اشعار ولادت امام علی (ع) سال ۱۴۰۰

شعر مدح امام علی (ع)
کمانِ ابرویِ دلبر، شکار می خواهد
ذبیح می طلبد؛ جان نثار می خواهد
مجال عرضه ی بی دست و پایی ما نیست
شراب عشق علی کُهنه کار می خواهد
رسیده سائل و از او نگین طَلب کرده
رسیده میثم تمار و دار می خواهد
علی معلم تدریس «قاب قوسین» است
فقیرِ کاهلی از او “انار” می خواهد!؟…
شکوهِ پرچمِ ایوان طلای او از باد
نوای هوهوی بی اختیار می خواهد
چه ظلم ها که بر او روزگار آورده
چه صبرها که از او روزگار می خواهد
علی کسی ست که “مرحب” مقابلش از ترس
به تنگ آمده، راه فرار می خواهد
نخواست دشمن او والی ولایت را
نخواست آن چه که پروردگار می خواهد
علیست نام خدا در شناسنامه ی عشق
مرا ببخش! دلم گَه گُدار می خواهد –
– که جای کعبه به صحن نجف کنم سجده
جنون بندگی ام، سنگسار می خواهد
قسم به لوح و قلم هر بلند بالایی
ز خاک پای علی اعتبار می خواهد
شبیهِ کاه رسیده اُحد مقابل او
برای کوه شدن، اقتدار می خواهد
چهار فصل دلم را خدا به لطف علی
بهار خواسته است و بهار می خواهد
خیال خال علی خواب مَخمَلی را بُرد
که این معادله، شب زنده دار می خواهد
به کوه کندن فرهاد غبطه خواهم خورد
که شهد عشق علی پشتکار می خواهد
فقیر و خسته و درمانده و پریشانم
چه عاشقانه مرا زلف یار می خواهد
تمام هستی خود را که باختم، گفتم:
چه چیز دیگری از من قمار می خواهد؟! …
اگر که پاسخ من را به تیغ هم بدهد
ببوسم آن چه لب “ذوالفقار” می خواهد
چه عیب اگر که به انگور دست ما نرسید
امیر، عاشق خود را خمار می خواهد
ادامه دادن این شعر کار شاعر نیست
حِسان و حِمیَری و شهریار می خواهد
شبیه حضرت آدم همیشه عاشق او
کنار صحن و سرایش مزار می خواهد
دعای آخر عشاق او فقط فرج است
ظهور صاحب مان، انتظار می خواهد …
شاعر:علی اصغر یزدی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
هوهوی تو تا دشت را لبریز می کرد !
شمشیر تو اِعلان رستاخیز می کرد !
تو ! آن سلحشوری که هر دَم تیغ خود را
با گردنِ گردن فرازان تیز می کرد !
وقتی به میدان می زدی هر مَرد جنگی
از پنجه ی شیراَفکنت پرهیز می کرد !
«مَرحَب» اگر از زور و بازویت خبر داشت
خود را هزاران بار حَلق آویز می کرد !
ابرو که در هم می کشیدی ذوالفقارت
بر پهنه ی آفاق جَست و خیز می کرد !
جولان بازوهای تو در صحنه ی جَنگ
مرگ سپاه فتنه را تجویز می کرد !
هر مادری شب های طفلان خودش را
با قصّه ی رَزم تو سِحرآمیز می کرد !
اُسطوره ای هستی ! که در تلخی ایام
تاریخ را شیرین و شورانگیز می کرد !
شاعر:سید روح الله باقری
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
باید که تو را عالیِ اعلا بنویسم
در شعر و غزل یکسره زیبا بنویسم
باید بزنم نام تو را بوسه ای از عشق
در هر دو جهان سیّد و مولا بنویسم
از عطرِ نگاهِ تو خدا معجزه ای ساخت
اینکه به ولای تو تولّا بنویسم
باید که تو را از همه ی مردمِ دنیا
غمخوارِ دلِ حضرتِ طاها(ص)بنویسم
شد عطرِ نسیمِ تو پراکنده به عالم
از نازِ نفس های تو زهرا(س)بنویسم
حیدر شده ای تا که تو را با قلمِ نور_
بر پیکره ی عرشِ معلی بنویسم
هر جا که بوَد نامِ تو ما قبله نداریم
من روی تو را قبله ی دنیا بنویسم
تو برکه ی عشقی و جهان تشنه ی جامت
از جامِ غدیرِ تو گوارا بنویسم
ایوانِ طلای تو مرا باغِ بهشت است
در عشق گمم کردی و پیدا بنویسم
در محضرِ والای شما نذرِ من این است
تا هست مرا عمر ز مولا بنویسم
من عشقِ علی(ع)را به دو عالم نفروشم
بر لوحِ دلم عاشق و شیدا بنویسم!
