آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار شب پنجم محرم ۱۴۰۱

0
اشعار شب پنجم محرم 1401

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

اگر جدا شده امروز بازویم ، صد شکر
دگر سفید شده پیش تو رویم صد شکر

کنار پیکر تو رو به قبله می میرم
که هست رو به دو چشمان تو رویم صد شکر

زنان و دخترکان جانشان سلامت باد
لگد زدند اگر بین پهلویم صد شکر

خدا کند نَوزد باد هم به معجرها
اگر که چنگ زند شمر بر مویم صد شکر

عمو مواظب حلقوم خشکِ اصغر باش
دگر سه شعبه روانه ست ، به سویم صد شکر

شاعر:حامد آقایی

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

پروانه شد تا شعله‌ور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را

داغ گلویش تازه شد از قحطی آب
وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را…

با رود جاری کرد در دشتی عطشناک
آن دست‌های کوچک و نام‌آورش را

تا لحظه‌ای دیگر عمویش زنده باشد
انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را

با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید
بر نیزه می‌بردند در غربت سرش را!

شاعر:حیدر منصوری

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

آمد به میدان، لشکر غم را خبر کرد
از خیمه نه، از سن و سالش هم گذر کرد

آه بلندش در دل آهن اثر کرد
کوچک نخوانش، این پسر کار پدر کرد

بغض جمل را بین دشمن شعله ور کرد
با نعره ی ابن الحسن عزم خطر کرد

مانند قاسم دشت را زیر و زبر کرد
سقا شد آنجا که عمویش را نظر کرد

چشم تمام خیمه را ناگاه تر کرد
آمد جلو، خود را بلاگردانِ سر کرد

اینجای مقتل عمه اش را خون جگر کرد
ارثیه ی زهراست…دستش را سپر کرد

شاعر:مسعود یوسف پور

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

این كیست از خورشید، مولا، ماه‌روتر
بی‌تاب‌تر، عاشق‌تر، عبدالله روتر

می‌گفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر

می‌گفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبه‌روتر!

می‌گفت و با دست عمویش عهد می‌بست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر

وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر

آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر…

در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید
آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟!

شاعر:عبدالحمید رحمانیان

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

دردم، ز کودکی است که با روی هم چو ماه
آمد برون، به یاری آن شاه بی سپاه

بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد
آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه

کای عمّ تاج دار، به خاک از چه خفته‌ای؟
برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه

نشنیده‌ای مگر سخن عمه را چو من؟
تنها ز خیمه آمده‌ای نزد این سپاه

هر کس که آب خواست دهندش به تیغ، آب
باز گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه

می‌گفت و می‌گریست، که دژخیمی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه

آن طفل، دست خویش سپر کرد پیش تیغ
دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه

بی‌دست، جان سپرد به دامان عم خویش
چون ماهیِ به لجّه‌ی خون مانده در شناه

می‌داد جان به دامن شاه الغیاث گوی
می‌کرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه

شاعر:وصال شیرازی

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

صبرش به سر رسید، چو قصه به سر رسید
از دست عمّه جان و ز جان، دست بر کشید

«واللهِ لا اُفارِقُ عمّی» خروش او
با این رجز به سوی عمو جان خود دوید

گودال رنگ کوچهٔ تنگ مدینه بود
از چشم مجتبایی او اشک می چکید

در ازدحام نیزه و تیر و عصا و سنگ
از ره رسید و جز سر و دستش سپر ندید

دستش فتاد و ‌ناله کشید: «آه مادرم»
قد حرم خمید، چون این ناله را شنید

افتاد و شد دخیل ضریح تن عمو
یک تیر حرمله، دو نشان را به چشم دید

این بار غیر حنجر پاکش سپر نداشت
تیر جفای حرمله را بر گلو‌ خرید

شاعر:سعید نسیمی

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد
یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد

بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است
او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است

رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک
مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک

یازده جرعه‌ی ناب از یَمِ حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است

دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند

او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی

او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود
دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود

چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید

خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود

همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند

حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده
قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده

باید از بینِ همه رد بشود می‌داند
نه محال است مردد بشود می‌داند…

رد از شد حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن
نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن
بعد از آن سخت دوید
از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری
وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها
همه‌سو هولِ قدم‌ها وعَلَم‌ها

