اشعار شب هشتم محرم ۱۴۰۱

شعر حضرت علی اکبر (ع)
“به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود
دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود”
اصغر آمد به نظر، اکبرخود چون می دید
قد و بالای بلندش چو قد اصغر بود
هر طرف از اثرش رد علی اکبر بود
هر طرف را نگری دسته گل پرپر بود
“وقت ظهر است،علی” گفت و حسین میگوید
این علی اکبر من موذن لشکر بود
چو پدر سر به سر و روی پسر بنهاده
به میان همه سرها سر اکبر، سر بود
تا ز لب های پدر کام عطش سوز گرفت
لب عطشان پدر از عطشش بدتر بود
به خودش آمد و فهمید که در محشر بود
چون علی رفته ز دستش، پدر مضطر بود
شاعر:رجبی کاشانی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین
آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین
کینۂ نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها
شد عجب دور و برت محشر، نکش پا بر زمین
تیرهایش شد تمام و دید جان داری هنوز
بر تنت شمشیر زد بدتر! نکش پا بر زمین
بسکه با سرنیزه ها بر سینه ات ضربه زدند
از نفس افتاده این حنجر، نکش پا بر زمین
خشکی لب های خود را غرق خون بر هم نزن
پیش من بیتاب و مضطر پا نکش روی زمین
إرباً إربا یعنی افتاده ست از تو رویِ خاک-
تکّه تکّه هایی از پیکر، نکش پا بر زمین
رحم کن بر سنّ و سالم، جان سپردم تا تو را…
جمع کردم در عبا…دیگر نکش پا بر زمین!
شاعر:مرضیه عاطفی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
عمر من در انکسار پیکرش پیداشده
دانه هایی از انار پیکرش پیداشده
مثل تسبیحی که می ریزند و جمعش می کنند
خیلی اکبر از کنار پیکرش پیداشده
او که قرآن کثیر الانتشار من شده
قسمتی از انتشار پیکرش پیدا شده
صد نجف، صد کربلا، صد مکّه گم کردم ولی
یک مدینه در جوار پیکرش پیدا شده
نیزه در می آورد از پهلوی او فاطمه!
روضه خوانِ کهنه کار پیکرش پیدا شده
بین کوچه هر بلایی شد سرش آورده اند
زیر مرکب ذوالفقار پیکرش پیداشده
می گذارم در عبایم تکه هایش را ولی
باز می بینم دوباره پیکرش پیداشده
وادی من العطش، وادی او ثقل الحدید
می کشم زانو! عیار پیکرش پیدا شده
خشکی لبهای او با لختهء خون خیس خورد
از دهانش لاله زار پیکرش پیدا شده
عمه دارد مو پریشان می کند دور از حرم
پیش دشمن مستجار پیکرش پیدا شده
شاعر:رضا دین پرور
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
وابسته است بر پسر از هر نظر ، پدر
سیری ندارد از روی او ، تا سحر ، پدر
خوشحال میشود که پسرقدکشد چو سرو
خوشحال می شود که بگوید ، پدر ، پدر
وابسته می شود ، به پسر مادرش ولی
وابسته می شود به پسر ، بیشتر ، پدر
بـر چهـراش نـظـر ، نَـظَر َ آیِـس ٌ عَـلَیـه
افتاده بود پشت سرش در به در ، پدر
تا بوده رسم بوده پدر آرزویش است
حاضر شود پسر که شود محتضر پدر
افتاده روی خـاک _ پـاییـن پـا ، پسـر
افتـاده روی خـاک _ بـالای سـر ، پـدر
خواهر گرفت دست پدر را به خیمه برد
گم کرده بود ، راه ِ حرم را دگر ، پدر
در پیش چشم های پدر دست و پا زده
گم کرده دست و پای خودش را اگر پدر
پشتش به داغ علقمه در هم شکسته شد
چون خورده بود تازه ترک ، از کمر ، پدر
