آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار مرثیه امام حسن (ع) ویژه صفر ۱۴۰۰

0
اشعار مرثیه امام حسن (ع)

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

با خوی تو حتی معاند ، دوست گردید
می گفت دستت خیر دارد کم ولی نه

آقای جنت از غریبی ات بگویم
جبرییل بر تو گریه کرد آدم ولی نه

دیوار و درب خانه ات از غصه می سوخت
در خانه همسر داشتی مَحرم ولی نه

جعده نمی دانست ای افتاده در خاک
می سوختی می سوختی از سم ولی نه

تاریخِ زخم جان تو روز دوشنبه است
زهر است آرام دلت، مرهم ولی نه

شاعر: حامد آقایی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را
تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را

بدجور غریبانه نفَس می‌زند آقا
آتش زده با غربت خود دور و برش را

خوب است که آغوش حسین است کنارش
تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را

نه اُم‌ِبنین نه که ابالفضل توان داشت
عباس گرفته است کنارش کمرش را

تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید
بر طشت نریزد جگرِ شعله‌ورش را

از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد
آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را

صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است
تا بر روی حجره نکشد باز سرش را

افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش
تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را

شاعر: حسن لطفی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

دوباره زد به سرِ عاشقان هوای حسن
نفس ، نفس، نفسِ سینه زن فدای حسن

در این زمانه که هرکس به هر دَری زده است
خوشا به حال کسی که شده گدای حسن

ببین که روی لَبَش لختهْ خون به جای دعاست
نگاه کن که اجابت شده دعای حسن

چقَدْر یاسِ کبود آمده ست دورِ لَبَش
چقَدْر روضه ی زهراست روضه های حسن

میان کوچه ی تاریخ تا ابد پیداست
چه رازهای مگویی ز ردپای حسن

چه دید در دلِ کوچه که بود تا آخر
همیشه بغضِ غریبانه در صدای حسن

برای مادرِ او روضه خوان بخوان از او
دوباره کرده دل اَبری اش هوای حسن

بگو به مادرِ او ما غریب و تنهاییم
غریب ها همه هستند آشنای حسن

بگو دو غم به دلت ماند حضرتِ مادر
کفن برای حسین و حرم برای حسن

ولی مباد که غمگین شوی که ما هستیم
همیشه مست حسین و همیشه پای حسن…

شاعر: محسن کاویانی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

تویی همان که فاطمه به نامت افتخار کرد
همان که لطف و جود را صاحب اعتبار کرد

تو از تبار مرتضی تو از شکوه حیدری
نه از تبار بزدلی که از جمل فرار کرد

هدف یکی ست پس برای حفظ دین مصطفی
همان نمود صلح تو که تیغ ذوالفقار کرد

نه مومنین نه مسلمین تویی معزالانبیاء
به کوری کسیکه فتنه بر شتر سوار کرد

خدا تورا سر مسیر ما یتیم ها گذاشت
خدا به ما چقدر لطف و مهر بیشمار کرد

تو در جواب فتنه ها سکوت کردی و سکوت
ولی غریبی تو را زمانه آشکار کرد

کسی شبیه تو چنین به صبر امتحان نشد
چه ها میان کوچه با تو چرخ روزگار کرد

چه شد که راه خانه را گل رسول گم نمود
چه شد که کار خانه را به فضه واگذار کرد

نوشته اند بعد از آن حسن دگر حسن نشد
که هرچه کرد با تو میخ درب نابکار کرد

برای دفن پیکرت دو تکه تخته جور شد
همان دو تکه تخته را مدینه تیربار کرد

ارث غریبی تو را حسین روی دوش برد
و چرخ روزگار را دوباره داغدار کرد

بمیرم آن دمی که ناگریز رفت و گوشه ای
نشست و بوسه بر گلوی طفل شیرخوار کرد

ادب رضا نمیدهد که شرح روضه وا کنم
که پیش خواهرش چه ها شمر حیا ندار کرد

شاعر: محمود یوسفی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر
لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر

حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب
تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟

به هیچ جا نرسیده است آنکه در همه ی عمر
بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر

بپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست
که با معاویه در پای چند سکه نهد سر

ستون دینی و قرآن ناطقی چه نیازی
به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟

صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است
که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر

نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که
شکست پیش نگاه تو گوشواره ی مادر

امام بی حرم! این دل همیشه بوده حریمت
دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر

شاعر: سعید تاج محمدی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

به هجران و به هر تأخیر در دیدار حساسند
پسرها روی مادرهای خود بسیار حساسند

نباید هیچ چشم ناروایی دورشان باشد
به نامحرم، به حتی خندهٔ أغیار حساسند

تب ناموس دارند و رگ غیرت به تن دارند
به فتنه هایِ بین کوچه و بازار حساسند

امان از لحظه ای که چادر مادر شود خاکی
به ضرب تازیانه، حملهٔ مسمار حساسند

به آتش، بغض، درب سوخته، بر طعنه و توهین
به هر چیزی که مادر را دهد آزار حساسند

به پهلوی لگد خورده، به بازوی ورم کرده
به چشمانش که از سیلی ببیند تار حساسند

به آن لحظه که برمیخیزد از بستر! به وقتی که-
-عصای دست مادر میشود دیوار حساسند

از آنکس که جسارت کرده بیزار و غضبناکند
به حالِ زارِ مادر بینهایت بار حساسند

تمام آنچه را گفتم امام مجتبی(ع) دیده ست
پسرها وقت غم-دیدن به هر اقرار حساسند

جوان بود و محاسن شد سفید از آن غم پنهان
از اینجا میشود فهمید بر اسرار حساسند

مغیره(لع) خوب میدانست احوالِ پسرها را
که روی اشک های مادرِ بیمار حساسند!

شاعر: مرضیه عاطفی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

من کرم زاده ام و شهر کرامت وطنم
گرد و خاک ره ارباب کرم خاک تنم
“روزها فکر من اینست و همه شب سخنم”
چه شد از بین همه بنده کوی حسنم

هاتفی گفت اگر گرد رخ او همه اید
چون در این دایره دعوت شده ی فاطمه اید

با وجود تو کسی را هنری نیست که نیست
تو که باشی ز فقیری اثری نیست که نیست
من تو را دارم و دیگر خطری نیست که نیست
و در این چرخ بجز تو خبری نیست که نیست

زندگی را به تمنای تو خوش می دارم
که من از فکر بجز تو بخدا بیزارم

ای که با آمدن توست ، علی بابا شد
و به لبخند تو غم از دل زهرا وا شد
نوبتی باشد اگر نوبت این رسوا شد
که بگویند به لطف تو گدا دارا شد

آبرو یافته از لطف و عطای حسنم
پس عجب نیست بگویم که برای حسنم

همه را باب حیات است حسین بن علی
ناجی وقت ممات است حسین بن علی
که در اوج درجات است حسین بن علی
تا که کشتی نجات است حسین بن علی

بادبان است در این کشتی امداد حسن
نه ؛ بگو آب حسن ،موج حسن ،باد حسن

نیست بالاتر ازین درد در عالم دردی
بین مردان بنشینی و نباشد مردی
و نفهمند تو را صلح چرا می کردی
همه هستند کنارت و تو تنهاگردی

صبر را برده ای از رو و تمامش کردی
کربلا را تو به تدبیر قیامش کردی

چه سکوتیست تو کردی که چنین فریاد است
و به تدبیر تو بنیاد ستم بر باد است
نام تو لرزه ی بر قامت استبداد است
وارث قدرت مولایی تو اولاد است