شاعر:هستی محرابی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
در الفبا از الف تا حرف یا یعنی علی
نقطه آغاز قرآن زیر با یعنی علی
آفرینش را علی آغاز و پایان است و بس
ابتدا یعنی علی و انتها یعنی علی
نوح کشتیبان نمی شد ، نوح کشتی ساز بود
کشتی از طوفان گذشت و ناخدا یعنی علی
بی علی آتش جهنم با علی آتش یهشت
با خلیل الله کرد آتش وفا یعنی علی
دستگیر هر اولوالعزم است موسی هم اگر
اژدهای معجز آورد از عصا یعنی علی
اینکه می گوییم : پیغمبر ، شباهنگام بود
در حرا گرم تکلم با خدا یعنی علی
گفت : اقرا باسم ربک ، در جواب جبرئیل
اینکه گفت احمد علی جان پیش آ ، یعنی علی
نفس پیغمبر علی و نفس حیدر مصطفی
مرتضی یعنی محمد مصطفی یعنی علی
پنج تن زیر کسا جمعند یعنی فاطمه
فاطمه در راه حیدر شد فدا یعنی علی
هرچه را حیدر بخواهد می پسندد فاطمه
هل أتی زهراست آری هل أتی یعنی علی
حق علی احمد علی حیدر علی زهرا علی
کُلُهُم نورند از این رو مجتبی یعنی علی
با شکستن می شود تکثیر هر آئینه ، پس
ای برادر ترجمان کربلا یعنی علی
شاعر:محسن ناصحی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
شد در وسط خطبه لبِ خشک تو تر دوش
همّام تو میرفت در این فاصله بر دوش
سرگشته ی عشقت شده گویی، خبر آمد
خورشید در آورده سر از کوه و کمر دوش
گیسوی تو قدریست که در گردش ایام
کس پی به بلنداش نبرده ست مگر دوش
ای نخله ی توحیدِ خلیل از تو ثمر خیز!
سبز است در این بادیه از بارِ تبر دوش
ای صالحِ اعجاز! تکانَد پی تیغت
باری شتر معرکه از محملِ شر دوش
در سیر مقامات تو این بس که نرفته ست
پیغمبر ما را احدی مثل تو بر دوش
رفتی به جهاز شتران ای که تو را هست
همشانه ی جبریل به هر کوی و گذر دوش
ای یکشبه مهمان چهل جا، شده حیران
از حال تو هرکس که گرفته ست خبر دوش
تو صورتِ والای قیامی و قعودی
این تیر حقیر است چه در پا و چه در دوش
ای کوه تحمل! به نود زخم تو سوگند
یکبار نلرزیده تو را گاهِ خطر دوش
با کیسه ی نان شاه به غیر از تو ندیدیم
این بار گران است گران است به هر دوش
یا جای علم بوده و یا کیسه ی اطعام
از زخم پذیرفته اثر روی اثر دوش
زیر علم صبر تو عمریست دمادم
میسوزد و میسوزد مانند جگر دوش
چون مور کشم بار غمت را و محال است
از بردن این بار کند صرف نظر دوش
ای دار و ندارِ دل تمار، در این راه
از دار ندارد همه ی عمر حذر دوش
شاعر:مسعود یوسف پور
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
ای حاجتِ قدیمی دنیا! روا شدی
دنیای عرش بودی و دنیای ما شدی
دنیای بی تو ارزش خالق شدن نداشت
حُسنِ دلیلِ خلق، برای خدا شدی
تو رازِ سر به مُهرِ خداوندِ کعبهای
دیوارِ خانه باز شد و برملا شدی
با تو سکوتِ عُزلتِ پیغمبری شکست
شأنِ نزولِ قاری غارِ حرا شدی
گفتیم ابوتراب و نوشتیم اباالحسین
از بین خاکها پدرِ کربلا شدی
بالابلندِ وادی کوتاهقامتان!
ای قلهای که نونِ میان لَنا شدی
اوج غریبی است که در این همه زمان
با مردمِ زمانهی خود آشنا شدی
حیعلیالصلوةِ فُراداترین قیام!
آخر میان جهلِ جماعت قضا شدی
شاعر:رضا قاسمی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را
منظّم می کند گیسوی او آشفته حالی را
تجلی کرد و از یک جلوه اش عالم پدید آمد
خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را
نجف رفته چه داند حال ما دور از نجف ها را
چه داند اهل دریا ، حس و حال خشکسالی را؟!
مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او
به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را
به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک را بردن
کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را
خجالت از عبادت بیشتر مقبول می افتد
به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را
به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم
سلیمان نیز از صحن علی بردست قالی را
اگر ساقی تو باشی ، جان فدای جام میسازم
که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را
علی و عالی و اعلی ، علی و عالی و اعلی
که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟!
برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است
تقبل کن ز لطف از ما همین اشعار لالی را
شاعر:عاصی خراسانی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
حق با علیست ، با علی و آل اطهرش
این را گواه داده خدا با پیمبرش
دینی که اصل آن به «ولایت» نمی رسد
نفرین به آن نمازش و لعنت به منبرش
در مسجدی که نام علی را نمی برند
باید که گِل گرفت به والله بر درش
ذرات عالمند ترابِ ابوتراب
شاهان عالمند غلامان قنبرش
مهر حلالزادگی ما ولای اوست
آن که محب او نَبُوَد خاک بر سرش
هرکس درون سینه ندارد ولای او
حتما بپرسد علت آن را ز مادرش
شاعر:محمد کابلی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
دل نمی ماند به روی دست، بادلدارها
خاصه وقتی که باشد روی لب، اصرارها
باز تحویلم گرفتند و نوشتند عاشقم
باز در آغوش یارم، تازه شد دیدارها
نیستم تا زنده ام دنبال یاری غیر او
نیستم راضی به این دیدار، این مقدارها
من فدای آنکه دستش نخلها را بار داد
آنکه رویش میدرخشد بین گندم زارها
خاک پای مرتضا هستم که با دست خدا
بخت ها را میگشاید وقت کشت و کارها
ما اگر گل کرده ایم از اشک شبهای علی است
خوبی از مانیست، از خاک قدم های علی است
مرتضا انداخته بر پای صیدش دام را
مرتضا انداخت بر جانم تب احرام را
دیدن روی علی قطعاً ملاقات خداست
کنده ام با ذکر هو هو پرده ابهام را
می روم رکن یمانی سیزده شب در رجب
تا بگیرم از لب ساقی کوثر،کام را
آمده احمد بریزد هرچه دارد پای او
آمده حیدر بیارد یکصد و ده جام را
من گنهکارم، گنهکارم، گنهکارم ولی
او شفاعت میکند بافاطمه فردام را
حلقه بر در میزنم از بسکه چشمانم تر است.
خاصه وقتی که صاحب خانه اسمش حیدر است.
در مقام نوکری منت،مکرر می کشم
جور عشاق علی را صد برابر می کشم
دیده زیر گیوه ی خاکی مولا جای خود
چشم زیر گیوه ی خاکی قنبر می کشم
قاب قوسین و علی را وحی میفهمد،نه من!
من در ایوان طلا عکس پیمبر می کشم
شب نشینی با خدا را دوست دارم چونکه بعد
یک سری هم خانه زهرا و حیدر می کشم
ساغر از دستم نیفتد،من خودم خواهم شکست
کوثر از دست علی باشد فقط سر می کشم
می رسد روزی مان از خیر اوقات علی
میدهد حاجات مان را احتیاجات علی
می خرد من را خدا تا هست دکاّنم نجف
خانه زاد حیدرم، هر روز مهمانم نجف
مدح حیدر روبروی کعبه شک می آورد
مینویسم قبله، اما باز میخوانم نجف
ریخت بین استکانم فاطمه یک قطره اشک
ریخت در روحم، تنم ، در جسم و در جانم نجف
سنگ ریزه در غذای حضرتی دیدم شبی
مزه کرده از همان شب زیر دندانم نجف
تا نگیرد دست من را اعتکافم ناقص است
تا نگیرم کربلا را من که می مانم نجف
هرکسی که در نجف، دستش به دامان خداست
زیر آب ناودان، گریان شود حاجت رواست.
هرکجا حال مناجات است آنجا بهترم
هرکجا که خیمه ای برپاست،خوبم محشرم
مهر حیدر را به من دادند از روز ازل
باامین الله بابا و کسای مادرم
سنگی از در نجف دارم به دستم غالباً
ذکر یا زهرا اگر حک بوده بر انگشترم
صحن زهرا یکطرف، صحن مدینه یکطرف
باز هم این شاخه و آن شاخه دارم می پرم
رو گرفته از علی، پهلو گرفته فاطمه
روضه زهرا بماند یک شب دیگر،حرم
شاعر:رضا دین پرور
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
شاعر به سرش زد غزلی داشته باشد
تاکید به عشقی ازلی داشته باشد
این شعر که با نام علی می شود آغاز
ابیاتِ به طعمِ عسلی داشته باشد
تردید نداریم که در عَرش، خدا نیز
چون حیدرِ کرار، یَلی داشته باشد!