می چینمت اگر چه مرتب روی عبا
بعد از تو آه ، یا وَلَدی ، بَعدَکَ العَفـٰا
شاعر:روح الله قناعتیان
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
کیست آن نور که اینگونه تماشا دارد
رشحات رخِ او نُزهَتِ طاها دارد
آیه آیه خبر از شاخه ی طوبیٰ دارد
والضُّــحای نِگهش این همه معنا دارد
باید از عرش برایش نفحاتی برسد
به تماشای رخ او صلواتی برسد
آیه ی روی نبی بود و مکرّر گشته
به صفای حرمِ عشق منوّر گشته
در شجاعت چو علی محشر ِ محشر گشته
از رخِ فاطمه گل کرد و معطّر گشته
من که باشم که از آن خطّ ِ نگارین گویم
از لبِ لعل همان شکّر شیرین گویم
از حرم آمده بیرون و خرامان در خود
به کجا می رود این خرم و خندان در خود
وقت میدان شدنش اینهمه تابان در خود
همه را کرده هراسان و پریشان در خود
شورِ شیرینی احساس تو دیدن دارد
هر چه هم ناز کنی باز خریدن دارد
آمده هم چو علی تیغ مرتب بزند
و بیاشوبد و بر پیکره ی شب بزند
ذوالفقاری شود و تیغ لبالب بزند
مثلِ خیبر سری از آن همه مَرْحَب بزند
کربلا بوده و تکرار علی در اکبر
همه دیدند شده یکسره حیدر اکبر
کربلا فرصت تکرار علی بود در او
مثل یک آینه دیدار علی بود دراو
زور بازوی شرر بار علی بود در او
پنجه ی حیدرِ کرارِ علی بود در او
مرتضی دیده در آن هیمنه تکرارش را
تا تماشا بکند فاطمه پیکارش را
آوخ آن لحظه که آن مصحف ایمان افتاد
پاره پاره ورق تازه ی قرآن افتاد
آن طرف تر به فغان عمه پریشان افتاد
حضرت فاطمه در عرش هراسان افتاد
آمدند از همه سو راه بگیرند از او
انتقام اسدالله بگیرند از او..
هر که دارد ز علی کینه بیاید بزند
هر که یکبار زده،تیغ مجدد بزند
با دل سنگ خودش آید و ممتد بزند
و نگوید که جوان است،مشدّد بزند
سالها قصه ی تلخی ست که در دل مانده ست
کینه از خیبر و بدر است که بر دل مانده ست
آه ای برگِ گلِ تازه ی قرآن در خون
ارباً اربا شده ی سوره ی رحمان در خون
آیه آیه همه ی لؤلؤ و مرجان در خون
می کشاند ز غمت عمه سر و جان در خون
لب گشا و ز خدا بارقه ی نور بخواه
ساقی آمد به برت باده ی انگور بخواه….
شاعر:علی کفشگر
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
اکبر علیاکبر
خَلقاً و خُلقاً مثل پیغمبر علیاکبر
پس میشود نازل
بعد از رسولالله قرآن بر علیاکبر
مثل علی در جنگ
بوده برابر با دوصد لشکر علیاکبر
ساقی عمو باشد
پس میشود در کربلا ساغر علیاکبر
آغوش ارباب است
مثل صدف پس میشود گوهر علیاکبر
آه از زمانی که
جسمش شده چندین علیاصغر علیاکبر
والا علیاکبر
کرده میان معرکه غوغا علیاکبر
لشکر هراسان شد
میزد قدم با قامت رعنا علیاکبر
وقت رجزخوانی
گفتند؛ حیدر رفته منبر یا علیاکبر؟
آغوش بابایش
ساحل که باشد میشود دریا علیاکبر
تا نیزهای آمد
پهلو گرفت، افتاد از بالا علیاکبر
شد ارباارباً پس
افتاد در سرتاسر صحرا علیاکبر
افتاد علیاکبر
بر روی زانوی پدر جان داد علیاکبر
ارباب میگوید؛
بعد از تو اُف بر کار دنیا باد علیاکبر
من بیتو میمیرم
شد قاتلم اینداغ دشمنشاد علیاکبر
ممسوسِ فیاللهی
ای در فنون دلبری استاد علی اکبر
دستان گلچینی
چیده تو را ایشاخهی شمشاد، علیاکبر!
