آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار شب سوم محرم – سال ۱۴۰۰

7
متن شعر شب سوم محرم - حضرت رقیه (س)

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

ای کاش جهان بر سرم آوار نمی شد
در سینه غمی کهنه تلمبار نمی شد

یک ذره اگر حرمله رحمی به دلش داشت
این چشم ورم کرده دگر تار نمی شد

در”شام” اگر سایه ی سقا به سرم بود
دردانه ی تو دست به دیوار نمی شد

اینگونه اگر پهلوی من ضربه نمی خورد
تاریخ در این واقعه تکرار نمی شد

ای کاش در آن بزم شرابی که به پا شد
اینقدر اهانت به علمدار نمی شد

این قافله “دروازه ی ساعات”به خود دید
ای کاش دگر وارد بازار نمی شد

شاعر: احسان نرگسی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

بابا خوش‌آمدی
دیر آمدی به دیدنم اما خوش‌آمدی

اینجا خرابه است
ای خاکی، ای مسافر صحرا خوش‌آمدی

ویران‌نشین شدم
مهمان من برای به تماشا خوش‌آمدی

تنهاترین من
حالا به دیدن من تنها خوش‌آمدی

هرچند بی‌سری
اما مشخص است سراپا، خوشامدی

در دشت دیدمش
پس در مقام زائر زهرا خوش‌آمدی

بغضم امان نداد
حرفی دگر بگویمت، الّا؛ خوش‌آمدی

بی‌ما چه می‌کنی؟
بابای من به نیزه‌ی اعدا چه می‌کنی؟

ای ماه شام تار
در آسمان روشن نی‌ها چه می‌کنی؟

اصغر که رفتنی‌ست
بهر دوجرعه آب تمنا چه می‌کنی؟

با گریه کعبه گفت؛
یابن‌الحرم به دیر و کلیسا چه می‌کنی؟

چوب است پاسخت
بر روی نیزه ها مگر آوا چه می‌کنی؟

ای تشنه‌لب بگو
با داغ تشنه مردن سقا چه می‌کنی؟

حالا به هوش باش
گفتی که دخترم تو بگو تا چه می‌کنی!