هرچند اذان مدح خدا میکند اما
با ذکرِ تو “خَیرِ العَملی” داشته باشد
در آتشِ دوزخ نرود پای کسی که
یک ذره به دل حُبِّ علی داشته باشد!!
شاعر:محسن زعفرانیه
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
عشق و شور و شوق اگر در آستین داریم شُکر
حال اگر با های و هویی آتشین داریم شُکر
قبلهای عینُالیقین حقُالیقین داریم شُکر
در نجف هفت آسمان را در زمین داریم شُکر
از دو عالم ما همین تنها همین داریم شُکر
از دو عالم یک امیرالمؤمنین داریم شُکر
ماهِ نو با یادِ تیغِ آبدارش کج شده
آسمان اصلا به عشقِ ذوالفقارش کج شده
ذوالفقارش کج شده عالم مدارش کج شده
و زمین در زیر پای شهریارش کج شده
از کجیِ ابرویش محرابِ دین داریم شُکر
هرچه داریم از امیرالمؤمنین داریم شُکر
قبل از اینها که فقط تنها خدا بود و خدا
قبلتر – از قبل از اینها – مرتضا بود و خدا
گفت در معراج دیدم هرکجا بود و خدا
هرکجا رفتم علی در انتها بود و خدا
نَفسِ احمد نَفسِ زهرا را یقین داریم شُکر
یک نَفَس گوییم امیرالمؤمنین داریم شُکر
عقل حیران است مدحش را شجاعت خوانده است
عشق در بُهت است و وصفش را قیامت خوانده است
پیشِ او جبریل عمری درسِ حیرت خوانده است
با علی گویا خدا عقدِ اُخوت خوانده است
نقشِ ایوانِ طلا را بر نگین داریم شُکر
ذکر مولانا امیرالمؤمنین داریم شُکر
در دل آتش زده شوقش نهان داریم ما
در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما*
بر سر این سفره تنها ، آب و نان داریم ما
ما علی داریم و دیگر هیچ ، آن داریم ما
از پدر نان حلالی دلنشین داریم شُکر
آی مردم ما امیرالمؤمنین داریم شُکر
رمزِ اَنزَلنا علی و سِرِّ اَرسلنا علی
کعبهی احمد علی و قبلهی زهرا علی
باعلی رفته است تا حق هرکه رفته تا علی
لا هوَ الا هوَ یا لاعلی الاعلی
از میان خوبرویان دست چین داریم شُکر
یازده نور از امیرالمؤمنین داریم شُکر
ذوالفقارِ خم ببین ، سر پشت سر انداخته
صد سپاه اینجا سر و تیغ و سپر انداخته
آنقدر از جنگویان آنقدر انداخته
باز عزرائیل را در دردسر انداخته
مدح او را بِینِ میدان بیش از این داریم شُکر
مرد مردان و امیرالمؤمنین داریم شُکر
هرکه صید چشم او شد تیر میخواهد چکار
کشتهی عشق علی شمشیر میخواهد چکار
حق بده دیوانهاش زنجیر میخواهد چکار
با مریض او بگو تدبیر میخواهد چکار
نسخهای از دست جبریل امین داریم شُکر
بینِ غمها یاامیرالمؤمنین داریم شُکر
حال ما وقتی گرفته یک زیارت کافی است
مستِ ایوان نجف را یک اشارت کافی است
برگ کاهیم و فقط یک لحظه غارت کافی است
از خوشیها گوشهی دنج اسارت کافی است
حسرت خاک حرم را بر جبین داریم شُکر
چشم بر لطفِ امیرالمؤمنین داریم شُکر
با جزامیها نشست و پیششان خرما گذاشت
لقمهها را دردهانِ مردِ نابینا گذاشت
ظرف شیری را به دست کودکی تنها گذاشت
مرکب طفلان شد و بر روی دنیا پا گذاشت
دست اگر خالی ولی حبلُالمَتین داریم شُکر
ما کرم را از امیرالمؤمنین داریم شُکر
اینکه شبها میبرد بر دوش ، خرما را علیست
اینکه دارد میکشد غمهای زهرا را علیست
آنکه با خود میبرد اندوهِ دنیا را علیست
آنکه روشن میکند تکلیفِ فردا را علیست
مردمی دلداده در این سرزمین داریم شُکر
کهنه عهدی با امیرالمؤمنین داریم شُکر
شیعه یعنی ذوالفقار و راه حیدر مانده است
شیعه یعنی که علی آنسوی معبر مانده است
شیعه یعنی فتح ما یعنی که خیبر مانده است
شیعه یعنی جای پای مالک اشتر مانده است
پیش رو مردی از آفاق یقین داریم شکر
شُکر فرزند امیرالمؤمنین داریم شُکر
صائبتبریزی
شاعر:حسن لطفی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
به عشق مرتضی کعبه ترک خورده، خبر این است
خدا هم از علی دم می زند، فوق بشر این است
شبی در پای ایوان “هو کشان” می گفت جبرائیل
یقین دارم که تنها قبله ی اهل نظر این است
نصیب هر کس و ناکس نشد عشق علی آری!
