آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار شب هفتم محرم ۱۴۰۱

0
اشعار شب هفتم محرم 1401

شعر حضرت علی اصغر (ع)

پوشید سرباز کوچک، قنداقه یعنی کفن را
پیمود یاس سپیدی، راه شقایق شدن را

نالید یعنی مرا هم در کاروانت نصیبی‌ست
یعنی که در پیشگاهت آورده‌ام جان و تن را…

قدری بنوشان مرا از، اشک غریبانهٔ خویش
تا حس کنم در نگاهت، لب‌تشنه پرپر زدن را

تا چند اینجا بمانم، وقتی در این ظهر غربت
می‌بینی افتاده بر خاک، یاران گلگون‌کفن را

یک سینه داری پر از داغ، دست تو بگذارد ای کاش
بر شانهٔ کوچک من، این داغ قامت‌شکن را

ناگاه در دست مولا، یک چشمه جوشید از خون
بوسید تیری گلویِ آن شاخهٔ نسترن را

گهواره خالی خدایا، تنها دلی ماند و داغی
داغی که از من گرفته‌ست، پروای دل‌سوختن را

شاعر:مجید تال

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

ای بزرگ همه ، نوزاد اباعبدالله
وارث غیرت اجداد اباعبدالله
حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله
با تو حاجت به همه داده اباعبدالله

پَر ِ قنداقه ی تو بال و پر نوکر هاست
چون عمو روضه ی تو چاره ی ما مضطر هاست

شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست
هر چه خواهید بگیرید شب معجزه‌ هاست
یارمان باب ِ حوائج شده حاجات رواست
کرمش شامل عالم شده از بس آقاست

این طبیبی که کُنَد درد ، دوا نشنیده
غالبا بیشتر از خواهشمان بخشیده

کیستی ای همه صاحب نفسان نوکر تو
ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو
رو زده آبروی عالم امکان سر ِ تو
شیر سرخ عربستان شده آب آور تو

ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت
اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت

شد گرفتار تو هر بنده گرفتار نگشت
در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت
دست و دلباز ! چرا عمر تو بسیار نگشت
وای بر حال ِ زمین، دور تو یک بار نگشت

در تو دیدم کرم ِ ارثی این سلسله را
ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را

چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب
چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب
عرشیان مویه کنان ، گشته فلک خانه خراب
کم تلظی بنما ، ای نوه ی مادر آب

تو غم انگیز ترین روضه ی عاشورایی
سند محکم مظلومیت بابایی

وای از کینه ی دیرینه ی بدر و خیبر
شده جنجال دوباره سر نام حیدر
بیشتر از همه دیدند ستم از لشکر
این علی بن حسین بن علی های پدر

علی و خنده و محراب ِ دو دستان پدر
آمده یاد همه ، فزت ُ و رب ِ حیدر

فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش
پدری تیر کشید از گلوی نوزادش
آمده پشت در و مادر و فضه یادش
یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش

پدری خسته و شرم و قد ِ همچون دالش
مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش

گل نشکفته و پرپر شده ، ای وای رباب
ذکر یک عرش سراسر شده ای وای رباب
قدّ ارباب چو مادر شده ، ای وای رباب
خاک ، گهواره ی اصغر شده ای وای رباب

مانده کم جان دهد از دل نگرانی پدرش
چشم سر نیزه بُوَد آه ، به دنبال سرش

شاعر:محمد حسین رحیمیان

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

عارفان را اینچنین در باور است
طفل این گهواره شیخ اکبر است

این علی ابن حسین ابن علیست؟
یا خدایا عیسی پیغمبر است

در کرامت با عمو هم شانه است
در امامت با پدر هم‌جوهر است

صبح محشر فاش خواهد شد به ما
این پسر میزان روز محشر است

نسل زهرا خیر زهرا میدهد
شعبه کوثر خودش هم کوثر است

امتحانش کن به هنگام خطر
از دوصد مرد خطر غوغا تر است

حرمله تیر و کمان آورد اگر
این پسر راهی میدان با سر است

در کمان انگار تیر آماده است
یا رب این تیر است یا که خنجر است

تیر لازم نیست این لب تشنه را
از عطش این شاخه گل پرپر است

شاعر:سید پوریا هاشمی

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

کوثر علی‌اصغر
امشب به مستان می‌دهد ساغر علی‌اصغر
غوغا به پا کرده
آیینه‌ی کوچک‌تر حیدر علی‌اصغر
ارباب می‌خندد
بر سینه‌اش تا می‌گذارد سر علی‌اصغر
با سن‌و‌سال کم
در جنگ برپا می‌کند محشر علی‌اصغر
“هل من معین” آمد
طاقت ندارد در حرم دیگر علی‌اصغر
تیر سه‌پر خورده
پس شد علی‌اصغر، علی‌اصغر، علی‌اصغر

