستى ولى پایین نیا
در همان محمل بمان ، جانِ على پایین نیا
جاى تو در دشت نیست ، اینجا اذیت میشوى
کربلا گرم است ، در گرما اذیت میشوى
از سرشوق آمدى ، یکروز با سر میروى
با برادر آمدى و بى برادر میروى ..
آخرش یکروز آواره از اینجا میروى
آه با پیراهنِ پاره از اینجا میروى
هر سال این موقع دیگه همه حاجیا برمیگشتن ، خانواده ها حاجی ها رو میدیدن و خوشحال بودن .. ولی دیگه از امروز این زن و بچه آواره شدن .. اما حاجی های این قافله آواره ی بیابونا شدن .. میگفت سال ۶۶ کشتارِ حاجیا دیدیم همه گریه میکنن ، حق دارن آخه هر کدومشون یه عزیزی رو از دست داده بودن اما میگه یه پیرمردی رو دیدم خیلی جاسوز ناله میکرد ، دستشُ گرفتم گفتم چی شده تو چرا اینطور گریه میکنی؟! .. جگرمُ داری آتیش میزنی .. گفت خدا نکنه با عزیزت مسافرت بیای ، عزیزتُ تو سفر از دست بدی.. گفتم چرا ؟! چی شده مگه ؟!.. گفت من پسرم تازه شهید شده همسرمُ آورده بودم حج آروم بشه ..دیروز عروسمُ تو این کشتار کشتن .. حالا بچه هاش میخوان بیان استقبال موندم جواب چی بدم …
(آماده ای بگم صدا ناله ت بلند شه؟!) روری که برگشت مدینه .. گفت مادر روم نمیشه بیام .. با حسین رفتم ، بی حسین برگشتم … راهشُ کج کرد اومد کنارِ قبرِ پیغمبر دست برد زیر چادر .. یه پیراهن پاره بیرون آورد ، انداخت رو قبر پیغمبر .. یا رسول الله از حسینت همین پیرهن مانده ..
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
السلام علیک یا مولانا المظلوم یا اباعبدالله
آقا خوش اومدی .. اون روز که کسی نبود خوش آمد بگه اما امروز ببینید اومدن همه دوستان شما ..
همین که پاشو گذاشت روی خاک کربلا ، راوی میگه تمامی خاک مثل زعفران سرخ شد ، چنان غباری از این خاک به احترام امام حسین بلند شد تمام سر و صورت ابی عبدالله همون لحظه اول .. خانوم زینب یه نگاه کرد ، نبینم صورتت خاک آلود بشه قربونت برم ..
رفقا معطل روضه خون نباشید ، حس کن کربلایی ..
خودت برای خودت زبون بگیر ،خودت برای خودت روضه بخون ..
حسین ..
از همون لحظه های اول شروع شد ، دیدن همون زینب نیست ..
علی اکبر هم همیشه نزدیک دست ابی عبدالله بود ..
فرموده باشد بابا جان ، ببین عمهت کجاست
دیدن یه گوشه زانوهاشو بغل گرفته ، وای داداشم ..
زینب جان چی شده ؟! چرا اینجور گریه میکنی ؟!
پنجۀ هجر ، گریبان مرا میخواهد
غصه ، گیسوی پریشان مرا میخواهد
داداش از وقتی پام به این سرزمین رسیده ، دلشوره رهام نمیکنه
داداش از وقتی پام به این سرزمین رسیده ، گمان میکنم دیگه اینجا آخر کاره
هجمۀ باد خزانی تبری آورده
همه گلهای گلستان مرا میخواهد
بوی خون میدهد این دشت
شماها چرا صداهاتونو حبس میکنید ، اینجا کسی با شما کاری نداره ، شما راحت گریه کنید دیگه کسی کتک نمیزنه ، شما دیگه چرا میترسید داد بزنید ، کتکا فقط برای بچه های ابی عبدالله بود ..
حسین ..
دستورات بزرگان برای حسین خیلی گریه کنید
به روی چشم ، به چشمات دستور بده ،بگو اگر برای ابی عبدالله گریه نکنی ازت راضی نیستم ، اصن نمیخوامت .. این چشما اصلا برای این خلق شده ، اگه برای حسین گریه نکنی نمیخوامت ..
بوی خون میدهد این دشت ، خدا خیر کند
حتم دارم سر و سامان مرا میخواهد
زینب جان آرام بگیر .. وقتی من و بابام و داداشم حسن از صفین برمیگشتیم ، رسیدیم به این سرزمین .. پدرم پاش به این سرزمین که رسید نشست ، برادرم حسن کنارش نشست، بابام سرشو گذاشت روی دامن حسن ،یه چند لحظه ای چشمانش روی هم رفت، یه وقت دیدم بابام بلند شد داره بلند بلند گریه میکنه ، هی داد میزنه …
داداشم عرض کرد آقا ، مولا ، ابتا ..
چی شده اینجور بلند بلند گریه میکنید ، چه اتفاقی افتاده ..
فرمود حسن جان همین الان خواب دیدم این سرزمین دریای خونه … حسینم یکه و تنهاست ..
توی این دریای خون دست و پا میزنه .. هرچی کمک میخواد هیچکس نیست کمکش کنه ..