هرگز نخواهم برد
تا زندهام داغ تو را از یاد علیاکبر
باران علیاکبر
بر تشنگان دریای بیپایان علیاکبر
جان میگرفت ارباب
وقتی به او میگفت؛ “باباجان” علیاکبر
پاشیده شد از هم
چون دانهی تسبیح در میدان علیاکبر
آنقدر از او کم شد
تا اینکه شد در یک عبا پنهان علیاکبر
آرام خوابیده
در پیش چشم عمهها بیجان علیاکبر
غیر از هزار اکبر
بعد از اذان باقی نماند ازآن علیاکبر
شاعر:انجمن ادبی یاقوت سرخ
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
علی علیست برادر!
چه فرق اصغر و اکبر
چه شیرخواره که شیرِ
خداست از همه منظر
عقیق سرخ ولا را
پدر گرفته به چنبر
قدش به زینت دوشِ
نبی شده ست برابر
ز شیرخوارگی اش پا
نهاده است فراتر
بزرگ بود و برایش
رکاب عرش، محقر
که در قواره ی فهمش
نبود جامه ی باور
بزرگ بود چو قرآن
به روی دست پیمبر
بزرگ بود تو گویی
علی مقابل خیبر
بزرگ بود و به دستش
چراغِ خفتنِ اختر
ملک نبسته خمیده
به گاهواره ی او پر
چنان بزرگ که خونش
از آسمان برود سر
سه شعبه چون سه خلیفه
حسود بود و مکدر
بگو که خصم بداند
حسین با علی اصغر
زمین کربوبلا را
غدیر میکند آخر
نیافت مرد دریغا
میان آنهمه لشکر
پس آب خواست که بیعت
به آب بود میسر!
امیر نطق که آندم
نشسته بود به منبر
به غیر خون گلویش
نخواند خطبه ی دیگر
اگر چه بود سه شعبه
پی جدایی آن سر
به نص لحمک لحمی
یکی شدند دو پیکر
شاعر:مسعود یوسف پور
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
دریای عالم بود ، اما رود می رفت
مقصودِ عقبا ، خود سوی معبود می رفت
پای پدر لرزید دنبال قدمهاش
از جان شاهِ عشق هر چه بود می رفت
اول ، شناساندند او را موسپیدان
قبل از رجز ، پیغمبر مشهود می رفت
باید عمودِ خیمه می لرزید دیگر
وقتی که از خرگاه ، تار و پود می رفت
برگشت تا روی پدر جان را ببوسد
برگشت آزرده ، ولی خشنود می رفت
بی شک که اشک ذوالجناح اینجا در آمد
مرکب که سوی خصم خون آلود می رفت
بردند پیکر را غنیمت نیزه ها هم
تا شام بر نی ، سفره دارِ جود می رفت
مسمارها در ماتم او سرخ گشتند
چون مادرش صدیقه خیلی زود می رفت
شاعر:حامد آقایی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد
چشم ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد
میرود ارباب مثل باز شکاری
شیر حرم از روی عقاب نیفتد
کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب
نقشه کشیدهست از ثواب نیفتد!
