آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار عید سعید غدیر خم در مدح امام علی (ع) – سال ۱۴۰۰

16
اشعار عید سعید غدیر خم در مدح امام علی (ع) - سال 1400

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

در سینه دلیست ، بیقرار نجفت
مستیست که ماندست خمار نجفت

با ما که نساخت آب این خاک غریب
محتاج شدیم بر غبار نجفت

افتاده کنارجاده ای بدحالیم
ما را برسان زود کنار نجفت

تا لحظه ی مرگ میکشیم از ته دل
هم ناز خودت ، هم انتظار نجفت

با مصرع بعد آب افتاد دلم:
باران و شب و من و جوار نجفت…

حالا که قرار است بیایی دم مرگ
بگذار که جان شود نثار نجفت

شاعر: محمد کابلی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

دیدم غدیری را که مولا سرفراز است
من کنت مولا پرچمش در احتزاز است
زهرا بنازد بر امیرالمومنینش
او مست دیدار و علی هم غرق ناز است
برهردعایی پاسخ لبیک آید
باب اجابت بر دعای خیر باز است
اکمال دین حق به نام مرتضی شد
گویا که مُهر یا علی پای جواز است
احمد زند آوا : الا یا اهل العالم
این حیدر است و میر و آقای حجاز است
بهر قبول زحمت راه رسالت
لبیک آغازولایت را نیاز است
حب علی را هرکه دارد در دل خویش
در بارگاه قرب صاحب امتیاز است

اوکیست بیرق دار حق تاروز محشر
سلطان امیر المومنین حق است حیدر

حقت سلامت میرساند یامحمد
خیل ملک تمحید خواند یا محمد
دست علی را گر نگیری روی دستت
راه تو نیمه کاره ماند یا محمد
ابلاغ وحدانیت حق است حیدر
او بار بر منزل رساند یا محمد
هرکس که بر پیشانیش نام علی خورد
حق را شفیع خود بداند یا محمد
هر شیعه اش را تاکنار حوض کوثر
آرَد سر سفره نشاند یا محمد
گو منکرش را وای بر حالش خدا هم
از رحمتش اورا براند یا محمد

اوکیست بیرق دار حق تاروز محشر
سلطان امیر المومنین حق است حیدر

تاپای جان پابند مولای غدیرم
لبیک گو بر میر و آقای غدیرم
با لطف او دریای طوفانی عشقم
از بیکرانها تا به پهنای غدیرم
گر مسلم دین رسول الله هستم
از شیعیان با حکم و امضای غدیرم
از وال من والاه حبش روزیم شد
مجنون صهبای تولای غدیرم
با این وضوح محض در بیعت گرفتن
عمریست در فکر معمای غدیرم
دلمرده بودم با صد و ده بار یاهو
سرزنده از هوی مسیحای غدیرم

اوکیست بیرق دار حق تا روز محشر
سلطان امیرالمومنین حق است حیدر

شد خلق دنیا با صدو ده بار حیدر
بالاتر از بالا صدو ده بار حیدر
در کارزار و جلوه کشف الکروبی
ذکر لب طاها صدو ده بار حیدر
باشد گواهم تربت خونین حمزه
تسبیحة الزهرا صد و ده بار حیدر
ثارالهی تثبیت در کرببلا شد
تکبیر عاشورا صدو ده بار حیدر
تهلیل حجاج حسینی از لبانِ
شهزاده لیلا صدو ده بار حیدر
برروی سربند ابوفاضل نوشته
حق یار سقا با صدو ده بار حیدر

اوکیست بیرق دار حق تاروز محشر
سلطان امیرالمومنین حق است حیدر

روزی نیاید دلبر ما غم ببیند
یک لحظه ای در زندگی ماتم ببیند
سر تاکمر با چاه درد دل نماید
خودرا زبسکه بیکس و همدم ببیند
یا استخوانی در گلویش باشد عمری
یا خار در چشمان پر شبنم ببیند
خاکم بسر بادست بسته بین کوچه
یک چادر خاکی در این عالم ببیند
یارب زبانم لال آن روزی نیاید
ناموس خود را بین نامحرم ببیند
گفت آن یهودی بایقینی غرق ایمان
آن قدرت اله را چودر ماتم ببیند

اوکیست بیرق دار حق تاروز محشر
سلطان امیرالمومنین حق است حیدر

شاعر: قاسم نعمتی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

سرمایه ی عشق علی آب حیات است
تنها علی، تنها علی راه نجات است

ذات علی همسایه ی عرش برین است
مولای ما تنها امیرالمؤمنین است

شکر خدا حب علی در ریشه ی ماست
نام علی در سینه ی و اندیشه ی ماست

هر کس علی دارد چه غم دارد؟ ندارد
حب علی دارد چه کم دارد؟ ندارد

ما با علی و یا علی ها قد کشیدیم
دل از ولای هر که غیر از او بریدیم

خاک نجف دنیای ما را زیر و رو کرد
ایوان او دل های ما را زیر و رو کرد

بین الطلوعین حرم آبادمان کرد
یعنی خدا بین حرم آبادمان کرد

جن و ملک فرمانبر درگاه اویند
عالم غلامِ قنبر درگاه اویند

با اینکه این آقا امیرالمؤمنین بود
اما غذایش لقمه ای نان جوین بود

از مکنت دنیا علی چیزی نمی خواست
جز خنده ی زهرا، علی چیزی نمی خواست

این دلخوشی را زود از مولا گرفتند
این خنده را هم از لب زهرا گرفتند

هیزم رسید و آتشی بالا گرفت و
آتش به جان چادر زهرا گرفت و

آتش به جان دختر پیغمبر افتاد
در سوخت، در افتاد، پشتش مادر افتاد

او را زدند و پیش چشم حیدر افتاد
هفتاد و اندی روز بین بستر افتاد

مولای ما را با همان مسمار کشتند
او را میان آن در و دیوار کشتند

خونی که در دل داشت بیرون ریخت امشب
غم ریخت دنیا باز هم در کام زینب ..

