اشعار استقبال از محرم – سال ۱۴۰۰

شعر استقبال از محرم
شادی برای تو غم عالم برای من
از ماه های سال، محرم برای من
آوای آسمانی داوود مال تو
خاموشی مقدس مریم برای من
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
بی مهری است رسم محبت برای تو
تنهایی است مونس و همدم برای من
این زخم ها معلم خندیدن من اند
حیرانم از ترحم مرهم برای من
یوسف که نیستم ولی آن بنده ام که هیچ
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
بگذار عمر در گذر عشق طی شود
حتی اگر نشد که تو یک دم برای من…
شاعر: میلاد عرفان پور
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
شعر زمان تقدیم غدیریان پای در راه محرم
ذکر تو خوش اهنگ تر از لحن اذان است
کوثر به تمنای تو در روضه روان. است
این حرف دل انگیز دل پیر و جوان است
تو عشق منی قیمت این عشق گران است
دل نیست دلی که دل او با دگران است
“زیر علمت امن ترین جای جهان است ”
“چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است”
ما دل به علمدار تو بستیم که هستیم
او ساقی امان بوده که هر ثانیه مستیم
حتی سر سجاده امان جام به دستیم
تو شاهدمان باش که پیمان نگسستیم
در مستی و لامستی امان باورمان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
این بال فراهم شده را باز گشودیم
با کعبه به سمت تو سفر ساز نمودیم
هرچند از اغاز به دنبال تو بودیم
این شعر هم امروز به عشق تو سرودیم
در سینه امان شعله ور این شعر زمان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
فرمان برسد سر بسپاریم به کویت
در بند تو هستیم در ان سلسله مویت
هستیم به صف تا ببریم اب وضویت
ما از رمضانیم به دنباله ی بویت
ذکر لبمان مصرع ان مرثیه خوان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
قدر امد و فطر امد و ما فکر غدیریم
چون مسلم تو بر سر هر کوچه سفیریم
اگاه به لطف تو از این راه خطیریم
با عشق به بند سر زلف تو اسیریم
خواندیم ز خطی که بر ابروی کمان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
تا کرب و بلا مانده اگر چند صباحی
دیدیم که در محضر تو حر ریاحی
پیش از همه دریافته تو روح و ریاحی
ان قدر لطیف است نگاهت که صباحی
شد شاعر این معجزه و در جریان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
باران زده ام کن برسانم به محرم
همدسته ترم کن تو به بیگانه و محرم
از عید در ارم بنشانم به دل غم
تو دم به دمم ده که شوم با همه همدم
این حرف دل شاعر بی نام و نشان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
من مدعی عشق توام اهل ریایم
بیهوده بلند است در این قریه صدایم
با این که تو دانی چقدر بی سر و پایم
بی اذن تو در محفل عشاق نیایم
تو اخر عشقی که خدا اول ان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
بگذار در اخر دو سه خط روضه بخوانم
بگذار بماند سر پا اتش جانم
حق است که بی اکبر. تو زنده نمانم
یاد عطش اصعر تو برده توانم
گفتم به بهاری که بدون تو خزان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
در علقمه دست از دل و جان شسته مدیحت
شرمنده شد از این که نبوسیده ضریحت
شعری که نشد نوحه ی ان طفل ملیحت
ای کاش شبی تحفه بگیرد ز ذبیحت
هر چند که لطف تو در این شعر روان است
زیر علمت امن ترین جای جهان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
شاعر: سید علی میری
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
باز هم رزق عزا را برسان ایمادر
شد محرم غم ما را برسان ایمادر
قابلیت بده، بر چشم گناهآلوده
اشک بر خونخدا را برسان ایمادر
دردما سینهزنان دوری از بزمعزاست
به عزادار دوا را برسان ایمادر
ای که در چای حسینیه شفا میریزی
دفع شر کرونا را برسان ایمادر
شباول وسطحلقه تو مظلوم بکش
آتش و سوز و نوا را برسان ایمادر
بوی پیراهنخونین حسینت آمد
پیرهن مشکی ما را برسان ایمادر
گریهکنهای حسینت همه حاجتمندند
اربعین، کرببلا را برسان ایمادر
وسطروضه که حرف از عطش مسلم شد
نالهی واپسرا را برسان ایمادر
شاعر: امیر عظیمی
