آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار شب عاشورا محرم ۱۴۰۱

0
اشعار شب عاشورا محرم 1401

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند
عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند

ما و این کشتی طوفان‏‌زده در موج بلا
ساحل ما دل دریاست اگر بگذارند

دشت از هُرم عطش سوخته و هالۀ غم
سایه‌بانِ گل زهراست اگر بگذارند

آب بر آتش لب‌های عطشناک زدن
آخرین نیّت سقاست اگر بگذارند

دوش در گلشن ما بلبل شیدا می‏‌گفت:
باغ گل، وقف تماشاست اگر بگذارند

هرچه گل بود، ز تاراج خزان پرپر شد
وقت دلجویی گل‌هاست اگر بگذارند

طفل شش‌ماهۀ من زینت آغوشم شد
جای این غنچه همین‏‌جاست اگر بگذارند

این به خون خفته، که عالم ز غمش مجنون است
تشنۀ بوسۀ لیلاست اگر بگذارند

چهره‌‏اش آینۀ حُسن رسول‏‌الله است
آری این آینه زیباست اگر بگذارند

این گل سرخ که از گلبُن توحید شکفت
آبروی چمن ماست اگر بگذارند

در عقیق لب من موج زند دریایی
که شفابخش مسیحاست اگر بگذارند

یوسف مصر وجودم من و، این پیراهن
جامۀ روز مباداست اگر بگذارند…

شاعر:استاد محمد جواد غفورزاده

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

“گفت: ای گروه! هرکه ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما…

تا دست و رو نشُست به خون، می‌نیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما

این عرصه نیست جلوه‌گه روبه و گراز
شیرافکن است بادیهٔ ابتلای ما

همراز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما

برگردد آنکه با هَوَس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما

ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما

یزدان ذوالجلال به خلوت‌سرای قدس
آراسته‌ست بزم ضیافت برای ما…”

شاعر:نیر تبریزی

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ هم‌سفران بر امام شد

پاسخ‌دهنده اوّل آنان «زُهیر» بود
كاندر حضورِ سبط نبی در قیام شد

كای زادهٔ رسول! «سَمِعْنا مَقالكَ»
مطلب عیان بَرِ همه از خاص و عام شد

دنیا اگر همیشگی و مرگ آخرش
ما عزممان همین و نه جز این قیام شد

و‌آن‌‌گه «بُریر» دادِ سخن داد آن‌چنان
ظاهر، خلوصِ نیّت او از كلام شد

منّت به ما نهاده خدا با وجود تو
ما را ز لطف، شهد شهادت به جام شد

فخر است قطعه‌قطعه شدن پیش روی تو
طوبی بر آن بدن كه چنینش ختام شد!

پس بهر دل‌نوازیِ فرزند فاطمه
گاهِ سخن ز «نافع» شیرین‌كلام شد

گفتا كنون كه گشته گهِ امتحان ما
با رهبریت، محنت ما بی‌دوام شد

ما دوستیم با تو و با دوستان تو
دشمن به آن‌كه دشمنی‌ات را مرام شد

ما را ببر به هر طرفی خود ز شرق و غرب
حبل ولایت تو، ز ما «لَا انْفِصام» شد…

شاعر:مهدی خطاط

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

چنان اسفند می‌سوزد به صحرا ریگ‌ها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا

تمام دشت را زینب به خون آغشته می‌بیند
مگر باران خون می‌بارد از عرش خدا فردا

برادر، دل گواهی می‌دهد امشب شب قدر است
اگر امشب شب قدر است، قرآن‌ها چرا فردا…

همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند
شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا

ببین شش‌ماهه‌ات بی‌تاب در گهواره می‌گرید
علی از تشنگی جان می‌دهد امروز یا فردا

ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
همانانی که می‌افتند زیر دست و پا فردا

برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است
قیامت می‌شود وقتی بگوید یا اخا فردا