شاعر: وحید محمدی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

دوش به کوی جنون دلبر زیبا
آمد و از جمله برد عقل به یغما

حالت دیوانگی گشت مشدّد
نسبت فرزانگی گشت مبرّا

جمله‌ي دُردی کشان جامه دریدند
داد چو بر باد یار طُرّه‌ ی یلدا

گیسوی مِشکین فشاند مُشک خُتن را
طُرّه‌ي خوش بو رهاند عنبر سارا

ولوله افتاد بر عالم ایجاد
جوش چو در کوزه کرد باده‌ ی حَمرا

باده به پیمانه کرد ساقی مستان
چرخ زند با شتاب ساغر و صهبا

مویه کنان مویه زد مطرب بی دل
نعره زنان شور خواند شاهد شیدا

در صف دُردی کشان پیر خرابات
لرزه در انداخت بر جمله‌ي اشیا

گفت کنون کز جهان جمله رهیدید
فاش کنم سرّی از لیله الاسرا

رفت نبی با بُراق سوی سماوات
تا که ببیند رخ خالق یکتا

رفت به ملکی که جز او و خداوند
ذره ای از غیر را ره نَبُد آن جا

خواست چو بیند ز حق جلوه‌ی اَتمَم
دید علی را عیان خسرو بطحا

جلوه‌ي ربّ جلی داور دنیا
آینه‌ي ذات حق صورت و معنا

معتکف هل اتی معنی یس
مَصدر نون وَالقلم مقصد طاها

حکمت لَولاک بر ارض و سماوات
علّت ایجاد از مقطع و مبدا

قول سَلونی از او صادر و ساتع
امر هو الهو بر او دائم و پویا

دید علی را به طور موسی عمران
چون اَرِنی گفت در وادی سینا

جلوه‌ي قهّار شد فاش وهویدا
چون که علی پا نهاد در صف هَیجا

سر به زمین ریخت از گردش تیغش
قُلزُم خون ساخت از کشته‌ي اعدا

باد خزانی وزید بر صف دشمن
خواند چو احمد ز حق ناد علی را

کفر وَ یا حق بود مذهب (مقداد)
اوست خدای جهان واحد یکتا

بنده‌ي حق و خدا بر دو جهان است
ذکر هو الهو از او گشت هویدا

شاعر: مقداد اصفهانی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

هزار ابوذر و سلمان دچار خود دارد
جهان عاطفه را بی قرار خود دارد

به حکم این که علی گفت «من یمت یرنی»
چقدر سینه سپر در دیار خود دارد

بشر نمی شود او را بخوانم اینگونه
شباهتی که به پروردگار خود دارد

به ذوالفقار ندارد نیاز در میدان
کسی که فاطمه را در کنار خود دارد

فقط نه میثم تمار سر به دارش بود
علیست آنکه جهانی به دار خود دارد

فقط به چاه،به گریه، شبانه می گوید
غمی که در دل این روزگار خود دارد

تمام درد علی زخم صورت زهراست
بماند این که چه در قلب زار خود دارد…

شاعر: علی علی بیگی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

حیدر حیدر گفتم و پرواز کردم تا بهشت
عشقِ مولا می شود قطعاً که در معنا بهشت

در غدیرِ خُم خدا فرمود بی حُبِّ علی
قدرِ یک ارزن نیارزد هیچ جا حتّی بهشت

ما به عشقِ مرتضا دائم خُماری می کشیم
می کِشد این عشقِ مطلق آخرش ما را بهشت

مانده ام ایوان طلایی نجف را دیده ای؟
نیست این صحن و سرای معنوی الّا بهشت

دوری از شیرِ خدا والله قطعاً فاجعه است
گر که دور افتاده ای معطل نکن باز آ بهشت

دل سپردن بر امیر مؤمنان آرامش است
پس تولّای علی گشته مساوی با بهشت

بر علی گویانِ عالم مادری ضامن شده
می دهد بر حیدریون حضرت زهرا بهشت

طبقِ گفتارِ ائمه مجلسی که بی ریا..
ذکرِ مولا می شود حتماً بود آنجا بهشت

شاکرِ خلّاقِ داداریم شیعه آفرید…
شیعه هستیم و دل ما می شود حالا بهشت

غصّه ای دیگر ندارم با ولای مرتضا..
حیدر حیدر گفتم و پرواز کردم تا بهشت

شاعر: محسن راحت حق

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

اگرچه جای پایش در زمین است
صدایش جاری از عرش برین است

هرآنچه خواستید از او بپرسید
به افلاک آشناتر از زمین است

اگر ثروت بخواهید آخرین اوست
اگر ایمان بجویید اولین است

اگرچه مسندش در عرش اعلی ست
ولی با مستمندان همنشین است

به جای نان غم ایتام خورده
غذای هر شب و روزش همین است

اگر تسبیح در دستش بگیرد
مناجاتش طریق العارفین است

اگر شمشیر در دستش بگیرد
ثنایش کار جبریل امین است

چنان از قلعه آن دروازه را کند
که مانندی ندارد، بی قرین است

خبر پیچید بین خیبری ها
یداللهی که می گفتند این است

چقدر اعجاز دارد دست هایش
مگر دست خدا در آستین است؟

اگر بالا روم، پایین بیایم
علی تنها صراط راستین است

دوباره بی خود از خود کرد ما را
که وصفش خود به خود شورآفرین است

علی هم مصطفی را جان شیرین
علی هم مصطفی را جانشین است

به مدحش باکی از تضمین ندارم
فقط حیدر امیرالمومنین است

شاعر: سید جعفر حیدری

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

با امیرالمؤمنین..دنیای دیگر ساختم
از وجودِ مرتضا بوده..پیمبر ساختم

نامِ او را مشتق از نامِ خودم کردم..علی
ذکرِ او را در مجالس زیب و زیور ساختم

با ظرافت خلق کردم،آن چنانکه در جهان
فرد و بی همتا شود،زانرو منّور ساختم

این منم خلّاقِ هستی بخشِ عشق و عاطفه
تشنگانِ عشق را ساقی کوثر ساختم

بهرِ یاریّ ِ گرامی خاتمِ پیغمبران…
با درایت خلقتی مانندِ حیدر ساختم

بهرِ اضمحلالِ دشمن از صغیر و از کبیر
جنگجوی بی بدیلی مثلِ صفدر ساختم

اقتدارم را محبّت کردم از قهّآری ام
در میانِ کلّ ِ عالم از همه سر ساختم

بعدِ پیغمبر برای مردمِ کلّ ِ جهان..
از علی مرتضا سردار و رهبر ساختم

بهرِ پیوندِ رسالت با ولایت..یک زنی
پاکتر از گل..چنان زهرای اطهر ساختم

این زن و شوهر تکان دادند دنیا را به عشق
از وجودِ این دو تا گلهای احمر ساختم

من خدایم فخر می سازم به خلقت کردنم
با امیرالمؤمنین..دنیای دیگر ساختم

شاعر: محسن راحت حق

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

تا علی هست با نسب تر نیست
صحبت از جانشین دیگر نیست
هیچ کس با علی برابر نیست
مرد میدان سخت خیبر نیست

دست بالای دست حیدر نیست

تکیه ی بر تخت کبریا داده
به جنون درس ابتلا داده
اذن افشایِ راز را داده
در ازل دست با خدا داده

دست بالای دست حیدر نیست

تیغِ طوفان سوار می گوید
قبضه ی کهنه کار می گوید
فاتح کارزار می گوید
تا ابد ذوالفقار می گوید

دست بالای دست حیدر نیست

نه فقط ذوالفقار می گوید
کعبه با افتخار می گوید
عاشقی روی دار می گوید
قنبر شهریار می گوید

دست بالای دست حیدر نیست

خسته از فتنه ها نشد جنگید
فارغ از روح و کالبد جنگید
تا که جان داشت،تاکه شد،جنگید
با نود زخم در اُحُد جنگید

دست بالای دست حیدر نیست

این مثل از زبان اغیار است
دست بالایِ دست بسیار است
شرح نقدش، هزار طومار است
شک نکن! عالمی خبر دار است

دست بالای دست حیدر نیست

در نجف، گبر و صوفی و هندو
مست از لا اله ألا هو
چه بگویم از آن خَم ابرو
می شود دست دشمنانش رو

دست بالای دست حیدر نیست

باغ در چنگ خاروخس افتاد
برق تیغش پیِ هرس افتاد
سر به سر، سر به پیش و پس افتاد
ملک الموت از نفس افتاد

دست بالای دست حیدر نیست

فارغ از قیل و قال می گویند
نطفه های حلال می گویند
مستند، با مثال می گویند
از «بحار» و «خصال» می گویند

