اشعار مناجات با خدا و ماه مبارک رمضان – سال ۱۴۰۲

متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
هنوز سبز نشد شاخه های بی ثمرت
درخت خشکِ قنوتم..،کجاست برگ و برت
گناه؛ظرفیتِ اشک را گرفت از تو
آهای کاسه ی چشمم!چه آمده به سرت
شکستهپر شده ای یاکریمِ بام کریم
هوای نفس چه زخمی زده به بال و پرت
خدا،خدای لبم را ز من مگیر..،خدا
بیا و رحم کن ای رب به عبد بی هُنرت
تمام سود مناجاتِ تو،دم صبح است
ضرر نکرده کسی که نشسته تا سحرت
رفیقِ بنده نوازی و ما فقیر نیاز
نمی شود که بیفتد به حال ما،نظرت؟!
به حرمت رمضان کاسه ی مرا پر کن
ببین گدای قدیمی رسیده پشت درت
امید طفل خطار کار مادر است فقط
فدای فاطمه..،آن باوقارِ معتبرت
زمان مُردن ما می رسد بزرگِ نجف
علی بشارت دیدار داده بر بشرت
به روزهدار بگوئید روضه،افطاریست
نه چند دانهی خرما،نه چای پُر شکرت
فدای تشنه لبی که دو قطره گریه بر او
برای وصل خداوند کرده تشنهترت
▪️
▪️
صدای خواهری از روی تل بلند شده:
فدای حنجر خشک تو..،مادر و پدرت
هزار نیزه و شمشیر و تیغ جای خودش…
خدا بخیر کند..،نعل و جسم مختصرت!
شاعر:بردیا محمدی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
شقی رسیده ام اینجا، سعید برگردم
عزا رسیده ام اینجا که عید برگردم
شبیه ابر سیاهی که شد ز گریه سفید
به گریه آمده ام روسفید برگردم
اگر چه دست تهی آمدم، امیدی هست
که دست پُر ز “لَدَینا مَزید” برگردم
منی که دل به هوای تو بسته ام یارب
چگونه از کرمت نا امید برگردم؟!
اگر چه لایق این آرزو نِیَم امّا
بگیر جان مرا تا شهید برگردم
شاعر:عاصی خراسانی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
این زخم کهنه شرحش فی الجمله یک سخن بود
یک عمر بودن ما یک عمر سوختن بود
آزاد شد زلیخا یوسف به بند افتاد
حبسی که رفت یوسف جرمش به پای من بود
زنده به دور ماندم زنده به گور گشتم
دیر آمدی و دیگر پیراهنم کفن بود
رفتم اگر مدینه از خامی دلم بود
اینجا چه کار دارم؟! یارم خودش قرن بود
ای ناز مطلق امشب قلب مرا لگد کن
تا دیگران ببینند پایت براین چمن بود
نه سخت کوشیمن نه نقشه های تقدیر..
به هر کجا رسیدم از لطف پنج تن بود
شاعر:سید پوریا هاشمی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
تا ببینم رحمت پروردگار خویش را
میشمارم باز جرم بیشمار خویش را
روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه
تیره کردم آسمان روزگار خویش را
هر زمستان رفت، آمد یک زمستان دگر
چون به دست خود خزان کردم بهار خویش را
از همان روز ازل باید خدایی میشدم
در حریم یار میجُستم دیار خویش را
هیچکس مانند تو خیر و صلاحم را نخواست
کاش دستت میسپردم اختیار خویش را
کاش دست مهربانت سایهبان من شود
تا بپوشانم خطای آشکار خویش را
صحبت از عفو و بزرگی و کرامت میشود
تا به سمت تو میاندازم گذار خویش را
تو یقیناً میشناسی خوبتر از من مرا
من نمیدانم صلاح کاروبار خویش را
عهد میبندم نباشم غافل از اعمال خود
باز یادم میرود قول و قرار خویش را
کاش میفهمیدم این آلودهدل من نیستم
حال که عمری کشیدم انتظار خویش را
بس که سر زد از من رسوا خطا و اشتباه
عاقبت از دست دادم اعتبار خویش را
پیله کرده نفس امّاره به جسم و روح من
کاش روزی بشکنم قفل حصار خویش را
آبرو بخشیدی و من آبرو بردم فقط
در میان خلق کم کردم عیار خویش را
خواب غفلت آمد و خود را به چشمم عرضه کرد
در عوض دادم دل شبزندهدار خویش را
چندقطره اشک و دست خالی و چشمان تر…
با خودم آوردهام داروندار خویش را
بین زندان گناهان یاد تو افتادهام؛
تا مگر پیدا کنم راه فرار خویش را
“یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین”
هرچه باشم روی لب دارم شعار خویش را
ای که با لبهای تشنه قتل صبرت کردهاند…
زینب از کف داده بعد از تو قرار خویش را
شاعر:مجتبی خرسندی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
اگر تا بهحالا نبخشیدیام
بزرگی کن و روز آخر ببخش
گناهان فرزندها را بیا
دمِ آخری جانِ “مادر” ببخش
#قاسم_نعمتی
ای دوست زِ رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللهم ده
ماهِ رمضان و ماه مهمانی توست
در محفلِ مهمانیِ خود راهَم ده
مرحوم #استاد_سید_رضا_مؤید
از اشک، ترم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله!