چه دُرّی دردلم جا داده ام، اوج هنر این است
ملائک روز و شب دنبال مولا راه می افتند
تیمم می کنند از خاک نعلینش_گهر این است
به میدان می رود اما به تن جوشن نخواهد داشت
دعای حضرت زهراست پشت او، سپر این است
برای فاتح خیبر فرار از جنگ بی معناست
فلانی و فلانی را بگو مرد خطر این است
مرا هم بینِ زائرهای مولایم پذیرفتند
خدا را شاکرم عیدی من روز پدر این است
شاعر:احسان نرگسی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
سَر سِلسِلة عشق به موی ِتو گره خورد
چرخی زد و آمد سرِ کویِ تو گره خورد
لبهایِ ترک خوردة مستان زخماری
در بوسة اول به سبویِ تو گره خورد
عشق آمد و آنقدر به دورِ سرِ تو گشت
تا بر گِرهِ «لام» زرویِ تو گره خورد
عیسی نَفَسَش قدسی از آن بود که گاهی
آهِ جگرش با دمِ هویِ تو گره خورد
داود اگر مردِ خوش الحان خدا شد
یک تار گلویش به گلویِ توگره خورد
آن آب حیاتی که چکیده به لبِ خضر
بی شک به نمِ آبِ وضویِ تو گره خورد
تو ظاهری وباطنی وسِرِّ وجودی
با رویِ خداوندیِ خود جلوه نمودی
عمری به رَهَت بود دو چشمِ ترِ توحید
تاکعبة گِل را بِکنی مظهرِ توحید
تاپای نهادی تو در این عالمِ خاکی
شد نام علی نقش، به تاجِ سرِ توحید
دیدند همه جایِ قدمهایِ شمارا
بر شانة عرشیة پیغمبرِ توحید
حُبِّ تو جگر داده به ما تاکه بیاییم
بااین دلِ آلوده به دور وبرِ توحید
یک سوّم اوصافِ تو این است علی جان
تنها تو کنی همسری دخترِ توحید
حق است،، بِنامیم اگر« بنت اسد» را
با آمدن تو پس این مادرِ توحید
باید که بدوزم لبِ خود با نخ وسوزن
شایدکه توان گوشه ای از مدح تو گفتن
ما عاشقت از صبح اَلَستیم علی جان
ازبویِ سبویت همه مستیم علی جان
تاروزِ قیامت به همه فخر نماییم
ماساختة دستِ تو هستیم علی جان
هر بار که طوفِ حرم ِ کعبه نمودیم
درراهِ خروجِ تونشستیم علی جان
کردیم اگر سجده سویِ رکنِ یمانی
دل از همه اغیار،گُسَستیم علی جان
دانند همه سجده کُنِ صاحبِ بِیتیم
ما کعبه خالی نَپرَستیم علی جان
قربانی اگر خواست نگاهِ تو، بفرما
ماطایفه ای سر روی دستیم علی جان
بر آدم اگر اشرف مخلوق خطاب است
بی نورِ ولای تو همان مُشت تراب است
حالا که چنین طبعِ غزل خوان سرِحال است
در کفر نَیُفتم سرِ مدحِ تو محال است
اصلا به کسی ربط ندارد تو خدائی
وادیِ خرابات کجا جایِ جدال است
ای سِرِّ «هوالهو» و «هوالحیُّ» و«هوالحق»
روی تو تجلیِّ« هوالعِزُّ »جلال است
این نُطقِ اِلاهیّه جبریل مُقَرُّب
تنها اثر ِ خوردنِ یک غورة کال است
مِی کوثر و ساقی علی و میکده کعبه
شب تا به سحر مستیِ عشاق حلال است
ما با تو مدحِ تو شناسیم خدارا
آئینه نمایشگرِِ کامل ز جمال است
زلفت دلِ آشفته به رنجیر کشیده
کارم سرِ عشقِ تو به تکفیر کشیده
ماصاحبِ اشکیم که گریانِ تو باشیم
هرنیمة شب زائرِ چشمان تو باشیم
زلفِ سرِ دوشیم که در دستِ نسیمیم
پشتِ سرِ تو بی سروسامانِ تو باشیم
مارا زسرت باز مکن لیلیِ لیلا
بگذار همه عمر، پریشانِ تو باشیم
ما پایِ کمیلِ سحرِ جمعه نشستیم
تاریزه خورِ سفرة احسان توباشیم
سوگند به یک بوسه ز انگورِ ضریحت
عمریست که در حلقة مستانِ توباشیم
یا حضرت سلطان ِ نجف حیدرِ کرار
بگذارگدایِ دمِ ایوان تو باشیم
ابرویِ کَجَت را بدهی گر توتکانی
حق است که ما کشتة چشمانِ تو باشیم
از چلة چشمان ِتر ای شیر بزن تیر
