اشعار دروازه کوفه – سال ۱۳۹۹

شعر دروازه کوفه – حضرت زینب (س)
از سنگ شکوفه است اینجا
دروازه ی کوفه است اینجا
بر بام تمام خانه ها سنگ
در دست همه نشانه ها سنگ
اینجا همه مردمش عجیبند
بی غیرت و پست و نانجیبند
این شهر بوی خدا ندارد
چشمان کسی حیا ندارد
یک قافله از بلا رسیده
از سختیِ کربلا رسیده
پیشانیِ سنگ خورده آمد
یک عمّه ی نیمه مرده آمد
بر نیزه سرود نور دارد
یک همسفر از تنور دارد
از شوق گل به نی نشسته
پیشانی خویش را شکسته
نیلی به نگاه خسته دارد
غم در نگه شکسته دارد
آغاز روایت جنون کرد
در شهر بلا کُن فیکون کرد
شاعر: علی اشتری
__________________________
شعر دروازه کوفه – حضرت زینب (س)
بر خاک کربلاست اگر پیکر حسین
امشب رسیده است به کوفه سرحسین
ای آسمان بنال که از ظلم کوفیان
خاکستر تنور شده بستر حسین
سرخ است گرکه خاک ز خون گلوی او
خاکستری شده ست رخ انور حسین
امشب شب زیارت و شام عزا بُود
بنشسته در محیط غمش مادر حسین
آهسته تر بنال دل من، که فاطمه
احیاگرفته است کنار سرحسین
خون از لبان اطهر او پاک می کند
گلبوسه می زند به رخ اطهر حسین
خوناب می کند به روی خاک غم روان
اشکی که می چکد به روی حنجر حسین
در محفل غمی که به پا کرده فاطمـه
خالی ست جای خواهر غمپرور حسین
پرپر شده ست گرچه«وفائی»وجود او
شاداب مانده است گل باور حسین
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.