شوقم، شررم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله!
گفتند “پذیرایی” و مهمان داری
من پشت درم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله!
#جواد_هاشمی_تربت
چون روح که در قالبِ جان میآید
باران به کویرِ تشنهگان میآید
ای آنکه وصالِ آسمان میخواهی
برخیز صدایِ رمضان میآید
#حسن_کردی
آوای خوشی از آسمان میآید
مهمانی یارِ مهربان میآید
برخیز که با نسیم جانافزایی
بوی خوش ماهِ رمضان میآید
#علی_ساعدی
با سوزِ دل و ناله و با آه بيا
با شرم حضور و دل آگاه بيا
اكنون كه خدا سُفرهی رحمت چيدهست
ای بنده، سـوي ضيــافت الله بيا
شاعر:سیدهاشم وفایی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
به اذن عالیِ اَعلی، به احترامِ علی
شروع میکنم این ماه را به نام علی
ببخش با عجله، دست خالی آمدهام
شنیدهام که مهیاست بارِ عامِ علی
چقدر نان شبش را به سائلان بخشید
دلم خوش است به الطاف مستدام علی
سلاح ماست ابوحمزه، افتتاح، مجیر
دعای مسجد کوفه شرابِ جامِ علی
دعای ما که دعا نیست…، باز مقبول است
به احترام دعا کردن و صیام علی
دلم هوای نجف کرده اولِ ماهی
هوای بادهی انگورِ با دوامِ علی
ز حنجرش نفسِ گرمِ وحی میجوشد
نبی شدهست به معراج، همکلام علی
یهود و آل سعود از هراس میمیرند
اگر طلوع کند، تیغ از نیامِ علی
خوشا به روزی زُوّار سیدالشّهدا
به زائران حسین است چون سلامِ علی
**
چنان علی شده ممسوسِ حق، علی اکبر
همان علی که شده وارثِ مرام علی
چقدر تشنهی بوسیدنِ پدر شده بود
فدای خشکیِ وقتِ وداعِ کام علی
زدند از سر کینه علیِ اکبر را
زدند یاس حرم را به انتقامِ علی
چقدر بین عَباچیدنش نفسگیر است
چگونه جمع شود در عبا تمامِ علی؟!
شاعر:محمد جواد شیرازی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
یکی میخواد صدات کنه
میخواد جوابشو بدی
بهش بگی: “سلام رفیق”
بهش بگی: “خوشاومدی”
بهش بگی: “هرچی بودی
حالا دیگه مال منی
خیلی خوبه که جز به من
رو به کسی نمیزنی”
من عار تو بودم خدا
ولی تو بودی یارِ من
اگه نباشه لطف تو
سیاهه روزگار من
تمومِ دورامو زدم
تا غم روی دلم نشست
کارد که به استخون رسید
یادم اومد خدایی هست
هزار دفه خوردم زمین
از بس روتو زمین زدم
از بس که قول دادم ولی
سرِ قرار نیومدم
حالام که اومدم پیشت
حقّمه راه ندی منو
میخوام که واسطه کنم
یه آقای بیکفنو
حسین منو فرستاده
به من نشون داده راهو
بخاطرِ آقام ببخش
این بندهی روسیاهو
از این به بعد بخاطرِ
حسین گناه نمیکنم
با گناهام نوکریمو
دیگه تباه نمیکنم
خدا اجازه هست؟… میخوام
برای بخشش گناه
دوخطی روضه بخونم
از بدنِ تُو قتلگاه
تشنهتر از حسین کیه؟
غریبتر از حسین کجاست؟
پیش چشای خواهرش
سرش بریده از قفاست
شاعر:حمید رمی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
طعنه ی خلق مرا سخت اذیّت کرده
بارها آینه از سنگ شکایت کرده
به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید
چه کسی غیر تو اینقَدر محبت کرده
بهترین کیفیت سجده ی ما”سوختن” است
هرکسی سوخت،بگو خوب عبادت کرده
حکم دادند در این شهر به دیوانگی ام
شهر بی عشق،مرا زود قضاوت کرده
آنقدر گریه برای تو مرا بالا برد
هرکسی بال مرا دید،حسادت کرده
رمضان آمده و سفره ی رحمت پهن است
بشتابید همه..،فاطمه دعوت کرده
تا علی واسطه شد..،بار گناهانم ریخت
پدر خاک ز فرزند حمایت کرده
چشم این عبد گنهکار به دستان رضاست
آن رئوفی که ز یک صید ضمانت کرده
“نام تو نان شب ماست اباعبدالله”
نان ما از قِبَل نام تو برکت کرده
روز محشر نبری نام مرا از یادت
مادرت گفته مرا نیز شفاعت کرده
پدرم آب نخورده است مگر که پس از آن
به لب تشنه ی تو عرض ارادت کرده
ته گودال نگاهت به حرم دوخته بود
پیش چشم تو کسی قصد جسارت کرده
با خداوند مناجات تو را قطع نمود
چکمه ی شمر به لبهات اصابت کرده
ته گودال به پیراهن تو رحم نشد
هرکسی هرچه دلش خواسته.،غارت کرده
شاعر:بردیا محمدی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