قاسمت روز دهم یک تنه غوغا می کرد
کربلا مات شد و خیره تماشا می کرد

خیره گشتند و به ماه تو حسد ورزیدند
صد حرامی همه با نیزه گلت را چیدند
گریه می کرد حسین و همگی خندیدند
بعد ازان پای سرش یکسره می نوشیدند

مرگ مشتاقی او دید و بسی کم آورد
عسل روی گلش چهره او هم آورد

جگرت سوخت ، کنارت تو برادر داری
زینب اینجاست غمی نیست تو خواهر داری
گرچه یک خاطره از کوچه و مادر داری
بی وفایی و حسد از بر همسر داری

لیک مهمان سر نیزه نگشته سر تو
میزبان لبه ی تیغ نشد حنجر تو

شاعر: سید حسین میرعمادی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

چشمت به دام انداخته ترفندها را
مست لبت آورده ایی لبخند ها را

وقتی نظر دارد خدا هم بر نگاهت
باید عوض کرد ای صنم سوگندها را

جایی که بزمت هست نامت هست بی شک
باید که دور انداخت از لب قندها را

ما را غلام حلقه بر گوشت نوشتند
دل پشت گوش انداخته پسوندها را

مهر شما ما را به دورت جمع کرده
معنیِ دیگر داده خویشاوندها را

ما صیدِ دستان نمک دار تو هستیم
فارغ نکن از این قفس دربندها را

رویای گنبد در بقیعت کشت ما را
آرام کن با دیدنش اسفندها را

شاعر: حامد آقایی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

باید که غزل هم ثمری داشته باشد
بر حال خرابم اثری داشته باشد

با شعر فقط عرض ادب می کند این دل
بد نیست گدا هم هنری داشته باشد

ای کاش که آقای کریمان دو عالم
بر نوکر خود هم نظری داشته باشد

هرآنکه مشرف به بقیعش شود امشب
از غربت او چشم تری داشته باشد

حتی نگذارند که بر قبر غریبش
صحن و حرم مختصری داشته باشد!!

