آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار مرثیه حضرت زهرا (س) ویژه فاطمیه سال ۱۴۰۰

3
اشعار مرثیه حضرت زهرا (س) ویژه فاطمیه سال 1400

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

ندارد بی تو پایان اشک چشمان ترم انگار
گرفته با همه قوت غریبی در برم انگار

تو که رفتی دگر روز خوشی در زندگانی نیست
فرو رفته به مرداب محن پا تا سرم انگار

مراعات از برای بچه ها کردم اگر گفتم
خدا را شاکرم ، امروز قدری بهترم انگار

خجالت از تو دارم از امانت داری ام اما
پس از تو بیشتر شرمنده‌ی پیغمبرم انگار

کشیدم آب غسلت را ز چاه دیدگان خویش
شب تدفین تو می رفت جان از پیکرم انگار

توان حتی به زانویم برای راه رفتن نیست
منی که فاتح احزاب و بدر و خیبرم انگار

ببین بعد از تو درد دل فقط با چاه می گویم
که می شیند فقط چاهی به پای منبرم انگار

خلاصه غصه‌ی هجر تو دارد می کشد من را
تو در خاکی و من شد خاک بر روی سرم انگار

شاعر:عرفان ابوالحسنی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم،
به دیر پایی شب‌های انتظار قسم،

به باغ سبز شهادت، به خون سرخ شهید
به روشنای سپیده، به نوبهار قسم،

به آشنایی غم با دل صبور علی
به روشنایی قلب امیدوار قسم،

به بی‌صفایی صبح مدینه بی‌زهرا
به بی‌وفایی دنیا، به شام تار قسم…

به آتش دل مسکین، به آه سرد اسیر
به اشک چشم یتیم و به چشمه‌سار قسم

اگر چه قلب جهان غرق در جراحت شد
شبی که فاطمه در خاک خفت، راحت شد

شاعر:استاد محم جواد غفورزاده

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست

پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین…
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست

هجده بهار دیدی و در سوگ تو دلم
بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست

ای دل بسوز و بشکن! تا باورت شود
حتماً دری که سوخته را، می‌توان شکست

بانوی نور در دلتان رنگی از خداست
زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست

با هر دری که بعد نگاه تو باز شد
انگار در گلوی علی استخوان شکست

شاعر:مهدی مردانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

سر می‌گذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بی‌کرانت

محبوب‌تر از هر کسی نزد رسولی
آغوش او همواره می‌شد میزبانت

چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندی
بر زخم او با دست‌های مهربانت

نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر،
تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت

حق علی را غصب کردند و پس از آن
انداختند آتش به جان آشیانت

می‌سوختی در شعله‌های کینه‌هاشان
آه از دلت آه از دل آتشفشانت…

با دست‌های بسته حیدر را که بردند
با چشم خود انگار دیدی رفت جانت

پشت سر حیدر خودت را می‌کشاندی
آه از تن مجروح و از اشک روانت

هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آه
ناگاه دیدی می‌رسد فصل خزانت

پیچید در خانه برای آخرین بار
بوی تنور داغ و بوی عطر نانت

بانو تو حتی بعد از این‌که پر کشیدی
بودی به فکر کودکان نیمه‌جانت

بند کفن وا شد تو با مهری فراوان
آغوش وا کردی به روی کودکانت..

شاعر:فاطمه معصومه شریف

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

“هیچکس اینجا نمی‌فهمد زبان گریه را
بغض می‌گیرد ز چشمانم توان گریه را

تا به جا آرم دو رکعت ناله با هجران، بلال!
بانگ دِه بار دگر امشب اذان گریه را

می‌برد شهر شما را موجی از ماتم به کام
گر رها سازم دمی سیل دَمان گریه را

می‌روم از شهرتان بیرون که ریزم روی خاک
قطره قطره از نگاهم اختران گریه را

می‌گذارم سر به صحرا می‌سپارم دل به دشت
تا پر از خورشید سازم آسمان گریه را

طعنۀ بی‌طاقتی بر من مزن بی‌اختیار
داده‌ام از کف پس از بابا عنان گریه را

گر چه تسکین دلم مرگ است امّا باز هم
دوست دارم لحظه‌های مهربان گریه را…”

شاعر:سید عبدالله حسینی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

رُخت فروغ خداوند دادگر دارد
قَدت نشان ز قیام پیامبر دارد

میان خلق شود چون محبتت تقسیم،
پیمبر از همگان سهم بیشتر دارد

به دانه دانۀ اشک تو می‌خورد پیوند
که ناله، سوز دگر در دل سحر دارد

خدا ثنای تو را در کتاب خود گوید
رسول، مِهر تو را همچو جان به بر دارد…

حدیث وصف تو ننوشته ماند و باز از آن
بسی زمانه روایات معتبر دارد

ز عزم توست ولایت، دوام اگر بگرفت
ز صبر توست رسالت، بقا اگر دارد

نسیم شهر مدینه بِه خُلد ناز کند
که هر شب از حرم مخفی‌ات گذر دارد…

تو با خدا ز ازل بوده، تا ابد هستی؛
که گفته دخت نبی عمر مختصر دارد؟

به هر دلی نگرم از طریق مُلک حجاز
به شوق کوی تو، رو جانب سفر دارد

نبوّت از تو به پا ماند و تا ابد برجاست
ولایت از تو به کف، رایت ظفر دارد…

گذشته است بسی قرن‌ها و، بر دل خصم
هنوز هم سخنت حکم نیشتر دارد

خطابه خواندن تو حیف؛ خاصه در جایی
که اجتماع، دل کور و گوش کر دارد

ندای کفر به نطق تو در گلو خفه شد
همای دین ز قیام تو بال و پر دارد

غم دل تو چه گویم؟ که قصۀ آن را
به صد هزار زبان، شعله‌های در دارد

شهید اوّل راه علی‌ست محسن تو
که جان به کف ز پی ‌یاری پدر دارد…

شاعر:استاد غلامرضا سازگار

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

می روی از هوش و گاهی پلک خود وا می کنی
گاه گاهی زیر لب از درد نجوا می کنی

هرچه می گویم دعا کن بهر استشفای خود
از چه رو ای جان من امروز و فردا می کنی؟

می گزی لب را ز فرط درد یک حرفی بزن
زیر معجر می روی و دیده دریا می کنی

من “علی” ام شوهرت ، گویا که نامحرم شدم!
از چه رویت را ز “حیدر” باز اخفا می کنی؟

زهره ی زهرا دوباره بر امیر خود بتاب
اینچنین زهرایی خود را تو معنا می کنی؟

خواهشی دارم حلالم کن اگر مقدور بود
این تویی با بخششت انگار غوغا می کنی

رخصتی ده تا بگیرم زیر بازوی تو را
دست تو بانو شکسته ناله بر پا می کنی

از تنت چیزی نمانده جز شَبَه ای کوثرم
دست و پنجه نرم با اندوه غم ها می کنی

در کنار بسترت خیبر شکن از پا فتاد
می روی از هوش و گاهی پلک خود وا می کنی

شاعر:محسن راحت حق

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

از زبان حضرت اميرالمومنين(ع)

اين اشك ها براى تو مرهم نمى شود
چيزى ز غصه هاى دلت كم نمى شود

با من بگو عزيز دلم راز كوچه را
یعنی علی به راز تو محرم نمی شود؟

جارو نزن به خانه..براى تو خوب نيست
پهلو شكسته اين همه كه خم نمى شود

زهرا بيا و غصه ى مارا تمام كن
زينب حريفِ اين همه ماتم نمى شود

ظهر دهم حسين تنش زير دست و پاست
لب تشنه مانده است كفن هم نمى شود

شاعر:آرمان صائمی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

چند بیتی در جواب هتک حرمت شیخ گرگیج

گرگیج ِ حرامزاده ، گفتی علنی
حتماً کتکت را علنی خواهی خورد

«یابن الدعیه» به حرمت عبدالله
سیلی ز تباری حسنی خواهی خورد

با دست همین سینه زنِ غیرتمند
تو ضربهٔ دندان شکنی خواهی خورد

خیلی خودمانی به اباالفضل قسم
بدجور ز ما تو‌دهنی خواهی خورد

شاعر:قاسم نعمتی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

نام علی را هر نفس تکرار می کرد
افلاک را از نور خود سرشار می کرد

بر عهده رزق عالم لاهوت را داشت
روح الامین در منزل او کار می کرد

هر روز مانند نبی معراج می رفت
تا خویش را در آینه دیدار می کرد

آیینه بود و در تجلی کمالش
نور حسین خویش را اظهار می کرد

درگاه قدس از مقدم او نور می خواست
پس به غبار راه او اصرار می کرد

درکش برای خاطر خورشید سخت است
آتش چرا با چادرش پیکار می کرد

بی اذن آتش در رواق خانه آمد
ترغیب بی شرمانه ی مسمار می کرد

تا میخ در راه دگر را پیش گیرد
از او تمنا حیدر کرار می کرد

دستار زهرا در تب او سخت می سوخت
خیلی گلایه از در ودیوار می کرد

ای کاش قدری تازیانه نرم خو بود
با دست زهرا مهربان رفتار می کرد

با چارچوب در غمش را قاب کردند
رنگ کبودی، جلوه اش را تار می کرد

باغ فدک گلزار گلهای بنفشه است
یاد از رخ نیلی او بسیار می کرد

شاعر:محسن حنیفی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

اگرچه کاهم از آتش إبا نخواهم کرد
نماز سوختنم را قضا نخواهم کرد

بدون مهر تو خورشید را نمی خواهم
بدون نام تو حتی دعا نخواهم کرد

به کیمیاگری چشم فضه ات سوگند
که غیر خاک تورا توتیا نخواهم کرد

به جز به دشمن مولا،به جز به دشمن تو
نثار هیچ کسی ناسزا نخواهم کرد

در آن مقام که مادر گریزد از فرزند
بگو که نوکر خود را رها نخواهم کرد

بگو چکار کنم تا صدا کنی پسرم
که من به نوکری ام اکتفا نخواهم کرد

تو مادر منی و اختیار دار منی
بگو بیار سرت را…صدا نخواهم کرد

منی که کشته عشق حسین تو هستم
به جز رضای تورا خونبها نخواهم کرد

علی که تکیه عالم به اوست،می فرمود:
که جز به فاطمه ام إتکا نخواهم کرد

تو رو به قبله ترین کعبه و علی قبله ست
به غیر تو به کسی اقتدا نخواهم کرد

چنین که خاطرت آزرده است از کوچه
به حشر کوچه برای تو وا نخواهم کرد

شاعر:محسن عرب خالقی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد

نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم،
کسی هم‌رتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد

تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو
به غیر از تو کسی تأویل أعطینا نخواهد شد

فقیران و یتیمان و اسیران یک‌صدا گفتند:
رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد

نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه
زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد…

«بحق فاطمه» گفتیم بعد از ذکر «یا فاطر»
که «یا فاطر» بدون «فاطمه» معنا نخواهد شد

خداوند آفرید او را برای تو که می‌دانست
کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد…

علی که نام او رمز ورود در سماوات است
بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد

دم من حیدر است و بازدم زهراست در هر دم
بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد

به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشی این است
که هر کس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد

زمانی که همه لال‌اند در محشر، زبان ما
به جز با ذکر زهرا و علی گویا نخواهد شد…

شاعر:سید علیرضا شفیعی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

یکی نبود و یکی بودِ قصه تنها بود
به فکر ناب‌ترین اتفاق دنیا بود

عدم برای شدن ذره ای بهانه نداشت
کسی نبود و خدا حرف عاشقانه نداشت

کسی که مسلک آیینه‌گی بلد باشد
ظهور لطف خداوند، تا ابد باشد

کسی که در همه ی عصرها روان باشد
کسی که چادرش امنیت جهان باشد

بغل کند تن رنجور آفرینش را
دخیل خویش کند دست‌های خواهش را

خدا تغزل خود را به قالب او داد
و ناگهان چقَدَر شعر اتفاق افتاد

گل بهشت از او رنگ و بوی تازه گرفت
طلوع صبح نخستین از او اجازه گرفت

هبوط کرده و دریا به کوزه ای جا شد
و در لباس زمینیِ خویش پیدا شد

زمین،زمینِ خدا گاهوارِ انسان شد
و دست فاطمه اش گاهواره جنبان شد

کدام دست، همان دست ِ زخمی از دستاس
که نان رسانده به نامردم نمک‌نشناس

چه باوری که به درهای بسته می کوبد
چهل شب از دل سنگی غبار می‌روبد

چه مادری که حسینش گرسنه خوابید و
که هل اتی شد و بر شهرِ مرده تابید و

چه دختری که اقالیم راز در مشتش
زدود از رخ آیینه آه انگشتش

زلال از نفس اوست، چشمه چشمه سخن
عجب خیال محالیست شاعرش بودن

توان وصف تو در چنته ی سرودن نیست
«زنی چنان که تویی جز تو هیچ کس زن نیست»

شاعر:شهره انجم شجاع

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

اگر به شکوه، لب خویش وا کند زهرا
مدینه را به خدا کربلا کند زهرا…

مدینه! با چه امیدی پس از پیمبرِ عشق
دل شکستۀ خود را رضا کند زهرا؟

به سوی کلبۀ احزان اگر روان نشود،
علاج عقدۀ دل را کجا کند زهرا؟

به احترام حریم ولایت علوی‌ست،
که سینه را سپر صد بلا کند زهرا

همین که می‌کند آهنگ خطبه در مسجد
قیامت از سخنانش به پا کند زهرا

مدینه! خاطر همسایه کی خبر دارد؟
که در نماز شب، او را دعا کند زهرا

مدینه! باز مکن بال مرغ آمین را
اگر که خواهش مرگ از خدا کند زهرا

مدینه! با چه زبانی به یاس کوچک خود
حکایت دل دردآشنا کند زهرا؟

دعا کنید که یک لحظه هم اگر شده است
ز روی لطف نگاهی به ما کند زهرا…

شاعر:استاد محمد جواد غفورزاده

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت

حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد
خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت

هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد
بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت

یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت
یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت

رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت
در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت

شاعر:علیرضا قزوه

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

هر نسیمی خسته از کویت خبر می‌آورد
چشم تر می‌آورد، خونِ جگر می‌آورد

خارها در چشم دارد، استخوان‌ها در گلو
هر کسی دیوار و در را در نظر می‌آورد

این بهار تازه دارد شاخه‌ای گل در بغل
وایِ من، اینک خزان با خود تبر می‌آورد

یاد تو گل کرده چون داغی به باغ جان مگر؟
هر درختی غنچه‌های شعله‌ور می‌آورد
::
روضه‎خوان می‌برد دل را پیش از این تا کربلا
ناله‌ای اما دلم را سوی در می‌آورد

«بارالها خانۀ همسایه‌ها را گرم کن»
مادری دست دعا انگار برمی‌آورد

شاعر:علی داوودی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

باغ اعتبار یافت ز سیر کمالی‌ات
گل درس می‌گرفت ز اوصاف عالی‌ات

هفت آسمان، مسخّر عرفان ناب تو
هفت آسمان، محیط شهود جلالی‌ات

شب افتخار داشت تماشا کند تو را
در لحظۀ نماز، در اوج زلالی‌ات

با عطر جانماز تو تکریم می‌شوند
صدها فرشته بال زنان در حوالی‌ات

می‌رفت آبروی تجمّل میان خاک
تا شهره شد حکایت ظرف سفالی‌ات…

ای شهر پر ز آینه، ای خانه خانه نور
ما نیستیم عاقبت آیا اهالی‌ات!؟

نسل تو چشمه چشمه در آفاق جاری است
کوری خصم طعنه‌زن لااُبالی‌ات

امّا توان حضرت خورشید را گرفت
صرف تصوّر سفر احتمالی‌ات!

حالا ز غم تهی‌ست دلِ از صفا پُرَت
از یاد تو پر است ولی جای خالی‌ات!

شاعر:جواد محمد زمانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت

ظاهراً گردانده زهرا دستۀ دستاس را
باطناً دور فلک بی اذن او گردش نداشت

نیمِ عمرش با نبی بوده‌ست، نیمی با وصی
از ازل عمر کسی اینقدر گنجایش نداشت…

شانه بر گیسوی طفلان پریشان می‌کشید
دست اگر بالا می‌آمد، دست اگر لرزش نداشت

رنج او را روز اگر می‌دید می‌شد شام تار
لحظه‌ای بعد از پدر ریحانه آرامش نداشت…

شاعر:مرضیه نعیم امینی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

دگر آن خرده جان هم پرکشید از نیمهٔ جانش
همینکه رفت شهر آسوده شد از آهِ سوزانش

عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن
برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش

حیاط خانه هم آب حیاتش را صدا می زد
تنور خانه هم می سوخت بی عطرِ خوش نانش

چگونه شرح باید داد منجی ، محتضر گشته ست
و سامان جهان بار سفر بسته ست سامانش

اگر چه سوخت تنها دربِ این خانه ولی انگار
علی مانده است بین خانهٔ از غصه ویرانش

در و دیوار بیت الله شاهد بود که یک عمر
علی در سینه آتش داشت با یاد گلستانش

شهادت می دهد کوچه شهادت می دهد آتش
نشد زهرای اطهر دست بردارد ز پیمانش

شاعر:حامد آقایی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

مائیم، ما، دو آینه ی روبروی هم
تابانده اند صورت ما را به سوی هم

تا خیره می شویم به هم با نگاهمان
وا می کنیم پنجره ها را به روی هم

من مردِ روزِ رزم و تو بانوی اشک شب
نوشیده ایم سرّ خدا از سبوی هم

سر خم نمی کنیم مگر پیش پای عشق
عالم نمی دهیم به یک تار موی هم

قرآن، نزول قدر تو؛ ایمان، قبول من
«یا ایها الذینِ» هم و «امنوا» ی هم

دریا ندیده است، نمی فهمد این کویر،
ما غرق می شویم چرا در وضوی هم؟

قهر است شهر با من و تو، مثل نی ببین
پیچیده بغض غربتمان در گلوی هم

آنها به فکر هیزم خشکند پشت در
ما خیره در نگاه تر و چاره جوی هم

نه دستِ بسته ام و نه بازوی خسته ات
طاقت نداشتند بیایند سوی هم

پروانه ها خوشند، اگر چه در آتشند
پر می کشند در دلشان آرزوی هم

یک روز ما دوباره شبیه دو آینه
می ایستیم رو به خدا روبروی هم

شاعر:قاسم صرافان

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

ترک من خسته ی نالان مکن
اشک مرا گوهر غلتان مکن

صبر و قرار من دلخون مبر
باز مرا بی سر و سامان مکن

روز مرا تیره تر از این مخواه
شام مرا ، شام غریبان مکن

بر جگرم آتش هجران مپاش
چشم مرا چشمه ی جوشان مکن

جمع جگر سوختگان را ز غم
شعله مینداز و پریشان مکن

با من دلخسته بگو داغ خود
درد دل خویش تو پنهان مکن

چهره ی نیلی تو مپوشان ز من
شعله ور این آتش سوزان مکن

کلبه ی احزان شده کاشانه ام
ترک من و کلبه ی احزان مکن

من همه دردم ز غمت فاطمه
درد مرا نیز دو چندان مکن

ساحل دریای دل مرتضی
موج مزن ، این همه توفان مکن

این تن گلگون شده از تیغ غم
وین دل ویران شده ویران مکن

«یاسرم» و با دل خون آمدم
ای دل من روی به بُحران مکن

شاعر:محمود تاری

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

فاطمه برخیز اشرار زمان در می‌زنند
روسیاهان بر علی از پشت خنجر می‌زنند

آن گروهی که قسم خوردند دینداری کنند
روز روشن ضربه بر دین پیمبر می‌زنند

فاطمه برخیز پُشت در هیاهو را ببین
هیزم آوردند، گویا شعله بر در می‌زنند

رفته انصار و مهاجر در سکوتی مرگبار
طعنه بر سلمان و مقداد و ابوذر می‌زنند

فاطمه برخیز از کار علی بگشا گِره
بین دو رویان بر رگِ اسلام نشتر می‌زنند

این صدایی بود گویا از رسول آمد به گوش
دید نا اهلان به باب الوحی آذر می‌زنند

دخترم برخیز ، یاری کن ولی الله را
ورنه دشمن تیر بر قلب مکدّر می‌زنند

دخترم برخیز زینب را بده درس دفاع
رهزنان ور نه رسن بر دست رهبر می‌زنند

فاطمه برخواست از جا، با شعار یا علی
با حیا نسوان گره اینجا به معجر می‌زنند

یار یکتای ولایت پشت در آمد ولی
گویم ار چون شد ، ز غیرت شیعه بر سر می‌زنند

از در و دیوار پرسیدم چه شد آن روز ، گفت
دیدم اعدا طعنه بر فتاح خیبر می‌زنند

این‌طرف یک شیر زن بود ، آن‌طرف سیصد نفر
بارالها یک نفر را چند کافر می‌زنند

آن طرف گردن کشان بی ادب خنجر به دست
چارطفل این سو ندای وای مادر می زنند

سینه ای شد زخمدار آن روز از مسمار کین
کز غمش بر سینه شیعه تا به محشر می‌زنند

فرقه‌ی بی خانواده ، وارد خانه شدند
نانجیبان نعره‌ی الله اکبر می‌زنند

حکم ذالقربای قرآن زیر پا افتاده است
صدمه نامردانه بر آیات کوثر می‌زنند

شاعر:استاد کلامی زنجانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

عاقبت دردم دوا خواهد گرفت
دامنت دست مرا خواهد گرفت

هر شب “اللهم عجل…” خوانده ام
روزی آخر این دعا خواهد گرفت

من اگر مردم غبارم عاقبت
روی دامان تو جا خواهد گرفت

ای ز مادر مهربان تر خوب تر
کی دلت از دست ما خواهد گرفت

چشمت این ایام خون خواهد شد و
قلبت از این روضه ها خواهد گرفت

تو اگر یک بار روضه خوان شوی
روضه ی ما تازه پا خواهد گرفت

روشن است از حال و روز مادرت
زود بیمارت شفا خواهد گرفت

بعد از این همسایه راحت می شود
حیدر از فردا عزا خواهد گرفت

***
فاطمیه عاقبت از دست تو
دست من یک کربلا خواهد گرفت

شاعر:محمد علی بیابانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

چند بیتی در جواب هتک حرمت شیخ گرگیج

نقل زَمَخشَری ست كه روزی ابولهب
یك سنگریزه جانب احمد روانه كرد

ریگی – به طول و عرض نخود- در كَفَش گرفت
از روی كین، نبی خدا را نشانه كرد

تبّت یدا أبی لهب از آسمان رسید
فوراً لهیب خشم الهی زبانه كرد

فرمود: هر دو دست وی از تن بریده باد
نفرین بر آنكه این عمل ظالمانه كرد

یك دست او فقط به كمین نبی نشست
خشم خدا به دست دگر هم كمانه كرد

با این حساب، كیفر اهل سقیفه چیست؟؟
حق كسی كه حمله بر این آستانه كرد؟

قرآن اگر هنوز می آمد چه می نوشت؟
در وصف آنكه خون به دل ” اهل خانه” كرد

با مصطفى نكرد در آنجا ابولهب
با فاطمه هرآنچه كه اهل زمانه كرد

دشمن ، تقاص لات و هبل را ازو گرفت
كار علی و باغ فدك را بهانه كرد

با هر دو دست، بست و شكست و كشید و كشت
جان بتول را هدف تازیانه كرد

“آتش به آشیانه ی مرغی نمی زنند”
نفرین بر آن كه شعله در این آشیانه كرد

شاعر:محسن رضوانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

قهرمان قصه های کوچه،مادر السلام
سرپناه غربت دنیای حیدر السلام

ای زیارتنامه ات یک قطره اشک ازسوز دل
مادر هجده بهاریِ پیمبر ، السلام

مرغ قلبم تا بقیعت بازهم پرمیکشد
میفرستد برشما با دیده ای تر:السلام

«هل اتی» یک قطره از بحر کرامات شماست
آه ای تفسیر ناب قدر و کوثر السلام

برتو ای خیرِ کثیر ای آنکه هرگزسائلی
دست خالی برنگشت از پشت آن در ،السلام

“در” نوشتم،آه مادر،دردلم “در” گُر گرفت
وای برمن شعله ای بر گوشه چادر گرفت

شاعر:محمد کابلی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

دست می گیری بر این پهلو علی را می کشی
خم نمی آری بر این ابرو علی را می کشی

گفته بودم بی تو می میرد علی، تردید نیست؛
با همین دست سر زانو علی را می کشی

بوده ای بازو به بازو با من این ده سال عمر
آخرش با زخم بر بازو علی را می کشی

با سروش روشنت می بردی ام تا اوج عرش
حال با این اشک بی هو هو علی را می کشی

گیسوان لاله ها را شانه افشان می کنی
با پریشانی این گیسو علی را می کشی

رکن خلقت، دختر رحمت، تجلی کسا
می نمایی مخفی از من رو علی را می کشی

خواستی از مجتبی پنهان کند راز تو را
با همین سوزی که دارد او علی را می کشی

آه تو آیینه هایم را به باران خوانده است
سیل جاری کردی از هر سو علی را می کشی

صبر تو بیش از ستم پشت مرا خم می کند
راه را بستی به گفت و گو علی را می کشی

آفتاب از خانه ام پا می کشد بی روی تو
شمع من بی فرصت سوسو علی را می کشی

با دعایت آسمان را می نشانی ‌روی خاک
دست بالا برده، با یا هو علی را می کشی

بند از تسبیح عمرت وا نکن جان علی
می روی در روضه مینو علی را می کشی

بی تو گل کردن برای یاس هایت مشکل است
می شوی پرپر، گل خوشبو علی را می کشی

با وصیت نامه ات عمرم به پایان می رسد
آخرش با صحبتی نیکو علی را می کشی

شاعر:سید علی میری رکن آبادی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

چند بیتی در جواب هتک حرمت شیخ گرگیج

هتک حرمت می‌کنند و هتک حرمت می‌کنیم
اینچنین احکام دینی را رعایت می‌کنیم!

ما شناگرهای خوبی نیستیم، از این جهت
آب که آلوده شد اعلام وحدت می کنیم

در لباس وحدت اسلام تهمت می‌زنند
در لباس وحدت شیعه نجابت می کنیم

دین همیشه حافظ ما بود اما سالهاست
فکر می‌کردیم ما از دین حفاظت میکنیم

این وسط حقی که پامال است، حق مرتضاست
با سکوت خود به مولامان خیانت می کنیم

تا سند میخواست ماهم “الغدیر” آورده ایم
یا که با “شبهای پیشاور” هدایت می کنیم

خطبه‌ی “من کنت مولا” را نفهمیدند که
بعد صدها سال هم احساس غربت می کنیم

خط به خط آیات قرآن مدح مولایم علیست
ما اصولا مدح مولا را تلاوت می کنیم

یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی
یاعلی جان ما چقدر آسان عبادت می کنیم

در حقیقت با مناجات امیرالمؤمنین
عاشقانه با خدای خویش صحبت می کنیم

کعبه پیراهن برایش پاره کرد و بعد از آن
ما ولادتگاه مولا را زیارت می کنیم

روز محشر عالمی داریم با نام علی
با قیام او قیامت را قیامت می کنیم

هر که با مولاست ، بسم الله ، پس بیعت کند
ما به جان فاطمه از او شفاعت می کنیم

هر کسی دنبال حق می‌گشت، پاسخ می دهیم
از کتاب اهل سنت هم روایت می کنیم

شبهه ای دارید؟ بسم الله ، پاسخ می دهیم
کینه ای دارید؟ اعلام برائت می کنیم

شاعر:احمد ایرانی نسب

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

“با پا زدند بردر و در را صدا زدند
بی اطلاع آمده و بی هوازدند

دیدند چون حریف نبردش نمیشوند
دستش طناب بسته به او پشت پا زدند

یک عده جاهل متجاهر به فسق هم
لب تشنه آمدند ولی آب را زدند!!

یکدسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند
تهمت به بی کفایتی کیمیا زدند

با جمع نا منظمشان سنگریزه ها
سیلی به روی مادر آیینه ها زدند

شیطان پرست های به ظاهر خدا پرست
حتی تو را برای رضای خدا زدند!!

