آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار مرثیه امام هادی (ع) سال ۱۴۰۰

0
اشعار مرثیه امام هادی (ع) سال 140

شعر مرثیه امام هادی (ع)

«هادی اگر تویی که کسی گم نمی شود»

ای آنکه هستی ام شده ای از قدیم ها
ای عاشقِ تو حضرتِ عبدالعظیم ها

با گَرد و خاکِ صحنِ تو ادغام شد گِلَم
ویران شده چُنان حرمَت بارها دلم

تاریکیِ جهانِ مرا نورِ مُطلقی
ای جان فدایِ رویِ تو یا ایها النقی

در گوشه گوشه ی همه عالَم نوشته اند
بنگَر که در متونِ کُهن هم نوشته اند :

ازبس که سبکِ بَخشش و لطفَش جوادی است
گاهی توکلِ مُتوکِل به هادی است

بی شک همیشه بخششِ تو عاری از چِراست
ثروت همیشه نزدِ گدایانِ سامراست

ای خاکِ پات سُرمه ی چشمِ امیرها
سَر می نهند پای قدومِ تو شیرها

بعد از تو بس که دل به تو حسِ نیاز کرد
(( صوفی نهاد دام و سَرِ حُقه باز کرد ))

یک عده با تو گرچه کمی هم قبیله اند
در پُشتِ دین و اسمِ شما غرقِ حیله اند

بیزارم از تمامیِ ارباب های شهر
دلخسته ام ز جعفرِ کذاب های شهر

با سیبِ سرخِ حیله همه ناتوان شدیم
ننگا به ما که آدمکِ این و آن شدیم

از بس که خیری از همه عالم ندیده است
این جامعه به جامعه خواندن رسیده است

آقا ؛ پدر بزرگِ گُلِ آخرین تویی
یعنی برای خواندنِ او بهترین تویی

تا از قفس تمامِ جهان را رها کنی
باید خودت برای ظهورش دعا کنی

با یک دعای خود غم ما را مَحار کن
با یک دعای خود دلِ ما را بهار کن

بی تو بهار قسمتِ مردم نمی شود
هادی اگر تویی که کسی گُم نمی شود

هادی شدی که بر همگان سَر شویم ما
هادی شدی که از همه برتر شویم ما

هادی شدی که جَلدِ غمِ سامرا شویم
هادی شدی شما که کبوتر شویم ما

گمراه شد هرآنکه از این طایفه جداست
هادی شدی که پیروِ حیدر شویم ما

هادی شدی که فاتحِ دلها شوی و بعد
از عاشقانِ فاتحِ خیبر شویم ما

هرکس غلامِ خانِ شما شد امیر شد
هادی شدی که خود همه دلبر شویم ما

هادی شدی که در همه ی کوچه های شهر
از بانیانِ روضه ی مادر شویم ما

زخمِ زبان زدن به تو جور است دائماً
وقتی که هم علی شده ای هم ابالحسن

آه ای امامِ شاعرِ ما شاعران سلام
ای چارمینِ علی! گُلِ حیدر نشان سلام

ای نامِ دلبرانه ی تو ذکرِ نابِ ما
یک قطره از غدیریه ات شد شرابِ ما

گفتم شراب و ذهنِ من انگار پَر کشید
هی جرعه جرعه روضه ی سَر بسته سَرکشید

دنیای شعر وشاعری ام بی شراب باد
بَزمِ شرابِ دفترِ شعرم خراب باد

شعرم به سَر رسید و به پای تو اشک ریخت
وقتِ گریز شد به کجا میتوان گریخت؟

دندان گرفته ام به جگر! روضه خوان بَس است
تنها برای کشتنِ ما خیزران بس است

ای کشته ی حسادت دنیا حسین جان
ای تشنه ی مُقطَع الاعضا حسین جان…

شاعر:محسن کاویانی

____________________________________________

شعر مرثیه امام هادی (ع)

سهم من از مصیبت جدم حساب شد
پایم همینکه باز به بزم شراب شد

مردانه بود بزمُ دلم یاد عمه سوخت
دیدم چقدر عمه ام آنجا عذاب شد

بسیار گریه کردم از این غصه که چرا
ناموس کبریا به کنیزی خطاب شد

میخواند جد من به لبش آیه های نور
افسوس خیزران به لب او جواب شد

تشتِ زر و شراب و سر و کینه ی یزید
اینها دلیل رفتنِ تاب از رباب شد

وای از دمی که با کمک چادر رباب
راس عزیز فاطمه پاک از شراب شد

شاعر:محمد جواد مطیع ها

____________________________________________

شعر مرثیه امام هادی (ع)

سامرا، امشب مدینه می‌شود مهمان تو
آسمان‌ها اشک می‌بارند بر دامان تو

شمع روشن می‌کند چشم ستاره تا سحر
با گلاب اشک، می‌شوید تن سوزان تو

ای حصار آفتاب، ای آسمان در قفس
یوسفت را می‌برند از گوشۀ زندان تو

گریه کن، خواندند در بزم خدا شعر شراب
گریه کن، آتش گرفته سینۀ قرآن تو

چاک زن پیراهن صبرت، مگر روشن شود
در غبار چشم‌ها، آیینۀ پنهان تو

دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت
رو به سمت قبله کن، پرواز کرده جان تو

شاعر:میثم مومنی نژاد

____________________________________________

شعر مرثیه امام هادی (ع)

