آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار ولادت حضرت زینب (س) سال ۱۴۰۲

0
اشعار ولادت حضرت زینب (س) سال 1402

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

شمسِ حجاب کبریا زینب است
تجلی شرم و حیا زینب است
روح مناجات و دعا زینب است
شأن نزول إنّما زینب است
فاطمه‌ی کرببلا زینب است

دوای درد بی دوا زینب است

ای نفس حضرت ختمی مآب
دختر آسمانی بوتراب
در صدف بحر وفا دُرّ ناب
روی تو حسرت دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتی به خواب

مصحف مستور خدا زینب است

شب که به امید سحر آرمید
صدای تکبیر فلک را شنید
شب‌زده‌گان! نسیم رحمت وزید
دوباره شمسِ روی حیدر دمید
آینه‌ای به دست زهرا رسید

فاطمه‌ی علی‌نما زینب است

دانه تسبیح تو شمس ضحی
چادر تو، پرچم حجب و حیا
به زیر سایه‌ی تو عرش خدا
نُه فلک از خاک رهت شد بنا
خانه‌ی تو مطاف ارض و سما

کعبه‌ی سیار خدا زینب است

بیا و جلوه‌ی پیمبر ببین
شیرزنی چون یل خیبر ببین
ادامه‌ی سوره کوثر ببین
حَسن حَسن نیز مکرر ببین
دوباره یک حسینِ دیگر ببین

پنج تنِ زیر کسا زینب است

آمدی ای جان جهان حسین!
آمدی ای روح و روان حسین!
آمدی ای دل نگران حسین!
جان حسین جان تو جان حسین
آمدی و زد ضربان حسین

حسین مروه و صفا زینب است

شمس، چراغ در این خانه‌ات
ماه، غبار در کاشانه‌ات
ارض و سما گر شده پروانه‌ات
یافته این گونه شفاخانه‌ات
تهمت عقل است به دیوانه‌ات

دوای ما نعره‌ی یا زینب است

هیبت روی تو سرا پا علی
فاطمه‌ای به شکل مولا علی
نیست کسی مثل تو، الا علی
می‌وزد از نطق تو هرجا علی
لعن علی عدوک یا علی

کوری چشم خصم با زینب است

کرببلا دیده که پیغمبری
فاطمه‌ای و یک تنه لشگری
فاتح هر رزم چنان حیدری
نیست اگر چه مثل تو خواهری
حسین را برادر دیگری

حسن به دشت کربلا زینب است

پلک بزن شام و سحر خلق کن
چشم بچرخان و قمر خلق کن
حماسه‌ای بار دگر خلق کن
به بانگ اسکوتو جگر خلق کن
خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن

آیینه‌دار مرتضی زینب است

گرمی عشق و هُرم این تب یکی‌ست
تا به سحر مسیر هر شب یکی‌ست
هر چه نوشتیم مرکب یکی‌ست
چنان که نام خالق و رب یکی‌ست
نام حسین و نام زینب یکی‌ست

جانِ میانِ هر دوتا زینب است

روز قیامت که جهان مضطر است
بی سر و سامان صف محشر است
عرصه‌ی حشر  از نم گریه، تر است
هر که خودش مانده و بی یاور است
غم نخورد آن که تورا نوکر است

سایه‌ی روی سر ما زینب است

در کف تو چرخ چو دستاس بود
با نفست دهر پُر از یاس بود
خاک رهت گوهر و الماس بود
بس که به اکرام تو حساس بود
پله‌ی منبر تو عباس بود

ستون خیمه‌ی سما زینب است

سیل کرم لحظه‌ی باریدنت
گُل بکشد منت گل چیدنت
یاس در آرزوی بوییدنت
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر به لحظه‌ی حسین دیدنت

حسین را چهره‌گشا زینب است

از نگهت نور خدا منجلی
هرچه خدا خواست تو گفتی بلی
هیبت تو قصه‌ی هر محفلی
خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بُوَد در بر دخت علی

حیدر صحرای بلا زینب است

آمده بر جنگ تو غم از الست
کرببلا  غم به بلا داد دست
جنگ تورا حق به تماشا نشست
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را تنوان دست بست

