آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

اشعار شهادت حضرت زینب (س) سال ۱۴۰۰

2
اشعار شهادت حضرت زینب (س) سال 1400

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است
عقل بسیط واله و حیران زینب است

ایوب صابر است ولیکن درین مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است

در قتلگاه، جسم برادر به روی دست
بگرفت کای خدای من این جان زینب است

قربانی تو است بکن از کرم قبول
کاری چنین به عهده ایمان زینب است

در خطبه‌اش که‌کوفه از‌آن‌شد سکوت محض
گفتی که ممکنات به فرمان زینب است

ابن زیاد شوم به دار الإماره اش
رسوا ز منطق شرر افشان زینب است

با اینکه با عیال برادر به شهر شام
در دست اهل ظلم، گریبان زینب است

بر هم زن اساس جفاکاری یزید
لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است

افزون بود ز حوصله خلق عالمی
درد و غمی که در دل سوزان زینب است

دارد «صغیر» امیدی و از روی اعتقاد
چشمش به لطف بی حد و پایان زینب است

شاعر:استاد صغیر اصفهانی

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

دختر نگو ز دامن زهرا چه دختری
درّ گرانبهایی و دردانه گوهری

در ذات خود نمونه ی زیبای فاطمه ست
یعنی در آفرینش هستی چه جوهری

در هیبت و شکوه علی بود گوئیا
در عزّت و شرف شده زهرای دیگری

در صبر و در سکوت به مانند مجتبی
در کربلا و شام نمود ش پیمبری

در کربلا کسی که برای برادرش
هم خواهری نموده و هم کرد مادری

در شوکت و شهامت و در فضل و اقتدار
سرتا به پا شده ست حسین مکرّری

یعنی که او ادامه ی هر پنج تن شده ست
یعنی نمونه است و ندارد برابری

در عفّت و فضیلت و تقوا چه مریمی
یا در منای قُرب برادر چه هاجری

او شد برای حضرت مادر چه دختری
او شد برای شاه شهیدان چه خواهری

زینب ملیکه ای ست که زهراش مادر است
چون فاطمه ست دیگر و اونیز دیگراست
………………………………………….
زینب اگر نبود یقین هل اتی نبود
بی پرده گر بگویمت دین خدا نبود

قرآن نبود و قبله نبود و نماز نه
سجّاده ی نیایش و ذکر و دعا نبود

قرآن ز زهد و پاکی و تقوا ورق نداشت
حرفی از آن ولیُّکُمِ اِنّما نبود

آن خطبه های کوفه و شامش اگر نبود
شیرازه ای برای کتاب خدا نبود

واللیل و نور و کوثر و والنّجم و فصّلت
والشّمس و طور و واقعه و والضّحی نبود

تاریخ از سکوت علی صفحه ای نداشت
باور کنید صحبت اهل کسا نبود

گر خطبه های حیدری اش گل نمی نمود
یک ذرّه از شهامت و مردی به جا نبود

او گر روایتی ز شهیدان نمی نمود
حرفی ز آفتاب سر از تن جدا نبود

از مَشک و دست و اسب و عَلَم صحبتی نبود
حرف از عموی تشنه لب کربلا نبود

قبر حسین و اکبر او زائری نداشت
یعنی نجف نبوده و کرب و بلا نبود

باب السّلام و باب مناجات و باب عشق
باب الجواد مشهد و باب الرّضا نبود
………………………………………….

ما شیعه ایم شیعه ی این خانواده ایم
سر را به آستانه ی جانان نهاده ایم

ما را مدافعان حرم نام گشته است
با جان و دل برای شما ایستاده ایم

ما را سَری ست هیچ ندارد لیاقتی
آن را برای حضرت معشوق داده ایم

در لشکر بزرگ شما صف کشیده ایم
فرمانده نیستیم سپاه پیاده ایم

مانند خطبه های شما آتشین شدیم
چون ذوالفقار تشنه و رویی گشاده ایم

ما وارثان قبله و خطّ مقدّمیم
ما نیز مردِ آهن و کوه اراده ایم

خطّی که یار بر سر راه ایستاده است
باران خون ببارد اگر ایستاده ایم

شاعر:علی کفشگر

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود

زینب اگر نهیب نمیزد علیه کفر
نطق مدافعان ولایت رسا نبود

زینب اگر اسیر نمی‌شد به راه دوست
دین خدا ز قید اسارت رها نبود

زینب اگر طلسم ستم را نمی‌شکست
امروز صحبت از شرف اولیا نبود..