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
اگر دهند به من آبهاي عالم را
نمي دهم نمي از گريه ي محرم را
نماز را كه ملائك هميشه مي خوانند
براي گريه خدا آفريد آدم را
گناهكارم و گر سوي دوزخم ببرند
به آب ديده گلستان كنم جهنم را
عجيب نيست اگر در صف جزا بخشد
خدا به قطره ي اشكي تمام عالم را
تمام عمر عزيزم اگر شود يك دم
كنم نثار عزاي حسين آن دم را
مگو كه شمر سر از پيكر حسين بريد
بگو بريد گلوي رسول اكرم را
بهشت عاشق پيراهن سياه شماست
كفن كنيد به تن، اين لباس ماتم را
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
حی علی العزا که محرم رسیده است
ماه عزا و گریه و ماتم رسیده است
حی علی البکاء، شنیدیم تا که ما
در چشم نوکران تو زمزم رسیده است
باگریه بر تو بود که آدم عزیز شد
گویا که فصل توبه ی آدم رسیده است
این اشک وناله ها همه تسکین درد توست
بنگر برای زخم تو مرهم رسیده است
پشت در حسینه اذن دخول خواست
آقا غریبه نیست ،که محرم رسیده است
جانم به سفره ای که بزم تو پهن شد
شاه و گدا به بزم تودرهم رسیده است
خیل ملائکه همه در پشت این درند
از بهر نوکری تو حاتم رسیده است
این پرچم سیاه تو حبل المتین ماست
کز جانب خدا به دو دستم رسیده است
از لطف حیدر است که مارا خریده اند
لطفش به ما همیشه و هردم رسیده است
در روز حشر فاطمه باشد شفیع ما
برگ امان ز بانوی عالم رسیده است
مارا اگر کسی نخرد میخرد حسین
آقا مگر به داد دلم کم رسیده است؟
این ناله میرسد به دو عالم اناالغریب
گویا به اسمان و زمین هم رسیده است
دربین قتلگاه مادر پهلو شکسته ای
با قامت کمان و قد خم رسیده است
شاعر: میلاد الیاس وند
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
این چه سرّی است که عالم شده مدهوش حسین
همه از پیر و جوانند سیه پوش حسین
بر سر هر گذر و کوی عزا خانه ی اوست
هر کسی لقمه ی خود می خورداز توش حسین
بارش رحمت حقّ است مگر می بارد
که چنان سیل روانند به آغوش حسین
نه کسی واهمه از مرگ و هراس از دشمن
گوئیا نفخه رسد از لب خاموش حسین
نه فقط کر ببلا از غم او می سوزد
که به پا گشته به عالم همه جا جوش حسین
قدم آهسته گذارید به منزلگه عشق
که همه بال ملائک شده مفروش حسین
مرغ وماهی و مَلَک جمله در این واقعه سوخت
آب هم گریه کنان است ز تن پوش حسین
واله در روز جزا باک مدار از دوزخ
می شوی پرده نشین بر در شش گوش حسین
شاعر: زراعت جو
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
اهل عالم باز هم دارد محرم میرسد
در نگاه عاشقان اشکی دمادم میرسد
موجِ خونت گشته جاری ، چشم ها گردیده تر
خیمه ات را غم گرفته ، یا حسینا ، یا پدر
دامنِ اهل حرم آتش گرفت و سرد شد
گفتگوی بچه ها نقلِ روایت ، درد شد
از عمو عباس و مشکی پاره میگوید کمی
از رشادت های اکبر ، زخم پیکرها دمی
کودک شش ساله پرپر شد ز تیر حرمله
نیزه ها ، شمشیرها رنج غریبی قافله
حجله ی داماد با خونِ عزیزش بسته شد
مظهرِ آزادگی مظلوم و تنها گشته شد
دختری ماتم زده بی گوشواره میرود
خواهری صحرا به صحرا غمگنانه میدود
اهل عالم شال ها را سر بسر مِشکی کنید
آب را بستند فکرِ خشکی وُ مَشکی کنید
شاعر: محمد جهان زاد
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
حالا که داری میخری آماده ام کن
آقا برای نوکری آماده ام کن
از مادر خود رزق اشکم را بگیر و
با یک دعای مادری آماده ام کن
سنگم! مرا با دست خود از خاک بردار
مانند زیبا گوهری آماده ام کن
نگذار باشم کمتر از حرّ و زهیرت
با نیّت یاریگری آماده ام کن
تا بر تنِ باطل فرود آیم به شدّت
برّنده ام کن، خنجری آماده ام کن
بگذار از عشق تو در خونم بغلطتم
با گوشه-چشم ِ محشری آماده ام کن
لطفا شهیدم کن! به آن نحوی که از من
اصلا نماند پیکری…آماده ام کن
تا که مرا عاشق تر از سابق بسازی
با داغِ ویرانگرتری آماده ام کن
باید بمیرم سوم ماه محرم
نذر سه ساله دختری آماده ام کن
بر روی تل می ایستم حیران، برای-
گریان شدن با خواهری آماده ام کن
بر سینهٔ عطشانِ تو؛ «ألشمرُ جالسْ»…
با روضهٔ شعله وری آماده ام کن!