فصلِ خطاب خطبه‌ها زینب است

شاعر:موسی علیمرادی

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

از گوشه ی چشمی که بزرگی بنماید
ذهنم به نظر گوهر مضمون بسراید
اشک قلم از گوشهء چشمان ورق ریخت
تا جوهر این شعر ز خون جگر آید
نه مریم و نه آسیه،نه هاجر و حوا
در آنچه که زینب محکش خورد نپاید
مثل حسنین و علی و خویش و خدیجه است
جز فاطمه کس دختر اینگونه نزاید
جوشانده و می نیست که مستش شدم، این ظرف
آشی است که با دست خودش هم زده شاید

کی کار کویر است که از آب بگوید
زینب فقط آن است که ارباب بگوید

یک پارچه اشک است و مطّهرتر از این نیست
دیپاچه ی نور است و منوّرتر از این نیست
گفتند که دختر شده اما همه دیدند
شش سال دگر بانویِ مادرتر از این نیست
در کوفه همینکه به روی ناقه سخن گفت
دیدند در این معرکه حیدرتر از این نیست
دین را گره بر معجر خود زد همه جا برد
جز احمد مختار پیمبرتر از این نیست
در گوشه ی اقلیم قدمهای تو هستیم
جنت به خداوند قسم سرتر از این نیست

ما را ببر از ما که فقط مست تو باشیم
چون جام بلا منتظر دست تو باشیم

نامش سر هر میکده هر باده نشسته
مهرش به دلِ هرکسی افتاده نشسته
او آیت عظمایِ خدا روی زمین است
از اوج کمال است چنین ساده نشسته
ارباب شده ملتمس دست قنوتش
هر وقت که زینب سر سجاده نشسته
در گوشهء ویران نه که از پای فتاده
جان را وسط دشت بلا داده نشسته
در خمیه دعا کرده حسینش زده شمشیر
پشت سرِ هر شیر نری ماده نشسته

عالم شده زیر و زبر از سوزِ صدایش
لاحول ولا قوة الا به خدایش

با غصه کنار آمد و با درد مدارا
پرورده به چشمان خودش اشک و بکا را
چون عالمه ی غیر معلم شده باید
بنشیند و تفسیر کند حرف خدا را
بیدار شد از خواب خبر داد که دیشب
با دست خودش پس زده طوفان بلا را
خورشید عقب رفت و سحر ماند که زینب
با روسری اش وفق دهد شمس و ضحی را
ای حضرت مجذوب خدا جاذبهء رب
با یک نظرت بنده کن این سر به هوا را

سرباز سپاه تو شدم از کرم تو
هیهات کسی کج برود در حرم تو

لب باز کن از دل ولی از رنج خزان نه
فریاد کن از ظلم ولی از آه و فغان نه
ناله بزن ای شمر رها کن سر او را
اَخنس بزن اما نوک نی را به دهان نه
وقتی که نگهبان تو سرهای بریده است
رفتن وسط جمعیت خیره سران نه
با کعب نی افتاد به جان بدنت آه
خم کن کمرت را ولی از بار گران نه
گفتی بنویسند به پیشانی آفاق
سر تشنه بریدن بغل آب روان نه

ای آنکه رسیدی همه گفتند حسینی
چون پنج تن آل عبا نور دو عینی

شاعر:حسین قربانچه

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

قلم به دست شدم بعد مدتی بانو
بگويم از تو و از شان شوكتى بانو
قلم بدست شدم تا فضائلت گويم
بگويم از تو كه درياى رحمتى بانو
به نام نامى زينب به نام حضرت عشق
قسم به ذكر جلاله قيامتى بانو
نوشتم اسم تورا و قلم به خود لرزيد
چه اقتدار عظيم و ابهتى بانو
هميشه نام تو با اشك من عجين بوده
ندارد اين دل آشفته قيمتى بانو

به سجده پاى تو افتاده ام ولى ناگاه
فداى نام تو اى دختر ولى الله

خداى عز و جل همدمِ دقايق توست
كلام حيدر كرار نطق ناطق توست
غبار چادر تو زينت حجاب شماست
سر شكسته ى توگوشه ى حقايق توست
تمام عالم و آدم هلاكه اربابند
خوشا به حال تويى كه حسين عاشق توست
امير كرب و بلا بوده اى تو بعد حسين
رياست حرم عشق از سوابق توست
به خطبه هاى شما افتخار بايد كرد
به خطبه اى كه نشان از كلام صادق توست