دست بالای دست حیدر نیست

شاعر: وحید قاسمی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

رسید از جانب حق بر پیمبر
پیام از جبرییلِ ماه ،مَنظر

رسولم زینت عرش برین است
همین حجِّ تو حجِّ آخرین است

پیمبر بر همه کرده تَکلُّف
به امّت داده فرمانِ توقّف

سپس خود،هم،همانجا ایستاده
رسد تا هم سواره،هم پیاده

رسول الله ،غوغایی عَلَم کرد
جهاز ِاُشتران را روی هم کرد

کنارِ بِرکه روزی باشکوه است
جهاز ِاُشتران مانند کوه است

قدم بنهاده بر رویش پیمبـر
صدا زد تا که آید پیشش حیدر

محمد که جهان گردیده مستش
گرفته دست حیدر را به دستش

همان دستی که دستِ کردگار است
همان دستی که صاحب،ذوالفقار است

همان دستی که دلها را ربوده
همان دستی که خیبر را گشوده

بگفتا هر که من مولای اویم…
امید و شافعِ عقبای اویم…

هرآنکس بشنود اکنون صدایم
هرآنکس دل دهد از دل برایـم

بداند که علی همسنگر اوست
علی بعد از پیمبر یاور اوست

علی یار و مددکار ِ اَمینم
علی با امر حق،شد جانشینم

علی خود مظـهر ِ تقواُ و ایمان
دهد پیراهن او بــوی ِقرآن

علی بر کشتی دین است،ناجی
هرآنکس بوده یارش،گشته حاجی

پیمبر هر چه گفت،امّت بَلی گفت
تمام عرشیان هم یا علی گفت

همه کرده ز ِفرمانش اطاعت
جلو آورده امّت ،دست ِ بیـعت

همه بودند ،بر حسب ِ وظیفه
شُرِیحُ و اهل شورای سقـیفه

زجمله تهنیت گویان ِ حـیدر
ابوبکرو عُمر ، اُمّت سراسـر

که خرم از همه قلب ِنبی بود
شعار ِ روز،بَخُّن یا علی بود

شاعر: بهلول حبیبی زنجانی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

هُول و هَراس روز حساب از سرش گذشت
هر زاهدی که فِکرِ ثواب از سرش گذشت

هر کس چشید عشق تو را آبرو گرفت
هرکس چشید عشق تو آب از سرش گذشت

میثم فقط به جرم علی دوست بودنش
تا پای دار رفت و طناب از سرش گذشت

جان ها فدای” موضِعُ الاِصبَعین” در ضریح
بیچاره آنکه تیغ عتاب از سرش گذشت

هر کس مدد گرفت ز دریای لطف تو
با یک اراده موج عذاب از سرش گذشت

انگور بر ضریح تو را هر کسی که دید
فکر و خیال باده ی ناب از سرش گذشت

مولا کریم بود و چنان باده ریخت که
سرریز کرد جام و شراب از سرش گذشت

شاعر: علی اصغر یزدی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟
کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟
صدای کیست که این‌گونه روشن و گیراست؟
که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟
چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟
صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید
خبر به روشنی روز در فضا پیچید
خبر دهید:‌ کسی دستگیر می‌آید
کسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست
به دست‌گیری طفل صغیر می‌آید
علی به جای محمد به انتخاب خدا
خبر دهید: بشیری نذیر می‌آید
کسی به سختی سوهان، به سختی صخره
کسی به نرمی موج حریر می‌آید
کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست
کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید
خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت
خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید
به سالکان طریق شرافت و شمشیر
خبر دهید که از راه، پیر می‌آید
خبر دهید به یاران:‌دوباره از بیشه
صدای زنده یک شرزه شیر می‌آید
خم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی
به آبیاری خاک کویر می‌آید
کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد
کسی دوباره سراغ فقیر می‌آید
کسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبک
کسی که مرگ به چشمش حقیر می‌آید
غدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشب
کسی سراغ من گوشه‌گیر می‌آید
کسی به کلبهٔ شاعر، به کلبهٔ درویش
به دیده‌بوسی عید غدیر می‌آید
شبیه چشمه کسی جاری و تپنده، کسی
شبیه آینه روشن ضمیر می‌آید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر می‌آید
به سربلندی او هر که معترف نشود
به هر کجا که رود سر به زیر می‌آید
شبیه آیه قرآن نمی‌توان آورد
کجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟
مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟
به این محله خبرها چه دیر می‌آید!
بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه‌گاه قیامت اسیر می‌آید
بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی
هنوز از دهنش بوی شیر می‌آید
علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر می‌آید

شاعر: استاد مرتضی امیری اسفندقه

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

زبان قاصر ما مانده در بیان علی
چقدر فاصله داریم با جهان علی!

علی که بود؟ نفهمیده هیچ کس هرگز
نه در زمان معاصر، نه در زمان علی!

نکرد سجده به درگاهِ جز خدا همه عمر
رواست سجده ی عالم بر آستان علی

کدام رایِ به ناحق! کدام حرف خلاف!
کدام تیر خطا رفته از کمان علی؟!

به جستجوی کدام آیه ای؟ کدام دلیل
که آیه آیه خدا هست در بیان علی

دو پیکرند به یک جان، تفاوتی نکند
قسم به جان پیمبر، قسم به جان علی

غدیر درس بزرگی ست درس این که مباد
که سربلند نباشی در امتحان علی

شاعر: میترا سادات دهقانی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید
تا برکۀ اکملت لکم برگردیم

این بغض هنوز سر به شورش دارد
این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزار و چارصد سالۀ ما
اندازۀ زخم تازه سوزش دارد

هرجا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویر و کوهساران رفته
هر جا که امام هست در مکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته

بر جای بماند از تو یک رد کافیست
از عشق نشانه ای در این حد کافیست
درک تو فقط حد رسول الله است
یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست

دور و بر نور را که خلوت دیدند
انکار تو را چقدر راحت دیدند
این کوردلان تو را ندیدند اگر
یک عمر فقط از تو کرامت دیدند

چشمی که به یک اشاره بر می خیزد
با دیدن یک ستاره بر می خیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن
خورشید تو هم دوباره بر می خیزد

ما با تو به رازهای مکنون زده ایم
همراه تو پای در دل خون زده‌ایم
هر بار که خواست شیعه مدفون بشود
با هیبت یک شهید بیرون زده‌ایم

توصیف تو حال دیگری می خواهد
نیروی خیال دیگری می خواهد
محدودۀ واژه ها برایت تنگ است
این شعر مجال دیگری می خواهد

شاعر: هادی جانفدا

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

نشست بر سر دست نبی به منبر دست
زدند دست شعف آسمانیان بر دست

(روایت است که در حجه الوداع رسول
خبر رسید که جبریل نامه آورده است

نوشته بود بگو دست کیست دست خدا
نوشته بود بگو آنچه را که در پرده است)

برای بیعت او دست ها بلند شدند
شد آسمان و زمین ناگهان سراسر دست

کدام دست یداللهی است این دستی
که پیش آن نمی آید به چشم دیگر دست

رسول رفت به معراج و دید در پرده
نشسته است کسی سیب نیمه ای در دست

گرفته است به تحقیق دست موسی را
شده است در “ید بیضا” اگر منور دست

خلیل هم متوسل به او شد آن وقتی
که برد پیش گلوی پسر به خنجر دست

کدام دست؟ همان دست بی محابایی
که برد یک تنه بر چارچوب خیبر دست

کدام دست؟ که پرورده آنچنان پسری
که پای عهد بشوید ز دست آخر دست

به یک اشارت شق القمر چنان کرده
که مانده است در اعجاز دست او تردست

به کارگاه ازل هرکه رفته می داند
“ابو تراب” نشسته است آب و گل در دست

ز چیره دستی ساقی بس آن که هیچ کسی
نیافته است به جز او به راز کوثر دست

گرفته ام چو گدا دست خود به امیدی
که او بگیرد از این دست روز محشر دست..

شاعر: علی فردوسی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

من ماجرا را خوب یادم هست
چون کاروان ما جلوتر بود
پیکی رسید و گفت برگردید
دستور، دستور پیمبر بود

چرخید سرهای شترهامان
چون با محمد بود دلهامان
فرمانبری از حرف پیغمبر
با حج برای ما برابر بود

خیل عظیم حج گزاران را
گرد درختانی کهن دیدیم
کار بنای سایه بان ها با
عمار و سلمان و ابوذر بود

زنگ شترها از صدا افتاد
از دشت حتی رد نمی شد باد
راوی به حرف خویش پایان داد
یعنی محمد روی منبر بود

«الیوم اکملت لکم دینی…»
« من کنت مولاه علی مولاه…»
بانگ رسایی داشت پیغمبر
هرچند بعضی گوش ها کر بود

آن ها که می دیدند می خواندند
از چشم پیغمبر مرادش را
آن ها که نشنیدند می دیدند
در دست او دست برادر بود

هم برکه هم دریا شهادت داد
هم طور هم سینا شهادت داد
حتی شن صحرا شهادت داد
حکم ولایت دست حیدر بود

از خندق و از بدر تا خیبر
تا لحظه ی آخر که در بستر…
از ابتدا حرف از ولایت بود
آری! ولایت حرف آخر بود

شاعر: محمد حسین ملکیان

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

تا قافیۀ شعر امیر است و غدیر است
برخیز که هنگام مراعاتُ نظیر است

الیوم که أکملتُ لکم دینکم آمد
تا عرش فراخوان تماشای امیر است

افطار در خانۀ مولا بنشیند
هر خسته که مسکین و یتیم است و اسیر است

بر طبل بکوبید نقاره بنوازید
آواز بخوانید که بی مایه فطیر است

مَن ماتَ علی حُبّ علی ماتَ شهیدا
آنانکه نمردند بمیرند که دیر است!

این شیهۀ اسبان ظهور است می آید
هنگامۀ ما یَستوِی الاعمی وَ بصیر است

می چرخم و می رقصم و تقصیر خودم نیست
این شور و جنون را چه کنم عید غدیر است

شاعر: مهدی جهاندار

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو
خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو

تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش
علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو

زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق:
چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو

گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی
الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو

من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم:
علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو

تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم
امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟امینی تو؟

من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر
گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو

فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد
چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو

در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی
فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو

چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد
اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو

امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود
که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو

تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم:
دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟

فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما
بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو

چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل!
که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو

«یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی:
که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو

تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی
صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو

قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت
امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو

تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری
درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو

یداللهی و سیف‌الله، روح‌الله و سرّالله
امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو

مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله
چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو

همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی
علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو

خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟
چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟

شاعر: قاسم صرافان

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

«آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموختم فرار ز یاران به یار را
دل می‌کشید ناز من و درد و بار را
کاموختم کشیدن ناز نگار را

پس می‌کشم به وزن و قوافی خمار را

گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل
گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل
گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل
ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل

مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را

باید که تر شود ز لب من شراب خشک
باید رسد به شبنم من آفتاب خشک
دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک

از ما مکن دریغ لب آبدار را

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه نگهت گفت‌وگوی چشم
گفتی بسوز در غم من، ای به روی چشم

تا می‌درم لباس بپا کن شرار را

با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته
بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته
خون دل است آنچه به پیمانه ریخته
از بس که در طواف تو پروانه ریخته

یاران گذاشتند، همه کسب و کار را

خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست
تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست
آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست
در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست

آدم فقط کشید ز عشق تو بار را

ما سائل توایم و اگر مست کرده‌ایم
انگشتر عقیق تو را دست کرده‌ایم
ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده‌ایم
بیت تو را اجاره دربست کرده‌ایم

ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را

بازار حُسن داغ نمودی برای که؟
چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟
آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟
ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟

ما را بچسب نه ملک بال‌دار را

این دست‌پاچگی ز سر اتفاق نیست
هول وصال کم ز نهیب فراق نیست
شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست
اصلاً مزار انور تو در عراق نیست

معنی کجا به کار ببندد مزار را

دلچسب شد فراق تو با دام چشم تو
خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو
زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو
ختم به خیر باد سرانجام چشم تو

بادا ز خلق تا که در آری دمار را

با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد
یا مرتضاست شانه به شانه یا صمد
هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد
جوشانده‌ای ز نسخه عیساست این سند

گر دم کنند خون دم ذوالفقار را

ای آفتاب روز غدیرت شراب‌ساز
ای ذرّه های خاک درت آفتاب‌ساز
ای دست‌های عبد تو عالیجناب ساز
شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز

کردی ز بس جلیس گُل روت خار را

ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن
خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن
این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن
از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن

پر لاله کن به خون شهیدان بهار را

غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط
پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط
افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط
من غیر دل نمانده برایم در این بساط

آسی بکش که باز ببازم قمار را

مَن لی یَکونُ حَسبْ، یکونُ لدهره حَسْب
با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب
چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب
از انتهای معرکه بی‌زین گُریزد اسب

دنبال اگر کنی سر میدان سوار را

در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش
تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش
مرد قتال هستی و در زهد سخت‌کوش
تیر از نماز نافله‌ات می‌رود ز هوش

ناز طبیب می‌کشد این تیر زار را

تیغت به آبروی خودش آب دیده شد
زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد
رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد
هر دفعه لیک چهره اصحاب دیده شد

کو دیده‌ای که حمل کند آن وقار را

کس نیست این چنین اسد بی‌بدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو

رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را

بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی
شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی
آب و شراب کیست بجز مرتضی علی
عالیجناب کیست بجز مرتضی علی

این هفت تخت و نه فلک بی‌قرار را

از خاک کشتگان تو باید سبو دمد
مست است از نیام تو عمر بن عبدود
در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد
خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد

دادی ز بس به دست پیاله‌مدار را

مردان طواف جز سر حیدر نمی‌کنند
سجده به غیر خادم قنبر نمی‌کنند
قومی چو ما مراوده زین در نمی‌کنند
خورشید و مه ملاحظه‌ات گر نمی‌کنند

بر من ببخش گردش لیل و نهار را

دل همچو صید از نفس افتاده می‌تپد
از شوق منزل تو دل جاده می‌تپد
تسبیح می‌تپد گِل سجاده می‌تپد
او رفته است و باز دل ِساده می‌تپد

از سادگان مگیر قرار و مدار را

دانی که من نفس به چه منوال می‌زنم
چون مرغ نیم‌کشته پر و بال می‌زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال می‌زنم
بیمم مده ز هجر که تب‌خال می‌زنم

با زخم لب چه سان بمکم خال یار را

قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت
فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت
مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت
طغیانم از الست به صدها بلی نخفت

با لای لای خویش بخوابان غبار را

امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم
بر چهره تو صبح و به روی تو شب کنم
لب‌لب‌کنان به یاد لبت باز تب کنم
شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم

وز آه خود کشم به بخارا بخار را

افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت
ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت
چون می‌شود ز نار تو زیر و زبر درخت
هر چیز هست، نیست ز من خوب‌تر درخت

در من بدم دوباره برقصان شرار را

خونین‌دلان به سلطنتش بی‌شمار شد
این سلطه در مکاشفه تاج انار شد
راضی نشد به عرش و به دل‌ها سوار شد
این‌گونه شد که حضرت پروردگار شد

سجده کنید حضرت پروردگار را

تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس
افتاد ذَنبِ جذبه تو گردن قفس
با این‌همه ز مدح تو کو راهه پیش و پس
مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس

بی‌خود نیافت بلبل نام هزار را

آن که به خرج خویش مرا دار می زند
تکیه به نخل میثم تمّار می زند
تنها نه این که جار تو عمّار می‌زند
از بس که مستجار تو را جار می‌زند

خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را

از من دلیل عشق نپرسید کز سرم
شمشیر می‌تراود و نشتر ز پیکرم
پیر این چنین خوش است که من هست در برم
فرمود: من دو سال ز ایزد جوان‌ترم

از صید او مپرس زمان شکار را

با خود شدی میان نمازت چو روبرو
بر خویش سجده کردی و با خویش گفت‌وگو
تاج تو انّماست، نگین تو تنفقوا
چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو

نازل نمی‌شود ملکی این نثار را

دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار
با من چنان مباش که با خلق روزگار
اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار
صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار

دادی چو بر گدای مدینه انار را

وقتی که خضر می‌چکد از آن دهان تر
هر کس که بیش از تو برد بوسه سبزتر
زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر
مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر

قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را

از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی‌ست
مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست
آتش در آب می‌نگرم این چه حکمتی‌ست
رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست

آیینه آب می‌کند آیینه‌دار را

یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست
ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست
با من ندارباش بگو دار من کجاست
آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست

در کربلا بکار برایم تو دار را

احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد
وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد
خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد
جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد

ای نازم این فرشته حیدرشمار را

زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار
خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار
تا صبح، سینه چاک زند مست و بی‌قرار
خورشید را بگو که شود زرد و داغدار

پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را

یک دست آفتاب و دو جین ماه می‌خرم
یک خرقه از حراجی الله می‌خرم
صدها قدم غبار از این راه می‌خرم
از روی عمد خرقه کوتاه می‌خرم

با پلک جای خرقه بروبم غبار را

یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار
یک دست ماه و بهاران هزار بار
یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار
یک دست جام باده و یک دست زلف یار

وقت است تر کنم به سبو زلف یار را

بی پرده گوشه‌ای بدنم را به خون بکش
کم‌کم مرا به شعله عشقی فزون بکش
تیغی به رویم از غم بی‌چند و چون بکش
بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش

چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را

ذکر علی علی به دو عالم شراب بست
راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست
در کربلا علی دگر ره به باب بست
بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست

یا رب مریز تو دل امّیدوار را

اصغر، به آب رفت و به تیری شکار شد
پس تارهای صوتی او تار تار شد
زلفش بنفشه زار بُد و لاله‌زار شد
تن پیش شاه ماند و سرش نی‌سوار شد

پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را»

شاعر: استاد محمد سهرابی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

در حقیقت معنیِ دین جلوه ی ایمان علی ست(ع)
بعدِ توحید و نبوت بهترین برهان علی ست

آن همای آفرینش مایه ی فخرِ جهان
اولین تفسیرِ دین، از منظرِ قرآن علی ست

نورِ علم و معرفت از سینه اش جاری بوَد
هم سعادت، هم کرامت، عزٌتِ انسان علی ست

ریشه ی عدل و عدالت از علی شد استوار
صورتِ جاویدِ عدل و معنیِ میزان علی ست

آن که دارد یک جهان آیینه در لبخندِ خویش
آن که فرمانِ خدا را می برد از جان علی ست

بارها قرآن ز شانِ او سخن با خلق گفت
وارثِ نورِ محمّد (ص) گوهرِ یزدان علی ست

بیرقِ توحید را یکسر بر افرازد علی(ع)
شورِ ایمان، نورِ قرآن، چشمه ی رضوان علی ست

قوٌت ‌و قلبِ پیمبر، مقتدای فاطمه
در کتابِ آفرینش آیه ی عرفان علی ست

چشمِ عالم خیره شد تا کعبه را آن گونه دید
در طلوعِ فجرِ صادق، کعبه را مهمان علی ست

علتِ خلقت همانا در علی معنا شود
اولین سنگِ بنای عالمِ امکان علی ست

دل به دریا زن مترس از موج های روبرو
چون در این دریای هول انگیز کشتی بان علی ست!