وَ إن أدْخَلْتَنِی النّارَ أَعْلَمْتُ أهْلَها انّی اُحِبُّکَ
گر سر طلبی تو، ترک سر خواهم کرد
من بنده ام از تو کی حذر خواهم کرد
گر داخل دوزخم کنی، آنجا را
از آتش عشق خود خبر خواهم کرد
یا عظیم المنّ ، یا قدیم الاحسان…
اسم تو دواست ، راه و رسمت درمان
من طالب نعمت توام ، یا منّان
اشک آمد و اسم اعظمت را دیدم
در نام حسین ، یا قدیم الاحسان
شاعر:محسن ناصحی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
یاحبیب الباکین
ای که با آلوده ای چون من مدارا می کنی
دردهایم را به یک ناله مُداوا می کنی
تو کریم ِ سفره داری من گدایِ دوره گرد
باگدایِ خود همیشه با کرم تا می کنی
منکه امروزم همیشه بدتر از دیروز شد
راحتم کن پس چرا امروز وفردا می کنی
تاجوانی دیده گریان عذر خواهی می کند
باملائک مینشینی و تماشا می کنی
هرکسی را دوست داری همنشین خود کنی
پایِ اورا یک سحر صحنِ نجف وا میکنی
لایق لطفت نبودم ، منکه میدانم اگر
لطف بر ما می کنی با عشقِ مولا میکنی
تاکه می گویم حسین، عرشِ تو میریزد بهم
گوئیا درسینه ام شش گوشه بر پا میکنی
هرکه بر پیشانی اش بنوشته «زوّارالحسین»
در قیامت زود میگردی وپیدا می کنی
گریه کن هایِ حسین محشر مُعَطّل نیستند
راهشان را جانب باب ُ الحسین وا می کنی
شک ندارم هرکسی شد بیشتر خرجِ حسین
عاقبت اورا جنان مهمان ِ زهرا می کنی
هرکه آمد صحنِ سلطان ، گوشة باب الجواد
کربلایش را همان لحظه تو امضا می کنی
یعنی امسال اربعین من هم خدائی می شوم؟
از نجف پایِ پیاده کربلایی می شوم
شاعر:قاسم نعمتی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
آبرو داده اى به من اما
آبروى تورا فقط بردم
دست من را گرفته اى عمرى
با گناهم ولى زمين خوردم
–
سايه ى تو هميشه بر سر من
بود و يك عمر معصيت كردم
رو نگردان ز من تورا به على
يا سريع الرضا!غلط كردم
–
مهربان!باز هم نگاهم كن
تا شوم آنچه كه تو مى خواهى
تركه ى تر بزن به من از لطف
سر به راهم كن اول ماهى
–
شك ندارم كه دوستم دارى
سندم عشق سيدالشهداست
بين ما واسطه هميشه فقط
قسم جان حضرت زهراست
–
ربنا!از تو خواهشى دارم
بيشتر به من وجود بده
راهىِ مشهدم بكن هر ماه
كربلا را تو زود به زود بده
–
آه! كربلا..دلم تنگ است
سر افطار ياد اربابم
تشنگى از نگاه من پيداست
ياد ارباب،خيره بر آبم!
–
“با توام!آى حضرت باران
تو به درد دلش دوا بودى
حال و روز رباب را ديدى
ظهر روز دهم كجا بودى؟”
–
شاعر:آرمان صائمی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
من زنده ام اگر چه، ولی زنده نیستم
من بندگی نکرده ام و بنده نیستم
در سایه سار رحمت تو قد کشیده ام
جز با نگاه لطف تو پاینده نیستم
خیلی گناه کرده ام اما هنوز هم
از صبر بی حساب تو شرمنده نیستم
رویم سیاه و نامه ی اعمال من سیاه
شرمنده از سیاهی پرونده نیستم
یادی ز خوف قبر و قیامت نمی کنم
خیلی به فکر توشه ی آینده نیستم
دنیا و زرق و برق، دلم را ربوده است
از عشق خالی ام، ز تو آکنده نیستم
از راه و رسم شیعه فقط حرف می زنم
اصلا به نام شیعه برازنده نیستم
دل بسته ام به فاطمه و بچه های او
اما برای فاطمه زیبنده نیستم
مولا چه دیده بود که هنگام غسل گفت:
من مردِ غسل دادن این دنده نیستم
شاعر:وحید محمدی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
تو اونجوری که می بخشی
گناه من که درخور نیست
یه جوری چشم می پوشی
که هیچکی از تو دلخور نیست
تو اونقد مهربونی که
به روم هیچی نمیاری
واسه هر لطفی که کردی
سرم منت نمیزاری
آدم توو زندگیش باخته
اگه دم خور نشد با تو
کی از تو چیزی رو خواسته
که کاسه ش پر نشد با تو
یه جوری کار گذاشتی که
همه چی روبرا باشه
کی با تو فکر امروزه
کی با تو فکر فرداشه
من و لنگم نمی زاری
نگفته خواستم و میدی
نمی دونم چرا هیچوقت
گناهامو نمی دیدی
چرا هیچ وقت نزاشتی که
یه بار محتاج مردم شم
تو حتی بم نمی گفتی
که از جلو چشات گم شم
درسته خیلی بد کردم
درسته خیلی سربارم
به جون مادرم میگم
خدا خیلی دوست دارم
شاعر:علی کاوند
