اشعار مرثیه رسول اکرم (ص) ویژه ماه صفر ۱۴۰۰

متن شعر مرثیه رسول اکرم (ص)
آنکه با غمزههای گفتارش
درسآموزِ صد مدرّس بود
در نفسهای آخرِ عمرش
قلم و کاغذی طلب بنمود
چون که میخواست مردمِ دینش
نشوند از مسیر حق، گمراه
خواست در آخرین وصیت خویش
بنویسد: “علی ولیالله”
ناگهان از میان جمعیت
محضر حضرت رسولالله
یک نفر _آنکه دانی و دانم_
گفت “ان الرجل لیهجر”… آه
او که آیات را نمیفهمید
گفت قرآن برای ما کافیست
او نفهمید که کلام رسول
جز کلام خدای سبحان نیست
آن رسولی که گفت: ای مردم!
یک امانت زِ من کنار شماست
اجر پیغمبریِ من، تنها
احترامِ به دخترم زهراست
چند روزی گذشت… مردی که
بر نبی بست تهمتِ هذیان
او که قرآن برای او بس بود
حملهور شد به کوثر قرآن
کوچه آماده، هیزم آماده
یک نفس مانده بود تا آتش
داد زد: ای اهالیِ خانه
یا که بیعت کنید یا آتش…
همه گفتند: فاطمه آنجاست
گفت: فضه، حسن، علی، یا او،
هرکسی پشت درب این خانهست
طعمهی آتش است حتی او
همه گفتند: محسنش پس چه؟
گفت: فرقی نمیکند اصلاً
باید این خانه را بسوزانم
مرد باشد میانِ آن یا زن
چند لحظه سکوت کرد و سپس
چند گامی سوی عقب برگشت
همه گفتند: منصرف شده است
همه گفتند که بخیر گذشت
ناگهان باز سمت خانه دوید
لگدی زد به در…خدا!… مادر
فاطمه بیسپر…خدا!… محسن
در شده شعلهور…خدا!…مادر
شاعر: حمید رمی
_______________________________________________________
متن شعر مرثیه رسول اکرم (ص)
چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی
و سرنوشت تمام جهان؟ اگر تو نبودی
در آن میانه که باران سنگ بود و شکستن
نبود پنجرهای در امان، اگر تو نبودی
هنوز معبر اصحاب فیل بود زمانه
شکسته بود دل آسمان، اگر تو نبودی
حجاز بود و غم دختران زنده به گورش
یکی نداشت ز غیرت نشان، اگر تو نبودی
زمین روایت سبزیست از نگاه تو اما
چه بود آخر این داستان؟ اگر تو نبودی
شاعر: محمد رضا احمدی فر
_______________________________________________________
متن شعر مرثیه رسول اکرم (ص)
لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد…
تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد
خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد
دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد
روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد
آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع)
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد
طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
¤
رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد
دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!
شاعر: مرضیه عاطفی
_______________________________________________________
متن شعر مرثیه رسول اکرم (ص)
السلام ای اشرفِ پیغمبران
ای فدای تو تمامِ انس و جان
السلام ای شهریارِ ذوالمِنن
ای تو خورشید همه کون و مکان
ای حبیب ای صاحبِ جاه و جلال
ای که نورت علتِ خلقِ جهان
بر همه پیغمبران تو افضلی
واسطِ فیضِ خدای مهربان
عالم از تحسینِ حُسنت بیقرار
ای که حُبت مژده ی باغِ جنان
تاجِ سلطانیِ امت آنِ توست
ای نبی ای مرسلِ آخر زمان
عاشقانه با کمالِ افتخار _
در خضوعِ تو زمین و آسمان
هر دو عالم ناجیِ امت تویی
ای تو اسبابِ نجاتِ امتان
یا رسول الله پناهِ عالمی
در پناهِ تو همه جانها امان!
شاعر: هستی محرابی
_______________________________________________________
متن شعر مرثیه رسول اکرم (ص)
پای بابا را بغل کردی رها کن دخترم
سعی کن از کودکت رفعِ بلا کن دخترم
نبضِ قلبش می زند..این ماههای آخری
محسنت را گاهگاهی هم صدا کن دخترم
بارِ شیشه داری و غصّه برایت خوب نیست
جای اندوه و بُکا..بهرم دعا کن دخترم
می روم از پیش تان،دلواپسِ این خانه ام
خواهشاً یاریِ جانِ مقتدا کن دخترم
بیکس و تنها شود حیدر پس از پروازِ من
پس حمایت از یدِ شیر خدا کن دخترم
دیدی آتش می رود بالا ز دربِ خانه ات
با شجاعت خویش را مستِ ولا کن دخترم
سعی کن مسمار نَنشیند به روی سینه ات
دائماً در زیرِ لب ذکرِ خدا کن دخترم
شاعر: محسن راحت حق
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.