آمده شیطان ز صحنه عکس بگیرد
حرمله نزدیک شد ز قاب نیفتد
فاطمه ی کربلاست حضرت زینب
آمده تا باز ابو تراب نیفتد
خیمهی لیلا غریق اشک حرم شد
خانهی کس اینچنین در آب نیفتد
گفت که از ما گذشت کاش خدایا
ولوله در خیمه ی رباب نیفتد
شاعر:سید میلاد حسنی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
اى يكه تاز عرصه ى پيكار يا على
اى ترجمان آيه ى ايثار يا على
آيينه ى حسينىِ زهرا كه مى شود
هر لحظه با وجود تو تكرار يا على
يك لشكراست برق نگاهت كه مى زنى
چون صاعقه به قلب شب تار يا على
پا در ركاب و دست به شمشير، كرده اى
در كارزار ، كار همه زار يا على
از رزم حيدرى تو پاشيده شد سپاه
فرياد زد ز شوق، علمدار يا على
بازوى لافتايى تو ذوالفقار شد
اى هيبت تو حيدر كرار يا على
اى قله ى غرور و قرار دل حسين
تنها مؤذن حرم يار يا على
اى حامى رقيه ز خيمه سفر نكن
گر مى روى برو جگرم را خبر نكن
وقتی تن تو طعمهء شمشیر می شود
آیینهء وجود تو تکثیر می شود
هر کس که از هراس هجوم تو می گریخت
برگشته و به کشتهء تو شیر می شود
اى نازنين جوان رشيدم، كمان شدم
داغ تو بر دل پدرت تیر می شود
برخیز ای تمام ادب، پیش پای من
دارد کنار تو پدرت پیر می شود
اى كه مدافع حرمى ، كوه غيرتى
بعد تو خيمه ها همه تسخير مى شود
سرو امید من ، همهء آرزوی من
برخيز خیمه بى تو زمینگیر می شود
بعد تو خاک بر سر دنیای بی وفا
بی تو ز زندگی دل من سیر می شود
اى آيه ى مقطعه ى مصحف عبا
اى قاب تكه تكه ى تصوير مصطفى
شاعر:سعید نسیمی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
در بغل میگیرمت افسوس دَرهَم میشوی
گاه پیدا میشوی و گاه مبهم میشوی
اینکه بر دوش من عمری بود تابوت تو بود
در عبا میچینم اما زود دَرهَم میشوی
بوسهای حتی تنت را نامرتب میکند
آه با نازی عزیزم نامنظم میشوی
پیش زینب پیش تو دارم خجالت میکشم
وای داری بر سرم خاک دو عالم میشوی
خیمهام را دخترانم را صدایت کُشت کُشت
آبرویم مرهم این چند مَحرم میشوی
روی زین اسب بودی نیزهها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم میشوی
نیزه هم قلبش به حالت سوخت وقتی که دید…
طعمهی یک دشت تیغ و دشنه از دَم میشوی
روی یال اُفتاده بودی اسب راهش را ندید
روی یال اُفتادی و دیدم فقط کم میشوی
قاتلت تا دید وضعم را به حالم گریه کرد
قبل آن گودال داری قتلگاهم میشوی
خوب شد لیلا کنارت نیست هنگام غروب
بر سر سرنیزهای با زور محکم میشوی
شاعر:حسن لطفی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
یا علی اکبر
آینه ی کامل خدا علی اکبر
خَلقاً و خُلقاً
جمع کرامات مصطفی علی اکبر
مثل حسن تو
بوده ای از سفره دار ها علی اکبر
شادی باباست
اینکه تو را می زند صدا علی اکبر
با نظر تو
حاجت ما می شود روا علی اکبر
داغ تو سخت است
گفته پدر بعدک العفا علی اکبر
روضه ی تو شد
جمع تمامی روضه ها علی اکبر
خیمه پس افتاد
تا که علی اکبر از روی فرس افتاد
لاله ی خیمه
باوزش باد دست خاروخس افتاد
گرگ می آید
چون خبرآمد که شیر درقفس افتاد
عمه رسید و
جسم تو را دید بر زمین،سپس افتاد
گفت عزیزم
کاش ببینی حسین از نفس افتاد
میوه ی قلبم
داس تورا دید وبعد در هوس افتاد
سرو رشیدم
راه تن تو به قیچی هرس افتاد
وقت عزا شد
پیش تن تو بساط روضه به پا شد
رفتی و اکبر
بر سر عالم پس از تو خاک عزا شد
تازه جوانی
قدّ پدر از غم فراق تو تا شد
رفتی و بابا
در دم پیری دگر بدون عصا شد
باد ادب کرد
گیسوی تو روی نیزه تا که رها شد
بس که زیاد است
خون سر و صورت تو مثل حنا شد
عمه ات افتاد
تا که در آن جا سر از تن تو جدا شد
جان حرم سوخت
نیزه ی دشمن به پهلوی تو که جا شد
اهل کسایی
چون کفن پیکر تو نیز عبا شد
حضرت غیرت
پای جسارت به خیمه بعد تو وا شد
سینه شکسته
سینه ی تو زیر پای کینه شکسته
قلب رقیه
بعد تو مثل دل سکینه شکسته
جان حسین است
آن چه پس از تو به هر زمینه شکسته
ارباً اربا
آینه ی تو چه بی قرینه شکسته
پهلوی تو بود
پهلوی مادر که در مدینه شکسته
شاعر:مجتبی خرسندی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
بزن به چوبه محمل فلک کنون سر خود را
حسین راهى میدان نمود اکبر خود را
وداع کرد ولى هشت مرتبه که نفهمیم
چگونه آمد و آرام کرد خواهر خود را
چنان براى لقاء خدا ز خویش برون شد
به چشم هم زدنى ترک کرد محضر خود را
بپرس از همه گبریان, نظیر ندارد
که مسلمین بکشند این چنین پیمبر خود را
پدر محاسن خود را گرفته بود به دستش
پسر شنید صداى فغان مادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود, عمه سکینه
گرفته بود به بر, دختر برادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود, شاه شهیدان
ز نیزه پاره نمى دید گوش دختر خود را
کسى که زد سر او را به نیزه, جایزه اش را
گرفت و خرج پسرهاش کرد این زر خود را
سخن خالصه کنم, عرض روضه این دو سه خط است
حسین گفت که محکم کنید معجر خود را!