لشکر نیزه که چشم از تو نمیگیرد باز
جان تو آمده و جان مرا میخواهد
دهه محرمه ، هیأت کربلاست ، اجازه بدید منم محرمی روضه بخونم گفت حسین جان :
چکمۀ کیست که کُفرانه رجز میخواند
رفقا خرده نگیرید محرم هست باید بگم .. نمیدونید چه خبر بود توی این سرزمین .. وقتی حُر اومد خدمت ابی عبدالله ، اینو از روضه خونا شنیدم جایی ندیدم .. ابی عبدالله دست انداخته دور گردنش ،احساس غریبی نکنه ، دست برد زیر چانهی حر .. سرتو بلند کن ، تو مردی ، درِ خونۀ مرد عالم اومدی ..
داشت عذرخواهی میکرد دید یه نازدانه دامنشو گرفته..
من میگم ،این حرف منه ، بچه من و شما هم وقتی ببینه ما با یه کسی داری دوستانه حرف میزنی ، دست دور گردنش انداختی ، میاد جلو میگه عمو سلام ..
دامن حر رو گرفت .. عمو سلام ..
جان عمو..
گفت عمو شنیدم این لشکر ، لشکر شماست
اگه میشه بگو کمتر طبل بزنن ، ما میترسیم …
یا الله ، یا اباعبدالله …
چکم، کیست که اینگونه رجز میخواند
نکند سین، قرآن مرا میخواهد
افتاده بین قتلگاه
تو چنگ کین، سپاه
نداره دیگه جون پناه
پناه عالم
رفقا خوب گریه کنیم شاید عاشورا نبودیم ..
گفت جد منو به قتل صبر کشتند ..یعنی چی ؟! یعنی اون پرنده ای که توی قفس میندازن ، هرکس از هرطرف یه تیغی ، یه نیزه ای ، یه خنجری ..
دورش پر از کمینه
زینب داره میبینه
رو سینهی داداشش
شمر لعینه
حسین .. صدات برسه تا حرم ارباب
لطمه زنا لطمه بزنند ، گریه کنا گریه ، ناله کنا ناله ، بگم بقیشو یا نه .. امام سجاد فرمود پیرمردای کوفه و شام عصازنان اومدن کنار گودال ، بابامو با عصا میزدن .. قربة الی الله ..
دورش پر از کمینه
زینب داره میبینه
رو سینهی داداشش
شمر لعینه
بالای گودال ، هی میره از حال
پیر شده زینب ، قد هزار سال
سالار زینب ..
هرکجا نشستی تا نفس داری فریاد بزن یاحسین..
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
مثلِ فردایی کاروان رسید کربلا .. اجاره بدید از زبانِ ابی عبدالله روضه بخوانم ..
خیمهها را کردهام بر پا ، امان از کربلا
داغدارم میکند اینجا ، امان از کربلا
بوسه میزد مادرم زهرا مرا با گریه و
مضطرب میگفت با بابا ، امان از کربلا
رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم
میشود انگشترم پیدا ، امان از کربلا
زینبم تا که عقیقم را ببیند! ساربان
دست خود را میبرد بالا ، امان از کربلا
میخورد تیر سه شعبه حنجر شش ماهه ام
جایِ یک قطره از این دریا امان از کربلا
میبرم تا خیمه ها شهزاده ام را در عبا
لرزه می افتد بر این پاها امان از کربلا
*امشب باباها گریه کنن .. باباها ناله بزنن .. صداهامونُ تو هم بندازیم با هم روضه بخونیم .. دیگه زینبم یه عبا آوردم کربلا برا اون لحظه ای که علی اکبرمُ برگردونم ..
قربون اون گریه کنی که آروم آروم مثه شمع از درون داره میسوزه میگه ای کاش من کربلا بودم زیر بغل هاتو میگرفتم برت میگردوندم .. دیگه کار به زینب نمیرسید .. آخه علی اکبرت .. که رفت عباست که رفت .. نوبت به زینبت میرسه .. اگه جایِ زینب می بودم برات عبا می آوردم تکه های بدنِ علی اکبرتُ جمع میکردم ..*
میرسانم با سر زانو خودم را علقمه
میرود از دستِ من سقا امان از کربلا
در دلِ گودال غرق خون می افتد پیکرم
میشود بالا سرم دعوا امان از کربلا
میدود گریان رقیه روی بوته های خار
شعله می گیرد لباسش را امان از کربلا
یکبهیک «سر»ها به غارت رفته! صف میایستند
نیزهداران عصرِ عاشورا ، امان از کربلا!
تا زینب به کربلا رسید ، عباس اومد براش رکاب گرفت .. دستِ خواهرش زینبُ گرفت پیاده ش کرد .. علی اکبر دستشُ گرفت ، علی اکبر اینجا کجاست؟ عباس اینجا کجاست؟ دوان دوان اومد پیش حسین .. داداش حسینم اینجا کجاست؟.. صدا زد زینبم صبر کن ، اینجا همون جاییِ که تو دنبالم میدوی .. هی صدا میزنی : مهلاً مهلاً …
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸ – قسمت پایانی
امان از دل زینب ….