شاعر: محسن زعفرانیه

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

لبخند میزنی و عسل خلق می شود
از طرز خنده ی تو غزل خلق می‌شود

بر روی دوش ، زلف تو می گردد آبشار
پا میزنی زمین و گسل خلق می شود

از لطف بی حد تو «ابد» خلق گشته و
از خاک پات روز «ازل» خلق می‌شود

فریاد می‌کشی تو که طوفان به پا کنی
تو اخم می کنی و اجل خلق می شود

دور کمر،تو شال خودت را که می‌کشی
انگار حلقه های زحل خلق می‌شود

از ماجرای بخشش تو بر تمام خلق
صد قصه و حدیث و مثل خلق می‌شود

میراث دار حیدر کرار در نبرد!
شمشیر میزنی و جمل خلق می شود

زانو بغل که میکنی از داغ کوچه ها
معنای واقعی بغل خلق میشود

شاعر: محمد کابلی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

زهر..آتش زد روان را سوختم مثلِ قدیم
برده از جانم توان را سوختم مثلِ قدیم

جرعه ای نوشیدم و بدجور افتادم ز پا
از تنم برده امان را سوختم مثلِ قدیم

درد دلهایم همه در سینه ماند و شاکی ام
نیست یارائی بیان را سوختم مثلِ قدیم

چکنم با این شریکِ بی وفا..یارب ببین
همسرِ مهربان را..سوختم مثلِ قدیم

تکه تکه شد جگرهایم میانِ طشت ریخت
چکنم دردِ نهان را سوختم مثلِ قدیم

آخرش راحت شدم از خاطراتِ کوچه ها
می کِشم قدّ ِ کمان را سوختم مثلِ قدیم

کوچه ای بود و به روی مادرم سیلی زدند
دیده ام زخم زبان را سوختم مثلِ قدیم

قاتلانش یک به یک خنده به رویم می زدند
صبر کردم دشمنان را سوختم مثلِ قدیم

ناجی ام شد بهرِ رفتن گرچه پیچیدم به خود
زهر..آتش زد روان را سوختم مثلِ قدیم

شاعر: محسن راحت حق

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

تویی ضریحِ کرامت؛ تمام خلق، دخیل‌اند
اگر کریم تویی؛ حاتمانِ دَهر، بخیل‌اند

غباری از قطراتِ تیمُّمِ تو طهارت
بُحور، پیشِ نَمِ مسحِ پایت آبِ قلیل‌اند

هزار مَن غزل آن‌سو در آسمانِ ترازو
مناقبِ تو در این‌سو بدون وزن، ثقیل‌اند

به کاسه‌ی مَلَکِ رزق، ریختند کمت را
مجاورانِ گدایت به خرجِ خلق، کفیل‌اند

ملقبی به مُعِزُّالْبَشر؛ مُذِلّ شیاطین
همیشه سنگْ‌عیاران کنار قله ذلیل‌اند

میان آن همه سردارهای جنگ‌ندیده
سپاهیان سکوتِ تو جنگجوی اصیل‌اند

نداده‌اند رضایت؛ به حرمتت به نمکدان
چه سنگ‌ها که به آیینه‌‌ات همیشه گُسیل‌اند

شراره‌های دری که تمام عمر، تو را سوخت
قضای آتشِ نمرودها به جانِ خلیل‌اند

گواهِ غربت صدّیقه پیرْموی سرت شد
قصیده‌های سپیدِ تو آیه‌های دلیل‌اند

نمی‌رسد به کفِ پای مقتلت قد شعرم
قلم خمیده؛ رطب‌های روضه‌ات به نخیل‌اند

شاعر: رضا قاسمی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

هی چشم می چرخانی اما گنبدی نیست
گل دسته ای صحن و سرایی مرقدی نیست
از نوحه خوان و خادم و زائر ردی نیست
یک چندم باب الرضا رفت آمدی نیست

زائر ندارد قدر انگشتان یک دست
آقای ما اینگونه تنها و غریب است

خوابیدم و در خواب سقاخانه دیدم
صحن و سرا و گنبدی شاهانه دیدم
دور و برش شمع و گل و پروانه دیدم
برخاستم از خواب یک ویرانه دیدم

ای کاش قبر خاکی اش تعمیر می شد
ای کاش خوابم زودتر تعبیر می شد

ای کاش او هم مرقد و صحن و سرا داشت
ای کاش یک گلدسته و گنبد طلا داشت
ای کاش دنیایی شبیه کربلا داشت
یا لااقل قدری برای گریه جا داشت

ای به فدای غربتش جان و تن من
یک شمع حتی بر مزارش نیست روشن

جانم فدای او که غم بسیار دیده
در کوچه‌ها با مادرش آزار دیده
آثار خون را بر در و دیوار دیده
هی داغ پشت داغ از مسمار دیده

من شک ندارم مجتبی در کوچه جان داد
تا دید مادر پشت در از پای افتاد

جانم به قربانش که غم شد لشکر او
در اوج غربت قاتلش شد همسر او
ای شیعیان شد تیرباران پیکر‌او
من‌ بعد وای از حال زار خواهر او

در زوزه سگ ها صدای شیر گم شد
آنقدر تیر آمد که روی تیر گم شد

اما خدا را شکر این آقا کفن داشت
یک تکه چوب تیر خورده روی تن داشت
هنگام تشییع جنازه یک بدن داشت
یا لااقل هنگام مردن پیرهن داشت

وقتی کفن دور و برش اقوام بودند
در کربلا اما فقط احشام بودند

غصه نخور آقا که غم می بازد آخر
مظلوم بر ظلم و ستم می تازد آخر
دنیا به آل فاطمه می نازد آخر
شیعه برای تو حرم می‌سازد آخر