در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را

این شعر مرا کشت، چه باید بنویسم
خورشید شب مکه و ماه مدنی را؟

تا کی به لبانت زده‌ای قفل نگفتن؟
صبر تو به هم ریخته دنیای دنی را

ای ماه دهم! پیش تو آورده‌ام امشب
در هاله‌ای از بُهت، دلی سوختنی را

آن‌ها که جگرسوختۀ سامره هستند
باید بشناسند گدایان غنی را

آن‌قدر دل سوختۀ پشت حصارت
خون کرد دل عبدالعظیم حسنی را

آن‌قدر که آتش شد و رِی سوخت برایت
آن‌قدر که خون کرد عقیق یمنی را

دشمن به خیال غلط خویش کشیده‌ست
دور و بر خورشید، شبی اهرمنی را

اما چه گمان برده که داده‌ست خدایت
مانند علی بازوی لشکرشکنی را

ای عطر دل‌آرای نماز شبت از دور
تا سامره آورده اویس قرنی را

واکن لب نورانی خود را و بیاموز
با جامعه در جامعه شیرین‌سخنی را

بگذار سهیم غم پنهان تو باشیم
نگذار به دل این همه داغ علنی را

شاعر:عباس شاه زیدی

____________________________________________

شعر مرثیه امام هادی (ع)

تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید…

از بس که دل می‌بُرد از اطرافیانش
یک عمر از دستِ حسودان دردسر دید

این بار «سُرَّ مَن رَأی» مغلوب غم شد
وقتی که مهمان را به کویش دربه‌در دید

در چشم ابراهیمی‌اش اما غمی نیست
باید که این ویرانه را از آن نظر دید

در کوچه‌ها، پای برهنه، سَیّدِ شهر…
اینجا مگر شام است؟ ای مردم! چه کردید؟

قبری که پیشاپیش در این خانه کَندید
تنها به چشمش سجده و آهِ سحر دید

در شهر غربت‌خیزتان بهتر که تنهاست!
از هم‌جواری با شما خیری مگر دید؟

مردی گریبان‌چاک افتاده به خاکش
می‌شد پدر را مو به مو در این پسر دید!

بر خاک، شیون زد کسی: «وای از دوشنبه!»
انگار آنجا مادری را پشت در دید…

شاعر:انسیه سادات هاشمی

____________________________________________

شعر مرثیه امام هادی (ع)

خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی

هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس
گمگشته‌ایم و مشعلۀ کاروان تویی

کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق
حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی

مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک
مستی‌فزای جان و دل عاشقان تویی

جَدّت امام هشتم و سلطان دین رضاست
جَدِّ امام عصر و ولی زمان تویی

با «جامعه کبیره» سلامم شنیدنی‌ست
مهمان هر امام شوم، میزبان تویی

شاعر:محمد مهدی سیار

____________________________________________

شعر مرثیه امام هادی (ع)

کشاندم به بزم محبت خدا را
طلب کرده ام بادهء سامرا را

بنا شد سبوی زیارت بنوشم
چشیدم دو جرعه شراب دعا را

کنار ضریحی که زهرا نشسته
سحر نذر کردم حدیث کسا را

نشستم پس از جامعه زیر گنبد
جماعت بخوانم نماز عشا را

رسیدم به اینجا ولی دست من نیست
خود آورده این جمع حاجت روا را

فدای کریمی که در اوج عزت
خریده است ناز و ادای گدا را

ندیده ز عشاق خود جز اذیت
ولی زائرش دیده جود و عطا را

مسلمان و غیر مسلمان ندارد
عوض کرده عشقش، دو دنیای ما را

بپیچید بین حرم نسخه ام را
گرفتم ز دست طبیبم شفا را

کسی که دلت مست طوس است بنگر؛
از ایوان سلطانش ابن الرضا را

فدای امامی که در سامرایش
کشیده به شانه غم کربلا را

اسیری کشیده ولی تشنگی نه
ندیده به روی لبش ردّ پا را

کسی وقت تشییع جسمش ندیده
تنی پاره پاره تر از بوریا را

خرابه نشین بود و تبعیدی اما
نخورده دگر غصهء عمه ها را

کسی معجری را نبرده به غارت
و نشنیده گوش زنی ناسزا را

گرسنه نخوابیده اهل و عیالش
نشد بالش دخترش سنگ خارا

سری را رقیه بغل کرد و بوسید
سری سنگ خورده، پُر از ربنّا را…

شاعر:رضا دین پرور

____________________________________________

شعر مرثیه امام هادی (ع)

جانم فدای آن امام مهربانی
که عرشیانش دست بر دامان گرفتند

یعنی امامی که گرفتاران دنیا
حاجات مشکل را ازو آسان گرفتند

قطب هدایت شد ازو توحید تابید
هادی شد و مردم ازو ایمان گرفتند

یک عده ای در ذِیل نورش رشد کردند
یک عده ای از دست خیرش نان گرفتند

یک عده، نم بودند و با لطف دعایش
مانند رودی ناگهان جریان گرفتند

یک شب درون خانه اش بی اذن، ناگاه
وارد شدند از دست او قرآن گرفتند

بردند او را بزم مِی با قصد تحقیر
ظرفی سویش با خنده نا اهلان گرفتند

اسکان که نه، در گوشهء خانِ صعالیک
جایی برایش گوشهء ویران گرفتند

کندند قبرش را جلوی چشمهایش
اینگونه ذره ذره از او جان گرفتند

وقت گریز روضه شد که روضه خوانان
با هم دمِ یا سیدالعطشان گرفتند

عمامه و پیراهن و انگشترش را
زینب زِ تل می دید این و آن گرفتند

قربان آقایی که با هم نیزه داران
با نیزه ها از پیکرش تاوان گرفتند

با نعل تازه جانِ زینب را به ناگاه
با رفت و آمد بر تن عریان گرفتند

دیدند که جسمش شده با خاک هم سطح
وقتی که گرد و خاکها پایان گرفتند

شاعر:مهدی مقیمی

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.