برادر! خوب می‌خواهم ببینم روی ماهت را
هراسانم که نشناسم تو را بر نیزه‌ها فردا

به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می‌مانم
تمام هستی من، می‌روی بی من کجا فردا؟

شاعر:میلاد عرفان پور

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

دلم برای داغِ تو مذاب شد حسین جان
که خانه‌ی دو چشم من خراب شد حسین جان

به گریه‌های خواهرت به صبح گو طلوع مکن
که قلب زینب از غمِ تو آب شد حسین جان

صدای پای پاسبان خیمه‌ها هنوز هست
هزار شکر کودک تو خواب شد حسین‌جان

کنار اصغرت ببین سکینه زار می‌زند
که روضه‌خوانِ خیمه‌اش رباب شد حسین‌جان

خدا کند نماند و نگویدت میانِ شام
لبت ز خیزران چرا کباب شد حسین‌جان

کنارِ رأس تو چرا قمار می‌کنند وای
نصیب طشت تو چرا شراب شد حسین‌جان

شاعر:حسن لطفی

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

امشب نشست آتش هجران به سینه ام
آئينه ریخت شعله ی سوزان به سینه ام

افتاده است جوشش دریا به دیده ام
آمد ز داغ هجمه ی توفان به سینه ام

اَمَن یُجیب نقش لبانم برای وصل
یعنی که هست آیه ی قرآن به سینه ام

تا که خموش آتش هجران کنم به دل
افتاده اشک بی سر و سامان به سینه ام

در وصل یار از شب هجران گذر کنم
دارم ز شوق صبح درخشان به سینه ام

می سوزم از فراق در این دشت بی کسی
زیرا که هست آه پریشان به سینه ام

دستم گرفت تا به وصالش رسد دلم
دارد حبیب دیده ی احسان به سینه ام

من قلب خویش جانب کرب و بلا برم
زیرا که هست آتش پنهان به سینه ام

مهر حسین بر دل زارم نشسته است
یعنی که هست محنت مهمان به سینه ام

امشب حسین غرق مناجات با خداست
اکنون ازوست جلوه ی تابان به سینه ام

فردا به خاک چهره گذارد امام عشق
گرید ز داغ دیده ی گریان به سینه ام

از خیمه گاه ناله ی ماتم نمی رسد
فعلا” که نیست آتش بحران به سینه ام

فردا ولیک شعله شود داغ کربلا
افتد ز آه آتش طغیان به سینه ام

وقتی که کفر هجمه به ایمان بیاورد
باید نوشت غربت ایمان به سینه ام

«یاسر» کشید عکس پریشان عشق را
ناگه نشست چهره ی جانان به سینه ام

شاعر:محمود تاری

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

هر که را نیست سر دادن سر، برگردد
زآن‌که خورشید در این معرکه بی‌سر گردد

دست او مثل اباالفضل می‌‌افتد بر خاک
با حسین‌بن‌علی، هر که برادر گردد

زهر در قلزم اگر بود، به جان می‌‌نوشید
مالک این‌گونه فقط مالک اشتر گردد

زندگی کردن او، در گرو مردن اوست
لاله پیوسته بر آن است که پرپر گردد..

ظهر فردا، که زمین آرزوی مرگ کند
و زمان سعی نماید به عقب برگردد..

ظهر فردا، که دو خورشید بر آید به افق
و زمین روشنی‌اش چند برابر گردد

ظهر فردا، که سر دوست دمد بر نیزه
ظهر فردا، که جهان عرصۀ محشر گردد

هر که را نیست سر کشته شدن! در دل شب،
بی که حرفی بزند برگردد، برگردد

شاعر:علیرضا اطلاقی

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شده‌اند

پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را
که از صدای تو ذرّات در شعف شده‌اند

برای چرخ زدن در حوالی خورشید
مدارهای سراسیمه جان به کف شده‌اند

به یُمن بارش احساس در مساحت ظهر
غبارها ز رُخ دشت برطرف شده‌اند

و کربلا شده دریایی از حماسه و شور
و ریگ‌های بیابان همه صدف شده‌اند

نماز عشق فقط سجده‌ای پر از خون است
اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند

شاعر:پروانه نجاتی

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود

لهیب تشنگی‌ات، روح دشت را می‌سوخت
فرات موج‌زنان گرچه در کنار تو بود

به رزم، قصد فنای جهان، گرت می‌بود
نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود

اگر شجاعت و ایثار، جاودانی شد
ز خون پاکِ دلیران جان‌نثار تو بود

به جای ماند اگر نامی از جوانمردی
ز پایمردی یاران نام‌دار تو بود

به پیشواز اجل آن چنان کمر بستی
که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود

شُکوه نام بلند تو، جاودان باقی‌ست
که سربلندی و آزادگی، شعار تو بود

به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم
گلی که از چمن حُسن، یادگار تو بود

اگرچه گلشنت ای باغبان به غارت رفت
خزانِ باغِ تو، آغازِ نوبهارِ تو بود

درخت عدل و مروّت که آبیاری شد
رهین منّت شمشیر آبدار تو بود

به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد
جهان و هر چه در او بود، سوگوار تو بود

به غیرِ داغ محبت به دل نبود تو را
اگرچه سینهٔ هر لاله داغدار تو بود…

شاعر:ذبیح الله صاحبکار

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

هیچ کس ازروی جسمش نیزه ها رابر نداشت
دور تا دورش نگاه انداخت ، یک یاور نداشت

خواهرش در آن شلوغی ها چطور آمد ندید
خواست برخیزد ز جا ، اما رَمَق دیگر نداشت

گرچه او را قبل گودال از نفس انداختند
شاه جانی در تنش بعد از علی اکبر نداشت

مادرش با چادرش او را در آغوشش گرفت
تا تنش عریان نماند چاره ای دیگر نداشت

روی نیزه هم نگاهش از حرم غافل نشد
آنچه را می دید با چشمان خود باور نداشت

خواهرش تا دید سر تا پا به غارت رفته گفت:
کاش دست کم عزیزم دستت انگشتر نداشت

پادشاهان تاجدارند، ای بمیرم شاه ما
تاج بر سر داشت؟ نه، حتی به پیکر سر نداشت

بر زمین خدالتریب افتاد جانِ بوتراب
لااقل ای کاش قاتل کینه ازخیبرنداشت

تا شنیدم از اسارت آرزو کردم به دل
کاش ،شاه کربلا در کربلا دختر نداشت…

شاعر:کارگروه العتبه

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

گفت بسم الله و ساقط گشت عرش از روی زین
راویان گفتند: افتاده است از سمت یمین

می‌زنندش آن کماندارن به تیر سهمناک
واین عربها دستهاشان پر ز سنگ سهمگین

امت پیغمبرند اینان که سنگش می‌زنند
این چنین از احمد مختار شد شرمنده دین

آن‌که روزی جایگاهش سینه‌ی محمود بود
حال بین مسلمین سر می‌گذارد بر زمین

عرشیان را نیست پروا از حوادث پس چرا
چشم های خویش را بسته‌ست جبریل امین

فضه آنجا بود اما لحظه‌ی ذبح حسین
مادرش فریاد می‌زد یا امیرالمومنین!

این حسین توست زیر نیزه‌ی تیز سنان
این حسین توست زیر چکمه‌ی شمر لعین

این حسین توست خلقی می‌کِشندش آن‌چنان
این حسین توست جمعی می‌کُشندش این‌چنین

این حسین توست عریان روی خاک افتاده‌است
این حسین توست؛ راسش را به روی نی ببین

از نجف برخیز و بنگر رشته‌های گردنش
پاره شد در زیر تیغ خصم؛ یا حبل المتین!