من شک ندارم مقصد این راه نور است
ای همسفر برخیز ایام ظهور است

شاعر: محمود یوسفی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

پایان ندارد عشق با آغازِ نامت
باران شده مبهوتِ آن لطف مدامت

ای مصحفِ ناطق که جاری در زمینی
ختمی ز قرآن است پایان کلامت

حتما علیکم با خداوند است جایی
که آمده بر صبح دنیا السلامت

دشمن ، جزامی ، سائل و عاشق نوشتند
از سفرهٔ بی منت تو از مرامت

غیر از کبوترهای عاشق ، مطمئنم
هر شب درآمد ، ماه هم از پشت بامت

چشمِ بصیرت دید جنگت فرق دارد
بیرون درآمد صبر از بین نیامت

در روضه های خلوتت حس می کنم که
انگار لشگر داشتن گشته حرامت

سَم از تو جان دزدید سُم جان از برادر
سَم هم شبیه سُم ندارد احترامت

با این تنِ سبزت اگر لبخند داری
حتما رسیده بوی مادر بر مشامت

ای بغض زخمیِ میان کوچه سوگند
که می شود گریه به زهرا التیامت

سیلی به زهرا زد که تو از پابیفتی
فرزند زهرایی و این شد اتهامت

شاعر: حامد آقایی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

هر قدر که می‌خواست گدا، شاه کرم داشت
آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت

در خانهٔ او بود که در اوج غریبی
دل‌های غریبان جهان، راه به هم داشت

دلخوش به نفس‌های مسیحایی او بود
شب‌های مدینه که فقط غربت و دم داشت

داغی شده بر سینه غم‌های وسیعش
یک کوچۀ باریک که بیش از همه غم داشت

راحت شد از اندوه جفاکاری یاران
ای کاش که یاری به وفاداری سَم داشت

ای آینه‌ها آینه‌ها! ذکر بگیرید
ای کاش حرم داشت، حرم داشت، حرم داشت…

شاعر: زهرا بشری موحد

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

کنج دنجی در هیاهوی جهان داریم ما
تا میان سینه از مهرت نشان داریم ما

خانه ی ویران دل با مهر تو قیمت گرفت
در خراب آبادمان، گنج نهان داریم ما

ما نمک پرورده ی خوان کریم عالمیم
شامل لطفیم اگر در سفره نان داریم ما

خاک سرد مرده ایم و تشنه ی یک جرعه نور
دست بر دامان لطف آسمان داریم ما

ما کبوترهای قبر خاکی صحن تواییم
کنج ایوان خیالی آشیان داریم ما

تا گذر کرد از مزارت باد صحرا، گریه کرد
چون نسیم از داغ تو اشک روان داریم ما

از غم تشییع سرخت، ذره ذره سوختیم
تا ابد درسینه مان، داغ گران داریم ما

واژه حیران مانده بین مدح و اشک مرثیه
در بهار شوق، اندوه خزان داریم ما

شاعر:سمیه مومنی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

مست از غم توام غم تو فرق می‌کند
محو توام که عالم تو فرق می‌کند

با یک نگاه می‌کشی و زنده می‌کنی
مثل مسیح، نه، دم تو فرق می‌کند

یک دم نگاه کن که مرا زیر و رو کنی
باید عوض شد آدم تو فرق می‌کند

تنها کمی به من نظر لطف می‌کنی؟
آقای مهربان! کم تو فرق می‌کند

زخمی‌ست در دلم که علاجی نداشته‌ست
جز مرحمت که مرهم تو فرق می‌کند

اشک غمت برای من أحلی من العسل
گفتم برای من غم تو فرق می‌کند

صلح تو روضه است، حماسه‌ست، غربت است
ماهی تو و محرم تو فرق می‌کند

باید خیال کرد تجسم نمود، نه؟
نه، گنبد تو، پرچم تو فرق می‌کند

لختی بخند قافیه‌ام را به هم بریز
آقای من! تبسم تو فرق می‌کند

شاعر: سید محمد رضا شرافت

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

حسن(ع) شدی که گدا فکر آب و نان نکند
به غیر رو نزند…غصه را عیان نکند

حسن(ع) شدی که بدانند خیلِ گمراهان
خدا به عشقِ دعایت عذابشان نکند

کلام نافذ تو، تا که هست؛ این دل من-
-هوای محفلِ عشاق و عارفان نکند

محبتَت پر از اعجاز و مرد شامی را
کسی به جز تو مسلمانِ مهربان نکند

مدام از کرمت میرسد برایش خیر
هر آنکه تکیه به احسانِ این و آن نکند

جزامیان و فقیرانِ دست-خالی را
کسی به جز تو سرِ سفره میهمان نکند

غریب و خسته و بی سرپناه خواهد ماند
کسی که خانهٔ امنِ تو را نشان نکند!

شاعر: مرضیه عاطفی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدان
که ضرب تیغ میدان می دهد سیّاس را برهان

سراسر عزت و فتح است و باطل کردن نیرنگ
اگر هم بسته باشد مجتبا با دشمنش پیمان

ولایت چیست؟ رختی که فقط بر او برازنده است
خلافت چیست بعد از او؟ به مشتی چارپا پالان

حسن اصل کرامت بود عالم بر درش سائل
حسن عقل مجسم بود عالم بی حسن نادان

حسن تنها نه در منزل اسیر حیله ی زن بود
که بین لشکر خود بود تنها بین نامردان

حسن البته تنها نیست وقتی در کنار او
حسین و زینبش هستند با عباس یک گردان

به بازو حرز حیدر، بر سرش عمامه ی احمد
بروی لب همیشه ذکر مادر داشت تا پایان

بپرس از کوچه ها بعد از علی ابن ابی طالب
کدامین شانه در تاریکی شب می برد انبان؟

کسی که گرد فرشش را تبرک می برد جبریل
نشسته با موالی روی خاک و خورده آب و نان

معزّ المومنین است او بپرس از مردم نجران
کریم اهل بیت است او بپرس از سوره انسان

خوشا بر من که در عالم امامی این چنین دارم
که پشم اُشترش دارد شرافت بر ابوسفیان

شب و روزم به ذکر یا حسین و یا حسن روشن
سر و جانم فدای این دو سید این دو تا سلطان

شاعر: سعید تاج محمدی

___________________________________________________

متن شعر مرثیه امام حسن (ع)

توفیق بده ای پسر ارشدِ زهرا بنویسم
از نام بلندت که شده مامنِ دلها بنویسم…

آقای جوانانِ بهشتی نظری کن به گدایت
رخصت بده ای جنت الاعلای همه تا بنویسم

با این که زیاد است برایم که بگویم زِ مقامت،
این بار غزل گفته ام از عشقِ شما با بنویسم

از بی حرمیِ تو حرم ساخته ام در دلِ زارم
یک یا حسنِ ناب در آن صحنِ معلی بنویسم…

تصویر و صدای تو پیمبر،جبروتت چو علیست
از عشقِ تو تا روحِ کلامم شود احیا بنویسم

بالاست مقامت وَ منم ریز ترین ذره به کویت
با قطره ی اشکم شود آیا زِ تو دریا بنویسم؟

میترسم از این شعر مبادا که شود روضه ی سنگین
ای دل تو بگو ختم شود شعرِ تَرَم یا بنویسم؟

خورشید نخستینِ علی بودی و خاموش،شکستی
دل گفت که از داغِ تو و همسر مولا بنویسم

با یاد مدینه جگرم سوخته و آتش محضم
باید زِ تو و خاطره ی کوچه به ایما بنویسم

ای ماهِ زمین گیرِ خدا گونه الهی که بمیرم
من با چه دلی از غم تو،بی کس وتنها بنویسم؟

در طشت جگر ریخت و از دیده سرشکی زِ غریبی
در محضرت از داغ و غمِ زینب کبری بنویسم…

شاعر: محمد حسن جنتی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.