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
پُر شده در سفرههای پاک، نان شبهه دار
از عبادت، از خدا خالی ست جان شبهه دار
بی گمان دست دعا هم از اجابت خالی است
با نگاه شبهه دار و با زبان شبهه دار
جانمازی از پر جبریل هم بی فایده ست
تا نمازت را بخوانی در مکان شبهه دار
دانهی تسبیح حتی، دور باطل می زند
ذکر، میگرید به حال ذاکران شبهه دار
نَفْس چون گرگیست، گرگی در لباس میش ها
زخمها خوردیم از آن مهربان شبهه دار
“يَا رَجَاءَ الْمُذْنِبِين” گفتیم و او مارا گرفت
بین آغوش خودش دور از جهان شبهه دار
مِی فروش شهر هرشب نان مستی میخورد
رزق او را میدهد بین دکان شبهه دار
تلخ بود و تلخ بود و تلخ، ای ساقی نریز
چای شیرین را درون استکان شبهه دار
شاعر:احمد ایرانی نسب
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
ای در پی گنج، گنج و گنجینه علیست
ای اهلعمل، دست پر ازپینه علیست
ای آن که به دنبال خدا میگردی
دنبال علی باش که آیینه علیست
شاعر:مجتبی خرسندی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
″ لا تمکر بی″ به نام دلجوی حسین
بگذر ز خطایم به گل روی حسین
″ من أین لی النجاة ″ جز کرببلا
″ من أین لی الخیر ″ به جز کوی حسین
شاعر:علی سلطانی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
پیچیده نیست مساله، بر ما مُسَلّم است
دنیا بدون روضه شبیه جهنم است
هنگام نا امیدی و در موقع بلا
دلگرمی همه به همین رقص پرچم است
در بین سفره های کریمانه ات حسین
روزیِ سالِ عالم و آدم فراهم است
بر دردهای نوکرت این روزها فقط
اذن زیارت است که ارباب، مرهم است
یا أیها الغریب! برای عزای تو
دریایِ اشک هم بشود چشم مان کم است
در واژه های خنجر و گودال و بوریا
آری تمامِ روضه ات آقا مجسم است
«وَالشِّمرُ جالِسٌ» ، نَفَسَت را بُریده است
این ضربه های آخرش از بس که محکم است
شاعر:علی علی بیگی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
ماهِ رحمت آمد و طومارِ ماتم بسته شد
سفرهٔ بیچارگی و فقر؛ کم کم بسته شد
سربه راهم کرد ذکرِ «یاعلیُ یاعظیمْ»
راهِ بیراهه سحرگاهان منظم بسته شد
بعدِ هر «ألعفو» با لبخند بخشیدی مرا
لطفِ تو جاری شد آنقدری که زمزم بسته شد
هر نفَس تسبیح، خوابم هم عبادت شد حساب
غرق در غفران شدم تا پلکهایم بسته شد
اشک میخواهم! نباید خرج نامحرم شود
چشمهایم در محرّم زیرِِ پرچم بسته شد
چشم پوشاندم به عشقِ تو همینکه از حرام
دم به دم راهِ ورودِ غم به قلبم بسته شد
لحظهٔ افطار، استغفار؛ دردم را گرفت
رویِ زخم ِ معصیت با توبه؛ مرهم بسته شد
خوب شد حال مناجاتم، به خاک افتاد نفْس
در غل و زنجیرها ابلیس محکم بسته شد
پاک شد از جُرم و عصیان نامهٔ اعمال من
تا که با دستِ علی(ع) درب جهنم بسته شد
خانه غرقِ دود بود و پیش چشم فاطمه(س)
دستهایِ اولین مظلوم ِ عالم بسته شد!
شاعر:مرضیه عاطفی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
یکسال خطا کرده به امّید امانت
امّید به بخشندگی و فضل کلانت
باز آماده با کوله از بار گناهش
مهمان خطاکار به ماه رمضانت
شاعر:سید حسین آقا میری
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
گر بنا نیست که نوبت به گدایان برسد
چه نیازی که دگر این همه مهمان برسد؟
چند روز است که من پشت درم، رحم کنید
یک نفر نیست به داد من گریان برسد؟!
گاهگاهی به خودم گریه کنان میگویم
کار و بار تو بنا نیست به سامان برسد
آنکه یک شهر، در خانه به رویش بستند
بهتر آن است که با حال پریشان برسد
دامن لطف شما، قسمت هرکس نشود
کاش این دست بر آن گوشه دامان برسد
من برای همهی شهر، حرم میگیرم
بگذارید که پایم به خراسان برسد
دوست دارم دم آخر که شهادت خواندم
قبل رفتن به لبم ذکر «رضا جان» برسد
یاد آقای خراسان، دو سه خط روضه بخوان
و ثوابی هم اگر هست، به ریّان برسد:
داشت میگفت: کمی آب … که خنجر نگذاشت
سخن حنجر خشکیده به پایان برسد …
فکر میکرد کسی، آن حرم پرده نشین
نزد تو، گریه کنان … پاره گریبان برسد؟!