تا زجر می‌کشم
هی فکر می‌کنم که چرا زجر می‌کشم؟

از کاروان جدا
از اهل کاروان که جدا زجر می‌کشم

در شام و کوفه نه!
بعد از تو – آه – در همه‌جا زجر می‌کشم

از صبح تا به شب
یا زخم می‌شمارم یا زجر می‌کشم

بالا نمی‌رود
دستم، اگر که وقت دعا زجر می‌کشم

از ترس کعب‌نی
آهسته و بدون صدا زجر می‌کشم

این کل روضه است؛
چون زجر می‌کشید مرا زجر می‌کشم

شاعر: مجتبی خرسندی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

دل از زمانه بریدم درست مثل خودت
به غیر غصه ندیدم درست مثل خودت

چقدر وجه شباهت میان ماست پدر
شبیه بید خمیدم درست مثل خودت

تو را دوباره بغل کرده ام عزیز دلم
به آرزوم رسیدم درست مثل خودت

نگاه کن چقدر زخم بر بدن دارم
ببین به عمه کشیدم درست مثل خودت

تو روی نیزه و من پای نیزه میرفتیم
چه حرفها که شنیدم درست مثل خودت

بگو به مادرمان بارقیه بد کردند
اسیر موی سپیدم درست مثل خودت

شاعر: محمود یوسفی 

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

رفتی و بعد از تو این ایام‌ خیلی بد گذشت
آه بابا کربلا تا شام خیلی بد گذشت

روی نی قرآن تلاوت کردی و طعنه زدند
پای نی ای حجه الاسلام خیلی بد گذشت

جای خوبی های پیغمبر فقط ما را زدند
بر من و دیگر ذوی الارحام خیلی بد گذشت

دست در دست پدرها دختران می آمدند
زندگی بر من بر این ایتام خیلی بد گذشت

عمه جان گرچه حواسش بود هر لحظه ولی..
آه بی بابام بی بابام خیلی بد گذشت

شاعر: محمود یوسفی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

ماه شبهای همه، خورشید ناپیدا حسین
هرکسی تنهاست ذکرش میشود تنها حسین

دستگیری میکند از عاشق بی دست و پا
می نشاند نوکر آلوده را بالا حسین

بر کسی دل بسته ام که دل نبسته بر کسی
از همه دل کنده ام در این جهان الاّ حسین

کار من گریه است از بدو تولد تا ابد
خیر دیگر که ندیدم من از این دنیا…حسین

بارها گفتم نمی بخشد ولی بخشید و گفت
بارآفت خورده ات را میخرد یکجا حسین

سیزده نور خدا را دوست دارم مثل هم
چون که میدانم در آنها هست استثنا حسین

باز محتاج خدا بودم که بین روضه ها
وقت یا الله آمد بر زبانم یا حسین

هم امامت، هم قیامت، هم شفاعت میکند
روز محشر هم بیاید کار دارم با حسین

کاف، ها، یا، عین، صاد ِسورهء مریم جدا
سوره والفجر، روی نیزه شد معنا حسین

من فدای دختری که در خرابه بود و گفت:
با همان لکنت به سختی چند تا بابا حسین…

خورده ام از این و آن مشت و لگد حالا بگو
که شدم من پیرتر یا مادرت زهرا حسین؟!

شاعر: رضا دین پرور

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه
نمی‌دانم که می‌مانم عزیزم تا سحر یا نه

سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر می‌گردم
تو که کُشتی مرا می‌آیی آخر از سفر یا نه

از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه
نمی‌دانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه

شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش
تو هم می‌گویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه

گرسنه راه می‌رفتم گرسنه خواب می‌رفتم
بگو نان خشک‌ها را دیده‌ای در هر گذر یا نه

چرا در شهر بد هستند با طفلانِ بی بابا
بگو دیدی که می‌خندند بر این خونجگر یا نه

دلم می‌خواست از دستِ عمویم آب می‌خوردم
کمی هم روضه می‌خواندم به گوش مَشک ، دریا نه

عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم
نمی‌دانم که می‌میرم از این دردِ کمر یا نه

بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی
به من می‌گفت میایی خودت ای دردِسر یا نه

خودم می‌آمدم اما نمی‌دانم چرا می‌زد
بگویم از شبی که زد برایت بیشتر یا نه

چه زود اُفتاد دندانهای شیری‌اَم میان راه
فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه

سرِ سجاده می‌گفتی شبیهِ مادرم هستی
شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه

تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت :
ببینم شانه می‌آید به مویِ شعله‌ور یا نه

شاعر: حسن لطفی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کِشیم
تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کِشیم

نوبتِ ما می‌شود آیا ؟ به ما هم سر زنی
رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کِشیم

ما نفهمیدیم کِی ما را صدا زد فاطمه
مِنَتِ این لطف را با چشمِ بارانی کِشیم

شرط یاری تو را فهمیده‌ام قبل از خودت
باید اول بارِ این یارِ خراسانی کِشیم

می‌شود در وقت جان دادن رضا را دید و مُرد
دست از غیرش اگر چون مَرد سلمانی کِشیم

دست ما را رو نکردی دستِ رد کار تونیست
دستگیری کن که دست از هرچه می‌دانی کشیم

وای بر ما ما نمردیم و شنیدیم از غمت
زخمِ این شرمندگی داغِ گرانجانی کشیم

مادرت غش کرد وقتی وا حسینت را شنید
باید امشب داد زد تا دردِ ویرانی کشیم

تازه می‌فهم اگر طفل یتیمی گم شود
می‌شود صد خار را از بین دامانی کشیم

شاعر: حسن لطفی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

سوی چشمم کم شده ، تاری ، جلوی چشم من
شمر میزد عمه را ، آری ، جلوی چشم من

دختری شامی در این بازار ، با بابای خود
کرده پیراهن خریداری ، جلوی چشم من

بر زمین افتاد صد دفعه ز کوفه تا به شام
رأس زخمی علمداری جلوی چشم من

خواهرم را زجر میزد ، عمه ام را هم سنان
هرزمان ، در خواب و بیداری ، جلوی چشم من

خوب یادم مانده سنگی خورد بر پیشانی ات
خون ز پیشانیت شد جاری جلوی چشم من

در میان کاخ ، گفتم ای یزیدِ بد صفت
با سر بابا نکن کاری… جلوی چشم‌ من

بین مجلس با لب و دندان او بازی نکن
هی نمک بر زخم میزاری جلوی چشم من

شاعر: محمد حسین چاووشی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

‍میکنم جانم فدایت ای پدر
جانب میدان مرو بار دگر

سیل غم جاری شده در گونه ها
میچکد اشکی ز رخسارم پدر

آتشی شعله زده در جان من
از غمت امشب زنم بر جان و سر

یا تو در نزدم بمان شام عزا
«یا مرا با خود ببر ای همسفر »