تکه های پیکر او زیر سم اسب‌هاست
پاره‌ی پیراهنش در دست های آن و این

جسم بی سر را که جانی نیست بین پیکرش
خود دلیلش چیست پس این ضربه‌های آخرین

در هجوم بی امان کوفیانِ دزد و هیز
دخترانش را پناهی نیست غیر از آستین

دخترت بر روی خاک افتاد و دورش دشمن است
یا علی! برخیز هنگام عبا آوردن است
.
شاعر:سید محمد حسین حسینی

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین
آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین

موی من تار به تارش شده پیش تو سفید
مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین

منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند
به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین

نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط
غم عالم به دلِ شعله‌ورم ریخت حسین

حق بده خاک به روی سرِ خود می‌ریزم
فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین

خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد
زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین

در میان حرمت حرفِ امان نامه شده
دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین

کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد
طفلِ بی شیر بهم دور و برم ریخت حسین

زود برگرد مدینه که نگویم فردا
بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین

تا نگوید لب گودال سکینه با من
آنقدر زخم زدندش ، پدرم ریخت حسین

تا نبینی به کنار دو سه‌تا طفل یتیم
خیمه‌ی شعله وری روی سرم ریخت حسین

تا نبینی که به حال من و تو می‌خندد
آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین

تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند
وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین

حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم
تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم

شاعر:حسن لطفی

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است…

نهج‌الفصاحه در خون، نهج‌البلاغه در اشک
جبریل پرشکسته، بر خاک‌ها عجیب است

قصد نماز دارد، خورشید خون‌گرفته
وقتی رسول اکرم بر نیزه‌ها خطیب است

قد قامت‌الصلاتش صد اوج در فراز است
حی علی‌الفلاحش صد موج در نشیب است

در این حرای زخمی، پیچیده سورۀ کهف
لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است…

شش‌گوشۀ مراد است این عرش خاک‌خورده
هرکس نیامد اینجا، از عشق بی‌نصیب است

احساس استجابت، در این حریم جاری‌ست
اینجا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است

در این محیط زخمی در این فضای مجروح
هر کس نفس کشیده عمری‌ست بی‌شکیب است

شاعر:ایوب پرند آور

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

هنوز داشت نفس می‌کشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود

هزار و نهصد و پنجاه سال می‌گریم
بر آن تنی که پذیرای جای تیر نبود

دو چشم بی‌رمقش سورۀ دخان می‌خواند
به تن چه داشت؟ به جز جوشن کبیر نبود..