تحریف کرده اند تو را تازیانه ها
از بس که حرفهای تو را نا به جا زدند

حالا که میشود اگر آن سالها نشد
پرسیدن همین که شما را چرا زدند؟؟”

شاعر:سید رضا جعفری

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

خلافت ننگ مطلق بود ‌٬ تو تمکین نمیکردی
و عصمت را فدای بیعتی ننگین نمیکردی

از آوار ستم شاید قد توحید خم میشد
اگر تو دستهایت را ستون دین نمیکردی

تو را بی اخم میبینیم ٬ زخم مهربانیها
که از اندوه پر بودی ولی نفرین نمیکردی

سفر پایان سختیهاست این را خوب میفهمم
ولی ای کاش وقتش را خودت تعیین نمیکردی

یقینا باد عالم را به سمت نیستی میبرد
اگر تو با وجودت خاک را سنگین نمیکردی

و من از شعرهایم مصرعی جایی نمیخواندم
اگر بانو خودت هر بیت را گلچین نمیکردی

شاعر:هادی جانفدا

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

“کنار فضه صمیمانه کار می کردی
به کار کردن خود افتخار می کردی

درخت های بهشتی به پایت افتادند
همان شبی که هوای انار می کردی

فقیر هرچه می آمد اسیر بر می گشت
تمام عالمیان را دچار می کردی

دلیل خنده حیدر! چه شد که بعد پدر
مدام گریه بی اختیار می کردی؟!

چه شد محبت همسایه ها؟ دعایت را
چه مادرانه به آن ها نثار می کردی..!

تمام مردم اگر کور و کر، علی دیده ست
فدک فدک همه جا را بهار می کردی

به روزگار علی خار و تیغ رو آورد
شبی که پشت به این روزگار می کردی

چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر
اگر مریض نبودی چکار می کردی؟”

شاعر:عاطفه جوشقانیان

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

ای ماه چراغ پشت بامت
خورشید طلوع صبح و شامت

ای تکیه زده به تخت لولاک
غوغای وجود بار عامت

ای کوثر و سلسبیل و زمزم
ته مانده تبرکی جامت

ای کعبه یکی ز معتکف ها
در خلوت مسجدالحرامت

مقبول نماز در حریمت
واجب شده حج به احترامت

تعقیب نماز صبح احمد
دیدار تبسم و سلامت

قدر است شبی که با تو طی شد
توحید بیانی از مقامت

در ظل ولایتت ولی بود
ماموم تو می شود امامت

هر ناله ی توست شقشقیه
هر آه تو نطق بی کلامت

شمشیر علی برادرت بود
اما غم و گریه یاورت بود

قرآن لفط معانی تو
گویاست به هم زبانی تو

وحی است کنیز خانه زادت
همخانه خطبه خوانی تو

مهمان وجود جمع عالم
بر سفره مهربانی تو

مریم ، حوّا سرایدارت
تا کیست رفیق جانی تو

معصومه ی تو گشوده راهی
تا ساحت بی کرانی تو

دارد قم و آن حرم نشانی
از مدفن بی نشانی تو

پیران طریق عقل و عرفان
حیران تو و جوانی تو

سرخ است همیشه گوش تاریخ
از صورت ارغوانی تو

آرام آرام کشته ما را
افتادن ناگهانی تو

قد راست نکرده ایم از آن روز
قربان قد کمانی تو

با اینکه شکسته ای و مجروح
از پا ننشسته ای چنان کوه

شاعر:هادی جانفدا

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید

چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید

چشم او رفت سیاهی و حرم را گم کرد
در پیِ چشم ترش چشم ترم تیر کشید

دست بر شانه ام انداخت و دیدم مادر
کمرش خم شده من هم کمرم تیر کشید

بعد هر ضربه که آن روز به مادر میخورد
رشته های رگ قلب پدرم تیر کشید

مادرم گفت که از حادثه کوچه به بعد
بند بند بدنم گل پسرم تیر کشید

شاعر:محمد کیخسروی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

در جوابم دیده دریا می کنی ، یعنی تمام؟
پلک خود را بی رمق وا می کنی ، یعنی تمام؟

با منِ “حیدر” نگو که لحظه های آخر است
با سکوتت خوب غوغا می کنی ، یعنی تمام؟

بسترت را رو به قبله کرده ای یعنی که چه؟
رد این خواهش تو آیا می کنی؟، یعنی تمام؟

در دل طوفانی ام جایی نمانده بهر غم
باز آشوبی مهیا می کنی ، یعنی تمام؟

رفتنت خانه خرابم می کند بانو ببین
قلب من را دار غم ها می کنی ، یعنی تمام؟

من “علی” تنها ترین فرد جهانم “فاطمه”
پشت بر “آقای تنها” می کنی ، یعنی تمام؟

دخترت سنی ندارد رحم کن بر “زینبت”
ابروانت از چه بالا می کنی ، یعنی تمام؟

شاعر:محسن راحت حق

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

در سماوات صحبت زهراست
حرف ها از نجابت زهراست

عرشْ تسبیح عشق در دستش
سخت مشغول مدحت زهراست

“هل اتی” با تمام آیاتش
سفره ای از کرامت زهراست

کلمات معطّرش از نور
عرشْ محو فصاحت زهراست

ما ز نهج البلاغه می فهمیم
که علی با بلاغت زهراست

آبْ مِهر محبتِ او شد
عرش یک تکّه خلعت زهراست

طعم لبخندهای پیغمبر
همه اش با ملاحت زهراست

ماه با آن جمال و زیبایی
محو رخسار و طلعت زهراست

ماه دور مدینه می چرخد
متوسل به حضرت زهراست

جبرئیلی نهان شده در او
شرق تا غرب هیبت زهراست

خلق عالم به خلقت احمد
خلقت او به خلقت زهراست

وَ پیمبر که اشرف الناس است
عاشق یک زیارت زهراست

او به دنبال ماه کامل بود
کار هر روزه رؤیت زهراست

زور بازوی حیدر از او بود
ذوالفقارش عنایت زهراست

ضربه های علی چو گل می کرد
همه اش از محبت زهراست

کوچه های مدینه می دیدند
که علی در حمایت زهراست

وَ علی با تمام اعجازش
متحیّر ز غیرت زهراست

فاطمه شد سپر برای علی
وَ شهادت اطاعت زهراست

در حقیقت امامت مولا
متبرّک به بیعت زهراست

شیعه در اعتکاف او بوده ست
شیعه در ظلّ ساحت زهراست

شیعه ارثی ز مادرش برده ست
به نخ چادرش قسم خورده ست

بر سر خصم تیغ می بارد
ازعلی دست بر نمی دارد

شیعه یعنی چراغ بیداری
شیعه لبریز از وفاداری_

او ز نهج البلاغه می بیند
استخوانی که در گلو مانده ست

ماجرا ماجرای تلخی بود
خطبه هایی که پیش رو مانده ست

اونخواهد گذاشت دیگر بار
استخوان بر گلو اثر بکند

حکم اگر آن جناب فرماید
لب اگر این عزیز تر بکند..

شاعر:علی کفشگر

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

گل شمّه‌ای از آیۀ تطهیر تو باشد
گر آینه در آینه تکثیر تو باشد

خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت
تا کرببلا رفت که تفسیر تو باشد

بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم
برداشت نمک را که نمک‌گیر تو باشد…

در آب به تصویر کسی زل زده عباس
عشقش فقط این است که تصویر تو باشد

ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس
عالم همه در گردش تقدیر تو باشد

در خوابِ شهیدان جهان یکّه‌سواری‌ست
کی می‌رسد از راه که تعبیر تو باشد

شاعر:مهدی جهاندار

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

زهرا گذشت و خاطره‌‏هایش هنوز هست
در مسجد مدینه، صدایش هنوز هست

شهری که بود شاهد اندوه فاطمه
سرشارِ موجِ گریه، فضایش هنوز هست

در کوچه‌های غم‌زده و بی‌فروغ شهر
هرجا نظر کنی، ردِ پایش هنوز هست

از بوستان عترت یاسین و باغ وحی،
گل رفت و باز، عطر وفایش هنوز هست

سوز مصیبتش نشد از سینه‌ها برون
آن داغ بر دل همه، جایش هنوز هست

در خانه‌ای که فاطمه چون چلچراغ بود
نور و صفا به صحن و سرایش هنوز هست

در آستانۀ‌ درِ آن روضۀ بهشت
بانگ و نوای وا اَبتایش هنوز هست

راز و نیاز فاطمه را تا شود گواه
محراب هست و موج دعایش هنوز هست

گر سر زند به کلبۀ احزان او کسی
پی می‌‏برَد که شور و نوایش هنوز هست

دست ستم اگرچه فدک را از او گرفت،
آن خطبۀ بلیغ و رسایش هنوز هست

رسم شهیدپروری از اوست یادگار؛
شور حسین و کرب‌و‌بلایش هنوز هست

تا انتقام مادر خود را کِشد ز خصم
مهدی- که باد جان به فدایش- هنوز هست

در دست او صحیفۀ زهرا امانت است؛
آیینۀ تما‌م‌نمایش هنوز هست

گر نیستیم قابل دیدار او «شفق»
ما را به سینه، شوق لقایش هنوز هست

شاعر:استاد محمد جواد غفورزاده

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت
پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت

یک نفر که دلش از بغض علی میجوشید
ضربه ای زد به در خانه و در را انداخت

آتشی را به در خانه ی آب آورد و
بین دیوار و در سوخته دعوا انداخت

ضربه ی پای در و بی ادبی های غلاف
بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت

گره انداخت به کار همه دنیا؛ آن که
ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت

در قیامت جلوی چشم همه می اُفتد
آنکه در کوچه تو را بین تماشا انداخت

شاعر:محمد حسن بیاتلو

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

هستند همه قطره تو هستی دریا
هستی تو تمام مرتضی و بابا
وقتی به کسا در آمدی روشن شد
اسرار تمام کائناتی زهرا (س)
*
تو سر تمام کائناتی زهرا
دریا و سفینته النجاتی زهرا
با صورت تو خدا نمایان تر شد
تو آینه ی جلوه ی ذاتی زهرا
*
زهرا جوان تمام آیینه ی من
جان منی ای مسیح دیرینه ی من
بند نفست بوده نفس های علی
بند آمده این نفس در این سینه ی من
*
می خواست بگوید عاشقی پا برجاست
هرجا که علی به پاست آن جا زهراست
وقتی که غدیر باشد و حق و علی
او را فدکی به وسعت این دنیاست
*
با رفتن فاطمیه هم می بارم
دادم به علی قول که کم نگذارم
در این که بدم فاطمه جان شکی نیست
قطعی ست ولی که دوستت می دارم

شاعر:سید علی میری رکن آبادی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر
خستگی های پیمبر همه شد یکجا در

شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی
که برایش به خدا هست علی تنها در

می نشستند یتیمان همه شب منتظرش
خیره بر در همگی تا بزند بابا در

چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی
کَنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در

شُد دَرِ قلعه ز جا کَنده ولی مرغِ دلم
ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در

نکند در غزلم بسته شود دستانش
نکند در غزلم باز شود با پا در

میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟!

آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکر کردند که دیوار یکی شد با در

آه! سادات ببخشند ولی خورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در

رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا
تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در

بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی
وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر

کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر
اندکی تاب میاورد در آن غوغا در

آه! ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی
رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در

ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه
جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در

با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کمی باز کند روی همه دنیا در…

شاعر:محسن کاویانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را

خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخن‌ها بود

یکی نبود که جانی به داستان بدهد
و مثل آینه او را به او نشان بدهد

یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد
یکی که نور خودش را از او عبور دهد

یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود
و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود

نوشت آینه و خواست برملا باشد
نخواست غیر خودش هیچ‌کس خدا باشد

نوشت آینه و محو او شد آیینه
نخواست آینه‌اش از خودش جدا باشد

شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد
که انعکاس خداوندی خدا باشد

شکفت آینه و شد دوازده چشمه
و خواست تا که در این چشمه‌ها فنا باشد

و چشمه‌ها همه رفتند تا به او برسند
به او که خواست خدا چشمۀ بقا باشد

نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید
که اصلاً از همۀ قیدها رها باشد

خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود
که خواست، آینه ناموس کبریا باشد

نشست؛ بر رخ آیینه‌اش نقاب انداخت
و نرم سایۀ خود را بر آفتاب انداخت

در این حجاب، جلال و جمال «او» پیداست
«هزار نکتۀ باریک‌تر ز مو اینجاست»

نشاند پیش خودش یاس آفرینش را
و داد دستۀ دستاس آفرینش را،

به دست او که دو عالم، غبار معجر او
و داد دست خدا را به دست دیگر او

به قصه گفت ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از این گنبد کبودش را…

رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود
زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود

چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش
انار تازه بچیند برای او در عرش

کمی بلندتر از گریه‌های کودکشان
درخت‌های جهان در حیاط کوچکشان

کنار باغچه، زن داشت ربنا می‌کاشت
برای تک‌تک همسایه‌ها دعا می‌کاشت

و بی‌قرارتر از کودکی که در بر داشت
غروب می‌شد و زن فکر شام در سر داشت

چه خانه‌ای‌ست که حتی نسیم در می‌زد
فدای قلب تو وقتی یتیم در می‌زد

صدای پا که می‌آمد تو پشت در بودی
به یاد در زدن هر شب پدر بودی

فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود
اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود

صدای پا که می‌آید… علی‌ست شاید… نه…
همیشه پشت در اما… کسی که باید… نه…

نسیمی از خم کوچه، بهار می‌آورد
علی برای حبیبش انار می‌آورد

خبر دهان به دهان شد انار را بردند
و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند

ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند
انار را همه بردند و نار آوردند

قرار بود نرنجی ز خار هم… اما…
به چادرت ننشیند غبار هم… اما…

قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی
نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی

فدای نافله‌ات! از خدا چه می‌خواهی؟
رمق نمانده برایت… شفا نمی‌خواهی؟

صدای گریۀ مردی غریب می‌آید
تو می‌روی همه جا بوی سیب می‌آید

تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی‌ماه
به عزت و شرف لا اله لا الله

خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخن‌ها بود

و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را
سیاه‌پوش کند گنبد کبودش را

شاعر:حسن بیاتانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

بهترین اوقات من در این جهان با فاطمه است
آخرین رزقی که دارم بی گمان با فاطمه است

وحشتی هرگز ندارم از حوادث از کسی
چون امورات منِ بی خانمان با فاطمه است

هست یک آرامشی در ذکر پاکش که نپرس
پس قرار و تاب من ای عاشقان با فاطمه است

خلق می ترسند از هول عظیم آخرت
مطمئنم کار و بار شیعیان با فاطمه است

من پناهنده شدم در زیر معجر تا ابد
بی پناهان را یقین دارالامان با فاطمه است

خاک این در شو ببینی آسمانت می برند
عزت و شان و همه نام و نشان با فاطمه است

مادری ها می کند در هر شرایط هر کجا
مهربانی های عالم باز هم با فاطمه است

طی کنم عمر خودم را در میان روضه ها
بهترین اوقات من در این جهان با فاطمه است

شاعر:محسن راحت حق

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

تا بسوزد پردهٔ کعبه بسوزد بیت وحی
کینه ، هیزم برد در پشت در بیت رسول
زد ملک آرام این در را ، عمر هم با لگد
نه فقط بر در که بر پهلوی زهرای بتول

میخ هم از شرمساری محمد سرخ شد
پیش آن بانو که در زهد و حیا در قله بود
مالک فردوس فورا سمت انسیه دوید
دید آنکس که شفاعت می کند در شعله بود

چونکه می دانست یاغی جان حیدر ، فاطمه است
در هجوم ظلم ، زهرا قصدِ از این حمله بود
اوکه خاکی کرد چادر را نمی دانست که
آبروی خاک هم این چادر پر وصله بود

شاعر:حامد آقایی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

دنیا چه کرد با غزل عاشقانه‌ات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانه‌ات

ای کوه غم که روی زمین راه می‌روی
تابوت کیست نیمۀ شب روی شانه‌ات؟

غم شعله می‌کشد به بلندای آه تو
آتش نشست بر در و دیوار خانه‌ات

بگذار سر به سجده نهم، گریه سردهم
بر ساحل بلند غم بی‌کرانه‌ات

بی‌تو تمام شهر به بن‌بست می‌رسد
بانو چقدر کرده دل من بهانه‌ات

شلاق باد بسته نگاه پرنده را
گم می‌شود مسیر تو و آشیانه‌ات

دستاس چرخ می‌خورد و نوحه می‌کند
با اشک‌های گندمی دانه ‌دانه‌ات…

شاعر:فائزه زرافشان

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

نمرودیان سرکش و اصحاب بولهب
دامن زدند آتش خشم و نفاق را
در سوخت ناگهان و جهان گریه‌اش گرفت
تا خواست بازگو کند این اتفاق را

در سوخت خانه سوخت زمین سوخت عرش سوخت
غمناله های سوره کوثر شنیده شد
وقتی که خون یاس زمین را دچارکرد
پیراهن تمامی گل‌ها دریده شد

ای ریسمان کفر که در فکر بیعتی
حبل المتین علیست کجا می‌کشانی‌اش؟
او راز خلقت است فراموش کرده‌ای؟
ای بی خبر ز منزلت آسمانی‌اش

بعد از تو چاه شاهد بغضی عظیم بود
بعد از تو ماه در دل شب کوچه گرد شد
مردی که بود هر نفسش شادی آفرین
بعد از تو نخل از پس نخل آه و درد شد

مادر چه قدر نام قشنگی برای توست
بانو چه قدر لایق این اسم اعظمی
حتی به بوریای تنش فکر کرده‌ای
اصلا تو نوحه خوان عزای محرمی

بی‌شک فدک مقابل چشم تو کوچک است
وقتی خدا زده ست فلک را به نام تو
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام تو

شاعر:سمانه خلف زاده

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد

گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار… حیف
از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد

پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود:
«ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»…

بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد

حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بی‌تاب شد

ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا
«مرتضایم را نبر…»، «فضه مرا دریاب» شد…

شاعر:مرضیه نعیم امینی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمی یابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان

فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد
کسی که میبرد نام تو را زیر زبان پنهان

رمان آفرینش با علی جذاب شد اما
تو قدرت در تمام جمله های داستان پنهان

زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمیکردند
کمال مردها باشد میان دختران پنهان

در اطراف رسول الله آگاهانه میدیدی
چه شیطانی است پشت چهره های مهربان پنهان

همه دیدند حق تنهاست ، پهلوی تو زد فریاد
صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان

خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید
که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان

تو از قلب علی دلباز تر قبری نمیخواهی
از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان

تو جان حیدری – یعنی دوتایی یک نفر هستید
پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان پنهان

بجز لاهوت هرجا دفن شد کوثر چنان باشد
که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان

قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند
که دارد دخترت در حنجره آتشفشان پنهان

و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود
شدی چون خون به رگها ، زیر جریان زمان پنهان

به حدی گیجم از داغت که پیدایت نمیکردم
اگر میشد تنت در قبر حتی با نشان پنهان…

شاعر:هادی جانفدا

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

هی پیش کمال کوه از کاه بگو
از راه خلیفه های گمراه بگو
راضی نشده فاطمه از او ، حالا
هی تو پس نامش رضی الله بگو

شاعر:امیر فرخنده

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

غبار فرش عزا و گدای زهرایم…
همیشه سایه نشین عطای زهرایم.

به فاطمیه قسم رزق ما ز سفره ی اوست
که فاطمی ام و تحت لوای زهرایم

صفای مجلس او را به خلد نفروشم
جلا گرفته ی بزم عزای زهرایم..