این زمین داغ به دل میدهد آخر برویم
در من آشوب شده ، جانِ برادر برویم
خاک اینجا چقدَر بوی جدایی دارد
زینت دوش نبی! جان پیمبر! برویم
حنجر نازک شش ماهه شبیه است به گل
میشود سخت درآغوش تو پرپر، برویم
کینه دارند به اسمش، به خدا میآید
لشکری تشنه به خون علی اکبر، برویم
کمرت میشکند، داغ برادر سخت است
به اباالفضل نگاهی کن و دیگر برویم
نیزه میبارد از این قوم به ظاهر مومن
دستهاشان همه آلوده به خنجر، برویم
سایهی روی سرم، خیمه نزن، برگردیم
دل ندارم که نباشد به تنت سر، برویم
بر زمین میخوری و وای بمیرم نگذار…
قتلگاهت بشود قاتل خواهر، برویم
*همچین که این کاروان رسید کربلا ، اباعبدالله به عباسش فرمود: عباس جان اول خیمۀ خواهرمُ بنا کن .. اول خواهرم با این زن و بچهها برن تو خیمه .. فلذا اولین خیمهای که زدن خیمۀ زینب بود. انقدر دل اباعبدالله نگران خواهرشِ که فرمود اول خیمه زینب رو بزن...
همچین که بیبی میخواست از ناقه پیاده بشه، خود ابی عبدالله اومد، عباس اومد، علی اکبر اومد. ابی عبدالله به خواهرش فرمود: خواهر جان پیاده شو. دست خواهرو گرفت، این جوونا اومدن کوچه باز کردن
_چه خبره؟!
_عمۀ سادات میخواد از ناقه پیاده بشه.
میگم: ابی عبدالله اومد، عباس اومد، علی اکبر اومد، قاسم اومد، عبدالله اومد، عون اومد، جعفر اومد، همه اومدن، همۀ بنی هاشم؛ همۀ نامحرما رفتن عقب تر. سرشونو به یه کاری بند کردن.
چرا ؟! چون خواهر حسین میخواد از مرکب پیاده بشه…
همچین که پای زینب به خاک کربلا رسید نوشتن یه آهی کشید، صدازد: حسین جان چرا اینقد این خاک بوی جدایی میده؟! دلم بهم ریخته، نگرانم، مضطربم حسین جان…
ابی عبدالله جواب دادن:
خواهرم، همون سرزمینی که جدم، پدرم، مادرم، روضههاشو خوندن همین جاست…
نوشتن زینب رفت تو خیمهش، بعد از چند لحظه دیدن غش کرده…
این خواهرو به هوش آوردن
اما…
“شنیدن کی بُوَد مانند دیدن”
اینجا بیبی غش کرد بیبی رو به هوش آوردن، اما کجا بودین عصر یازدهم؛ یه نگاه کرد سمت گودال: پاشو حسین جان خواهرتو کمک کن.
یه نگاه کرد سمت علقمه. صدازد: آی غیرت الله پاشو نگاه کن…
میگن اصحابُ هم صدازد؛ یه نگاهی کرد به این بدن ها: آی اصحاب برادرم حسین! پاشید به زینب کمک کنید.
نوشتن این بدنها یه تکونی خورد،
کنایه از این که ما حاضریم زنده بشیم دوباره برات جون بدیم.
نوشتن همه رو سوار بر ناقه کرد، یه نگاهی به دور و برش کرد دید دیگه کسی نمونده، همه سوار بر شترها شدن،
خودش میخواد سوار بشه، تنهایی که نمیتونه. شمر از دور دید این خواهر داره اینجوره بیتابی میکنه، شمشیرشُ غلاف کرد اومد جلوتر؛ بی بی فریاد زد برو عقب ..
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
السلام علیک یا مظلوم ، یا غریب ، یا وحید ، یا اباعبدالله ..
اگر که عمر زیادم دهد خدایِ حسین
هزار سال بسوزم فقط برایِ حسین
حسینی ام! به دو عالم چه کار دارم من!
گذشته ام ز دو عالم به اتکایِ حسین
حسین روح نماز است و پنج نوبت را …
سر نماز می افتم به دست و پای حسین
براش سینه زدم سینه ام حسینیه شد
نوشته روی دلم مجلس عزایِ حسین
همیشه مادر دلخسته ام به من می گفت
مباد خرده بگیری به روضه های حسین
رفیق! کرببلا دعوتی ست! پولی نیست
برات کرببلا چیست؟ یک دعای حسین
نیابتاً ز حسن کربلا برو امسال
ببر سلام حسن را به کربلای حسین
هنوز فاطمه در عرش روضه می خواند
تنور خانه ی خولی نبود جایِ حسین
دیدهام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم
بارها از ناقه تا افتاد ، دلواپس شدم
نام این صحرا حسین با قلب زینب آشناست
بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم
خاکِ سرخ این بیابان بویِ کوچه میدهد
گوئیا مادر زِ پا افتاد دلواپس شدم
من کنارِ تو نباشم زود میمیرم حسین
تا عمودِ خیمه جا افتاد ، دلواپس شدم
این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود
باد در موی شما افتاد دلواپس شدم
*”عصر روز دهم نانجیب اومد موهای حسینُ کشید …”
یادش بخیر موی تو را شانه میزدم
افتاده دستِ شمر چرا خاطرات من *
حنجر تو معجرِ من ، هر دو پاره میشود؟
حرفِ بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم
حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن
چشم من بر نیزهها افتاد ، دلواپس شدم
حرمله زانو زده ، ای وای بیچاره رباب
صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم
دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست
دیدهام بر بچهها افتاد ، دلواپس شدم
*مثل فردایی کاروان رسید کربلا .. تا رسیدن ابی عبدالله سوال کرد به من بگو پیر مرد نام این وادی چیه؟ گفت آقاجان قاضریه ، نینوا .. همه اسم هارو برد حضرت فرمود نام دیگه ای هم داره این سرزمین؟! عرضه داشت آقا یه زمینی اینجا هست از خیلی قدیما بهش میگن کربلا …
ای حسین …
خوش اومدی حسین .. حسین جان آقا مواظب رقیه ات باش .. حسین جان قربون زن و بچه ات برم ..