خدا نگيرد از اين دل تورا و لطفت را
نديده ايم به جز دست تو محبت را

چگونه مدحتتان را حساب بايد كرد
چرا كه مدح تورا صد كتاب بايد كرد
عقيده ى تو بر اين بود با كلام فصيح
كه شام را سر دشمن خراب بايد كرد
چنان به معركه هاشان تو حيدرى كردى
تو را خودِ خودِ مولا خطاب بايد كرد
طلوع نور رخت آنچنان جهانگير است
كه شمس حضرت حق را جواب بايد كرد
دعاى آنكه خدارا به تو قسم داده
به حرمت قسمش مستجاب بايد كرد

تمام ايل و تبارم فداى تو بانو
منم گداى گداى گداى تو بانو

مقام و مرتبت تو كم از پيمبر نيست
كسى شبيه تو با مادرت برابر نيست
خدا كند كه مرا از قلم نيندازى
به روز حشر كه جز تو پناه ديگر نيست
كريمىِ تو يقين ارث از حسن دارد
از او كسى به سخاوت معتبر تر نيست
براى هر سه برادر تو خواهرى كردى
چه خواهرى كه مثالت درعالم ذر نيست
گريز شعر من اما اذان عاشوراست
بگو چرا خبرى از علىِ اكبر نيست؟

ببخش حال مرا..بين اين قوافى نيست
هزآنچه گفته ام از تو هنوز كافى نيست

براى تو دو سه خطى بگويم از دل و جان
دو باره حرف على شد!ببار اى باران
خدا براى كسى اينچنين نيارد كه
پسر به خاك و پدر در مقابلش حيران
صدا به خيمه رسيده بيايد اهل حرم
حسين چاره ندارد شده ست سرگردان
علىِ اكبر رعنا شده على اصغر
تنش چو برگ درختان زرد در آبان
حسين ناله زنان گفت با تو اى خواهر
كمك كن و على ام را به خيمه برگردان

حسين ماند و خجالت حسين مانده و غم
حسين ماند و تو و لشكرى ز نامحرم

شاعر:آرمان صائمی

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

گمان کن که با کعبه همسایه ای
پی حفظ چندین هزار آیه ای
و حتی اگر غرق سرمایه ای
بدان بی علی پست و بی مایه ای

خود کعبه هم می رود صبح و شام
به دیدار حیدر علیه السلام

علی نزد حق است و حق با علیست
مسیر الی الله تنها علیست
مپرس از چه ذکر لب ما علیست
عبادت همین گفتن یا علیست

اگر که خدا خواندن او بد است
بشر خواندنش کفر صد در صد است

همیشه خدا بود هم صحبتش
به محراب خم شد فقط قامتش

خدا نیز در پاسخ طاعتش
به او دختری داد شد زینتش
ندیده فلک اینچنین دختری
که بر خلق عالم کند سروری

از افلاک تا خاک پرواز کرد
برای برادر کمی ناز کرد
در آغوش او چشم را باز کرد
سپس پرده برداری از راز کرد

چنین گفت چشمش به ماه منیر
امیری حسینٌ و نعم الامیر

نگاهش دوای تب پنج تن
حضورش چراغ شب پنج تن
چه بنویسم از کوکب پنج تن
شده قبله ام زینب پنج تن

به طغیان کشانده جنون مرا
به پایش بریزید خون مرا

چه خوب است امشب خدا خواستن
طلا نه دل مبتلا خواستن
هر آنچه که خوب است را خواستن
خلاصه فقط کربلا خواستن

تمام سحر ذکر یا رب بگو
همه حاجتت را به زینب بگو

چنان مادرش عالمه زینب است
به بیت علی قائمه زینب است
به غم های او خاتمه زینب است
پس از فاطمه، فاطمه زینب است

زمان دعا نوحه دم داده ام
خدا را به زینب قسم داده ام

چو با او کسی همنشین می شود
یکی از بزرگان دین می شود
یکی مثل ام البنین می شود
که روزی قمر آفرین می شود

به ام البنین مرحمت کرده است
ابالفضل را تربیت کرده است

اباالفضل حالا هوادار اوست
اباالفضل ماه شب تار اوست
ابالفضل امروز علمدار اوست
و کار دفاع از حرم کار اوست