شاعر:پیمان طالبی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است
وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم
شکر خدا که پرچمم در دست عباس است
از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم
آری عصای دست دارم، قامتم روزی
از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم
با خویش میگفتم اگر روزی نباشم هم
زنها نمیمانند بیمحرم، علی دارم
دور و برم کمکم شد از اصحاب هم خالی
اما دلم خوش بود میگفتم علی دارم
میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
شاعر:سید محمد مهدی شفیعی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
نه كسی دیده دلی بی سر و سامانتر از این
نه شنیدهست كسی دیدۀ گریانتر از این
دیدۀ ابری یعقوب و دلسوختهاش
نه بیابانتر از این بوده، نه بارانتر از این…
«زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»
مپسندم كه شوم بیتو پریشانتر از این
اَشبهُالناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول
یک نفر نیست بگوید كه مسلمانتر از این؟
تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی
که سپرها شده باشند هراسانتر از این
هیچكس چون تو نرفتهست سراپا با شوق
جانب مرگ خودش با لبِ خندانتر از این
بیتو از حال دل سوختهام پرسیدند
خیمۀ شعلهوری گفت كه سوزانتر از این…
شاعر:سیده تکتم حسینی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا…
همین که غرق به خون دید پهلوانش را
علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
ندیده هیچکجا، هیچکس نشانش را
همان که در شب میلاد او پدر فهمید
پیمبر آمده زیبا کند جهانش را
به آنکه تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است
بگو نظاره کند ابروی کمانش را
میان سجده خدا را فقط صدا میزد،
جهان کفر، اگر میشنید اذانش را
چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ
خبر دهید جوانان نوحهخوانش را
به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید
خبر دهید ندارد دگر توانش را…
به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست
نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را
شاعر:فائزه زر افشان
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
دررزمگاه عشق نه فرق پسرشکست
گویی درست،شیشه ی عمرپدرشکست
پشتی که جز مقابل یکتا دوتا نشد
پشت حسین بودو زداغ پسرشکست
تاشدسپر به تیغ، سر شبه مصطفی
سر،شددوتاو رونق شق القمرشکست
شدباسرشکسته ززین سرنگون ولیک
باآن شکست،داد به بیدادگر شکست
سرسبزشدبه اشک،نهالم،ولیک خصم
تاخواست این درخت برآردثمر،شکست
مادر در انتظار، وز این بی خبر که تیغ
ازتوسر وازو دل وازمن کمرشکست
شاعر:استاد علی انسانی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
یک جلوه است جلوهی اعظم فقط علیست
یک معنی است معنی خاتم فقط علیست
آیات کبریاییِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ
آئینه خدای معظم فقط علیست
شمس الحقِ علیست رسول خدا فقط
صبح و شبِ پیمبرِ اکرم فقط علیست
تا آخرین نَفَس به خودش تکیه داده است
کوه است قله است مصمم فقط علیست
اصلا بهانهی نَفَس فاطمه است او