پناه میبرم از نفس خود به سوی حسین ..
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا
مثلِ فردایی کاروان رسید به زمین طف دیدۀ کربلا .. اویلِ مهر بود ولی هوا گرم بود تصریح مورخانِ ؛ ولی مناطقِ گرم سیر مهر ماه هم گرمِ هنوز .
این کاروان چند روزه تو راهه؟! از هشتِ ذی الحجه راه افتاده .. (اجازه بدید اینطور بگم که مطلب جا بیافته : یه سفر با ماشین ، کولر روشن دو سه نفری که ماشین پر هم نباشه بری مشهد ببین چقدر خسته میشی .. چقدر تو راهی؟ یه روز حداکثر ، دوازده ساعت ..) هشت ذی الحجه کجا دوم محرم کجا .. یعنی بیست و چهار روز … بیست و چهار روزِ این بچه کوچیکا تو راهن .. یه وقت آدم میگه میریم سفر ، میریم زیارت ، میریم تفریح .. یه وقتیِ که دیگه اینا خسته ، شانزده هفده روزِم که تو راهن ؛ تازه خبره شهادت مسلم رسیده اینا اضطراب پیدا کردن کوفه هم سقوط کرده .
داغ دیده اند ، مسلم سفیر سیدالشهدا و شوهر خواهر امامِ یه چند روزی ام هست که هی اینطرفُ و اون طرف میرن .. خیلی این بچه ها خسته اند ..
ببینید چقدر رفتنِ به زیارت مخصوصا زمینی که بخوای چقدر آسون تره تا برگشت ، برگشت که امیدِ زیارت نیست حالا شما جایی داری میری که هر لحظه احساس میکنی ممکنه امام حسین رو از دست بدی .. امام صادق فرمود سخت ترین لحظه برا بچه های سیدالشهدا و مادرای شهدا اون لحظه ای بود که میخواستن امام حسینُ از دست بدن ..
دیگه رو زمین از پنج تن دیگه کسی باقی نیست .. داری به یه سمتی میره میگه نکنه برا سیدالشهدا خطری ایجاد بشه .. مسیرتم معلوم نیست ، بیست و چهار روزِ تو راهی دیگه این روزای آخرم اجازه استراحت درستی بهت ندادن .. چند روز تو سفر .. شما همین مسیرِ نجف به کربلا که انقدرم ازتون پذیرایی میکنن به جای چهار روز فکر کنید بیست روز تو راه بودید تازه هیچ ترس نداری ، ناموست به خطر نیفتاده .. این کاروان دیگه دلشون خوش نیست .. مهترین نگرانی اینه که حسین ابن علی جانش در خطره ..
آمدن ، حضرت نگه داشت اینها رو .. سوال کرد اینجا کجاست ؟! تا گفتن کربلا ؛ فرمودن اعوذ بالله من الکرب و البلا .. انا لله و انا الیه الراجعون .. ببینید چه غلغله ای شد تو کاروان …
بزارید من از یه مسیرِ دیگه ای روضه بخوانم .. شما ببینید این بچه ها چه حالی داشتن .. تقریبا بیست و پنج ساله قبل از این امیرالمومنین از صفین داشت برمیگشت ، میگه با امیرالمومنین اومدین حضرت مسیرُ کج کرد از اسب پیاده شد ، خاک رو برداشت بو کرد ، گریه کرد .. فرمود تِلْكَ مصارع العُشَّاقِ .. اینجا یه عده عشاق خدا به زمین می افتن .. بعد یه نگاهی کرد فرمود ها هنا مناخ ركابهم اونجا اسب ها رو میبندن .. و هاهنا موضع رحالهم اونجاها خیمه میزنن .. بعد اشکش بیشتر شد ، فرمود و هاهنا مهراق دمائهم .. دید .. (این خبر رسیده بود به بچه های سیدالشهدا ..) ببینید چه حالی شدن وقتی اومدن اینجا قرار گرفتن سیدالشهدا صلوات الله علیه آیه استرجاع خواند .. وقت کمه عرضم رو کوتاه کنم .. یا امیر المومنین ، فرمودید هاهنا مَسْفَکُ دِمائِنا .. اونجا خونشون رو میریزن ؟! احاطه داشتی ولی نبودی ببینی اونجا خار بود .. دختر بچه هاشُ رو خار دواندن .. یا امیرالمومنین نبودی ، دختر بچه ها زیرِ اسب .. یا امیرالمومنین نبودی ببینی شیخ مفید گفت اینجا چادر از سرهاشون میکشن ..