خواهرت رفت ولی موقع رفتن میگفت:
یک نفر کاش به داد تن عریان برسد
شاعر:رضا نظاری
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
اگرچه باد مَعاصی مهاجم است هنوز
نسیم مرحمت تو ملایم است هنوز
صدای زمزمه ی “لا اِلٰهَ اِلّا اَنْت”
طنین توبهی اَهلِ عوالم است هنوز
به حُرمت رمضان هاست..،گر زمان بلا
دلی که وَقفِ سحر شد مقاوم است هنوز
قبول..،بنده ی تو دل به حُبِّ دنیا داد
هنوز عشق تو در سینه حاکم است..،هنوز
تو پافشاری من در گناه را دیدی
ببخش..،گرچه گناهم مُداوم است هنوز
همین دو قطره ی اشکی که پیشکش کردم…
برای توبه ی من از علائم است هنوز!
بیا وُ کاسه ی چشم مرا خودت پُر کن
فقیر پشت درت گریهلازم است هنوز
تمام عمر سر سفره ی علی بودم
گداییِ من از این خانه دائم است هنوز
برای آنکه نرفته نجف چه سنگین است
میان خواب ببیند که عازم است هنوز
قسم به چادر آن مادری که سیلی خورد…
قسم به فاطمه این بنده نادم است هنوز
گناهکارم اگر..،نوکر حسینِ تواَم
بگیر دست همانی که خادم است هنوز
سهشعبه از گلوی لاله ای گلاب گرفت
گلی که باد برایش مزاحم است هنوز
به حنجر پسرت ای رباب فکر نکن
بیا خیال کن این نای سالم است هنوز
حراملقمه که در پشت خیمه ها می گشت
گمان کنم که به فکر غنایم است هنوز
شاعر:بردیا محمدی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت
فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت
به جمال حسنی دست درازی کردند
تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت
هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت
انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت
پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد
کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت
تا به حالا نشده بود جوابم ندهی
من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت
بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت
گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت
ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست
ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت
گریه ی تازه عروست وسط صدتا مرد
گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت
شاعر:گروه یا مظلوم
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
مردمی که به تو نظر کردند..
چشم بر روی دیگران بستند
محتضرها به عشق دیدن تو
عوض احتضار، سرمستند
لقمه ی چرب و نرم بسیار است
نان خشک تورا هوس کردم
چشم و دل سیرهای این عالم
مست افطار ساده ات هستند
تیغ تو در نبرد میچرخید
آبروی حریف را میبرد
ملخک های آمده به مصاف
فوق فوقش دوبار میجَستند
ما که در ابتدای عشق توایم
ابتداهم که هیچ،قبل تریم
عاشقان تو مثل تمارند
سر سپردند و عهد نشکستند
دوستانت تقیه میکردند
دشمنانت دروغ میگفتند
دوست و دشمن تو آقا جان
همه در غربت تو هم دستند
کشتنت کار ابن ملجم نیست
ماجرا ماجرای ناموس است
شعله و سیلی و در و دیوار
بهر قتلت به میخ پیوستند
شاعر:سید پوریا هاشمی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
درد من قیمت دوا رو نداشت
آخه دل شوق وصل یار و نداشت
من زمستونم و بهار اونه
این هوا عطر اون هوا رو نداشت
این غباری رو که بهپا کردم
ارزش اشک اون چشارو نداشت
نکنه توی غربت اینو بگه
شیعهی ما هوای ما رو نداشت
دل من واسه هرکسی جا داشت
جا برا خلوت خدا رو نداشت
شدم اونی که درد دنیا داشت
غصهی غربت آقا رو نداشت
غافل از عشق میشدم گاهی
عشق ، از من این انتظار و نداشت
بر میگردم به اون روزایی که
تو دلم این برو بیا رو نداشت
روزایی که بگم عزیز دلم
جون ما قابل شما رو نداشت
برمیگردم به روزایی که دلم
تاب دوری کربلا رو نداشت
برمیگردم به روضه های حسین
آخه دنیا هوای ما رو نداشت
ته گودال جوری آروم بود
تو نماز مومن این قرار و نداشت
سر پیراهنش هیاهو بود
اون ولی غصهی عبا رو نداشت
خامس خاندان آل کسا
نای پیکار با ناکسا رو نداشت
جای سالم نموند رو بدنش
حتی قدر نگین یه جا رو نداشت
شمر فهمید مادرش اومده
نانجیب اما اون حیا رو نداشت
نتونس تو چشش نگاه کنه
چاره جز ذبح از قفا رو نداشت
خیلی آروم بود حسین اما
تاب آتیش تو خیمه ها رو نداشت
شاعر:وحید عظیم پور
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
خاتم نبی باشد که شانش هر نگینی نیست
دست خدا اصلا که در هر آستینی نیست
مانند زهرا که فقط همکفو حیدر بود
غیراز خدیجه مصطفی را هم نشینی نیست
حجب و حیا اعلی، حجابش نور ، دامن پاک پس
با عفتش غیر از ” مُطهر ” ها قرینی نیست
آن خانه که روح الامینش خادم در بود
جای زنانی جز زنان اینچنینی نیست
هرکس که شک دارد به دختر بودن این زن
حتی اگر علامه هم باشد ، ” امینی ” نیست
از دامن زن مرد تا معراج خواهد رفت
من مطمئن هستم که این بانو زمینی نیست
مال خدیجه ، تیغ حیدر ، هر دو لازم بود
این دو نباشد گفت پیغمبر که دینی نیست
مادر به دختر رفته این فصل الخطاب ماست
جز این دو بانو دیگر ام المومنینی نیست
شاعر:علی کاوند
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
همراه هر وحی از تو جبریل امین گفته
ای مادر! ای وصف کمالت بهترین گفته
اسلام را مدیون انفاق خودت کردی
مکتب به ایثارت “خدیجه”، آفرین گفته
“تهلیل” و “تکبیر”ی که بعد از مصطفی گفتی،
آیا زنی قبل از تو بر روی زمین گفته؟!