شاعر: مرضیه عاطفی
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
به پایان آمد آخر اضطراب بی امان ما
رسید از راه ، ماه گریه های بی کران ما
دوباره شد حسینیه مسیر انتهای ما
پناه روزهای سخت و ایام خزان ما
دوباره باز شد دارالشفای عالم و آدم
بیایید ای جهان سوی امام مهربان ما
که خاک فرش صحن تکیه ما هم شفادارد
غلط گفته هر آنکس ناروا گفت از مکان ما
دوای دردهای لاعلاج ما حسینیه ست
ضرر کرده هر آنکس دور شد از آشیان ما
حریم خانه حق هم گَهی شد باز و گه بسته
ولی هرگز نشد بسته ورودی جنان ما
چه یارانی که رفتند و ندیدند این محرم را
خدا رحمت کند اموات و جمله رفتگان ما
نمی گردد ادا حق عزایت هرگز آقا جان
اگر خون جای اشک آید ز چشم و دیدگان ما
دوسالی میشود گشتیم اسیر ابتلائاتی
خودت یاری نما آخر شود این امتحان ما
شروع سال ما با ذکر زیبای حسین جان است
چه خوشبو میشود با نام زیبایت دهان ما
برای بردن نام حسینت داد باید زد
شبیه مادران داغدیده از جوان ما
شبیه خواهری کز روی تل فریاد ها میزد
رها کن جسم بی جانِ بزرگِ خاندان ما
جسارت کرد بر انگشت و بر انگشتری تو
عجب داغی نشانده بر دل ما ساربان ما
شاعر: مهدی جلالی
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
با وفا از سائلانت نوحه و دم را نگیر
هرچه میخواهی بگیر از ما و ماتم را نگیر
حال خوب نوکران تنها میان روضه است
حال خوب ما غم است از ما تو این غم را نگیر
عمر خود را بیشتر در زیر پرچم بوده ایم
از سر ما سایه سار امن پرچم را نگیر
روضه به روضه ، ز روضه فیض دارم میبرم
ای عزیز الله این فیض دمادم را نگیر
سنگ هم روزی ببارد روضه ات تعطیل نیست
روضه قدری کم شده دیگر همین کم را نگیر
اربعین امسال باید زائرت باشم حسین
بی حرم دق میکنم ، اینگونه حالم را نگیر
ما به تو بد کرده ایم آقا ولی بد نیستیم
جان زهرا از گدای خود محرم را نگیر
عمه از تل آمد و فریاد زد برخیز شمر
بی وضو گیسوی آقای دو عالم را نگیر
شاعر: عرفان ابوالحسنی
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
سلام ای طلوعِ هلالِ شکسته
تو ای فجرِ قرآنِ در خون نشسته
چنان در پسِ غم پُر از بُغض و آهی
نشد باورم که تو آن روی ماهی
الا ای هلالی که هم رنگِ خونی
ز داغِ شقایق چِه مستِ جنونی
شده قامتت از غمِ کربلا خم
چو دریا شدی موجی از هاله ی غم
سلام ای قدم های خورشید عالم
حسین ای همه شور و حالِ محرم
گِلِ جانِ ما را ز خونت سرشتند
به بزمِ ولایت محبت نوشتند
شاعر: هستی محرابی
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
آمد محرم بوی غم جان را مکدر می کند
زینب میانِ قتلگه لب را به خون تر می کند
در عرشِ اعلا روضه ی شش ماهه بر پا می شود
داغش زمین و آسمان را شورِ محشر می کند!
شاعر: هستی محرابی
_________________________________________
شعر استقبال از محرم
خروش ظلم افتاد و ، نسیم حق نیفتاده
که از بازار عشقت لحظه ای رونق ، نیفتاده
به سنگ اندازها،«ویروس چی» ها هم بگو این را:
هزار و چهارصد سال است این بیرق نیفتاده!!
شاعر: محمد کابلی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.