آهنگهای ویژه

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1404

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس سال 1403

  • استاد زارع شیرازی

    استاد زارع شیرازی

    آلبوم مجالس محرم و صفر سال 1403

  • حاج عبدالرضا هلالی

    حاج عبدالرضا هلالی

    آلبوم مراسم عزاداری شب پنجم محرم 1403/04/20 هیئت الرضا (ع)

  • کربلایی جواد مقدم

    کربلایی جواد مقدم

    نماهنگ رفیق

  • حاج محمد طاهری

    حاج محمد طاهری

    نماهنگ ساعتی بندگی - رمضان 1402

  • کربلایی امیر برومند

    کربلایی امیر برومند

    نماهنگ تصور کن

اشعار شب هفتم محرم – سال ۱۴۰۰

5
متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

ببین به این و به آن رو زدم نشد بابا
که بر زمین و زمان رو زدم نشد بابا

بخاطرِ تو به ناکس بخاطرِ تو به نامرد
به شمر تا به سنان رو زدم نشد بابا

بقدرِ این کفِ دست آب هم نمی‌خواهی
برای کمتر از آن رو زدم نشد بابا

برای آنکه مرا حرمله زَنَد نه تو را
به او به تیر و کمان رو زدم نشد بابا

مقابل من و تو آب را به اسبش داد
چقدر پیشِ همان رو زدم نشد بابا

بگو به مادرِ خود کم نذاشت بابایت
بگو به قدرِ توان رو زدم نشد بابا

ببین که پیر و جوانِ سپاه می‌خندند
علی به پیر و جوان رو زدم نشد بابا

شاعر: حسن لطفی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

در کربلا که موج زند آب روى آب
از قحط آب گشته به پا هاى و هوى آب

در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است
دارند کودکان حسین، آرزوى آب

دیگر فرات نیز نیارد به لب، خروش
کز غم، خروش، عقده شده در گلوى آب

پیدا بُوَد ز گریه‌ی لب‌تشنگان که هست
هر مشک آب، خشک و تهى هر سبوى آب

ترسم که شعله در حرم افتد ز گریه‌اش
زینب که از دو دیده گشوده است جوى آب

راه شریعه بسته و طفلى ز راه دور
بگْشوده است دیده‌ی حسرت به سوى آب

اصغر ز هوش رفته که چندی است این رضیع
نشنیده بوى شیر و ندیده است روى آب

تا طفل خود رباب رهاند ز تشنگى
در خیمه‌ها روان شده در جست‌وجوى آب

زین تشنگى که سوخت «مؤید»! دل حسین
بر خاک ریخت تا به ابد آبروى آب

شاعر: استاد سید رضا مؤید

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

عطش به دیده‌ی ناز تو خواب آورده
به عضو عضو تنت التهاب آورده

بخواب و خواب ببین اصغرم عموعباس
به نهر علقمه رفته است و آب آورده

نچیده یاس پدر از چه رنگ لاله شدی؟
چه بر سر تو گُلم آفتاب آورده ؟

چه کرده مال حرام آخر این جماعت را
که تیر ، حرمله بهر ثواب آورده !

تو آب هم بخوری زنده ماندت سخت است
تنت چگونه سه روز است تاب آورده

برای آب تمنّا نمودم و حالا
سه شعبه خواهش من را جواب آورده

به وقت بردنت از چشم مادرت خواندم
تلظّی ات چه به روز رباب آورده

دو گام سوی حرم رفته باز میگردم
غمت به حال پدر اضطراب آورده

شاعر: عرفان ابوالحسنی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد

بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد

ای مردم کوفه پسرم تشنه‌ی آب است
این کودک بیچاره که تقصیر ندارد

یک مرد بیاید ببرد غنچه‌ی من را
آبش بدهد… مادر او شیر ندارد

گفتند: “حسین آمده خود آب بنوشد”
یک جرعه‌ی آب این همه تفسیر ندارد‌

ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد
شش ماهه‌ی بی شیر که شمشیر ندارد

تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا…
شش ماهه‌ی من طاقت این تیر ندارد

شادی نکنید این همه که مادرش افتاد
شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد

بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر
کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد

گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر…
…گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد

خوابش شده دامادی اصغر، ولی انگار
خواب دل هجران زده تعبیر ندارد

شاعر: محمد جواد شیرازی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

سر آورده بود
گلش را دم آخر آورده بود

برای نبرد
پدر سوره کوثر آورده بود

یکی طعنه زد
حسین اینچنین لشکر آورده بود؟

سه شعبه رسید
برای علی نوبر آورده بود

و برق گلو
چه بد موقعی سر برآورده بود

بگو نانجیب
علی تازه دندان در آورده بود

خجالت کشید
علی برده بود، اصغر آورده بود

چرا حرمله؟
چرا باز هم بی هوا حرمله؟

چرا هیچ وقت
نرفته ست تیرت خطا حرمله؟

خجالت بکش
زدی طفل شش ماهه را حرمله

و با خنده گفت
شماها کجا و کجا حرمله

گلو را ببین
علی را زده چند تا حرمله

صدا زد رباب
که شیر آمده منتها… حرمله

شاعر: محمود یوسفی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

پی دریا شدن، بیتاب، رود آواره می آیی
به لطفِ موج موج گریه از گهواره می آیی

چرا اینقدر آشوبی، نکن اینگونه بیتابی
کمی دیگر در آغوش پدر آرام میخوابی

کلامی از تو شیرین میکند تلخی دنیا را
بیا و این دم رفتن زبان واکن بگو بابا!

ببوسد زودتر ای کاش گلبرگ دهانت را
که آتش میزند داغ تو قلب باغبانت را

به بزم تیرها، مردانه، بی شمشیر می آیی
تو که جنگی نداری بی کمان و تیر می آیی

عبای باغبان دشت سرخ از ردّ بارانست
گمانم غنچه نشکفته ای درگیر طوفانست

گلو باید بگیرد کام جان از چشمه ای دیگر
نمینوشد به جز خون آسمان از چشمه ای، دیگر

سپاه شب به کام خون کشیده رنگ و رویت را
بگو دیگر نمیبیند سپیدی گلویت را

تویی که از زمین با آرزوی ماه دل کندی
چرا در خواب نازت چشم هایت را نمیبندی

به روی خاک سوزان چشم هایت را ببندی کاش
میان سوختن، در خاک خوابیدن نخندی کاش

به معراج بلا سرمیگذاری روی سرنیزه
سرت آرام میگیرد به جای شانه بر نیزه

شاعر: فاطمه معصومی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

تا طفلی می گه آب گریه‌م میگیره
من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره

همیشه وقتی «بابا آب داد»و
میخونم تو کتاب گریه‌م میگیره

تا می‌بینم که بانویی به بچه‌ش
میگه: مادر بخواب! گریه‌م میگیره

اگه مردی جلو روی عیالش
بمونه بی‌جواب گریه‌م میگیره

حساب تا می‌کنم آبی که نوزاد
می‌نوشه، بی حساب گریه‌م میگیره

گلوی طفل شش ماهه چقدره؟
می‌پرسم، از جواب گریه‌م میگیره

همین که مادرم دنبال چیزی
می‌گرده با شتاب گریه‌م میگیره

اگه دیدم زنی رد میشه ظهری
به زیر آفتاب گریه‌م میگیره

جنوب وقتی میبینم خانوما رو
با روبند و نقاب گریه‌م میگیره

نشون مستیه تو شعر اما
تا مینویسم شراب گریه‌م میگیره

به سقاخونه حساسه دل من
تو صحن انقلاب گریه‌م میگیره

تا طفلی گم شده باباشو می‌خواد
اونم با اضطراب … از حال می‌رم

شاعر: قاسم صرافان

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد

دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد

هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد

رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد

اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد

شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّى
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد

رحمى اگر که دارید یک قطره آب آرید
بر کودکى که در تن جز نیمه جان ندارد

با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید
این شیر خواره بر کف تیغ و ستان ندارد

مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد

تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مکان ندارد

میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن کو از این مصیبت آه و فغان ندارد

شاعر: استاد غلامرضا سازگار

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

بَس کُن رُباب نیمه‌ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده

با دست‌های بسته مَزن چنگ بر رُخَت
با ناخنِ شکسته مزن چنگ بر رُخَت

بس کن رُباب حرمله بیدار می‌شود
اینجا دوباره حلقه‌یِ انظار می‌شود

تَرسم که نیزه دار کمی جابِجا شود
از رویِ نیزه راسِ عزیزت رها شود

یک شب ندیده‌ایم که با غم نیامده
حتی هنوز زخمِ گلو هَم نیامده

گرچه امیدِ چشمِ تَرَت نااُمید شد
بس کُن رُباب یک شبه مویت سپید شد

پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده

با خنده خواب رفته تماشا نمی‌کند
مادر نگفته است و زبان وا نمی‌کند

اینجا به نیزه کودکِ تو خواب می‌کنند
فرقی نمیکند که چه پرتاب می‌کنند

بر نیزه‌های قافله سنگی اگر خورَد
هر سر که کوچک است بر او بیشتر خورَد

بس کُن رُباب زخمِ گلو را نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده

شاعر: حسن لطفی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

رفت و داغ دوریش دامان مادر را گرفت
از دم خیمه سرو سامان لشگر را گرفت

تیر با چه سرعتی آمد بماند قصه اش
آنچنان آمد که آقا جای تن سر را گرفت

تیر با یک شعبه هم کار خودش را میکند
با سه شعبه جوری آمد کل حنجر را گرفت

خطبه اش با گریه بود افسوس لشگر خنده کرد
چند لحظه بعد آن خون کل منبر را گرفت

باغبان چه خون دلها خورد باغش سبز شد
با کمان امد کسی و سیب نوبر را گرفت

خون او گر بر زمین میریخت محشر میرسید
این چه خونی بود داغش کل محشر را گرفت

پشت خیمه نیزه ها رفتند پیدایش کنند
نیزه ای درخاک شد جسمی محقر را گرفت

آنقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد
تا رباب از حرمله قنداق اصغر را گرفت

شاعر: سید پوریا هاشمی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

همینکه نعره ی دشمن بدل به هلهله شد
خبر رسید به مادر که ختم قائله شد

به روی دست پدر میزدی پر و بال و
براش بردن تو تا خیام مسئله شد

چه حال و روز بدی داشت عمه زینب تو
دوباره داغ اضافه به قلب قافله شد

مگر چه داشت سرت که حرامیان انقدر
برای ذبح سرت بینشان مجادله شد؟

سرت به روی نی و مادرت به تو خیره
جواب گریه ی او خنده های حرمله شد

شاعر: آرمان صائمی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

از غمی جانکاه سرشاری عروس مادرم
پا به پای من عزاداری عروس مادرم

داغ دیدی و کنارم می‌نشینی و مرا
میدهی هر روز دلداری عروس مادرم

روضه خوانی کن برایم جان زینب(س)، با همان-
-لحنِ لالاییِ تکراری عروس مادرم

صبح نزدیک است و…تو با حالِ آشفته هنوز
خیره بر قنداقه بیداری عروس مادرم

بر دلت یک زخم کاری از کمانِ حرمله(لع)
یادگاری داری انگاری عروس مادرم

گوش تا گوشِ علیِ اصغرت(ع) را خون گرفت
گریه کن آرام، حق داری! عروس مادرم

هر کجا شش ماهه می بینی در آغوش زنی
اشک هایت میشود جاری عروس مادرم

میدهی آغوشِ خالی را تکان بی اختیار
دست از غم برنمیداری عروس مادرم

تشنه ای بعد ازحسین(ع) و گاه با اصرارِ من
میخوری از آب مقداری عروس مادرم

لااقل این بوریا را زیر سایه پهن کن
سوختی در این وفاداری عروس مادرم!

شاعر: مرضیه عاطفی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی‌خواست، فرات!
یک‌دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟!

خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد

خون حیدر به رگش در تب و تاب است ولی
بگذارید به سنّ علی اکبر برسد!!

شعله‌ور می‌شود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه‌ی بی‌کودک مادر برسد

زیر خورشید نشسته به خودش می‌گوید
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

شاعر: علیرضا لک

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
تا صدای پدر به گوشَت خورد
تن گهواره را تکان دادی

گرچه سمت تو تیر می‌آمد
هدف تیر قلب مادر بود
مادرت داشت نیمه‌جان می‌شد
روی دست پدر که جان دادی

می‌توانی گلو سپر بکنی
تیر حتی اگر سه پر باشد
تیر خوردی و راه و رسمت را
به تمام جهان نشان دادی

حیف خون گلوت بود اگر
قطره‌ای روی خاک می‌افتاد
از زمین دلخوری برای همین
خون خود را به آسمان دادی

گرچه شش‌ماه داشتی اما
یک‌شبه پا گذاشتی بر اوج
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقدر خوب امتحان دادی