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ ابداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
*این آقا با همۀ آقاهای عالم فرق داره با حلقوم بریده جوابِ خواهرشُ داد .. سلام مستحب جواب سلام واجب ، هرجا صدای منو میشنوی*
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
ای انتهایِ توبۀ آدم حسین جان
ای ابتدایِ سورۀ مریم حسین جان
این روزها شبیه پدر مادرت شدیم
با این لباس مشکی ماتم حسین جان
ما با بهشت کار نداریم تا که هست
شش گوشه ات میان دو عالم حسین جان
آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است
پس کنج هیئتیم از این دم حسین جان
ما دل خوشیم با تو و شالِ عزایِ تو
هر آنچه غیر تو به جهنم حسین جان
تا مرهم جراحت لب هایِ تو شویم
آورده ایم اینهمه زمزم حسین جان
خرج تو میکنیم تمام گلویِ خویش
تا جان دهیم ماه محرم حسین جان
با هر هزار و نهصد و پنجاه زخم تو
فریاد میزنیم دمادم حسین جان
در هم بخر تمامیِ ما را شنیده ایم
دَرهم شدی بخاطر دِرهم حسین جان
کاروانِ سلاله هایِ خدا
کاروانِ امام عاشورا
کاروانِ بهشتیان زمین
کاروانِ فرشتگان سماء
یکی از نوکرانشان جبرئیل
یکی از چاکرانشان حورا
گوشه ای از صدایشان داوود
نفسی از دعایشان عیسی
نوجوانانشان چو اسماعیل
پیرمردانشان خلیل الله
زائر اشک هایشان باران
تشنۀ مشک هایشان دریا
همه آیاتِ سورۀ مریم
همه چون کاف و حاف و یا و الی
یوسفانِ عشیرۀ حیدر
مریمانِ قبیلۀ زهرا
کعبه میبیند و طواف ملک
چشم تا کار میکند اینجا
کشتگان حوادث امروز
صاحبان شفاعت فردا
تا به حالا ندیده هیچ کسی
این همه آفتاب در یک جا
هر دلی با دلی گره خورده است
همه مجنون صفت همه لیلا
دارد این کاروان صحرایی
دختران عفیفه و نوپا
همه با احترام و با معجر
همه در پرده های حجب و حیا
پرده را از مقابل محمل
باد حتی نمیبرد بالا
دور تا دورشان بنی هاشم
تحت فرمان حضرت سقا
پای اولیا مخدره زینب
روی زانوی اکبر لیلا
از غروب مدینه می آیند
در زمینی به نام کرببلا
میرسیدند و یاد میکردند
از سر و تشت و حضرت یحیی
*بعضیا شب دومه مات و مبهوتن میدونم هی به خودت میگی الحمدلله محرمِ دیدم .. شب دومه فردا حسین میرسه کربلا ..حق نگهدار اینهمه مجنون .. حق نگهدار اینهمه لیلا .. هی میگفت عمه مگه نگفتی میخوای مهمونی بریم اینجا کجاست عمه؟..
بار بگشایید اینجا کربلاست
تاریخ میگه هفت تا مرکب ابیعبدالله عوض کرد دید حرکت نمیکنه خدا اینجا کجاست؟.. پیرمردی تو غافله بود گفتن اینجارو میشناسی اسم اینجا چیه؟.. عرض کرد آقاجان به اینجا نینوا میگن رنگ حسین عوض شد به اینجا قادسیه میگن همچین که گفت آقاجان به اینجا کربلا میگن فرمود اینجا همون جاییه که جدم فرموده ..
صدا زد عباس جان خیمه هارو برپا کنید اینجا همون جاییه که جدم خیلی براش گریه کرد انبیاء اومدن تو این سرزمین براش گریه کردن مادرم زهرا براش گریه کرد بابام علی براش گریه کرد بگم چیشد یه وقت دیدن زینب اومد گفت حسین جان اینجا کجاس بیا برگردیم داداش از اون لحظه ای که پامون تو این سرزمین اومده دلشورم بیشتر شده نکنه تورو ازم بگیرن ..دختر بچه ها دور عمه رو گرفتن …
زینب چهار سالش بود بین در و دیوار مادرشو کشتن نیمه های شب وقتی میخواستن برن سر قبر مادر حسنین دور زینب بودن زینب چهارساله رو علی میفرمود روشنایی ها رو کم کن نمیخوام چشمی قد و بالای زینبُ ببینه نمیخوام کسی چشمی به چادر زینب بیفته با یه عظمتی فردا روز رسیدن کربلا .. اول کسی که دوید جلو محمل زینب عباسِ .. زانو میزنه تا زینب پاهاشو روی زانوی عباس قرص کنه یه دست دیگشو علی اکبر میگیره یه دست دیگه رو قاسم .. جوونا کوچه باز میکنن مراقبن چشمی قد و بالای عمه رو نبینه .. با یه عظمتی تو کربلا از محمل پایین آمد با یه بیچارگی زینب و….
ان شاءالله با ناموست وسط نامحرما گیر نکنی .. ربابُ سوار کرد زین العابدینُ سوار کرد .. یه وقت دید دورش کسی نیست کمکش کنه یه نگاه کرد گفت کجایی عباس با غیرت نامحرما دورمو گرفتن ..