خوشا آنکه او انتخابش کند
فدایی زینب خطابش کند

شاعر:علی ذوالقدر

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

خلق و خوی و خصال دخترها
بیشتر می رود به مادرها
دختران می زنند چون مادر
گره محکمی به معجرها
دختران عشیره زهرایند
مردهای عشیره حیدرها
موقع پهن کردن سفره
کمک مادرند دخترها
خورده نان های سفره ی مولا
می رسد بیشتر به قنبرها
عشق هم نیست بی شباهت به
حس بین تو و برادرها
زیر پایت نگاه کن بی بی
می خورد چشمتان به نوکرها
درک اوج کرامتت دارد
بیشتر بستگی به باورها

پیش مردم بدم نکن بی بی
دست خالی ردم نکن بی بی

آیه آیه، خدا خدا زینب
نور توحید هل اتی زینب
راحت روح مصطفی زهرا
راحت روح مرتضی زینب
قاری خطبه های یاحیدر
جلوه ی صبر مجتبی زینب
ای امام یقین و صبر و رضا
مظهر عفّت و حیا زینب
شیرِ مردان کربلا عبّاس
شیرِ زن های کربلا زینب
در مقامات عشق باید گفت
ما کجا و شما کجا زینب
به یقین در مقام تو جاری است
حکم کلی “انّما” زینب
و کتاب شکوه تو درس است
لفظ لفظ و هجا هجا زینب
با تمام وجود می گویم
السلام علیکِ یا زینب

السلام علیک، بی تابم
جان مولا بیا و دریابم

پر زدم باز در هوای شما
در هوای پر از خدای شما
وقتی از راه آمدی خم شد
آسمان بوسه زد به پای شما
سال ها مانده بر دلم بی بی
داغ دیدار کربلای شما
مشهد من به جای معصومه
کربلا رفتنم به جای شما
همه ی حاصلم فدای علی
جان ناقابلم فدای شما
مدح خواندن فقط برای علی
روضه خواندن فقط برای شما

زینبیه فدا شدن عشق است
و شهید شما شدن عشق است

نوکر بی وفا نمی خواهی
من گدایم گدا نمی خواهی
رو سیاه همیشه را بی بی
آه می خواهی یا نمی خواهی
به خدا خوب می شوم یک روز
حرّ شرمنده را نمی خواهی؟
به جوانی اکبرم بپذیر
و نگو که مرا نمی خواهی
می شود باز هم بپرسی که
سینه زن، کربلا نمی خواهی؟
بین این شاعران درباری
شاعری بی نوا نمی خواهی؟

بی نوایم بیا قبولم کن
و برای خدا قبولم کن

مست این حس ناب می مانیم
نوکر بوتراب می مانیم
به شهیدان تو بدهکاریم
وای اگر بی جواب می مانیم
تا دعاهای مادرت زهرا
بشود مستجاب می مانیم
با علی عهد بسته ایم امروز
پای این انقلاب می مانیم
پای این بیرقیم و منتظر
شمس پشت حجاب می مانیم

در دل ماست شور هم عهدی
تا بیاید ندا … انا المهدی

شاعر:وحید محمدی

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

آتشم آتشی از سمت سحر
شعله‌ام شعله‌‌ای از شمس و قمر
هوهویَم هوهویِ یک تیغِ دوسَر
نعره‌ام نعره‌ای از عمقِ جگر

“ها علی بشر کَیفَ بشر
که بشر می‌شود اینگونه مگر؟*

مثل یک قایقِ طوفان زده‌ام
مثل یک شیشه‌ی باران زده‌ام
مثل یک دست به دامان زده‌ام
که خوش این فال به دیوان زده‌ام

آمده جانِ علی جانِ نجف
حضرتِ زینبِ سلطانِ نجف

به جلال و جبروتش سوگند
به کمال و ملکوتش سوگند
به قمات و به قنوتش سوگند
به ثُبات و به ثبوتش سوگند

نورِ ثارالَهِ زهرا و علیست
باء بسم‌الله زهرا و علیست

باز زهراست که مولا شده‌است
یا علی هست که زهرا شده‌است
چه در این قاب هویدا شده‌است
که حسن غرقِ تماشا شده‌است