رسید طالب پیراهنی؛ دریغ نکرد
رسید سائل انگشتری؛ فقیر نبود

نمی‌سرود چنان و نمی‌نوشت چنین
اگر که شاعر این قصّه ناگزیر نبود

شهید معرکه غسل و کفن نمی‌خواهد
ولی سزای تنش تکّه‌ای حصیر نبود

شاعر:محمد بهشتی

____________________________________________________

متن شعر امام حسین (ع) – گودال قتلگاه

دقیقه‌های پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود

به روی خاک، گلی بود از عطش سیراب
که هُرم گرم نفس‌هاش شعله‌پرور بود

مرور کرد تمام مسیر ذهنش را
که صفحه صفحه پُر از خاطرات پرپر بود

چه چشم‌ها که ندیدند چشم‌های ترش
چه گوش‌ها که برای شنیدنش کر بود

ز خون او همهٔ نیزه‌ها حنا بسته
لب تمامی شمشیرهایشان تر بود

در اوج کینه کسی داشت سمت او می‌رفت
و دست‌های پلیدش به دست خنجر بود

به روی تلّی از انبوه غصه‌های جهان
به جستجوی برادر، نگاه خواهر بود

که با نگاه غریبانه‌اش گره می‌خورد
و ابتدای غم از این نگاه آخر بود

زمان زمان قیامت، زمین… زمین لرزید
گمان کنم که همان روز، روز محشر بود

کسی شنیده شد از لابه‌لای هلهله‌ها
که نغمه‌های لب او «غریب مادر» بود

کسی به دست، سری، آن طرف به سر دستی
بس است روضهٔ لب تشنه‌ای که…

حدود ساعت سه شاعر از نفس افتاد
دقیقه‌های پُر از التهاب دفتر بود

شاعر:رضا خورشیدی فرد

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

گفتـمت سر به سر نیزه نكن، حرف نزن
سر به سر با دل آن هرزه نكن، حرف نزن

گفتمت حرف نزن، قاتل امانت ندهد
نوك سر نیزه امانی به دهانت ندهد

دیدی آخر چه بلایی به سرت آوردند؟
آنچه ترس من از آن بوده سرت آوردند

پیكرت روی تن خاك و سرت روی سنان
گشته بازیچه ی یك عده از این سگ صفتان

سـرت آئینه ی زیـنـب چه بلایـی آمد؟؟؟
آه، از حنجر خونین چه صدایی آمد

قاری نیزه نشین، سنگ به لبهایت خورد
“اَم حَسِبْ” خواندي و سنگ بر رخ زيبايت خورد

شاعر:مصطفی گودرزی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

در حدود سه ساعت و اندي
به تو سالار من جسارت شد
تير و تيغ و درفش و نيزه و سنگ
بعد از آن پيكر تو غارت شد

سهم تو از هجوم نامردان
بوسه ي نعل اسب ها به تنت
سهم من از حراميان اما
خنده و طعنه و حقارت شد

خيمه هامان همه به يغما رفت
لرزه افتاده بر تن طفلان
لگد و تازيانه و سيلي
سهم شان بعد تو اسارت شد

واي وقتي كه حرمله آمد
واي وقتي كه شمر مي خنديد
واي از دست خولي نامرد
كار او با سرت تجارت شد

اي سليمان من عقيق تو را
دست آن مرد ساربان ديدم
پيرُهن كهنه ي تو هم حتي
وسط ازدحام غارت شد

ميروم، مي گذارمت اينجا
ته گودال، در دل صحرا
غيرت الله، خواهرت زينب
طعمه ي طعنه و شرارت شد

شاعر : مصطفی گودرزی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

دربین هجوم بی امان گیرافتاد
بستندمسیروناگهان گیرافتاد

هل داد یکی حسین را درگودال
بدجور میان دشمنان گیرافتاد

برسینه اونشست ملعونی مست
درهجمه ی نیزه و سنان گیرافتاد

بالاسراونشست یک تیرانداز
تیری به دهان زدو زبان گیرافتاد

بانیزه نشانه رفت پهلویش را
سرنیزه میان استخوان گیرافتاد

سرنیزه که برنگشت تاکرد آن را
درپنجه ی سرد مردمان گیرافتاد…

شاعر:محمد کابلی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

سنگین ترین مقاتل عالم فقط حسین
داغ دل خدای معظم فقط حسین

زینت گرفته دوش نبی از قدوم او
سر لوحه ی نبوت خاتم فقط حسین

دوزخ به قطره اشک عزایش شود بهشت
سرّ نجات حضرت آدم فقط حسین

تسبیح إنس و جن وملک تا به روزحشر
با هر تپش به هر نفس و دم فقط حسین

تطهیر، آیه یی زکمالات بی حد ش
تفسیر ناب سوره ی مریم فقط حسین

کعبه ،صفا،ومروه وطور و منا وعرش
باغ بهشت و کوثر و زمزم فقط حسین

از روز اولی که خودم را شناختم
گفتم به هر تپیدن قلبم فقط حسین

بهر رسیدن به خدا راه خواهی أر
حبل المتین واصل محکم فقط حسین

شاعر :محمد کابلی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

آنقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا
نیزه و تیر به بازوش زدن نامردا
با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا
پنجه در طُره ی گیسوش زدن نامردا

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

هر چه که دور و برش بود به غارت بردن
شال سبزی کمرش بود به غارت بردن
حتی عمامه سرش بود به غارت بردن
آنطرف تر سپرش بود به غارت بردن

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد وفریاد کشید

پبش زینب سر او را به سنان زد سنان
با لگد بر دهنش خنده کنان زد سنان
سیلی بر زینب غمدیده چنان زد سنان
غل و زنجیر و طناب دست زنان زد سنان