هم اکبر آورده
هم روی دستانش علیِ اصغر آورده
از باغ خود انگار
زیر عبا سیب گلاب نوبر آورده
در کربلا ارباب
یک‌ساقی و هفتاد و اندی ساغر آورده
بر روی دستانش
انگار حیدر را به روی منبر آورده
تیر سه‌شعبه، آه!
اشک مرا این جمله هردفعه در آورده
پیش عمو بر نی
شش‌ماهه حالا بین سرها سر درآورده

هربار جان می‌داد
تا روی نیزه اصغر خود را نشان می‌داد
تا دق کند مادر
هی حرمله گهواره‌ی او را تکان می‌داد
مثل علی‌اکبر
جنگاوری می‌شد اگر دنیا امان می‌‌داد
مثل عمو میشد
تیر سه‌شعبه چندسالی گر زمان می‌داد
آن وقت مادر هم
داماد خود را هی نشان این و آن می‌داد
باید رباب امروز
شش‌ماه درس عاشقی را امتحان می‌داد

دنیای شش‌ماهه
شد تیره تا خشکیده شد لب‌های شش‌ماهه
رو زد برای آب
” مُنّوا عَلَیَّ ” بر لب بابای شش‌ماهه
اُف بر تو ای دنیا
خالی‌ست در آغوش مادر جای شش‌ماهه
حالا رباب است و
لالایی و گهواره و رویای شش‌ماهه
تنها امید ماست
کوچک‌ترین باب‌المراد، آقای شش‌ماهه
هرکس حسینی شد
پای براتش می‌خورد امضای شش‌ماهه

شاعر:گروه ادبی یاقوت سرخ

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

زهر تکانِ لبت هر چه آب ،شرمنده
زتشنگیِ تو قلب کباب ، شرمنده

فقط به مادر تو عرض می کنم که نشد
نشد که آب بنوشد رباب ، شرمنده

کسی ندیده که یک مرد پیشِ همسرِ خود
شود به صورت ِ از خون خضاب شرمنده

سپاهِ کوفه ببین روی من زمین انداخت
شد عاقبت پسرِ بوتراب ، شرمنده

شتابِ تیرزیاد وگلوی تو نازک
به چوبِ تیر، گلو خورده تاب ،.. شرمنده

پسر ببین پدرت را هنوز می لرزد
به پشتِ خیمه روم با شتاب ، شرمنده

اگر مراسمِ دفنت سریع گشته ببخش
شدم ز غصه ای در اضطراب ، شرمنده

اگر که قبر تو پیدا کنند من چه کنم؟
به زیرِ خاک همینجا بخواب ، شرمنده

تنِ تو ، پهنیِ نیزه؟! خدا به خیر کند
اگر به نیزه تنت شد عذاب ، شرمنده

عزیز ِ غیرتی ام ،دیده بسته ای، نشوی
زمحملی که شده بی حجاب ، شرمنده

شاعر:قاسم نعمتی

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

دوساعت برای تو منت کشیدم
از این مردمِ بی مروت کشیدم

لبانت نشان دادم و خنده کردند
ولی منت این جماعت کشیدم

چقدر از رُباب و چقدر از رقیه
خجالت کشیدم خجالت کشیدم

تو را با سه‌شعبه به من دوختند و
چه دردی زمان اصابت کشیدم

تو چسبیده بودی بر این سینه دیدی
که این تیر را با چه زحمت کشیدم

مبادا که سر روی دستم بماند
به دقت کشیدم به دقت کشیدم

برای گلوی تو یک بوسه بس بود
چقدر آه از این جراحت کشیدم

سفیدی دندان شیریت دیدم
فقط تا در خیمه حسرت کشیدم

تو را خاک کردم برای نشانی…
به دور مزارت کمی خط کشیدم

ولی نیزه‌داری پس از من بگوید
که یک بچه از زیر تربت کشیدم

دعا کن که پیش رباب این را نگوید
به یک ضربه از خاک راحت کشیدم

“زدند و بریدند اما نگفتند
برای تو شش‌ماه زحمت کشیدم”