جَبلُ الصَبرِ دو دونیا زینب
سومین معنیِ زهرا زینب

جلوه در جلوه تنزُل دارد
نور در نور تسلسل دارد
مصطفی در بغلش گُل دارد
فاطمه هست ؛ تامل دارد

روز اول به خدا گفت بَلا
اِنَماالعِشق هوالکرببلا

ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست
آنکه خود هفت حرم دارد اوست
شاه دُختی که عَلَم دارد اوست
آنکه از صبر قدم دارد اوست

به عُلُوَش که تمام دین است
نام زینب چقدر سنگین است

زینبی هم قدمِ ثارالله
زینبی با عَلَمِ ثارالله
معنیِ محترمِ ثارالله
در حجابِ حرم ثارالله

“زینبی سایه به سایه با دوست
سایه هم دورتر از او تا دوست”

نَفَس او دو هَجا بود: حسین
زینب اینگونه دوتا بود: حسین
با حسینش همه‌جا بود: حسین
هم حسن هم بخدا بود: حسین

تاکه او هست سری خَم نشود
سرِ مویی زِ علی کم نشود

کیست او راویِ راه سه امام
کیست او خطبه‌ی پولاد و پیام
کیست او شیرِخدا در احرام
کیست او معنیِ ویرانیِ شام

کیست او بیرقِ غیرت باشد
قسمِ حضرت حجت باشد

شب که تا تربتِ مادر می‌رفت
هر قدم با سه برادر می‌رفت
پیشِ رو حضرت حیدر می‌رفت
زود عباس جلوتر می‌رفت

نور جز نور از این آیه ندید
سایه‌اش را زنِ همسایه ندید

بارَش از کوه کمر می‌شکند
داغش از مَرد سپر می‌شکند
بال او از همه پَر می‌شکند
زینب است او و مگر می‌شکند؟

رفت از کوفه جگر درآورد
رفت از شام پدر درآورد

کربلا دید پَرَش تیر کشید
پایِ گودال سَرَش تیر کشید
بی حسینش کمرش تیر کشید
نیزه‌ای زد جگرش تیر کشید

کربلا دید اسیرش کردند
آه یکروزه چه پیرش کردند

شاعر:حسن لطفی

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

به نام زینت مولا، به نام سیده زینب
شهنشاهان به قربان ِ غلام سیده زینب
به نام شیربانوی ِ مجاهدهای هر دوران
خدا زد استقامت را به نام سیده زینب
نیاورده به ابرو خم ، در آن دریای طوفان ها
که ترس از ظالمان باشد ، حرام سیده زینب
فراوان دیده این عالم ، قیامت آفرین اما
قیامت کرده در عالم ، قیام سیده زینب
ندیده غیر زیبایی ، به رغم میل دنیایی
که یک لحظه نچرخیده ، به کام سیده زینب
نه حَوا هست و آسیه ، نه مریم هست و نه هاجر
بُوَد بالاتر از این ها ، مقام سیده زینب

پس از زهرا به زن های دو عالم برتری دارد
کسی که گردن سبطین ، حق مادری دارد

به نام این همه ایمان ، به نام غیرت زینب
غلامم من ، غلامم‌ من ، غلام همت زینب
به نام نافله خوان ِ سحرهای پر از ظلمت
به نام این همه تقوا ، به نام عصمت زینب
نزاید مادری دیگر ، خدیجه تر از این بانو
شده خرج خدا یک عمر ، کل ثروت زینب
امیر المومنین در دین ما تنها بُوَد مردی
که دارد یادگاری در  ، جهان چون حضرت زینب
چو عباس است در عالم، همیشه پرچمش بالا
بگیرد هر که بر شانه ، لوای نصرت زینب
هزار و چار صد سال است در دنیا حرامی ها
نمی خواهند باشد الگوی زن عفت زینب

الا ای دشمن دین ، جنگ با حق درد سر دارد
بدان با چادر زینب ، در افتادن خطر دارد

حماسه آفرینی های زینب آفرین دارد
چو زهرا مادرش حق گردن دنیا و دین دارد
الا ای مردم عالم ، علی تنها نمی ماند
اگر زهرای اطهر مثل زینب جانشین دارد
تمام شیر زن های جهان قربان آن زن که
کفیلی چون یل شیر افکن ِ ام البنین دارد
چه باید گفت از آن بی معلم عالمه وقتی
که مداحی گرامی مثل زین العابدین دارد
زبانش لال هر که دست بسته خوانده آن را که
چو بابایش علی دست خدا در آستین دارد
به فردوس برین فردای محشر می بَرَد ما را
همین بانو که در سوریه فردوس برین دارد