شاعر: سید علی نقیب

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

بال وپرمی‌زنی اما چه کنم پرنکشی؟
ناخنت را به‌روی سینه مادر نکشی

قطره‌ای آب نمانده‌ است بخواب عمر رباب
شدم از خشکی لبهات کباب عمررباب

جگرت سوخت من ازسوختنم افتادم
مثل بابات منم به «چه کُنم» افتادم

روزگار تو چرا اینهمه نامرد شده
ای بمیرم چه قَدَر صورت تو زرد شده

شده‌ای با پر قنداق کفن‌پوشِ پدر
من دگر تاب ندارم برو آغوشِ پدر

روی دستان پدر تاب بخور زود بیا
پسرم زود برو آب بخور زود بیا

مثل اکبر نشود پیش تو زانوبزند
نگذاری که برای عطشت روبزند

نگذاری که بیفتد نفسش گیر کسی
نگذاری که به بابا برسد تیر کسی

هرچه شد زود مرا نیز خبر کن مادر
گلویت را جلوی تیر سپر کن مادر

کوفیان هلهله کردند سپس خندیدند
توشدی بی‌سروزود اهل حرم فهمیدند

پدرت کشته این خونِ جگرمی‌گردد
دو قدم سمت حرم آمده برمی‌گردد

دست‌وپا کم بزن‌ اصغر که پریشان‌ نشود
پدر پیر تو آزرده و حیران نشود

ای جوانه زده‌ی روبخزانم برگرد
جلوی خیمه نشستم نگرانم برگرد

بعد تو بی‌سروسامان شده‌ام ‌ای پسرم
مثل موی تو پریشان شده‌ام‌ ای پسرم

باورم نیست که بااشک پدرپاک شدی
باهمین دست عزیزدل من خاک شدی

تیرخوردی عوض شیرچراخندیدی؟
دردل خیمه نشدپشت حرم خوابیدی

ریسمان‌آمده وقتی‌که‌شدم خسته علی
دست‌من نه شده گهواره توبسته علی

کوچکی سر تو اوج بداقبالی بود
همه گفتند سرِ نیزه تو خالی بود

تو نباشی همه به گریه من می‌خندند
راه را برروی ما خنده‌کنان می‌بندند

شاعر: حامد خاکی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

روی دستان پدر ، جسم پسر می لرزد
لرزش از سوی پسر نیست پدر می لرزد

بعد عباس ، دو دستش به کمر می نالید
حال با دست گرفته به کمر می لرزد

حرمله ! مرگ به تو ، مرگ بر آن تیرت باد
که از آن فاطمه با دیده ی تر می لرزد

دست تو هیچ نلرزید ؟! ولی از این غم
همه ساله بدن جنّ و بشر می لرزد

بی حیا ! فکر نکردی که دل مادر او
تا کند لحظه ای احساس خطر می لرزد ؟

از همان داغ که بر سینه ی ارباب نشست
حضرت زینب کبری چقدر می لرزد !

تا تداعی شود آن واقعه ی تیر و گلو
آسمان ها و زمین ، شمس و قمر می لرزد

نخل ، هر چند تنومند و تناور باشد
باز ، از ضربت بی رحم تبر می لرزد

شاعر: سید روح الله باقری

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید

به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده
چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید!

زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید
ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید

به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما
نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید!

جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی
كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید

بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟
که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید

بخواب ای كودكم، لالا… كه سیرابت كند دشمن
بخواب ای كودكم، لالا… كه دارد تیر می‌آید

شاعر: علی فردوسی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

میان گریه‌ات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟…

خدا در بند قنداقه تو را خواست
علی همواره دستش در طناب است…

علی هستی تو آخر، حرمله کیست؟
بزن پلکی که وقت فتح باب است

به عکسِ وقتِ تشییع تنِ تو
چقدر انجام دفنت پر شتاب است

چه بهتر دفن بودی و نگفتند
سه روز این جسم زیر آفتاب است…

شاعر: جواد محمد زمانی

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند
باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند

گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود
حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند

مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان
خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند

با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد
کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند

گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد
خنده های آخرش را در کجا پنهان کند..

شاعر: مجید تال

_________________________________________________________________

متن شعر شب هفتم محرم – حضرت علی اصغر (ع)

با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد
رسمِ کوفی‌ست بگیرند هدف، مهمان را

تا که بر روی زمین خیمه‌ی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
به همه رو زدم اما چه کنم، خندیدند
چشم‌ها تا که به چشم تر بابا افتاد

یک تیر سه شعبه با خودش شر آورد
سقای حسین را ز پا در آورد
در حیرتم این تیر که سقا را کشت
حالا چه بلایی سر اصغر آورد

شاعر: ؟؟؟

لینک کوتاه

اشتراک گذاری

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دیدگاه ها

1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.

2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.

3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.