اشعار مدح امام هادی (ع) – ۱۴۰۱

متن شعر مدح امام هادی (ع)
هم گریه ای و آب وضوی مکرّری
هم کوثری و جام و سبوی معطری
باید ترا بجویمت ای عشق اهل بیت
در امتداد پیچش گیسوی دلبری
بر خاک، سجده می کنم و مست میشوم
وقتی که باز میشود از آسمان دری
بسکه خراب باده شدم بین میکده
پایم نمی کشد بروم جای دیگری
دلداده و اسیرم و باب الجوادی ام
اهل همین محله و مهمان هادی ام
ابن الرضای دوم و عشق رضا رسید
دردانهء سمانه و نور سما رسید
نامش علی و کنیهء او هم ابوالحسن
نطقش؛ پیمبری که به وحی خدا رسید
خال لبش اشاره به توحید کعبه داشت
قدّ قصیده اش به قد ربّنا رسید
تقسیم شد محبت او بین کائنات
یک ذره از ولایت او هم به ما رسید
عالم فقیر و سائل دست کریم اوست
ایران گدای خانهء عبدالعظیمِ اوست
روح بلند او به جنان پر کشیده بود
میلش به عرش و وادی دلبر کشیده بود
رفت از مدینه، سمت نجف، قبل سامرا
بسکه لبش، شراب علی سر کشیده بود
در قلب عرش، عشق خدا را برای خلق
از برکهء غدیری حیدر کشیده بود
در “فُلکِ جَاری” از “لُجَجِ الغَامِرَه” که گفت،
حیدر به روی دست پیمبر کشیده بود
یعنی یقین کنید که جان خدا علی است
اصلاً کلید معرفت الله، یاعلی است
قربان لطف هادی و قربان سامرا
دیوانهء نجف شده مهمان سامرا
من ریزه خوار لقمهء سلطان مشهدم
پُر برکت است سفره ام از نان سامرا
جانم به درد و تاول پاهای زائران
در پیچ و تابِ کوچه خیابان سامرا
این اربعین اگر که شدی زائر حرم
یک شب بخواب گوشهء ایوان سامرا
عمریست سامرا، حرمِ جانِ خسته هاست
آنجا که خانهء پدری من و شماست
این کورهء محبت مان گرم شد دمش
جانم به عشق! با همهء حالِ درهمش
من را فقط یکی ببرد خیمهء حسین
خیلی زمان نمانده بیاید محرمش
قسمت نشد به سر بزنم زیر قبّه اش
دعوت کنید گریه کنم زیر پرچمش
فکری برای این دلِ بیتاب من کنید
شش گوشهء حسین مرا کُشته با غمش
نوکر، اگر حرم نرود خوار میشود
نوکر، بدون گریه گرفتار میشود
شاعر:رضا دین پرور
__________________________________________________
متن شعر مدح امام هادی (ع)
با شما عاقبت شیعه به عزّت ختم است
آخر و عاقبت ما به سیادت ختم است
از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست
مقصد عالم امکان به امامت ختم است
همه نورید ، همه هادی أمّت هستید
پس سرانجام بشر هم به هدایت ختم است
ما گرفتار گناهیم ولی اهل رجا
جاده ی جامعه ی ما به شفاعت ختم است
از گناهان کبیره است دل جامعه پُر
کار این جامعه اما به زیارت ختم است
« مَن أتاکُم » ، چه نجاتی است سر راه بشر !
با تو پایان حوائج به سعادت ختم است
چیست در حکمت « فَالرّاغبُ عَنکم مارق »؟!
راه ، جز راه تو باشد به هلاکت ختم است
ولی آنکس که در این سِیر ، « لَکُم لاحِق » شد
راه او – گرچه گنهکار – به جنّت ختم است
تو دعا کن که من از معصیت آزاد شوم
که دعای تو یقیناً به اجابت ختم است
یا علیِ بنِ محمّد ! چه غریبی ! اصلاً
قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است
تو چه مقتول و چه مسموم ، جهان می داند
که سرانجامِ امامت به شهادت ختم است
شاعر:محسن ناصحی
__________________________________________________
متن شعر مدح امام هادی (ع)
ای «سُرّ مَن رَأیٰ»ی نگاه فقیرها
ای رویش امید به جان کویرها
ای خالق قصیدهی مدح ذواتِ نور
ای جامعهسُرای تبارِ کبیرها
یا هادیالاُمَم! اگر انوارتان نبود
گمراه میشدند تمام مسیرها
منت کشیده عرش، برای جلوستان
اما نشستهای به حصارِ حصیرها
نور عبادتت قرق حصر را شکست
ای ذکر مستجاب نجات اسیرها
اثبات شد امامِ تمامِ خلایقی
تا سر گذاشتند، به پای تو شیرها
ای در رباعی علوی؛ چارمین علی!
میلاد توست، مطلع عید غدیرها
ششگوشهات گره زده ما را به دست تو
بگذار پا به دیدهی ما گوشهگیرها !
شاعر:رضا قاسمی
__________________________________________________
متن شعر مدح امام هادی (ع)
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس
گمگشتهایم و مشعلۀ کاروان تویی
کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق
حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی
مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک
مستیفزای جان و دل عاشقان تویی
جَدّت امام هشتم و سلطان دین رضاست
جَدِّ امام عصر و ولی زمان تویی
با «جامعه کبیره» سلامم شنیدنیست
مهمان هر امام شوم، میزبان تویی
شاعر:محمد مهدی سیار
__________________________________________________
متن شعر مدح امام هادی (ع)
شب در نگاه شعلهورت پیچید
دنیا ز هرچه غیر تو عاری شد
دلهای عاشق از همه سو امشب
سمت نگاه گرم تو جاری شد
دنیا نشست و محو تماشا شد
تو آمدی و کل جهان پا شد
ده بار عرش دور خودش چرخید
تا فصل زرد قصه بهاری شد
امشب عسل به تلخی کامم ریخت
ساقی شراب ناب به جامم ریخت
امشب زبان الکن شعر من
در وصف تو شبیه قناری شد
پیچید عطر نام خدا در شهر
رنگ اذان گرفت سراسر، شهر
دنیا به شوق آمد و بر روی –
گلدستهی نگاه تو قاری شد
از سبزی ردای تو میافتاد
یک سیب آبدار اناری رنگ
تا شاعران تشنه بیاشامند
از آب زمزم تو که جاری شد
یادش بخیر کنج حرم با بغض
در سامرای چشم تو با گریه
هرشب دعای جامعه میخواندم
از اشک، صحنت آینهکاری شد…
شاعر:حسین سنگری
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.