شاعر: هستی محرابی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

چشمه ی فیاضِ خدایی علی (ع)
آینه ی قبله نمایی علی (ع)

معنیِ قرآن همه در قلبِ توست
معنیِ قرآنِ خدایی علی

پادشه هان در قدمت خاکِ ره
صاحبِ کرسیِّ ولایی علی

مظهرِ لطف و کرمِ کردگار
آخرِ هر لطف و صفایی علی

خضرِ نبی از لبِ تو آب خورد
منشاءِ هر آبِ بقایی علی

خاکِ رهت سجده گهِ عاشقان
بر افقِ عرش همایی علی

نامِ تو در معرفتِ بندگی ست
بر همه الگوی وفایی علی

قبله ی ما قبله ی تکریمِ توست
عافیتِ هر دو سرایی علی

زنده شوَم بارِ دِگر گر به من
گوشه ی چشمی بنمایی علی

ای که تویی جلوه ی پروردگار
وارثِ انوارِ خدایی علی

بر منِ درمانده عنایت نما
شافیِ آن روزِ جزایی علی!

شاعر: هستی محرابی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

عشق، یک راهِ پر از حادثه و یک طَرفه ست
روضه خوانی، وسط حال دعای عرفه ست!
.
یاعلی! بال و پری ده که اسیرت گردم
عید، روزی ست که قربان غدیرت گردم
.
زخم را اقربُ مِن حبلِ وریدی دادند
و فدیناهُ بذبح آمد و عیدی دادند
.
یاعلی! عشق، تویی… عید، تویی… راه، تویی!
اشهد ان علیا ولی الله تویی…
.
عشق، بغضی ست که در راه، گلوگیر شده ست
عشق، یک حاجیِ تشنه ست که تکفیر شده ست
.
فصل یک ذبح عظیم آمده که مست خداست
عشق، چاقوی خلیل است که در دست خداست
.
عید اضحاست! هیاهو به طواف آمده است
و فَدَیناه بخوان… فصل مصاف آمده است
.
عشق، چون گیسوی آئینه، پریشان شدن است
مثل مسلم، وسط دلهره، قربان شدن است
.
نام مسلم، شب عید آمد و عشق، افزون شد
از حرم، قافله ی تشنه لبان، بیرون شد
.
قافله، تشنه… حرم، تشنه… مرا هم ببرید!
راضی ام… در بغل دشنه، مرا هم ببرید!
.
هم وطن! تشنه اگر مانده ای از آه بگو
اشهد ان علیا ولی الله بگو…
.
یاعلی! تشنه ی لبخند ملیحت شده ایم
فصل انگور شده… مست ضریحت شده ایم
.
عشق، یک غمزه، تماشاست… که عیدش کردی
ای به قربان غدیرت که شهیدش کردی
.
ای به قربان غدیرت که فَدَیناهَم داد
آنقدَر نام تو بردم که خدا راهم داد!
.
یاعلی! ما به طواف تو دلیل آوردیم
بوسه ای بر لب چاقوی خلیل آوردیم
.
عید، روزی ست که من خیمه به طف خواهم زد
دل دیوانه به دریای نجف خواهم زد
.
من به دریای نجف، ماهی سرگردانم
رو به دیدار خود، ای آینه! بر گردانم!
.
گفتم از عشق و عطش، منتظر بارانم
چند وقتی ست که بیچاره ی خوزستانم
.
نمک، آن بت که به زخمت بزند مَحرم نیست
هم وطن! مزد شکیبایی تو ماتم نیست
.
گر دلم بهر تو مضطر نشود، شرمم باد!
اگر از شعر، لبی تر نشود، شرمم باد!
.
شاعر غیرتِ تفتیده ی خوزستانم
روضه خوانِ لبِ خشکیده ی خوزستانم
.
شرم بر حیرتِ بی حاصلم آتش زده است
هم وطن! تشنگی ات بر دلم آتش زده است
.
هم وطن! گر تر و گر خشک، در این قافله ایم
من و تو، هر دو، ز فرط گِله، بی حوصله ایم
.
خاک اگر تشنه، ولی چشم، پر از ترسالی ست
حاج قاسم، وسط حادثه، جایش خالی ست
.
حاج قاسم که کنون نزد خدا مهمان است
گفت: امروز، حرم، حرمت خوزستان است
.
گفت قاسم که سرم هدیه ی میهن گردد
عید، روزی ست که چشم “همه” ، روشن گردد
.
حرفم این است! ببین! روز حسابی هم هست…
های… مسند زده! آیات عذابی هم هست…
.
هم وطن! تشنه ای… اما گِله با چاه بگو…
“اشهد ان علیا ولی الله” بگو

شاعر: احمد بابایی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

“غدیر، خاطری از گل شکفته‌تر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد

غدیر، از سفر حجّة البلاغ هنوز
هزار خاطرۀ ناب در نظر دارد

غدیر، چشم به راه حضور مهمانی‌ست
که جان عاشق و چشم خدانگر دارد

چه میهمان عزیزی، که در مدینۀ وحی
غم هدایت و آزادی بشر دارد

غدیر گفت: خدایا چگونه اقیانوس
به سوی «برکۀ خم» نیّت سفر دارد؟…

غدیر، جلوۀ سینا به خود گرفته، مگر
از اتفاق شگفت‌آوری خبر دارد؟

غدیر دید، که یکصد هزار دل لرزید
دل است و صحبت دلبر در او اثر دارد

غدیر و صبر و سکوت نبی مسَلّم بود
که پرده‌دار حرم، بیم پرده‌در دارد

در این مکاشفه، ناگاه دست غیب آمد
که از حقیقت اسلام پرده بردارد

امین وحی خدا گفت: یا رسول الله
بگو که شمس جمال تو یک قمر دارد

کنون که چلّه‌نشینان همسفر جمع‌اند
بگو که جامعه، حاجت به راهبر دارد

بگو به حکم صریح خدا علی مولاست
به هرکسی که ولای پیامبر دارد

عبادت دو جهان، ناز ضرب شصت علی‌ست
بگو کدام جوانمرد، این هنر دارد

حدیث منزلتش را بخوان در این صحرا
تلاوت از لب تو لذّت دگر دارد

بگو به عارف و عامی مراقبت بکنند
از این نهال، که هم سایه، هم ثمر دارد

غدیر و آیۀ «یا اَیُّها الرَّسول» و علی
چه ارتباط عمیقی به یکدگر دارد

دلش رضا نشود جز به دوستی علی
مگر کسی که دل از سنگ سخت‌تر دارد…

شاعر: استاد محمد جواد غفورزاده

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

خاک بودیم و یاعلی گفتیم
جان گرفتیم تا علی گفتیم
ما به ربی که روحمان بخشید
همگی یکصدا علی گفتیم
در قنوت نماز روز ازل
ربنا آتنا علی گفتیم
“یا علی” ذکر اعظم حق را
مصطفا گفت، ما علی گفتیم
روز خندق همین که جبراییل
نعره زد “لا فتی” علی گفتیم

این “علی” من “علی” ولی خداست
ذکر سبحان ربی الاعلی است

شیر پروردگار شد حیدر
شاه دلدل سوار شد حیدر
قدرت الله عرصه های نبرد
صاحب ذوالفقار شد حیدر
آن که “فی الفتنه” هست “عین الله”
چشم شیطان درآر شد حیدر
در شب توطئه علیه رسول
یاور جان نثار شد حیدر
مهر و قهر خداست این مولا
قاسم نور و نار شد حیدر

حک کن ای عرش، روی لوح بصر
ها علی بشر، فکیف بشر

روز محشر نوشته بر میزان
بغض او کفر، حب او ایمان
می درخشد چو ماه در محشر
مومن مرتضی علی عنوان
مژده دادند می رود به بهشت
شیعه ی او علی علی گویان
نغمه ی درب جنت است “علی”
لب حورا به اوست دُر افشان
در مقام مدیحه خوانی او
جبرییل است مرغ خوش الحان

حق خدا، حق علی و حق یاهو
وحده لا علی الا هو

می نویسم قیامت است غدیر
محک نار و جنت است غدیر
کافران را شقاوت است و هلاک
مومنان را سعادت است غدیر
همچو قرآن به ظالمین ضرر و
شیعه را خیر و برکت است غدیر
شیعه یعنی علی ولی خداست
امتداد رسالت است غدیر
برکه ای در دل کویر که نیست
چشمه سار ولایت است غدیر

دین بدون علی کمیت نداشت
وای اگر شیعه اهل بیت نداشت

شیعه باید علی نگر باشد
حیدری وار در خطر باشد
شیعه باید چو مالک و بوذر
دشمن هر چه فتنه گر باشد
شیعه باید سقیفه بازان را
مانع راه و دردسر باشد
شیعه باید شبیه فاطمه بر
رهبر خوشتن سپر باشد
شیعه باید که در دفاع ولی
خود حریف چهل نفر باشد

شیعه با رهبرش “وفا” دارد
ذکر “نفسی لک الفدا” دارد

نوکر مرتضی شدن خوب است
در وجودش فنا شدن خوب است
قنبرش بودن آرزوی همه است
فضه ی این سرا شدن خوب است
پشت درب غریبی حیدر
یار خیرالنسا شدن خوب است
ای گنه کار شرمسار اینجا
حر کرببلا شدن خوب است
پیکری داد زد ته گودال
پای دین سر جدا شدن خوب است

پیکری داد زد که… آه… نیا!
برو زینب … به قتلگاه نیا!