چون آهوی سرگشته به جولانِ تو باشیم
بیهوده نبوده ست نبی مستِ تو بوده
نازم به خدائی که علی خلق نموده
هر گوشة میدان ، نظرافتاد توبودی
هر جاکه نبی در خطر افتاد تو بودی
آن لحظة که در حلقة پُر فتنة کُفار
ازدستِ پیمبر سپر افتاد توبودی
در آخر معراج که جبریل درآنجا
تهدید شد، از بال و پر افتاد توبودی
درشهر مدینه که نمودند جسارت
بر دامنِ زهرا شرر افتاد توبودی
باورکن علی جان که چه سخت است بگویم
ناموسِ خدا پُشت در افتاد توبودی
در کرببلاهم که عطش باهمة سوز
چون گرگ پیِ هر جگر افتاد توبودی
وقتی سرِ ششماهه رویِ بازویِ بابا
باضربة تیرِ سپر افتاد توبودی
آندم که رباب آمد و بامویِ پریشان
چشمش به گلویِ پسر افتاد توبودی
امشب شبِ عیداست بیا رحم به ما کن
این قافله را در به در کرببلا کن
شاعر:قاسم نعمتی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
میرود تا به کجا باز ، دلم
میکند زمزمه آغاز ، دلم
یاعلی ذکر لبانم گشته
به درِ او بکند ناز ، دلم
عاقل از عشق تو گشته کافر
سرِ ما خورده به سنگِ حیدر
سالیانیست که بیدار شدم
سالیانیست که هوشیار شدم
از زمانی که شدم مست نجف
سائل حیدر کرار شدم
جان ما با تو گرفته اُلفت
پاک شد قلب همه از لطفت
دهنم باز معطر شده است
خانه ، میخانهی دیگر شده است
مِی خوران ، مست شدند از رهِ گوش
باده شان حضرت حیدر شده است
مستی از نام علی شد هدفم
سخت دلتنگ هوای نجفم
مثل تو هیچ کجا نیست علی
نور حق از تو جدا نیست علی
شب معراج چهل جا بودی
پی آنم که کجا نیست علی؟
حق و میزانِ دو عالم هستی
چاه را بارشِ نمنم هستی
خالق از روح تو در ما که دمید
روح از فرط جنون جامه درید
در نجف ، محضر تو می آیند
ماه ، شب ها و سحر ها ، خورشید
ملکوت اند دخیل علمت
جبرئیل است گدای حرمت
خصلت بنده نوازی داری
صوت معروف حجازی داری
شده ثابت به همه در میدان
یدِ طولا و درازی داری
در اُحد یار پیمبر بودی
شیرِ بیدارِ پیمبر بودی
عده ای چون تو به یاری بودند
عده ای غرق خماری بودند
مثل بز گفته شده چند نفر
روی آن کوه فراری بودند
خونِ دل خورد چقد پیغمبر
لعن الله علی چند نفر…
نور ، در دست تو بوده پیدا
بارها دشمن تو شد رسوا
زیر پا رفت ولی حقت ، آه…
لعن الله علی آن شورا
حیدری تا سرِ پیری هستیم
تا دم مرگ غدیری هستیم
شاعر:محمد حسین چاووشی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
بر ممات گرگ خویان شیر بیرون آمده
از نیامِ ذات حق شمشیر بیرون آمده
کعبه را خانه تکانی کرد دست کردگار
مژده بادا آیه تطهیر بیرون آمده
آدمیّت را ولی الله معنا می کند
نور حق را بهترین تصویر بیرون آمده
هر چه می خواهی میانِ چشم جذاب علیست
هرچه در هستی ست را تفسیر بیرون آمده
آیه ها را خواند چون چل سالهٔ غار حرا
مومنون را دستگیر و میر بیرون آمده
برق چشمانش أشِّداءُ عَلَی الکُفار شد
گر چه بهر عاشقان اکسیر بیرون آمده
شاعر:حامد آقایی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
کیست آن نور که شد آینه گردان، ماهش
یازده صورت منظوم خدا همراهش
سوره ای بود که از سوی خدا نازل شد
آسمان گم شده در نقطه ی بسم ا… اش
محکماتی ست بر آیات خدا تشبیهش
عادیاتی ست که شد فتح و ظفر اشباهش
علی آن دَهر و دُخان واقعه ی هورایی
هدیه ای بود به زهرا و رسول ا… اش
با ترک خوردگی کعبه مُعیّن گردید