ایمان کامل بودی و سی سال بعد از تو_
تازه خدا در مُصحَف از “اِکمالِ دین” گفته
آنکه “امیرالمؤمنین” را از “علی” دزدید
به دخترش جای تو “اُمّ المؤمنین” گفته
تو مقصد ذکر سلام خالقت بودی…!
وَالله! در فضل تو بس باشد همین گفته
شاعر:علی بیرقدار
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
آورده ام امشب غم پنهانی خود را
بر شانه شب قدرِ پریشانی خود را
رفتی و نگفتیم همین قدر که داریم
از برکت دست تو مسلمانی خود را
در سجده نبخشیده کسی جز تو به این خاک
در راه خدا گرمی پیشانی خود را
آیا چه بر اسلام گذشته است که بُرده_
از خاطر خود خاطره ی بانی خود را
ایمان به تو و مادریات هر که ندارد
فریاد زده وسعت نادانی خود را
پنهان مکن ای ماه دعا در دل این شب
از قبلهی دل صورت بارانی خود را
یک عمر به امید عطای تو نشستیم
پس جمع مکن سفره ی مهمانی خود را
بر چهرهی زهرای خودت خوب نظر کن
بسپار به خاطر غم پایانی خود را
شاعر:عاطفه سادات موسوی
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
ای عاشق هر آیهی قرآنِ پیغمبر
ای اولین آرایهی ایمانِ پیغمبر
آرامشِ قلبِ قرارِ قلبِ این عالم
سنگ صبور و مرهم هر آنِ پیغمبر
ای باسلیقه، بامحبت، مادر باران
بانوی خانه، شاخهی ریحانِ پیغمبر
تا آخر دنیا نمکگیر مرامِ توست
هر کس که خورده لقمهای از نانِ پیغمبر
مهماننوازِ مهربانِ خانهی رحمت
بعد از تو ماتم میشود مهمانِ پیغمبر
شعب ابیطالب کنارت باغ رضوان است
دور از تو دنیا میشود زندان پیغمبر
سخت است بعد از تو تمامِ لحظههای وحی
ای نان و خرمایت توانِ جانِ پیغمبر
رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید
با سکههایت ضرب شد احسانِ پیغمبر
از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی
داراییات را کردهای قربانِ پیغمبر
**
جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست
گفتی عبا شد چشم ها گریان پیغمبر
گفتی عبا شبه پیمبر یادمان آمد
گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر
شام غریبان حرم بود و عبا میسوخت
در شعلههای خیمهی طفلان پیغمبر
شاعر:سعیده کرمانی
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
زن آن زنی که در اسلام، ثروتش همه رو
به ذوالفقارِ یدلله می زند پهلو
زن آن زنی که سلام آورَد بر او جبریل
زن آن زنی که ملک نزد او زند زانو
زنی که هست از القاب او بزرگ قریش
نداشته ست پیمبر زنی به رتبه ی او
زنی که معنی و مصداق صِبغةَ الله است
بدون جلوه ی او دین نه رنگ داشت نه بو
چه زن؟ زنی که تمام پیمبران خدا
برای بردن نامش گرفته اند وضو
خدیجه پشت نبی بسته بود قامت عشق
در آن زمان که کسان داشتند با بت خو
هر آنچه داشت شتر بذل کرد و داد، مکن
شتر سوار جمل را قیاس با بانو
خدیجه بود و علی پیشتاز در اسلام
دوبار آمده السابقون خود از این رو
خدیجه مادر شیعه ست، لفظ مادر را
به آن زنی که سزاوار لعنت است نگو
خدیجه مادر شیعه ست، مادر شیعه
بگو بلند اگر چه کرست گوش عدو
به سال رفتن او گفته است عام الحزن
غم خدیجه و قلب نبیست، سنگ و سبو
خدیجه بود که در هجمه ی حسودان داشت
چنان عبای علی بر دلش نشان رفو
خدیجه بود کز آن ثروت عظیمِ نخست
به قدر یک کفنی هم نداشت رویارو
کفن مرا به کجاها نبرد در این شعر
به یاد داغ عزیزی شکست بغض گلو…
شاعر:مسعود یوسف پور
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
دست سائل در این خانه اگر پر نشود
سنگِ درخواست او جای دگر دُر نشود
سالها هست که دستم به در خانه توست
روزی ام مرحمت سفره ی شاهانه توست
من گدایت که شدم قدر و بهایم دادی
سنگِ دل آینه کردی و جلایم دادی
من فقط اشک بصر خون جگر میخواهم
حال روضه دم افطار و سحر میخواهم
دوست دارم که گرفتار تر از قبل شوم
اشک ماتم شده سرشار تر از قبل شوم
از همین رنگ سیاهی که به دیوار زدند
در حسینیه ی دل خیمه ی بسیار زدند
من به جز روضه نرفتم به سرای دگری
گوش من نیست بدهکار صدای دگری
همه زندگی ام روضه ، حسینم دین است
گوشه روضه اگر جان بدهم شیرین است
دستم از مرثیه ها جام بلا میگیرد
روضه ی یازدهم جان مرا میگیرد
.