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

بر سر پیکر عریان حسین خندیدن
بر نوامیس مسلمان حسین خندیدن
همه بر اشک یتیمان حسین خندیدن
لحظه خواندن قرآن حسین خندیدن

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

ناله مادر او بین هیاهو گم شد
معجر خواهر او بین هیاهو گم شد
دزد انگشتر او بین هیاهو گم شد
به خدا دختر او بین هیاهو گم شد

مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

رسم این است که اول سر او می ریزند
بعد از آن دور و بر پیکر او می ریزند
بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند
بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

شاعر :محسن خانمحمدی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

چگونه صبر کنم رفتن تورا بینم
نوای وا عطشا گفتن تورا بینم

در این طرف تو صدا می زنی “انا المظلوم”
جواب هلهله دشمن تورا بینم

بپوش زیر زره دست دوز مادر را
مباد لحظه ای عریان تن تورا بینم

چگونه معجر خودرا به سر نگه دارم
چگونه لحظه جان دادن تورا بینم

کویر واین همه لاله حسین خیز وببین
میان دشت فقط گلشن تورا بینم

شود به سم ستوران تن تو حلاجی
میان گرد و غبار ، خرمن تورا بینم

چگونه حفظ کنم چادرم که در مقتل
به دست چند نفر جوشن تورا بینم

خداکند که نیفتی به زیر پای کسی
به چشم خویش لگد خوردن تورا بینم

شاعر:قاسم نعمتی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد

خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد
وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد

ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد
در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد

خنجر کند گرفته به میان دستش
حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد

پنجه انداخته در گیسوی تو ای آقا
گیسویت را ز قفا شمر به هم می ریزد

ناله ی زینب کبراست خدایا بنگر
بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد

بین گودال و لب تشنه کنار دریا
پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد

شاعر : علی حسنی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟
گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟

ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟
بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟

با ناله های فاطمه اینجا دویدم
گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟

یک جای بوسه در تنت باقی نمانده
خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟

آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟
سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟

گیرم سرت را از قفا آقا بریدند
آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟

از تو توقع دارم ای تندیس غیرت
برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟

این دشت دشت چشمهای خیره سر شد
آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو

شاعر:علی اکبر لطیفیان

____________________________________________________

متن شعر روز عاشورا

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال،مادرت افتاد

تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند
چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تورا بردند
میان راه،النگوی دخترت افتاد

کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه
و خواهر توبه یاد برادرت افتاد

شاعر:علی اکبر لطیفیان

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

تا اينكه نيزه اي بدنش را به خون كشيد
گرگي رسيد و پيرهنش را به خون كشيد

از يك طرف عمامه و از يك طرف عبا
هر كس به يك طريق تنش را به خون كشيد

سر نيزه هاي كُند، فرو رفته در تنش
اوضاع دست و پا زدنش را به خون كشيد

آهسته گفت تشنه ام اما شنيد شمر
با چكمه لعنتي دهنش را به خون كشيد

با “نفس مطمئنّه”به حالِ عروج بود
نامرد “نفس مطمئنش “را به خون كشيد

بر سينه اش نشست و سري ماند و خنجري
قبل از بريدن سرش افتاد خواهري

شاعر:هانی امیر فرجی

____________________________________________________

متن شعر شب عاشورا

داری عقیله خواهر من گریه می کنی
آیینه برابر من گریه می کنی

از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام
وقتی کنار دختر من گریه می کنی