اگر هستی حسینی یاد فردا غم نخور دیگر
به محشر حضرت زهرای سوریه کُنَد محشر

سلام ای حضرت ریحانه ی ریحانه ی طه
سلام ای قدر بسیارت ، فراتر از معماها
سلام ای مَحرم ِ درد دل عباس و قاسم ها
ز مادر با محبت تر ، برای پور لیلا ها
که پای قول خود مانده است مثل تو در این عالم؟
که پای اعتقاد خود ، چنین زد دل به دریاها
تو با فرعون شامی کرده ای کاری که تا محشر
بُوَد بالاتر از درک ِ همه هارون و موسی ها
سلام ای آخر آزادگی ، دریای آزادی
ذلیل عزم تو بانو ، اگر ها گشت و اماها
به تو رو میزنم هر وقت ، دلتنگ نجف هستم
که دختر جور دیگر قرب دارد پیش ِ باباها

دو عالم بر علی نازد ، علی نازد بر این دختر
ندیدم زینبی تر از ، امیرالمومنین حیدر

علی با چادر زهرا ، چه غوغایی ، چه تصویری
حسین بن علی دارد ، عجب همشیره ی شیری
من از آن خطبه هایی که ، عقیله خواند فهمیدم
حریف حرف حق هرگز ، نخواهد گشت شمشیری
زنی با دست بسته کرد مشت حیله‌ ها را رو
زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری
به هر جمله که می گوید ، به روی منبر محمل
ز سرهای بریده می رسد آوای تکبیری
زنان کوفه این بانو ، که قرآن یادتان داده
نباشد حق الطافش ، به قرآن سنگ تکفیری
بریز ای چوب محمل اشک خون با آسمانی ها
نشد خواهر کُنَد بهر برادر گریه ی سیری

حسینش رفت در عالم ، چه آمد بر سرش یا رب
نمی شد باور ام حبیبه ، این بُوَد زینب

شاعر:محمد حسین رحیمیان

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

بهترین خواهر دنیا زینب
زهره‌ی حضرت زهرا زینب
همه پست‌اند و معلا زینب
همه خاکند و مطلا زینب

قبله‌ی قبله‌نماها زینب!

زده امشب به سرم شور نجف
پای من واشده در طور نجف
منم و مستی انگور نجف
مات کرده همه را نور نجف

نور بخشیده نجف را زینب

شب یلدای علی گشت سحر
کوثر آورده به دنیا کوثر
حق مبارک بکند پیغمبر!
رحمت خانه که باشد؟ دختر!

رحمت خانه‌ی مولا زینب…

عشق تا روز ابد حیرانش
عقل آشفته و سرگردانش
صبر زانو زده بر عنوانش
کشتی کرببلا سُکانش…

نیست دست کسی الا زینب!

مانده در حسرت رویش خورشید
سخنش آیه‌ی قرآن مجید
پدری زینت اینگونه ندید
آنکه زد بر دهن شوم یزید…

مانده‌ام بود علی یا زینب!

دامنی قرص قمرپرور داشت
از رقیه چه کسی بهتر داشت؟!
این سه ساله شرفی دیگر داشت!
پرچم آل علی را برداشت!

پس رقیه شده حالا زینب

گرچه او صابره‌ی عالم بود…
تکیه‌ی محکم آقا هم بود..
قدش از داغ برادر خم بود
مَحرم شاه چه بی مَحرم بود

بی برادر شد و تنها زینب…

روز و شب یاد بیابان می‌کرد
گریه بر آن تن عریان می‌کرد
گله از خار مغیلان می‌کرد
یاد ویرانه فراوان می‌کرد

ای فلک! قهر شدی با زینب…

ای فلک داغ برادر دیدم
شمر را دست به خنجر دیدم
کوچه‌بازار مکرر دیدم
من از این‌ها غم بدتر دیدم