در شام و کوفه باز نمی‌کرد اگر زبان
نام رسول بر سر گلدسته‌ها نبود

اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود

شاعر:استاد کلامی زنجانی

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

زینب از تل دید دارد بی برادر می شود
آستین بر سر گرفت و گفت معجر می شود

کاش آن خنجر نمی برّید اما ای دریغ
« ما رأیت إلّا جمیل ِ » کیست بی سر می شود؟

داد از این تقدیر و نفرین بر قضا ، در کربلا
بی برادر ماندن زینب مقدّر می شود

غم یکی نه غم دو تا نه غم پی غم می رسد
با کدامین داغ آیا روز او سر می شود؟!

آن طرف بر خاک افتاده علمدار این طرف
خود علمدار سپاه چند دختر می شود

آه از شام آه از شام آه از شام از ستم
این چه رفتاری است با ناموس حیدر می شود؟!

شاعر:محسن ناصحی

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد
لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد

لحظه ی آخر گودال به کندی برود
خنجر کینه سراسیمه به حنجر برسد

فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد

هرچه بوده است به غارت برود ، در گودال
بوسه ای از رگ خشکیده به خواهر برسد

ازدحام است و در این معرکه زینب مانده
به برادر برسد یا که به معجر برسد

قد خم دارد از این غم چه کسی می دانست؟
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد

شاعر:محسن ناصحی

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

افتاده ام به بستر بی سایبان حسین
از خواهر تو گریه گرفته امان حسین

در زیرآفتاب، سرت را بریده اند
در زیر آفتاب، به رویت دویده اند

دارم حساب می کشم از قطره های آب
تو سوختی و صورت من سوخت بی نقاب

ماندی سه روز بی کفن و بوریا حسین
اصلاً عوض کنیم سر بحث را حسین….