مثل زهرا (س) من کبود و زخمیم
من گلی پژمرده ام بر من نگر

از قلم نم نم چه خونی میچکد
با غزل چشمم شده خونین و تر

هر دلی بشکست و شد دریای خون
گشته دل زخمی ، شدم خونین جگر

با غمت آتش گرفتم سوختم
ذکر گویم ، میزنم هر دم به سر

من #غریبی بوده ام با یاد تو
میسرایم شعر با اشک از بصر

شاعر: محمد جهان زاد

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

من از لگد بدم میاد
از حرف بد بدم میاد

از اونکه هی تو صورتم
سیلی میزد بدم میاد

من از طناب بدم میاد
از اضطراب بدم میاد

از اونی که نداد بهم
یه ذره آب بدم میاد

من از خزون بدم میاد
از ساربون بدم میاد

از اونکه مارو با چشاش
میداد نشون بدم میاد

من از غذا بدم میاد
از دشمنا بدم میاد

از این روزا که میگذره
هی بی بابا بدم میاد

از آبله بدم میاد
از حرمله بدم میاد

از قاتل بابام حسین،
که سنگ دله بدم میاد

از مرد مست بدم میاد
از زجر پست بدم میاد

از اونی که سیلی زد و..
دستام و بست بدم میاد

از میخونه بدم میاد
از ویرونه بدم میاد

از اونکه با خندش مارو
میسوزونه بدم میاد

از جیغ و داد بدم میاد
از زخم حاد بدم میاد

از اون که عمه مو میزد
خیلی زیاد بدم میاد

من از شرور بدم میاد
از حرف زور بدم میاد

از اونکه برد سر تو رو..
توی تنور، بدم میاد

از جام می بدم میاد
از طبل و نی بدم میاد

از اونکه رأس بابامو
زد روی نی بدم میاد

من از سبو بدم میاد
از سُرخْ مو بدم میاد

از اونکه زَد ما رو پیش
سر عمو، بدم میاد

من از شراب بدم میاد
از تب و تاب بدم میاد

از اونی که سر تو رو..
کرده خضاب بدم میاد

شاعر: مجتبی دسترنج

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

دلم خوش بود بر عمه، که او را دست کم دارم
بیابان است و تاریک است و تازه ترس هم دارم