به خودش گفت کمی مانده برو از وسط اینهمه جامانده برو
پیش می‌رفت ولی حلقه‌ی یک لشکر شد
متراکم متراکم متراکم‌تر شد

داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد
از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد

رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و
کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و
لب گودال رسید و
ته گودل چه دید و…

که سنان بود و سنان داشت
نیزه‌ای فاتحه خوان داشت

حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه‌ جان داشت
آخرین تیر خودش را به کمان داشت
مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت
پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود…

پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد
تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد
راه یک تیرِ سه‌شعبه به دو حنجر اُفتاد

ناله‌ای بین گلو بود که زهرا غش کرد
او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد

کاش جبریل جراحات دو تَن را می‌بست
کاش می‌شد که علی چشم حسن را می‌بست

باز از خاک حسن مادر خود را برداشت
شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت…

شاعر:حسن لطفی

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

عبدلَله(ع) است و دارد، با بندگی قراری
تا اینکه جا نمانَد، از خیمه شد فراری

با جرأت و شتابان، بی واهمه میاید
میزد به قلب دشمن، بی صبر و بردباری

عشق عمو کشانده او را به بزم مقتل
دور از عمو همیشه، میکرد بیقراری

عشق حسین(ع)بود و دردانهٔ حسن(ع) بود
زینب(س) میان خیمه، مشغولِ سوگواری

سرنیزه ای سریعاً، آمد به پیشوازش
مهمانِ قتلگاه است، آمد برای یاری

میشد سپر برایِ جانِ عمو حسینش(ع)
دشمن از این شجاعت، شد غرقِ بدبیاری

نامردِ بی شرافت، از هر طرف می آمد
افتاد زیر نیزه، این طفلِ یادگاری

ناجور خورد شمشیر، افتاد بر تنِ خاک
دستش قلم شد ای وای، مادر مگر نداری؟!

در ازدحام گودال از حنجرش نفس رفت
با چکمه های شمر(لع) و، با ضربه های کاری!

شاعر:مرضیه عاطفی

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

عمه مرا رها کن
من می‌روم به میدان، تنها مرا دعا کن
من از تبار شیرم
گاهی مرا علی و، گاهی حسن صدا کن
من در طواف یارم
حاجی کربلا را، قربانی منا کن
عمه خدانگهدار
در دل به یاد داغم، بزم عزا به‌پا کن
با یاد اصغر و من
بر سینه‌ی عمویم، شش‌گوشه‌ای بنا کن

از غصه آب می‌شد
وقتی که دید ارباب، تنها خطاب می‌شد
وقتش رسیده حالا
باید که بعد قاسم، او انتخاب می‌شد
می‌ماند اگر به خیمه
حتما که شرمگین از، روی رباب می‌شد
خوشحال بود از این که
جزء فداییان، مولا حساب می‌شد
از غصه کم می‌آورد
از جانب عمویش، وقتی جواب می‌شد

می‌دید بین گودال
رو به غروب رفته، خورشید بین گودال
از شدت جراحت
خون عمو حسین‌اش، پاشید بین گودال
کار عمو تمام است
باران سنگ و نیزه، بارید بین گودال
بغضش ترک‌ترک شد
وقتی که خنجر شمر، خندید بین گودال
کم‌کم امید می‌باخت
شد ناامید آن‌روز، امّید بین گودال

آمد به‌کار، دستش
مثل عموش عباس، در کارزار دستش
از دست عمه پر زد
مثل کبوتری تا، آغوش یار دستش
مثل عقیق سرخی
شد بر رکاب سینه، حالا سوار دستش
آنقدر زخم برداشت
تا که میان گودال، شد لاله‌زار دستش
سر روی نیزه رفت‌و
تن روی خاک ماند و بین غبار دستش…

شاعر:انجمن ادبی یاقوت سرخ

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

چیزی نمانده از بدن او حیا کنید
دست مرا به جای سر او جدا کنید

خواهر تمام دار و ندارش برادر است
تا جان نداده عمه ، عمو را رها کنید

من مثل مجتبی و عمو مثل فاطمه
گودال هم مدینه شده ، کوچه وا کنید

ارزش نداشت آن قَدَر این چند روز عمر
تا که به زور، نیزه در این جسم جا کنید

ای پیرمردهای کوفه ، مبادا که بعد من
بی حرمتی به پیکر او با عصا کنید

باید که این جهاد علی اصغری شود
پس زود ِ زود حرمله را هم صدا کنید

تا عمه را غریب تر از این ندیده ام
جان مرا ازین قفس تن رها کنی

خیلی برای عمه دلم شور می زند
ای وای اگر که حمله به ناموس ما کنید…

شاعر:محمد حسین رحیمیان

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه والِ مَن والاه
بنده ای عاشقم، سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله

فخر دارم، کریم زاده شدم
پاسبان حریم، زاده شدم

شور پرواز، از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم

عمه دستم مگیر، صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم

بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده

من چگونه فقط نظاره کنم؟!
بگذار عمه فکر چاره کنم

عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین، چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد
ضربه بر چشم نازنینش خورد

بنشینم که دست و پا بزند؟!
تشنه لب، آب را صدا بزند؟!

تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش

عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد

آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو، صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن

تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه، قتلگاه حسین

عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست؟! بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم

من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند

آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید

عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید

شاعر:محمد جواد شیرازی

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

افتاده باز کار به دستِ کریم ها
مارانوشته اند گدا از قدیم ها
شانه زده به زلف کمندی نسیم ها
باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها

دستِ دعا به خاکِ قدم های او بزن
عبدِ خداست کودکِ ده سالة حسن

ده ساله بود قامتش اما وقار داشت
بالایِ چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت
مثلِ ابالحسن سخنش اقتدار داشت
بر یاریِ عمو جگری بی قرار داشت

شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود
از کودگی کنارِ بزرگان نشسته بود

با چشمِ خویش رفتنِ عشاق دیده بود
شش ماهه هم به فیضِ شهادت رسیده بود
او را عمو به بندِ محبت کشیده بود
دستش به دستِ عمة قامت رشیده بود

بوسید دست عمه به او التماس کرد
جان کند تا زخیمه خودش را خلاص کرد

پایِ برهنه جانب گودال می دوید
در بین ازدحام عجب موقعی رسید
فریادهای مادرت ِ سادات را شنید
فوری حسین پیکر او در بغل کشید

می خواست تا که ضربه نبیند ولی نشد
نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد

لعنت به حرمله گلویِ تشنه باز شد
این خون به رویِ چشم حسین چاره ساز شد
اصلا تمام کشتن این طفل راز شد
اما مقابل پدرش سرفراز شد

می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت
بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت

در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده
نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده
با پنجه های گرگ تنش جستجو شده
عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده

مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند
مثل کبوتری سر او را بریده اند

در قتلگاه روی تن او قدم زدند
با نعل تازه هر دوبدن را بهم زدند
یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند
بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند

زینب گرفته دست به سر می کند نگا ه
درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه

شاعر:قاسم نعمتی

_________________________________________________

متن شعر حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

دست اگر از پوست آویزان شود
خوش تر است از این که بار جان شود
جان اگر در مقتلت قربان شود
مرگ در آغوش تو آسان شود
با تو در این بحر هم رنگم عمو
با گلو و دست می‌جنگم عمو

نیزه ها رفتند بین پهلویت
سنگ جا خوش کرده روی ابرویت
چنگی افتاده به موج گیسویت
دست من قربان دست و بازویت
با خودم آوردم آنچه هست را
پس پذیرا باش از من دست را

مادرت هم دست داده پای یار
من چرا بی بهره باشم یک کنار
تیر ها و تیغ های آبدار
ساقی جسمت شدند ای شهسوار
داری ای شه خانه خانه میشوی
چون اناری دانه دانه میشوی

ای به قربان قد و بالای تو
کاش در گودال باشم جای تو
میکشم این نیزه را از نای تو
تا ته این قصه هستم پای تو
با تو تا اعماق این غم میروم
زیر سُمّ اسبها هم میروم

لحظه ای این قوم کور شب پرست
برنمی‌دارند از جان تو دست
استخوان هایت شبیه نی شکست
نیزه ای راه گلو را بسته است
آمدم آغوش وا کن جان من
آمده گودال بابایم حسن

دشمنم با هر که با تو بد کند
کاش دستم از تو دردی رد کند
کار سرو امروز کوته قد کند
کاش تیری حنجرم را سد کند
کیف کن از غیرتم دور از وطن
حرمله زانو زده در نزد من

شاعر:محمد علی بقایی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.