مریض عشق ،طبیب و دوا نمیخواهد
شفاگرفته ی دارالشفای زهرایم

به درگهی که همه انبیا پناه برند
دلم خوش است که گویم گدای زهرایم

به بوی فاطمه شهر مدینه زنده بود
کنار قبر نبی در هوای زهرایم

صفا و شور محرم ز فاطمیه بود
اگر محرمی ام از دعای زهرایم

همیشه نغمه و شعر و شعارم این باشد
غبار کوی علی ، خاک پای زهرایم

شاعر:هادی کبیریان

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

زبانحال حضرت زهرا به امام حسن علیه السلام

می زنی با نگاه پر بغضت
آتشِ سرد بر دلم پسرم
گریه کم کن به خاطر مادر
من که امروز بهترم پسرم

به خدا خوب می شوم مادر
بی قراری نکن عزیزدلم
قول دادی که سِر نگه داری
گریه زاری نکن عزیزدلم

مادرت مرده اینچنین شده ای؟
قلب تو نا امید می بینم
من بمیرم…میان گیسویت
چند تاری سپید می بینم

بگذر از کوچه و خیالاتش
بگذر از آن شلوغیِ بسیار
بگذر از آتش و در و هیزم
بگذر از رد خون بر مسمار

هرچه بوده دگر گذشته حسن
فقط این بر دلم عذاب شده
که غریب است مرد این خانه
که سلامش چه بی جواب شده

عهد بستیم..خاطرت مانده؟
که پدر بو ز ما جرا نبرد..
گریه کم کن..خدای ناکرده
در دلش شک به کوچه ها نبرد

پسرم،جای من تو این شب ها
شانه کن موی زینبین مرا
نیمه شب ها ز یاد تو نرود
تشنگیِ لب حسین مرا

شاعر:آرمان صائمی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

سوز همیشه‌ی جگرم باش یا حسین
من سینه می‌زنم سپرم باش یا حسین

هر روز مادرم سر سجاده گفته است
خیلی مراقب پسرم باش یا حسین

در طول عمر جز تو پناهی نداشتم
مثل گذشته‌ها پدرم باش یا حسین

باشد قرار بعدی ما اربعین حرم
مُهر قبولی گذرم باش یا حسین

سربازهای لشكر یا زینب توأیم
حرز مدافعان حرم باش یا حسین

جان مرا بگیر حوالی قتلگاه
این گونه آخرین خبرم باش یا حسین

شاعر:سعید پاشازاده

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

خانه بودم فاطمه آورد تا اینجا مرا
هرکجا مادر بفرماید گذر دارم حسین

روضه را جارو زدم قلب‌ مرا جارو زدی
حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین

بشنود هرکس که میخواهد ز تو دورم کند
مرگ بر من لحظه ای دست از تو بردارم حسین

تو ته‌ گودال رفتی من شدم بالا نشین
از تو دارم آبرویی هم‌ اگر دارم حسین

چیزی از دستت نمیخواهم خجالت میکشم
چون از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین

کربلا سنگ ندارد همه جایش رَمل است
این همه سنگ چرا دور و برت افتاده

شاعر: ؟؟؟

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

عمری‌ست که زیر پرچم زهرائیم
او مادر ماست، مَحرم زهرائیم

از اول عمر در عزایش بودیم
تا آخر عمر در غم زهرائیم

در سن کمیم و قامت خم داریم
ماتم‌زده‌ی قدّ خم زهرائیم

یک‌عمر اگر برای او می‌گرئیم
دلسوخته‌ی عمر کم زهرائیم

ما با دوسه‌قطره اشک در روضه‌ی او
آدم شده‌ایم، آدم زهرائیم

برتر شده‌ایم از همه عالم تا
یک ذرّه‌ی خاک قدم زهرائیم

چون فاطمیه محرم فاطمه است
پس گریه‌کن محرم زهرائیم

شاعر:مجتبی خرسندی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

ناله از چوب برآمد که چرا در شده بود!
کوچه باران زده ی روضه ی مادر شده بود

پیش مردی که دلش سوخته از هُرمِ جفا
زندگی با هوسِ مرگ برابر شده بود

یاسِ یاسین سپرِ حق شد وافتاد زمین
آسمان شاهد بر پاییِ محشر شده بود

نوک مسمار که آرامش از آن خانه گرفت
تیر غم بر جگر فاتحِ خیبر شده بود؛

هیزمِ پشت در و شعله ی بی رحمیِ آن
مجریِ سوختن یاسِ پیمبر شده بود؛

شاعران،با قلمِ بُغض بگویید مُدام
یاد آن گل بنویسید که پرپر شده بود

یاد تنها شدن دستِ خداوندِ وَدود
بنویسید دلِ آینه مضطر شده بود

علی وفاطمه گفتند زِ پیمانِ رسول
ولی افسوس که گوش همگی کر شده بود

کوفه هم راه تو را رفت مدینه به خدا،
وسعت حق طلبی کمتر وکمتر شده بود

میخِ در گریه به پهلوی کسی کرده و بعد،
نیزه هم گریه کن روضه ی آن سر شده بود.

شاعر:محمد حسن جنتی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

زیر غلاف و تازیانه خورد شد بازو
زهرا به مسجد رفت اما دست بر پهلو

زهرا به مسجد رفت ، اما گرم فریاد است
سلمان ! بگو مسجد چرا در لرزه افتاد است

فریادهای فاطمه دیوار را لرزاند
سلمان بگو دیدی که مسجد را صدا لرزاند

زهرا اگر نفرین کند دنیا نمی ماند
مسجد فرو می ریزد و بر پا نمی ماند

تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست
– پهلوی او‌ هم‌ بشکند – زخمی است ، اما هست

سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست
زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست

وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم
بتخانه با مسجد چه فرقی می کند مردم!

منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست
بی مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست

مردم ! فدک ارثیه ی قانونی زهراست
آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟!

زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد
دست علی را فاطمه با خطبه اش وا کرد

حیدر به زهرا گفت ؛ ما بی هم چه می کردیم؟!
زهرا بیا با هم به سمت خانه برگردیم

می دانم از بس درد داری ناتوانی تو
اما عزیزم با علی باید بمانی تو

با من بیا این روزها غوغاست در خانه
زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه

همپای حیدر ! دست در دست علی بگذار
حالا که اذیت می شوی کم کم قدم بردار

هم صحبت تنهائیم ! تا خانه راهی نیست
باید بمانی ، بی تو حیدر را پناهی نیست

من بی تو بغضم ، گریه ام ، فریاد خاموشم
باید بمانی بار غم برداری از دوشم

زهرا چرا هی دست را بر گونه می گیری
زهرا بگو از مرتضایت رو نمی گیری

الجار ثم الدار می‌خواندی تو قبل از این
حالا چرا عجّل وفاتی می کنی تلقین

هر شب دعایت می کنم ، با من بمانی کاش
زهرا بمان ، شبها تو سقای حسینم باش

شاعر:محسن ناصحی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

اینجا ، در این خانه قنوت آغاز می شد
مرغ دعا آرام در پرواز می شد

همسایه ها هم فیض خود را می گرفتند
وقتی نماز فاطمه آغاز می شد

موی حسن روی حسین و دست زینب
با دست زهرا صبح تا شب ناز می شد

جبریل پیغمبر علی می آمدند و
این در فقط با دست زهرا باز می شد

سِرّ خداوند است و جبرائیل ، آنقدر
می ماند تا از محرمان راز می شد

بیمار را درمان ، یهودی را مسلمان
در خانه زهرا فقط اعجاز می شد

او جای خود ، تفسیر قرآن می نوشته است
هرکس فقط با فضّه اش دمساز می شد

شاعر:محسن ناصحی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

غم که آوار می‌شود اِی وای
درد بسیار می‌شود اِی وای
خواب دُشوار می‌شود اِی وای
سُرفه خونبار می‌شود اِی وای

روضه تکرار می‌شود اِی وای

غربتِ بی حَدَش به یادش هست
هِق هقِ مُمتدَش به یادش هست
پسرِ ارشدش به یادش هست
قاتلی که زَدَش به یادش هست

تا که بیدار می‌شود اِی وای

کُن دعا که دِگَر زمین نَخورَد
هیچ زن در گُذَر زمین نَخورَد
لا اقل بی خبر زمین نَخورَد
پیشِ چشمِ پسر زمین نَخورَد

که چنین زار می‌شود اِی وای

شهر صد رنگ بود و مادر بود
نیَتِ چَنگ بود و مادر بود
کوچه‌ای تَنگ بود و مادر بود
هر طرف سنگ بود و مادر بود

فصل آزار می‌شود اِی وای

خواست پیشَش سپر شود که نشُد
سدِ چندین نفر شود که نشُد
مانعی در گُذَر شود که نشُد
قَدِّ او بیشتر شود که نشُد

حرفِ انظار می‌شود اِی وای

وای از ازدحام و نامحرم
آه بیت الحرام و نامحرم
فاصله یک دو گام و نامحرم
پا به ماهِ امام و نامحرم

چشم خونبار می‌شود اِی وای

کَمَرَش را گرفت برخیزَد
پسرش را گرفت برخیزَد
چادرش را گرفت برخیزَد
تا سرش را گرفت برخیزَد

همه جا تار می‌شود اِی وای

از زمین خوردنش شکسته شده
هفت جایِ تنش شکسته شده
حسن از دیدنش شکسته شده
هم علی هم زنش شکسته شده

وقتِ دیدار می‌شود ای وای

با رُخِ خیس و چهره‌ی زردش
پسرش تا به خانه آوردش
صورتش را گرفته از مَردَش
نه که سیلی دلیلِ سر دَردَش‌‌…