من از برای معجر تو گریه می کنم
تو از برای حنجر من گریه می کنی

امشب برای ماندن من نذر می کنی
فردا برای پیکر من گریه می کنی

امشب نشسته ای و مرا باد می زنی

شاعر:علی اکبر لطیفیان

____________________________________________________

متن شعر روز عاشورا

تير از بس كه خورده بود حسين
بر تنش مثل پيرهن شده بود

نيزه هاشان تمام شد كم كم
موقع سنگ ريختن شده بود

نفسش بين راه بر ميگشت
موقع دست و پا زدن شده بود

بودم اما جلو نمي رفتم
شمر آنقدر بد دهن شده بود

تكه اي را ربود هر كس كه
روبه رو با حسين ِمن شده بود

هرچه كردند رو به قبله نشد
يعني آنقدر پاره تن شده بود

زير انداز خانه هاي دهات
كفن شاه بي كفن شده بود

شاعر:علی اکبر لطیفیان

____________________________________________________

متن شعر روز عاشورا

دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را
دیدم به حرا اربا اربا پیکرت را

دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند
دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را

دیدم نشسته شمر روی سینه ی تو
دیدم تمام لحظه های آخرت را

بالا سرت بودم – گریبان می دریدم
وقتی که با پا بر زمین میزد سرت را

آقای من هرکار می کردم نمی شد
بیرون کشم از بین مقتل مادرت را

سر را برید و برد و … من ماندم همان جا
زانو زدم بوسه بگیرم حنجرت را

شاعر :علیرضا خاکساری

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم

گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند
زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

آه یعقوب شده چشم من از روزی که
به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود
عطر گیسوی تو و … سوختنت را دیدم

شاعر:یوسف رحیمی

____________________________________________________

متن شعر روز عاشورا

خوردي امروز نيزه فردا نَعل
نيزه هم چاره دارد اما نعل…

يك، دو، سه، چهار … ده تا اسب
روي هم ميشود چهل تا نعل

هر كسي از تن ِ تو ميگذرد
شمر با پا و اسبها با نعل

پشت و روي تورا يكي كردند
چقدر جلوه دارد اينجا نعل

چون لباست به روي چادر من
هر كسي پا گذاشت حتي نعل

دهنت را خودت بگو چه شده؟
تهِ شمشیر خورده اي يا نعل؟

شاعر:علی اکبر لطیفیان

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

نافع‌ابن‌هلال نیمه‌ی شب
بر در خیمه‌گاه زینب بود
داخل خیمه چشم اربابش
بازهم بر نگاه زینب بود

عشق در سینه‌اش تموج داشت
غرق نورِ حسین آئینه
با ادب ایستاده عابد شب
سر به زیر است دست بر سینه

نافع از دور می‌شنید آه و
گریه و التهابِ زینب را
جگرش پاره پاره شد تا که
می‌شنید اضطراب زینب را

دل من سوخت ای تک و تنها
ظهر فردا چکار خواهی کرد
آخرش هم که خواهر خود را
به فراقت دچار خواهی کرد

رفت نافع به خیمه‌گاهِ حبیب
با دو چشمی که دید گریان است
ریخت خاکی به سر ،حبیبِ حرم
دخترِ مرتضی پریشان است

خون به رگهای پیرمرد آمد
گفت برخیز نوبتِ ما شد
جان ما هدیه‌ی بنی‌هاشم
مثل شیرِ نری مهیا شد

همه اصحاب را صَلا دادند
رو به شیران و این دلیران کرد
حلقه‌ی یاوران که کامل شد
تیغ خود را حبیب عریان کرد

حلقه گشتند یاوران باهم
عابس و جون و سالم و جندب
منجح و حنظه سعید و وسوید
وهب و عمرو و قارب و شوذب

همه رفته با خروش و شکوه
همه بر گِردِ خیمه‌ی زینب
مثل صخره شبیه قله‌ی‌کوه
همه بر گردِ خیمه‌ی زینب

آمدیم ای عقلیه‌ی عالم
تا دلت زخم این و آن نخورد
به تو سوگند تا که ما هستیم
آب هم در دلت تکان نخورد

یک به یک لب به لب رجز خواندند
شیرهای قبیله رو به حرم
تیغ چرخان و نعره‌ی لبیک
رو به سوی عقیله رو به حرم

آنچه پیداتر است در این بِین
رگ پیشانی علمدار است
وای بر حال آنهمه لشکر
که رجزخوانیِ علمدار است