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
بی قرار است دلِ بی سرو سامان چه کنم
تا رسیدن تواین دشت تواین زمینی که تمام پیامبران خدا یه جوری اینجا امتحان شدن .. یه جوری اومدن برا ابی عبدالله گریه کردن .. حضرت ابراهیم ، حضرت اسماعیل ، حضرت عیسی ، هرکدوم یه جوری ..
حضرت اسماعیل گله گوسفندان رو اورده تو این سرزمین ، رسیدن ؛ چوپان ها اومدن میگن اقا ما هر کاری میکنیم گوسفندا اینجا اب نمیخورن.. نمیدونیم چیه یکی شون نه دوتاشون نه گله ای آب نمیخورن!.. پیامبرخداست قدرتشُ داره زبان حیوانات رو بفهمه ؛
سوال کرد ازشون چرا اینجا آب نمیخورین؟! گفتن اینجا یه روزی پسر پیامبر رو میارن آبُ به روش میبندن .. جایی که حسین آب نمیخوره ما از اون آب نمیخوریم..
حضرت عیسی اومد تو این سرزمین یه عده آهو رو دید تو این سرزمین براش عجیب بود این همه آهو یه جا جمع شدن حضرت عیسی ام سوال کرد آهوها به زبون اومدن گفتن یه روزی اینجا مزار
ابی عبدالله میشه ما از الان اومدیم اینجا پناه آوردیم .. اینجا که میای درندگان با ما کار ندارن ، حیوانات هم اینجا درامان اند اما پسر فاطمه امان نداره ..
تارسید این زمین چه نام داره؟ عرضه داشتن نینوا .. اسم دیگه ؟غاضریه .. اسم دیگه؟ شاطع الفرات .. حضرت دنبال یه اسم دیگه س آیا اسم دیگه ای هم داره ؟ او پیرمرد گفت آقا اینجارو کرببلا می نامند…
تاگفت کربلا یه وقت ابی عبدالله گفت
اعوذ به الله من کرب والبلا .. هی زیرلب میگه اناالله وانا الیه راجعون … اما حال زینب دیدنی بود .. تا گفت کربلا گفت داداش این چه زمینیِ .. اسمش منو به وحشت انداخت …
گفت حسین جان…
بیقرار است دلم بی سروسامان چه کنم
نام این دشت منو کرده پریشان چه کنم
داداش من دیگه اون زینب قدیم نیستم
پا به سنم منو با این جیگرم راه بیا
دله تو جای دلم با غم هجران چه کنم؟..
مادرت کو که به داد دله زینب برسد
اخه همه جا هوا دل زینب رو داشت به امیرالمومنین میگفت نمیگم گریه نکن علی جان گریه کن بزارسبک بشی اما نگاهت به درباشه زینبم نیاد…
همه حواسشون به زینب بود …امیرالمومنین بافرق خون الود تا جلو دراومد زیر بغلارو رهاکنید زینب منو بااین حال نبینه امام مجتبی نوشته تشت …بعضی هانوشتن ازخواهر طلب تشت کرد اما بعضی ازمقاتل نوشتن تشت و پاره های جگر مقابل امام حسن بود تادید داره صدا زینب میادفرمود ببرید زینبم نبینه منوبااین حال همه مرعات دلشو میکرد برای همچین ساعتی…
داداش بیابرگردیم مدینه ایناگفتن به مهمونی مارو دعوت کردن این همه سرنیزه دورمونو گرفته
مادرت کوکه به داد دل زینب برسد
نگرانم به خدا بی تو حسین جان چه کنم
قول دادم سر مویی زِ سرت کم نشود
نگذارند که بمانم سر پیمان چه کنم
هرچی زینب نا اروم بود ابی عبدالله ارومش میکرد .. خواهرم دلنگران نباش جدم از من بهتر بود رفت .. بابام علی مادرم زهرا داداشم حسن همه بهتر از من بودن رفتن .. مگه اروم میشه گفت داداش جدم رفت گفتم خدا سایه حسینُ ازسرم کم نکنه .. بابام علی مادرم زهرا داداشم حسن وقتی همه رفتند همه دلخوشیم به تو بود حسین حالا بگو من چه کنم؟!..
گفت عزیز دلم چاره ای نیست خدا برام مقدر کرده رسول خدا این لحظه رو دیده با بابام علی تو جنگ صفین برمیگشتیم لحظاتی رو امیرالمومنین تو این سرزمین استراحت کرد سرش روپای داداشم حسن بود یه مرتبه دیدم ازخواب بیدار شده بابام داره زار زارگریه میکنه داداشم حسن سوال کرد باباجان چیشده قربونت برم انقد پریشون تاحالا شمارو ندیده بودم …؟
فرمود الان در عالم رویا دیدم تو همین زمین حسینم تو دریای خون داره دست و پا میزنه .. هرچی صدا میزنه هل من ناصر ینصرونی؟!.. یه نفر نبود کمکش کنه ..
بغلم کردی و آرام شد امروز دلم
با تن بی سر تو شام غریبان چه کنم ..