لباسم پاره و سرما مرا بدجور آزرده
چه بد… گرمای آغوش عمو را باز کم دارم

همیشه وقت مشکل های سخت و وقت تنهایی
توسل بر علی و فاطمه، چون عمه ام دارم

توسل کردم و آمد به سویم مادرم زهرا
رسید و گفتمش باید که فرصت مغتنم دارم

چه میبینم؟! خمیده آمدی؟! من درد یادم رفت
سوال از ماجرای کوچه و درب حرم دارم

نپرس از حال من، بابا ندارم، بعد عاشورا…
دو چشم تار و روی نیلی و آوای بم دارم

خدایا بازهم دارد، صدای زجر می آید
چه ترسی از صدای پای او در هر قدم دارم

به زیر چادرت مادر مرا پنهان کن و برگرد
ازین ملعون، کبودی در تنم چندین رقم دارم

به پهلویم لگد خورد و ببین یا فاطمه دیگر
شبیه تو ازین پس من همیشه قد خم دارم

برو مادر برو اما اگر دیدی تو بابا را
بگو از قول من، بعد از تو هر ثانیه غم دارم

شاعر: محمد جواد شیرازی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

بچه ها منم نشان اقتدار
روسر دخترها تاج افتخار

من پیام دین و درس مذهبم
یادگار فاطمه و زینبم

اونیکه با منه با حجب و حیاست
با حجابش بنده ی خوب خداست

خیابون از چشم نامحرم پره
حافظ گل، تو خیابون چادره

ای برای حضرت زهرا کنیز
دخترِ با حیا دختر عزیز

میخونی شعر حیا رو بیت بیت
با حجاب خود برای اهل بیت

میدونید من رو سر کیا بودم؟
زینت کیا بودم؟ کجا بودم ؟

باید این حرف من و با زر نوشت
من بودم رو سر گلهای بهشت

تار و پود من پر از خاطره هاس
یکی از خاطره هام از کربلاس

میخوام امروز براتون قصه بگم
قصه از یه دل پر غصه بگم

یه روزی بودم سر سه ساله ای
نازنین شبیه برگ لاله ای

هر زمانی که من و سرش میکرد
باباجونش یاد مادرش میکرد

ناز میشد مثل گلای اطلسی
اون رقیه بود که اون و میشناسی

یه روزی تنگ غروب کربلا
رو سرش بودم میون خیمه ها

که یه وقت آتیش زدن به خیمه ها
من دیدم میسوخت لباس بچه ها

گریه میکرد روی خارا می دوید
یکی اومد موهای اون و کشید…

بگذریم یه شبی از همین شبها
که خوابیده بود توی خرابه ها

نصف شب بهونۀ بابا گرفت
صدای گریَش همه جارو گرفت

زخماشو به باباجون نشون میداد
من دیدم چه جور رقیه جون می داد

عهد نامه حجاب :

به همین اشکای چشمامون قسم
وبه هق هق صداهامون قسم

وبه خاک پاک کربلا قسم
وبه این گریه و ناله ها قسم

به جون رقیه که دوسش دارم
نمیذارم بره چادر از سرم

میدونم گوهر تویِ صدف خوبه
میدونم حجاب خوبه شرف خوبه

قول می دم همیشه با حیا باشم
قول میدم تو مسیر خدا باشم

به جون رقیه که دوسش دارم
نمیذارم بره چادر از سرم

عهد میبندم از دلم با شور و شین
کمکم کن با نوای یا حسین

شاعر: محمود قاسمی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

سخت است دختر باشی وماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی

از خواب برخیزی بجای ناز بابا
گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی

آن چادری که سالها محکم گرفتی
در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی

گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت:
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی

خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی
تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی

یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت :
دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی

گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست
باید که مویش را چنین در هم ببینی

امشب سرت را می کشانم تا خرابه
از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی

ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی

یا چشم من تار است یا تغییر کردی
چشمان خود واکن که من را هم ببینی

موی بلندی داشتم با معجرم سوخت
یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی

عمه نبود امروز می رفتم کنیزی
جای تو خالی بود که ترسم ببینی

شاعر: قاسم نعمتی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

سورة کوثرِ امام حسین
جلوة مادرِ امام حسین
نمکِ لشگرِ امام حسین
نازنین دخترِ امام حسین

ای بزرگ قبیلة عشاق
یا رقیه توئی «هوالرزاق»

دست پروردة عقیله توئی
صاحبِ شوکتی جلیله توئی
نازدارِ همه قبیله توئی
پایِ معشوقِ خود قتیله توئی

صاحبِ صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو

می بری دل ز دلبرانِ حرم
ای میاندارِ دخترانِ حرم
خونِ ما نذرِ آستانِ حرم
ای فدایت مدافعانِ حرم

شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم

رویت آئینه دارِ زهرا بود
گیسوانت ضریحِ بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردنِ تو دعوا بود

تو خودت قبلگاهِ حاجاتی
دستگیری ، رقیه ساداتی

این عمو ها بد عادتت کردند
رویِ شانه زیارتت کردند

گریه ها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند
به تو سیلی زدند چند نفر
روبرویِ سرِ علی اکبر

ای زمین خورده ، ضربه ها خوردی
ضربه ها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچه ها خوردی
مثلِ مادر ز چند جا خوردی

چند جا ناقه ات محاصره شد
معجرِ پارة تو مسخره شد

چه کسی گفته خواب بود افتاد؟؟
بی حیا بی هوا تورا هُل داد
نشد آخر کنی کمی فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد

بعد از آن پهلویِ تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد

چند روزه سپید شد مویت
وارثِ مادراست پهلویت
مانده یک جایِ دست بر رویت
لای دستانِ ضجر گیسویت

تک و تنها تورا زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد

همه جا را غبار می دیدی
چهره ها را تو تار می دیدی
همه را نیزه دار می دیدی
پنجه را در شکار می دیدی

لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت ، معجرت را بُرد

عمه دیگر سرِ تو را می بست
سِفت تر معجر تورا می بست
زخم هایِ پرِ تورا می بست
چند جا پیکرِ تو را می بست

گفتی عمه، بهم نریز بگو
چیست معنایِ این کنیز بگو

شاعر: قاسم نعمتی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

چون جده‌ی خود فاطمه دست صله دارم
بــعــد از تو دگر نـفـرتِ از هـلـهـلــه دارم

از نیم شب گم ‌شدنم تا دم این تشت
صـد خاطـره‌ی تلخ از این قافله دارم

هر قدر کشیدم قد خود بر روی پنجه
دیـدم کـه دوباره ز لبت فـاصلــه دارم
.
جا مانده‌ام و بس که دویدم پی ناقه
قــدر هــمــه‌ی قــافــله من آبله دارم

ما پرده نشینان حـــرم را چه به بازار ؟!
از دسـت ابالفضل ، عـمویم گـله دارم

همراه خودت دختر خود را ببر امشب
احساس بدی نسبت به حرمله دارم

شاعر: عرفان ابوالحسنی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

بر لبِ بامِ اسارت آفتابم را ببین
مثل این ویرانه احوالِ خرابم را ببین

در جوابِ العطش‌هایت وجودم آب شد
آب رد شد از سرم؛ حالا سرابم را ببین

فکر کن مثل قدیمم؛ چشم‌هایت را ببند
دیدنِ الانِ من روضه‌ست، خوابم را ببین

شب به شب تا چند بشمارم که پیدایت کنم؟!
می‌شمارم؛ زخم‌های بی‌حسابم را ببین!

با چه زوری خواستند و با چه زوری حفظ شد
سرفرازم بعد غارت‌ها؛ حجابم را ببین

روزگار کاخِ سبزِ شام را کردم سیاه
ردّ اشکم را؛ سلاحِ انقلابم را ببین

گرچه طوفانِ بلا فانوسِ عمرم را شکست
بعدها در این خرابه بازتابم را ببین

در قنوت آخرم چیزی به جز پرواز نیست
مرغ آمینِ دعای مستجابم را ببین

شاعر: رضا قاسمی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

“پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی‌گیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمی‌گیرد؟

پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر
که من از تشنگی پرپر زدم، باران نمی‌گیرد؟

علی‌اکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد
علی‌اصغر سرانگشت مرا دندان نمی‌گیرد

به بازی باز هم خود را به مردن زد عموجانم
ولی با بوسه‌هایم چون همیشه جان نمی‌گیرد

نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخی‌ست
دل دریایی او بی‌دلیل این‌سان نمی‌گیرد

نمی‌دانم چرا این ذوالجناح مهربان امشب
تمرّد می‌کند، از هیچ‌کس فرمان نمی‌گیرد

پدر! می‌ترسم، این تشویش را پایان نخواهی داد؟
دلم آرام جز با چند خط قرآن نمی‌گیرد”

شاعر: آرش شفاعی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی
کاش بمانی کنار دختر زخمی

