آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار شب اول محرم ۱۴۴۵-۱۴۰۲

0
اشعار شب اول محرم 1445-1402

شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع)

ای در اندیشه‌ات هوای حسین
ای که در کوفه‌ای صدای حسین

از تمام جهان گذر کردی
از همه ماسوا سوای حسین

بعد ساقی تشنگان هستی
صاحب پرچم و لوای حسین

بچه های بزرگ و کوچک تو
همه قربان بچه های حسین

تو اسیری فدای خواهر او
بی کس و خسته‌ای فدای حسین

با غریبی خویش خرسندی
هست اگر غربتت رضای حسین

گیسوان تو بر سر نیزه
اولین پرچم عزای حسین

خبر توست اول مقتل
مقتل توست مبتدای حسین

خیر پیش و خدا نگهدارت
بود پشت سرت دعای حسین

نامه دادی بیا، نیاید کاش
بعد تو چیست ماجرای حسین

با زنان سوی کوفه می‌آید
بود در گوش تو ندای حسین

مردمانی که پیش از این بودند
در همین کوچه ها گدای حسین

حال دنبال غارتش هستند
نقشه دارند اگر برای حسین

پی خلخال دختران هستند
گرچه هستند آشنای حسین

همه که سیم و زر نمیخواهند
عده ای را هدف عبای حسین

سنگ و شمشیر و نیزه ‌می‌بارد
کوفه‌ی‌ توست کربلای حسین

دوره ات کرده اند وحشی ها
آمده بر سرت بلای حسین

با تو تمرین ذبح میکردند
مُثله ات کرده‌اند جای حسین

به قفای تو خورد تا شمشیر
گفتی ای وای از قفای حسین

از سر بام تا زمین خوردی
بند بند تو گفت وای حسین

پ‌ن: شاعر به ایراد قافیه‌ی بیت آخر واقف است

شاعر:سید محمد حسین حسینی

____________________________________________________

شعر شب اول محرم

صیحه‌ای فاطمه زد شیونِ عالم برخواست
خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخواست

بازهم پیرهن خونی‌اش آویخته شد
مادرش ناله زد و دادِ محرم برخواست

مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن
از لب فاطمه تا وای حسینم برخواست

نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم
دَم حسن داد اگر  ذکرِ دمادم برخواست

آستان بوسیِ  هر تکیه مقامیست شریف
هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخواست

دَم کشیده است  نشستم به بساط چایی
که به پیشش به ادب چشمه‌ی زمزم برخواست

رحمتِ واسعه‌ای زیر پرش ما را بُرد
تا حسین  از جگرِ مردمِ عالم  برخواست

روضه‌ی کرببلا مجلس اجدادی ماست
بینِ این روضه نشست آدم و  آدم برخواست

به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است
هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخواست

آی ای قوم ببینید هنوز عریان است
ضجه‌ی خواهری از یک تَنِ درهم برخواست…

شاعر:حسن لطفی

____________________________________________________

شعر شب اول محرم – مناجات با امام زمان (عج)

آسمان ! فانوس..،روشنگر نخواهد شد..،نگرد

شام تار بی کسی ها سر نخواهد
شد..،نگرد

ابرها را خشکسالِ دوری از او سر بُرید
جز به خون،دامان صحرا تر نخواهد شد..،نگرد

تا سحر پروانه را دنبال کن..،پِی می‌بری
سوختن را هیچ‌کس از برنخواهد شد..،نگرد

دیده‌ی “یعقوب” و دستان “زلیخا” شاهدند
جامه ای پیراهن دلبر نخواهد شد..،نگرد

بانیِ پروازِ در معراج ها “اشک” است..،”اشک”
غیر گریه هیچ “بالی” ، “پر” نخواهد شد..،نگرد

دست فرزند گُنَه‌کار خودش را هم گرفت
مثل زهرا هیچ کس مادر نخواهد نشد..،نگرد

نوکریِ آل حیدر اوج قُرب بندگی است
دُورِ آن که قنبر حیدر نخواهد شد نگرد

رزق ما از سفره‌ی بابای عالم می رسد
با کسی که سائل این در نخواهد شد نگرد

این دلم تنگ‌است..،تنگ دیدن صحن نجف
هیچ دیداری از این بهتر نخواهد شد..،نگرد

عاقبت لات محل بیرق‌کش عباس شد…
طِیِّب ما نیز جز نوکر نخواهد شد..،نگرد!

مثل اکبر چندتا عضوش نشد پیدا…،حسین!
این تن‌پاشیده ” آب‌ور” نخواهد شد..،نگرد

قد عباس تو از قنداقه هم کوچک تر است
ساقی ات اندازه ی اصغر نخواهد شد..،نگرد

غیرتِ‌بالانشین!دلواپس زینب مباش
بین کوفه قحطی معجر نخواهد شد..،نگرد

شاعر:بردیا محمدی

____________________________________________________

شعر شب اول محرم – مناجات با امام حسین (ع)

به غیرِ غصهٔ ارباب ، غم نباید خورد
به جز هوای حسینیه دم نباید خورد

مسیر اشکِ روان می رسد دوباره به چشم
از این پیاله از این چشمه کم نباید خورد

به وقت خوردنِ آب از حسین یاد کنیم
اگر چه با یادش آب هم نباید خورد

به جز به چایِ حسینیه لب نباید زد
دمی که آب حیات ست ، سم نباید خورد

در اولین شبِ مستی کتیبه باز کنید
به دیده غیرِ میِ محتشم نباید خورد

شاعر:حامد آقایی

____________________________________________________

شعر مرثیه حضرت مسلم بن عقیل (ع)