سنگِ دیوار می‌شود ای وای

شاعر:حسن لطفی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

جانی نمانده در تنت از بس گریستی
هم بین بستری و هم انگار نیستی

این بار چندم است به دیوار رو زدی
تا حیدرت به در نرسیده بایستی

این رخت چیست رج به رجش آه میکشی
مادر به فکر روز مبادای کیستی؟

پیراهنت ز فرط تقلا به خون نشست
تا نخ برای پیرهن کهنه ریستی

زینب ببیند آتش اگر، گریه می‌کند
مادر چرا تو آب که دیدی گریستی؟

شاعر:مرضیه نعیم امینی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

نامت همیشه زمزمه ی بی امان ماست
ما اهل خاک و روضه ی تو آسمان ماست

در زیر سقف روضه ات ای صبح بی غروب
تنهاترین مجال تنفس، از آن ماست

محتاج نور نیست هر آنکس تو را شناخت
مهرت چراغ خانه ی هر دو جهان ماست

مادر شدی و لحظه به لحظه حواس تو
در پیش “اعتقاد دل” و “آب و نان” ماست

ذکر شریف فاطمه، ای خیر دستگیر
سنگین ترین عبادت روی زبان ماست

داغ تو را نه اینکه فقط گریه می کنیم
امروز درس فاطمیه، امتحان ماست

واجب ترین فریضه ی ما فاطمیه است
این اعتقاد قاطبه ی دوستان ماست

صورت کبود روضه ی دیوار و کوچه ایم
این زخم های سرخ همیشه نشان ماست

جان داده ای به راه امامت که همچنان
نام علی هنوز بلند از اذان ماست

شاعر:حسن کردی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

آتش در بی مهابا عمر زهرا را گرفت
دود این آتش تمام اهل دنیا را گرفت

ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد
ضربه ای که روشنی چشم حورا را گرفت

در سکوت شهر، دود و آتش و بی حرمتی
جان زهرا را نه تنها جان مولا را گرفت

پاره کرد افسار خود را مردکی که بی صفت
در خیانت پیشگی جای یهودا را گرفت

صفحه ای خون رنگ در تاریخ دنیا باز شد
یک لگد از مادری فرزند فردا را گرفت

بین کوچه دامن مولا به دست فاطمه
بود تا وقتی که قنفذ راه آنها را گرفت

خانه تا مسجد قلاف پُر به پهلویش زدند
آن قلاف پُر که جان مادر ما را گرفت

جاهلیت در لباس اولی و دومی
انتقام خندق و بدر و احد ها را گرفت

برنخواست از شهر فریادی به یاری علی
باز بُت جای خداوند تعالی را گرفت

شاعر:حسن کردی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

(صدای زبان میخ )

در عالم هرچه میبینم که دارد روح یا پیکر
بنا کرده است تقدیری برایش حضرت داور

درختان،کوه ها،دریاوبرکه،آسمان یا دشت
همه سرگرم تسبیح اند بهرصاحب محشر

زمین میخواند از صبح ازل سبوحُ یا قدوس
به گوشم میرسد از آسمان ها نغمه ای دیگر

ومن در گوشه ای سرگرم تَسبیحات خود بودم
که خود را یافتم در کوره دُکـان آهنگـر

حرارت دیدم و با ضربه ها ی پُـتک فهمیدم
به نقش میخ می باید بشینم بر تنِ یک در

صَباحی مات وحیران ازجمال و بَخت خود بودم
که مُرغِ نیک بختی درحوالی سرم زد پر

از اقبال بلندم می شود نُطق قلم قاصر
و شرحش میشود افزونتر از اوراق صد دفتر

به عالم بارهاکردم تَفاخر چون که من تنها
شدم زیبـنده ی درگاه بیت ساقی کوثـر

چه بیتی !برترازصدمسجد الاقصیٰ وده کعبه
مقامی بی شک اندر شان پاکِ فاتح خیبر

دوصد افسوس از جورِ ستم گردید این مطلب
برای اهل معنی واژه هایم گُنگ و ناباور

سه روز از دفن پیغمبر گذشت و مردم گمراه
کمر بستند اَندر یاری رندان بد اختر

مگر رسم مَودت نیست اینکه خلق گلها را
برد بهـر تـسلای عزادارانِ غـم پـرور؟

صدای اهرمن می آید ! آیا خواب میبینم؟
به جنگ حق به پا کردست شیطان لشکری دیگر

چرا اهل مدینه جای گل بر خانه زهـرا
طناب و هیزم آوردند اندر ختم پیغمبر

به درگاهی که می بوسید آن را عطر شب بوها
به پا شد کینه نَمرودیان با شعله ی آذر

چُنان از شعله های آتش آنجا سرخ شد جانم
که گویی رفته ام در کوره دُکان آهنگر

نمیدانم چه شد گویی به یکباره در آن صَحنه
میان دلهُره پیچید عطر یاس سرتاسر

تمام روضه ی من شد گمانم مصرع آخر
علی ماند وگُلی در لابه لای دود و خاکستر

شاعر:رضا میرزایی همدانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

خبر آمد که دگرگون شده حالت بانو
وای بر من که چه خشکیده نهالت بانو

کوثرم خشک نشو، ماء طهورم #زهرا (س)
با علی (ع) حرف بزن ، سنگ صبورم زهرا (س)

چشمه ی فیض #علی (ع) بر دل من جاری شو
گرچه سخت است، بمان، چیره به بیماری شو

همه ی دلخوشی ام ناخوشم از ناخوشی ات
#کَلِّمینی، به خدا کُشت مرا خامُشی ات

کاش آن روز نمی آمد و دژخیمان هم
کاش تاریک نمی گشت فروغ ماهم

آتش افتاد به در، شعله در این باغ افتاد
تو لگدمال شدی بر جگرم داغ افتاد

سوره ی #کوثر قرآن به زمین شد پامال
آیه ای حذف شد و فاطمه ام رفت از حال

#فتنه و آتش آن روز فراموش نشد
شعله افتاد به جان من و خاموش نشد

اهل این شهرِ دغل، سوختنم را دیدند
سوختم از غم و بر ناله ی من خندیدند

یادشان نیست گشاینده ی #خیبر هستم
یادشان نیست یداللهم و #حیدر هستم

مُشتی الوات که از کشتن تو سرمستند
دست حق کیست؟ منم، بند به دستم بستند

شیر باشی و سگان دور و برت حلقه زنند
پیش چشمان ترم لطمه به #صدیقه زنند

لا فتی غیر علی، وصف علی بوده و هست
سَیف الاسلام فقط سَیف علی بوده و هست

پهلوانان و شهان جمله دخیلش هستند
خلق حیران شده‌ی صبر جمیلش هستند

آه ای صبر چه بر روز #علی آوردی
آه در کوچه چرا نیست خبر از مردی

داغ آن روز به لوح دل من می ماند
چه کشیدم چه بگویم که خدا می داند

از همان روز دگر #فاطمه (س) رخ می پوشد
صبر زینب (س) همه از صبر علی (ع) می جوشد

من همانم که عدو از نسبم می‌ترسد
ولی امروز تمام بدنم می‌لرزد

ترسم از رفتن زهراست، مبادا برود
در دلم ولوله برپاست مبادا برود

دردهایی به دلم هست که ناگفتنی است
راز دل با که بگویم که گلم رفتنی است

شاعر:جواد محمود آبادی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

حرفی بزن ای باصفا.. تا دق نکردم
پلکی بزن خیرالنسا.. تا دق نکردم

سنگین شده این سینه ام از غصه هایت
رحمی در این حال و هوا تا دق نکردم

بدجور در کارم گره افتاده بانو..
بگشا گره.. مشگل گشا تا دق نکردم

کل وجودت را گرفته زخم خونین
دردت بگو با مرتضا تا دق نکردم

از این سکوتت شاکی ام ای عصمت الله
حرفی بزن غم مبتلا تا دق نکردم

فرزند ارشد… گوشه گیری می نماید
رازی بگو از مجتبا.. تا دق نکردم

زهرا مگر که اتفاقی روی داده..
چیزی بگو از کوچه ها تا دق نکردم

شاعر:محسن راحت حق

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

تکیه گاهی غیر تو مادر ندارم هیچ وقت
آشنایی غیر تو کوثر ندارم هیچ وقت..

خیمه ی امنم شده در زیر معجر فاطمه
من پناهی غیر این معجر ندارم هیچ وقت

رفت و آمد می کنم در روضه هایت، جا بده
نیتی.. بالاتر از نوکر ندارم هیچ وقت

من کجا و این حریم باصفا کهف الحصین
در حریمت جز دل مضطر ندارم هیچ وقت

تو به من آموختی بی بی ولایت پیشه گی
رهبری جز حضرت حیدر ندارم هیچ وقت

آدمم کن.. جان مولا با نگاه رحمتت..
بی نگاهت حالتی بهتر ندارم هيچ وقت

هرچه باداباد وقف تو شدم ام الحسن
تکیه گاهی غیر تو مادر ندارم هیچ وقت

شاعر:محسن راحت حق

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

قلبِ من کنده شد از جا ، چاه دیدی که چه شد؟
پشتِ دربِ خانه‌ی ما ، چاه دیدی که چه شد؟

گرچه من بی احترامی دیده ام خیلی ، ولی
محضرِ ام ابیها چاه دیدی که چه شد؟

هیزم آوردند گمراهانِ کافر پشتِ در
داغ شد مسمارِ درها چاه دیدی که چه شد؟

محسنم را دومی پشتِ درِ این خانه کشت
آه… با یک ضربه‌ی پا ، چاه دیدی که چه شد؟

دست من را بسته که بودند ، زهرایم رسید
در شلوغی ها و دعوا… چاه دیدی که چه شد؟

پیش چشمان من و نامحرمان و کودکان
بر زمین افتاد زهرا(س) ، چاه دیدی که چه شد؟

داغِ من وقتی دوچندان شد که هنگام وداع
تازه دیدم بازویش را… چاه دیدی که چه شد؟

شاعر:محمدحسین چاوشی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

با رفتن تو جوشن و لشکر ، چه فایده
عالم شود فدائی حیدر چه فایده

وقتی تو نیستی که نگاهت کند علی
گیرم کنم نگاه به اختر چه فایده

از خانه رفته عطر خوشِ نانت ای عزیز
درخانه عود و لاله و عنبر چه فایده

انداخت فضه سفره و گفتند بچه ها
در خانه نیست سایهٔ مادر چه فایده

با یادِ کوچه کاش نخوابد حسن دگر
خوابی که هست دلهره آور چه فایده

بر حیدری که شاهدِ افتادن تو بود
گویند اگر که فاتحِ خیبر چه فایده

در را به اشکِ هر شبه تعمیر کرده ام
مسمار را گرفتم از این در ، چه فایده

گیرم هزار بار که قرآن کنند ختم
وقتی جفا کنند به کوثر چه فایده

شاعر:حامد آقایی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده ست؟
تا به امروز کسی مرتبه ات را دیده ست؟