باز بسوزان مرا به سوز صدایت
باز صدایم بزن زحنجر زخمی

نذر تو کردم تمام بال و پرم را
حال ببین حالِ این کبوتر زخمی

چیز زیادی نمانده از من خسته
نیمه ی جانی میان پیکر زخمی

طاقت برخاستن ز خاک نمانده
نای پریدن نمانده با پر زخمی

پرپر و پژمرده ام خودم ولی امشب
مست تو ام ای گل معطر زخمی

نور تو در کنج آن تنور چه می کرد؟
ای سرِ خاکستری شده ،سر زخمی

ای به فدای سرت بیا که ببندم
زخم جبین تو را به معجر زخمی

شاعر: هادی ملک پور

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

وقتی میان طشت زر وجه خدا تصویر شد
آیات توحید لبت با خیزران تکفیر شد

دیدم سرت بر شاخساری خشک جان تازه داد
دیدم که خاک از خون پاکت جان گرفت؛ اکسیر شد

حرهای بسیاری به درگاهت پناه آورده اند
حتی شراب از عطر زلفت مست شد تطهیر شد

آهم به جان نیزه و طشت و تنور افتاده است
آهم سبب شد که سر تو نیز دامن گیر شد

مرثیه هایت را در آغوشم گرفتم نیمه شب
مرثیه هایت در نگاهم موبه‌مو تفسیر شد

نظم جهان بعد از تو چون گیسوی من آشفته است
بی نظمی زخم گلویت علت‌ تغییر شد

هرچند دست کوچکم آزار دید از سلسله
جانم میان سلسله گیسوی تو زنجیر شد

مانند گیسوی تو در داغ علی اکبرت
ریحانه ات بیش از حبیب بن مظاهر پیر شد

چشمان شور شامیان دنیای من را چشم زد
کابوس تلخ دختر شیرین زبان تعبیر شد

مریم ترین آیات قرآن در خرابه جان سپرد
خیلی شکوه شاهدخت کوچکت تحقیر شد

شد قسمت اصغر هم آغوشی تو در بین قبر
هجران آغوشت برای دخترت تقدیر شد

از بس که زخمی شد تنم دیگر رقیه نیستم
بر روی قبرم جای نامم، نام تو تحریر شد

شاعر: محسن حنیفی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

میان قافله من بیشتر یاد پدر کردم
پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم

میامد تازیانه بی مهابا سمت ما بابا
شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم

پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم
چه شبهایی که با درد کمر تا صبح سر کردم

من از دوش عمو عباس رفتم زیر دست زجر
ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم

تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی
لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم

اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم
از آن باشد که از کوی یهودیها گذر کردم

تو دندانت شکسته من سرم عمه دلش بابا
مپرس از من چرا این‌گفتگو را مختصر کردم

تو را که در بغل دارم دگر بالا چه کم دارم
مرا با خود ببر که چادر رفتن به سر کردم

شاعر: محمد جواد مطیع ها

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

کجایی؟ تو بدون من
نمی‌رفتی آخه جایی…
ببین رو گردنم ردِّ
طناب افتاده بابایی

کجایی تا ببینی که
نمیتونم پاشم از جام
نشستم کنج ویروونه
میگیرم خار از پاهام

هجوم آوردن و بی تو
توو قلب من تلاطم شد
تموم خاطراتمون
میون شعله ها گم شد

کشیدن از پاهام خلخال
نمونده گردن آویزی
سرم ریخت-آتیش ِ خیمه
نمونده از موهام چیزی

کتک از حرمله(لع) خوردم
بدم میاد ازش بی حد
رباب(س) و گریه می انداخت
به عمه حرف بد میزد

گمونم گوشهٔ ابروم
شکسته…مضطرم کرده
یه شب افتادم از ناقه
با پهلویِ ورم کرده

واسه اینکه من از عمه
جداشم زجر(لع) میومد
همش محکم رو دستم با
غلافِ خنجرش میزد

دلم آتیشه بیتابم
برا داغِ عمیقِ تو
سنان(لع) داره یه انگشتر
شبیه اون عقیقِ تو

یه روز گوشواره م و دید و
دوید و زد سرم فریاد
کشید از گوشم و میگفت
به گوش ِ دخترم میاد

می مُردم تا که می دیدم
به جایِ روی ماهِ تو
نشسته شمر(لع) با خنده
به روی ذوالجناحِ تو!