من سختم است پیش تو این روز آخری
از این همه گلایهء خواهر برادری

یاد تو هست مادرمان بستری که شد…
رخسار او کبودی و نیلوفری که شد…

دارم شبیه او پی تابوت می روم
با این پر شکسته به لاهوت می روم

این روزها که سینهء من تنگ میشود
خیلی دلم برای حسن تنگ می شود

ای کربلای من سفرم را چه می کنی؟
داغی که مانده بر جگرم را چه می کنی؟

من را ببخش وقت زیارت نمی شود
دیگر کسی شبیه تو غارت نمی شود

میخواستم ضریح تنت را بغل کنم
یکبار جسم بی کفنت را بغل کنم

جانم به وصل عشق تو با سوختن رسید
این پاره های پیرهنت هم به من رسید

از آن غروب، رنج اسارت کشیده ام
از زیر تیر و نیزه، کنارت کشیده ام

رفتی و گوش ما همه بی گوشواره شد
عمامه رفت و معجر مان پاره پاره شد

سنگت زدند بر سر نی، مرد و زن حسین
از هر دو سنگ، خورده یکی هم به من حسین

اصلاً چه شد که قسمت آن دیگری شدی
بین تنور رفتی و خاکستری شدی

ای وای از رباب، که جانش به لب رسید
هرجا که رفت، حرملهء بی ادب رسید

پیشانی ام شکست و وضویم جبیره بود
بازارهای کوفه پُر از چشم خیره بود

وقت قمار، پای سرت شرط کرده اند
در پیش پای ما صدقه پرت کرده اند

گرچه میان تشت طلا، جام برنگشت
دیگر رقیه از سفر شام برنگشت

حالا شده خرابه دمشق رقیه ات
برگشته ام به شام، به عشق رقیه ات

سر را گرفت و گفت که بابا حلال کن
موی مرا بلندتر از این خیال کن

این رو به قبله را تو نگو روبه راه نیست
اصلاً خیال کن بدن من سیاه نیست

شهدی دوباره از لب قرآنی ات بده
جایی برای بوسه به پیشانی ات بده

شاعر:رضا دین پرور

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

بعد یک سال و نیم بی تابی
زینب است و مصیبت گودال
خاطرش هست ظهر عاشورا
اشتیاق جماعت خوشحال

گریه ای که توان ز او برده
گریه هاییست در فراق حسین
نیست مرهم برای زخم دلش
کمرش را شکسته داغ حسین

زیر نور گرم خورشید است
بسترش رو به قبله تا کرده
یاد گودال کرده،می سوزد
روی خود را به کربلا کرده

بر تنش رد کعب نی دارد
بر دلش هم که داغ عاشوراست
یاد دریا و مشک خالی و
اضطرار و خجالت سقاست

خیره مانده ست بر در خانه
تا بیاید برادرش از راه
حرف اصلا نمی زند خانم
بغض دارد،آه دارد،آه..آه

گفت اورا سکینه:خانم جان
لبتان خشک شد ز بی آبی
آخرش هم ز پا در آمده اید
بعد یک سال و نیم بی تابی…

باز هم در سکوت خود مانده
اشک هایش شبیه سیلاب است
آه!خانم مگر نمی داند
چشم های برادرش خواب است؟

حق بده بی قرار اگر گشته
حرف پنجاه و خورده ای سال است….
حاجتش را گرفته بعد حسین
وقت رفتن رسیده خوشحال است

شاعر:آرمان صائمی

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می‌کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آتش گرفته بود و سر از پا نمی‌شناخت
از خیمه‌های بی سر و سامان گذشته بود

اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود…

می‌دید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود

یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود

بر صفحه‌های سرخ مقاتل نوشته‌اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود

شاعر:احمد علوی

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

صبرت از پای درآورده شکیبایی را
ای که سوزانده غمت لالهٔ صحرایی را

دل به دریا بزند هرکه دلش بی‌تاب است
تو به صحرا زده‌ای آن دل صحرایی را

داغت آنقدر زیاد است که غم کرده علم
در دل سوخته‌ات خیمهٔ تنهایی را

دیده‌ای آنچه تماشا نشود با هر چشم
و کسی چون تو ندید آن همه زیبایی را

دم به دم خطبهٔ غرّای تو تیغ علوی‌ست
بر سر انداخته‌ای چادر زهرایی را

قلم از لحن تو سرمشق متانت برداشت
از تو آموخت سخن شیوهٔ شیوایی را

آه ای سنگ صبور دل بی‌تاب رباب!
باز آرام بخوان نغمهٔ لالایی را

شاعر:سیده تکتم حسینی

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

چه رنج‌ها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد

چه بغض‌ها که گلوی تو را فشرد ولی
صدای گریۀ تو لحظه‌ای شنیده نشد

دلی نبود که هم‌رزم تیغ‌ها نشود
گلی نماند که با دست زخم چیده نشد…

به استواری لحن تو در حماسه قسم!
به قامتت که دمی زیر غم خمیده نشد،

قسم به صبر! به داغی که تازه است هنوز
دلی صبورتر از زینب آفریده نشد

شاعر:مهدیه اکبری

________________________________________________

شعر مرثیه حضرت زینب (س)

تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌ست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌ست

شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبۀ محمل زده‌ست یا نزده‌ست

هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد
هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌ست

هنوز چشم به راه است ماه برگردد
و قرن‌هاست کسی سر به خیمه‌ها نزده‌ست

خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد
بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌ست

به پای‌بوسی صیدی که بین گودال است
کسی شبیه تو این‌گونه دست و پا نزده‌ست…

شاعر:فائزه زرافشان

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.