خلق از معرفت شان تو عاجز ماندند
بی جهت نیست خدا فاطمه ات نامیده ست

خواستم ذات تو را نور بخوانم، دیدم
نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده ست

نور چشمان پیمبر تویی و جلوه ی تو
آفتابی ست که تا غار حرا تابیده ست

حکمتش چیست که ای ام ابیها! پدرت
بارها خم شده و دست تو را بوسیده ست

نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر
چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده ست

دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی!
اگر انگشتر خود را به گدا بخشیده ست

سرِ همصحبتِ صدّیقه شدن بود اگر
ملک وحی، هرآئینه به خود بالیده ست

بانی رزق تویی، روح الامین میدانست
سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده ست

هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان
چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده ست

چه بگوییم از انفاق تو، وقتی در شهر
سائلی رخت عروسی تو را پوشیده ست

به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد
نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده ست

چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت:
“گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست”

آه باران عطا! رود کرم! خیر کثیر!
از چه همسایه ات از گریه ی تو رنجیده ست

مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت
سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده ست

بشکند دست کسانی که شکستند تو را
چشمت از ضربه ی ناگاه به خون غلتیده ست

سر زخمت نکند وا شده بانوی بهشت
اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده ست

پلک آرام بزن، صفحه به نرمی بشمار
مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده ست

شاعر:مسعود یوسف پور

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

حق و ناحق را به شکلی تازه درمی‌آورند
جای ایمان و یقین، اما اگر می‌آورند

بوی آتش می‌دود در کوچه‌باغ نخل‌ها
کیستند اینان که بغضی شعله‌ور می‌آورند؟

این جهنم‌جایگاهان را چه کاری با بهشت؟
خیر مطلق را نمی‌فهمند، شر می‌آورند

جبهه‌ی جنگ جمل اینجاست یا بیت بتول؟
با چه رویی کینه‌ها را پشت در می‌آورند؟

صبر حیدر معجزه‌ست اما ولی‌نشناس‌ها
پشت اعجاز سکوتش حرف درمی‌آورند

بعد پیغمبر مسلم بود زهرا رفتنی‌ست
ناکسان دارند اسباب سفر می‌آورند

کاروان کوچکی در نیمه‌ی شب بعد از این
زیر نور ماه مفقودالاثر می‌آورند

شاعر:فاطمه عارف نژاد

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

صدای گریه خواب از دیده ی همسایه ها برده
همان هایی که مادر نامشان را در دعا برده

همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته
همیشه نام اهل خانه را در انتها برده

نماز فاطمه باریست روی دوش این عالم
همان باری که روی شانه هایش مرتضی برده

نماز فاطمه اشکی ست که هر قطره ی آن را
به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده

نماز فاطمه رودیست جاری در دل دنیا
که هرجا رفته گویی چشمه ی آب بقا برده

نماز فاطمه _وقتی به حیدر اقتدا کرده_
دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده

بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را
اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده

اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا
نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده

اذان می گفتی و رد می شد از اینجا عزیزی که
سلامش سالها از خانه ی ما غصه را برده

کدامین خانه؟ آری خانه ای که صبح و شب هر روز
ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده

کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که
غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده

من از این خانه می گویم که هر کس حاجت خود را
درِ این خانه آورده ست بی چون و چرا برده

درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند
درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده

نه تنها آدمی آتش هم از این در نشد نومید
همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده

همان آتش که هُرمش تا جهان باقیست در عالم
نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده

همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد
همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده

همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل
که نور از چشم حیران امام مجتبی برده

گرفت از پشت در این شعله ای را دست ناپاکی
غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده

در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد
شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده

شاعر:سعید تاج محمدی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد

مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد

دست مادر آخرش واشد، نمی‌گویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد

من فقط می‌دانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد

حال و روزش فکر می‌کردم که بهتر می‌شود
هر چه ماندم منتظر، فردا و فرداها… نشد

هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها… نبود
هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد…

آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد…

چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد

شاعر:قاسم صرافان

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

به شب نشسته چرا آسمان بازویت؟
چه کرده اند مگر با توان بازویت؟

به زور تیغ، دهانِ غلاف را بستند
که برملا نشود داستان بازویت

شبیه بغض و غرور و دل علی انگار
شکسته از دوسه جا استخوان بازویت

تمام چرخه خلقت میفتد از حرکت
همین که درد میفتد به جان بازویت
****
چگونه دق نکنم در عزای بازویت
فدای لرزش دستت، فدای بازویت

جهان که دست به دامان توست جای خودش
دخیل بسته وَرَم هم، به پای بازویت

به فکر موی حسینی ولی چه سخت شده
بلند کردن شانه برای بازویت

برای جان به لب آوردن علی کافیست
مرور هر شبه ی ماجرای بازویت

شاعر:عالیه رجبی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

عطر تن پیمبر از این خانه می‌رود
بال ملک معطر از این خانه می‌رود

از اینکه مهر مادر من آب بوده است
هر چشمی آمده، تَر از این خانه می‌رود

وقتی در آخرین نفسش آه می‌کشد
یک آسمان کبوتر از این خانه می‌رود…

حیف از گلی که خانه‌نشینی نصیب اوست
حیف از گلی که پرپر از این خانه می‌رود

دیدی چه زود گرد یتیمی به دل نشست
دیدی چه زود مادر از این خانه می‌رود…

هر جا که می‌روی برو ای دل ولی بدان
راه بهشت آخر از این خانه می‌رود

شاعر:مهدی مردانی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این

خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست
جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این

از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر
بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این

رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن
نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این

می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود
بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این

شاعر:سید محمد جواد شرافت

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

مثل هر شب خواب را در بسترش تنها گذاشت
رفت پای جانمازش؛ روی دنیا پا گذاشت

با قیامش آسمان می‌رفت زیر چادرش
قابِ قوسینِ رکوعش عرش را هم جا گذاشت

سجده‌اش را بُرد آنجایی که جز مسجود نیست
سر به خاکِ سجده‌دارِ مسجدالزهرا گذاشت

با صدای آب آب؛ از عرش، باران شد چکید
رفت بالای سرِ لب‌تشنه‌اش دریا گذاشت

باز تا نان‌آورش برگشت از شب‌گردی‌اش
مرهمِ اشکی به زخمِ شانه‌ی مولا گذاشت

گرچه رویش سرخ بود از ردّ سیلی‌های اشک
گوشه‌ای هم جا برای خنده‌ی حاشا گذاشت

در هجومِ سنگ‌ها با آنکه بار شیشه داشت
پای اینکه نشکند آیینه جانش را گذاشت

مشکِ‌‌ اشکش را غمِ روز مبادا آب کرد
گریه‌هایش را برای روز عاشورا گذاشت

چارده قرن است، می‌گردد زمین دنبال او
آرزوی تربتش را بر دلِ دنیا گذاشت

شاعر:رضا قاسمی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

منو میکشه نگاهت پسرم
لب تشنت ، آه آهت پسرم
این همه راهو خمیده اومدم
پاشو از تو قتلگاهت پسرم

هنوزم گرم تماشای توام
ون یکاد قد و بالای توام
هنوزم که هنوزه مادرم و
نگران تشنگی های تو ام

بزا بال و پرتو درست کنم
غم دور و برتو درست کنم
دوباره عین شبای بچگیت
بزا زیر سرتو درست کنم

نیزه دست ساربون دیدی حسین
کشته توی خاک و خون دیدی حسین
نصف روز این همه پیر شدی چرا
بمیرم داغ جوون دیدی حسین

بمیرم که غرق خونه بدنت
بمیرم پاره شده پیروهنت
عزیز دلم منو حلال کنی
کفنت ، آه کفنت ، آه کفنت

شاعر:امیر فرخنده

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

“گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد

شب شهادت زهرا علی به خود می گفت:
گل محمدی من چه زود پرپر شد!

خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی
تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد

به باغ حسن کدام آفتاب ناب، افسرد
که در مدار افق هر چه بود، پرپر شد؟

برای تسلیت اهل باغ آمده بود
شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد

نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت
بنفشه ای که سحر در سجود، پرپر شد

ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزت داشت
گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد”

شاعر:زکریا اخلاقی

______________________________________________________________

متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س) – فاطمیه ۱۴۰۰

از خجالت تا ابد پیشانی حیدر تر است
مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرین تر است

رفتی ای ام ابیهای نبی اما بدان
مرتضی هم مثل زینب بعد از این بی مادر است

چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود
من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است

ای وجودت ساحلِ امن دل طوفانی ام
کشتی غم های حیدر بعد تو بی لنگر است

فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم
زندگی،در خانه ی بی فاطمه زجر آور است

تو تمام قوت زانوی من بودی ببین
اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است

هرکه می افتد زمین با ذکر من پا میشود
چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است

خسته ام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو
این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است

خانه من که نشد، این قبر خاکی لااقل
خانه امنی برای دختر پیغمبر است

محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من
بر دلم مانده است داغ غنچه ای که پرپر است

شاعر:علی اکبر نازک کار

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!