لحظه ای که همه روی تن تو می ریزند
گر نریزم به سرم خاک بیابان چه کنم
گرگ ها در پی پیراهن یوسف هستند
بی تو برگردم اگر جانب کنعان چه کنم
لحظه ای که تن غارت شده عریان گردد
نکنم از غم تو پاره گریبان چه کنم
به خدا گر بخورد دست به موی سرتو
معجر از سر بکشن موی پرشان چه کنم
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
ای خواهر ..
میدونم برای چی دل شوره داری
ولی جان مادر نکن بی قراری
قراره مارو که به خاطر میاری
ای خواهر ..
قراره تو گودال خون پا بزاری
قراره همین جا منو جا بزاری
تنم رو روی صحرا تنها بزاری
قراره که پیر شم ..
*ابی عبدالله میدونید کجا پیر شد که ؟!.. تو مجلس عبیدالله نانجیب وقتی با چوب خیزران میزد میگفت حسین انقدر پیر نبودیا .. عمه سادات بلند شد فرمود نانجیب داداشم کنار بدن علی اکبر…*
قراره که پیرشم ، قراره که پیرشی
قراره اسیرشم ، قراره اسیرشی
قراره بری با یه قد خمیده
کنار سری که عدو بد بریده
ای خواهر ..
الهی که هیچ موقع حیرون نباشی
الهی که هیچ موقع گریون نباشی
پریشونِ شام غریبون نباشی
ای خواهر ..
الهی که بی احترامی نبینی
شاگرداتُ بالای بامی نبینی
جلو محملت رقص شامی نبینی
الهی پس از من دیگه غم نبینی
الهی که دورت نامحرم نبینی
الهی به اشکت نامردا نخندن
الهی که دستت رو از پشت نبندن
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم
امیرالمومنین علی (ع) فرمودند خدای متعال دو تا حبلِ متین برا من و شما قرار دادن ؛ اولین حبل وجود اقاجانمون رسول مهربانی ها نبی مکرم اسلام پیغمبرخاتم بودند که حضرت فرمودن این وجود رو از من و شما گرفتن. دومین حبلی که مولا فرموندن میدونی چیه؟ فرموندن استغفارِ .. راه نجات و رحمت ” مولا فرمودن تا نفس داری به این دومی چنگ بزنید لذا هرکسی که میخواد به نسخه آقاجانم امیرالمومنین اول مظلوم عالم عمل کنه دستشو بیارِ بالا:
استغفرالله الذی لااله الا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام بدیع السموات والارض من جمیع ظلمی و جرمی اسرافی علی نفسی و اتوب الیه ..
امشب میخوام یه اسمی رو همه باهم صدا بزنیم اینی که گفتن اهل بیت رو اسم مادرشون خیلی حساسن تا حالا فک کردین به این موضوع : تو هیاهوی عاشورا وقتی ابی عبدالله میرفت به طرف گودال .. غرقِ در خدا و شهادته یهو دید یکی داره با نام مادر صداش میزنه .. هی میگه یابن الزهرا .. اینجا یه جا بود بی بی صدا زد یه وقتی ام تو گودال خورد زمین .. این صورتِ خون آلودش رو خاک بود امد صدا زد یابن رسول الله .. دید جواب نمیده یابن امیر المومنین .. جواب نشنید یا اباعبدالله .. جواب نشنید یهو صدا زد گفت یابن فاطمه .. ارباب ما صورت خون آلود رو برگردوند حالا میخوام آقاتُ بانام مادر صدا بزنید یابن زهرا … یابن زهرا …
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاجِ سرت باشی
صدف باشیُ بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب
*همیشه شب دوم از حضرت زینب کبری میخونیم .. امسال میخوام از زینب دوم کربلا بخوانیم . شاید خیلی کمتر از این خانم بگن ؛ بچه سیدا از عمه جانتون خانم ام کلثوم (س) میخوام چند خطی برات بخونم خیلی خانم غریبه .. بخدا همه جا بوده .. فردا میرسه کربلا با بی بی رسیده بالایِ گودال .. با بی بی وارد شهر شام شده ..
مدینه از حسن هم یک نفر مظلوم تر دارد
همان خواهر که از حال دلِ خواهر خبر دارد
فدای اُم کلوثمی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاریِ زهرا دو تن را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند ممکن نیست
در این مکتب که حفظ شان کعبه میشود لازم
تویی کعبه که گرد تو جوانانِ بنی هاشم
برادر زاده هایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر رکابت زانویِ قاسم
چونان عباس جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداریِ زینب بود
*مثه فردا رسیدن، آقاجانمون ابی عبدالله دید ذوالجناح دیگه قدم از قدم برنمیداره تو تاریخ نوشتن تا هفتا مرکب ابی عبدالله عوض کرد بعد یه نگاه کرد تاریخ میگه زهیر و حضرت علی اکبر رفتن سراغ یه پیرمرد بادیه نشین پیرمردُ آوردن محضر ابی عبدالله . اینو بهت بگم رفیق نه این که ابی عبدالله نمیدونست سرزمین کجاست نه! بیست و پنج سال قبل با باباش امیرالمومنین از صفین که میومدن دید بابا از اسب پیاده شد ، دید مولا این خاکُ برداشته هی بو میکنه .. دید هی نگاه تو صورت حسین میکنه .. ارباب ما میدونست این سرزمین کجاست .. اما میخواد حجت رو برا خیلیا تمام کنه خیلیا از ابی عبدالله جدا شدن .. وقتی خبر شهادت مسلم رسید خیلیا راهشونُ جدا کردن .. میدونستن یه خبراییِ ..