که خداوند از اوّل شده خاطر خواهش
حَبّذا خانه که شد حضرت زهرا جانش
حَبّذا خانه که شد ساقی کوثر شاهش……
شاعر:علی کفشگر
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
هیچ کس مثل علی یار پیمبر نشود
شاه شیرین دهن و ساقی کوثر نشود
چون علی صاحب عنوان برادر نشود
روی دست نبی و دوش نبی بر نشود
جز علی کیست که بر شهرِ نبی در باشد
مثل آئینه در آئین پیمبر باشد
او فقط لایق آن است که حیدر بشود
اسدالله شود فاتح خیبر بشود
علیِ عالیِ اعلای پیمبر بشود
ز عنایات خدا محشرِ محشر بشود
منکرش را تو بگو دست ز شک بردارد
نگذارد ز غمش کعبه ترک بر دارد
چون خدا خواسته سرّ ازلی اش بشود
در پسِ پرده ی معراج علی اش بشود
وَ علی باشد و آن گاه ولی اش بشود
وارث آن همه اوصاف جلی اش بشود
کیست در خمّ خدا باده ی سرمد جز او
کیست آن کس بشود یار محمّد جز او
راز خلقت همه در سرّ مگوی لب اوست
و خدا مست لب و لهجه ی یک “یا رب” اوست
مست شیرینی حلوای نماز شب اوست
و علی مست خدا بود و خدا مشرب اوست
پادشاهی ست گدای در او گردیدن
همه ی عمر اگر قنبر او گردیدن
شعرِ در شأن تو را حضرت باران گوید
وحی باید برسد تا که نمایان گوید
جبرئیل آید و در وصف تو “انسان” گوید
آیه آیه سخن از لولو و مرجان گوید
اسداللهی و عالم شده از روی تو مست
شب شده یکسره از هِق هِقِ هوهوی تو مست
شاعر:علی کفشگر
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
لب تَر کُن ای خَدیو جهان بارِ دیگرا
دیوانه کن زمین و زمان را سُخنورا
ای طَلعت زبُـور چِلیپات بِه ز شمس
وی روشن ازطَنین نفس هات اخترا
ای قامتت خلاصه ایجاد کائنات
وی معنی ات تمامی آیات دفترا
ای قاید مسـیح در آماج درد ها
وی آبروی نوح به کشتی وسنگرا
ای پـیرِخضر،خضر تمامی عاشقان
وی مُعتَکف به خانِ عطایت پیمبرا
ای همدم رسول به معراجِ آخریـن
وی بهر پاره ی تن احمد تو همسرا
چون شهر علم احمد خاتم بُود بلی
پس جان من فدات که هستی برآن درا
غوغا به پا کن حیدر کــرارِ کردگار
زیرا که نیست همچوتو کرار و صفدرا
در جنگ خندق از شرر تیغ ذوالفقار
افتاده پــهلوانِ یهودی برابرا
از چرخش مکرر تیغت نگر به حَرب
مستانه میدهند یَلان سر ز پیکرا
مدحت چگونه من بسرایم ولی حق؟
چون کار خلق بر نگهت شد مقدرا
سر میدهم خرامه خرامه علی علی
با افتخار نام دگـر نیست در سرا
مهر تو ای ولی خدا عیـن بندگیـست
بالله که نیست ذوق من این هست باورا
ریزد خدای عزوجل می بکام من
گر سر نَهَم به خاک قدمهات آخرا
مستانه میروم به در خُلد زان که من
افتاده ام به بحر ولایت چو عنبرا
برگو بساط،غالی وصُوفی بهم زنند
با این خرافه ها نروم سمت دیگرا
توحید را ملاحظه کردم کنارتو
با تو شناختم خداوند اکبرا
هرگز نرفته است به بیراهه آنکسی
کزجان ودل شنیده سلونی ز منبرا
مستم ز کودکی بخداوند لایزال
می خورده ام ز باده پُستان مادرا
هی میچکد زجوشن من قطره شراب
زیرا که هست در بغـلم عکس حیدرا
آه ای شراب شور بریز از سبوی چشم
از شوق دیدن حـرم شاهِ مَه تَرا
یک لحظه از زیارت ایوان شاه دین
صد بِه به حج ناقص افراد ابترا
شاعر:رضا میرزایی همدانی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
مثل طفلش، دوست میدارد گدا را اینچنین
غیر آغوشش گدا دارد کجا را اینچنین؟
عده ای خیره به ایوانند و ما در حسرتش