شاعر:حسن لطفی

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

باز هم نوبت آن است قمر در آيد
يك تنه آمده تا پشت پدر در آيد

آمده يارى بابا بكند اى جانم
آمده بلكه از او نيز سپر در آيد

چون پدر تشنه لب است آب نمى خواست على
اين چنين از گل ارباب پسر در آيد

به روى دست گرفته ست على را بالا
يك نفر مرد از آن قوم مگر در آيد

حرمله چله رها كرد گلو درهم شد
داد بى داد از آن دم كه خبر در آيد

آنقَدَر تير فرو رفت كه ديگر اصلا
چاره اى نيست به جز اينكه ز پر در آيد

نيزه دارش سر او را به زمين مى انداخت
تا كه از مادر او خون جگر در آيد

حرمله خير نبينى چِقَدَر بى رحمى
تير بر قلب زدى تا ز كمر در آيد

شاعر:آرمان صائمی

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

از حرای ِ کوچک ِ قنداقه ات ، آغاز کن
فاش کن پیغمبری را جرعه ای اعجاز کن

فرصتی کوتاه مانده ، از بغل پائین نیا
هرچه میخواهی در این کوتاه فرصت ناز کن

آی اسماعیل ، هاجر خون جگر شد هو بکش
چشمه ی ِ آب ِ حیاتی ، زیر پایت باز کن

هفت شهر عشق را پیری انا الحقی بگو
مسند ِ لاهوتی ِ اشراق را ، احراز کن

خاکیان از سِرّ ِ وَجه اللهی تو عاجزند
رازهایـت را برای ِ عرشـیان ابـراز کـن

ما همه دلتنگ عطر و بوی حیدر گشته ایم
شیشه ی عطر حرم ! خوشبوترین ! سر باز کن

چون عمو فرصت نداری تا ببازی دست و چشم
وقت کوتاه است ، شور ِ عشق را ایجاز کن

کمتر از قاسم نمی باشی بیا بالی بزن
از سر ِ دست ِ پدر تا نیزه ها پرواز کن …

… بانگ هَل مِن در میان کهکشان پیچیده است
ای رباب ِ شیر زن ، شش ماهه را سرباز کن

شاعر:روح الله قناعتیان

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

ولی بدان نزدم لب به آب بعد از تو
در آن سپاه که شد انقلاب بعد از تو !

تمام دلخوشی ام دست دشمنان افتاد
گرفت بغض من و آفتاب بعد از تو

به روی دست پدر غنچه ی تو پر پر شد
و جمع شد کف دستش گلاب بعد از تو

قرار قلب دوعالم، هنوز هم مانده ست
دل رباب پر از اضطراب بعد از تو

به مشتهای گره کرده ات، چه ها کردی
که کاخ ظلم و ستم شد خراب بعد از تو

روا نبود بیوفتد رباب روی خاک
روا نبود بیوفتد حجاب بعد از تو

شاعر:محنا امیری

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

بی رمق، مثل لب خشک تو مادر هم شده
گریه های تو بلای جان هاجر هم شده

کاش اینجا بود زهرا و به دادم می رسید
کار خیمه با صدای العطش، درهم شده

دست بردار ای علی، اینقدر دست و پا نزن
مشک سقا دست بر دامان کوثر هم شده

می رود از حال مادر، چشمهایت را نبند
کاش می مُردم برای بار آخر هم شده…

بی عمامه رفت منبر، بر سر دست حسین
در همین شش ماه، این شش ماهه حیدر هم شده

قحط آب است اینقدر از حرمله منت نکش
رفته عباس از حرم، اوضاع بدتر هم شده

خورده ای تیر سه شعبه، وزن کم کردی چرا؟
بار خود برداشتی اندازهء پر هم شده

بی زره رفتی به میدان، آخرش این شد که شد
مثل قاسم، اصغر من پاره حنجر هم شده

یک عبا از دور دیدم با خودم گفتم چه خوب
شاید آنجا پهلوانم، قدّ اکبر هم شده

بعد تو با لشکری هستم طرف که در حرم
میکشد موی مرا از زیر معجر هم شده

شاعر:رضا دین پرور

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود

هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود

چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود

چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود

بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود

من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود

خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود

شاعر:محسن ناصحی

_________________________________________________

شعر حضرت علی اصغر (ع)

تا تر کند یک لحظه خشکی دهانش را
پیوسته می گرداند دور لب زبانش را

در بین آغوش پدر آرام شد هر چند
هرم عطش می سوخت جسم نیمه جانش را

خورشید سوزان بود و باد داغ تفتیده
حتی نمی‌فهمید شان میهمانش را

ناگاه بین خیمه قلب مادری لرزید
وقتی کسی برداشت در آن سو کمانش را

تیری دویید و خنده های کوچکش را برد
تیری که پایان داد رنج بی امانش را

سنگی رسید و ماهی کوچک به خون غلطید
دریا به خون آمیخت صحن آسمانش را

یک لحظه بعد از آسمانها قاصدک می ریخت
هر قاصدک می برد درد بی کرانش را

می خواست از اندوه بابا کم کند قدری
لبخند زد ته مانده ی تاب و توانش را

زیر عبا می رفت پشت خیمه اما کاش
دشمن نمی فهمید در آنجا نشانش را

جان جهان بادا فدایش که میان تشت
همراه بابا خورد سهم خیزرانش را

شاعر:حسن شیرزاد

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.