خسته‌ام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها

میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها

من دعا کرده‌ام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا  حیف جوابت نرسید

فکرِ آوارگی‌ات بُرده توانم  چه‌کنم
آه ؛ شرمنده‌ترین مردِ جهانم  چه‌کنم

یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا

هیچ‌کس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسه‌ی آبی به لبِ ما بدهد

خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت

کاش از دور نبینند  به  دام اُفتادم
دست بسته  پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم

کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم

همه‌ی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچه‌هایم شود آواره به جایت برگرد

آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریخته‌ام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریخته‌ام

خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد  گریه‌کنان حیف نشد

نامه با اشک نوشتم  بفرستم   دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان  حیف نشد

رفته‌ام خانه به خانه زده‌ام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد

آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد

کاش می‌گفتم از اول که در این حلقه‌ی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد

نفَسم بُرد  زمین خوردم و گفتم  گویم
می‌زند از نفَسَت خون فوران حیف نشد

تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمه‌ای بر لبم آمد که نگویم برگرد

به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا  ریخت بهم

شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی  جگرم را سوزند

ناسزا گفت و دلم  گفت امان از زینب
مُسلم‌ات زیرِ قدم  گفت امان از زینب

وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد

ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من دست بکش رویِ سرِ دخترکم

شاعر:حسن لطفی

____________________________________________________

شعر شب اول محرم – مناجات با امام حسین (ع)

ارمنی ها هم‌ ارادتمند درگاه تواند
دیده ام ماه محرم در کلیسا پرچمت

من یقین دارم بساط روضه حاجت می دهد
پس مدد یا فرش روضه پس مدد یا پرچمت

اولین پرچم همان پیراهن خونی توست
بوی مقتل می دهد نصب است هر جا پرچمت…

شاعر:گروه یا مظلوم

____________________________________________________

شعر شب اول محرم – مناجات با امام حسین (ع)

یک سال گریه کردم، یک ماه را ببینم
عرض ادب دوباره… ارباب نازنینم

این چند روز آخر، عمری به من گذشته
عشق است و اضطرابش، من عاشق همینم!

آغوش باز کردی، مارا بغل گرفتی
یعنی میان هیئت، پیش تو می‌نشینم

از کودکی برایت، زنجیر می‌زدم من
ای عشق اول من! ای عشق راستینم!

هر سجده‌ای که کردم، خون تو بانی‌اش بود
با گریه بر غم تو، شد استوار دینم

یک‌ جمله است ایمان…گریه برای ارباب!
گریه کن تو هستم، پس جزء مؤمنینم

با گریه‌ی رفیقان، شستند نامه‌ام را
برکت ز دوستان بود، من نیز خوشه‌چینم

خوب است روزگارم، پیش تو گرمِ کارم
در روضه‌ات عزیزم! در جنت برینم

آب و گِلم حسین جان! مخلوط با گِل توست
من اهل کربلایم، آنجاست سرزمینم

بر نیزه تکیه دادی، گفتی که یار من کو؟!
لبیک گفته‌ام من، با ناله‌ی حزینم

شاعر:سید پوریا هاشمی

____________________________________________________

شعر شب اول محرم – مناجات با امام حسین (ع)

به استعانتِ اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین
شروع می کنم این ماه را به نام حسین

دوباره چشمه ی خون بین عرش جوشیده
تمام عالمِ امکان سیاه پوشیده

هزار شکر عجینیم با غم تو حسین
رسیده ایم به ماه محرم تو حسین

هزار شُکر که درگیر ماتمت شده ایم
دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده ایم

قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم
لباس نوکری شاه را به تن کردیم

اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم
سیاهه های عزا را دوباره نصب کنیم

میان سینه ی ما آهِ تازه..،دم شده است
بساط چایی و اسپند هم علم شده است

چقدر فرش حسینیّه جا به جا کردیم
چقدر پادویی روضه ی تو را کردیم

بقای نوکری از ربَّنای فاطمه است
به روضه آمدن ما دعای فاطمه است

در این حسینیه تحت لوای مولائیم
به زیر سایه‌ی چادر نماز زهرائیم

خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد
کسی که گریه‌کُن‌ات شد..،عزیز زهرا شد

قسم به کوثر و زمزم،شفاست گریه ی تو
برای هرچه مریضی،دواست گریه ی تو

قسم به تذکره‌ی قدسی خدای جهان
“حسین”..،راه علاج است..،آی بیماران

اسیر معصیتِ ممتدم نکن ارباب
تو را به جان رقیه ردم نکن ارباب

مرا فقیر نگاهت بدانی ام خوب است
گدای شاه خراسان بخوانی ام خوب است

رکوع اشک شدم،گریه‌ی نماز شدم
به جان دختر تو کربلا‌نیاز شدم

چه می شود که به سمتت قدم قدم برسم
چه می شود که دم اربعین حرم برسم

چراغ سرخ دم قتلگاه روشن بود…
هزار نیزه‌ی خونین درون یک تن بود

نفس نفس زدن او به آه بند شده
صدای چکمه ی یک بددهن بلند شده

به خشکی لب آقا لگد نزن ای شمر!
به پیش مادر او حرف بد نزن ای شمر

سنان کشانده عقب جمع نیزه‌داران را…
خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را

شاعر :بردیا محمدی

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.