اشعار مرثیه امام حسن عسکری ویژه سال ۱۴۰۰
متن شعر مرثیه امام حسن عسکری (ع)
مرثیه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
سینه ام تنگ آمده بابا به دادم می رسی؟
یادگارِ آخرین..حالا به دادم می رسی؟
رعشه ای انداخته زهرِ جفا بر پیکرم
یاری ام کن یاورِ تنها، به دادم می رسی؟
می روم دلواپسم..خیلی برایت ای پسر
وقتِ رفتن شد گلِ طاها به دادم می رسی؟
بعدِ من این خانه را بدجور آتش می کِشند
اضطرابم را ببین..دریا به دادم می رسی؟
چادرِ مادر نسوزد در میانِ شعله ها
آمده در خاطرم زهرا..به دادم می رسی؟
در دمِ رفتن زدم بر سینه و سر جانِ من
سینه ام تنگ آمده بابا به دادم می رسی؟
شاعر: محسن راحت حق
___________________________________________________________
متن شعر مرثیه امام حسن عسکری (ع)
زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان
چهره ات شد زرد و زار و بی تکلّم شد زبان
گر گفتی! از نفس هایت حرارت می وزید
سینه ات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان
کینهٔ دیرینه دارند از حسن ها(ع) زهرها
مجتبی با عسکری فرقی ندارد آنچنان
یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست
رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان
لحظه های آخرت خود را رساند و بوسه زد
هر دو دستانِ تو را با اشک های بی امان
دستهای سرد تو در دست هایش لمس شد
جان سپردی! شد محمدمهدی ات صاحبزمان(عج)
شد امام المنتقم صاحب-عزایِ داغ تو
شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران
جان سپردی خوب شد در خانه…دور از آفتاب
خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایه بان
پیکرت تشییع شد آقا نماندی بی کفن
با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان
راستی نامت حسن(ع) بود و خدا را شکر که
سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان
حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار
هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران
عاقبت می میرم از داغ بقیع بی حرم
از غم ِ آن مادری که شد مزارش بی نشان!
شاعر: مرضیه عاطفی
___________________________________________________________
متن شعر مرثیه امام حسن عسکری (ع)
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد
دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد
پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لب هایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد
شاعر: محمد علی بیابانی
___________________________________________________________
متن شعر مرثیه امام حسن عسکری (ع)
روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را
حسن تو بینهایت و فضل تو بیشمار
مبهوت ماندهام بنویسم کدام را
تفسیر چشمهای تو برهان عاشقیست
میخوانم از نگاه تو خیرالکلام را
هر راهبی که دید تو را گفت دیده است
با چشم خود مسیح علیهالسلام را
هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست
سرشار کردی از نفست هر مشام را
اما قدوم سبز تو ای کعبهٔ بهشت
حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را
دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب
آرامش نگاه تو و شیر رام را
دست سخاوت تو و چشم عنایتت
پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را
از ما مگیر، ای همه باران و روشنی
لطف مدام و مرحمت مستدام را
شاعر: سید محمدجواد شرافت
___________________________________________________________
متن شعر مرثیه امام حسن عسکری (ع)
“خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر… آن شهری که میگویند: «سُرَّمَن رَءا»ست
تابلوهای کنار جاده میگویند نیست
چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست…
رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانهات
بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست
احتمال ریزش یکریز باران قطعی است
در دلم اندوه عصر جمعههای کربلاست
آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط
گوشهٔ سجادهات در نیمهشبهای دعاست
از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است
آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست
از کبوترهای شهرم نامهای آوردهام
حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست
راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟
در صدای من طنین انفجار گریههاست
سکّهها جاریست از چشمانم اما باز هم
دستهایم رو به سویت کاسههای سامراست”
شاعر: اعظم سعادتمند
___________________________________________________________
متن شعر مرثیه امام حسن عسکری (ع)
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هر آنکس دید
گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا- دلم لرزید،
-مشهد و کاظمین- خوب آمد
یازده بار استخاره زدم
تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر، الله است
انتهایش بقیةالله است
سامرا وعدهگاه آخر ماست
جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید
پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد
تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطرهای
کربلایی و در محاصرهای
یا که باید جگر به زهر دهی
یا سرت روی نیزهها برود..
شاعر: محسن ناصحی
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.