شاعر: امیر عظیمی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

چه‌در هيبت چه‌در غيرت چه‌در عشق اولين هستی
ميان بهترين اولاد آدم بهترين هستی

جهان عمريست درمانده است در ترديدُ شك، اما
تو خود علم اليقين، عین اليقين، حق اليقين هستی

من از فتح در خيبر به دستان تو فهميدم
كه‌تو دست توانمند خدا در آستين هستی

سر در چاه را باور كنم يا ذوالفقارت را؟
كه گاهی آنچنان هستی و گاهی اينچنين هستی

بگو از استخوان‌در گلو، از خار در چشمت
كه پر از خطبه های ناتمام آتشين هستی

بگو چشم نبی‌روشن؛ بگو چشم‌حسودان كور
برای فاطمه تنها تو در عالم قرين هستی

هلا ای‌عشق! ای‌معشوق!‌ای‌عاشق! هلا ای‌جان!
تو رويايی ترين مضمون شاعر در زمين هستی

ازآن روزی كه چشمم‌باز شد در گوش من خواندند:
كه «تو» تا لحظه‌ی آخر «اميرالمؤمنين» هستی

شاعر: سعید تاج محمدی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

کویر مثل گلستان شده ، هوا خوب است
و قدرت نبوی در حجاز مغلوب است
پیام وحی رسید و نبی به مردم گفت:
علی برای امامت چقدر مطلوب است

علی به اذن خدا بعد من امیر شماست
علی چراغ هدایت در این مسیر شماست

علی امیر دوعالم ، علی وصی خداست
علی ولی زمین و علی ولی سَماست
علی همیشه حق است ، حق است با حیدر
و شأن آیه‌ی “اَکمَلتُ” در علی پیداست

همین که گفت علی هست بعدِ من مولا
یکعده از خودِ کفار پس زدند او را

علی که هست؟ همان که چه حرف ها خورده
علی که هست؟ همان که دل مرا برده
علی که هست؟ همان که مسیح با نامش
جلوی چشم همه زنده کرده صد مرده

غدیر آمد و عالَم گرفت بوی علی
خوشا بحال دلم ، گشته رامِ کوی علی

خراب کوی توام میکنی مرا آباد
بمیرد آنکه به غیر از امام خود دل داد
تمام ارثیه ای که به من رسید این است
غلام کوی تو هستم! مکن مرا آزاد

به لطف و رحمت حق ، شد دل گدا روشن
که شمع دل شده با عشق مرتضی روشن

مقام تو دهنِ دشمنِ تو را بسته
علی علی به زبان نبی ‌ست پیوسته
همین که میرود حیدر به جنگ با اعداء
ز سرعتش ملک‌الموت میشود خسته

به یک اشاره و خشمش هزار سر افتاد
زمان‌ جنگ ، ملک هم به دردسر افتاد

کسی که شهره‌ی عام است جنگ و پیکارش
کسی دوش نبی میشود سزاوارش
شبانه کوفه ، شبانه مدینه را میگشت
رسیدگی به فقیران فقط شده کارش

یقین که نان علی ، نانِ مُسکر است آری
ز سائلان علی ، دور باد بیماری

ز درد و غم‌ شوم آزاد تا علی گویم
حوائج دلِ بیمار با علی گویم
به کوریِ همه‌ی دشمنان آل الله
درون مسجد و میخانه یا علی گویم

پیاله پر شده ، ساقی چقدر مست علی ست
که مستیِ همه کون و مکان به دست علی ست

علی ندارد هرآنکس دلش سرای غم است
هزار بار بگو یاعلی ، هنوز کم است
کسی که رفته نجف ، درک میکند این را
صفای جنت الاعلی صفای این حرم است

نجف نرفته چه فهمی ز عاشقی دارد؟
بگو که از سرِ این عشق دست بردارد…

بهشت قلب گدا کوی مرتضی باشد
خوشا به حال دلی که پر از صفا باشد
برای نوکر این خانواده هم کافیست
که زیر سایه‌ی گسترده‌ی شما باشد

سیاه شد سحر من ، سیاه شد روزم
من از فراق حرم مدتی‌ست میسوزم

شاعر : محمدحسین چاوشی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

از زمانی که عاشقت شده ایم
از غمِ عشقِ این و آن رَستیم
پس گرفتیم دل ز خاروخَسان
دلِ خود را فقط به تو بستیم

از ازل در مسیرتان بودیم
بی قرار و اسیرتان بودیم
ما در این راهِ عشق و شور و جنون
لحظه ای هم ز پای ننشستیم

به خرابانِ کوی انگورت
به نجف بازهایتان سوگند
از هر آنچه به غیرِ تو بوده
ما گُسستیم و بر تو پیوستیم

ما نگوییم اگر که از فضلت
ما نمیریم اگر که از عشقت
بی گمان غیرِ از این دو حالت نیست
یا که نا بخردیم یا پَستیم

کمی از باده ی جنونِ خودت
از سرِ معرفت به ما بِچِشان
تا به هر عاقلی بفهمانیم
که سراسر خراب و بد مستیم

وقتِ نامت چرا نگوید هو؟
هر دلی که اسیرِ این عشق است
دستِ ما نیست ای خدای جنون
ما همه بندگانتان هستیم

باده بردار یارِ شب گَردم
باده بردار و پشتِ دَر بگذار
باده بردار و مست گیری کن
ما فقیرانِ تو تهی دستیم

شاعر : وحید اشجع

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

ما عاشق و دلداده ات از روز غدیریم
عمریست که اندر خم یک کوچه اسیریم

از روز ازل تا به ابد ، شکر خداوند….
ما ریزه خور و نوکر دربست امیریم

گر حُبّ علی کم شود از نامه ی اعمال
اندر صف محشر همه بی چیز و فقیریم

بر قرص قمر نام شما حک شده مولا
هر چاردهم منتظر ماه منیریم

مولای مرا گر پدر خاک شناسند
پس ما همگی ذرّه ای از گَردِ مسیریم

یک گوشه ی چشمی ، نظری ساقیِ کوثر
ما جمله مریدان شما همچو کویریم

تبلیغ غدیر است به هر شیعه چو واجب
تا خون به رگ ماست به این امر خطیریم

شاعر : حسن نبی جندقی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

امشب از عرشِ خدا آمد ندای اَلرَّحیل
بر زمین آیند حوران پا به پای جبرئیل

دسته دسته آمده حورانِ جنّاتُ النَّعیم
تهنیت گویند بر احمد رسولِ ذوالکریم

امشب از عرشِ خدا آمد نزولِ هل اتی
یا محمّد(ص) شد وصیِ تو علیِ مرتضی

شکرِ این نعمت خدا را حمد و تسبیح می کنند
گو ولایت را در این آیینه تشریح می کنند

هم زمین هم آسمان یکباره در مدح و ثنا
در مقامِ شامخِ آن ماجدِ خیرُالوَری

نیّرِ اعظم تجلّی می کند در کوهِ طور
در دلِ کعبه درخشد ماهِ مِرآت الظّهور

فوج فوج یکسر ملائک مکه تا سعی و صفا
نور باران می شود هم مشعر و کوهِ منا

حِشمت و جاه و جلالِ آن امیرِ ذالمِنن
ازجلال و جلوه اش روح الاَمین آمد سخن

مرتضی نور ولایش بر همه دلها نشست
این همایون است و بختِ حضرتِ زهرا نشست

در مقامِ انتصابِ پرده دارِ آن حرم
سر فرود آرد لوح و عرش و کرسیّ و قلم

می رسد بانگ ملائک یکسر از عرشِ برین
تهنیت گویند بر مولا امیرالمومنین

سرزمینِ مکه یکسر می شود فرشِ چمن
عنبری شد سینه ها از بویِ یاس و یاسمن

شاعر: هستی محرابی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

روزی شعار کُلِ جهان می شود علی
طبق حدیث امام زمان می شود علی

وقتی که اشهدش بشود مرز شیعگی
باور کنید کُلِ اذان می شود علی

آدم اگر که فرض شود دین برای آن
تن می شود پیمبر و جان می شود علی

در عالم مثال اگر رود شیعه را
سرچشمه شد نبی جریان می شود علی

ای خوش به حال آنکه به هنگام عقد خویش
در سفره اش کلیدِ زبان می شود علی

ذکر حسین آخر مجلس که می شود
دقت کنی دهان به دهان می شود علی

شاعر  : مهدی رحیمی زمستان

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

کسی تیغش چو حیدر صیقلی نیست
به غیر از او کسی حق را ولی نیست

شکاف کعبه یعنی آی مردم
صراط المستقیمی جز علی نیست…!