غیر را آنگونه حیران کرد، ما را اینچنین
کاش بفرستد برایم سرمه از خاک درش
چشم دارم آری آری اعتنا را اینچنین
تیغ ابرو کشت ما را و نگاهش زنده کرد
جمع بسته صولتش خوف و رجا را اینچنین
با قسم بر خاک پایش حاجتم را خواستم
تا سر کوی اثر بردم دعا را اینچنین
دعوی مردانگی جز از علی لاف است و بس
ما که فهمیدیم حکم «لافتی..» را اینچنین
کشتهی تیغش ذلیل است و چه کس تفسیر کرد،
جز جناب ذوالفقارش «من تشا» را اینچنین؟
آدم اویم که حتی در زمین گندم نخورد
دوست میدارد نگار من خدا را اینچنین
شاعر:مرضیه نعیم امینی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
روحِ دین با نفسِ قُدسی ات احیا شده است
راهِ ما با نظر لطف تو پیدا شده است
چِقَدَر مثلِ خودش ساخته رب،جسمِ تو را
او هنرمند ترین خالقِ دنیا شده است
آنقَدَر خوب به ماجلوه نمودی که همین،
چون خدا بودنِ تو طرح معما شده است
هیچ کس با تو برابر نشد از روزِ ازل
رتبه ی اول دنیا به تو اعطا شده است
با همه زندگی ات وقف شدی در ره حق
پا به پای تو فدا زُهره ی زهرا شده است
به تو تنها نه فقط ارض وسما مدیون اند،
عرش هم با قدمت بکر ومعلی شده است
پدر شیر پسرهای ولایت تویی و
نورِ حق در دل این سلسله معنا شده است
نامِ تو مایه ی آرامشِ پیغمبر ماست،
دلِ هر خسته دلی در نجفت واشده است
امشب از عمق وجودم زِ تو درخواست کنم
چشمم از هجرِ حرم مقصد دریا شده است
حقّ تو صلب شد اما نشدی دور زِ دل
بیشتر بعد تو بد خواهِ تو رسوا شده است
پدرخاک دعا کن که فرج سر برسد
روبراهیِ جهان حسرت ورویا شده است
عذر خواهم من ازین گفته ولی یا مولا،
هدفت بین خلایق تک وتنها شده است
نیستی سهم عدالت شده وظلم به پاست
چشمِ شب منتظر حضرتِ فردا شده است
دستکاری شده دینی که نبی گفته تو را
هرکسی غیر خودت صاحبِ فتوا شده است
بطلب صبح ظهورِ پسرت را که خوشی
از دل مردم بی حوصله منها شده است
شاعر:محمد حسن جنتی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
از طرح ابروان تو محراب میکشم
از روی دلربای تو مهتاب میکشم
لایق نبوده ام که به چشمم ببینمت
منّت برای دیدنت از خواب میکشم
با یای نام خویش بیا صیدمان نما
عمریست انتظار ز قلّاب میکشم
از شوق “من یمت یرنی” صدهزار بار
حنجر به روی خنجر قصاب میکشم
یک بار نام غیر تو بر این زبان گذشت
یک عمر میشود که دهان آب میکشم
شاعر:عاصی خراسانی
_______________________________________________
شعر مدح امام علی (ع)
اولِ هر ماه انگورِ ضریحت نوبر است
ساقیِ ما مست ها ، ساقیِ حوض کوثر است
وارد صحن نجف از هر دری شد سجده کرد
خاکساری در نجف از واجبات نوکر است
اشهد ان علی را گفت ایوان شد شلوغ
خیل سائل آمده در حسرت انگشتر است
پُر نجف باشد الهی سال مولا دوستان
سیر ایوان طلا از سیر عالم خوشترست
قاضی و بحرالعلوم و اردبیلی و قمی
خاک صحرای نجف در اصل ذرّه پرور است
ای لسان اللهُ وجه اللهُ عین اللهُ و حق
ای یدالله یک به یک اعضات خالق منظرست
آسمان کاغذ شود، جنگل قلم، دریا جوهر
هر چه از حیدر بگویند باز از او کمتر است
اختیارم را سپارم دست آقای نجف
طالعم دست علی باشد برآیم بهتر است
اعتقاد هر کسی باشد برایش محترم
سیزده را دوست دارم زادروز حیدر است
شاعر:سید حسین میرعمادی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.