شد تماشا به گذرها زینب…

شاعر:سید پوریا هاشمی

____________________________________________________________

متن شعر ولادت حضرت زینب (س)

با چه توان می‌توان که وصف تو گفتن
آی که ناممکن است گفتن از این زن
عاجز و گُنگ‌اند و لال و اَبکَم و الکن
شاه و گدا و خطیب و دوست و دشمن

مدح کجا و دَم از جلالت زینب

شاه نجف محو تو دیارِ علی هم
پیش تو خم گشته ذوالفقار علی هم
زینت زهرایی و اقتدارِ علی هم
فخر خدایی و افتخارِ علی هم

صحبت کروبیان کرامت زینب

کیستی ای چادر تو کعبه‌ی سیّار
کیستی ای معنیِ علی دلِ پیکار
کیستی ای معدنِ تحمل اسرار
هیچ نگفتیم و در مقابل بسیار

ما همه هیچیم پیش شوکت زینب

ای متوسل به تو تمام ملائک
ای متوجه به تو سلام ملائک
ای مترنّم به تو امام ملائک
ای متبرک به تو کلام ملائک

درکِ فرشته کجا و قدمت زینب

قله‌ی صعب‌العبورِ آل علی تو
داد شهادت ملک مثالِ علی تو
وارث قدوسی جلال علی تو
بعدِ حسین از خدا سوالِ علی تو

آلِ علی زنده از صلابت زینب

نورِ جلالی و جلوه‌های جلیله
مُتَّصَفی بر همه اسماء جمیله
مصطفوی  فاطمی  علیمه عقیله
قبله‌ی آلِ حسین  و قلبِ قبیله

ای قسم قدسیان قداست زینب

چشم خدا گرم این شکوه و یقین است
فاطمه آن است و یاکه فاطمه این است
زن اگر این است و خواهری به همین است
مردی اگر هست  طفلِ خاک‌نشین است

عقل نبرده است پِی به ساحت زینب

ای همه‌ی تو حسین و ای همه‌اش تو
اول این راه او و خاتمه‌اش تو
فاضله‌اش فاهمه‌اش فاطمه‌اش تو
زمزمه‌ی تو حسن و زمزمه‌اش تو

هست حسن پرده‌دار عزت زینب

محوِ تو عمری همه حواس حسین است
هر نظر مرتضی شناس حسین است
فیض دعای تو التماس حسین است
پشت سپاه غمت سپاس حسین است

هست نگاهش به استجابت زینب

نامِ تو را کرببلا روی نگین زد
اذن ، حماسه گرفت و نقش جبین زد
نی که فقط خطبه‌ات به کوفه کمین زد
زلزله‌اش کاخ شام را به زمین زد

هیمنه‌ها شد غبارِ همت زینب

با تو ستون حرم به جای خودش ماند
با تو حرم باز روی پای خودش ماند
بیرق شیعه در اعتلای خودش ماند
شامِ جهالت در انزوای خودش ماند

کرببلا مانده از امامت زینب

امر به صبرت نمود  حکم برادر
تا که نبیند جهان تلاطم حیدر
امر به صبرت نمود ورنه مُسَخر
پیش شکوه تو بود آنهمه لشکر

چشم علمدار بر شهامت زینب

ماندی و خورشید از غبار برآمد
از نفست تیغ آبدار برآمد
قلب فشردی و لاله‌زار برآمد
بر سر نخل حسین بار برآمد

تازه شروع می‌شود قیامتِ  زینب

کوفه‌ی بیچاره تا نهیب تو را دید
شام در آتش شد و لهیب تو را دید
بیرق طوفانی‌ات شکیب تو را دید
کرببلا فتحِ عنقریب تو را دید

حضرت نهج‌البلاغه حضرت زینب

آه که سرنیزه‌ای غریبِ تورا برد
داد که سنگی لبِ حبیبِ تورا برد
پیرهنی پاره شد نصیبِ تورا برد
ضربه‌ای آوای یامُجیبِ تو را برد

کرببلا گریه کن به غربت زینب

غزّه بمان روی پا که می‌رسد از راه
لحظه پیروزی‌ات که نصرُمن‌الله
غزه بمان اندکی که آتش این آه
می‌زند آتش به ظلم و ظالم و گمراه

غزّه توسل نما به نصرتِ زینب

شاعر:حسن لطفی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.