جای دارد که برون آید از پیکر جان
محملی نیست که زینب بنشیند بر آن
دختران را که خودش برد روی ناقه گذاشت
چاره ساز همه آفاق خودش چاره نداشت
هر طرف را که نظر کرد یکی یار ندید
قاسم و اکبر و عباس علمدار ندید
اشک چشمش به روی پوشیه اش راه کشید
زیر لب گفت اباالفضل و فقط آه کشید
دمی از علقمه ای شیر دلاور برگرد
محض آسودگی خاطر خواهر برگرد
با کسی غیر تو هم گام نبودم برگرد
قبل از این در ملا عام نبودم برگرد
ای خدا دست حرامی به نقابی نرسد
وای اگر راه بیفتند و رکابی نرسد
شاعر:محمد علی بقایی
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
گرفته بود هوای دل پریشانش
نشسته بود غبار اجل به دامانش
صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد
ولی هزار محن بود بین چشمانش
کنار بستر او فاطمه به سر میزد
خدیجه بود و تب و گریه های پنهانش
چقدر پیر شده بانوی رسول الله
زنی که بود زمین و زمان بفرمانش
قرار شد کفن مصطفی تنش باشد
شکست پشت رسول خدا ز هجرانش
کفن شد و بدنش خاک شد خداراشکر
حسین بود غم سینه سوز پایانش
گذشت دور فلک، عصر روز عاشورا
درآن میانه حسین بود و جسم عریانش
حسین بود و سنان بود و نیزه ای بی رحم
کشید پنجه روی گیسوی پریشانش
هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید
کسی برید سرش را میان طوفانش
هزاربار صدا زد که تشنه آبم
بغیر چکمه نیامد به کام عطشانش
همانکه برد سر شاه را روی نیزه
کشیده زد به رخ خواهر هراسانش
شاعر:سید پوریا هاشمی
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
ای مهربان بانوی پیغمبر خدیجه
ای محو خلق و خوی پیغمبر خدیجه
ای قدرت بازوی پیغمبر خدیجه
ای قوت زانوی پیغمبر خدیجه
مداح تو پیغمبر و زهرا و حیدر
تو کیستی بانو!؟ هزار الله اکبر
در اول وصفت زبان از پای افتاد
در مدح تو عقلم به جایی قد نمیداد
مثل تو در اسلام الهی بیشتر باد
سلمان، ابوذر، مالک و عمار و مقداد
مدیون تو هستند دینداریِّشان را
از نان تو دارند نام جاودان را
مدح تو را باید که پیغمبر بگوید
یا غیر او صدیقۀ اطهر بگوید
شاعر چرا گوید؟ چرا ابتر بگوید؟
شاعر دگر خاموش تا حیدر بگوید
ای مادر حوریۀ دنیا! خدیجه!
زهرا در آغوش تو شد زهرا؛ خدیجه!