پیرِمرده که اومد ابی عبدالله ازش پرسید اینجا کجاست؟.. همه دارن گوش میدن پیرمردِ عرضه داشت آقا به اینجا قاضریه میگن ، شط الفرات میگن حضرت فرمود اسم دیگه ای ام داره ؟.. به اینجا نینوا هم میگن .. آقا فرمود پیرمرد یه خورده فکر کن ببین اسم دیگه ام به ذهنت میرسه؟ سرش رو انداخت پایین یه خورده فک کرد گفت اقا به اینجا کربلا هم میگن .. تا گفت کربلا ابی عبدالله اول از همه یه دست به محاسن مبارکش کشید …صدا میزنه اعوذ بک من الکرب و البلا ..
___________________________________
متن روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به کربلا – شب دوم محرم ۹۸
یه نگاه کرد گفت عباسم بیا داداش ، بگو همۀ بار هارو رو زمین بزارن … بگو دیگه همه باید پیاده بشن .. دیدن عباس ابن علی اومد به علی اکبر ، علی اکبر به قاسم قاسم به جوانهای بنی هاشمی همه رو اماده کردن دیدن همه بنی هاشم باهم دارن میرن سمت یه ناقه ای…
اجازه بدید زبانِ حال بگم شاید اینطور باشه ؛ ابی عبدالله که اومد کنار ناقه ، اول از همه پرده این ناقه رو کنار زد ؛ نگاهش افتاد تو نگاه زینب یه مکثی کردن هر دو تا خواهر و برادر؛ یه نگاه تو چشم هم شاید حرفی نزدنا .. خانم زینب یه سری تکون داد ابی عبدالله گفت اره زینب .. گفت همینجاست داداش ؟.. اره همونجا که مادرم گفته بود رسیدیم ..
حرفه ذوقی و دلیِ : میگن اینجور موقع ها یه جایی که میرسن اول از همه بچه هارو پیاده میکنن هربچه ای تو دامن مادرشه اما تاریخ میگهخانم رقیه این سه ساله تو بغل عمه جانش بود .. اول از همه گفت رقیه مُ بدید تا رقیه رو بغل کرد دیدن عمو جانش اومد یه نگاه کرد گفت برم بغل عمو جانم .. همچین که عباس بغلش کرد دیدن علی اکبر داره میاد .. اصلا نزاشتن پاهاش به زمین برسه ..
بس که دویدم بابا عقب قافله
پایِ من از ره شده پر آبله
بزار بمونه ، فردا شب باهات کار دارم .. لذا خانم زینب ، رقیه رو که داد بعد مولا اشاره کرد رفتن کنار یه ناقه ی دیگه ؛ پرده رو کنار زد میدونی که بود؟! عروس مادرش رباب بود .. علی اصغرُ گرفتن .. خلاصه یکی یکی همه پیاده شدن ..
منزل های زیادی پیاده شده بودن و سوار شدن اینجا که دیدن همه بارهارو زمین گذاشتن خانم رباب گفت علی اکبر گفت جانم گفت چرا همه بارهارو زمین گذاشتن عرضه داشت بابام گفته ما زیاد تو این سرزمین میمونیم .. خانم رباب یه نگاه دورش کرد اومد محضرِ بی بی جانم زینب ، یه نگاه تو چشماش کرد گفت خب الحمدالله اینجا آب هم زیاده .. گفت آره رباب جان اون دجله ست .. رباب نگاه کن اون فراتِ .. اما خانم ها ، دیدن چند روزِ دیگه رباب هی میدوه تو این خیمه میگه آب ندارید .. میدوه تو اون خیمه یه چکه اب نیست .. داره میمیره …
دلشوره دارم ، ابر بهارم
نگو که اینجا کربلاست طاقت ندارم
ای کَس وکارم ، دل بی قرارم
از پیش من جایی نرو بمون کنارم
الهی ..
که کم نشه سایه ت از سرم حسین
ما با هم اومدیم ..
نگو که باید تنهایی از اینجا برم حسین
انقد نگو انا الیه راجعون میترسم
در بیار انگشترتُ حسین جان
من از نگاه ساربان میترسم
حسین .. وای …
روز دوم مثه فردا حرف زیاده تاریخُ باید بری ورق بزنی ابی عبدالله جدا جدا با اصحاب صحبت کرده یه جا تاریخ میگه فقط مخدرات رو جمع کرده .. اینجا فقط محرماشو جمع کرد همچین که همه جمع شدن دیدن هی اروم دست رو سر رقیه میکشه …دیدن هی اروم گشواره هاشو نگاه میکنه یه دست کشید رو معجر خانم سکینه .. یه نگاه به ربابُ بچه ش کرد .. گفت نگران نباش میدونم زینب جان
دلت غمینه ، تقدیرم اینه
چشات سرم رو از تنم جدا میبینه
بالای گودال ، میاد سکینه
وقتی که قاتل روی سینه ام میشینه
اینجا باید سرم رو روی نیزه ها ببینی
تنم رو زیر دستُ و پا ببینی
منو جدا جدا جدا ببینی
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتربود دیر رسیدم من
یه گوشه از گودال مادرُ دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.