شاعر : محسن کاویانی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

موسی جمال حضرت حق را بهانه کرد
حق جلوه ای نمودوزمین پاره پاره کرد
ناباورانه موسی عمران به هاله ای
در کوه طور روی (علی) را نظاره کرد

شاعر : سیدحسین میرعمادی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

به ساحتت بپذیر این سلام ساده‌ی ما را
به جبر خویش درآورد علی ، اراده‌ی ما را

سروده ام غزلی را برای روز غدیرت
که بلکه وصف کند حال فوق‌العاده‌ی ما را

به ما به غیر شراب نجف نساخته هرگز
ز تاک های ضریحت بگیر باده‌ی ما را

تو را به حضرت خیرالنسا ز لطف و سخایت
قرار ده ز محبین خود نواده‌ی ما را

“فمن یمت یرنی ” گفته ای ، بگو بنویسند
به احترام شما مرگ ایستاده‌ی ما را

تفاخری که کند کلب پای صاحب آن است
به پای خود بگذارید پس افاده‌ی ما را

شاعر : عرفان ابوالحسنی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

بابام یک عمر حمال علی بود
ننم پیوسته دنبال علی بود
.
خدا رحمت کنه مادر بزرگ و
تموم نذریاش مال علی بود
.
این و جدم می گفتش ” روی اسم …
… همه اسمای اطفال علی بود ”
.
نه تنها خونه ی ما رسم ده بود
نمازا رو به تمثال علی بود
.
از اون اول تا حالا توی گوشم
سخن از مدحت آل علی بود
.
پس از مرگم بگین که حسرت من
تماشا کردن خال علی بود
.
به غیر از سائلی چیزی هدف نیست
بهشتم اینجوری مثل نجف نیست

شاعر : عرفان ابوالحسنی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

آمد آن عید سعیدِ بی نظیر
شد زمانِ دستبوسیِ امیر
آمدم با تاجی از گل؛ سر به زیر
در کنار برکۂ نابِ غدیر

دستِ بیعت دادم و گفتم: بلي
«لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)»

از خدا موسی زمین را قرض کرد
نوح، خود را خاک پایش فرض کرد
عاشقی را بی حد و بی مرز کرد
حضرت آدم سلامی عرض کرد

توبه کرد و گفت با صوتِ جلی:
«لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)»

دست او را تا نبی(ص) بالا گرفت
دین تکامل یافت و معنا گرفت
مرتضی(ع) در قلب قران جا گرفت
زیر پایش نورِ عالم پا گرفت

هست در دست محمد(ص) مشعلی
«لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)»

مرتضی(ع) شاهنشهِ دلخواه شد
آیه نازل شد ولی الله شد
دشمنش از عیدمان آگاه شد
هر که شد بیعت شکن گمراه شد

حفظ وحدت گرچه واجب شد ولی
«لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)»

نام حیدر داده قیمت بر نگین
بُرده دل از آسمانها و زمین
آمد و با شعر من شد همنشین
میرسد در لحظه های آخرین

وقت جان دادن ندارم مُعضلی
«لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)»

شد امام ِ اولِ عمارها
عاشقش بودند خوش کردارها
مُرد سلمان از نگاهش بارها
گفت قنبر با تو گل شد خارها

اصلِ قرانی و وحی مُنزَلی
«لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)»

بی زره میرفت، با غیرت، اصیل
پیش رویش عده ای پست ذلیل
ضربه هایِ ذوالفقارش بی بدیل
پشت سر فریاد میزد جبرئیل:

نیست مثل تو در این میدان یلی
لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)!

شاعر : مرضیه عاطفی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

بازهم بعد از نمازِ خود شدم
گرمِ قرآن خواندنِ بی قاعده
ناگهان فکرِ مرا مشغول کرد
آیه ی پنجاه و چارِ مائده

غرقِ خود بودم صدوده ثانیه
دین و دنیایَم پُر از ابهام شد
بود غوغایی درونِ سینه ام
یاعلی گفتم دلم آرام شد

آیه مهرومحبت چیست جز
این که ما دورِ وجودِ حیدریم
از محبَّت خارها گُل می شوند
هرکجا نام علی را می بَریم

بر کویرِ سینه ی ما از ازل
بارها باریده بارانِ علی
آن گروهی که خدایَم وعده داد
چیست غیر از وصفِ یارانِ علی

حَق علی ، اوّل علی ، آخر علی
دین علی ، مسجد علی ، منبر علی
دل علی ، دلجو علی ، دلبر علی
مِی علی ، ساقی علی ، ساغَر علی

حَق علی ، کعبه علی ، قرآن علی
سَر علی ، سرور علی ، آقا علی
پس اگر که خسته جانی هی بگو
یاعلی و یاعلی و یاعلی

حیدرِ کرار ، مَردِ بی فرار
صاحبِ یکتای شمشیرِ دو دَم
مردِ خندق ، مردِ خیبر ، مردِ بَدر
قهرمانِ حمله های پُشتِ هم

شاهِ مردان حیدرِ دُل دُل سوار
پهلوانی مهربان و دل رحیم
پادشاهی که قَدِ او هیچگاه
خَم نشد جُز پیشِ طفلانِ یتیم

آن که یارانش همه می ایستند
روبه روی زورگو پُر زورتر
خاکی اند اما همیشه بوده اند
پیشِ مغرور از خودَش مغرورتر

آیه ی پنجاه و پنجِ مائده
مستیِ نابِ مرا تکمیل کرد
وصفِ مولا در دو آیه پُشتِ هم
شکِ من را به یقین تبدیل کرد

بعدِ قرآن خواندنم دیدم که آه
در دلِ این آیه ها او منجلیست
زیرِ لب گفتم که آری راست گفت
آن خداوندِعظیمی که علیست!

شاعر : محسن کاویانی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

بیراهه رفتن خیلی بی معناست
با دوست وقتی هم قدم باشی
کلاً بهشتُ می بری از یاد
وقتی نجف توی حرم باشی

پای ضریحش حالِ دل خوبه
حسِ خوشِ عاشق شدن داری
وابستگی هات تازه می فهمن!
از قبل ها اینجا وطن داری

خیرِ دو عالم رو اگر می خوای
باید نمک گیرِ غدیرش شد
باید به دنبال نگاهش رفت
باید که سلمان مسیرش شد

وقتی که پا میذاری توو راهش
تقدیر بن بست و شکستی نیست
ایمان مونه که یداللهِ
بالای دستش هیچ دستی نیست

میشه خدا رو توو نگاهش دید
قبله به چشماش اقتدا کرده
خیلی عزیزه ساقی کوثر
کعبه براش آغوش وا کرده

به مردی و مردونگی یک عمر
با اسم و رسمش آبرو داده
هر کی خرابِ عشق مولا شد
دنیا و عقبا خونه ش آباده

خواستم بگم از عدل و انصافش
دیدم نشد! حیرت نمیذاره
دنیا هزار و چار صد ساله
خیلی به خوبی هاش بدهکاره

شاعر : وحید قاسمی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

روزی شعار کُلِ جهان می شود علی
طبق حدیث امام زمان می شود علی

وقتی که اشهدش بشود مرز شیعگی
باور کنید کُلِ اذان می شود علی

آدم اگر که فرض شود دین برای آن
تن می شود پیمبر و جان می شود علی

در عالم مثال اگر رود شیعه را
سرچشمه شد نبی جریان می شود علی

ای خوش به حال آنکه به هنگام عقد خویش
در سفره اش کلیدِ زبان می شود علی

ذکر حسین آخر مجلس که می شود
دقت کنی دهان به دهان می شود علی

شاعر : مهدی رحیمی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوة و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل
کیست او همهمه‌ی دِیر و کنشت
کیست او زمزمه‌ی تاج محل
کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین
فاتحِ خیبر و صفین و جمل
هرچه در عین علی فکر کنی
می‌رسی باز به جای اول
عقل یا عشق چه پاسخ دارند
به سؤالی که بود لاینحَل

که بشر می شود اینگونه مگر*
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

عشق باید به جگرها برسد
تا که از یار خبرها برسد
دل که عاشق بشود شوقِ جنون
اثرش زود به سرها برسد
سنگ هم باشی اگر آب شوی
از دمِ عشق اثرها برسد
خطبه‌ی روز غدیر ارث خداست
از پدرها به پسرها برسد
چقدر نام علی می چسبد
از نجف بارِ شکرها برسد
وقت مدحش شده و جامه‌دَران
شعر از بین هنرها برسد