وقتی رسولالله در میدان جنگ است،
در پشت جبهه یاوریِّ تو قشنگ است
گفتی به ما دنیای بی اسلام، ننگ است
دل بی علی دل نیست آری تکهسنگ است
ثروت اگر که خرج دین باشد میارزد
وقف امیرالمؤمنین باشد میارزد
اسلام اگر بعد از هزار و چارصد سال
امروز بیش از هر زمان دارد پر و بال
امروز اگر داریم حبّ احمد و آل
امروز اگر از ترس، کافر میشود لال
امروز اگر تدبیر دشمن بینتیجهست
از لطف نام حیدر و نان خدیجهست
درد رسولالله را تسکین تو بودی
در عاشقی هم قابل تحسین تو بودی
بیداری اسلام را تضمین تو بودی
الگوی زهرا در دفاع از دین تو بودی
ایثار تو فاطمه را ایثارگر کرد
جان را برای جان مولایش سپر کرد
زهرا در آتش سوخت تا حیدر بماند
تا فتنههای دشمنان ابتر بماند
در شعلهور شد، محسن و مادر… بماند
مرثیۀ مکشوف میخ در بماند
اف بر تو ای دنیا که هستم از تو خسته
دستان حیدر بسته شد، زهرا شکسته
زهرا به زینب داد درس استقامت
تا او شود الگوی صبرِ در مصیبت
اما امان از لحظههای تلخ غارت
زینب تک و تنهاست؛ آن هم در اسارت
یک دست بر سر داشت تا معجر نیفتد
دست دگر بر ناقه تا دختر نیفتد
شاعر:حمید رمی
________________________________________________
متن شعر مناجات با خدا – ماه رمضان
نصیحت پدرم مانده است در گوشم
که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم
غم گرسنگی ات قوت غالب من شد
همیشه در وسط روضه اشک مینوشم
قسم به کتری جوشیده در حسینیه
که با کسی که نخواهد تو را نمیجوشم
گرفت نور خدا زندگی تاریکم
به لطف شعله ی در چلچراغ بر دوشم
حسین گفت پدر جای لای لایی شب
شراب ریخت به جانم هنوز مدهوشم
به چار گوشهی قبرم قسم که بعد از مرگ
برای تنگی قبرم گدای شش گوشم
کفن که دستِ مرا بست؛ دست تو باز است
وَ دست باز تو یعنی بیا در آغوشم
چرا به یاد لب تشنه ات نمیمیرم
مرا ببخش عزیزم که آب مینوشم
مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت
مصیبت پسر تو نشد فراموشم
میان روضه ی بزم یزید فریادم
به یاد شام غریبان اگر که خاموشم
عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است
تو پاره پیرهنی، من لباس می پوشم
شاعر:گروه یا مظلوم
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
پس از احمد اگر نازل شود پیغمبری دیگر
نمیآید شبیه همسرِ او همسری دیگر
زنی از جنسِ «اَعطَیناک» بین نازَنان تنهاست
که محشور است آنجا ابتری با ابتری دیگر
کنار همرکابش «یاعلی» گفت و به جنگ جهل
نرفت از سنگرِ همسنگرش در سنگری دیگر
علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد
و این زن با وفا و مِکنتش شد حیدری دیگر
به دور شمع پیغمبر نمیبینیم تا محشر
به جز بال و پرِ پروانهاش خاکستری دیگر
به جز دامانِ پاک او که رحلِ نور اعطیناست
نجوشیدهست در عرش برین هم کوثری دیگر
به غیر از دفترِ مدح طلاکوبش که قرآن است
نخورده مُهرِ «اُمُّالْمُؤمِنین» بر دفتری دیگر
اگر جا میشود دریا میان کاسهای لبپَر
بگو داریم غیر از اُمّزهرا مادری دیگر
زنی که میفروشد نور عقبی را به دنیایش
نخواهد داشت جز شیطان و آلش مشتری دیگر
زنی که جای «اُمُّالْمُؤمِنین» اُمُّالحَسَد شد رفت
نخواهد رفت بغض بچههایش از سری دیگر
شاعر:رضا قاسمی
________________________________________________
متن شعر حضرت خدیجه (س)
از آن عشقِ بدونِ نقص در حیرت اگر بودی
برایش در مقام ِ همسری زینت اگر بودی-
-دلیلش جذبهٔ ایمان و خُلقِ مهربانش بود
پیاپی با پیمبر(ص) عاشقِ صحبت اگر بودی
دلت میخواست اسلام ِ محمد(ص)بهترین باشد
برای دین به فکرِ وقفِ اموالت اگر بودی
مسلمان پروری کارِ خودت بود و به دنبالِ
تجارت، یا که رونق دادنِ ثروت اگر بودی
أمیرالمؤمنین تنها علی(ع) بود و به این علت
موافق با مرامش بوده؛ با حضرت اگر بودی
ولایت در مسیرِ فتنه و شبهه نمی افتاد
اگر بودی و در تبلیغِ آن حجّت اگر بودی
در آن نُه سالگی، ٱم أبیها(س) نیز مادر داشت
در آن نُه سالگی، با قلبِِ پُر مهرت اگر بودی-
-دلش آرام بود و دور بود از بغض و دلتنگی
کنار دخترت زهرا(س)؛ شبِِ «وصلت» اگر بودی
حسن(ع)سیلی به مادر را نمیدید و جوان می ماند
هوادارانه در آن کوچهٔ خلوت اگر بودی
نمیدانم چه حالی داشتی در آتش ِ کینه
گرفتارِ چهل نامردِ بیغیرت اگر بودی
زمین افتاد و «در» بر رویِ بارِ شیشه اش افتاد
تو میرفتی به جای فضه(س)آن ساعت اگر بودی
زمان رفت و زمینِ کربلا در انتظارت بود
شبی با کاروانِ خسته در حرکت اگر بودی
فقط میخواستی کام ِحسینت(ع)بی عطش باشد
تمام عمرِ خود، دنبالِ یک حاجت اگر بودی
تک و تنها، عطش، گودال، خنجر، سر، قفا، نیزه
به صورت میزدی لطمه! در آن هیئت اگر بودی
یقیناً میسپردی جان اگر میدیدی اَش عریان
به روی تل پریشان شاهدِ غارت اگر بودی
در آغوش تو زینب(س) زار میزد داغ هایش را
غروبِ روزِ عاشورا در آن غربت اگر بودی
بهشتِ چادرِ تو سرپناهِ کودکان میشد
میانِ خیمه در آن عصرِ پُر وحشت اگر بودی!
شاعر:مرضیه عاطفی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.