اشعار ماه صفر سال ۱۴۰۳ سروده استاد زارع شیرازی
شعر ۵ صفر – شهادت حضرت رقیه (س)
ای پدر . صورت نیلی من از سیلی شد
رخم از ضربت دشمن . بخدا نیلی شد
مثل زهرا شدم و گشته ام از غصه کبود
تازیانه به تنم میزد و بر سینه فرود
جای سالم به تمام بدنم نیست پدر
جز سیاهی که بر این جسم و تنم نیست پدر
سر تو روی نی و جسم من افتاد زمین
از روی ناقه ی او این بدن افتاد زمین
زجر . هربار تو را که به صدا میگفتم
ضرب شلاق زد و شام ز غم میخفتم
ای پدر پیر شدم بین ره کوفه و شام
چه جسارت به من و عمه شد و لطف مقام
تا که قرآن به سر نیزه ی اعدا خواندی
گریه کردم ز صدایت که مرا بنشاندی
هردم الطاف تو بود و به سر دوش تو بود
دخترت دم همه دم بر روی آغوش تو بود
لیک الان به خرابه شده منزلگاهم
تا سر عرش خداوند رود بس آهم
ای سر پاک پدر جان . تو که مهمان منی
به گل روی علی . جانی و جانان منی
من دگر طاقت شلاق ندارم بابا
هرشب از غصه . چقدر اشک ببارم بابا
تو ببر دختر پاکت ز همین ویرانه
بهر من خاک خرابه نشود کاشانه
عمه جان زینب من . شد سپرم بابا جان
تا که شلاق نیاید به سرم بابا جان
قبر من میشود اینجا بهمین ویرانه
و همین خاک خرابست ز بهرم خانه
اشک این زارع شیراز بخر . خانوم جان
ای بقربان تو این دیده و سر . خانوم جان
_____________________________________________________________
شعر مرثیه اربعین حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
امدم از کوفه و شامی که غمدارت منم
در همه راه اسارت . رفتم و یارت منم
خواهرت ارث از تو برده آمدم آقا حسین
با تنی شلاق خورده آمدم آقا حسین
ای برادر روی نیزه راس پاکت دیده ام
صوت قرآن از لبان خونی ات بشنیده ام
بس تمام قامت سجاد بود و در طناب
دست زنها بسته بر زنجیر و صد قلب کباب
با رباب داغدارت چون شد ای آقای من
گریه هایش بر علی اصغر . همه دنیای من
آه و گریه از سکینه دخترت بشنیده ام
من نوای ای غریب از مادرت بشنیده ام
کوفه زندان رفتم و در شام هم بین خراب
تازیانه خوردن زنها شد از قلب کباب
شمر و خولی و سنان را همسفر شد این تنم
آنکسیکه تازیان از قاتلت خورده منم
قصه میگویم برایت از خراب و دخترت
ناله های شب به شب از آن شبیه مادرت
راس تو آمد خرابه . با تو در آغوش هم
آن رقیه بود و آنشب . غصه ها بر روی غم
لب نهاد از ماتمش بر روی لبهایت حسین
آن لب خشک تو آغوشش شده جایت حسین
کربلایی شد خرابه با صدای دخترت
گریه کن زنها از آن سوز نوای دخترت
قامتش از تازیانه نیلی از غم شد حسین
صورتش پرگریه از صد داغ و ماتم شد حسین
اخرش بین خرابه دفن کردم دخترت
دفن او هم شد شبانه مثل جسم مادرت
زارع شیراز با قلب شکسته گفته است
عمه ام بین خراب از فرط ناله خفته است
_____________________________________________________________
شعر مرثیه اربعین حضرت امام حسن مجتبی (ع)
همه ی جسم و تنت دوخته شد بر تابوت
گوییا آتشی افروخته شد بر تابوت
امر ملعونه بر آن حرکت تیراندازان
همه ی قامت تو گشته فقط خونریزان
چشم عباس و حسینست برایت گریان
همه ی عالم امکان . به غمت شد قربان
جگر پاره ی تو روضه ی تو نیست حسن
گریه ناکرده به این داغ تو پس کیست حسن
گویم از کوچه و آن مادر و آن سیلی کین
صورت نیلی ی آن فاطمه ی ماه مهین
فاطمه خورد زمین روبروی دیده ی تو
و همانوقت چه کم گشته سوی دیده ی تو
دیده ای مادرتو نقش بر این خاک شده
هست پیغمبر تو نقش بر این خاک شده
ای بقربان دو چشمان تو بس گریان شد
از همان کوچه . حسن غمزده و نالان شد
این غمی بود که آتش زده بر سینه ی تو
بنشسته به دلت غصه دیرینه ی تو
زهر شد قاتلت ای عشق . امام حسنم
خوانده ای روضه ی آن پادشه بی کفنم
گفته ای آن دم آخر که حسین گریه نکن
بهر این ماتم من ضجه نزن مویه نکن
تو چه لایوم کیومک به حسینت گفتی
گریه کردی و به آغوش برادر خفتی
گفتی این جسم که بی زخم و جراحت باشد
در کنار تو و عباس چه راحت باشد
لیک در کرببلا نیزه و شمشیر بود
بدنت زخمی از آن ضربت صد تیر بود
زینبم ناله کنان وارد مقتل گردد
او سرازیر ز بالای همان تل گردد
بدنت بی سر و عریان وسط کرببلا
ناله ی مادرم آنجاست در آن دشت بلا
سر ببریده ات از نیزه . نمایان گردد
خون . سرازیر ز صد جای فراوان گردد
مقتلت خون شده از آن بی سر تو
ناله ی دخت نبی بر بدن اطهر تو
ای بقربان تو این زارع شیراز شود
تاابد از غم پاک تو چه دمساز شود
توضیحدر باب بیت دوم.
عایشه لعنت الله علیها باعث و سبب و امرکننده بر تیراندازی به
تابوت حجت الله علی خلقه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود
_____________________________________________________________
شعر مرثیه شهادت حضرت امام رضا (ع)
خانه ام شد قتلگاهم ای جواد من بیا
بر سر بالین بابا بس بیاد من بیا
زهر . کاری گشته و مولا میان حجره اش
از تمام درد میپیچد فغان حجره اش
تا تمام آسمانها شد عزادار غمش
سوخت قلب فاطمه از آوردگاه ماتمش
لحظه ی آخر . بروی خاک . جان داده رضا
آن دم آخر ز بوی خاک . جان داده رضا
روی دامان جوادش بود راس اطهرش
بوسه میزد بر پدرجانش بروی اخترش
گریه و اشک جواد و روضه بر داغ غریب
او شهید آل زهرا و چه مانده بی حبیب
لیک در کرببلا آن لحظه های آخرش
روی خاک گرم بوده جسم و راس اطهرش
شاه بی سر و صدها نیزه و شمشیر کین
بین تیر و سنگ و چوب آن وارث حبل المتین
ناله ای می آید از دور ای غریب مادرم
ای شه دلها حسینم ای گل پیغمبرم
زینبش با چادر خاکی . بسوی مقتلش
آید از هرسو چه بوی خون ز بوی مقتلش
ناله ها زد عمه جانت در میان قتلگاه
ناله کرد و ضجه ها در کنارش آه آه
گفت یارب این تن بی سر . که ابن حیدرست
این سر بی تن . عزیز کوثر پیغمبرست
زارع شیراز . تا حشر از غمت ای شاه دین
اشک و ناله دارد ای ابن امیرالمومنین
لینک کانال اشعار استاد زارع شیرازی در تلگرام
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.