اصلا بهانهی همه عالم فقط علیست
جبریل هم موذن ایوان طلای اوست
بین نجف سلامِ خدا هم فقط علیست
گفتند او خداست و گفتند او جداست
باید که لال بود که مبهم فقط علیست
آری بهشتِ شیعه تماشای مرتضاست
آری برای کفر جهنم فقط علیست
اسلام را دلیل حیات است یا حسین
اسلام را سلوک مسلم فقط علیست
هجده علی حسین به میدان روانه کرد
یعنی که در میانِ بساطم فقط علیست
حُسنِ شروع علیاست و حُسنِ ختام هم
اول علی و آخرِ آن هم فقط علیست
در کربلا نخست علی اذن جنگ خواست
یعنی برای رزم مقدم فقط علیست
در پنجه تا که تیغِ دو دوم را گرفت گفت :
قائم مقامِ ضربِ دمادم فقط علیست
در ابتدا تمامِ عَلمهایشان شکست
تا بنگرند صاحب پرچم فقط علیست
طوری سپاه بهم ریخت … هرکه دید
فریاد زد که مرگِ مجسم فقط علیست
حق داشت که حسین به دنبال او دوید
تنها پیامِ ماه محرم فقط علیست
ما با علی علی شب خود صبح میکنیم
دنیا به کام ماست که عالم فقط علیست
شاعر:حسن لطفی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
آینه دار شکوه است علی جانِ حسین
همچنان سلسله کوه است علی جانِ حسین
آمده مثل ابالفضل پناهش بشود
یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود
زلف بر شانه به سیمای نبی می آید
به اُحد می رود و جای نبی می آید
صفت سرو بر این قد رسا کم باشد
قامتش جلوه ای از عرش معظم باشد
لشکرِ ابروی او تیغ زنان می آید
دشمن از کثرت کشته به فغان می آید
میرود تا که «ولی» زنده بماند بی شک
«اشهَدُ اَنَّ علی» زنده بماند بی شک
تیر از چله ی ابروی کجش می بارد
برق چشمش اثر صاعقه ها را دارد
میمنه میسره را ساده بهم می ریزد
دسته دسته جلویش دست قلم می ریزد
دست در قبضه شمشیر شبیه علی است
پدرش گفت که این شیر شبیه علی است
لشکری پیش قدمهاش زمین می افتد
چقدر سر جلوی پاش زمین می افتد
کوفه را کشت رجز خواندن بی مانندش
همه گفتند علی آمده یا فرزندش
جبرییل آمده فضل علی اکبر می خواند
به جوانمردی او آیه مکرر می خواند
می رود میمنه تا میسره را مثل علی
زرهش پشت ندارد بخدا مثل علی
چین می افتد به صف لشکر اگر تیغ کشد
شامْ مرگی برسد اکبر اگر تیغ کشد
از عطش حیف نمانده ست رمق در جانش
دستش از خستگی افتاد چو مادر جانش
اسب او خواست به خیمه برود،عکسش شد
خواست از حادثه ها دور شود، عکسش شد
برد با حوصله در کوچه دشمن او را
می سپارد به دم تیزی آهن او را
ذره ذره تنش از اسب زمین می ریزد
اربأ اربا بدنش مثل نگین می ریزد
زخم ها پشت سر هم به بدن باز شدند
عضو های تنش انگار که مقراض شدند
روی زانو، پدر از راه خمیده آمد
از همه زندگی اش دست کشیده آمد
شاعر:حسن کردی
________________________________________________
شعر حضرت علی اکبر (ع)
غمش از لشگرش بزرگتر است
خنجر از حنجرش بزرگتر است
زینب از بس که داغ دید انگار
خیلی از مادرش بزرگ تر است
چه کند با علی اصغر که
نیزه ها از سرش بزرگ تر است
چه کند با علی اکبر که
سرش از پیکرش بزرگ تر است
هر قدر تیر حرمله دارد
از سر اصغرش بزرگتر است
اربا اربا…همین بگویم که
اصغر از اکبرش بزرگ تر است
خوش به حال کسی که از انگشت
کمی انگشترش بزرگ تر است
شاعر:محمد حسین ملکیان
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.