شاعر: مرضیه عاطفی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

ویرانه ام پُر می شود از عطر گیسویت
بابا کجا بودی؟ چرا خاکی شده مویت؟

پیدا نکردم جای سالم در سرت بابا
تا بوسه ای برچینم از مابِین ابرویت

پرواز کردم سوی تو؛ اما زمین خوردم
این روزها زخمی شده بال پرستویت

سجاده ام را پهن کردم کنج ویرانه
من هم شبیه عمه ام هستم دعاگویت

این است روز و شب دعایم: کاش من را باز
یک بار دیگر می نشاندی روی زانویت

شاعر: احسان نرگسی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

عمریست که هستیم مسلمان رقیه
شیعه شدهء موی پریشان رقیه

وصلیم به توحید و نبوت، به امامت
وصلیم به زهرا و به ایمان رقیه

دنبال ملاقات خدائیم و خرابیم
در روضه نشستیم سر خوان رقیه

بیماری دلسوخته ها صعب العلاج است
باید برسد دارو و درمان رقیه

هرچند نداریم ز هرکس طلب جان
ما را بخر ارباب، تو را جان رقیه

بالا بنشانی، ننشانی به ابالفضل
هستیم همه بی سر و سامان رقیه

رفتم ز نجف، کرببلا پای پیاده
از برکت الطاف فراوان رقیه

هرکس بشود واله و دیوانه اش امروز
فردای قیامت شده حیران رقیه

زهراست سراپای وجودی که کبود است
زهراست فقط روضهء پایان رقیه

تعمیر نشد زیور آن گوش که پاره است
ترمیم نشد صورت و دندان رقیه

بد زخمِ زبان خورد، زمین خورد، لگد خورد
چه سخت شده صحبتِ آسان رقیه

پیچید به پا چادر و پیچید به او زجر
کی دست زده بر موی دردانه رقیه

شاعر: رضا دین پرور

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

شام سوّم در عزا ،نذر سه ساله دختر است
دستهایش بسته امّا ، دست گیر محشر است

شام ویران است و یک دختر که می خواهد پدر
در جوابِ گریه هایش پیش رو تشت سر است

کاش بودم حائلی در وقت سیلی خوردنش
صورتش از دستهای دشمنش کوچکتر است

هر که دارد دختری کوچک بفهمد حرف من
مِهر بابا نزد دختر ، بیشتر از مادر است

یار و هم بازیِ او خاموش شد ، زان ماجرا
بین اموالی که غارت گشته مهدِ اصغر است

یک شباهت با پدر دارد ، چو بیند راس او
مویِ خود خاکی و زلف او پر از خاکستر است

تا جدا افتاد ، از آن کاروان پر بلا
پای او مجروح و چون عمّه سرش بی معجر است

بس شباهت داشت او با جدّه اش خیر النسا
یک طرف یک گوش زخمی ، یک طرف میخ در است

شاعر: حسن نبی جندقی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

خبرش آمده پیشم خبرت کرده کسی؟
حرفهایی زده پر دردسرت کرده کسی؟

از گرفتاری و از زخم و لگد گفته به تو؟
حرفهایی که نباید بزند گفته به تو؟

جان به‌قربان تو بابا نکند غم بخوری
ای جگرگوشه‌ی زهرا نکند غم بخوری

نکند هرچه که او ساخته باور بکنی
پای این شایعه‌ها دیده‌ی خود تر بکنی

حال من خوبتر از خوب، تنم بی‌درد است
بی‌هوا مشت نخوردم دهنم بی‌درد است

چادر قیمتی‌ام را به روی سر دارم
فکر معجر نکنی معجر بهتر دارم

تو که رفتی به سرم دست نوازش آمد
نکند فکر کنی موی سرم کِش آمد

هر زمان وقت غذا بود غدا میدادند
کاسه‌ی آب به‌دست اسرا میدادند

ناقه‌ی رفتن ما گرچه که پا در گِل داشت
حرف عریان شدنش را نزنی! محمل داشت

پرده‌ی محمل ما هیچ نرفته‌ست کنار
به خدا پوشیه‌ها هیچ نرفته‌ست کنار

گرچه جاماندم از آن قافله امّا حل شد
زود بخشید مرا زَجر همانجا حل شد

نکند فکر کنی ناقه زمینم زد و رفت
یا که دستی به رُخم سیلی محکم زد و رفت

زَجر در دور و برم نیست خیالت راحت
جای پا برکمرم نیست خیالت راحت

شاعر: سید پوریا هاشمی

___________________________________________________________

متن شعر شب سوم محرم – حضرت رقیه (س)

بابامی و حرفی ز تو پنهان ندارم
خسته شدم دیگرپدرجان،جان ندارم

مثل تمام پیرزن های مدینه
من هم ببین بابا دگر دندان ندارم

دندان فقط نه،کل موهایم سفید است
البته مویی هم دگر چندان ندارم

درشعله های خیمه موهای سرم سوخت
آن گیسوی پر پشت را الآن ندارم

از خستگی نای جویدن هم نمانده
بس احتیاجی به غذا ونان ندارم

نان وغذاکه چه بگویم…نان خشک است!
نانی که خیرات است و میل آن ندارم

خشکیده اشکم تاببارم روی لبهات
ابری کبودم من ولی باران ندارم

بابا؟!کنیزی،این کنیزی کارسختیست؟
آخر که من سررشته ای از آن،ندارم

اینجابه من مردی کنیزوخارجی گفت!
من راببر من طاقت بهتان ندارم

شاعر : محمد کابلی

 

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.