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

بر جهاز شتران بالا رفت
نه که از کُون و مکان بالا رفت
دست در دست علی پیشِ همه
حضرت جانِ جهان بالا رفت
چشم حجاج یکی را می‌دید
در دو تن یک دل و جان بالا رفت
از ملک تا به فلک نادِ علی
از کران تا به کران بالا رفت
وَهَنیألک و بَخٕ بَخٕ
از لبِ پیر و جوان بالا رفت
در حدیث است که هنگام غدیر
بانگ جبریل چنان بالا رفت

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

شب معراج به بالا که رسید
نوبت سوره‌ی اِسرا که رسید
رفت بر پشت بُراقی تا اوج
از ثرا تا به ثریا که رسید
یک شمایل همه جا دید فقط
یک نفر بود به هرجا که رسید
خویش را دید در آئینه‌ی خویش
این معما به کجاها که رسید
یک صدا بود فقط در گوشش
چشم وقتی به تماشا که رسید
همه جا حرف علی بود علی
گفت در پیش خدا ، تا که رسید

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

لشکر کفر پشیمان می‌شد
هرچه صف بود پریشان می‌شد
بانگ حق بود که ماشاالله
لحظه‌هایی که به میدان می‌شد
جمع می‌کرد همه سرها را
ذوالفقاری که به جولان می‌شد
وقت می‌داد اگر ضربِ علی
عَمرووَد نیز مسلمان می‌شد
عمر و عاص است به اوحق بدهید
به خودش دست به دامان می‌شد
آنقدر جذبه‌ی مولا می‌دید
ملک‌الموت رجز خوان می‌شد

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

عقل مبهوت از آن جاه و جلال
چشم کور است و زبان الکن و لال
درکِ او بیشتر از حد خلیل
فهم او دورتر از صید خیال
کیست او مغبض هر صُلبِ حرام
کیست او معنی هر نان حلال
م‌ی‌شود عینِ علی آید‌؟ خیر
مثل او نیز؟ نه با فرض محال
ما شرابیم از انگور ضریح
ما گدائیم گدایِ سرِ سال
از ازل روح قُدُس درگیر است
تا ابد هست چنین غرق سوال

که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

به شکوهِ جبروتش سوگند
به کلامش به سکوتش سوگند
به رکوعش که گدا فیض گرفت
به نماز و به قنوتش سوگند
پدر خاک به خاک نجفش
به بلندی هبوطش سوگند
به همان تکه‌ی نان خشکش
به همین برکت قوتش سوگند
به عرقهای جبینش در کار
به نسیم ملکوتش سوگند
به همان مُصحف نوری که نوشت
به کتابش به خطوطش سوگند

که بشر می شود اینگو نه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

آنکه در شرح مقامش قرآن
آنکه از فرط ظهور است نهان
خلوتی داشت خدا با او که
بود از چشمِ دو عالم پنهان
جای آدم اگر او را می‌دید
سجده می‌کرد به پایش شیطان
تیغ او بود برای اسلام
شانه‌اش بود برای طفلان
از مناجات ، علی را بی جان
دید سلمان دلِ یک نخلستان
رفت حیران و به زهرا فرمود
پاسخش داد چنین بی‌بی جان :

که بشر می‌شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر

چه خیالیست که دشمن داریم
ما که این نام مُطَنطن داریم
خط سرخ من و تو نامِ علی‌است
پای او یک رگِ گردن داریم
حرز زهراست برای این خاک
شُکر از فاطمه جوشن داریم
خاک ما از نجف ، آباد شده
باز هم حسرت رفتن داریم
اربعین آرزوی ماست ببین
شعله‌ایم و همه خرمن داریم
باید او مدح خودش را گوید
به علی دست به دامن داریم

که بشر می‌شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر…

*مصرح اول تضمین ازسلیمان امینی تبریزی
مصرع دوم از ملا مهرعلی خویی

شاعر : حسن لطفی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

غلامهای تو ارباب زاده اند همه
به جز شما به کسی دل نداده اند همه

فقیر و تاجر و پیر و جوان ، گداهایت
به عشقتان مَثَل خانواده اند همه

چقدر زائرتان پر بهاست ، ثروتمند
اگر چه مخلص و دلصاف و ساده اند همه

نمای صحن تو زیبا ولی نفس گیر است
سواره ها دم ایوان فتاده اند همه

دهان کنارِ ضریح تو آب می افتد
که سنگ و چوب و طلای تو باده اند همه

مدینه ، کرببلا ، کاظمین ، سامرِّا
به احترامِ نجف ، ایستاده اند همه

مسیرها به شما ختم می شود آخر
کنشت و معبد و محراب جاده اند همه

شاعر : حامد آقایی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

علی را ،از همه سر میشناسند
همانهایی که گوهر میشناسند
خدا را شکر در این روزگاران
مرا با نام حیدر میشناسند

شاعر : سیدحسین میرعمادی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

علی هر جا رود بالا، شود حجّت تمام آنجا
چه باشد شیر میدان و چه باشد طفل بی‌شیرش

شاعر : مرضیه نعیم امینی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

رو به روی بارگاهش تا کمر خم میشوم
با غلامی علی سلطان عالم میشوم

قطره ای نا چیزمو جا ماندم از دریا ولی
یاعلی و یاعلی میگویم و “یم “میشوم

هر دمم باشد علی و باز دم هم یا علی
با علی باشم اگر من,صاحب دم میشوم

تا که احیا میکند نام علی هر مرده را
دست بر دامان عیسی ابن مریم میشوم?

خاک پای نوکرانش توتیای چشم من
خاک پای نوکران حیدر از دم میشوم

فاطمه مارا برای نوکریش خواسته
شامل الطاف زهرا گر دمادم میشوم

یا علی میگویم و زهرا بگوید جان من
تا که میگویم علی گویا که محرم میشوم

ارزو کردم بمیرم در نجف روزی اگر
خاک درگاه ولی الله اعظم میشوم

بعد مردن هم میان قبر میگویم علی
تا که میگویم علی عاری ز هر غم میشوم

حب حیدر هست همچون قلعه ای در عالمین
با ولایش وارد این حصن محکم میشوم

حب حیدر میکند ما را یقین اهل نجات
بی ولای مرتضی اهل جهنم میشوم

شاعر : میلاد الیاس وند

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را

امیر! دست تو را دست عشق بالا برد
که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را

جهان به سجده در افتاد و عرشیانِ خدای
به احترام نشاندند بر سریر تو را

کلید سلطنت و گنج عافیت با توست
که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را

ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد
اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را

پناه پیری و نان‌آور یتیمانی
چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را

تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا
به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر، تو را…

یقین که تا به ابد پای‌بند مهر تو شد
چگونه بود مگر، رَحم بر اسیر، تو را؟

ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند
که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را

به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت
کسی که دید در آیینۀ غدیر تو را

#مدح_امیرالمومنین_علیه_السلام

شاعر : محمد سعید میرزایی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

اگر ما با علی باشیم در دنیا علی با ماست
نه تنها اندر این دنیا که در عقبا علی با ماست

علی با حق و حق با او گواهم پنج دم یا هو
به ابجد سیر کن تا بنگری معنا، علی با ماست

مسیح از مرتضی پرسید راه آسما نها را
بگو بر پیروان مکتب عیسی علی با ماست

ز لطفش نامه‌ی اعمال شیعه می شود اصلاح
علی پرونده ها را می کند امضا، علی با ماست

خروشان موج در پیش است از طوفان چه میترسی
بگو یک یا علی و بگذر از دریا علی با ماست

تعال الله ولایت بر سر ما سایه گسترده
تو بنشین مدّعی در سایه ی طوبا علی با ماست

شهیدان بر در و دیوار این کاشانه بنوشتند
قسم بر همت مردانه ی زهرا علی با ماست

به عالم تا قیامت کشور ما ناز خواهد کرد
وبر این ناز می نازیم چون مولا علی با ماست

دل اهل ولا را گر هزاران بار بشکافی
در او بینی نوشته با خط خوانا علی با ماست

به شیطان بزرگ و کوچک دوران بگو ما را
هراسی نیست از تهدید آمریکا علی با ماست

به کعبه زاده شد تا قبله دلها شود حیدر
قسم بر احترام مسجد الاقصی علی با ماست

دعای اعتکاف مادرش شد مستجاب آن شب
شنید از هاتف غیبی، مکن پروا علی با ماست

شب معراج طاها مرتضی را در فلک می جست
ندا آمد حبیب ما بیا بالا علی با ماست

“کلامی” با علی بودن به محشر عالمی دارد
بگو ای دل مکن اندیشه ی فردا علی با ماست

شاعر : استاد کلامی زنجانی

_____________________________________________

شعر عید غدیر – مدح امام علی (ع)

نفس تو به خویش داده ترجیح خدا
دارم سند از محضر قرآن کریم
کوری دوچشم دشمنت آمده است:
اول صدق الله العلی بعداً عظیم

شاعر : محمد کابلی

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.