لشکرِ شمر را بهم زده است
آنکه تا صبحدم قدم زده است
شُکر عباس هست و یاوران اما
طور دیگر خدا رقم زده است

کم کم از شیرها همه رفتند
یک به یک کم شدند پای حسین
همه در پیش فاطمه خونین
همه درهم شدند پای حسین

ساعتی بعد بین علقمه هم
وای بر من پناه زینب رفت
تکیه‌گاه حسین اُفتادو
بین خون تکیه‌گاه زینب رفت

دست‌ها را به روی سر بگذاشت
آنچه می‌دید بر سرش آمد
دید از روی تل به قربانگاه
پدر و جد و مادرش آمد

تکیه بر نیمه نیزه‌ای داده
شاهِ بی یار از این و آن می‌خورد
نامشان را که یک به یک می‌بُرد
تنِ یاران همه تکان می‌خورد

جمع نامحرمان همه جمع است
خواهری می‌دوید در گودال
قبل از آنیکه زینبش برسد
شمر آمد پرید در گودال…

شاعر:حسن لطفی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

حق روضه ادا شود

با خنده با تحقیر خنجر را گرفته
بر سینه اش زانو زده سر را گرفته

ای کاش رو به قبله اش میکرد نامرد
یک دست مو یک دست خنجر را گرفته

چه خوب زهرا هست وقت احتضارش
آقا دودستی دست مادر را گرفته

یک ضربه! دوضربه! نه باید پشت و رو کرد
زیر گلویش بوی خواهر را گرفته

هم فاطمه چشمان حیدر را گرفته
و هم علی چشم پیمبر را گرفته

هی صورت ارباب را بر خاک میزد
لج کرده قول کیسه زر را گرفته

زینب! برو جایی که شمر اصلا نباشد
بیرون بیاید زود معجر را گرفته..

تقسیم شد جسمش میان ده سواره
هر مرکبی یک جای پیکر را گرفته

دیگر نه عباس است نه اکبر، ببینند
خلخال طفلان چشم لشکر را گرفته

شاعر:سید پوریا هاشمی

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

حق روضه ادا شود

یک نفر روى خاک ها بود و
صدنفر فکر غارت از اویند
چیست جرمش؟ علیست بابایش
همه فکر غرامت از اویند

راویان گفته اند مولارا
با کف پاش پشت رو کرده
خنجر کند او نمى برّد
شمر را بى آبرو کرده

خواهرش هم رسید درگودال
دید اورا که دست و پا مى زد
دید ارباب نیمه جان بود و
مادرش را همش صدا مى زد

یک نفرگفت ذبح سر با من
بین لشکر دوباره دعوا بود
شمر و خولى حریص تر بودند
حرف آنها به هم بفرما بود

عده اى بر نگاه بى رمقش
مثل خولى بلند مى خندند
آن طرف تر هم عده اى نامرد
سر اعضاش شرط مى بندند

شاعر آرمان صائمى

____________________________________________________

متن شعر گودال قتلگاه

حق روضه ادا شود

اشتباهی بدتر از بدکاریِ بدکاره کردند
قوم پستی که برای قتل، استخاره کردند

قتل! آن هم قتلِ صبری که تو را میکشت دلواپس
بعدِ تو ناموس هایت را عجب آواره کردند

بر تنت میخورد و میدید و فقط میزد به صورت
خواهرت را رو تل سرنیزه ها بیچاره کردند

از نفس افتاده ای و تا به سرعت جان سپاری
وای با سنگ و عصا آخر به فکر چاره کردند

از سیاهی لشکر این قوم حتی زخم خوردی
فکرِ پرتِ چوب ها را عده ای بیکاره کردند

دکمهٔ پیراهنِ هر محتضر آرام شد باز
ای بمیرم در تنت پیراهنت را پاره کردند

بعدِ اینکه از قفا بردند بر نیزه سرت را
دورِ هم فکری برای بردنِ گهواره کردند!

شاعر :مرضیه عاطفی

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.